پایه سوم-سیره و سخن پیشوایان

سیره و سخن پیشوایان

مشخصات کتاب

سرشناسه: کوشا، محمد علی، 1331 -

عنوان و نام پدیدآور: سیره و سخن پیشوایان: زندگانی چهارده معصوم (علیهم السلام) و از هر معصوم چهل حدیث / تالیف و ترجمه محمدعلی کوشا.

مشخصات نشر: قم: حلم، 1384.

مشخصات ظاهری: 360 ص.

شابک: 30000 ریال؛ 30000 ریال: چاپ دوم: 964 - 8490 - 19 - 8

یادداشت: پشت جلد به انگلیسی: Mohammad Ali Koosha. Attitude and Motto Leaders.

یادداشت: کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است.

یادداشت: چاپ دوم: 1386 (فیپا).

یادداشت: کتابنامه: ص. 358 - 355؛ همچنین به صورت زیرنویس

عنوان دیگر: زندگانی چهارده معصوم (علیه السلام) و از هر معصوم چهل حدیث.

موضوع: چهارده معصوم - - سرگذشتنامه

موضوع: اربعینات - - قرن 14

موضوع: احادیث شیعه - - قرن 14

رده بندی کنگره: BP36 / ک9س9 1384

رده بندی دیویی: 297 / 95

شماره کتابشناسی ملی: م 84 - 26783

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

پرتوی از سیره و سیمای محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)

حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکه به دنیا آمد. پیش از ولادت، پدرش عبداللّه درگذشته بود. محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) شش سال داشت که مادرش آمنه را نیز از دست داد. او تا هشت سالگی زیر سرپرستی جدّش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنی گزید. رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوی خود جلب کرد و دیری نگذشت که مهرش در دلها جای گرفت. او بر خلافِ کودکانِ همسالش که موهایی ژولیده و چشمانی آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتّب می کرد و سر و صورتِ خود را تمیز نگه می داشت. او به چیزهای خوراکی هرگز حریص

نبود، کودکان همسالش، چنان که رسم اطفال است، با دستپاچگی و شتابزدگی غذا میخوردند و گاهی لقمه از دست یکدیگر می ربودند، ولی او به غذای اندک اکتفا و از حرص ورزی در غذا خودداری می کرد. در همه احوال، متانت بیش از حدِّ سنّ و سالِ خویش از خود نشان می داد. بعضی روزها همین که از خواب بر می خاست، به سر چاه زمزم میرفت و از آب آن جرعهای چند می نوشید و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش می نمودند، می گفت: احساس گرسنگی نمی کنم. او نه در کودکی و نه در بزرگسالی، هیچ گاه از گرسنگی و تشنگی سخن به زبان نمیآورد. عموی مهربانش ابوطالب او را همیشه در کنار بستر خود می خوابانید. همو گوید: من هرگز کلمه ای دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم. او به بازیچه های کودکان رغبت نمی کرد و گوشه گیری و تنهایی را دوست می داشت و در همه حال متواضع بود. آن حضرت در سیزده سالگی، ابوطالب را در سفر شام، همراهی کرد. در همین سفر بود که شخصیت، عظمت، بزرگواری و امانتداری خود را نشان داد. بیست و پنج سال داشت که با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد. محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان مردم مکه به امانتداری و صداقت مشهور گشت تا آنجا که همه، او را محمّد امین میخواندند. در همین سنّ و سال بود که با نصب حجرالاسود و جلوگیری از فتنه و آشوب قبایلی، کاردانی و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکه (= حلف الفضول) انسان دوستی خود را به اثبات

رساند. پاکی و درستکاری و پرهیز از شرک و بتپرستی و بی اعتنایی به مظاهر دنیوی و اندیشیدن در نظام آفرینش، او را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود. آن حضرت در چهل سالگی به پیامبری برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود. پس از این مدّت، به حکم آیه «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَک الاَْقْرَبینَ»؛

یعنی: «خویشاوندان نزدیک خود را هشدار ده!»، رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک و بتپرستی را به گوشِ مردم رساند. از همین جا بود که سران قریش، مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پرداختند. حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدّت سیزده سال در مکه، با همه آزارها و شکنجه های سرمایه داران مشرک مکه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهی خویش هرگز عقبنشینی ننمود. پس از سیزده سال تبلیغ در مکه، ناچار به هجرت شد. پس از هجرت به مدینه زمینه نسبتاً مناسبی برای تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند که در طی این ده سال نیز کفّار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمتهای بسیاری برای او ایجاد کردند. در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حجّ و ترک مکه و ابلاغ امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام) در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجری، رحلت فرمود.

اخلاق و سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است. در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در

قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایها الرّسول» و «یا ایها النّبی» مورد خطاب قرار میدهد و او را به عنوان انسانی الگو برای تمام جهانیان معرّفی مینماید: «لَقَدْ کانَ لَکم فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»؛ «در] سیره و سخن[پیامبر خدا برای شما الگوی نیکویی است.» او به حقّ دارای اخلاقی کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانی بود. خدایش او را چنین میستاید: «إِنّک لَعَلی خُلُق عَظیم»؛ «ای پیامبر تو دارای بهترین اخلاق هستی.» «وَلَوْ کنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»؛ «اگر تندخو و سخت دل میبودی مردم از اطرافت پراکنده می شدند.» از این رو، یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود. در طول زندگانی او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند. در مقام نیایش همیشه می گفت: «خدایا از بیکارگی و تنبلی و زبونی به تو پناه می برم.»، و مسلمانان را به کار کردن تحریض می نمود. او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت می کرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمیشد و هیچ گاه در معامله سختگیری نمی کرد و با کسی مجادله و لجاجت نمی نمود و کار خود را به گردن دیگری نمی انداخت. او صدق گفتار و ادای امانت را قوام زندگی میدانست و می فرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است. در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند. می فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یاری نما! اصحاب گفتند: معنی یاری کردن مظلوم را دانستیم، ولی

ظالم را چگونه یاری کنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به کسی ستم کند!خواننده گرامی! از آنجا که ما در روزگار تباهی اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر می بریم، مناسب است که در اینجا سیمای صمیمی پیامبرانِ الهی را عموماً و چهره تابناک و حقیقتِ انسانی محمّد پیامبر اسلام را خصوصاً در تابلوی تاریخی مستند و شکوهمندی بیابیم که به حقّ در عصر ما برترین تصویر انسانی نزدیک به حقیقت از آن حضرات است. منشور سه بُعدی تاریخ، سه چهره را نشان میدهد: قیصران، فیلسوفان و پیامبران.

پیامبران «سیمایی دوست داشتنی دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزی که چشمها را خیره می دارد ساطعاست، پرتویی که همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول.

سادهترین نگاه ها آن را به سادگی میبینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشواری میتوانند یافت.

روحهایی که در برابر زیبایی و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایی و رمز شگفت آن را همچون گرمای یک «عشق»، برق یک «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایی حس می کنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پر جذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستی بخش اندیشه شان، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سکوتشان و زندگی کردنشان میبینند، مییابند و لمس می کنند.

و به روانی و شگفتی، «الهام» در درونشان جریان مییابد و از آن پُر، سرشار و لبریز میشوند.

و این است که هر گاه بر بلندی قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پی این چهره های ساده امّا شگفت میبینیم که «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسی و

عیسی، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند، امّا محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) که خاتم الانبیاست چگونه است؟ «در برابر کسانی که با وی به مشاجره بر می خاستند وی تنها به خواندن آیاتی از قرآن اکتفا می کرد و یا عقیده خویش را با سبکی ساده و طبیعی بیان می کرد و به جدل نمی پرداخت. زندگیاش، پارسایان و زاهدان را به یاد می آورد. گرسنگی را بسیار دوست می داشت و شکیباییش را بر آن می آزمود. گاه خود را چندان گرسنه می داشت که بر شکمش سنگ میبست تا آزارِ آن را اندکی تخفیف دهد. در برابر کسانی که او را میآزردند چنان گذشت می کرد و بدی را به مِهر پاسخ می داد که آنان را شرمنده می ساخت. هر روز، از کنار کوچه ای که می گذشت، یهودی ای طشت خاکستری گرم از بام خانه بر سرش می ریخت و او بی آنکه خشمگین شود، به آرامی رد می شد و گوشهای می آیستاد و پس از پاک کردن سر و رو و لباسش به راه می افتاد. روز دیگر با آنکه میدانست باز این کار تکرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمی کرد. یک روز که از آنجا می گذشت با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبری نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه ای گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است. گفت: باید به عیادتش رفت. بیمار در چهره محمّد که به عیادتش آمده بود چنان صمیمیت و محبّت صادقانه ای احساس کرد که گویی سالها است با وی سابقه دیرین دوستی و آشنایی دارد. مرد یهودی در برابر چنین چشمه زلال و جوشانی از صفا و مهربانی و خیر، یکباره احساس کرد که روحش

شسته شد و لکه های شومِ بدپسندی و آزار پرستی و میل به کجی و خیانت از ضمیرش پاک گردید. چنان متواضع بود که عرب خودخواه و مغرور و متکبّر را به اعجاب وا می داشت. زندگی اش، رفتارش و خصوصیات اخلاقی اش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندی اندیشه و زیبایی روح را الهام می داد. سادگی رفتارش و نرمخویی و فروتنی اش از صلابت شخصیت و جذبه معنویتش نمی کاست. هر دلی در برابرش به خضوع می نشست و هر غروری از شکستن در پای عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب می شد. در هر جمعی برتری او بر همه نمایان بود.»

صفات و ویژگیهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

از آشکارترین صفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که غرورِ پیروزی او را نمی گرفت، چنان که در بازگشت از نبرد بدر و فتح مکه نشان داد، و نیز از شکست نا امید نمیشد، همان طور که شکست احد بر وی تأثیر نداشت، بلکه پس از آن به سرعت برای جنگ «حمراء الأسد» آماده شد و نیز نقض پیمان بنی قریظه و پیوستن آنان به سپاه احزاب بر روحیه او تأثیری نگذاشت، بلکه او را ثابت قدم گردانید.

از صفات دیگر او احتیاط و پرهیز بود که نیروی دشمن را بدین وسیله ارزیابی کرده، برای مقابله با او به تهیه ابزار و تجهیزات دست می زد.

حتّی هنگام اقامه نماز نیز احتیاط را از دست نمی داد، بلکه مراقب و هوشیار بود.

صفت دیگر او نرمی همراه با صلابت بود که در شرایط متغیر جنگی از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغییر این شرایط، دستورها و احکام جدیدی صادر می کرد.

سرعت در فرماندهی نزد او، برای مقابله با مسائل

جدّی، شرطی اساسی بود و به تمرکز فرماندهی، توجّه و تأکید فراوان داشت.

با یاران و قوم خود رفتاری مبتنی بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در میان آنها تقویت می کرد.

به کوچک رحم می کرد، بزرگ را گرامی می داشت، یتیم را خشنود کرده و پناه می داد، به فقیران و مسکینان نیکی و احسان می کرد، حتّی به حیوانات هم ترحّم می نمود و از آزار آنها نهی می کرد.

از مهمترین نمونه های انسانیتِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که آن حضرت نیروهایی را که برای سرایا و جنگ با دشمن اعزام می کرد به دوستی و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه ایشان وصیت و سفارش می فرمود.

او بیشتر دوست داشت دشمن را به سوی صلح منقاد کند، نه این که مردانِ ایشان را بکشد.

آن حضرت سفارش می کرد تا پیر مردان، کودکان و زنان را نکشند و بدن مقتول را شکنجه و مُثله نکنند.

وقتی قریش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادی آنان را لغو و با تقاضای ایشان، برای تهیه گندم از یمن، موافقت فرمود.

او به صلح کامل در جهان دعوت می کرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچاری، پرهیز داشت.

نامه هایی که به سوی پادشاهان می فرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّین بود و آن را برای آغاز کلام در دیدار بین فرزندان آدم قرار داده بود.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگها بیش از یک فرمانده تعیین می کرد، ضوابطی دقیق برای فرماندهی لشکر و تقویت آن قرار می داد و بین اصول سیاسی و نظامی ارتباط برقرار می ساخت و اطاعت از فرماندهان

را رمزی برای انضباط، انقیاد و فرمانبرداری می دانست.

او برنامه ریزی جدّی، سازماندهی نمونه و فرماندهی برتر را بنیاد گذاشت، و فرماندهی لشکر را بر اساس شایستگی و شناخت برگزید.

لشکر را به طور یکسان در فرماندهی خود جمع کرد، و از آنچه که در وسع و توانایی رزمندگان بود بیشتر به آنان میبخشید.

تلاش برای تحقّق انسانیت

وجود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای همه مردم مایه رحمت بود و هیچ کس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنی نمی کرد.

همه مردم نزد او روزی خورِ خداوند بودند.

آن حضرت به این رهنمودها دعوت می کرد:

1 رشد و اعتلای انسانیت، می فرمود: «همه مردم از آدم هستند و آدم نیز از خاک است.»

2 صلح و سلامتی قبل از جنگ،

3 گذشت و بخشش قبل از مجازات،

4 آسان گیری و گذشت قبل از مجازات.

از این رو، مشاهده می کنیم که جنگهای او همگی برای اهداف والای انسانی بوده و به منظور تحقّق انسانیت انجام می شده است. آن حضرت به نیکی، و احسان به مردم و دوستی و مدارا با آنان فرمان می داد. او نمونهای کامل از رحمت را در فتح مکه نشان داد که با وجود پیروزی بر دشمنان با ایشان برخوردی نیکو کرد، با توجّه به این که میتوانست از همه آنان انتقام گیرد، ولی آنان را بخشید و فرمود: بروید شما آزاد هستید! در جنگ «ذات الرّقاع» به «غوث بن الحارث» که برای قتل آن حضرت میکوشید، دست یافت، ولی از او گذشت و او را آزاد کرد. پیامبر با اسیران با مدارا و رحمت برخورد می کرد، بر بسیاری از آنان منّت می گذاشت و آزادشان می ساخت و لشکریان

را به آنان سفارش می کرد. از جمله در یکی از جنگها، با دست خود، دست اسیری را - که صدای ناله او را شنید باز کرد.

اخلاق فرماندهی

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اخلاقی آراسته بود که خداوند او را چنین می ستاید: «وَ إِنَّک لَعَلی خُلُق عَظیم». موصوف بودن به این اخلاق، از او یک فرمانده موفّق ساخته بود که میتوانست او را به مقصود رسانده و در بسیاری از جنگها پیروزی را برای او به ارمغان آورد. آن حضرت به تمامی مردم مهربان بود و در همه شرایط با لشکریان و مردم خود مدارا می کرد، راستگویی امین، وفادار به عهد و پیمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو می برد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشیده و می گذشت. او بین مردم «صلح و دوستی» برقرار می ساخت و از آنان کینه، دشمنی و فتنه را دور می کرد و هر کسی را در جایگاه خود قرار می داد. برجسته ترین صفات عقلی آن حضرت عبارت بود از: تدبیر، تفکر و دور اندیشی. این صفات در عملکرد او نمایان است. با تفکر و اندیشه در مورد وضع قوم او میتوان فهمید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عاقلترین مردم جهان بوده است؛ زیرا قومی را به رغم خشونت و تندی اخلاق و فخرفروشی و سخت خویی ای که داشتند، چنان تربیت و رهبری کرد که، با همه این اوصاف، از حامیان جدّی او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، روشهای جدیدی را در جنگ، حکومت،

مدیریت، سیاست، اقتصاد و مسائل اجتماعی به وجود آورد. در جنگ احزاب به کندن خندق پرداخت، در غزوه حدیبیه با قریش مذاکره کرد و با انعقاد پیمانی به نتایج عملی آن، که بعدها نمایان شد، دست یافت و به همین گونه در هر میدان جنگی به ابتکاری جدید دست می زد که او را در پیروزی بر دشمن یاری می کرد و آنان را از اقدامات و تاکتیکهای خود در بُهت و سرگردانی فرو می برد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) موفّق گردید حاکمیتی از هر جهت با شکوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبری او بهرهمند گشته و به اوامر او، پس از رهایی از طاعت رهبران مختلف، گردن نهند. دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اسلام، مبتنی بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامی که قساوت دشمن و سختگیری آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجّه قرار نمی داد. در حقیقت، برای دفعِ زور، به زور متوسّل می شد. از این رو، جنگهای او از آغاز بر اساسی ثابت و استوار قرار داشت که لشکر اسلامی از آن غفلت نمی کرد، از جمله: دعوت مردم به دین جدید، انعقاد پیمان صلح و پرداخت جزیه یا فتح سرزمین آنان، و نبرد با کسانی که با او دشمنی کنند.

نظافت

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به پاکیزگی علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بی نظیر بود. علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها خود را شستشو می داد و این هر دو را از عبادات میدانست. موی سرش را با

برگ سدر میشست و شانه می کرد و خود را با مشک و عنبر خوشبو می نمود. روزانه چند بار، مخصوصاً شبها پیش از خواب و پس از بیداری، دندانهایش را با دقّت مسواک می کرد. جامه سفیدش که تا نصف ساقهایش را میپوشانید همیشه تمیز بود. پیش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را میشست و از خوردن سبزیهای بد بو پرهیز می نمود. شانه عاج و سرمه دان و قیچی و آینه و مسواک، جزء اسباب مسافرتش بود. خانه اش با همه سادگی و بی تجمّلی همیشه پاکیزه بود. تأکید می نمود که زباله ها را به هنگام روز بیرون ببرند و تا شب به جای خود نمانَد. نظافت تن و اندامش با قُدسِ طهارتِ روحش هماهنگی داشت و به یاران و پیروان خود تأکید می نمود که سر و صورت و جامه و خانه هایشان را تمیز نگهدارند و وادارشان می کرد خود را، به ویژه در روزهای جمعه، شستشو داده و معطّر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور یابند.

آداب معاشرت

در میان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهایی، سیمایی محزون و متفکر داشت. هرگز به روی کسی خیره نگاه نمی کرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین می دوخت. اغلب دو زانو می نشست و پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی کرد. در سلام کردن به همه، حتّی بردگان و کودکان، پیشدستی می کرد و هر گاه به مجلسی وارد می شد نزدیکترین جای را اختیار می نمود. اجازه نمی داد کسی جلوی پایش بایستد و یا جا برایش خالی کند. سخن همنشین خود را قطع نمی کرد و با او طوری رفتار می کرد که

تصوّر می شد هیچ کس نزد رسول خدا از او گرامیتر نیست. بیش ا ز حدِّ لزوم سخن نمی گفت، آرام و شمرده سخن می گفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمی ساخت. در حیا و شرمِ حضور، بی مانند بود. هر گاه از رفتار کسی آزرده میگشت ناراحتی در سیمایش نمایان می شد، ولی کلمه گِله و اعتراض بر زبان نمیآورد. از بیماران عیادت می نمود و در تشییع جنازه حضور می یافت. جز در مقام داد خواهی، اجازه نمی داد کسی در حضور او علیه دیگری سخن بگوید و یا به کسی دشنام بدهد و یا بدگویی نماید.

بخشایش و گذشت

بد رفتاری و بی حرمتی به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مینگریست، کینه کسی را در دل نگاه نمی داشت و در صدد انتقام بر نمی آمد. روحِ نیرومندش عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح می داد. در جنگ اُحد با آن همه وحشیگری و اهانت که به جنازه عمویش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با کشتگان قریش نزد و بعدها که به مرتکبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّی ابوقتاده انصاری را که می خواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویی منع کرد. پس از فتح خیبر جمعی از یهودیان که تسلیم شده بودند، غذایی مسموم برایش فرستادند. او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان کرد. بار دیگر زنی از یهود دست به چنین عملی زد و خواست زهر در کامش کند که او را نیز عفو نمود.

عبدالله بن ابّی سر دسته منافقان که با ادای کلمه شهادت مصونیت یافته بود، در باطن امر از این که با هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوت آن حضرت را در دل می پرورانید و ضمن همکاری با یهودیان مخالف اسلام، از کار شکنی و کینه توزی و شایعه سازی بر ضد او فرو گذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمی داد یارانش او را به سزای عملش برسانند، بلکه با کمال مدارا با او رفتار می کرد و در حال بیماری به عیادتش میرفت! در مراجعت از غزوه تبوک جمعی از منافقان به قصد جانش توطئه کردند که به هنگام عبور از گردنه، مرکبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط کند و با این که همگی صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر کرد.

حریم قانون

آن حضرت از بد رفتاری و آزاری که به شخص خودش می شد عفو و اغماض می نمود ولی در مورد اشخاصی که به حریم قانون تجاوز می کردند مطلقاً گذشت نمی کرد و در اجرای عدالت و مجازات متخلّف، هر که بود، مسامحه روا نمی داشت. زیرا قانونِ عدل، سایه امنیت اجتماعی و حافظ کیان جامعه است و نمیشود آن را بازیچه دستِ افراد هوسران قرار داد و جامعه را فدای فرد نمود. در فتح مکه، زنی از قبیله بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید. خویشاوندانش - که هنوز رسوبات نظام طبقاتی در خلایای مغزشان به جای مانده بود - اجرای

مجازات را ننگِ خانواده اَشرافی خود میدانستند، به تکاپو افتادند که مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذیرفت و فرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب که در اجرای قانونِ عدالت، تبعیض روا می داشتند، قسم به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمی کنم، اگر چه مجرم از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.» او خود را مستثنی نمی کرد و فوقِ قانون نمی شمرد. روزی به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود: «خداوند سوگند یاد کرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمی نگذرد، اگر به کسی از شما ستمی از جانب من رفته و از این رهگذر حقّی بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از میان مردم شخصی به نام سواده بن قیس به پا خاست و گفت: یا رسول الله! روزی که از طائف بر میگشتی و عصا را در دست خود حرکت می دادی به شکم من خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود: «حاشا که به عمد این کار را کرده باشم. مع هذا به حکم قصاص تسلیم میشوم!» فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوی که از بدن تو با این عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همین نشئه دنیا از من بستان.»

سواده گفت: نه، من شما را میبخشم. فرمود: «خدا نیز بر تو ببخشد.» آری چنین بود رفتار یک رئیس و زمامدار تامّ الاختیار دین و دولت در اجرای عدل اجتماعی و حمایت از

قانون.

احترام به افکار عمومی

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در موضوعاتی که به وسیله وحی و نصِّ قرآن، حکم آن معین شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه برای خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا به اجرا در می آورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست: «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِک هُمُ الْکافِروُنَ»؛ «و کسانی که به آنچه خدا فرو فرستاده داوری نکرده اند، آنان خود کفر پیشگانند.» امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگی، اگر جنبه فردی داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند.

کسی حقّ مداخله در کارهای خصوصی دیگری را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأی را برای همه محفوظ میدانست و با این که فکر سیال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برتری داشت، هرگز به تحکم و استبدادِ رأی رفتار نمی کرد و به افکار مردم بی اعتنایی نمی نمود.

نظر مشورتی دیگران را مورد مطالعه و توجّه قرار می داد و دستور قرآن مجید را عم تأیید نموده و می خواست مسلمین این سنّت را نصب العین خود قرار دهند.

در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز کنید.

اوّل درباره این که اصحاب با قریش بجنگند و یا آنها را به حال خود ترک کرده و به مدینه مراجعت کنند.

همگی جنگ را ترجیح دادند و آن حضرت تصویب فرمود.

دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد که نظر حباب

بن منذر مورد تأیید واقع شد.

سوم در خصوص این که با امرای جنگ چه رفتاری شود به شور پرداخت.

بعضی کشتن آنها را ترجیح دادند و برخی تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با گروه دوم موافقت کرد.

در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد که آیا در داخل شهر بمانند و به استحکامات دفاعی بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلوی هجوم دشمن را بگیرند، که شقّ دوم تصویب شد.

در جنگ احزاب، شورایی تشکیل داد که در خارج مدینه آرایش جنگی بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند.

پس از تبادل نظر بر این شدند که کوه سلع را تکیه گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر کنند و مانع هجوم دشمن گردند.

در غزوه تبوک امپراطور روم از نزدیک شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوریه به هراس افتاده بود و چون به لشکر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمی کرد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مشورت پرداخت که آیا پیشروی کند و یا به مدینه برگردند که بنا به پیشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجیح داد.

چنان که میدانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیت او از خطا و گناه، ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمی دانستند، ولی در عین حال، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انتقاد اشخاص را اگر چه انتقاد بی مورد با سعه صدر تلقّی می نمود و مردم را در تنگنای خفقان و اختناق نمی گذاشت و با کمال ملایمت با

جواب قانع کننده، انتقاد کننده را به اشتباه خود واقف می کرد.

او به این اصل طبیعی اذعان داشت که آفریدگار مهربان، وسیله فکر کردن و سنجیدن و انتقاد را به همه انسانها عنایت کرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است.

پس چگونه میتوان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ویژه دستور فرموده است که هر گاه زمامداران، کاری بر خلاف قانون عدل مرتکب شدند، مردم در مقام انکار و اعتراض بر آیند.

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به لشکری از مسلمانان مأموریت جنگی داد و شخصی را از انصار به فرماندهی آنها نصب کرد.

فرمانده در میان راه بر سر موضوعی بر آنها خشمگین شد و دستور داد هیزم فراوانی جمع کنند و آتش بیفروزند.

همین که آتش برافروخته شد گفت: آیا رسول خدا به شما تأکید نکرده است که از اوامر من اطاعت کنید؟ گفتند: بلی.

گفت: فرمان میدهم خود را در این آتش بیندازید.

آنها امتناع کردند.

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از این ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت می کردند برای همیشه در آتش میسوختند! اطاعت در موردی است که زمامداران مطابق قانون دستوری بدهند.» در غزوه حنین که سهمی از غنائم را به اقتضای مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعی از انصار که از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند که چرا آنها را بر ما ترجیح دادی؟ فرمود: همگی معترضین در یک جا گِرد آیند، آن گاه به سخن پرداخت و با بیانی شیوا و دلنشین آنها را به موجبات

کار، آگاه نمود، به طوری که همگی به گریه افتادند و پوزش خواستند.

همچنین در این واقعه، مردی از قبیله بنی تمیم به نام حُرقوص (که بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض کرده، با لحن تشدّد گفت: به عدالت رفتار کن! عمر بن خطاب از گستاخی او برآشفت و گفت: اجازه بدهید هم اکنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوی او کرده و با خونسردی فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نکنم چه کسی رفتار خواهد کرد؟» در صلح حدیبیه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد می نمود که چرا با شرایط غیر متساوی پیمان میبندد؟ رسول اکرم با منطق و دلیل، نه با خشونت، او را قانع کرد.

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با این روش خود، عدل و رحمت را به هم آمیخته بود و راه و رسم حکومت را به فرمانروایان دنیا میآموخت تا بدانند که منزلت آنها در جوامع بشری مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالک الرّقابی! و میباید همه جا صلاح امر زیر دستان را در نظر بگیرند نه اینکه هوسهای خودشان را بر آنها تحمیل نمایند.

میفرمود: «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولی و شایسته ترم و قرآن کریم مقام و منزلت مرا معرّفی کرده است أَلنَّبِی أَوْلی بِالْمُؤْمنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر کس از شما از دنیا برود چنانچه مالی از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وامی داشته باشد و یا خانواده مستمند و بی پناهی از او بازمانده

باشد دَینِ او بر ذمّه من و سرپرستی و کفالت خانواده اش بر عهده من است.» آری، این است سیمای صمیمی و چهره تابناک پیامبر بزرگوار اسلام، و چنین است سیره عملی آن حضرت.

او کسی است که اخلاق انسانی و ملکات عالیه را در زمانی کوتاه آن چنان در دل مسلمین گسترش داد که از هیچ، همه چیز را ساخت! او با رفتار و کردارش گردنکشان عرب را به تواضع، و زورگویان را به رأفت، و تفرقه افکنان را به یگانگی، و کافران را به ایمان، و بت پرستان را به توحید، و بی پروایان را به پاکدامنی، و کینه توزان را به بخشایش، و بیکاران را به کار و کوشش، و درشتگویان و درشتخویان را به نرمخویی، و بخیلان را به ایثار و سخاوت، و سفیهان را به عقل و درایت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوی علم و هدایت رهبری فرمود.

صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیهِ وَ عَلی آلِهِ اَجْمَعینَ.

اینک از میان سخنانِ فراوانِ آن بزرگوار، چهل حدیث برگزیده، به پیروان و شیفتگانِ آن «هادی سُبُل» و «پرچمدار توحید» و «انسان کامل» تقدیم میگردد.

چهل حدیث

اشاره

قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم):

1 فضیلت دانش طلبی

مَنْ سَلَک طَریقًا یطْلُبُ فیهِ عِلْمًا سَلَک اللّهُ بِهِ طَریقًا إِلَی الْجَنَّهِ … وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَی الْعابِدِ کفَضْلِ الْقَمَرِ عَلی سائِرِ النُّجُومِ لَیلَهَ الْبَدْرِ.

هر که راهی رود که در آن دانشی جوید، خداوند او را به راهی که به سوی بهشت است ببرد، و برتری عالِم بر عابد، مانند برتری ماه در شب چهارده، بر دیگر ستارگان است.

2 دین یابی ایرانیان

لَوْ کانَ الدِّینُ عِنْدَ الثُّرَیا لَذَهَبَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ فارْسَ أَوْ قَالَ مِنْ أَبْناءِ فارْسَ حَتّی یتَناوَلَهُ.

اگر دین به ستاره ثریا رسد، هر آینه مردی از سرزمین پارس یا این که فرموده از فرزندان فارس به آن دست خواهند یازید.

3 ایمان خواهی ایرانیان

إِذا نَزَلَتْ عَلَیهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) سُورَهُ الْجُمُعَهِ، فَلَمّا قَرَأَ: وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یلْحَقُوا بِهِمْ.

قَالَ رَجُلٌ مَنْ هؤُلاءِ یا رَسُولَ اللّهِ؟ فَلَمْ یراجِعْهُ النّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم)، حَتّی سَأَلَهُ مَرَّهً أَوْ مَرَّتَینِ أَوْ ثَلاثًا.

قالَ وَ فینا سَلْمانُ الفارْسی قالَ فَوَضَعَ النَّبِی یدَهُ عَلی سَلْمانَ ثُمَّ قالَ:

لَوْ کانَ الاِْیمانُ عِنْدَ الثُّرَیا لَنالَهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ.

وقتی که سوره جمعه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل گردید و آن حضرت آیه وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یلْحَقُوا بِهِمْ را خواند.

مردی گفت: ای پیامبر خدا! مراد این آیه چه کسانی است؟ رسول خدا به او چیزی نگفت تا این که آن شخص یک بار، دوبار، یا سه بار سؤال کرد.

راوی می گوید: سلمان فارسی در میان ما بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستش را روی دوش او نهاد، سپس فرمود: اگر ایمان به ستاره ثریا برسد، هر آینه مردانی از سرزمین این مرد به آن دست خواهند یافت.

4 مشمولان شفاعت

أَرْبَعَهٌ أَنَا الشَّفیعُ لَهُمْ یوْمَ القِیمَهِ: 1 مُعینُ أَهْلِ بَیتی.

2 وَ الْقاضی لَهُمْ حَوائِجَهُمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیهِ.

3 وَ الُْمحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ.

4 وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیدِهِ.

چهار دستهاند که من، روز قیامت، شفیع آنها هستم: 1 یاری دهنده اهل بیتم، 2 برآورنده حاجات اهل بیتم به هنگام اضطرار و ناچاری، 3 دوستدار اهل بیتم به قلب و زبان، 4 و دفاع کننده از اهل بیتم با دست و عمل.

5 ملاک پذیرش اعمال

لا یقْبَلُ قَوْلٌ إِلاّ بِعَمَل وَ لا یقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ إِلاّ بِنِیه وَ لا یقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ وَ لا نِیهٌ إِلاّ بِإِصابَهِ السُّنَّهِ.

نزد خداوند سخنی پذیرفته نمی شود، مگر آن که همراه با عمل باشد، و سخن و عملی پذیرفته نمیشود، مگر آن که همراه با نیت خالص باشد، و سخن و عمل و نیتی پذیرفته نمیشود، مگر آن که مطابق سنّت باشد.

6 صفات بهشتی

أَلا أُخْبِرُکمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَیهِ النّارُ غَدًا؟ قیلَ بَلی یا رَسُولَ اللّهِ.

فَقالَ: أَلْهَینُ الْقَریبُ اللَّینُ السَّهْلُ.

آیا کسی را که فردای قیامت، آتش بر او حرام است به شما معرّفی نکنم؟ گفتند: آری، ای پیامبر خدا.

فرمود: کسی که متین، خونگرم، نرمخو و آسانگیر باشد.

7 نشانه های ستمکار

عَلامَهُ الظّالِم أَرْبَعَهٌ: یظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیهِ، وَ یمْلِک مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَهِ، وَ یبْغِضُ الْحَقَّ وَ یظْهِرُ الظُّلْمَ.

نشانه ظالم چهار چیز است:

1 با نافرمانی به مافوقش ستم می کند،

2 به زیردستش با غلبه فرمانروایی می کند،

3 حقّ را دشمن می دارد،

4 و ستم را آشکار می کند.

8 شعبه های علوم دین

إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَهٌ: آیهٌ مُحْکمَهٌ أَوْ فَریضَهٌ عادِلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قائِمَهٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.

همانا علم دین سه چیز است، و غیر از اینها فضل است: 1 آیه محکمه (که منظور از آن علم اصول عقائد است)، 2 فریضه عادله (که منظور از آن علم اخلاق است)، 3 و سنّت قائمه (که منظور از آن علم احکام شریعت است).

9 فتوای نااهل

مَنْ أَفْتی النّاسَ بِغَیرِ عِلْم … فَقَدْ هَلَک وَ أَهْلَک.

کسی که بدون صلاحیت علمی برای مردم فتوا دهد، خود را هلاک ساخته و دیگران را نیز به هلاکت انداخته است.

10 روزه واقعی

أَلصّائِمُ فی عِبادَه وَ إِنْ کانَ فی فِراشِهِ ما لَمْ یغْتَبْ مُسْلِمًا.

روزهدار مادامی که غیبت مسلمانی را نکرده باشد همواره در عبادت است، اگر چه در رختخواب خود باشد.

11 فضیلت رمضان

شَهْرُ رَمضانَ شَهْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهْرٌ یضاعَفُ فیهِ الْحَسَناتُ وَ یمْحُو فیهِ السَّیئاتُ وَ هُوَ شَهْرُ الْبَرَکهِ وَ هُوَ شَهْرُ الاِْنابَهِ وَ هُوَ شَهْرُ التَّوبَهِ وَ هُوَ شَهْرُ الْمَغْفِرَهِ وَ هُوَ شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّهِ.

أَلا فَاجْتَنِبُوا فیهِ کلَّ حَرام وَ أَکثِرُوا فیهِ مِنْ تِلاوَهِ الْقُرآنِ …

ماه رمضان، ماه خداوند عزیز و جلیل است، و آن ماهی است که در آن نیکیها دوچندان و بدیها محو می شود، ماه برکت و ماه بازگشت به خدا و توبه از گناه و ماه آمرزش و ماه آزادی از آتش دوزخ و کامیابی به بهشت است.

آگاه باشید! در آن ماه از هر حرامی بپرهیزید و قرآن را زیاد بخوانید.

12 نشانه های شکیبا

عَلامَهُ الصّابِرِ فی ثَلاث: أَوَّلُها أَنْ لا یکسَلَ، و الثّانِیهُ أَنْ لا یضْجَرَ، وَ الثّالِثَهُ أَنْ لا یشْکوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ.

لاَِنَّهُ إِذا کسِلَ فَقَدْ ضَیعَ الْحَقَّ، وَ إِذا ضَجِرَ لَمْ یؤَدِّ الشُّکرَ، وَ إِذا شَکی مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ.

علامت صابر در سه چیز است:

اوّل: آن که کسل نشود،

دوّم: آن که آزرده خاطر نگردد،

سوّم: آن که از خداوند عزّوجلّ شکوه نکند، زیرا وقتی که کسل شود، حقّ را ضایع می کند، و چون آزرده خاطر گردد شکر را به جا نمی آورد، و چون از پروردگارش شکایت کند در واقع او را نافرمانی نموده است.

13 بدترین جهنّمی

إِنَّ أَهْلَ النّارِ لَیتَأَذُّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِک لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النّارِ نِدامَهً وَ حَسْرَهً رَجُلٌ دَعا عَبْدًا إِلَی اللّهِ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّهَ وَ أَدْخَلَ الدّاعِی النّارَ بِتَرْکهِ عِلْمَهُ.

همانا اهل جهنّم از بوی گند عالمی که به علمش عمل نکرده رنج می برند، و از اهل دوزخ پشیمانی و حسرت آن کس سختتر است که در دنیا بندهای را به سوی خدا خوانده و او پذیرفته و خدا را اطاعت کرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولی خودِ دعوت کننده را به سبب عمل نکردن به علمش به دوزخ انداخته است.

14 عالمان دنیا طلب

أَوْحَی اللّهُ إِلی داوُدَ (علیه السلام) لا تَجْعَلْ بَینی وَ بَینَک عالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْیا فَیصُدَّک عَنْ طَریقِ مَحَبَّتی فَإِنَّ أُولئِک قُطّاعُ طَریقِ عِبادِی الْمُریدینَ، إِنَّ أَدْنی ما أَنَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزَعَ حَلاوَهَ مُناجاتی عَنْ قُلوبِهِمْ.

خداوند به داود (علیه السلام) وحی فرمود که: میان من و خودت، عالِم فریفته دنیا را واسطه قرار مده که تو را از راه دوستی ام بگرداند، زیرا که آنان، راهزنانِ بندگانِ جویای منند، همانا کمتر کاری که با ایشان کنم این است که شیرینی مناجاتم را از دلشان بر کنم.

15 نتیجه یقین

لَوْ کنْتُم تُوقِنُونَ بِخَیرِ الاْخِرَهِ وَ شَرِّها کما تُوقِنُونَ بِالدُّنیا لاَثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَهِ.

اگر شما مردم یقین به خیر و شرّ آخرت می داشتید، همان طور که یقین به دنیا دارید، البته در آن صورت، آخرت را انتخاب می کردید.

16 نخستین پرسشهای قیامت

لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ یوْمَ القِیمَهِ حَتّی یسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمْرِهِ فیما أَفْناهُ، وَ عَنْ شَبابِهِ فیما أَبْلاهُ، وَ عَنْ عِلْمِهِ کیفَ عَمِلَ بِهِ، وَ عَنْ مالِهِ مِنْ أَینَ اکتَسَبَهُ وَ فیما أَنْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنا أَهْلَ الْبَیتِ.

هیچ بنده ای در روز قیامت قدم از قدم بر نمی دارد، تا از این چهار چیز از او پرسیده شود:

1 از عمرش که در چه راهی آن را فانی نموده،

2 و از جوانی اش که در چه کاری فرسوده اش ساخته،

3 و از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راهی صرف نموده،

4 و از دوستی ما اهل بیت.

17 محکم کاری

وَ لکنَّ اللّهَ یحِبُّ عَبْدًا إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحْکمَهُ.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی که با دقّت قبر سعد بن معاذ را پوشاند فرمود: میدانم که قبر سرانجام فرو می ریزد و نظم آن بهم میخورد، ولی خداوند بنده ای را دوست می دارد که چون به کاری پردازد، آن را محکم و استوار انجام دهد.

18 مرگ، بیداری بزرگ

أَلنّاسُ نِیامٌ إِذا ماتُوا انْتَبَهُوا.

مردم در خواباند وقتی که بمیرند، بیدار میشوند.

19 ثواب اعمال کارساز

سَبْعَهُ أَسْباب یکسَبُ لِلْعَبْدِ ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِهِ: رَجُلٌ غَرَسَ نَخْلاً أَوْ حَفَرَ بِئْرًا أَوْ أَجْری نَهْرًاأَوْ بَنی مَسْجِدًا أَوْ کتَبَ مُصْحَفًا أَوْ وَرَّثَ عِلْمًاأَوْ خَلَّفَ وَلَدًا صالِحًا یسْتَغْفِرُ لَهُ بَعْدَ وَفاتِهِ.

هفت چیز است که اگر کسی یکی از آنها را انجام داده باشد، پس از مرگش پاداش آن هفت چیز به او می رسد:

1 کسی که نخلی را نشانده باشد (درخت مثمری را غرس کرده باشد)،

2 یا چاهی را کنده باشد،

3 یا نهری را جاری ساخته باشد،

4 یا مسجدی را بنا نموده باشد،

5 یا قرآنی را نوشته باشد،

6 یا علمی را از خود بر جای نهاده باشد،

7 یا فرزند صالحی را باقی گذاشته باشد که برای او استغفار نماید.

20 سعادتمندان

طُوبی لِمَنْ مَنَعَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ الْمُؤْمِنینَ مِنْ إِخْوانِهِ طُوبی لِمَنْ أَنْفَقَ الْقَصْدَ وَ بَذَلَ الفَضْلَ وَ أَمْسَک قَولَهُ عَنِ الفُضُولِ وَ قَبیحِ الْفِعْلِ.

خوشا به حال کسی که عیبش او را از عیوب برادران مؤمنش باز دارد، خوشا به حال کسی که در خرج کردن میانه روی کند و زیاده از خرج را ببخشد و از سخنانِ زائد و زشت خودداری ورزد.

21 دوستی آل محمّد

مَنْ ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهیدًا.

أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفُورًا لَهُ.

أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِبًا.

أَلا و من ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِنًا مُسْتَکمِلَ الإِیمانِ.

أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلی بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جاءَ یوْمَ الْقِیمَهِ مَکتُوبٌ بَینَ عَینَیهِ مَأْیوسٌ مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ.

أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلی بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ یشُمَّ رائِحَهَ الْجَنَّهِ.

کسی که با دوستی آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بمیرد، شهید مرده است.

آگاه باشید کسی که با دوستی آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بمیرد، آمرزیده مرده است.

آگاه باشید کسی که با دوستی آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بمیرد، توبهکار مرده است.

آگاه باشید کسی که با دوستی آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بمیرد، باایمان کامل مرده است.

آگاه باشید کسی که با دشمنی آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بمیرد، در حالی به صحرای قیامت می آید که بر پیشانیاش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا.

آگاه باشید کسی که با دشمنی آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بمیرد، بوی بهشت به وی نمیرسد.

22 سزای زن و مرد همسر آزار

أَیمَا امْرَأَه أَذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ یقْبَلِ اللّهُ مِنْها صَرْفًا وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَهً مِنْ عَمَلِها حَتّی تُرْضِیهُ وَ إِنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَیلَها وَ کانَتْ أَوَّلَ مَنْ یرِدُ النّارَ وَ کذلِک الرَّجُلُ إِذا کانَ لَها ظالِمًا.

هر زنی که شوهر خود را با زبان بیازارد، خداوند هیچ جبران و عوض و نیکی از کارش را نمیپذیرد تا او را راضی کند، اگرچه روزش را روزه

بگیرد و شبش را به عبادت بگذراند، و چنین زنی اوّل کسی است که داخل جهنّم خواهد شد، و همچنین است اگر مرد به زنش ستم روا دارد.

23 سزای زن ناسازگار با شوهر

أَیمَا امْرَأَه لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلی ما لا یقْدِرُ عَلَیهِ وَ ما لا یطیقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَهٌ وَ تَلْقَی اللّهَ وَ هُوَ عَلَیها غَضْبانُ.

هر زنی که با شوهر خود مدارا ننماید و او را به کاری وادار سازد که قدرت و طاقت آن را ندارد، از او کار نیکی قبول نمیشود و در روز قیامت، خدا را در حالتی ملاقات خواهد کرد که بر وی خشمگین باشد.

24 نخستین رسیدگی در قیامت

أَوَّلُ ما یقْضی یوْمَ القِیمَهِ الدِّماءُ.

اوّلین کاری که در روز قیامت به آن رسیدگی می شود، خونهای به ناحقّ ریخته شده است.

25 بی رحمی و ترحّم

إِطَّلَعْتُ لَیلَهَ أَسْری عَلَی النّارِ فَرَأَیتُ امْرَأَهً تُعَذَّبُ فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها رَبَطَتْ هِرَّهً وَ لَمْ تُطْعِمْها وَ لَمْ تَسْقِها وَ لَمْ تَدَعْها تَأْکلُ مِنْ خَشاشِ الاَْرْضِ حَتّی ماتَتْ فعَذَّبَها بِذلِک وَ اطَّلَعْتُ عَلَی الْجَنَّهِ فَرَأَیتُ امْرَأَهً مُومِسَهً یعنی زانِیهً فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها مَرَّتْ بِکلْب یلْهَثُ مِنَ الْعَطَشِ فَأَرْسَلَتْ إِزارَها فی بِئْر فَعَصَرَتْهُ فی حَلْقِهِ حَتّی رَوِی فَغَفَرَ اللّهُ لَها.

در شب معراج از دوزخ آگاهی یافتم، زنی را دیدم که در عذاب است.

از گناهش سؤال کردم.

پاسخ داده شد که او گربه ای را محکم بست، در حالی که نه به آن حیوان خوراکی داد و نه آبی نوشاند و آزادش هم نکرد تا خود در روی زمین چیزی را بیابد و بخورد و با این حال ماند تا مُرد.

خداوند این زن را به خاطر آن گناه، عذاب کرده است.

و از بهشت آگاهی یافتم، زن آلوده دامنی را دیدم و از وضعش سؤال کردم.

پاسخ داده شد این زن به سگی گذر کرد، در حالی که از عطش، زبانش را از دهان بیرون آورده بود، او پارچه پیرهنش را در چاهی فرو برد، پس آن پارچه را در حلقوم سگ فشرد تا آن حیوان سیراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر این کار بخشید.

26 عدم پذیرش اعمال ناخالص
27 دنیا طلبی، عنصرِ حبط اعمال

لَیجیئَنَّ أَقوامٌ یوْمَ الْقِیمَهِ وَ أَعْمالُهُمْ کجِبالِ تِهامَه فَیؤْمَرُ بِهِمْ إِلَیالنّارِ قالُوا یا رَسُولَ اللّهِ مُصَلّینَ؟ قالَ نَعَمْ یصَلُّونَ وَ یصُومُونَ وَیأْخُذُونَ هِنْأً مِنَ اللَّیلِ فَإِذا عَرَضَ لَهُمْ شَیءٌ مِنَ الدُّنْیا وَثَبُوا عَلَیهِ.

در روز قیامت گروهی را برای محاسبه می آورند که اعمال نیک آنان مانند کوه های تهامه بر روی هم انباشته است! امّا فرمان می رسد که به آتش برده شوند! صحابه

گفتند: یا رسول اللّه! آیا اینان نماز میخواندند؟ فرمود: بلی نماز میخواندند و روزه می گرفتند و قسمتی از شب را در عبادت به سر می بردند! امّا همین که چیزی از دنیا به آنها عرضه می شد، پرش و جهش می کردند تا خود را به آن برسانند!

28 با هر که ای با اوستی

أَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.

آدمی (در قیامت) با کسی است که او را دوست دارد.

29 دوستی اهل بیت

مَنْ سَرَّهُ أَنْ یحْیی حَیاتی وَ یمُوتَ مَماتی وَ یسْکنَ جَنَّهَ عَدْن غَرَسَها رَبّی فَلْیوالِ عَلِیا مِنْ بَعْدی وَلْیوالِ وَلِیهُ وَلْیقْتَدِ بِالاَْئِمَّهِ مِنْبَعْدی فَإِنَّهُمْ عِتْرَتی وَ خُلِقُوا مِنْ طینَتی رُزِقُوا فَهْمًا وَ عِلْمًا وَ وَیلٌ لِلْمُکذِّبینَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمَّتی الْقاطِعینَ فیهمْ صِلَتی لا أَنَا لَهُمُ اللّهُ شَفاعَتی.

هر کس دوست داشته باشد که چون من زندگی کند و چون من بمیرد و در باغ بهشتی که پروردگارم پرورده جای بگیرد، باید بعد از من علی را و دوست او را دوست بدارد و به پیشوایان بعد از من اقتدا کند که آنان عترت من هستند و از طینتم آفریده شده اند و از درک و دانش برخوردار گردیده اند، و وای بر آن گروه از امّت من که برتری آنان را انکار کنند و پیوندشان را با من قطع نمایند که خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد کرد.

30 ولایت علی (علیه السلام) شرط قبولی اعمال

فَوَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیا لَوْ جاءَ أَحَدُکمْ یوْمَ الْقِیمَهِ بِأَعْمال کأَمْثالِ الْجِبالِ وَ لَمْ یجیءَ بِوِلایهِ عَلِی بْنِ أَبیطالب لاََکبَّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی النّارِ.

سوگند به خدایی که مرا به حقّ برانگیخته، اگر یکی از شما در روز قیامت با اعمالی همانند کوهها بیاید، امّا فاقد ولایت و قبول حاکمیت علی بن ابیطالب باشد، خداوند او را به رو در آتش افکند.

31 پاداش مریض

إِذا مَرِضَ الْمُسْلِمُ کتَبَ اللّهُ لَهُ کأَحْسَنِ ما کانَ یعْمَلُ فی صِحَّتِهِ وَ تَساقَطَتْ ذُنُوبُهُ کما یتَساقَطُ وَرَقُ الشَّجَرِ.

وقتی که مسلمان، بیمار شود، خداوند همانند بهترین حسناتی که در حال سلامت انجام می داده در نامه عملش می نویسد و گناهانش همچون برگ درخت فرو می ریزد.

32 مسئولیت مسلمانی

مَنْ أَصْبَحَ لایهْتَمُّ بِأمُوُرِ الْمُسْلِمینَ فَلَیسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً ینادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِم

هر که صبح کند و به امور مسلمین همّت نگمارد، از آنها نیست؛ و هر کس بشنود که شخصی فریاد میزند: «ای مسلمانها به فریادم برسید» ولی جوابش نگوید، مسلمان نیست.

33 پیوستگی ایرانیان با اهل بیت

قالَتِ الرُّسُلُ مِنَ الْفُرْسِ لِرَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلی مَنْ نَحْنُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ أَنْتُمْ مِنّا وَ إِلَینا أَهْلَ الْبَیتِ.

فرستادگان باذان، پادشاه یمن، تحت الحمایه ایران که اصالتاً ایرانی بودند به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و گفتند: ای رسول خدا: سرانجامِ ما فارسیان به نزد چه کسی خواهد بود؟ حضرت فرمود: شما فارسیان از ما هستید و سرانجامتان به سوی ما و خاندان ما خواهد بود!قال ابن هشام: فَبَلَغَنی عَنِ الزُّهْرِی إِنّه قالَ: فَمِنْ ثَمَّ قالَ رَسُولُ اللّهِ: سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَیتِ.

ابن هشام از قول زهری گوید: و از همین جا بود که پیامبر فرمود: سلمان از اهل بیت ماست.

34 خیانت بزرگ (تقدّم مفضول)

مَنْ تَقَدَّمَ عَلَی الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یری أَنَّ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمینَ.

کسی که بر مسلمانان پیشی گیرد، در حالی که میداند در میان آنها کسی افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین کسی به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است.

35 ارزش هدایت

لأََنْ یهْدِی اللّهُ بِک رَجُلاً واحِدًا خَیرٌ لَک مِمّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: در صورتی که خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند، برای تو از حکومت کردن بر آنچه آفتاب بر آن می تابد بهتر است.

36 مردمان آخرالزّمان

یأْتی عَلَیالنّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فیهِ سَرائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فیهِ عَلانِیتُهُمْ طَمَعًا فِی الدُّنْیا، لا یریدُونَ بِهِ ما عِنْدَ رَبِّهِمْ، یکونُ دینُهُمْ رِیاءً لا یخالِطُهُمْ خَوْفٌ، یعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَیدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَریقِ فَلا یسْتَجیبُ لَهُمْ!زمانی بر مردم فرا می رسد که برای طمعِ در دنیا، باطنشان پلید و ظاهرشان زیبا باشد، علاقهای به آنچه نزد پروردگارشان است نشان ندهند، دین آنها ریا شود و خوفی]از خدا[در دلشان آمیخته نشود، خداوند همه آنان را به عذاب سختی گرفتار کند، پس مانند دعای شخص غریق دعا کنند، ولی دعایشان را اجابت نکند!

37 راستگوترین صحابه

ما أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَ لا أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ مِنْ ذی لَهْجَه أَصْدَقُ مِنْ أَبیذَرٍّ.

آسمان سایه نینداخته و زمین دربرنگرفته، صاحب سخنی راستگوتر از ابوذر را.

38 پرسش از عالمان و همنشینی با فقیران

سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُکماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.

از دانشمندان بپرسید و با فرزانگان سخن بگویید و با فقیران بنشینید.

39 دستبوسی نه!

هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوکها وَ لَسْتُ بِمَلِک إِنَّما أَنَا رَجُلٌ مِنْکمْ.

مردی خواست تا بر دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوسه زند، پیامبر دست خود را کشید و فرمود: این کاری است که عَجَمْها با پادشاهان خود می کنند و من شاه نیستم، من مردی از خودتان هستم.

40 مهربانی با همنوعان

ما آمَنَ بی مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهْلِ قَرْیه یبیتُ وَ فیهِمْ جائِعٌ لا ینْظُرُ اللّهُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیمَهِ.

به من ایمان نیاورده کسی که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، و اهل یک آبادی که شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنه ای باشد، خداوند در روز قیامت به آنها نظر رحمت نیفکند.

فاطمه زهرا (علیها السلام)

پرتوی از سیره و سیمای فاطمه زهرا (علیها السلام)

حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام)، دختر گرامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه کبری، چهارمین دختر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

القاب حضرتش: زهرا، صدّیقه، طاهره، مبارکه، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثَّه و بتول می باشد.

بیشتر مورّخان شیعه و سنّی، ولادت با سعادت آن حضرت را در بیستم جمادی الثّانی سال پنجم بعثت در مکه مکرّمه می دانند.

برخی سال سوم و برخی سال دوم بعثت را ذکر کرده اند.

یک مورّخ و محدّث سنّی، ولادت آن بانو را در سال اوّل بعثت دانسته است.

بدیهی است روشن ساختن زاد روز یا سالروز درگذشت شخصیتهای بزرگ تاریخ هرچند که از نظر تاریخی و تحقیقی باارزش و قابل بحث است، امّا از نظر تحلیل شخصیت چندان مهم به نظر نمیرسد.

آنچه مهّم و سرنوشتساز است نقش آنان در سرنوشت انسان و تاریخ می باشد.

پرورش زهرا (علیها السلام) در کنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوّت بود؛ خانهای که محلّ نزول وحی و آیه های قرآن است.

آنجا که نخستین گروه از مسلمانان به یکتایی خدا ایمان آوردند و بر ایمان خویش استوار ماندند.

آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان، این تنها خانه ای بود که چنین بانگی از آن بر می خاست: اللّه اکبر.

و زهرا تنها دختر خردسال مکه بود

که چنین جنب و جوشی را در کنار خود میدید.

او در خانه تنها بود و دوران خردسالی را به تنهایی می گذراند.

دو خواهرش رقیه و کلثوم چند سال از او بزرگتر بودند.

شاید راز این تنهایی هم یکی این بوده است که باید از دوران کودکی همه توجّه وی به ریاضتهای جسمانی و آموزشهای روحانی معطوف گردد.

حضرت زهرا (علیها السلام) بعد از ازدواج با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، به عنوان بانویی نمونه بر تارک قرون و اعصار درخشید.

دختر پیامبر همچنان که در زندگی زناشویی نمونه بود، در اطاعت پروردگار نیز نمونه بود.

هنگامی که از کارهای خانه فراغت می یافت به عبادت میپرداخت، به نماز، دعا، تضرّع به درگاه خدا و دعا برای دیگران.

امام صادق (علیه السلام) از اجداد خویش از حسن بن علی (علیه السلام) روایت کرده است که: مادرم شبهای جمعه را تا بامداد در محراب عبادت می آیستاد و چون دست به دعا برمیداشت مردان و زنان باایمان را دعا می کرد، امّا درباره خود چیزی نمی گفت.

روزی بدو گفتم: مادر! چرا برای خود نیز مانند دیگران دعای خیر نمی کنی؟ گفت: فرزندم! همسایه مقدّم است.

تسبیحهایی که به نام تسبیحات فاطمه (علیها السلام) شهرت یافته و در کتابهای معتبر شیعه و سنّی و دیگر اسناد، روایت شده نزد همه معروف است.

فاطمه (علیها السلام) تا وقتی که رسول خدا از دنیا نرفته بود، سختیها و تلخیهای زندگی را با دیدن سیمای تابناک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر خود هموار می نمود، ملاقات پدر تمام رنجها را از خاطرش می زدود و به او آرامش و قدرت می بخشید.

امّا مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حقّ، و بالاتر

از همه دگرگونیهایی که پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به فاصله ای اندک در سنّت مسلمانی پدید آمد، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت.

چنان که تاریخ نشان میدهد، او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است.

داستان آنان را که به در خانه او آمدند و می خواستند خانه را با هر کس که درون آن است آتش زنند شنیده اید.

خود این پیشامد، به تنهایی برای آزردن او بس است، چه رسد که رویدادهای دیگر هم بدان افزوده شود.

دختر پیغمبر، نالان در بستر افتاد.

زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.

آن بانوی دو جهان، خطبه ای بلیغ در جمع آن زنان بیان فرمود که با نقل بخشی کوتاه از آن، گوشهای از دردِ دین و سوز و گداز مکتبی زهرا (علیها السلام) و شِکوه او از مردم فرصتطلب و غاصبان ولایت را در می یابید.

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بی درد ندانی که چه دردی است! «به خدا سوگند، اگر پای در میان مینهادند، و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاد، می گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می برد، و حقّ هر یک را بدو میسپرد … شگفتا! روزگار چه بوالعجبها در پس پرده دارد و چه بازیچه ها یکی پس از دیگری برون می آرد.

راستی مردان شما چرا چنین کردند و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدّار، در حقّ دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار.

سر را گذاشته و به دُم چسبیدند! پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند! نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند و تبهکاری خود را نیکوکاری

میپندارند!» سرانجام، دختر پیغمبر، دنیا را به دنیا طلبان گذاشت و به لقای پروردگارش شتافت.

فاطمه را شبانه دفن کردند و علی (علیه السلام) او را به خاک سپرد و رخصت نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود، و او این گونه مظلوم و شهید از دنیا رفت.

در تاریخ شهادت آن بانوی بزرگ نیز محدّثان اقوال گوناگونی دارند که مشهورتر از همه، سیزده جمادی الاولی سال یازده هجری و دیگری سوم جمادی الثّانی همان سال است.

دانش اندوزی فاطمه (علیها السلام)

فاطمه (علیها السلام) از همان آغاز، دانش را از سرچشمه وحی فرا گرفت.

آنچه را از اسرار و دانشها، پدر برای او باز می گفت، علی (علیه السلام) می نوشت و فاطمه آنها را گرد می آورد که کتابی به نام مصحف فاطمه شد.

آموزش دیگران

فاطمه زهرا (علیها السلام) با بیان احکام و معارف اسلام، زنان را به وظایفشان آشنا می ساخت.

فضّه خدمتگزار فاطمه (علیها السلام)، که از شاگردان و پرورش یافتگان مکتب اوست در مدّت بیست سال جز با آیات قرآن سخنی نگفت و هر گاه قصد بیان مطلبی را داشت با آیه ای متناسب از قرآن، منظور خویش را بیان می کرد.

فاطمه (علیها السلام) نه تنها از فراگرفتن دانش خسته نمیشد، بلکه در یاد دادن مسائل دین به دیگران از حوصله و پشتکار فراوانی برخوردار بود.

روزی زنی نزد او آمد و گفت: مادری پیر دارم که در مورد نماز خود اشتباهی کرده و مرا فرستاده تا از شما مسألهای بپرسم.

زهرا (علیها السلام) سؤال او را پاسخ فرمود.

زن برای بار دوم و سوم آمد و مسأله پرسید و پاسخ شنید، این کار تا ده بار تکرار شد و هر بار آن بانوی بزرگوار، سؤال وی را پاسخ فرمود.

زن از رفت و آمدهای پی در پی شرمگین شد و گفت: دیگر شما را به زحمت نمی اندازم.

فاطمه (علیها السلام) فرمود: باز هم بیا و سؤالهایت را بپرس، تو هر قدر سؤال کنی من ناراحت نمی شوم، زیرا از پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: روز قیامت علمای پیرو ما محشور میشوند و به آنها به اندازه دانششان خلعتهای گرانبها عطا میگردد و اندازه پاداش به نسبت میزان تلاشی

است که برای ارشاد و هدایت بندگان خدا نموده اند.

عبادت فاطمه (علیها السلام)

حضرت زهرا (علیها السلام) بخشی از شب را به عبادت مشغول می شد.

آن قدر نمازهای شب او طولانی می شد و بر روی پاهایش می آیستاد که پایش ورم می کرد.

حسن بصری متوفّای 110 هجری گوید: هیچ کس در میان امّت از نظر زهد و عبادت و پارسایی از فاطمه (علیها السلام) والاتر نبود.

گردن بند با برکت

روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند.

پیر مردی با لباسهای ژولیده و حالتی رقّت بار از راه رسید، ضعف و پیری توان را از او ربوده بود، پیامبر به سویش رفت و جویای حالش شد.

آن مرد پاسخ داد: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، فقیری پریشان حالم، گرسنه ام مرا طعام ده، برهنه هستم مرا بپوشان، بینوایم گرهی از کارم بگشا.

پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است.» سپس او را به منزل فاطمه (علیها السلام) راهنمایی کرد.

پیرمرد فاصله کوتاه مسجد و خانه فاطمه (علیها السلام) را طی کرد و دردش را برای او گفت.

زهرا (علیها السلام) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم، سپس گردن بندی را که دختر حمزه بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد و فرمود: این را بفروش ان شاءالله به خواسته ات برسی.

مرد بینوا گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.

پیامبر همچنان در میان اصحاب نشسته بود.

عرض کرد: ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی ام

برسانم.

پیامبر گریست.

عمّار یاسر عرض کرد: یا رسول الله! آیا اجازه میدهی من این گردن بند را بخرم؟ پیامبر فرمود: هر کس خریدارش باشد خدا او را عذاب ننماید.

عمّار یاسر از اعرابی پرسید: گردن بند را چند میفروشی؟ مرد بینوا گفت: به غذایی از نان و گوشت که سیرم کند، لباسی که تنم را بپوشاند و یک دینار خرجی راه که مرا به خانه ام برساند.

عمّار پاسخ داد: من این گردن بند را به بیست دینار طلا و غذا و لباسی و مرکبی از تو خریدم.

عمّار مرد را به خانه برد و او را سیر کرد، لباسی را به او پوشاند، او را بر مرکبی سوار کرد و بیست دینار طلا هم به او داد، آن گاه گردن بند را با مُشک خوشبو ساخت و در پارچه ای پیچید و به غلام خود گفت: این را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز غلام و گردن بند را به فاطمه بخشید.

غلام نزد فاطمه آمد.

آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم.

غلام خندید.

فاطمه (علیها السلام) راز خنده اش را پرسید.

پاسخ داد: ای دختر پیامبر! برکت این گردن بند مرا به خنده آورد که گرسنه ای را سیر کرد، برهنه ای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیاده ای را سوار نمود، بنده ای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود برگشت.

نقش فاطمه (علیها السلام) در نبردهای صدر اسلام

در طول 10 سال حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه 27 یا 28 غزوه و 35

تا 90 سریه در تاریخ ذکر شده است.

غزوه که جمع آن غزوات است به جنگهایی گفته میشود که شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، فرماندهی مستقیم آن را به عهده داشت و پا به پای سربازان اسلام در معرکه جنگ حاضر و ناظرِ نبردها و مانورهای نظامی بود.

سریه که جمع آن سرایا است به جنگهایی گفته میشود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بی آن که خود در آن شرکت کند، گروهی را به فرماندهی شخصی به جبهه ها و مرزهای کشور اسلامی، برای نبرد یا دفاع احتمالی، اعزام می کرد.

گاهی برخی از این مأموریتهای رزمی به خاطر فاصله زیاد جبهه ها از مدینه، حدود دو یا سه ماه به طول می انجامید.

به تحقیق میتوان گفت علی (علیه السلام) در طول زندگی مشترکش با حضرت زهرا (علیها السلام) بیشتر اوقاتش را در میدانهای جهاد یا مأموریتهای تبلیغی گذراند و در غیاب او همسر وفادارش فاطمه (علیها السلام) وظیفه اداره خانه و تربیت فرزندان را به عهده داشت و این کار را به نحوی شایسته انجام می داد تا همسر رزمنده اش با خاطری آسوده، وظیفه مقدّس جهاد را به انجام برساند.

در این مدّت، فاطمه (علیها السلام) به یاری خانواده های رزمندگان و شهیدان میشتافت و با آنها اظهار همدردی می کرد و گاهی هم، ضمن تشویق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظایف خطیرشان، به مداوای جراحت محارم خویش میپرداخت.

در جنگ اُحد، فاطمه (علیها السلام) همراه زنان به اُحد (در شش کیلومتری مدینه) رفت.

در این نبرد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به شدّت زخمی شد و علی (علیه السلام) نیز جراحاتی

برداشت.

فاطمه (علیها السلام) خون را از چهره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میشست و علی (صلی الله علیه و آله و سلم) با سپر خود آب می ریخت.

هنگامی که فاطمه (علیها السلام) مشاهده کرد که خون بند نمیآید، قطعه حصیری را سوزانید و خاکستر آن را بر زخم پاشید تا خون بند آمد.

آن روز پیامبر و علی، شمشیرهای خود را به فاطمه دادند تا آنها را بشوید.

در نبرد احد، حمزه سیدالشهدا، عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به شهادت رسید.

پس از نبرد، «صفیه» خواهر حمزه به اتّفاق فاطمه (علیها السلام) کنار پیکر مثله شده قرار گرفت و شروع به گریستن کرد، فاطمه (علیها السلام) نیز میگریست و پیامبر هم با او گریه می کرد و خطاب به حمزه می فرمود: هیچ مصیبتی مثل مصیبت تو به من نرسیده است.

آن گاه خطاب به صفیه و فاطمه فرمود: مژده باد که هم اکنون جبرئیل به من خبر داد که در آسمانهای هفتگانه، حمزه شیر خدا و شیر رسول خداست.

پس از نبرد اُحد، فاطمه زهرا (علیها السلام) تا زنده بود، هر دو سه روز یک بار به زیارت شهدای احد میرفت.

در نبرد خندق، فاطمه زهرا (علیها السلام) نانی را برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برد، پیامبر پرسید: این چیست؟ فاطمه (علیها السلام) پاسخ داد: نان پختم، دلم آرام نگرفت تا این که برایتان آوردم.

پیامبر فرمود: این اوّلین غذایی است که پس از سه روز در دهان می گذارم.

در نبرد موته، جعفربن ابیطالب به شهادت رسید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه وی رفت و همسر و

فرزندانش را دلداری داد و از آنجا به خانه فاطمه (علیها السلام) رفت.

فاطمه می گریست.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بر مثل جعفر باید گریه کنندگان بگریند.

سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: برای خانواده جعفر غذایی تهیه کنید، زیرا امروز آنها خود را فراموش کرده اند.

فاطمه زهرا (علیها السلام) در فتح مکه نیز حضور داشت.

«امّ هانی»، خواهر علی (علیه السلام) گوید: در روز فتح مکه دو نفر از خویشان مشرک شوهرم را پناه دادم و هنوز آنها در خانه ام بودند که ناگهان برادرم علی (علیه السلام)، در حالی که سواره و زره پوش بود، پیدا شد و به طرف آن دو تن شمشیر کشید.

میان او و ایشان ایستادم و گفتم: اگر بخواهی آن دو را بکشی، باید مرا هم پیش از آنها بکشی! علی (علیه السلام) بیرون رفت، در حالی که چیزی نمانده بود آنها را بکشد.

من خود را به خیمه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بطحا رساندم و آن حضرت را پیدا نکردم، ولی فاطمه را دیدم و ماجرا را برایش گفتم.

دیدم فاطمه از همسر خود قاطعتر است.

او با تعجّب گفت: تو هم باید مشرکان را پناه دهی؟ در این هنگام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و از حضرتش برای آن دو امان طلبیدم.

پیامبر به آنان امان داد، سپس به فاطمه فرمود که برای او آب فراهم کند تا شستشو نماید.

هنگامی که هند، همسر ابوسفیان، و دیگر زنان مشرکین برای اعلام پذیرش اسلام و بیعت به حضور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند، فاطمه (علیها

السلام)، همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و گروهی از زنان عبدالمطّلب حضور داشتند.

در ماه رمضان سال دهم هجری، علی (علیه السلام) از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای یک مأموریت مهّم رزمی، تبلیغی و به فرماندهی سیصد سواره نظام به یمن، که در قلمرو حاکمیت پیامبر بود، اعزام شد.

مأموریت با موفقیت کامل انجام گرفت و عدّه زیادی نیز به اسلام گرویدند.

علی (علیه السلام) طی نامهای گزارش کار خود را از یمن برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد.

پیامبر در پاسخ علی (علیه السلام) امر فرمود که برای انجام مراسم حجّ، به موقع خود را به مکه رسانَد، و پیک با این پیام به سوی علی (علیه السلام) باز گشت.

پیامبر در ماه ذیقعده آن سال به مردم مدینه و قبایل مجاور اعلام کرد که قصد دارد حجّ را به جای آورد و بدین ترتیب، عدّه زیادی برای سفر حجّ مهیا شدند.

آن حضرت در روز 25 ذیقعده سال دهم هجری قمری از مدینه حرکت نمود و در ذوالحلیفه احرام بست.

همه همسران پیامبر نیز در این سفر همراه شدند، آنها به هودجها سوار بودند، فاطمه (علیها السلام) نیز با آنان بود و در این سفر عبادی، مناسک حجّ را به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام می داد.

علی (علیه السلام) پس از گذشت سه ماه از مأموریت، در ایام حجّ به مکه رسید و در آنجا همسرش فاطمه زهرا (علیها السلام) را دید.

پس از مراسم با شکوه حجّهالوداع، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، هنگام بازگشت به مدینه در غدیرخم، در

یک اجتماع صدهزار نفری، علی (علیه السلام) را به فرمان خداوند به امامت و جانشینی خود منصوب نمود.

با توجّه به حضور فاطمه زهرا (علیها السلام) در حجّهالوداع با اطمینان میتوان گفت که آن حضرت در مراسم با شکوه غدیرخم حضور داشته است.

زهرا و آخرین لحظات زندگانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

بیماری رسول خدا در روزهای آخر عمرش شدّت یافت.

فاطمه (علیها السلام) در کنار بستر پیامبر، چهره نورانی و ملکوتی پدر را مینگریست که از شدّت تب عرق می ریخت.

فاطمه در حالی که به پدر نگاه می کرد به گریه افتاد، پیامبر نتوانست ناآرامی دخترش را تحمّل کند، در گوش او سخنی گفت که فاطمه آرام شد و لبخند زد.

لبخند زهرا (علیها السلام) در آن حال شگفتآور بود.

از او سؤال کردند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چه رازی را به او فرمود؟ پاسخ داد: تا پدرم زنده است رازش را فاش نمی کنم.

پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) راز آشکار شد.

فاطمه گفت: پدرم به من فرمود: تو نخستین کس از اهل بیت من هستی که به من ملحق می شوی، و از این رو شاد شدم.

در میان سخنان اندکی که از دختر گرامی رسول خدا در مجامع روایی فریقین نقل شده، چهل حدیث را، که هر یک درسی از فضیلت و فهم دین و حیا و دعوت به توحید است، برگزیدم، تا دلهای حقجویان و جویندگان معارف خاندان نبوی و علوی بدان روشنی یابد و با الهام از این کلمات نورانی، چراغ حکمت و هدایت ولایت شبستان فاطمی را به هنگام تحیر و ضلالت، در پیش پای خود برافروخته و فروزان بینند.

چهل حدیث

اشاره

قالَتْ فاطِمَهُ الزَّهْراءُ (علیها السلام):

1 موقعیت اهل بیت در نزد خدا

وَاحْمَدُوا الَّذی لِعَظمَتِهِ وَ نُورِهِ یبْتَغی مَنْ فِی السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ إِلَیهِ الْوَسیلَهَ، وَ نَحْنُ وَسیلَتُهُ فی خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فی غَیبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَهُ أَنْبِیائِهِ.

خدایی را حمد و سپاس گویید که به خاطر عظمت و نورش، هر که در آسمانها و زمین است به سوی او وسیله می جوید، و ما وسیله او در میان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جایگاه قدس او و حجّت غیبی و وارث پیامبرانش هستیم.

2 حرمت مست کننده ها

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: قالَ لی رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): یا حَبیبَهَ أَبیها کلُّ مُسْکر حَرامٌ، و کلُّ مُسْکر خَمْرٌ.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: ای دوستِ پدر! هر مست کننده ای حرام است، و هر مست کنندهای خمر است.

3 بهترین زنان کیستند؟

قالَتْ فاطِمَهُ (علیها السلام) فی وَصْفِ ما هُوَ خَیرٌ لِلنِّساءِ: خَیرٌ لَهُنَّ أَنْ لایرینَ الرِّجالَ، وَ لا یرَوْنَهُنَّ.

حضرت در وصف این که بهترین چیز برای زنان چیست، فرموده اند: این که زنان، مردان را نبینند، و مردان هم زنان را نبینند.

4 نتیجه عبادت خالص

عَنْ فاطِمَهَالزَّهْراءِ (علیها السلام): مَنْأَصْعَدَ إِلَیاللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ أَهْبَطَ اللّهُ إِلَیهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.

هر که عبادت خالصش را به سوی خدا بالا فرستد، خداوند متعال برترین بهره و سودش را به سوی او پایین فرستد.

5 فاطمه در مقام شکوه از دو خلیفه

قالَتْ فاطِمَهُ الزَّهْراءُ (علیها السلام) لِلاَْوَّلَینِ: أَرَأَیتُکما إِنْ حَدَّثْتُکما عَنْ رَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): تَعْرِفانِهِ وَ تَفْعَلانِ بِهِ؟ قالا نَعَمْ.

فَقالَتْ: نَشَدْتُکمَا اللّهُ أَلَمْ تَسْمَعا رَسُولَ اللّهِ یقُولُ: «رِضا فاطِمَهَ مِنْ رِضای، وَ سَخَطُ فاطِمَهَ مِنْ سَخَطی، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَهَ إِبْنَتی فَقَدْ أَحَبَّنی، وَ مَنْ أَرْضی فاطِمَهَ فَقَدْ أَرْضانی، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَهَ فَقَدْ أَسْخَطَنی»؟ قالا نَعَمْ، سَمِعْناهُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، فَقالَتْ: فَإِنّی أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِکتَهُ أَنَّکما أَسْخَطْتُمانی وَ ما أَرْضَیتُمانی وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِی لاََشْکوَنَّکما إِلَیهِ.

حضرت زهرا (علیها السلام) خطاب به خلیفه اوّل و دوّم فرمود: آیا اگر حدیثی را از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کنم به آن عمل خواهید کرد؟ گفتند: آری.

فرمودند: شما را به خدا آیا نشنیده اید که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «خشنودی فاطمه خشنودی من، و خشم فاطمه خشم من است، هر که دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته، و هر که فاطمه را خشمگین نماید مرا خشمگین نمودهاست»؟ گفتند: آری، چنین حدیثی را از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ایم.

فرمود: من هم خدا و فرشتگان را گواه می گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین نمودید و خشنودم نساختید، و چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و

سلم) را ملاقات نمایم حتماً از شما به او شکایت خواهم نمود.

6 بدترین امّت

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، شِرارُ أُمَّتی الَّذینَ غَذُّوا بِالنَّعِیم، الَّذینَ یأکلُونَ أَلْوانَ الطَّعامِ، وَ یلْبَسُونَ أَلوانَ الثِّیابِ وَ یتَشَدَّقُونَ فِی الْکلامِ.

بدترین امّت من کسانی هستند که: از انواع نعمتها تغذیه می کنند و خوراکیهای رنگارنگ میخورند، و لباسهای گوناگون میپوشند، و هر چه بخواهند می گویند.

7 نزدیکترین اوقات زن به خدا

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: سَأَلَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَصْحابَهُ عَنِ الْمَرْأَهِ ماهِی؟ قالُوا: عَوْرَهٌ، قالَ: فَمَتی تَکونُ أَدْنی مِنْ رَبِّها؟ فَلَمْ یدْرُوا.

فَلَمّا سَمِعَتْ فاطِمَهُ (علیها السلام) ذلِک قالَتْ: أَدْنی ما تَکونُ مِنْ رَبِّها أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیتِها.

فَقالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّ فاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنّی.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از اصحابش پرسید: زن چیست؟ گفتند: زن ناموس است.

فرمود: زن چه موقع به خدایش نزدیکتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب گویند.

چون این سخن به گوش فاطمه (علیها السلام) رسید، فرمود: نزدیکترین اوقات زن به خدای خود هنگامی است که در کنج خانه خود باشد.

پس از این جواب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حقّا که فاطمه پاره تن من است.

8 نتیجه صلوات بر زهرا (علیها السلام)

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: قالَ لی رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یا فاطِمَهُ مَنْ صَلّی عَلَیک غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بی حَیثُ کنْتُ مِنَ الْجَنَّهِ.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من گفت: ای فاطمه! هر که بر تو صلوات فرستد، خداوند او را بیامرزد و به من، در هر جای بهشت باشم، ملحق گرداند.

9 علی (علیه السلام)، رهبر و پیشوا

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: إِنَّ النَّبِی (علیها السلام) قالَ: «مَنْ کنْتُ وَلِیهُ فَعَلِی وَلِیهُ، وَ مَنْ کنْتُ إِمامَهُ فَعَلِی إِمامُهُ».

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر که من سرپرست اویم، پس علی سرپرست اوست و هر که را من رهبر اویم، پس علی رهبر اوست.

10 حجاب فاطمه

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: یا رَسُولَ اللّهِ إِنْ لَمْ یکنْ یرانی فَأَنَا أَراهُ، وَ هُوَ یشُمُّ الرّیحَ.

فَقالَ النَّبِی (صلی الله علیه و آله): أَشْهَدُ أَنَّک بَضْعَهٌ مِنّی.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همراه با مرد نابینایی به خانه فاطمه (علیها السلام) آمد، بلافاصله فاطمه (علیها السلام) ی خود را کام پوشاند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: چرا خود را پوشاندی با این که او تو را نمی بیند؟ فاطمه (علیها السلام) فرمود: ای پیامبر خدا! اگر او مرا نمی بیند، من که او را میبینم و او بوی مرا حس می کند! پیامبر اکرم فرمود: گواهی میدهم که تو پاره دل منی.

11 دستور العملی جامع

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: دَخَلَ عَلَی رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَدْ إِفْتَرَشْتُ فِراشی لِلنَّوْمِ، فقالَ: یا فاطِمَهُ لا تَنامی إلاّ وَ قَدْ عَمِلْتِ أَرْبَعَهً: خَتَمْتِ القُرآنَ، وَ جَعَلْتِ الاَْنْبِیاءَ شُفَعائَک، وَ أَرْضَیتِ الْمُؤْمِنینَ عَنْ نَفْسِک، وَ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ، قالَ هذا وَ أَخَذَ فِی الصَّلوهِ، فَصَبَرْتُ حَتّی أَتَمَّ صَلاتَهُ، قُلتُ: یا رَسُولَاللّهِ أَمَرْتَ بِأَرْبَعَه لا أَقْدِرُ عَلَیها فی هذَا الْحالِ! فَتَبَسَّمَ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قال: إِذا قَرَأْتِ قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ثَلاثَ مَرّات فَکأنَّک خَتَمْتِ القُرْآنَ، وَ إِذا صَلَّیتِ عَلَی وَ عَلَی الاَْنْبِیاءِ قَبْلی کنّا شُفَعاءَک یوْمَ الْقِیمَهِ، وَ إِذا اسْتَغْفَرْتِ لِلْمُؤْمِنینَ رَضُوا کلُّهُمْ عَنْک، وَ إِذا قُلْتِ: سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلَهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَکبَرُ، فَقَدْ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ.

در وقتی که بستر خواب را گسترده بودم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر من وارد شد، فرمود: ای فاطمه!

نخواب مگر آن که چهار کار را انجام دهی: قرآن را ختم کنی، و پیامبران را شفیعت گردانی، و مؤمنین را از خود راضی کنی، و حجّ و عمرهای را به جا آوری.

این را فرمود و شروع به خواندن نماز کرد، صبر کردم تا نمازش تمام شد، گفتم: یا رسول اللّه! به چهار چیز مرا امر فرمودی در حالی که بر آنها قادر نیستم! آن حضرت تبسّمی کرد و فرمود: چون قل هو اللّه را سه بار بخوانی مثل این است که قرآن را ختم کرده ای، و چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستی، شفاعت کنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود، و چون برای مؤمنین استغفار کنی، آنان همه از تو راضی خواهند شد، و چون بگویی: سُبحانَ اللّه وَ الحَمدُ للّه وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اکبرُ، حجّ و عمرهای را انجام دادهای.

12 رضایت شوهر

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَیلٌ لاِمْرَأَه أَغْضَبَتْ زَوْجَها وَ طُوبی لاِمْرَأَه رَضِی عَنْها زَوْجُها.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وای به حال زنی که شوهرش را خشمگین سازد، و خوشا به حال زنی که شوهرش از او خشنود باشد.

13 ثواب انگشتر عقیق

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ تَخَتَّمَ بِالْعَقیقِ لَمْ یزَلْ یری خَیرًا.

کسی که انگشتر عقیق به دست کند، همیشه خیر میبیند.

14 علی (علیه السلام)، بهترین داور

قالَتْ فاطِمَهُالزَّهراءُ (علیها السلام) عَنْ أَبیها (صلی الله علیه و آله و سلم) قالَ: إِنَّ نَفَرًا مِنَ الْمَلائِکهِ تَشاجَرُوا فی شَیء فَسَأَلُوا حَکمًا مِنَ الاْدَمِیینَ، فَأَوْحَی اللّهُ تَعالی إلَیهِمْ أَنْ تَخَیرُوا، فَاخْتارُوا عَلِی بْنَ أَبیطالب.

گروهی از فرشتگان درباره چیزی با یکدیگر مشاجره نمودند، حاکم و داوری را از بنی آدم تقاضا کردند، خداوند متعال به آنها وحی فرمود که خودتان انتخاب کنید و آنان علی ابن ابیطالب (علیه السلام) را برگزیدند.

15 زنان دوزخی

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) … یا بِنْتی أَمَّا الْمُعَلَّقَهُ بِشَعْرِها فَإِنَّها کانَتْ لا تُغَطّی شَعْرَها مِنَ الرِّجالِ، وَ أَمَّا الْمُعَلَّقَهُ بِلِسانِها فَإِنَّها کانَتْ تُؤْذی زَوْجَها، … وَ أَمَّا الَّتی کانَ رَأْسُها رَأْسَ خِنْزیر، وَ بَدَنُها بَدَنَ الْحِمارِ فَإِنَّها کانَتْ نَمّامَهً کذّابَهً.

وَ أَمَّا الَّتی کانَتْ عَلی صُورَهِ الکلْبِ فَإِنَّها کانَتْ قینَهً نَوّاحَهً حاسِدَهً.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) (درباره مشاهدات خود از عذاب دوزخیان در شب معراج) فرمود: دخترم! امّا زنی که به مویش آویخته شده، بود کسی بود که مویش را از مردان نمی پوشانید، و آن که به زبانش آویزان بود، زنی بود که شوهرش را آزار می داد … و آن که سرش سرِ خوک و بدنش بدنِ الاغ بود، زنی بود که سخنچین و دروغگو بود، و آن که صورتش به شکل سگ بود، زنی بود که آواز می خواند و نوحه سرایی می کرد و حسد می ورزید.

16 شرایط روزه دار

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: ما یصْنَعُ الصّائِمُ بِصِیام إِذا لَمْ یصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ.

روزه دار چون زبانش و گوشش و چشمش و اعضایش را]از حرام [نگه ندارد، روزه دار نیست.

17 داناترین و نخستین مسلمان

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ لی رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): زَوْجُک أَعْلَمُ النّاسِ عِلْمًا، وَ أَوَّلُهُمْ سِلْمًا، وَ أَفْضَلُهُمْ حِلْمًا.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمودند: شوهر تو در دانش، داناترین مردم و نخستین مرد مسلمان و در بردباری، برترین مردم است.

18 کمک به ذراری پیامبر

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم): أَیما رَجُل صَنَعَ إِلی رَجُل مِنْ وُلْدی صَنیعَهً فَلَمْ یکافِئْهُ عَلَیها، فَأَنَا الْمُکافِئُ لَهُ عَلَیها.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کسی برای فردی از فرزندان من کاری انجام دهد و بر آن کار پاداشی نگیرد، من پاداش دهنده او خواهم بود.

19 علی و شیعیان

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: إِنَّ أَبی (صلی الله علیه و آله و سلم) نَظَرَ إِلی عَلِی (علیه السلام) وَ قالَ: هذا وَ شیعَتُهُ فِی الْجَنَّهِ.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) نگریست و فرمود: این شخص و پیروانش در بهشتند.

20 شیعه علی در قیامت

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: إِنَّ رَسُولَ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قالَ لِعَلِی (علیه السلام): یا أَبَاالْحَسَنِ أَما إِنَّک وَ شیعَتُک فِی الْجَنَّهِ.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمود: ای اباالحسن! آگاه باش که تو و پیروانت در بهشت هستید.

21 قرآن و عترت در آخرین سخن پیامبر

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: سَمِعْتُ أَبی رَسُولَ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فی مَرَضِهِ الَّتی قُبِضَ فیهِ یقُولُ و قَدِ امْتَلاََتِ الْحُجْرَهُ مِنْ أَصْحابِهِ أَیهَا النّاسُ یوشِک أَنْ أُقْبَضَ قَبْضًا یسیرًا، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیکمُ الْقَوْلَ مَعْذِرَهً إِلَیکمْ، أَلا إِنّی مُخَلِّفٌ فیکم کتابَ رَبّی عَزَّوَجَلَّ وَ عِتْرَتی أَهْلَ بَیتی.

ثُمَّ أَخَذَ بِیدِ عَلِی فقالَ: هذا عَلِی مَعَ الْقُرْآنِ، وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی لا یفْتَرِقانِ حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْضَ، فَأَسْئَلُکمْ مَا تَخْلُفُونی فیهِما.

از پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام مرضی که به سبب آن از دنیا رفت و در حالی که خانه، مملوّ از اصحاب بود شنیدم که فرمود: ای مردم! نزدیک است که به آسانی از میان شما رخت بربندم، و به تحقیق سخنی که عذر را بر شما تمام کند پیش فرستادم.

بدانید که من در میان شما، کتاب پروردگارم و عترتم، اهل بیتم را بر جای می گذارم.

آن گاه دست علی را گرفت و فرمود: این علی با قرآن است و قرآن با علی است، از هم جدا نمیشوند تا هر دو در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

من در قیامت از شما از آنچه درباره این دو پس از من انجام دهید، خواهم پرسید.

22 شستن دستها

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، لا یلُومَنَّ إِلاّ نَفْسَهُ مَنْ باتَ وَ فی یدِهِ غَمَرٌ.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سرزنش نکند جز خود را، کسی که شب کند، در حالی که دستش چرب و بدبو باشد.

23 نتیجه گشادهرویی

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: أَلْبِشْرُ فی وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یوجِبُ لِصاحِبِهِ الْجَنَّهَ.

گشاده رویی در چهره مؤمن برای صاحبش، بهشت را سبب میشود.

24 رنج خانه داری

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: یا رَسُولَ اللّهِ لَقَدْ مَجَلَتْ یدای مِنَ الرَّحی، أَطْحَنُ مَرَّهً، وَ أَعْجَنُ مَرَّهً.

ای رسول خدا! دو دستم از سنگ آسیا پینه بسته، یک بار آرد می کنم و یک بار خمیر می سازم.

25 زیان بخل

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ لی رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِیاک وَ الْبُخْلَ، فَإِنَّهُ عاهَهٌ لا تَکونُ فی کریم.

إِیاک وَ الْبُخْلَ فَإِنَّهُ شَجَرَهٌ فِی النّارِ، وَ أَغْصانُها فِی الدُّنْیا، فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْن مِنْ أَغْصانِها أَدْخَلَهُ النّارَ.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از بخل ورزیدن بپرهیز، زیرا که بخل آفتی است که در شخص بزرگوار نیست.

از بخل بپرهیز، زیرا که آن درختی است در آتش دوزخ که شاخه هایش در دنیاست، هر که به شاخه ای از شاخه هایش درآویزد، داخل جهنّمش گردانَد.

26 نتیجه سخاوت

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ لی رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَ عَلَیک بِالسَّخاءِ، فَإِنَّ السَّخاءَ شَجَرَهٌ مِنْ شَجَرِ الْجَنَّهِ، أَغْصانُها مُتَدَلِیهٌ إِلَی الاَْرْضِ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْها غُصْنًا قادَهُ ذلِک الْغُصْنُ إِلَی الْجَنَّهِ.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به من گفت: بر تو باد سخاوت ورزیدن، زیرا که سخاوت درختی از درختان بهشت است که شاخه هایش به زمین آویخته است، هر که شاخه ای از آن را بگیرد، او را به سوی بهشت می کشاند.

27 نتیجه سلام و تحیت بر رسول خدا و دخترش زهرا

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ لی أَبی وَ هُوَ ذاحَی: مَنْ سَلَّمَ عَلَی وَ عَلَیک ثَلاثَهَ أَیام فَلَهُ الْجَنَّهُ.

پدرم در زمان حیاتش به من فرمود: هر که بر من و تو تا سه روز تحیت و سلام بفرستد، بهشت بر او واجب گردد.

28 خنده اسرار آمیز

لَمّا مَرِضَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) دَعَا ابْنَتَهُ فاطِمَهَ فَسارَّها، فَبَکتْ، ثُمَّ سارَّها فَضَحِکتْ، فَسَأَلْتُها عَنْ ذلِک، فَقالَتْ: أَمّا حَینَ بَکیتُ فَإِنَّهُ أَخْبَرَنی أَنَّهُ مَیتٌ، فَبَکیتُ، ثُمَّ أَخْبَرَنی أَنّی أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقًا بِهِ فَضَحِکتُ.

هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مریض شد، دخترش فاطمه را نزد خود خواند و در گوش او سخن گفت.

فاطمه (علیها السلام) گریه کرد، مجدّداً رسول خدا با او نجوا کرد، فاطمه (علیها السلام) خندید.

عایشه گوید: در این باره از حضرت زهرا (علیها السلام) پرسیدم، فرمود: چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرگش را به من خبر داد، گریستم، پس از گریه ام به من خبر داد که نخستین کسی که او را ملاقات کند من هستم، در نتیجه خندیدم.

29 پیامبر، پدر فرزندان زهرا

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ (علیها السلام) قالَتْ: قالَ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ ذُرِّیهَ کلِّ بَنی أُمٍّ عَصَبَهً ینْتَمُونَ إِلَیها إِلاّ وُلْدَ فاطِمَهَ (علیها السلام) فَأَنَا وَلیهُمْ وَ أَنَا عَصَبَتُهُمْ.

فاطمه (علیها السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود: همانا خداوند عَزَّ وَ جَلَّ ذرّیه هر یک از فرزندان مادری را سبب ارتباط و خویشاوندی قرار داده که به وسیله آن ذرّیه به او منسوب می شوند، مگر فرزندان فاطمه (علیها السلام) که من سرپرست و خویشاوند آنها هستم]و به من منسوب میشوند[.

30 خوشبخت واقعی

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هذا جَبْرَئیلُ (علیه السلام) یخْبِرُنی: إِنَّ السَّعیدَ، کلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ، مَنْ أَحَبَّ عَلِیا فی حَیاتی وَ بَعْدَ وَفاتی.

فاطمه (علیها السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود: این جبرئیل (علیه السلام) است که مرا خبر میدهد: همانا خوشبخت، تمام خوشبخت و خوشبخت واقعی، کسی است که علی را، در زندگیام و پس از مرگم، دوست داشته باشد.

31 پیامبر در جمع اهل بیت

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: دَخَلْتُ عَلی رَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَبَسَطَ ثَوْبًا وَ قالَ لی: إِجْلِسی عَلَیهِ، ثُمَّ دَخَلَ الْحَسَنُ فَقالَ لَهُ: إِجْلِسْ مَعَها، ثُمَّ دَخَلَ الحُسَینُ فَقالَ لَهُ: إِجْلِسْ مَعَهُما، ثُمَّ دَخَلَ عَلِی (علیه السلام) فَقالَ لَهُ: إِجْلِسْ مَعَهُمْ، ثُمَّ أَخَذَ بِمَجامِعِ الثَّوْبِ فَضَمَّهُ عَلَینا ثُمَّ قالَ: أَلّلهُمَّ هُمْ مِنّی وَ أَنَا مِنْهُمْ أَلّلهُمَّ ارْضِ عَنْهُمْ کما أَنّی عَنْهُمْ راض.

بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم، جامهای را گستراند و فرمود: بنشین.

در این وقت حسن (علیه السلام) آمد، فرمود: نزد مادرت بنشین، بعداً حسین (علیه السلام) آمد.

فرمود: با اینها بنشین.

پس علی (علیه السلام) آمد.

فرمود: تو نیز با اینان بنشین، آن گاه اطراف جامه را گرفت و روی ما انداخت.

فرمود: خدایا! اینها از منند و من از اینهایم، خدایا! از اینان راضی باش، همان طور که من از اینها راضی ام.

32 دعای پیامبر در وقت ورود و خروج از مسجد

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: کانَ النَّبِی إِذا دَخَلَ الْمَسْجِدَ یقُول: «بِسْمِ اللّهِ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ اغْفِرْ ذُنُوبی وَ افْتَحْ لی أَبْوابَ رَحْمَتِک».

وَ إِذا خَرَجَ یقُولُ: «بِسْمِ اللّهِ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ اغْفِرْ ذُنُوبی وَ افْتَحْ لی أَبْوابَ فَضْلِک».

فاطمه (علیها السلام) فرموده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چون داخل مسجد می شد می فرمود: «به نام خدا، خدایا بر محمّد درود فرست و گناهانم را بیامرز و درهای رحمتت را برایم باز کن!» و چون خارج می شد می فرمود: «به نام خدا، خدایا بر محمّد درود بفرست و گناهانم را بیامرز و درهای بخششت را برایم باز کن!»

33 سحر خیزی

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: مَرَّ بی رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَنَا مُضْطَجَعَهٌ مُتَصَبَّحَهٌ فَحَرَّکنی بِرِجْلِهِ وَ قالَ یا بُنَیهُ قُومی فَاشْهَدی رِزْقَ رَبِّک وَ لا تَکونی مِنَ الْغافِلینَ، فَإِنَّ اللّهَ یقَسِّمُ أَرْزاقَ النّاسِ ما بَینَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلی طُلُوعِ الشَّمْسِ.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر من گذشت، در حالی که در خواب صبحگاهی بودم، مرا با پایش تکان داد و فرمود: دخترم! برخیز شاهد رزق و روزی پروردگارت باش و از غافلان مباش، زیرا که خداوند روزیهای مردم را بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسیم می کند.

34 مریض در پناه خدا

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم): إِذا مَرِضَ الْعَبْدُ أَوْحَی اللّهُ إِلی مَلائِکتِهِ أَنِ ارْفَعُوا عَنْ عَبْدِی الْقَلَمَ مادامَ فی وَثاقی، فَإِنّی أَنَا حَبَسْتُهُ حَتّی أَقْبَضَهُ أَوْ أُخَلِّی سَبیلَهُ.

کانَ أَبی یقُولُ: أَوْحَی اللّهُ إِلی مَلائِکتِهِ أُکتُبُوا لِعَبْدی أَجْرَ ما کانَ یعْمَلُ فی صِحَّتِهِ.

فاطمه (علیها السلام) فرموده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چون بنده خدا بیمار گردد، خداوند به فرشتگانش وحی می کند: قلم تکلیف را از بنده ام تا وقتی که در عهد و پیمان من است بردارید، زیرا خودم او را بازداشت نموده تا جانش را بگیرم یا آزادش گذارم.

پدرم می فرمود: خداوند به فرشتگانش وحی فرستاد که برای بنده بیمارم پاداش کارهایی را که در وقت سلامتش انجام می داد، بنویسید.

35 نرمخویی در مقابل دیگران و احترام به زنان

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُاللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): خِیارُکمْ أَلْینُکمْ مَناکبَهُ وَ أَکرَمُهُمْ لِنِسائِهِمْ.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: بهترین شما نرمخوترین شما به اطرافیان و بزرگوارترین شما به زنان است.

36 پاداش آزادی بردگان

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ أَعْتَقَ رَقَبَهً مُؤْمِنَهً کانَ لَهُ بِکلِّ عُضْو مِنْها فَکاک عُضْو مِنَ النّارِ.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر که بنده مؤمنی را آزاد کند، به اِزای هر عضوی از آن بنده، عضوی از او از آتش جهنّم آزاد گردد.

37 زمان استجابت دعا

عَنْ أَبیها رَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قالَتْ: قالَ: إِنَّ فِی الْجُمُعَهِ لَساعَهً لا یوافِقُها عَبْدٌ مُسْلِمٌ یسْأَلُ اللّهَ تَعالی فیها خَیرًا إِلاّ أَعْطاهُ إِیاهُ، إِذا تَدَلّی نِصْفُ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در روز جمعه ساعتی است که بنده مسلمان در آن وقت چیزی از خدا نخواهد مگر آن که خداوند به او عطا گرداند، و آن وقتی است که نیمه خورشید به سوی مغرب نزدیک گردد.

38 سستی در نماز

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: سَأَلْتُ أَبی رَسُولَاللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِمَنْ تَهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ.

قال (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ تَهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ إِبْتَلاهُ اللّهُ بِخَمْسَ عَشَرَهَ خَصْلَهً:

یرْفَعُ اللّهُ الْبَرَکهَ مِنْ عُمْرِهِ،

وَ یرْفَعُ اللّهُ الْبَرَکهَ مِنْ رِزْقِهِ،

وَ یمْحُوا اللّهُ عَزَّوَجَلَّ سیماءَ الصّالِحینَ مِنْ وَجْهِهِ،

وَکلُّ عَمَل یعْمَلُهُ لا یوجَرُ عَلَیهِ،

وَ لا یرْتَفِعُ دُعاؤُهُ إِلی السَّماءِ،

وَ لَیسَ لَهُ حَظٌّ فی دُعاءِ الصّالِحینَ،

وَ أَنّهُ یمُوتُ ذَلیلاً،

وَ یمُوتُ جائِعًا،

وَ یمُوتُ عَطْشانًا، فَلَوْ سُقِی مِنْ أَنْهارِ الدُّنْیا لَمْ یرْوَ عَطَشُهُ،

وَ یوَکلُ اللّهُ مَلَکا یزْعَجُهُ فی قَبْرِهِ،

وَ یضیقُ عَلَیهِ قَبْرُهُ

وَ تَکونُ الظُّلْمَهُ فی قَبْرِهِ،

وَ یوَکلُ اللّهُ بِهِ مَلَکا یسْحَبُهُ عَلی وَجْهِهِ،

وَ الْخَلائِقُ ینْظُرُونَ إِلَیهِ،

وَ یحاسَبُ حِسابًا شَدیدًا،

وَ لا ینْظُرُ اللّهُ إِلَیهِ وَ لا یزَکیهِ

وَ لَهُ عَذابٌ أَلیمٌ.

از پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره مردان و زنانی که در نمازشان سستی و سهل انگاری می کنند، پرسیدم.

آن حضرت فرمودند: هر زن و مردی که در امر نماز، سستی و سهلانگاری داشته باشد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا میگرداند:

1 خداوند، برکت را از عمرش می گیرد،

2 خداوند، برکت

را از رزق و روزیاش می گیرد،

3 خداوند، سیمای صالحین را از چهره اش محو می کند،

4 هر کاری که بکند بدون پاداش خواهد ماند،

5 دعایش مستجاب نخواهد شد،

6 برایش بهرهای از دعای صالحین نخواهد بود،

7 ذلیل خواهد مُرد،

8 گرسنه جان خواهد داد،

9 تشنه کام خواهد مرد، به طوری که اگر با همه نهرهای دنیا آبش دهند، تشنگی اش برطرف نخواهد شد،

10 خداوند، فرشتهای را بر می گزیند تا او را در قبرش ناآرام سازد،

11 قبرش را تنگ گرداند،

12 قبرش تاریک باشد،

13 خداوند فرشتهای را برمیگزیند تا او را به صورتش به زمین کشد، در حالی که خلایق به او بنگرند،

14 به سختی مورد محاسبه قرار گیرد، 15 و خداوند به او ننگرد و او را پاکیزه نگرداند و او را عذابی دردناک باشد.

39 شکست ظالم

عَنْها (علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا الْتَقی جُنْدانِ ظالِمانِ إِلاّ تَخَلَّی اللّهُ مِنْهُما، فَلَمْ یبالِ أَیهُما غَلَبَ، وَ مَا الْتَقی جُنْدانِ ظالِمانِ إِلاّ کانَتِ الدّائِرَهُ عَلی أَعْتاهُما.

فاطمه (علیها السلام) فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: دو سپاه ستمگر به هم نرسند، مگر آن که خداوند آن دو را به حال خود واگذارد، و باکی نداشته باشد که کدام یک پیروز گردد.

و دو سپاه ستمگر به هم نرسند، مگر آن که هزیمت و شکست از آنِ سپاه ظالمتر باشد

40 بخشی از خطبه زهرا (علیها السلام)

قالَتْ فاطِمَهُ الزَّهراءُ (علیها السلام) فی خُطْبَتِهَا المَعْرُوفَهُ: حضرت زهرا (علیها السلام) در آن سخنرانی معروفش در مسجد فرمود:

جَعَلَ اللّهُ الاِْیمانَ تَطْهیرًا لَکمْ مِنَ الشِّرْک

خداوند ایمان را برای تطهیر شما از شرک قرار داد،

وَ الصَّلاهَ تَنْزیهًا لَکمْ مِنَ الْکبْرِو نماز را برای پاک شدن شما از تکبّر،

وَ الزَّکاهَ تَزْکیهً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِو زکات را برای پاک کردن جان و افزونی رزقتان،

وَ الصِّیامَ تَثْبیتًا لِلاِْخْلاصِ و روزه را برای تثبیت اخلاص،

وَ الْحَجَّ تَشْییدًا لِلدّینِ و حجّ را برای قوّت بخشیدن دین،

وَ الْعَدْلَ تَنْسیفاً لِلْقُلُوبِ و عدل را برای پیراستن دلها،

وَ إِطاعَتَنا نِظامًا لِلْمِلَّهِ و اطاعت ما را برای نظم یافتن ملّت،

وَ إِمامَتَنا أَمانًا لِلْفُرْقَهِ و امامت ما را برای در امان ماندن از تفرقه،

وَ الْجِهادَ عِزًّا لِلاِْسْلامِ و جهاد را برای عزّت اسلام،

وَ الصَّبْرَ مَعُونَهً عَلی اسْتیجابِ الاَْجْرِ و صبر را برای کمک در استحقاق مزد،

وَ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَهً لِلْعامَّهِ و امر به معروف را برای مصلحت و منافع همگانی،

وَ بِرَّ الْوالِدَینِ وِقایهً مِنَ السُّخْطِ و نیکی کردن به پدر و

مادر را سپر نگهداری از خشم،

وَ صِلَهَ الاَْرْحامِ مَنْماهً لِلْعَدَدِ و صله ارحام را وسیله ازدیاد نفرات،

وَ الْقِصاصَ حَقْنًا لِلدِّماءِ و قصاص را وسیله حفظ خونها،

وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضًا لِلْمَغْفِرَهِ و وفای به نذر را برای در معرض مغفرت قرار گرفتن،

وَ تَوْفِیهَ الْمَکاییلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییرًا لِلْبَخْسِ و به اندازه دادن ترازو و پیمانه را برای تغییر خوی کمفروشی،

وَ النَّهْی عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهًا عَنِ الرِّجْسِ و نهی از شرابخواری را برای پاکیزگی از پلیدی،

وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجابًا عَنِ اللَّعْنَهِ و دوری از تهمت را برای محفوظ ماندن از لعنت،

وَ تَرْک السَّرِقَهِ إِیجابًا لِلْعِفَّهِ و ترک سرقت را برای الزام به پاکدامنی،

وَ حَرَّمَ الشِّرْک إِخْلاصًا لَهُ بِالرُّبُوبِیهِ و شرک را حرام کرد برای اخلاص به پروردگاری او،

فَاتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَبنابراین،

از خدا آن گونه که شایسته است بترسید و نمیرید،

مگر آن که مسلمان باشید،

وَ أَطیعُوا اللّهَ فیما أَمَرَکمْ بِهِ وَ نَهاکمْ عَنْهُ و خدا را در آنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت کنید،

فَإِنَّهُ إِنَّما یخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ زیرا که «از بندگانش،

فقط آگاهان، از خدا میترسند.» (سوره فاطر آیه 28)

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، چهارمین پسر ابوطالب، در حدود سی سال پس از واقعه فیل و بیست و سه سال پیش از هجرت در مکه معظّمه، از مادری بزرگوار و با شخصیت، به نام فاطمه، دختر اسد بن هشام بن عبدمناف، روز جمعه سیزده رجب در کعبه به دنیا آمد.

علی (علیه السلام) تا شش سالگی در خانه پدرش ابوطالب بود.

در این تاریخ که سنّ رسول خدا (صلی الله علیه و آله

و سلم) از سیسال گذشته بود در مکه قحطی و گرانی پیش آمد و این امر سبب شد که علی (علیه السلام) به مدّت هفت سال در خانه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تا اوّل بعثت، زندگی کند و در مکتب کمال و فضیلت آن حضرت تربیت شود.

امیرالمؤمنین در خطبه 192 نهجالبلاغه می فرماید: «وَ لَقَدْ کنْتُ أَتَّبِعُهُ إِتّباعَ الْفَصیلِ اَثَرَ أُمِّهِ، یرْفَعُ لی فی کلِّ یوْم مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَمًا، وَ یأْمُرُنی بِالاِْقْتِداء بِهِ.» «و من در پی او بودم چنانکه بچّه در پی مادرش، هر روز برای من از خلق و خوی خویش نشانهای برپا می داشت و مرا به پیروی آن می گماشت.» بعد از آن که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیامبری مبعوث گردید، علی (علیه السلام) نخستین مردی بود که به او گروید.

برای اوّلین بار ابوطالب پسر خود را دید که با پسرعموی خود مشغول نمازند.

گفت: پسر جان چه کار می کنی؟ گفت: پدر، من اسلام آورده ام و برای خدا با پسر عموی خویش نماز میگزارم.

ابوطالب گفت: از وی جدا مشو که البته تو را جز به خیر و سعادت دعوت نکرده است.

ابن عبّاس می گوید: نخستین کسی که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز گزارد، علی بود.

روز دوشنبه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مقام نبوّت برانگیخته شد، و از روز سهشنبه علی نماز خواند.

در سال سوم بعثت بعد از نزول آیه «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَک الاَْقربینَ»؛ یعنی «خویشان نزدیکتر خود را انذار کن!» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بنی عبدالمطّلب را که حدود چهل

نفر بودند دعوت کرد و به آنها ناهار داد، امّا آن روز نشد سخن بگوید، روز دیگر آنها را دعوت کرد و بعد از صرف ناهار به آنها فرمود: کدام یک از شما مرا یاری کرده و به من ایمان می آورد تا برادر و جانشین بعد از من باشد، علی (علیه السلام) برخاست و فرمود: ای رسول خدا! من حاضرم تو را در این راه یاری دهم.

فرمود: بنشین.

آن گاه سخن خویش را تکرار کرد و کسی برنخاست و فقط علی (علیه السلام) برخاست و فرمود: من آماده ام.

فرمود بنشین.

بار سوم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن خود را تکرارکرد.

باز علی (علیه السلام) برخاست و آمادگی خود را برای یاری و همراهی پیامبر اعلام کرد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إِنَّ هذا أَخی وَ وَصِییی وَ وَزیری وَ وارِثی وَ خَلیفَتی فیکمْ مِنْ بَعْدی.»

«این علی، برادر و وصی و وارث و جانشین من در میان شما پس از من می باشد.» بعد از سیزده سال دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه، مقدّمات هجرت آن حضرت به مدینه فراهم شد.

در شب هجرت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمود: لازم است در بستر من بخوابی، علی (علیه السلام) در بستر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابید و آن شب که اوّل ربیع الاوّل سال چهاردهم بعثت بود، لیله المبیت نامیده میشود و بر اساس روایات در همین شب آیه ای درباره علی (علیه السلام) نازل شد.

چند شب پیش از هجرت، شبی رسول خدا (صلی الله

علیه و آله و سلم)، همراه علی (علیه السلام) به جانب کعبه حرکت کردند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمود: روی شانه من سوار شو.

علی (علیه السلام) روی شانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سوار شد و مقداری از بتهای کعبه را از جا کندند و درهم شکستند و آنگاه متواری شدند تا قریش ندانند که این کار را چه کسی انجام داده است.

بعد از هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) به فاصله سه روز بعد، از آن که امانتهای رسول خدا را به صاحبانش داد، همراه فواطم؛ یعنی مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و فاطمه دختر زبیر و مسلمانانی که تا آن روز موفّق به هجرت نشده بودند، عازم مدینه گردید.

وقتی وارد مدینه شد پاهایش مجروح شده بود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چون او را دید از فداکاری آن حضرت قدردانی و تشکر کرد.

در سال اوّل هجرت که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میان مهاجر و انصار رابطه برادری را برقرار ساخت به علی (علیه السلام) فرمود: «أَنْتَ أَخی فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ.» «تو در دنیا و آخرت برادر من هستی.» در سال دوم هجرت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) با فاطمه زهرا (علیها السلام) ازدواج کرد.

در رمضان سال دوم هجرت، دو افتخار بزرگ نصیب علی بن ابیطالب (علیه السلام) شد؛ روز نیمه ماه رمضان سال دوم (یا سوم) خداوند، امام حسن مجتبی (علیه السلام) را به علی

(علیه السلام) داد و در هفدهم ماه رمضان سال دوم، جنگ بدر پیش آمد که شجاعت و قهرمانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) زبانزد خاصّ و عامّ گردید.

شیخ مفید می گوید: مسلمانان در جنگ بدر هفتاد نفر از کفّار را کشتند که 36 نفر آنها را علی (علیه السلام) به تنهایی کشت و در کشتن بقیه هم دیگران را یاری نمود.

در شوّال سال سوم هجرت، غزوه معروف اُحُد پیش آمد.

نام علی (علیه السلام) در این غزوه هم مانند «بدر» پرآوازه است.

در همین غزوه بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در باره علی (علیه السلام) فرمود: «إِنِّ عَلِیا مِنّی وَ أَنَا مِنْهُ.» «همانا علی از من است و من از اویم.» و در همین غزوه بود که منادی در آسمان ندا کرد: «لا سَیفَ اِلاّ ذُوالْفَقارِ وَ لا فَتی اِلاّ عَلِی.» «شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نیست.» در سال سوم (یا چهارم) هجرت بود که خداوند متعال، امام حسین (علیه السلام) را به امیرالمؤمنین عطا فرمود، پسری که نُه نفر امام بر حقّ از نسل مبارک وی پدید آمدند.

در شوّال سال پنجم، غزوه خندق (یا احزاب) پیش آمد و علی (علیه السلام) در مقابل عمرو بن عبدود به مبارزه ایستاد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «بَرَزَ الاِْیمانُ کلُّهُ إِلَی الشِّرْک کلِّهِ.» «تمام ایمان که علی است در مقابل تمام شرک که عمرو بن عبدود است به جنگ ایستاد.» و نیز فرمود: «لَمُبارَزَهُ عَلِی لِعَمْرو أَفْضَلُ مِنْ أَعْمالِ أُمّتی إِلی یوْمِ الْقِیمَهِ.» «مبارزه علی در مقابل عمرو، برتر از اعمال امّتم تا روز قیامت است.» در سال هفتم

هجرت، غزوه «خیبر» روی داد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إِنّی دافِعٌ الرّایهَ غَدًا إِلی رَجُل یحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یحِبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ، کرّار غَیرِ فَرّار، لا یرْجِعُ حَتّی یفْتَحَ اللّهُ لَهُ.» «فردا این پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسولش هم او را دوست می دارند، و حمله کننده ای است که گریزنده نیست و برنمیگردد تا خداوند به دست او فتح و پیروزی آوَرَد.» در سال هشتم هجرت، در بیستم ماه رمضان، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مکه را فتح کرد و آخرین سنگر مستحکم بتپرستی را از میان برداشت و به حسب بعضی از روایات امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در روز فتح مکه به افتخار پا نهادن روی شانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای شکستن بتها نائل گردید.

بعد از فتح مکه غزوه «حنین» و سپس غزوه «طائف» پیش آمد و علی (علیه السلام) همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در غزوه حنین فقط نُه نفر از جمله امیرالمؤمنین با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی ماندند و دیگران گریختند.

در سال نهم هجرت، غزوه تبوک پیش آمد، و از 27 غزوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، فقط در این غزوه علی (علیه السلام) همراه آن حضرت نبود، چون پیغمبر او را به جانشینی خود در مدینه گذاشت، و حدیث معروف «منزلت» در همین باره است که پیامبر اکرم به علی (علیه السلام) فرمود: «أَما تَرْضی

أَنْ تَکونَ مِنّی بِمَنْزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِی بَعْدی.» «آیا خشنود نیستی که منزلت تو نسبت به من، همانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد، جز آن که پس از من پیامبری نیست.» و در همین سال بود که علی (علیه السلام) دستور یافت تا آیات سوره برائت را از ابوبکر بگیرد و آنها را از طرف پیغمبر بر بتپرستان بخواند.

در سال دهم هجرت، در پنجم ذی القعده، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) را به یمن فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت کند، و بر اثر دعوت وی بسیاری از مردم به دین مبین اسلام درآمدند.

در همین سال بود که قضیه «غدیر خم» پیش آمد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن روز ضمن معرّفی امیرالمؤمنین به عنوان جانشین خود، فرمود: «مَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ» «هر که من رهبر اویم، این علی رهبر اوست.» این حدیث را 110 نفر صحابی و 84 نفر از تابعین و 360 نفر از دانشمندان سُنّی از قرن دوم تا قرن سیزدهم هجری روایت کرده اند.

در سال یازدهم هجری، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، علی (علیه السلام) می گوید: «وَفاضَتْ بَینَ نَحْری وَ صَدْری نَفْسُک.» «جان گرامیات میان سینه و گردنم از تن مفارقت نمود.» در حالی که بنا به وصیت نبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، وصی او علی (علیه السلام) مشغول غسل و کفن و دفن حضرتش بود، «اصحاب سقیفه» در سقیفه بنی ساعده دست به نوعی کودتا زدند.

توطئه شومی که آثار و

عوارض آن تاریخ را سیاه و سرنوشت مردم را تیره و تباه کرد و سنّت سیئه ای پایه گذاری شد که از آن پس در هر عصر و نسل در ظلمت شب، بوزینگان اموی و عبّاسی یکی پس از دیگری بر تخت جستند و رهبری امّت اسلامی را به بازی گرفتند.

به عبارت دیگر آنچه در سقیفه اتفاق افتاد زیربنای خیانتی بزرگ و تاریخی به مسلمانان بود، زیرا به تعبیر فنّی کلمه، با تقدّم «مفضول» بر «افضل»، اصحاب سقیفه با تردستی تمام در این ماجرا پیروز شدند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را با آن همه سوابقِ درخشانِ جهاد و دانش و تقوا، خانه نشین نمودند.

و 25 سال تمام، نه تنها حقِّ مسلّمِ علی (علیه السلام) زیر پای زر و زور و تزویر نهاده شد، بلکه مهمتر آن که حقِّ تمامی آحاد و افراد و ملّتی که باید زمامداری عادل و آگاه بر آنها حکومت کند پایمال گردید.

سرانجام همین نوع خلافت بود که زمینه سلطه و حاکمیت بنی امیه و سپس بنی عبّاس را فراهم ساخت، و همین سنّت سَیئَه تقدّمِ مفضول بر افضل بود که بهانه ای به دست بهانه جویان داد تا «حقیقت» را فدای «مصلحت» نفسانی خویش کنند.

در دوران حکومت پنج ساله امیرالمؤمنین، عواملی دست به دست هم داد و مانع اصلاحات و عدالتی که علی (علیه السلام) می خواست شد.

در این مدّت، وقتِ امیرالمؤمنین بیشتر صرف خنثی کردن توطئه ها و مبارزه با ناکثین؛ یعنی پیمان شکنانی چون طلحه و زبیر و قاسطین؛ یعنی ستمگران و زورگویانی چون معاویه و پیروانش و مارقین؛ یعنی خارج شوندگان از اطاعت علی (علیه السلام) چون خوارج نهروان، گردید.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در

تمام دوران عمر 63 ساله خود، در حدّ اعلای پاکی و تقوا، درستی، ایمان و اخلاص، روی حساب «لا تَأخُذُهُ فِی اللّهِ لَوْمَهَ لائِم» زندگی کرد و جز خدا هدفی نداشت و هر کاری که می کرد به خاطر خدا بود، و اگر به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن همه شیفته بود برای خدا بود.

او غرق ایمان و اخلاص به خدای متعال بود.

او تمام عمرش را با طهارت و تقوا سپری کرد و طیب و طاهر و آراسته به تقوا خدا را ملاقات نمود، در خانه خدا به دنیا آمد و در خانه خدا هم از دنیا رفت.

او به راستی دلباخته حقّ بود، همان وقتی که شمشیر بر فرق مبارکش رسید فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکعْبَهِ»؛

«به خدای کعبه رستگار شدم.» شهادت آن حضرت در شب 21 رمضان سال چهلم هجری اتفاق افتاد.

نکته های برجسته از سیره امام علی (علیه السلام)

1 در جریان شورای شش نفری که به دستور عمر برای انتخاب خلیفه بعد از او تشکیل شد، عبدالرّحمان بن عوف که خود از را خلافت معذور داشته بود ظاهراً در مقام بی طرفی قرار گرفت و نامزدی خلافت را در امام علی و عثمان منحصر دانست و بر آن شد تا در میان آنان یکی را برگزیند.

از علی خواست تا با او به کتاب خدا و سنّت رسول الله و روش ابوبکر و عمر بیعت کند.

امّا امام علی (علیه السلام) فرمود: «من بر اساس کتاب خدا و سنّت رسول خدا و طریقه و روش خود در این کار میکوشم.» امّا همین مسأله چون به عثمان پیشنهاد شد، در دم پذیرفت و به آسانی به خلافت رسید! 2 امام

علی (علیه السلام) پس از قتل عثمان آن گاه که بنا به درخواست اکثریت قاطع مردم مسلمان، ناچار به پذیرش رهبری بر آنان گردید، در شرایطی حکومت را به دست گرفت که دشواریها در تمام زمینه ها آشکار شده بود، ولی امام با همه مشکلات موجود، سیاست انقلابی خود را در سه زمینه: حقوقی، مالی و اداری، آشکار کرد.

الف در عرصه حقوقی: اصلاحات او در زمینه حقوقی، لغو کردن میزان برتری در بخشش و عطا و یکسانی و برابر دانستن همه مسلمانها در عطایا و حقوق بود و فرمود: «خوار نزد من گرامی است تا حقّ وی را باز ستانم، و نیرومند نزد من ناتوان است تا حقّ دیگری را از او بگیرم.» ب در عرصه مالی: امام علی (علیه السلام) همه آنچه را که عثمان از زمینها بخشیده بود و آنچه از اموال که به طبقه اشراف هبه کرده بود، مصادره نموده و آنان را در پخش اموال به سیاست خود آگاه ساخت، و فرمود: «ای مردم! من یکی از شمایم، هر چه من داشته باشم شما نیز دارید و هر وظیفه که بر عهده شما باشد بر عهده من نیز هست.

من شما را به راه پیغمبر می برم و هر چه را که او فرمان داده است در دل شما رسوخ میدهم.

جز این که هر قطعه زمینی که عثمان آن را به دیگران داده و هر مالی که از مال خدا عطا کرده باید به بیت المال باز گردانیده شود.

همانا که هیچ چیز حقّ را از میان نمیبرد، هر چند مالی بیابم که با آن زنی را به همسری گرفته باشند و کنیزی خریده باشند

و حتّی مالی را که در شهرها پراکنده باشند آنها را باز میگردانم.

در عدل، گشایش است و کسی که حقّ بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگتر است.» ج در عرصه اداری: امام علی (علیه السلام) سیاست اداری خود را با دو کار عملی کرد:

1 عزل والیان عثمان در شهرها.

2 واگذاشتن زمامداری به مردانی که اهل دین و پاکی بودند.

به همین جهت فرمان داد تا عثمان بن حنیف، والی بصره گردد و سهل بن حنیف، والی شام، و قیس بن عباده، والی مصر و ابو موسی اشعری، والی کوفه، و درباره طلحه و زبیر که بر کوفه و بصره ولایت داشتند نیز چنین کرد و آنها را با ملایمت از کار بر کنار ساخت.

امام (علیه السلام) معاویه را عزل نمود و حاضر به حاکمیت چنان عنصر ناپاکی بر مردم شام نبود.

موضع امام در آن شرایط و اوضاع، هجوم به معاویه و پاکسازی او از نظر سیاسی بود.

او خویشتن را مسئول میدید که مستقیماً انشعاب و کوشش در تمرّد و سر پیچی غیر قانونی را از بین ببرد و این خلل را معاویه و خطّ بنی امیه به وجود آورده بودند.

امام (علیه السلام) میبایست این متمرّدان را پاکسازی کند؛ زیرا پاکسازی کالبد اسلام از آن پلیدیها، وظیفه امام بود؛ هر چند امری دشوار می نمود.

به عبارت دیگر علّت عزل معاویه و اعلان جنگ بر ضدّ او، انگیزه مکتبی بود که انگیزه ای بزرگ به شمار میرفت.

و بدین گونه امام علی (علیه السلام) در دو میدان نبرد می کرد: میدانی بر ضدّ تجزیه سیاسی و میدانی بر ضدّ انحراف داخلی در جامعه اسلامی، انحرافی که در نتیجه سیاست سابق

از جبهه گیری غیر اسلامی شکل گرفته بود.

و از اینجا ارزش کارهای امام (علیه السلام) در پاکسازی آن اوضاع منحرف و باز ستاندن اموال از خائنان، بی هیچ نرمی و مدارا، آشکار می گردد.

امام علی (علیه السلام) می فرمود: «همانا که معاویه خطّی از خطهای اسلام و مکتب بزرگ آن را نشان نمی دهد بلکه جاهلیت پدرش ابوسفیان را مجسّم می سازد.

او می خواهد موجودیت اسلام را به چیزی دیگر تبدیل سازد و جامعه اسلامی را به مجمعی دیگر تغییر دهد، می خواهد جامعهای بسازد که به اسلام و قرآن ایمان نداشته باشند.

او می خواهد «خلافت» به صورت حکومت قیصر و کسری در آید.» با همه مشکلاتی برای که امام (علیه السلام) پیش آمد آن حضرت از مسیر خویش عقب نشینی نکرد، بلکه در خطّ خویش باقی ماند و کار ضربه زدن به تجزیه طلبان را تا پایان زندگانی شریف خود ادامه داد و تا آن دم که در مسجد کوفه به خون خویش در غلتید، برای از بین بردن تجزیه، با سپاهی آماده حرکت به سوی شام بود تا سپاهی را که از باقی سپاهیان اسلام جدا شده بود و به رهبری معاویه اداره می شد از بین ببرد.

بنابراین امام (علیه السلام) در چشم مسلمانان آگاه تنها کسی بود که میتوانست پس از عمیق شدن انحراف و ریشه دوانیدن آن در پیکره اسلام، دست به کار شود و با هر عامل جور و تبعیض و انحصار طلبی بجنگد.

از میان سخنان سازنده امام (علیه السلام)، چهل حدیث را که هر کدام درسی از معارف پربار آن «انسان کامل» است برگزیدم، باشد که در پرتو اشعّه تابناک آن خورشید هدایت و ولایت، فضای تاریک جهل

و ضلالت را بشکافیم و به رشد و تعالی کاملِ انسانی خویش نائل آییم.

چهل حدیث

اشاره

قالَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبیطالب (علیه السلام):

1 خیر پنهانی و کتمان گرفتاری

مِنْ کنُوزِ الْجَنَّهِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزایا وَ کتْمانُ الْمَصائِبِ.

از گنجهای بهشت؛ نیکی کردن و پنهان نمودن کار[نیک]و صبر بر مصیبتها و نهان کردن گرفتاریها (یعنی عدم شکایت از آنها) است.

2 ویژگیهای زاهد

أَلزّاهِدُ فِی الدُّنْیا مَنْ لَمْ یغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یشْغَلِ الْحَلالُ شُکرَهُ.

زاهد در دنیا کسی است که حرام بر صبرش غلبه نکند، و حلال از شکرش باز ندارد.

3 تعادل در جذب و طرد افراد

أَحْبِبْ حَبیبَک هَوْنًا ما عَسی أَنْ یعْصِیک یوْمًا ما.

وَ أَبْغِضْ بَغیضَک هَوْنًا ما عَسی أَنْ یکونَ حَبیبَک یوْمًا ما.

با دوستت آرام بیا، بسا که روزی دشمنت شود، و با دشمنت آرام بیا، بسا که روزی دوستت شود.

4 بهای هر کس

قیمَهُ کلِّ امْرِء ما یحْسِنُ.

ارزش هر کسی آن چیزی است که نیکو انجام دهد.

(مرد را آن بهاست که در دیده اش زیباست.

نهجالبلاغه شهیدی، ص 373)

5 فقیه کامل

اَلا أُخْبِرُکمْ بِالْفَقیهِ حَقَّ الْفَقیهِ؟ مَنْ لَمْ یرَخِّصِ النّاسَ فی مَعاصِی اللّهِ وَ لَمْ یقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ وَ لَمْ یؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکرِ اللّهِ وَ لَمْ یدَعِ القُرآنَ رَغْبَهً عَنْهُ إِلی ما سِواهُ، وَ لا خَیرَ فی عِبادَه لَیسَ فیها تَفَقُّهٌ.

وَ لاخَیرَ فی عِلْم لَیسَ فیهِ تَفَکرٌ.

وَ لا خَیرَ فی قِراءَه لَیسَ فیها تَدَبُّرٌ.

آیا شما را از فقیه کامل، خبر ندهم؟ آن که به مردم اجازه نافرمانی خدا را ندهد، و آنها را از رحمت خدا نومید نسازد، و از مکر خدایشان آسوده نکند، و از قرآن رو به چیز دیگر نکند، و خیری در عبادت بدون تفقّه نیست، و خیری در علم بدون تفکر نیست، و خیری در قرآن خواندن بدون تدبّر نیست.

6 خطرات آرزوی طولانی و هوای نفس

إِنَّما أَخْشی عَلَیکمْ إِثْنَینِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ الْهَوی، أَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَینْسِی الاْخِرَهَ وَ أَمّا إِتِّباعُ الْهَوی فَإِنَّهُ یصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.

همانا بر شما از دو چیز میترسم: درازی آرزو و پیروی هوای نفس.

امّا درازی آرزو سبب فراموشی آخرت شود، و امّا پیروی از هوای نفس، آدمی را از حقّ باز دارد.

7 مرز دوستی

لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدیقِک صَدیقًا فَتَعْدی صَدیقَک.

با دشمنِ دوستت دوست مشو که[با این کار] با دوستت دشمنی می کنی.

8 اقسام صبر

أَلصَّبْرُ ثَلاثَهٌ: أَلصَّبْرُ عَلَی الْمُصیبَهِ، وَ الصَّبْرُ عَلَیالطّاعَهِ، وَ الصَّبْرُ عَلَی الْمَعْصِیهِ.

صبر بر سه گونه است: صبر بر مصیبت، و صبر بر اطاعت، و صبر بر[ترک]معصیت.

9 تنگدستی مقدَّر

مَنْ ضُیقَ عَلَیهِ فی ذاتِ یدِهِ، فَلَمْ یظُنَّ أَنَّ ذلِک حُسْنُ نَظَر مِنَ اللّهِ لَهُ فَقَدْ ضَیعَ مَأْمُولاً.

وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَیهِ فی ذاتِ یدِهِ فَلَمْ یظُنَّ أَنَّ ذلِک اسْتِدْراجٌ مِنَ اللّهِ فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفًا.

هر که تنگدست شد و نپنداشت که این از لطف خدا به اوست، یک آرزو را ضایع کرده و هر که وسعت در مال یافت و نپنداشت که این یک غافلگیری از سوی خداست، در جای ترسناکی آسوده مانده است.

10 عزّت، نه ذلّت

اَلْمَنِیهُ وَ لاَ الدَّنِیهُ وَ التَّجَلُّدُ وَ لاَ التَّبَلُّدُ وَ الدَّهْرُ یوْمانِ: فَیوْمٌ لَک وَ یوْمٌ عَلَیک فَإِذا کانَ لَک فَلا تَبْطَرْ، وَ إِذا کانَ عَلَیک فَلا تَحْزَنْ فَبِکلَیهِما سَتُخْتَبَرُ.

مردن نه خوار شدن! و بی باکی نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزی به نفع تو، و روزی به ضرر تو! چون به سودت شد شادی مکن، و چون به زیانت گردید غم مخور، که به هر دوی آن آزمایش شوی.

11 طلب خیر

ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ، وَ لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.

هر که خیر جوید سرگردان نشود، و کسی که مشورت نماید پشیمان نگردد.

12 وطن دوستی

عُمِّرَتِ الْبِلادُ بِحُبِّ الأَوْطانِ.

شهرها به حبّ و دوستی وطن آبادند.

13 سه شعبه علوم لازم

أَلْعِلْمُ ثَلاثَهٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ، وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ.

دانش سه قسم است: فقه برای دین، و پزشکی برای تن، و نحو برای زبان.

14 سخن عالمانه

تَکلَّمُوا فِی الْعِلْمِ تَبَینَ أَقْدارُکمْ.

عالمانه سخن گویید تا قدر شما روشن گردد.

15 منع تلقین منفی

لا تُحَدِّثْ نَفْسَک بِفَقْر وَ لا طُولِ عُمْر.

فقر و تنگدستی و طول عمر را به خود تلقین نکن.

16 حرمت مؤمن

سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ کفْرٌ وَ حُرْمَهُ مالِهِ کحُرْمَهِ دَمِهِ.

دشنام دادن به مؤمن فسق است، و جنگیدن با او کفر، و احترام مالش چون احترام خونش است.

17 فقر جانکاه

أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکبَرُ، وَ قِلَّهُ الْعِیالِ أَحَدُ الْیسارَینِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَیشِ.

فقر و نداری بزرگترین مرگ است! و عائله کم یکی از دو توانگری است، که آن نیمی از خوشی است.

18 دو پدیده خطرناک

أَهْلَک النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.

دو چیز مردم را هلاک کرده: ترس از نداری و فخرطلبی.

19 سه ظالم

أَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعینُ عَلَیهِ وَ الرّاضِی بِهِ شُرَکاءُ ثَلاثَهٌ.

شخص ستمکار و کمک کننده بر ظلم و آن که راضی به ظلم است، هر سه با هم شریکاند.

20 صبر جمیل

أَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَهِ حَسَنٌ جَمیلٌ، وَ أَحْسَنُ مِنْ ذلِک الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیک.

صبر بر دو قسم است: صبر بر مصیبت که نیکو و زیباست، و بهتر از آن صبر بر چیزی است که خداوند آن را حرام گردانیده است.

21 ادای امانت

أَدُّوا الاَْمانَهَ وَ لَوْ إِلی قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبیاءِ.

امانت را بپردازید گرچه به کشنده فرزندان پیغمبران باشد.

22 پرهیز از شهرت طلبی

قالَ (علیه السلام) لِکمَیلِ بْنِ زِیاد: رُوَیدَک لاتَشْهَرْ، وَ أَخْفِ شَخْصَک لا تُذْکرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَیک إِذا عَرَّفَک دینَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا یعْرِفُونَک.

آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار که شناخته نشوی، یاد گیر تا بدانی، خموش باش تا سالم بمانی.

بر تو هیچ باکی نیست، آن گاه که خدا دینش را به تو فهمانید، که نه تو مردم را بشناسی و نه مردم تو را بشناسند (یعنی، گمنام زندگی کنی).

23 عذاب شش گروه

إِنَّ اللّهَ یعَذِّبُ سِتَّهً بِسِتَّه: أَلْعَرَبَ بِالْعَصَبیهِ وَ الدَّهاقینَ بِالْکبْرِ وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجّارَ بِالْخِیانَهِ وَ أَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ.

خداوند شش کس را به شش خصلت عذاب کند: عرب را به تعصّب، و خانهای ده را به تکبّر، و فرمانروایان را به جور، و فقیهان را به حسد، و تجّار را به خیانت، و روستایی را به جهالت.

24 ارکان ایمان

أَلاِْیمانُ عَلی أَرْبَعَهِ أَرْکان: أَلتَّوَکلِ عَلَی اللّهِ، وَ التَّفْویضِ إِلَی اللّهِ وَ التَّسْلیمِ لاَِمْرِللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ.

ایمان چهارپایه دارد: توکل بر خدا، واگذاردن کار به خدا، تسلیم به امر خدا و رضا به قضای الهی.

25 تربیت اخلاقی

ذَلِّلُوا أَخْلاقَکمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَی الْمَکارِمِ.

وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَکمُ الْحِلْمَ.

اخلاق خود را رامِ خوبیها کنید و به بزرگواریهایشان بکشانید و خود را به بردباری عادت دهید.

26 آسانگیری بر مردم و دوری از کارهای پست

لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا أَقْدارَکمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِی مِنَ الاُْمُورِ.

نسبت به مردم، زیاد خرده گیری نکنید، و قدر خود را با کنارهگیری از کارهای پست بالا برید.

27 نگهبانان انسان

کفی بِالْمَرْءِ حِرْزًا، إِنَّهُ لَیسَ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ إِلاّ وَ مَعَهُ حَفَظَهٌ مِنَ اللّهِ یحْفَظُونَهُ أَنْ لا یتَرَدّی فی بِئْر وَ لا یقَعَ عَلَیهِ حائِطٌ وَ لا یصیبَهُ سَبُعٌ، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُ خَلُّوا بَینَهُ وَ بَینَ أَجَلِهِ.

آدمی را همین دژ بس که کسی از مردم نیست، مگر آن که با او از طرف خدا نگهبانهاست که او را نگه می دارند که به چاه نیفتد، و دیوار بر سرش نریزد، و درنده ای آسیبش نرساند، و چون مرگ او رسد او را در برابر اجلش رها سازند.

28 روزگار تباهیها

یأْتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ لا یعْرَفُ فیهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا یظَرَّفُ فیهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا یؤْتَمَنُ فیهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا یخَوَّنُ إِلاَّ المُؤتَمَنُ، یتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَهَ مَغْرَمًا وَصِلَهَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَهَ استِطالَهً عَلَی النّاسِ وَ تَعَدِّیا و ذلِک یکونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ، وَ مُشاوَرَهِ الاِْماءِ، وَ إِمارَهِ الصِّبیانِ.

زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن ارج نیابد، مگر فرد بی عرضه و بی حاصل، و خوش طبع و زیرک دانسته نشود، مگر فاجر، و امین و مورد اعتماد قرار نگیرد، مگر خائن و به خیانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستکار و امین! در چنین روزگاری، بیتالمال را بهره شخصی خود گیرند، و صدقه را زیان به حساب آورند، وصله رحم را با منّت به جای آرند، و عبادت را وسیله بزرگی فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند و این وقتی است که زنان، حاکم و کنیزان، مشاور و کودکان، فرمانروا باشند!

29 زیرکی به هنگام فتنه

کنْ فِی الْفِتْنَهِ کابْنِ اللَّبُونِ؛ لا ظَهْرٌ فَیرْکبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَیحْلَبَ.

هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش که نه پشتی دارد تا سوارش شوند و نه پستانی تا شیرش دوشند.

30 اقبال و ادبار دنیا

إذا أَقْبَلَتِ الدُّنیا عَلی أَحَد أَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَیرِهِ، وَ إِذا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ.

چون دنیا به کسی روی آرد، نیکوییهای دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبی هایش را برباید.

31 ناتوانترین مردم

أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.

ناتوانترین مردم کسی است که توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوانتر از او کسی است که دوستی به دست آرد و او را از دست بدهد.

32 فریاد رسی و فرح بخشی گرفتار

مِنْ کفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَهُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفیسُ عَنِ الْمَکرُوبِ.

از کفّاره گناهان بزرگ، فریاد خواه را به فریاد رسیدن، و غمگین را آسایش بخشیدن است.

33 نشانه کمال عقل

إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکلامُ.

چون خرد کمال گیرد، گفتار نقصان پذیرد.

34 رابطه با خدا

مَنْ أَصْلَحَ ما بَینَهُ وَ بَینَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ ما بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیاهُ.

وَ مَنْ کانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ کانَ عَلَیهِ مِنَ اللّهِ حافِظٌ.

آن که میان خود و خدا را اصلاح کند، خدا میان او و مردم را اصلاح می کند و آن که کار آخرتِ خود را درست کند، خدا کار دنیای او را سامان دهد.

و آن که او را از خود بر خویشتن واعظی است، خدا را بر او حافظی است.

35 افراط و تفریط

هَلَک فِی رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال.

دو تن به خاطر من هلاک شدند: دوستی که اندازه نگاه نداشت و دشمنی که بغض مرا در دل کاشت.

36 روایت و درایت

إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعایه لاعَقْلَ رِوایه، فَإِنَّ رُواهَ الْعِلْمِ کثیرٌ، وَ رُعاتُهُ قَلیلٌ.

هر گاه حدیثی را شنیدید آن را با دقّت عقلی فهم و رعایت کنید، نه بشنوید و روایت کنید! که راویان علم بسیارند و رعایت کنندگان آن اندک در شمار.

37 پاداش تارک گناه

مَا الُْمجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْرًا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ الْعَفیفُ أَنْ یکونَ مَلَکا مِنَ الْمَلائِکهِ.

مُزد جهادگرِ کشته در راه خدا بیشتر نیست از مرد پارسا که معصیت کردن تواند لیکن پارسا ماند و چنان است که گویی پارسا فرشتهای است از فرشته ها.

38 پایان ناگوار گناه

أُذْکرُوا انقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.

به یاد آرید که لذّتها تمام شدنی است و پایان ناگوار آن بر جای ماندنی.

39 صفت دنیا

فی صِفَهِ الدُّنْیا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ.

در صفت دنیا فرموده است: میفریبد و زیان می رساند و می گذرد.

40 دینداران آخر الزّمان

یأْتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ لا یبْقی فیهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ.

مَساجِدُهُمْ یوْمَئِذ عامِرَهٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدی.

سُکانُها وَ عُمّارُها شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَهُ وَ إِلَیهِمْ تَأْوِی الْخَطیئَهُ یرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فیها.

وَ یسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ إِلَیها.

یقُولُ اللّهُ تَعالی «فَبی حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلی أُولئِک فِتْنَهً أَتْرُک الْحَلیمَ فیها حَیرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ.

وَ نَحْنُ نَسْتَقیلُ اللّهَ عَثْرَهَ الْغَفْلَهِ.

مردم را روزگاری رسد که در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن، در آن روزگار ساختمان مسجدهای آنان نو و تازهساز است و از رستگاری ویران.

ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد.

آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند.

خدای تعالی فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم که بردبار در آن سرگردان مانَد» و چنین کرده است، و ما از خدا می خواهیم از لغزش غفلت درگذرد.

امام حسن مجتبی (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام حسن مجتبی (علیه السلام)

امام حسن (علیه السلام)، اوّلین فرزند امام علی و فاطمه زهرا (علیهما السلام)، در نیمه ماه رمضان سال دوم یا سوم هجری در شهر مدینه به دنیا آمد و بعد از شهادت امام علی (علیه السلام) شش ماه حکومت کرد و در سال پنجاهم هجری، به وسیله زهری که همسرش جعده به دستور معاویه به او خوراند، در 48 سالگی به شهادت رسید.

مزار شریفش در قبرستان بقیع، در کنار سه امام معصوم دیگر، زیارتگاه خیل شیفتگان آن حضرت است.

جلال الدّین سیوطی در کتاب «تاریخ الخلفاء» مینویسد: «امام حسن در سال سوّم هجرت به دنیا آمد و شبیهترین

شخص به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در روز هفتم تولّدش، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گوسفندی را برای او عقیقه کرد و موی سرش را تراشید و هم وزن آن را نقره صدقه داد.

او یکی از پنج نفر اهل کساء است.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پروردگارا! من او را دوست می دارم پس او را دوست داشته باش.

و فرمود: حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند.

ابن عبّاس گفت: حسن بر دوش پیامبر سوار بود، شخصی به آن حضرت گفت: ای پسر! خوب مرکبی را سوار شدهای! پیامبر فرمود: بلکه او خوب راکبی است.» امام مجتبی (علیه السلام) شخصیتی آرام، با وقار، متین، بخشنده و مورد توجّه مردم بود.

به فقیران و بینوایان رسیدگی می نمود و معمولا بیش از حدّ در خواست آنها به آنان کمک می کرد تا زندگیشان تأمین گردد، زیرا روا نمی دید که سائلی بیش از یک بار از او چیزی بخواهد که موجب شرمساریش شود.

او در طول عمرش دو بار تمام ثروت و دارایی خویش را در راه خدا بخشید و سه بار تمام اموال خود را وقف کرد، نیمی از آن را برای خود و نیمِ دیگر آن را در راه خدا بخشش نمود.

امام مجتبی (علیه السلام)، فردی شجاع، دلیر و مبارز بود و در جنگهایی که در رکاب پدرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) میجنگید معمولا در خطّ مقدّم حرکت می کرد.

او در جنگ جمل و صفین از مبارزان پرتلاش لشکر آن حضرت بود.

روزگار امامت آن حضرت

امام حسن (علیه السلام) مسئولیت امامت و رهبری را در جوّی مضطرب و ناآرام، در وضعی بسیار پیچیده

و پر کشاکش که در پایان زندگانی پدر بزرگوارش امام علی (علیه السلام) بروز کرده و شعلهور شده بود، به عهده گرفت.

در نتیجه وضع نابسامان مردمی که امام با آنان روبه رو بود تنها این راه باقی ماند که یا وارد جنگی بیحاصل و یأس آور شود، او و جماعتش به شهادت رسند، یا پس از سپری شدن مدّتی مواضع خود را مسجّل گرداند و صلحی را که به صلاح ملّت است بر جنگ بی ثمر ترجیح دهد.

و این امری طبیعی است که جنگی که مردم به آن به دید شک می نگرند، بی نتیجه و یأس آور خواهد بود.

نشانه های تاریخی بسیاری وجود دارد که به تأکید بیان می کند امام حسن (علیه السلام) موضع خود را به خوبی درک می کرد و میدانست که مبارزه او با معاویه، با وجود شک و تردیدی که در توده های مردم وجود دارد، محال است به پیروزی برسد.

کار طرفداران امام (علیه السلام) به حدّ خیانت رسید و از روی طمع به سوی معاویه گرایش یافتند و به دلیل پول و مقام و آسایشی که برای آنان فراهم آورد، روی به سوی او نمودند.

زعمای کوفه کار را به جایی رساندند که به معاویه نوشتند: هر وقت بخواهد امام (علیه السلام) را دست بسته نزدش میفرستند! و چون به امام می رسیدند به او اظهار اطاعت و ارادت می نمودند و می گفتند: «تو جانشین پدرت و وصی او هستی و ما سراپا در مقابل تو مطیع و فرمانبرداریم، هر فرمان که داری بفرمای!» امام به آنها می گفت: «به خدا قسم، دروغ می گویید، به خدا سوگند شما به کسی که بهتر از من بود وفا نکردید، پس چگونه

به من وفا می کنید و چگونه به شما اطمینان کنم؟ اگر راست می گویید، اردوگاه مدائن، میعادگاه و قرارگاه ما باشد، به آنجا بروید.» امام به مدائن رفت، امّا بیشتر سپاهیان، او را رها کردند.

حال آیا امام مجتبی (علیه السلام) با چنین مردمی میتوانست با معاویه بجنگد؟ هرگز.

بنابراین، امام حسن (علیه السلام) به خاطر نداشتن نیروی کافی مطمئن، ناچار به پذیرش صلحِ تحمیلی شد.

مواد صلحنامه

مادّه اوّل: واگذاشتن حکومت به معاویه به این شرط که به کتاب خدا و سنّت فرستاده او (صلی الله علیه و آله و سلم) و به سیره خلفای صالح، عمل کند.

مادّه دوم: پس از معاویه، امر حکومت بر عهده حسن است و اگر برای او حادثه ای روی داد حکومت از آنِ حسین است و معاویه نمی تواند آن را به عهده دیگری بگذارد.

مادّه سوم: باید سبّ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و بد گفتن از او در نماز ترک شود و از علی (علیه السلام) جز به نیکی یاد نکنند.

مادّه چهارم: باید آنچه در بیت المال کوفه قرار دارد، یعنی پنج میلیون درهم یا دینار، استثنا بشود و تابع خلافت و حکومت نباشد، و بر عهده معاویه است که هر سال دو میلیون درهم برای حسین بفرستد و در عطا و صلات، بنی هاشم را بر بنی عبد شمس برتری دهد و میان فرزندان کسانی که در رکاب امیرالمؤمنین در جنگ جمل جنگیدند و فرزندان کسانی که در صفّین در خدمت امام علی (علیه السلام) مجاهدت کردند، یک میلیون درهم تقسیم شود و این مبلغ را از خراج ولایت «دارابگرد»، که یکی از شهرهای فارس در حدود اهواز است، بپردازد.

مادّه پنجم: مردم هر جا

بر روی زمین خدا باشند، چه در شام و عراق چه در حجاز و یمن، باید ایمن باشند و سیاه و سرخ باید در امان بمانند، معاویه باید خطاهای آنان را تحمّل کند و ببخشاید و هیچ کس را به جرم گذشته کیفر ندهد و با اهل عراق با کینه و دشمنی رفتار نکند.

و یاران علی (علیه السلام) را در هر کجا باشند امان دهد و به هیچ یک از شیعیان علی (علیه السلام) آسیبی نرساند، یاران و شیعیان علی (علیه السلام) از حیث جان و مال و زن و فرزند در امان و از هر گزندی محفوظ باشند، و هیچ کس متعرّض هیچ یک از آنان نشود، و هر صاحب حقّی به حقّش برسد و هر چه یاران علی در هر کجا به دست آورده اند برای آنان محفوظ بماند، و برای حسن بن علی و برادرش حسین (علیه السلام) و هیچ یک از اهل بیت رسول اللّه در نهان و آشکار هیچ بدی نخواهند و در امنیت آنان، در هیچ منطقه ای، اخلال نکنند.

برنامه و صلح امام حسن (علیه السلام)، چهره واقعی معاویه را آشکار ساخت و ماهیت او را به مردم نشان داد.

به طوری که معاویه بعد از قبضه نمودن حکومت در یک سخنرانی گفت: «به خدا سوگند من با شما برای این نجنگیدم که نماز بگزارید و روزه بدارید و حجّ به جا آورید و زکات بپردازید، بلکه به این منظور با شما جنگیدم که به شما فرمان دهم! و همانا این مقام را خدا به من عطا کرده در حالی که شما ناخشنود بودید.

هان! من حسن را امیدوار کردم، چیزهایی را به

او دادم و اکنون همه آنها زیر پای من است و به هیچ شرطی وفا نمی کنم!» سیاست معاویه در طول بیست سال حکومتِ سرکوب و زور این بود که پیوسته برنامه ای تنظیم کند که وجدان و اراده امّت را از میان ببرد و مردم را از اندیشیدن درباره مسائل بزرگ جامعه منصرف سازد، تا تنها در اندیشه گرفتاریهای کوچک روزانه خود باشند و از هدفهایی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پی آن بود منصرف شوند و تنها به زندگانی و منافع شخصی خویش بیندیشند و به وجوهی که از بیتالمال به دست می آورند فکر کنند.

برخی از شیوخ قبایل کوفه، با وجود این که از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند، از جاسوسان معاویه شدند و خبرها را در باب کوچکترین حرکت یا مخالفت مردان قبیله، گزارش می دادند آن گاه مأموران دولتی سر می رسیدند و کسانی را که خلاف معاویه چیزی گفته بودند یا حرکتی در سر می پروراندند دستگیر می کردند و نَفَس مخالفان را می بریدند.

و این گونه، خلافت بازیچه ای شده بود در دست کودکان بنی امیه.

معاویه به خوبی میفهمید که امام (علیه السلام) صاحب مکتب و هدف است و ناچار برای اجرای رسالت خود از هیچ کوششی خودداری نمی کند و همه سعی خود را در راه اعتلای مکتب و روشهای دگرگون سازی امّت به کار می برد، از این رو، احساس خطر می کرد، تا آن که سرانجام، نقشه کشتن امام را طرّاحی نمود و آن حضرت را با سمّی مهلک، به وسیله «جعده» همسر امام، به شهادت رساند.

ابوالفرج اصفهانی در کتاب «مقاتل الطالبیین» مینویسد: «معاویه می خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد و در

انجام این منظور، هیچ کس برای او مزاحمتر از حسن بن علی و سعد بن ابی وقّاص نبود، بدین جهت هر دو را با وسایل مخفی مسموم کرد.» و نیز همین نویسنده می گوید: «چون خواستند حسن بن علی را به خاک بسپارند، عایشه بر استری نشست و بنی امیه و بنی مروان و هر کس از یاوران و سپاهشان را که در آنجا بود به کمک برداشت و اینجا بود که گوینده ای گفت: یک روز بر استر و یک روز بر شتر.» سبط ابن جوزی به سند خود از طبقات ابن سعد و او از واقدی روایت کرده: حسن بن علی در هنگام احتضار گفت: مرا در کنار جدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دفن کنید، امویان و مروان حکم و سعید بن العاص که والی مدینه بود به پاخاستند و نگذاشتند.

ابن سعد مؤلّف کتاب طبقات می گوید: یکی از مخالفان، عایشه بود که گفت: «هیچ کس نباید در کنار رسول خدا دفن شود!» سرانجام، جنازه حسن بن علی را از آنجا به قبرستان بقیع بردند و در کنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.

در کتاب «الإصابه» از واقدی نقل شده که آن روز جمعیت آن چنان انبوه بود که اگر در بقیع سوزنی میافکندند بر سر انسانی می افتاد و به زمین نمی رسید.

سَلامٌ عَلیه یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ اسْتُشْهِدَ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیاً.

از میان سخنان پر بهای امام مجتبی (علیه السلام)، چهل حدیث برگزیده را که هر کدام گشاینده بابی از کرامت و اخلاق انسانی به روی حقیقت جویان است، به اهل مطالعه تقدیم می دارم.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ المُجْتَبی (علیه السلام):

1 نصیحت از سر اخلاص

أَیهَا النّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلیلاً هُدِی لِلَّتی هِی أَقْوَمُ وَ وَفَقَّهُ اللّهُ لِلرَّشادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنی فَإِنَّ جارَاللّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خائِفٌ مَخْذُولٌ، فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللّهِ بِکثْرَهِ الذِّکرِ.

هان ای مردم! کسی که برای خدا نصیحت کند و کلام خدا را راهنمای خود گیرد، به راهی پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدایت موفّق سازد و به نیکویی استوار گرداند، زیرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بییاور است و با ذکر بسیار خود را از [معصیت خدای] بپایید.

2 شناخت هدایت

وَ اعْلَمُوا عِلْمًا یقینًا أَنَّکمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقی حَتّی تَعْرِفُوا صِفَهَ الْهُدی، وَ لَنْ تُمَسِّکوا بِمیثاقِ الْکتابِ حَتّی تَعْرِفُوا الَّذی نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْکتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّی تَعْرِفُوا الَّذی حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِک عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّکلُّفَ وَ رَأَیتُمْ الْفِرْیهَ عَلَی اللّهِ وَ التَّحْریفَ وَ رَأَیتُمْ کیفَ یهْوی مَنْ یهْوی.

به یقین بدانید که شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن که صفت هدایت را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن تمسّک پیدا نمی کنید تا کسانی را که دورش انداختند بشناسید، و هرگز قرآن را چنان که شایسته تلاوت است تلاوت نمی کنید تا آنها را که تحریفش کردند بشناسید، هر گاه این را شناختید بدعتها و بر خود بستنها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید که آن که اهل هوی است چگونه سقوط خواهد کرد.

3 فاصله میان حقّ و باطل

بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیک فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیک باطِلاً کثیرًا.

بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینی حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیاری را بشنوی.

4 آزادی و اختیار انسان

مَنْ أَحالَ الْمَعاصِی عَلَی اللّهِ فَقَدْ فَجَرَ، إِنَّ اللّهَ لَمْ یطَعْ مَکرُوهًا وَ لَمْ یعْصَ مَغْلُوبًا وَ لَمْ یهْمِلِ الْعِبادَ سُدًی مِنَ الْمَمْلَکهِ، بَلْ هُوَ الْمالِک لِما مَلَّکهُمْ وَ القادِرُ عَلی ما عَلَیهِ أَقْدَرَهُمْ، بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْییرًا وَ نَهاهُمْ تَحْذیرًا.

هر که گناهان را به خداوند نسبت دهد، به تحقیق، فاجر و نابکار است.

خداوند به زور اطاعت نشود، و در نافرمانی مغلوب نگردد، او بندگان را مهمل و سرِخود در مملکت وجود رها نکرده، بلکه او مالک هر آنچه آنها را داده و قادر بر آنچه آنان را توانا کرده است می باشد، آنان را فرمان داده تا به اختیار خودشان آن را بپذیرند و نهیشان نموده تا به اختیار خود بر حذر باشند.

5 زهد و حلم و درستی

قیلَ لَهُ (علیه السلام) مَا الزُّهْدُ؟ قالَ: أَلرَّغْبَهُ فِی التَّقْوی وَ الزَّهادَهُ فِی الدُّنْیا.

قیل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ کظْمُ الْغَیظِ وَ مَلْک النَّفْسِ.

قیلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْکرِ بِالْمَعْرُوفِ.

از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) پرسیده شد که زهد چیست؟ فرمود: رغبت به تقوا و بی رغبتی در دنیا.

سؤال شد حلم چیست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس.

سؤال شد سداد و درستی چیست؟ فرمود: برطرف نمودن زشتی به وسیله خوبی.

6 تقوا

أَلتَّقْوی بابُ کلِّ تَوْبَه وَ رَأْسُ کلِّ حِکمَه وَ شَرَفُ کلِّ عَمَل.

بِالتَّقْوی فازَ مَنْ فازَ مِنَ الْمُتَّقینَ.

تقوا و پرهیزکاری سرآغاز هر توبه ای، و سرّ هر حکمتی، و شرف و بزرگی هر عملی است، و هر که از با تقوایان کامیاب گشته به وسیله تقوا کامیاب شده است.

7 خلیفه به حقّ

إِنَّمَا الْخَلیفَهُ مَنْ سارَ بِسیرَهِ رَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عَمِلَ بِطاعَهِ اللّهِ وَ لَعَمْری إِنّا لاََعْلامُ الْهُدی وَ مَنارُ التُّقی.

خلافت فقط از آنِ کسی است که به روش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برود، و به طاعتِ خدا عمل کند، و به جان خودم سوگند که ما اهل بیت نشانه های هدایت و جلوه های پرفروغ پرهیزگاری هستیم.

8 حقیقت کرم و دنائت

قیلَ لَهُ (علیه السلام): مَا الْکرَمُ؟ قالَ: أَلاِْبْتِداءُ بِالْعَطِیهِ قَبْلَ الْمَسْأَلَهِ وَ إِطْعامُ الطَّعامِ فِی الَْمحَلِّ.

قیلَ فَمَا الدَّنیئَهُ؟ قالَ: أَلنَّظَرُ فِی الْیسیرِ وَ مَنْعُ الْحَقیرِ.

از امام مجتبی سؤال شد: کرم چیست؟ فرمود: آغاز به بخشش نمودن پیش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطی.

سؤال شد: دنائت و پستی چیست؟ فرمود: کوچک بینی و دریغ از اندک.

9 مشورت مایه رشد و هدایت

ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إِلاّ هُدُوا إِلی رُشْدِهِمْ.

هیچ قومی با همدیگر مشورت نکنند، مگر آن که به رشد و کمالشان هدایت شوند.

10 لئامت و پستی

أَللُّؤْمُ أَنْ لا تَشْکرَ النِّعْمَهَ.

پستی آن است که شکر نعمت را نکنی.

11 بدتر از ننگ و زبونی

أَلْعارُ أَهْوَنُ مِنَ النّارِ.

ننگ و زبونی بهتر از دوزخ رفتن است.

12 رفیق شناسی

قالَ الْحَسَن (علیه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: یا بُنَی لا تُواخِ أَحَدًا حَتّی تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبطْتَ الْخُبْرَهَ وَ رَضیتَ الْعِشْرَهَ فَآخِهِ عَلی إِقالَهِ الْعَثْرَهِ وَ الْمُواساهِ فِی الْعُسْرَهِ.

امام حسن (علیه السلام) به یکی از فرزندانش فرمود: ای پسرم! با احدی برادری مکن تا بدانی کجاها می رود و کجاها می آید، و چون از حالش خوب آگاه شدی و معاشرتش را پسندیدی با او برادری کن به شرط این که معاشرت، بر اساس چشم پوشی از لغزش و همراهی در سختی باشد.

13 کار با توکل

لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الْغالِبِ وَ لا تَتَّکلْ عَلَی الْقَدَرِ إِتَّکالَ المُسْتَسْلَمِ.

چون شخص پیروز در طلب مکوش، و چون انسان تسلیم شده به قَدَر اعتماد مکن [بلکه با تلاش پیگیر و اعتماد و توکل به خداوند، کار کن].

14 خویشاوند و بیگانه واقعی

أَلْقَریبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَ إِنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَ الْبَعیدُ مَنْ باعَدَتْهُ المَوَدَّهُ وَ إِنْ قَرُبَ نَسَبُهُ.

خویشاوند کسی است که دوستی و محبّت، او را نزدیک کرده باشد و اگر چه نژادش دور باشد.

و بیگانه کسی است که از دوستی و محبّت به دور است و گرچه نژادش نزدیک باشد.

15 اعتماد به مقدَّرات الهی

مَنِ اتَّکلَ عَلی حُسْنِ الاِْخْتِیارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَمْ یتَمَنَّ أَنَّهُ فی غَیرِ الْحالِ الَّتی إِخْتارَهَا اللّهُ لَهُ.

هر که به نیک گزینی خداوند دلگرم باشد، آرزو نمی کند در وضعی جز آنچه خدا برایش برگزیده، باشد.

16 آثار رفت و آمد در مسجد

مَنْ أَدامَ الاِْخْتِلافَ إِلَی الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدی ثَمان: آیهً مُحْکمَهً وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَهً مُنْتَظِرَهً وَ کلِمَهً تَدُلُّهُ عَلَی الهُدی أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًی وَ تَرْک الذُّنُوبِ حَیاءً أَوْ خَشْیهً.

هر که پیوسته به مسجد رود به یکی از این هشت فایده می رسد:

1 نشانه ای استوار (فهم آیات الهی)،

2 دوستی قابل استفاده،

3 دانشی تازه،

4 رحمتی مورد انتظار،

5 سخنی که به راه راستش کشد،

6 یا سخنی که او را از پستی برهاند،

7 و ترک گناهان به خاطر شرم از خدا،

8 یا ترک گناهان به خاطر خوف از خدا.

17 بهترین چشم و گوش و دل

إِنَّ أَبْصَرَ الأَبْصارِ ما نَفَذَ فِی الخَیرِ مَذْهَبُهُ، وَ أَسْمَعُ الاَْسْماعِ ما وَعَی التَّذْکیرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، أَسْلَمُ الْقُلُوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبُهاتِ.

همانا بیناترین دیده ها آن است که در طریق خیر نفوذ کند، و شنواترین گوشها آن است که پند و اندرز را در خود فرا گیرد و از آن سود برد، سالمترین دلها آن است که از شبهه ها پاک باشد.

18 تزکیه در پرتو عبادت

إِنَّ مَنْ طَلَبَ الْعِبادَهَ تَزَکی لَها، إِذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالْفَریضَهِ فَارْفَضُوها.

به راستی هر که عبادت را به خاطر عبادت طلب کند خود را تزکیه نموده است.

هر گاه مستحبّات به واجبات زیان رساند آن را ترک کنید.

19 عاقل خیرخواه

لا یغُشُّ الْعاقِلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.

عاقل و خردمند به کسی که از او نصیحت و اندرز خواهد، خیانت نکند.

20 ارزش دادن به آثار عبادت

إِذا لَقِی أَحَدُکمْ أَخاهُ فَلْیقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.

هر گاه یکی از شما برادر خود را ملاقات کند، باید که محلّ نور پیشانی (یعنی محلّ سجده) او را ببوسد.

21 امید و پشتکار

وَ اعْمَلْ لِدُنْیاک کأَنَّک تَعیشُ أَبَدًا، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِک کأَنَّک تَمُوتُ غَدًا، وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشیرَه، وَ هَیبَهً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیهِ اللّهِ إِلی عِزِّ طاعَهِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ.

برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی می کنی، و برای آخرتت به گونهای کارکن که گویا فردا خواهی مُرد، و اگر عزّتی بدون بستگان و شکوهی بدون سلطنت خواهی، از معصیت و نافرمانی خدا به طاعت و فرمانبری خداوند عزّوجلَّ درآی.

22 نشانه های مکارم اخلاق

مَکارِمُ الاَْخْلاقِ عَشَرَهٌ: صِدْقُ اللِّسانِ وَ صِدْقُ الْبَأْسِ وَ إِعْطاءُ السّائِلِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ وَ الْمُکافاتُ بِالصَّنائِعِ وَ صِلَهُ الرَّحِمِ وَ التَّذَمُّمُ عَلَی الْجارِ، وَ مَعْرِفَهُ الْحَقِّ لِلصّاحِبِ وَ قِرْی الضَّیفِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَیاءُ.

مکارم و فضائل اخلاق ده چیز است: 1 راستگویی، 2 راستگویی در وقت سختی و گرفتاری، 3 بخشش به سائل، 4 خوش خُلقی، 5 پاداش در مقابل کارها و ابتکارات، 6 پیوند با خویشان، 7 حمایت از همسایه، 8 حقّشناسی درباره دوست و رفیق، 9 میهمان نوازی، 10 و در رأس همه اینها شرم و حیاست.

23 پرهیز از تملّق و بدگویی

قالَ (علیه السلام) لِرّجُل: إِیاک أَنْ تَمْدَحَنِی فَأَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْک أَوْ تُکذِّبَنِی فَإِنَّهُ لا رَأْی لِمَکذُوب أَوْتَغْتابَ عِنْدِی أَحَدًا.

امام به شخصی فرمود: مبادا مرا ستایش کنی، زیرا من خود را بهتر می شناسم، یا مرا دروغگو شماری، زیرا دروغگو اندیشه و عقیده [ثابتی] ندارد، یا کسی را نزد من بدگویی نمایی.

24 عوامل هلاکت آدمی

هَلاک النّاسِ فی ثَلاث: أَلْکبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ.

أَلْکبْرُ بِهِ هَلاکالدّینِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلیسُ.

أَلْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّهِ.

أَلْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ وَ بِهِ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ.

هلاکت و نابودی مردم در سه چیز است: کبر، حرص، حسد.

تکبّر که به سبب آن دین از بین می رود و به واسطه آن، ابلیس، مورد لعنت قرار گرفت.

حرص که دشمن جان آدمی است وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد.

حسد که سررشته بدی است و به واسطه آن قابیل، هابیل را کشت.

25 تقوا و تفکر

أُوصیکمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ إِدامَهُ التَّفَکرِ فَإِنَّ التَّفَکرَ أَبُو کلِّ خَیر وَ أُمُّهُ.

شما را به پرهیزگاری و ترس از خدا و ادامه تفکر و اندیشه سفارش می کنم، زیرا که تفکر و اندیشه، پدر و مادر تمام خیرات است.

26 شستشوی دستها قبل و بعد از غذا

غَسْلُ الْیدَینِ قَبْلَ الطَّعامِ ینْفِی الْفَقْرَ وَ بَعْدَهُ ینْفِی الْهَمَّ.

شستن دستها پیش از غذا، فقر را از بین می برد و بعد از غذا، غم و اندوه را می زداید.

27 دنیا، سرای عمل

أَلنّاسُ فی دارِ سَهْو وَ غَفْلَه یعْمَلُونَ وَ لا یعْلَمُون فَإِذا صارُوا إِلی دارِ الاْخِرَهِ صارُوا إِلی دارِ یقین یعْلَمُونَ وَ لا یعْمَلُونَ.

مردم در این دنیا در سرای بیخبری و غفلت به سر می برند، کار می کنند و نمی دانند.

وقتی که به سرای آخرت رفتند، به خانه یقین می رسند، آن گاه است که می دانند، ولی دیگر کار نمی کنند.

28 همراهی با مردم

صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحِبُّ أَنْ یصاحِبُوک.

چنان با مردم مصاحبت داشته باش که خود دوست داری به همان گونه با تو مصاحبت کنند.

29 عقاب و ثواب مضاعف

وَ اللّهِ إِنّی لاََخافُ أَنْ یضاعَفَ لِلْعاصی مِنَّا الْعَذابُ ضِعْفَینِ وَ أَرْجُوا أَنْ یؤْتِی الُْمحْسِنَ مِنّا أَجْرَهُ مَرَّتَینِ.

به خدا قسم من ترس از آن دارم که عذاب گناهکاران از ما اهل بیت دو چندان گردد، و امید آن را دارم که نیکوکار از ما اهل بیت نیز پاداشش دو برابر باشد.

30 نقش عقل، همّت و دین

لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّهَ لِمَنْ لا هِمَّهَ لَهُ، وَ لا حَیاءَ لِمَنْ لا دینَ لَهُ.

کسی که عقل ندارد، ادب ندارد و کسی که همّت ندارد، جوانمردی ندارد و کسی که دین ندارد، حیا ندارد.

31 تعلیم و تعلّم

عَلِّمِ النّاسَ عِلْمَک وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَیرِک.

مردم را با دانشت، دانش بیاموز و خود نیز دانش دیگران را فراگیر.

32 روی آوردن به چه کسی؟

لا تَأْتِ رَجُلاً إِلاّ أَنْ تَرْجُوَ نَوالَهُ أَوْ تَخافَ بَأْسَهُ أَوْ تَسْتَفیدَ مِنْ عِلْمِهِ أَوْ تَرْجُوَ بَرَکتَهُ وَ دُعائَهُ أَوْ تَصِلَ رَحِمًا بَینَک وَ بَینَهُ.

نزد کسی مرو، مگر آن که به بخشش او امیدوار، یا از قدرتش بیمناک، یا از دانشش بهره مند، یا به برکت و دعایش امیدوار باشی، یا آن که بین تو و او پیوند خویشاوندی باشد.

33 عقل و جهل

لا غِنی أَکبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَهَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَیشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.

هیچ بینیازیای بزرگتر از عقل و هیچ فقری مانند جهل و هیچ وحشتی سختتر از خودپسندی و هیچ عیشی لذّت بخشتر از خوش اخلاقی نیست.

34 علی (علیه السلام)، دروازه ایمان

إِنَّ عَلِیا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ کانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ کانَ کافِرًا.

علی (علیه السلام) دروازه ایمان است، هر که داخل آن شد مؤمن و هر که خارج از آن شد کافر است.

35 حقّ اهل بیت

وَ الَّذی بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ لا ینْتَقِصُ أَحَدٌ مِنْ حَقِّنا إِلاّ نَقَصَهُ اللّهُ مِنْ عَمَلِهِ.

قسم به خدایی که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حقّ برانگیخت، هیچ کس از حقّ ما اهل بیت چیزی را کم نکند، مگر آن که خداوند از عملش چیزی را کم گرداند.

36 اوّل سلام، آن گاه کلام

مَنْ بَدَأَ بِالْکلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلا تُجیبُوهُ.

کسی که پیش از سلام کردن، آغاز به سخن گفتن نماید، جوابش را ندهید!

37 نیکی و پرسش؟

أَلشُّرُوعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ الاِْعْطاءُ قَبْلَ السُّؤالِ مِنْ أَکبَرِ السُّؤْدَدِ.

آغاز نمودن به نیکی و بذل و بخشش، پیش از درخواست نمودن، از بزرگترین شرافتها و بزرگی هاست.

38 فراگیری و کتابت دانش

تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطیعُوا حِفْظَهُ فَاکتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فی بُیوتِکمْ.

دانش را فرا گیرید و اگر توانِ حفظ کردنش را ندارید آن را بنویسید و در خانه هایتان بگذارید.

39 دعای مستجاب

أَنَا الضّامِنُ لِمَنْ لَمْ یهْجِسْ فی قَلْبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَنْ یدْعُوَ اللّهَ فَیسْتَجابُ لَهُ.

کسی که در قلبش جز رضا و خشنودی خدا خطور نکند، چون خدا را بخواند، من ضامن اجابت دعای او هستم.

40 عبادت و پرستش

مَنْ عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ کلَّ شَیء.

کسی که خدا را اطاعت و عبادت کند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند.

امام حسین (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای سالار شهیدان (علیه السلام)

میلاد با برکت حضرت ابی عبداللّه الحسین (علیه السلام)، دومین فرزند امام علی و فاطمه زهرا (علیهما السلام) بنا بر مشهور، روز سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه بوده است.

پس از ولادت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نام وی را «حسین» گذاشت، آن گاه او را بوسید و گریست و فرمود: تو را مصیبتی عظیم در پیش است، خداوندا! کشنده او را لعنت کن! آن حضرت به مصباح الهدی و سفینه النّجاه و سید الشّهداء و ابوعبداللّه معروف است.

مسعودی مینویسد: امام حسین (علیه السلام) مدّت هفت سال با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در این مدّت، آن حضرت خود متصدّی غذا دادن و علم و ادب آموختن به امام حسین (علیه السلام) بود.

شدّت علاقه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حسین (علیه السلام) به قدری بود که کوچکترین ناراحتی او را نمی توانست تحمّل کند.

روزی پیامبر از در خانه فاطمه (علیها السلام) می گذشت، صدای گریه حسین را شنید، وارد خانه شد و به دخترش فرمود: مگر نمی دانی که گریه حسین در من چقدر مؤثّر است، آن گاه طفل را بوسید و گفت: «خداوندا! من این کودک را دوست دارم تو نیز او را دوست بدار.» حدیث معروف «حُسَینٌ مِنّی وَ أَنَا مِنْ حُسَین، أَحَبَّ اللّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیناً، حُسَینٌ سِبْطٌ مِنَ الاَْسْباطِ.»

؛ یعنی: «حسین از من است و من از حسینم، خداوند دوست دارد کسی را که حسین را

دوست می دارد، حسین سبطی از اسباط است.» موردِ قبول شیعه و سنّی است.

حسین بن علی (علیه السلام) مدّتِ شش سالِ دوران کودکیاش را با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سپری کرد و پس از رحلت آن بزرگوار، مدّت سی سال در کنار پدرش علی (علیه السلام) به سر برد و در همه حوادث پرتلاطم دوران آن حضرت حضوری پرتلاش داشت.

پس از شهادت امیرمؤمنان (علیه السلام) ده سال تمام همراه و همگام با برادر عزیزش امام حسن (علیه السلام) زندگی کرد و پس از شهادت برادر در سال 50 هجری، به مدّت ده سال، به ارزیابی حوادث زمان پرداخت و بارها به معاویه پرخاش کرد و پس از مرگ او در برابر حکومت یزید، شجاعانه ایستادگی و از بیعت با او خودداری کرد، تا این که در محرّم سال 61 هجری به همراه گروهی از بستگان و یاران باوفایش، در سرزمین کربلا به شهادت رسید.

حسین بن علی (علیه السلام) نمونه کامل یک انسان برجسته و متشخّص بود و نام حسین در اذهان، همراه با شجاعت و ظلم ستیزی و جوش و خروش بر ضدّ هر گونه ستم و تبعیض است.

در دوران پنج سال حکومت پدر با او همکاری می کرد و در پی چاره میگشت که پیش از آن که امّت، نَفَسِ واپسین را برآورد، نفحه حیاتی در او بدمد و در تاریخ طرحی نو در اندازد.

سال شصتم به پایان نرسیده بود، امام حسین (علیه السلام) دید که مردم در مقابل برادرش امام حسن (علیه السلام) از نفس افتاده و هرچه از باقیمانده مکتب در میانشان بوده از آنها دور گردیده و توده

مردم، خود را در گلوی گشاد بنی امیه انداخته اند.

امام احساس کرد که برای به حرکت درآوردن امّت، دیگر خطابه و سخنرانی حماسی کافی نیست، بلکه باید اراده شکست خورده امّت را به پذیرفتن فداکاری وادارد و آنان را بر ضدّ باطل بشوراند تا زمینه تحقّقِ حقّ را فراهم سازد و در این راه، با فداکاری منحصر به فرد خود، برای حال و آینده معیاری ارزشمند و ثابت بر جای نهاد.

هدف قیام

هدف قیام امام حسین (علیه السلام) را به آسانی و بدون تکلّف میتوان از سخنان آن حضرت استنباط کرد.

آن گاه که امام (علیه السلام) بر اثر تهاجم عمّال حکومت ناچار شد از مدینه خارج گردد، در ضمن نوشتهای، هدف حرکت خود را چنین شرح داد: 1 «إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا و لا بَطَرًا و لا مُفْسِدًا و لا ظالِمًا و انما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّهِ جَدّی، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهی عَنِ الْمُنْکرِ وَ أَسیرَ بِسیرَهِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالِب»؛ یعنی: «من از روی خود خواهی و خوشگذرانی و یا برای فساد و ستمگری قیام نکردم، من فقط برای اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم.

میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم.» در این سخن چند نکته مهمّ، شایان توجّه است:

1 اصلاح امّت،

2 امر به معروف و نهی از منکر،

3 تحقّقِ سیره و روش پیامبر و علی (علیهم السلام).

2 آن حضرت در مقام دیگری فرموده است:

«أَللّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سِلْطان وَ لاَ اِلْتماسًا مَنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلکنَّ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِک وَنَظْهِرَ

الاِْصْلاحَ فی بِلادِک وَ یأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مَنْ عِبادِک و یعْمَلَ بِفَرائِضِک وَ سُنَنِک وَ أَحْکامِک.» «بار خدایا! تو میدانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه های دینت را به جای خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنّتها و دستورهای دینت عمل شود.»

در این سخن هم چند نکته قابل توجّه است:

1 برگرداندن نشانه و علائم دین به جای اصلی خود،

2 اصلاحات در همه شهرها،

3 ایجاد امنیت برای مردم،

4 فراهم ساختن زمینه عمل به واجبات و مستحبّات و احکام الهی.

3 در برخورد با سپاه حرّ بن یزید ریاحی فرمود: «أَیهَا النّاسُ فَإِنَّکمْ إِنْ تَتَّقُوااللهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ یکنْ أَرْضی للهِ وَنَحْنُ أَهْلُ بَیتِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوْلی بِوِلایهِ هذا الاَْمْرِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعینَ ما لَیسَ لَهُمْ وَالسّائرینَ بِالْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ.» «ای مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را برای اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودی خداوند خواهد بود.

و ما اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به ولایت و رهبری، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایستهتریم.» 4 و نیز در مقام دیگر فرمود: «إِنّا أَحَقُّ بِذلِک الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَینا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.» «ما اهل بیت به حکومت و زمامداری نسبت به کسانی که آن را تصرّف کرده اند سزاوارتریم.» از این دو بخش از سخن امام (علیه السلام) نیز به وضوح استفاده میشود که آن حضرت خود را شایسته رهبری و زمامداری بر مردم میداند، نه یزید

فاسد و دستگاه جائر او را.

بنابراین، هدف امام حسین (علیه السلام) در این قیام، تحقّقِ کاملِ حقّ بوده است.

اموری که آن حضرت به عنوان فلسفه قیامش به آنها اشاره می کند، از قبیل: اصلاح امّت، امر به معروف و نهی از منکر، تحقّق سیره پیامبر و علی، برگرداندن علائم و نشانه های دین به جای خود، اصلاحات در شهرها، امنیت اجتماعی، فراهم ساختن زمینه اجرای احکام، همه و همه این امور، زمانی قابل تحقّق و اجراست که ولایت و حکومت در مجرا و مسیر اصلی اش قرار گیرد و به دست امام (علیه السلام) بیفتد؛ لذا فرمود: «ما اهل بیت شایسته این مقامیم نه متصرّفانِ متجاوز و جائر».

پس هدف نهایی آن حضرت، تشکیل حکومت اسلامی بر اساس سیره پیامبر و علی بوده است؛ که در پرتو آن، احکام الهی اجرا میشود و نشانه های دین آشکار و شهرها اصلاح و امنیت پابرجا و امر به معروف و نهی از منکر انجام، و سیره و سنّت پیامبر و علی متحقّق، و در نتیجه کار امّت اصلاح میگردد.

نکته شایان توجّه این که تلاش خالصانه برای تشکیل حکومت اسلامی که منبع و منشأ تمام خیرات و برکات است و شعبه مهّم ولایت علی و آل علی (علیه السلام) هم که همان قبول حاکمیت و پذیرش تفسیر آنان از دین است غیر از حکومت و سلطنت استبدادی و ریاست طلبی و کشورگشایی بر اساس هواهای نفسانی است که منشأ تمام مفاسد و شُرور است.

نتایج قیام حسینی

1 درهم شکستن ارکان مخوف دین سالاری ساختگی اُمَوی که امویان و یارانشان سلطه سلطنتی خود را بر آن استوار ساخته بودند و رسوا ساختن حاکمان تبهکار بنی امیه که

پیوسته در صدد اِحیای نظام جاهلی بودند.

2 بیدار کردن وجدانهای خفته: شهادت فجیع امام حسین (علیه السلام) در کربلا موجی شدید از احساس گناه در وجدان مسلمانانی که او را یاری نکردند برانگیخت.

این احساس گناه دو جنبه داشت: از یک طرف آنها را وادار می ساخت که گناهی را که مرتکب شده اند با کفّاره بشویند و از طرف دیگر به کسانی که آنها را به ارتکاب چنین گناهی واداشته بودند، کینه و نفرت بورزند.

به طوری که انگیزه قیام توّابین همان کفّاره یاری نکردن امام حسین (علیه السلام)، و انتقام گرفتن از امویان بود.

مقدّر چنین بود که آتش این احساس گناه، پیوسته برافروخته ماند و انگیزه انتقام از بنی امیه در هر فرصت به انقلاب و قیام بر ضدّ ستمگران منتهی گردد.

3 ارائه اخلاق جدید: قیام امام حسین (علیه السلام) موجب آن گردید که در جامعه، نوعی اخلاق بلند نظرانه پدید آید.

امام (علیه السلام) و فرزندان و یارانش در قیام بر ضدّ بنی امیه، اخلاق عالی اسلامی را با همه صفات و طراوت آن نشان دادند.

آنان این اخلاق را بر زبان نیاوردند، بلکه با خون خود آن را مسجّل ساختند.

مردم عادی قبایل عادت کرده بودند که دین و وجدان خود را به بهای اندک بفروشند و در برابر ستمکاران گردن خم کنند تا از عطاهای آنان بهرهمند گردند.

هدف مسلمانان عادی همان زندگی روزمرّه شخصی بود و تنها به زندگانی خویش می اندیشیدند.

در آنان، دردهای اجتماعی تأثیری نداشت، به قول شاعر: از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بیدرد ندانی که چه دردی است!تنها کوشش آنان این بود که دسترنج خویش را حفظ کنند و به توجیهات رهبران

رام باشند، مبادا نامشان از فهرست حقوق بگیران حذف شود، لذا در مقابل جور و ستمی که میدیدند، خاموشی میگزیدند و تمام تلاش آنها این بود که مفاخر قبیلهای خود را بازگو کنند و سنّتهای جاهلی خویش را زنده سازند.

اصحاب حسین (علیه السلام) مردمی دیگر بودند که در سرنوشت خویش با امام همراه شدند و با این که دارای زن و فرزند و دوستانی بودند و از بیتالمال هم حقوقی دریافت می نمودند و زندگانی نسبتاً راحتی داشتند و میتوانستند از لذّتهای حیات برخوردار گردند، از همه اینها چشم پوشیدند و برای نثار جان در راه حسین (علیه السلام) با ستمگران به ستیز برخاستند.

برای بیشتر مسلمانان آن روز، این نکته بسی جالب بود که یک انسان بین زندگانی زبونانه و مرگ شرافتمندانه، مرگ با عزّت را بر زندگی با ذلّت ترجیح دهد.

برای مردم این نمونهای عالی و شگفت انگیز بود.

چنان خصلتی وجدان هر مسلمانی را تکان می داد و او را از خواب سنگین و طولانی راحت طلبی و فرصت طلبی و بیدار می کرد تا زندگی اسلامی شکلی دیگر گیرد؛ شکلی که سالها پیش از قیام حسین (علیه السلام) از میان رفته بود.

قیام امام حسین (علیه السلام) پس از دیری خاموشی، از نو موجب برانگیختن روح مبارزه جویی گردید و این چنین قیام حسینی و کربلای خونین او، همه سدّهای روحی و اجتماعی را که مانع قیام و انقلاب می شد، درهم فرو ریخت.

قیام حسین (علیه السلام) به مردم این درس را آموخت که به آنان بگوید: تسلیم نشوید، انسانیت خود را مورد معامله قرار ندهید، با نیروی اهریمن بجنگید، و همه چیز را در راه تحقّق آرمانهای

اسلام محمّدی (صلی الله علیه و آله و سلم) فدا سازید.

قیام حسینی در وجدان گروه بسیاری از مردم این اندیشه را برانگیخت که با حمایت نکردن از حسین (علیه السلام) مرتکب گناه شده اند و باید کفّاره بپردازند و کفّاره آن جز مبارزه با حاکمان جور و ظلم و ریشه کن نمودن بنیاد فاسد استبداد، چیز دیگری نیست.

این گونه پس از نهضت حسینی (علیه السلام)، در مکتب، روح انقلاب دمیده شد و مردم در انتظار رهبری قاطع بودند و هر گاه پیشگامِ ظلم ستیزی را می یافتند بر ضدّ حکومت بنی امیه دست به انقلاب می زدند.

در همه این انقلابها، شعار انقلابیون، خونخواهی حسین (علیه السلام) بود.

انقلاب توّابین و انقلاب مردم مدینه و قیام مختار ثقفی در سال 66 هجری و انقلاب زید بن علی بن حسین (علیه السلام) در سال 122 هجری، نمونه هایی از ظلم ستیزی است که همه آنها ریشه در حرکت و قیام بی نظیر حسینی (علیه السلام) دارد.

در این انقلابها مسلمانان پیوسته به دنبال آزادی و عدالت بودند که حکومت کنندگان آن را خفه کرده بودند و تمام این تحرّکات به برکت تحرّک و قیام حسینی بود.

و این گونه حسین (علیه السلام) درس حریت و آزادگی و استقلال و ظلم ستیزی را تا دامنه قیامت به همه انسانها آموخت.

سخنان حضرت ابی عبداللّه الحسین، بهترین معرّف هدف والای آن حضرت است، از سرتاسر کلمات حضرتش ندای انسان دوستی و حریت و عدالت و ظلم ستیزی و مقاومت در برابر جور حاکمان زر و زور به گوش می رسد.

از میان کلمات قدسی آن حضرت، چهل حدیث را برگزیده ایم که تقدیم خوانندگان ارجمند می کنیم.

چهل حدیث

اشاره

رُوِی عَنْ أَبی عَبْدِاللهِ الْحُسَین (علیه

السلام):

1 پند امام به عالمان

أَیتُهَا الْعِصابَهُ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ وَ بِالْخَیرِ مَذْکورَهٌ وَ بِالنَّصیحَهِ مَعْرُوفَهٌ وَ باللّهِ فی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَهٌ، یهابِکمُ الشَّریفُ، وَ یکرِمُکمُ الضَّعیفُ وَ یؤْثِرُکمْ مَنْ لافَضْلَ لَکمْ عَلَیهِ وَ لا یدٌ لَکمْ عِنْدَهُ، تَشْفَعُونَ فِیالْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلاّبِها، وَ تَمْشُونَ فِی الطَّریقِ بِهَیبَهِ الْمُلُوک وَ کرامَهِ الاَْکابِرِ … فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَیعْتُمْ وَ أَمّا حَقُّکمْ بِزَعْمِکمْ فَطَلَبْتُمْ أَنْتُم تَتَمَنَّوْنَ عَلَی اللّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَهَ رَسُلِهِ وَ أَمانًا مِنْ عَذابِهِ؟!

حضرت ابی عبداللّه الحسین (علیه السلام) خطاب به عالمان بیعمل و تارکان امر به معروف و نهی از منکر فرموده اند: ای گروه نیرومندی که به دانش مشهور و به نیکی مذکور و به خیرخواهی معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم، با مهابت جلوه گرید! شریف از شما حساب می برد و ضعیف شما را گرامی می دارد، و کسانی که بر آنها برتری و حقّی ندارید، شما را بر خود ترجیح میدهند، شما وسیله حوائجی هستید که بر خواستارانش ممتنع است، و به هیبت پادشاهان و کرامت بزرگان در راه گام بر می دارید …!و امّا حق ضعیفان را ضایع کردید! و حقّ خود را که به گمانتان شایسته آنید طلب نمودید …! و با این حال آرزوی بهشت الهی را دارید و همجواری پیامبران و امان از عذابش را در سر می پرورانید!

2 اصلاح امّت، نه قدرت طلبی

أَللّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سُلْطان وَ لاَ الِْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِک وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فی بِلادِک وَ یأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِک وَ یعْمَلَ بِفَرائِضِک وَ سُنَنِک وَ أَحْکامِک.

در باره فلسفه قیامش فرمود: بار خدایا! تو میدانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت

در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نیست؛ بلکه هدف ما این است که نشانه های دینت را به جای خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنّتها و دستورهای دینت عمل شود.

3 بهداشت جسم و خودسازی

أُوصیکمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ أُحَذِّرَکمْ أَیامَهُ … فَبادِرُوا بِصِحَّهِ الاَْجْسامِ فی مُدَّهِ الاَْعْمارِ … فَإِیاک أَنْ تَکونَ مِمَّنْ یخافُ عَلَی الْعِبادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ یأْمَنَ العُقُوبَهَ مِنْ ذَنْبِهِ.

ای مردم! شما را به تقوای الهی سفارش می کنم و از (گناه کردن) در ایامش برحذر می دارم … در مدّت عمر به سلامت و تندرستی جسم پیشی گیرید … و از کسانی مباشید که بر گناه بندگان بیم دارند و خود از عقوبت گناه خویش آسوده خاطرند!

4 اقسام جهاد

أَلْجِهادُ عَلی أَرْبَعَهِ أَوْجُه: فَجِهادانِ فَرْضٌ وَ جِهادُ سُنَّهٌ لا یقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض وَ جِهادٌ سُنَّهٌ، فَأَمّا أَحَدُ الْفَرْضَینِ فَجِهادُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعاصِی اللّهِ وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهادِ، وَ مُجاهَدَهُ الَّذینَ مِنَ الکفّارِ فَرْضٌ.

وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّهٌ لا یقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض فَإِنَّ مُجاهَدَهَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلی جَمیعِ الاُْمَّهِ لَوْ تَرَکوا الْجِهادَ لاََتاهُمُ الْعَذابُ وَ هُوَ مِنْ عَذابِ الاُْمَّهِ وَ هُوَ سُنَّهٌ عَلَی الاِْمامِ، وَحَدُّهُ أَنْ یأْتِی مَعَ الاُْمَّهِ فَیجاهِدَهُمْ.

وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّهٌ فَکلُّ سُنَّه أَقامَهُ الرَّجُلُ وَ جاهَدَ فی إِقامَتِها وَ بُلُوغِها وَ إِحْیائِها، فَالْعَمَلُ وَ السَّعْی فیها مِنْ أَفْضَلِ الاَْعْمالِ لاَِنَّها إِحْیاءُ سُنَّه وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلی یوْمِ الْقِیمَهِ مِنْ غَیرِ أَنْ ینْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیئًا.

جهاد بر چهار گونه است: دوتای آن فرض، و یکی سنّت که جز با فرض بر پا داشته نشود، و دیگر جهاد سنّت.

امّا آن دوتایی که فرض است، یکی جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصیت های الهی است، و آن بزرگترین جهاد است، و جهاد با

کفّار که هم مرز با شمایند فرض است.

و امّا جهادی که سنّت است و جز با فرض برپا نشود، جهاد با دشمن است، و واجب است بر همه امّت، و اگر جهاد را ترک کنند عذاب بر آنان آید و این عذابی است که از خود امّت است.

و چنین جهادی بر امام سنّت است و حدّ آن این است که امام با امّت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد کنند.

و امّا جهادی که سنّت مطلق است عبارت از هر سنّتی است که شخص آن را برپا می دارد و در برپایی و اجرا و زنده کردن آن تلاش می کند.

بنابراین، هر نوع کار و کوشش در اقامه آن از بهترین اعمال خواهد بود، زیرا که آن زنده نمودنِ سنّت است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «هر که سنّت و روش نیکویی را به وجود آوَرَد پاداشش برای او خواهد بود و نیز ثواب هر که تا روز قیامت بدان عمل کند، بدون آن که از ثواب آنها هم چیزی کاسته شود.»

5 تباهی دنیا

إِنَّ هذِهِ الدُّنْیا قد تَغَیرَتْ وَ تَنَکرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، فَلَمْ یبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَهٌ کصُبابَهِ الاِْناءِ وَ خَسیسُ عَیش کالْمَرْعَی الْوَبیل، أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یتَناهی عَنْهُ، لِیرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِاللّهِ مُحِقًّا، فَإِنّی لا أَرَی الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَهً وَ لاَ الْحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَمًا، إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنیا وَ الدّینُ لَعْقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَإِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ.

امام حسین (علیه السلام) در هنگام سفر به کربلا فرمود: راستی این دنیا دیگرگونه و ناشناس شده و

معروفش پشت کرده، و از آن جز نمی که بر کاسه نشیند و زندگیای پست، همچون چراگاه تباه، چیزی باقی نمانده است.

آیا نمی بینید که به حقّ عمل نمیشود و از باطل نهی نمیگردد؟ در چنین وضعی مؤمن به لقای خدا سزاوار است.

و من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ظالمان را جز هلاکت نمیبینم.

به راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که برای معیشت آنها باشد پیرامون آنانند، و وقتی به بلا آزموده شوند دینداران اندکند.

6 نعمت ناخوش انجام

أَلاِْسْتِدْراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبْدِهِ أَنْ یسْبِغَ عَلَیهِ النِّعَمَ وَ یسْلُبَهُ الشُّکرَ.

غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از او بگیرد.

7 عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان

إِنَّ قَوْمًا عَبَدُو اللّهَ رَغْبَهً فَتِلْک عِبادَهُ التُّجّارِ وَ إِنَّ قَوْمًا عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَهً فَتِلْک عِبادَهُ الْعَبیدِ، وَ إِنَّ قَومًا عَبَدُوا اللّهَ شُکرًا فَتِلْک عِبادَهُ الاَْحْرارِ وَ هِی أَفْضَلُ الْعِبادَهِ.

گروهی خدا را از روی میل و رغبت (به بهشت) عبادت می کنند که این عبادت تاجران است، و گروهی خدا را از روی ترس (از دوزخ) می پرستند و این عبادت بندگان است و گروهی خدا را از روی شکر (و شایستگی پرستش) عبادت می کنند و این عبادت آزادگان است که بهترین عبادت است.

8 پرهیز از ستمکاری

إِیاک وَ الظُّلْمَ مَنْ لا یجِدُ عَلَیک ناصِرًا إِلاَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ. برحذر باشید از ستم کردن به کسی که یاوری جز خداوند عزّوجلّ ندارد.

9 روی آوردن به دیندار، جوانمرد و اصیل

لا تَرْفَعْ حاجَتَک إِلاّ إِلی أَحَد ثَلاثَه: إِلی ذی دین، أَوْ مُرُوَّه، أَوْ حَسَب.

جز به یکی از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروّت، یا کسی که اصالت خانوادگی داشته باشد.

10 نشانه های مقبول و نامقبول انسانها

مِنْ دَلائِلِ عَلاماتِ الْقَبُولِ: أَلْجُلُوسُ إِلی أَهْلِ العُقُولِ.

وَ مِنْ عَلاماتِ أَسْبابِ الْجَهْلِ أَلْمُماراهُ لِغَیرِ أَهْلِ الْکفْرِ.

وَ مِنْ دَلائِلِ الْعالِمِ إِنْتِقادُهُ لِحَدیثِهِ وَ عِلْمُهُ بِحَقائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ.

از دلائل نشانه های قبول، همنشینی با خردمندان است.

و از نشانه های موجبات نادانی، مجادله با مسلمانان.

و از نشانه های دانا این است که سخن خود را نقّادی می کند و به حقایق فنونِ نظر، داناست.

11 نشانه های مؤمن

إِنَّ الْمُؤْمِنَ اتَّخَذَ اللّهَ عِصْمَتَهُ وَ قَوْلَهُ مِرْآتَهُ، فَمَرَّهً ینْظُرُ فی نَعْتِ الْمُؤمنینَ وَ تارَهً ینْظُرُ فی وَصْفِ المُتَجَبِّرینَ، فَهُو مِنْهُ فی لَطائِفَ وَ مِنْ نَفْسِهِ فی تَعارُف وَ مِنْ فِطْنَتِهِ فی یقین وَ مِنْ قُدْسِهِ عَلی تَمْکین.

به راستی که مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آیینه خود، یک بار در وصف مؤمنان می نگرد و بار دیگر در وصف زورگویان، او از این جهت نکته سنج و دقیق است و اندازه و قدر خود را میشناسد و از هوش خود به مقام یقین می رسد و به پاکی خود استوار است.

12 بخل ورزی در سلام

أَلْبَخیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.

بخیل کسی است که به سلام کردن بخل ورزد.

13 نتیجه پیروی از گناهکار

مَنْ حَاوَلَ امْرَأً بِمَعْصِیهِ اللّهِ کانَ أَفْوَتَ لِما یرْجُو وَ أَسْرَعَ لِما یحْذَرُ.

کسی که با نافرمانیخدا گِرد کسی گردد، آنچه را امید دارد از دست رفتنی تر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.

14 احترام به ذرّیه زهرا (علیه السلام)

وَ اللّهِ لا أَعْطِی الدَّنِیهَ مِنْ نَفْسی أَبَدًا وَ لَتَلْقِینَّ فاطِمَهُ أَباها شاکیهً ما لَقِیتْ ذُرِّیتُها أُمَّتَهُ وَ لا یدْخُلُ الْجَنَّهَ أَحَدٌ أَذاها فی ذُرِّیتِها.

به خدا قسم من هرگز زیر بار پستی و ذلّت نخواهم رفت و در روز قیامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد، در حالی که از آزاری که فرزندانش از امّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد و کسی که ذرّیه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.

15 فلسفه قیام

إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّهِ جَدّی (صلی الله علیه و آله و سلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکرِ وَ أَسیرَ بِسیرَهِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب.

من از روی خودخواهی و خوشگذرانی و یا برای فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من برای اصلاح در امّت جدّم می باشد، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم.

16 ما اهل بیت شایسته حکومتیم

إِنّا أَحَقُّ بِذلِک الْحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَینا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.

ما اهل بیت به حکومت و زمامداری نسبت به کسانی که آن را تصرّف کرده اند سزاوارتریم.

17 امام کیست؟

فَلَعَمْری مَا الاِْمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْکتابِ و الاْخِذُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّهِ.

به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست، مگر کسی که به قرآن عمل کند و راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضای خدا وقف سازد.

18 اهل بیت شایستگان حکومت

أَیهَا النّاسُ فَإِنَّکمْ إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ یکنْ أَرْضی لِلّهِ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیتِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوْلی بِوِلایهِ هذَا الاَْمرِ مِنْ هؤُلاءِ المُدَّعینَ ما لَیسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ بِالْجَوْرِ وَ العُدْوانِ.

ای مردم! اگر شما از خدا بترسید و حقّ را برای اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودی خداوند خواهد بود و ما اهل بیت پیامبر، به ولایت و رهبری، از این مدّعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایستهتریم.

19 قیام در مقابل ظالم

أَیهَا النّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قالَ: مَنْ رَأی سُلْطانًا جائِرًا مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اللّهِ ناکثًا لِعَهْدِ اللهِ مُخالِفًا لِسُنَّهِ رَسُولِ اللّهِ یعْمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یغَیرْ عَلَیهِ بِفِعْل وَ لا قَوْل کانَ حَقًّا عَلَی اللّهِ أَنْ یدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ.

هان ای مردم! پیامبر خدا فرموده است: کسی که زمامداری ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال می سازد و عهدش را میشکند و با سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت میورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل می کند، ولی در مقابل او با عمل یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.

20 خشنودی خالق، ملاک رستگاری

لا أَفْلَحَ قَوْمٌ إِشْتَرَوْا مَرْضاتِ الَْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ. رستگار مباد مردمی که خشنودی مخلوق را در مقابل غضب خالق خریدند.

21 بهترین یاران

إِنّی لا أَعْلَمُ أَصْحابًا أَوْلی وَ لا خَیرًا مِنْ أَصْحابی وَ لا أَهْلَ بَیت أَبَرُّ وَ لا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتی فَجزاکمُ اللّهُ جمیعًا خَیرًا.

در شب عاشورا فرمود: من اصحاب و یارانی را بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانی بهتر و باوفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم، خداوند به همه شما جزای خیر دهاد.

22 آزمودگان استوار امام (علیه السلام)

وَ اللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمْ إِلاّ الاَْقْعَسَ یسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِیهِ دُونی اِسْتیناسَ الطِّفْلِ إِلی مَحالِبِ أُمِّه.

درباره اصحاب خود فرمود: به خدا قسم آنان را آزمودم، دلاور و استوارشان دیدم، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاقند که طفل شیرخوار به پستان مادرش!

23 بهترین سخن تسلّی بخش

إِنَّ أَهْلَ الاَْرْضِ یمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّماءِ لا یبْقُونَ وَ أَنَّ کلَّ شَیء هالِک إِلاّ وَجْهَ اللّهِ الَّذی خَلَقَ الاَْرضَ بِقُدْرَتِهِ وَ یبْعَثُ الْخَلْقَ فَیعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ.

در مقام تسلّی به خواهر بزرگوارش فرمود: اهل زمین می میرند و اهل آسمان باقی نمی مانند و همه چیز رو به فناست، جز ذات پروردگاری که زمین را به قدرتش آفریده، و خلق را برانگیزاند و همه به سوی او باز میگردند، و او تنهای یگانه است.

24 شکیبایی، پل پیروزی

صَبْرًا یا بَنِی الْکرامِ فَمَا الْمُوْتُ إِلاّ قَنْطَرَهٌ تَعْبُرُ بِکمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرّاءِ إِلَی الْجِنانِ الْواسِعَهِ وَ النِّعَمِ الدّائِمَهِ.

به اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود: ای بزرگ زادگان! صبر و شکیبایی ورزید که مرگ چیزی جز یک پُل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند.

25 فرجام دنیا

عِبادَ اللّهِ إِتَّقُوا اللّهَ وَ کونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلی حَذَر فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیتْ عَلی أَحَد أَوْ بَقِی عَلَیها لَکانَتِ الأَنْبِیاءُ أَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ أَوْلی بِالرِّضا وَ أَرْضی بِالْقَضاءِ غَیرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیدها بال وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکفْهِرٌ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَهٌ وَ الدّارُ قَلْعَهٌ.

فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزّادِّ التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ.

بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایندتر بود، ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمتهایش زایل خواهد شد و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید، منزلی پست و خانهای موقّت است، پس برای آخرت خود توشهای برگیرید.

و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.

26 مقاومت مردانه

لا وَاللّهِ لاأَعْطیهِمْ بِیدی إِعْطاءَالذَّلیلِ وَ لا أَفِرُّ مِنْهُمْ فِرارَ الْعَبیدِ.

نه به خدا سوگند، نه دست ذلّت در دست آنان می گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار می کنم.

27 آثار غذای حرام

وَیلَکمْ ما عَلَیکمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَی فَتَسْمَعُوا قَوْلی وَ إِنَّما أَدْعُوکمْ إِلی سَبیلِ الرَّشادِ فَمَنْ أَطاعَنی کانَ مِنَ المُرْشَدینَ وَ مَنْ عَصانی کانَ مِنَ المُهْلَکینَ وَ کلُّکمْ عاص لاَِمْری غَیرُ مُسْتَمِع لِقَوْلی قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیاتُکمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُکمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِکمْ.

در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود: وای بر شما چرا ساکت نمیشوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگاری فرامیخوانم، هر کس از من پیروی کند سعادتمند است و هر کس نافرمانی ام کند از هلاک شدگان است، شما همگی نافرمانیام می کنید و به سخنم گوش نمی دهید، آری در اثر هدایای حرامی که به شما رسیده و در اثر غذاهای حرامی که شکمهایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهای شما مُهر زده است!

28 هیهات که زیر بار ذلّت روم!

أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ بَینَ السِّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ یأْبَی اللّهُ لَنا ذلِک وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیهٌ وَ نُفُوسٌ آبِیهٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَهَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکرامِ. آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم دریغ دارند، دامنهای پاک مادران و مغزهای با غیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمی دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدّم بداریم.

29 خشم الهی بر یهود، مجوس و دشمن اهل بیت (علیه السلام)

إِشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَی الْیهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَدًا وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی النَّصاری إِذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَه وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی الَْمجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دُونَهُ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلی قَوْم إِتَّفَقَتْ کلِمَتُهُمْ عَلَی قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیهِمْ.

خشم خداوند بر یهود آن گاه شدّت گرفت که برای او فرزندی قرار دادند، و خشمش بر نصاری وقتی شدّت یافت که برای او قائل به خدایان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد که به جای او آفتاب و ماه را پرستیدند، و خشمش بر قوم دیگری آن گاه شدّت یافت که بر کشتن پسرِ دخترِ پیامبرشان هماهنگ گردیدند.

30 اگر دین ندارید، لااقل آزاد باشید

یا شیعَهَ آلِ أَبی سُفْیانَ إِنْ لَمْ یکنْ لَکمْ دینٌ وَ کنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکونُوا أَحْرارًا فی دُنْیاکم وَ ارْجِعُوا إِلی أَحْسابِکمْ إِنْ کنْتُم عَرَبًا کما تَزْعَمُونَ.

ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید لااقلّ در زندگی دنیاتان آزادمرد باشید، و اگر خود را عرب می پندارید به نیاکان خود بیندیشید.

31 پیشی گیرنده در آشتی

أَیما إِثْنَینِ جَری بَینَهُما کلامٌ فَطَلَبَ أَحُدُهُما رِضَا الاْخَرِ کانَ سابِقُهُ إِلَی الْجَنَّهِ.

هر یک از دو نفری که میان آنها نزاعی واقع شود و یکی از آن دو رضایت دیگری را بجوید، سبقت گیرنده، اهل بهشت خواهد بود.

32 ثواب سلام

لِلسَّلامِ سَبْعُونَ حَسَنَهً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِءِ وَ واحِدَهٌ لِلرّادِّسلام کردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلامکننده و یکی از آنِ جواب دهنده است.

33 رضای خدا، نه هوای مردم

مَنْ طَلَبَ رِضَا اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کفاهُ اللّهُ أُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَکلَهُ اللّهُ إِلَی النّاسِ.

هر کس رضای خدا را به غضب مردم بجوید، خدا او را از کارهای مردم کفایت می کند، و هر کس خشنودی مردم را به غضب خدا بجوید، خدا او را به مردم واگذارد.

34 ویژگیهای حضرت مهدی (علیه السلام)

تَعْرِفُونَ الْمَهْدِی بِالسَّکینَهِ وَ الْوَقارِ وَ بِمَعْرِفَهِ الْحَلالِ وَ بِحاجَهِ النّاسِ إِلَیهِ وَ لا یحْتاجُ إِلی أَحَد.

درباره حضرت مهدی (علیه السلام) فرموده: شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بی نیازی او از مردم میشناسید.

35 رؤیای دنیا

وَ اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیا حُلْوُها وَ مُرُّها حُلْمٌ وَ الاِْنْتِباهُ فِی الاْخِرَهِ.

بدانید که دنیا شیرینی و تلخیش رؤیایی بیش نیست، و آگاهی و بیداری واقعی در آخرت است.

36 پرهیز از کلام پست و سبک

لا تَقُولُوا بِأَلْسِنَتِکمْ ما ینْقُصُ عَنْ قَدْرِکمْ.

چیزی به زبانتان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.

37 جاودانگی در مرگ با عزّت

لَیسَ الْمَوْتُ فی سَبیلِ الْعِزِّ إِلاّ حَیاهً خالِدَهً وَ لَیسَتِ الْحَیاهُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ الْمَوْتُ الَّذی لا حَیاهَ مَعَهُ.

مرگ در راه عزّت جز زندگی جاوید، و زندگی با ذلّت جز مرگ بی حیات نیست.

38 حرمت حیله و نیرنگ

وَ الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیتِ مُحَرَّمٌ.

حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است.

39 مرگ، پدیده گریبانگیر

خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَهِ عَلی جیدِ الفَتاهِ وَ ما أَوْلَهَنی إِلی أَسْلافی إِشْتِیاقَ یعْقُوبَ إِلی یوسُفَ.

قبل از حرکت از مکه به سوی عراق در میان جمعی از بنی هاشم فرمود: مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق دیدن گذشتگانم هستم، مانند اشتیاقی که یعقوب به دیدن یوسف داشت.

40 اندیشه پایان کار

فَإِنْ تَکنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَهًفَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلی وَ أَنْبَلُوَ إِنْ تَکنِ الأَمْوالُ لِلتَّرْک جَمْعَهافَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْمَرْءُ یبْخَلُوَ إِنْ تَکنِ الاَْرْزاقُ قِسْمًا مُقَسَّمًافَقِلَّهُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِی الْکسْبِ أَجْمَلُوَ إِنْ تَکنِ الاَْبْدانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِأَتْفَقَتْلُ امْرِء بِالسَّیفِ فِی اللّهِ أَفْضَلُعَلَیکمْ سَلامُ اللّهِ یا آلَ أَحْمَدَ فَإِنّی أَرانی عَنکمْ سَوْفَ أَرْحَلُ

در مسیر حرکت به جانب کوفه فرموده است: زندگی دنیا گرچه نفیس و پر بهاست، ولی پاداش خدا در جهان دیگر بالاتر و پربهاتر است.

و اگر سرانجامِ جمعآوری مال و ثروت، ترک نمودن آن است، پس نباید مرد برای آن بخل ورزد.

و اگر روزیهای بندگان، تقسیم و مقدَّر شده است، پس کمی حرصِ مرد در کسب، زیباتر.

و اگر بدنها برای مرگ آفریده شده است، پس کشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر.

درود بر شما ای خاندان پیامبر، که من به زودی از میان شما کوچ خواهم کرد.

امام سجّاد (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام زین العابدین (علیه السلام)

حضرت علی بن الحسین، ملقّب به سجّاد و زین العابدین، روز پنجم شعبان سال 38 هجری یا 15 جمادی الاولی همان سال، در مدینه دیده به جهان گشود و در روز 12 و یا 25 محرّم سال 95 هجری، در مدینه، به دسیسه هشام بن عبدالملک، مسموم گردید و در 56 سالگی به شهادت رسید.

مزار شریف آن حضرت در مدینه در قبرستان بقیع می باشد.

مادر مکرّمه آن حضرت بنا بر منابع تاریخ اسلامی، غزاله از مردم سند یا سجستان که به سلافه یا سلامه نیز مشهور است، می باشد.

ولی بعضی از منابع دیگر نام او را شهربانویه، شاهزنان، شهرناز، جهان بانویه و خوله، یاد کرده اند.

امام سجّاد (علیه السلام) در بدترین زمان از زمانهایی که بر دوران رهبری اهل بیت گذشت

می زیست، چه، او با آغاز اوج انحرافی، معاصر بود که پس از وفات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روی داد.

امام (علیه السلام) با همه محنت ها و بلاها که در روزگار جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنین (علیه السلام) آغاز گردیده بود همزمان بود.

او سه سال پیش از شهادت امام علی (علیه السلام) متولّد گردید، وقتی دیده به جهان گشود، جدّش امیرمؤمنان (علیه السلام) در خطِّ جهادِ جنگِ جمل، غرق گرفتاری بود و از آن پس با پدرش امام حسین (علیه السلام) در محنت و گرفتاریهای فراوان او شریک بود.

او همه این رنجها را طی کرد و خود به طور مستقل رویاروی گرفتاریها قرار گرفت.

محنت و رنج او وقتی بالا گرفت که لشکریان یزید در مدینه وارد مسجد رسول اللّه شدند و اسبهای خویش را در مسجد بستند، یعنی همان جایی که انتظار آن میرفت مکتب رسالت و افکار مکتبی در آنجا انتشار یابد، امّا برعکس، آن مکان مقدّس در عهد آن امام تقوا و فضیلت، به دست سپاه منحرف بنی امیه افتاد و آنان ضمن تجاوز به نوامیس مردم مدینه و کشتار فراوان، بی پروایی را از حدّ گذراندند و حرمت مدفن مقدّس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسجدش را هتک نمودند.

امام سجّاد (علیه السلام) برای پیش راندن مسلمانان به سوی نفرت از بنی امیه و افزودن مبارزهجویی با آنان، تلاشهای مؤثّری نمود.

و هر گاه فرصتی به دست میآمد، مردم را بر ضدّ امویان تحریک می کرد.

و با احتیاط، برنامه حاکمان منحرف را تحت نظر قرار می داد.

امام (علیه السلام) برای آگاهی مردم، اسلوب دعا را به کار برد، به طوری که دعاهای

آن حضرت، رویدادهای عصر او را تفسیر می کند.

صحیفه سجّادیه که به زبور آل محمّد مشهور است، اثر بینظیری است که در جهان اسلام، جز قرآن کریم و نهج البلاغه، کتابی به این عظمت و ارزش، پدید نیامده که پیوسته مورد توجه بزرگان و علما و مصنّفان باشد.

از دیگر آثار ارزنده به جا مانده از امام سجّاد (علیه السلام)، مجموعهای تربیتی و اخلاقی است به نام رساله حقوق که امام (علیه السلام) در آن وظایف گوناگون انسان را در برابر خدا و خود و دیگران، با بیانی شیوا و گویا بیان کرده است.

مجموعه حقوقی که در این رساله ذکر شده جمعاً 51 حقّ می باشد.

امام و حکومت

امام سجّاد (علیه السلام) به این امر آگاه بود که تا وقتی از طرف پایگاه های مردمی پشتیبانی نشود، تنها در دست گرفتن قدرت برای تحقّق بخشیدن به عمل دگرگون سازی اجتماع اسلامی کافی نیست.

پایگاه های مردمی نیز باید به هدفهای این قدرت آگاه باشند و به نظریه های او در حکومت ایمان داشته باشند و در راه حمایت از آن حرکت کنند و مواضع آن را برای توده مردم تفسیر نمایند و در برابر تندبادها با استواری و قدرت بایستند.

امام سجّاد (علیه السلام) این امکانات را نداشت و به علّت آگاهی نداشتن مردم چنین شکایت می فرمود: «پروردگارا! در پیشامدهای ناگوار روزگار به ناتوانی خویش نگریستم و درماندگی خود را از جهت یاری طلبیدن از مردم در برابر کسانی که قصد جنگ با من داشتند دیدم و به تنهایی خود در برابر بسیاری کسانی که با من دشمنی داشتند، نظر کردم.» امام (علیه السلام)، از جنبه انقلابی، به صورتی که مستقیماً عهدهدار آن گردد، کناره

جویی فرمود و به این بسنده کرد که کار قیام را به کسانی واگذارد که در این مورد برپای میخیزند.

به طور کلی وضع اجتماعی که هر امام در آن زیست می کرد، شکل کار سیاسی او را محدود و مشخّص می ساخت.

پیشوایان معصوم با وجود توطئه هایی که دشمنان، علیه آنها می نمودند تا آنان را از زمینه حکومت دور سازند، پیوسته مسئولیت خود را در نگاهداری مکتب و تجربه اسلامی و مصون نگاه داشتن آن از فرو افتادن در ورطه انحراف و جدا شدن از مبادی و معیارها و ارزشهای آن به گونهای کامل ایفا می کردند و هر وقت انحراف شدّت می یافت و از خطر فروافتادن در ورطه نابودی بیم می داد، پیشوایان (علیهم السلام) بر ضدّ آن حوادث تدبیرهای لازم میاندیشیدند، و هر گاه تجربه اسلامی و عقیدتی در تنگنای مشکلی گرفتار میآمد و رهبریهای منحرف به حکم بی کفایتی از درمان آن ناتوان می شد، امامان به نشان دادن راه حلّ و حفظ امّت از خطرهایی که مردم را تهدید می کرد مبادرت می فرمودند.

دستگیری از درماندگان

یکی از خدمات ارزشمند امام سجّاد (علیه السلام)، رسیدگی به درماندگان، یتیمان، تهیدستان و بردگان بوده است.

روایت شده است که آن حضرت، هزینه زندگی صد خانواده تهیدست را عهدهدار بود.

گروهی از اهل مدینه، از غذایی که شبانه به دستشان می رسید، گذران معیشت می کردند، امّا آورنده غذا را نمی شناختند.

پس از در گذشت علی بن الحسین (علیه السلام) متوجّه شدند که آن شخص، امام زین العابدین (علیه السلام) بوده است.

او شبانه به صورت ناشناس، انبان نان و مواد غذایی را خود به دوش میکشید و به در خانه فقیران و بینوایان می برد و می فرمود: صدقه پنهانی آتش

خشم خدا را خاموش می سازد.

اهل مدینه می گفتند: ما صدقه پنهانی را هنگامی از دست دادیم که علی بن الحسین در گذشت.

او در طول سالها به قدری انبان حاوی آرد و دیگر مواد غذایی را به دوش کشیده و به در خانه فقیران برده بود که شانه اش پینه بسته بود، به طوری که پس از شهادت او، هنگام غسل دادن جنازه اش، جلب توجّه می کرد.

علی بن طاووس در کتاب اقبالالاعمال، ضمن بیان اعمال ماه رمضان مینویسد: علی بن الحسین (علیه السلام) شب آخر ماه رمضان، بیست نفر برده را آزاد می کرد و می فرمود: «دوست دارم خداوند ببیند که من در دنیا بردگان خود را آزاد می کنم، بلکه مرا در روز رستاخیز از آتش دوزخ آزاد سازد.» او هیچ خدمتکاری را بیش از یک سال نگه نمی داشت، وقتی که برده ای را در اوّل یا وسط سال به خانه می آورد، شب عید فطر او را آزاد می ساخت.

بردگان سیاه پوست را میخرید و آنان را در مراسم حجّ، به عرفات می آورد و آن گاه به سوی مشعر کوچ می کرد، آنان را آزاد می کرد و جوایز مالی به آنان می داد.

تا آنجا که در شهر مدینه گروه عظیمی از بندگان و کنیزان، آزاد شده آن حضرت بودند و آنان هم بعد از آزادی، پیوند معنوی خود را با امام (علیه السلام) قطع نمی کردند.

اینک توجّه خوانندگان عزیز این کتاب را به مطالعه چهل حدیث از سخنان دلپذیر آن حضرت جلب می کنم.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ السَّجّادُ (علیه السلام):

1 مقام رضا

الرِّضا بِمَکرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیقینِ.

خشنودی از پیشامدهای ناخوشایند، بلندترین درجه یقین است.

2 کرامت نفس

مَنْ کرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیهِ الدُّنْیا.

هر که کرامت و بزرگواری نفس داشته باشد، دنیا را پَست انگارد.

3 دنیا مایه ارزش نیست

أَعْظَمُ النّاسِ خَطَرًا مَنْ لَمْ یرَ الدُّنْیا خَطَرًا لِنَفْسِهِ.

پرارزشترین مردم کسی است که دنیا را مایه ارزش خود نداند.

4 پرهیز از دروغ

إِتَّقُوا الْکذْبَ الصَّغیرَ مِنْهُ وَ الْکبیرَ فی کلِّ جِدٍّ وَ هَزْل فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا کذَبَ فی الصَّغیرِ إِجْتَرَءَ عَلَی الْکبیرِ.

از دروغ کوچک و بزرگ در هر جدّی و شوخی ای بپرهیزید، زیرا چون کسی دروغ کوچک گفت بر دروغ بزرگ نیز جرأت پیدا می کند.

5 خود نگهداری

أَلْخَیرُ کلُّهُ صِیانَهُ الاِْنْسانِ نَفْسَهُ.

تمام خیر آن است که انسان خود را نگهدارد.

6 همنشینان ناشایسته

إِیاک وَ مُصاحَبَهَ الْکذّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَهِ السَّرابِ یقَرِّبُ لَک البَعیدَ وَ یبَعِّدُ لَک الْقَریبَ.

وَ إِیاک وَ مُصاحَبَهَ الْفاسِقِ فَإِنَّهُ بایعَک بِأُکلَه أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِک.

وَ إِیاک وَ مُصاحَبَهَ الْبَخیلِ فَإِنَّهُ یخْذُلُک فی مالِهِ أَحْوَجَ ما تَکونُ إِلَیهِ.

وَ إِیاک وَ مُصاحَبَهَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یریدُ أَنْ ینْفَعَک فَیضُرُّک.

وَ إِیاک وَ مُصاحَبَهَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ، فَإِنّی وَجَدْتُهُ مَلْعُونًا فی کتابِاللّهِ.

1 مبادا با دروغگو همنشین شوی که او چون سراب است، دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به تو دور نماید.

2 مبادا با فاسق و بدکار همنشین شوی که تو را به یک لقمه و یا کمتر بفروشد.

3 مبادا همنشین بخیل شوی که او در نهایتِ نیازت بدو، تو را واگذارد.

4 مبادا با احمق رفیق شوی که چون خواهد سودت رساند، زیانت میزند.

5 مبادا با آن که از خویشان خود می برد، مصاحبت کنی که من او را در قرآن ملعون یافتم.

7 ترک سخن بی فایده و دوری از جدل

إِنَّ الْمَعْرِفَهَ وَ کمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکهُ الْکلامَ فیما لا یعْنیهِ وَ قِلَّهُ مِرائِهِ وَ حِلْمُهُ وَ صَبْرُهُ وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.

معرفت و کمال دیانت مسلمان، ترک کلام بیفایده و کم جدل کردن، و حلم و صبر و خوشخویی اوست.

8 محاسبه نفس و توجّه به معاد

إِبْنَ آدَمَ! إِنّک لا تَزالُ بِخَیر ما کانَ لَک واعِظٌ مِنْ نَفْسِک، وَ ما کانَتِ الُْمحاسَبَهُ مِنْ هَمِّک، وَ ما کانَ الْخَوْفُ لَک شِعارًا وَ الْحَذَرُ لَک دِثارًا.

إِبْنَ آدَمَ! إِنَّک مَیتٌ وَ مَبْعُوثُ وَ مَوْقُوفٌ بَینَ یدَی اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، فَأَعِدَّ لَهُ جَوابًا.

ای فرزند آدم! به راستی که تو پیوسته رو به خیری، تا خودت را پند دهی و حساب خودت را برسی و ترس از خدا را روپوش و پرهیز را زیرپوش خود سازی.

ای فرزند آدم! تو خواهی مرد و برانگیخته خواهی شد و در حضور خداوند عزّ و جَلّ قرار خواهی گرفت، پس برای او جوابی را آماده کن.

9 نتایج دعا

أَلْمُؤْمِنُ مِنْ دُعائِهِ عَلی ثَلاث: إِمّا أَنْ یدَّخَرَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یعَجَّلَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یدْفِعَ عَنْهُ بَلاءً یریدُ أَنْ یصیبَهُ.

مؤمن از دعایش سه نتیجه می گیرد: 1 یا برایش ذخیره گردد، 2 یا در دنیا برآورده شود، 3 یا بلایی را که خواست به او برسد، از او بگرداند.

10 مبغوضیت گدای بخیل

إِنَّ اللّهَ لَیبْغِضُ الْبَخیلَ السّائِلَ الُْمحْلِفَ.

به راستی که خداوند، گدای بخیلی را که سوگند میخورد دشمن دارد.

11 اسباب نجات

ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِنِ: کفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِیابِهِمْ.

وَ اشْتِغالُهُ نَفْسَهُ بِما ینْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ وَ طُولُ الْبُکاءِ عَلی خَطیئَتِهِ.

سه چیز سبب نجات مؤمن است: 1 بازداشتن زبان از غیبت مردم، 2 مشغول کردن خودش به آنچه که برای آخرت و دنیایش سود دهد، 3 و گریستن طولانی بر گناهش.

12 به سوی بهشت

مَنِ اشْتاقَ إِلی الْجَنَّهِ سارَعَ إِلَی الْخَیراتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ بادَرَ بِالتَّوْبَهِ إِلَی اللّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الَْمحارِمِ.

هر که مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دوری گزیند، هر که از دوزخ ترسد برای توبه از گناهانش به درگاه خدا پیشی گیرد و از حرامها برگردد.

13 ثواب نگاه

نَظَرُ المُؤْمِنِ فی وَجْهِ أَخیهِ المُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّهِ وَ الَْمحَبَّهِ لَهُ عِبادَهٌ.

نگاه مهرآمیز مؤمن به چهره برادر مؤمنش و محبّت به او عبادت است.

14 پارسایی و دعا

ما مِنْ شَیء أَحَبُّ إِلَی اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّهِ بَطْن وَ فَرْج وَ ما مِنْ شَیء أَحَبُّ إِلَی اللّهِ مِنْ أَنْ یسْأَلَ.

چیزی نزد خدا، پس از معرفت او، محبوبتر از پارسایی شکم و شهوت نیست، و چیزی نزد خدا محبوبتر از درخواست کردن از او نیست.

15 پذیرش عذر دیگران

إِنْ شَتَمَک رَجُلٌ عَنْ یمینِک ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلی یسارِک وَ اعْتَذَرَ إِلَیک فَاقْبَلْ عُذْرَهُ.

اگر مردی از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوی چپت گردید و از تو عذرخواهی نمود، عذرش را بپذیر.

16 حقّ خدا بر بنده

فَأَمّا حَقُّ اللّهِ الاَْکبَرِ فَإِنَّک تَعْبُدُهُ لا یشْرِک بِهِ شَیئًا فَإِذا فَعَلْتَ ذلِک بِإِخْلاص جَعَلَ لَک عَلی نَفْسِهِ أَنْ یکفِیک أَمْرَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ وَ یحْفَظَ لَک ما تُحِبُّ مِنْها.

حقّ خداوند بزرگ این است که او را بپرستی و چیزی را شریکش ندانی و چون از روی اخلاص این کار را کردی، خدا بر عهده گرفته که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از او بخواهی برایت نگهدارد.

17 حقّ پدر بر فرزند

وَ أَمّا حَقُّ أَبیک فَتَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُک وَ أَنَّک فَرْعُهُ وَ أَنَّک لَوْلاهُ لَمْ تَکنْ، فَمَهْما رَأَیتَ فی نَفْسِک مِمّا تُعْجِبُک فَاعْلَمْ أَنَّ أَباک أَصْلُ النِّعْمَهِ عَلَیک فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْکرْهُ عَلی قَدْرِ ذلِک.

و امّا حقّ پدرت را باید بدانی که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستی، و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمانی در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدان که [از پدرت داری] زیرا اساس نعمت و خوشی تو، پدرت می باشد، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن.

18 تقدّم طاعت خدا بر هر چیز

قَدِّمُوا أَمْرَ اللّهِ وَ طاعَتَهُ وَ طاعَهَ مَنْ أَوْجَبَ اللّهُ طاعَتَهُ بَینَ یدَی الاُْمُورِ کلِّها.

طاعت خدا و طاعت هر که را خدا واجب کرده بر همه چیز مقدّم بدارید.

19 حقّ مادر بر فرزند

فَحَقُّ أُمِّک فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّها حَمَلَتْک حَیثُ لا یحْمِلُ أَحَدٌ وَ أَطْعَمَتْک مِنْ ثَمَرَهِ قَلْبِها ما لا یطْعِمُ أَحَدٌ أَحَدًا.

وَ أَنَّها وَقَتْک بِسَمْعِها وَ بَصَرِها وَ یدِها وَ رِجْلِها وَ شَعْرِها وَ بَشَرِها وَ جَمیعِ جَوارِحِها مُسْتَبْشِرَهً بِذلِک، فَرِحَهً، مُوبِلَهً مُحْتَمِلَهً لِما فیهِ مَکرُوهُها وَ أَلَمُها وَ ثِقْلُها وَ غَمُّها حَتّی دَفَعَتْها عَنْک یدُالْقُدْرَهِ وَ أَخْرَجَتْک إِلَی الاَْرْضِ فَرَضِیتْ أنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِی وَ تَکسُوَک وَ تَعْری وَ تَرْوِیک وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلَّک وَ تَضْحی وَ تُنَعِّمَک بِبُؤْسِها وَ تُلَذِّذَک بِالنَّوْمِ بِأَرَقِها وَ کانَ بَطْنُها لَک وِعاءً وَ حِجْرُها لَک حِواءً وَ ثَدْیها لَک سِقاءً، وَ نَفْسُها لَک وِقاءً، تُباشِرُ حَرَّ الدُّنْیا وَ بَرْدَها لَک وَ دُونَک، فَتَشْکرْها عَلی قَدْرِ ذلِک وَ لا تَقْدِرُ عَلَیهِ إِلاّ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفیقِهِ.

و امّا حقّ مادرت این است که بدانی او تو را در شکم خود حمل کرده که احدی کسی را آن گونه حمل نکند، و از میوه دلش به تو خورانیده که کسی از آن به دیگری نخوراند، و اوست که تو را با گوش و چشم و دست و پا و مو و همه اعضایش نگهداری کرده و بدین فداکاری شاداب و شادمان و مواظب بوده و هر ناگواری و درد و سنگینی و غمی را تحمّل کرده تا [توانسته] دست قدرت [مکروهات] را از تو دفع نموده و تو را از آنها رهانده و به روی زمین کشانده و باز هم خوش بوده که

تو سیر باشی و او گرسنه، و تو جامه پوشی و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند، تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختی کشیدن تو را به نعمت رساند، و با بیخوابی خود، تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشک آب تو و جانش فدای تو و به خاطر تو، و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشیده است.

به این اندازه قدرش را بدانی و این را نتوانی مگر به یاری و توفیق خدا.

20 ترغیب به علم

لَوْ یعْلَمُ النّاسُ ما فی طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْک الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.

اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فایده ای است، آن را میطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گردابها باشد.

21 ارزش مجالس صالحان

مَجالِسُ الصّالِحینَ داعِیهٌ إِلَی الصَّلاحِ وَ آدابُ الْعُلَماءِ زِیادَهٌ فِی الْعَقلِ.

مجلسهای شایستگان، دعوت کننده به سوی شایستگی است و آداب دانشمندان، فزونی در خرد است.

22 گناهانی که مانع اجابت دعایند

أَلذُّنُوبُ الَّتی تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّیهِ، وَ خُبْثُ السَّریرَهِ، وَ النِّفاقُ مَعَ الإِخْوانِ، وَ تَرْک التَّصْدیقِ بِالاِْجابَهِ، وَ تَأخیرُ الصَّلَواتِ المَفْرُوضَهِ حَتّی تَذْهَبَ أَوْقاتُها، وَ تَرْک التَّقَرُّبِ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِّرِ وَ الصَّدَقَهِ، وَ اسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَ الْفُحْشِ فِی الْقَوْلِ.

گناهانی که دعا را ردّ می کنند، عبارتند از:

1 نیت بد،

2 ناپاکی باطن،

3 نفاق با برادران،

4 عدم اعتقاد به اجابت دعا،

5 تأخیر نمازهای واجب از وقت خودش،

6 ترک تقرّب به خداوند عزّوجلّ به وسیله ترک احسان و صدقه،

7 ناسزاگویی و بدزبانی.

23 تارکان جاودانگی

عَجَبًا کلَّ الْعَحَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَ تَرَک دارَ الْبَقاءِ. شگفتا! از کسی که کار می کند برای دنیای فانی و ترک می کند سرای جاودانی را!

24 نتیجه اتّهام

مَنْ رَمَی النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیسَ فیهِ.

هر که مردم را به چیزی که در آنهاست متّهم کند، او را به آنچه که در او نیست متَّهم کنند.

25 دنیا وسیله است، نه هدف

ما تَعِبَ أَوْلِیاءُ اللّهِ فِی الدُّنْیا لِلدُّنْیا، بَلْ تَعِبُوا فِی الدُّنْیا لِلاْخِرَهِ.

اولیای خدا در دنیا برای دنیا رنج نمی کشند، بلکه در دنیا برای آخرت رنج میکشند.

26 به خدا پناه می برم!

أَلّلهُمَّ إِنّی أَعُوذُ بِک مِنْ هَیجانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ … وَ سُوءِ الْوِلایهِ لِمَنْ تَحْتَ أَیدینا.

خدایا! به تو پناه می برم از طغیان حرص و تندی خشم و غلبه حسد … و سرپرستی بد برای زیر دستانمان.

27 پرهیز از گناهکاران، ظالمان و فاسقان

إِیاکمْ وَ صُحْبَهَ الْعاصینَ، وَ مَعُونَهَ الظّالِمینَ وَ مُجاوَرَهَ الْفاسِقینَ، إِحْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ، وَ تَباعَدُوا مِنْ ساحَتِهِمْ.

از همنشینی با گنهکاران و یاری ستمگران و نزدیکی با فاسقان بپرهیزید.

از فتنه هایشان برحذر باشید و از درگاهشان دوری گزینید.

28 نتیجه مخالفت با اولیاء الله

وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خالَفَ أَوْلِیاءَ اللّهِ وَ دانَ بِغَیرِ دینِ اللّهِ، وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِی اللّهِ، فی نار تَلْتَهِبُ.

بدانید هر که با اولیای خدا مخالفت کند، و به غیر از دین خدا، دین دیگری را پیروی نماید و به رأی خویش استبداد ورزد، نه به فرمان ولِی خدا، در آتشی فروزان درافتد.

29 توجّه به قدرت و قرب خدا

خَفِ اللّهَ تَعالی لِقُدْرَتِهِ عَلَیک وَ اسْتَحْی مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْک.

از خدای متعال به خاطر قدرتش بر تو بترس، و به خاطر نزدیکیش به تو، از او شرم و حیا داشته باش.

30 پرهیز از دشمنی و توجّه به دوستی

لا تُعادِینَّ أَحَدًا وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا یضُرُّک، وَ لا تَزْهَدَنَّ فی صِداقَهِ أَحَد وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا ینْفَعُک …

حتماً با هیچ کس دشمنی نکن، هر چند گمان کنی که او به تو زیان نرساند، و حتماً دوستی هیچ کس را ترک نکن هر چند گمان کنی که او سودی به تو نرساند …

31 بهترین میوه شنوایی

لِکلِّ شَیء فاکهَهٌ وَ فاکهَهُ السَّمْعِ الْکلامُ الْحَسَنُ.

برای هر چیزی میوهای است و میوه شنوایی، کلام نیکوست.

32 فایده سکوت

کفُّ الاَْذی رَفْضُ الْبَذاءِ، وَ اسْتَعِنْ عَلَی الْکلامِ بِالسُّکوتِ، فَإِنَّ لِلْقَوْلِ حالاتٌ تَضُرُّ، فَاْحذَرِ الاَْحمَقَ.

جلوگیری از آزار، ترک کلام قبیح است، و در سخن گفتن از سکوت کمک بخواه، زیرا برای سخن، حالاتی است که زیان می زند، بنابراین از سخن احمق برحذر باش.

33 راستگویی و وفا

خَیرُ مَفاتیحِ الاُْمُورِ الصِّدْقُ، وَ خَیرُ خَواتیمِها الْوَفاءُ.

بهترین کلید گشایش کارها، راستگویی، و بهترین مُهرِ پایانی آن وفاداری است.

34 غیبت

إِیاک وَ الْغیبَهَ فَإِنَّها إِدامُ کلابِ النّارِ.

از غیبت کردن بپرهیز، زیرا که خورش سگهای جهنّم است.

35 کریم و لئیم

ألْکریمُ یبْتَهِجُ بِفَضْلِهِ، وَ اللَّئیمُ یفْتَخِرُ بِمِلْکهِ.

کریم و بخشنده به بخشش خویش خوشحال است و لئیم و پست به دارایی اش مفتخر است.

36 پاداش احسان

مَنْ کسا مُؤْمِنًا کساهُ اللّهُ مِنَ الثِّیابِ الْخُضْرِ.

هر که مؤمنی را بپوشاند، خداوند به او از جامه های سبز بهشتی بپوشاند.

37 اخلاق مؤمن

مِنْ أَخلاقِ الْمُؤْمِنِ أَلاِْنْفاقُ عَلی قَدْرِ الاِْقْتارِ، وَ التَّوَسُّعُ عَلَی قَدْرِ التَّوَسُّعِ، وَ إِنْصافُ النّاسِ، وَ إِبْتِداؤُهُ إِیاهُمْ بِالسَّلامِ عَلَیهِمْ.

از اخلاق مؤمن، انفاق به قدر تنگدستی، و توسعه در بخشش به قدر توسعه، و انصاف دادن به مردم، و پیشی گرفتن سلام بر مردم است.

38 درباره عافیت

إِنّی لاََکرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یعافی فِی الدُّنْیا فَلا یصیبُهُ شَیءٌ مِنَ الْمَصائِبِ.

من برای کسی نمی پسندم که در دنیا عافیت داشته باشد و هیچ مصیبتی به او نرسد.

39 ثواب و عقاب زودرس

إنَّ أَسْرَعَ الْخَیرِ ثَوابًا الْبِرُّ، وَ أَسْرَعُ الشَّرِّ عُقُوبَهً الْبَغْی.

به راستی که ثواب نیکوکاری، زودتر از هر کار خیری خواهد رسید، و عقوبت ستمگری، زودتر از هر بدی دامنگیر آدمی شود.

40 دعا، سپر بلا

إِنَّ الدُّعاءَ لَیرُدُّ الْبَلاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرامًا.

أَلدُّعاءُ یدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَمْ ینْزِلْ.

به راستی که دعا، بلا را برگرداند، آن هم بلای حتمی را.

دعا بلایی را که نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع کند.

امام محمّد باقر (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام محمّد باقر (علیه السلام)

حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال 57 هجری قمری در مدینه متولّد گردید.

پدر بزرگوارش، حضرت علی بن الحسین، زین العابدین (علیه السلام)، و مادر مکرّمه اش، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبی می باشد.

از این رو، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنی هاشم منسوب است.

شهادت امام باقر (علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجری قمری در 57 سالگی، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموی، به وسیله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع می باشد.

آن حضرت یکی از اطفال اسیر فاجعه کربلا می باشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود.

حضرت باقر (علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمی مسلمانان به شمار میرفت.

وجود امام محمّد باقر (علیه السلام) مقدّمهای بود برای اقدام به وظایف دگرگون سازی امّت.

زیرا مردم، او را نشانه های فرزند کسانی میشناختند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف که نزدیک بود نشانه های اسلام را از میان ببرد متوقّف گردد.

آنان از این رو قربانی شدند تا مسلمانان بدانند که حکامی که به نام اسلام حکومت می کنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازهای دورند که مفاهیم کتاب خدا و سنّت رسول اکرم (صلی

الله علیه و آله و سلم) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.

امام باقر (علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دوری آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و برای مسلمانان آشکار سازد که چنان اموری تحقّق یافته است.

هشام بن عبدالملک خلیفه نابکار اموی وقتی به امام (علیه السلام) اشارت می کند و می پرسد که این شخص کیست؟ به او می گویند او کسی است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند.

این شخص، امام عراق است.

در موسم حجّ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها، هزاران مسلمان از او فتوا می خواستند و از هر باب از معارف اسلام از او می پرسیدند.

این امر اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده های مردم نشان می داد.

از سوی فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه های فکری و علمی بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح می شد و گفتگوهای بسیار با امام به عمل میآمد، از او پاسخ می خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشی وادارند، ولی آن حضرت با پاسخهای قانعکننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وا می داشت.

حوزه علمی او برای صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود پایگاهی مهّم به شمار میآمد.

جابر جعفی گوید: «ابوجعفر هفتاد هزار حدیث برای من روایت کرد.» و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار می نمود از ابوجعفر (علیه السلام) می پرسیدم تا جایی که سی هزار حدیث از او سؤال کردم.» امام باقر (علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف می کند: «همانا شیعه ما، شیعه علی، با دست و دل

گشاده و از سر گشاده دستی و بی ریایی از ما طرفداری می کنند و برای زنده نگاهداشتن دین، متّحد و پشتیبان ما هستند.

اگر خشمگین گردند، ستم نمی کنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمی گذرند.

برای آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش می گیرند.

و شیعه ما اطاعت خدا می کند.»

امام باقر (علیه السلام) و خلفای جور

امام باقر (علیه السلام) با پنج خلیفه از خلفای بنی امیه معاصر بود که عبارتند از:

1 ولید بن عبدالملک

2 سلیمان بن عبدالملک

3 عمر بن عبدالعزیز

4 یزید بن عبدالملک

5 هشام بن عبدالملک.

و همه آنان جز عمر بن عبدالعزیز در ستمگری و استبداد و خودکامگی دست کمی از نیاکان خود نداشتند و پیوسته برای امام باقر (علیه السلام) مشکلاتی فراهم می نمودند.

ولی در عین حال، او از طریق تعلیم و تربیت، جنبشی علمی به وجود آورد و مقدّمات تأسیس یک مرکز علمی اسلامی را در دوران امامت خود پیریزی کرد که در زمان فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق (علیه السلام) به نتیجه کامل رسید.

روش کار پیشوایان ما به ویژه امام سجّاد و امام باقر (علیهم السلام) که در اوضاع فشار و خفقان به سر می بردند به شیوه مخفی و زیرزمینی بود، شیوهای که موجب می شد کسی از کارهای آنان مطّلع نشود.

همین کارهای پنهانی، گاهی که آشکار می شد، خلفا را سخت عصبانی می نمود در نتیجه، وسایل تبعید و زندانی آنها فراهم می شد.

سرانجام، امام باقر (علیه السلام) که پیوسته مورد خشم و غضب خلیفه وقت، هشام بن عبدالملک بود، به وسیله ایادی او مسموم شد و در سال 114 هجری به شهادت رسید.

جنازه آن بزرگوار، کنار قبر پدر بزرگوارش، در قبرستان بقیع،

به خاک سپرده شد.

فضل و دانش امام باقر (علیه السلام)

امام محمّدباقر (علیه السلام) در دوران امامت خود، به نشر و پخش معارف دین به ویژه فقه و احکام اسلامی پرداخت و ضمن حلّ مشکلات علمی به تعلیم و تربیت شاگردانی فاضل و آگاه مانند: محمّدبن مسلم، زراره بن اعین، ابونصیر، هشام بن سالم و جابر بن یزید و حمران بن اعین و بُرید بن معاویه عجلی، همّت گماشت.

آن حضرت در فضل و فضیلت، زهد و تقوا، اخلاف و معاشرت، سر آمد بزرگان بنی هاشم در عصر خود بود.

آوازه علوم و دانش او چنان اطراف و اکناف پیچیده بود که ملقّب به باقرالعلوم؛ یعنی شکافنده دانشها گردید.

یکی از علمای بزرگ سنّی به نام ابن حجر هیتمی درباره او مینویسد: «محمّد باقر به اندازهای گنجهای پنهان معارف و دانشها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمتها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بی بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وی را شکافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند.» عبدالله بن عطا یکی از شخصیتهای علمی زمان امام، می گوید: «من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعی به اندازه محفل محمّد بن علی (علیه السلام) از نظر علمی حقیر و کوچک ندیدم.» امام باقر (علیه السلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن کریم استناد می نموده و از کلام خدا شاهد می آورده و فرموده است: «هر مطلبی را گفتم، از من بپرسید که در کجای قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفی کنم.»

امام و مسابقه تیراندازی

هشام بن عبدالملک تصمیم گرفت امام باقر را به مسابقه تیراندازی فرا خواند تا به واسطه شکست

او در مسابقه، امام را در نظر مردم حقیر و کوچک جلوه دهد! به همین جهت پیش از ورود امام (علیه السلام) به قصر خلافت، عدّه ای از درباریان را واداشت نشانهای نصب کرده مشغول تیراندازی گردند.

امام باقر وارد مجلس شد و اندکی نشست.

ناگهان هشام رو به امام کرد و گفت: آیا مایلید در مسابقه تیراندازی شرکت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شده ام و وقت تیراندازیم گذشته است، مرا معذور دار.

هشام که خیال می کرد فرصت خوبی به دست آورده و امام باقر را با شکست مواجه ساخته است، اصرار و پافشاری کرد و وی را سوگند داد و همزمان به یکی از بزرگان بنی امیه اشاره کرد که تیر و کمان خود را به آن حضرت بدهد.

امام (علیه السلام) دست برد و کمان را گرفت و تیری در چلّه کمان نهاد و نشانه گیری کرد و تیر را درست به قلبِ هدف زد! آن گاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و این بار تیر در چوبه تیر قبلی نشست و آن را شکافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب نُه تیر پرتاب نمود که هر کدام به چوبه تیرِ قبلی خورد!این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدّت تحت تأثیر قرار داده، اعجاب و تحسین همه را برانگیخت.

هشام که حسابهایش غلط از آب درآمده و نقشه اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بی اختیار گفت: آفرین بر تو ای اباجعفر! تو سر آمد تیراندازان عرب و عجم هستی، چگونه می گفتی پیر شده ام؟! آن گاه سر به زیر افکند و لحظهای به

فکر فرو رفت.

سپس امام باقر و فرزند برومندش امام صادق (علیه السلام) را در جایگاه مخصوص کنار خود جای داد و فوق العاده تجلیل و احترام کرد و رو به امام کرد و گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سروری بر عرب و عجم است.

این تیراندازی را چه کسی به تو یاد داده است و در چه مدّتی آن را فرا گرفته ای؟ حضرت فرمود: میدانی که اهل مدینه به این کار عادت دارند، من نیز در ایام جوانی مدّتی به این کار سرگرم بودم ولی بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردی ناگزیر پذیرفتم.

هشام گفت: آیا جعفر نیز مانند تو در تیراندازی مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، اکمال دین و اتمام نعمت را که در آیه «أَلْیوْمَ أکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ» آمده از یکدیگر به ارث می بریم و هرگز زمین از چنین افرادی خالی نمی ماند.

اینک در میان سخنان اخلاقی و تربیتی آن امام معصوم، چهل حدیث برگزیده راکه هر کدام رهنمودی پربها در جهت تعالی اخلاق و نزدیک شدنِ به خداست به جویندگانِ مکتبِ آن امامِ هُمام تقدیم می دارم.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ الْباقِرُ (علیه السلام):

1 نافرجام و خوش انجام

فَلَرُبَّ حَریص عَلی أَمْر مِنْ أُمُورِ الدُّنْیا قَدْ نالَهُ، فَلَمّا نالَهُ کانَ عَلَیهِ وَبالاً وَشَقِی بِهِ وَلَرُبَّ کارِه لاَِمْر مِنْأُمُورِالاْخِرَهِ قَدْنالَهُ فَسَعِدَبِهِ.

چه بسا حریصی بر امری از امور دنیا دست یافته و چون بدان رسیده باعث نافرجامی و بدبختی او گردیده است، و چه بسا کسی که برای امری از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسیده، ولی به وسیله آن سعادتمند گردیده است.

2 بهترین فضیلت و برترین جهاد

لا فَضیلَهَ کالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ کمُجاهَدَهِ الْهَوی.

فضیلتی چون جهاد نیست، و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست.

3 استقامت بزرگ

أُوصیک بِخَمْس: إِنْ ظُلِمْتَ فَلا تَظْلِمْ وَ إِنْ خانُوک فَلا تَخُنْ، وَ إِنْ کذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلا تَجْزَعْ.

تو را به پنج چیز سفارش می کنم: 1 اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن، 2 اگر به تو خیانت کردند، خیانت مکن، 3 اگر تکذیبت کردند، خشمگین مشو، 4 اگر مدحت کنند، شاد مشو، 5 و اگر نکوهشت کنند بی تابی مکن.

4 پذیرش سخن پاک

خُذُوا الْکلِمَهَ الطَّیبَهَ مِمَّنْ قالَها وَ إِنْ لَمْ یعْمَلْ بِها.

سخن طیب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید، اگرچه او خود، بدان عمل نکند.

5 زیبایی حلمِ با علم

ماشیبَ شَیءٌ بِشَیء أَحْسَنَ مِنْ حِلْم بِعِلْم.

چیزی با چیزی نیامیزد که بهتر از حلم با علم باشد.

6 کمالِ جامع انسانی

أَلْکمالُ کلُّ الْکمالِ أَلتَّفَقُهُ فِی الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النّائِبَهِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَهِ.

همه کمال در سه چیز است: 1 فهم عمیق در دین، 2 صبر بر مصیبت و ناگواری، 3 و اندازه گیری خرج زندگانی.

7 سه خصلت نیکو

ثَلاثَهٌ مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ: أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَک، وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَک، وَ تَحْلُمَ إِذا جُهِلَ عَلَیک.

سه چیز از مکارم دنیا و آخرت است: 1 گذشت کنی از کسی که به تو ستم کرده است، 2 بپیوندی به کسی که از تو بریده است، 3 و بردباری ورزی در وقتی که با تو به نادانی برخورد شود.

8 اصرار در دعا

إِنَّ اللّهَ کرِهَ إِلْحاحَ النّاسِ بَعْضِهِمْ عَلی بَعْض فِی الْمَسْأَلَهِ وَ أَحَبَّ ذلِک لِنَفْسِهِ، إِنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکرُهُ یحِبُّ أَنْ یسْأَلَ وَ یطْلَبَ ما عِنْدَهُ.

خدا را بد آید که مردم در خواهش از یکدیگر اصرار ورزند، ولی اصرار را در سؤال از خودش دوست دارد، همانا خداوند که یادش بزرگ است دوست دارد که از او سؤال شود و آنچه نزد اوست طلب گردد.

9 فضیلت عالم بر عابد

عالِمٌ ینْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ أَلْفَ عابِد.

دانشمندی که از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است.

10 دو خصلت عالم

لا یکونُ الْعَبْدُ عالِمًا حَتّی لا یکونَ حاسِدًا لِمَنْ فَوْقَهُ وَ لا مُحَقِّرًا لِمَنْ دُونَهُ.

هیچ بنده ای عالم نباشد تا این که به بالا دست خود حسد نبرد و زیر دست خود را خوار نشمارد.

11 سه پاداش

مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکا عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیتُهُ زیدَ فی رِزْقِهِ، وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زیدَ فی عُمْرِهِ.

هر که زبانش راست است کردارش پاک است، و هر که خوش نیت است روزیاش فزون است، و هر که با اهلش نیکی می کند به عمرش افزوده شود.

12 پرهیز از کسالت

إِیاک وَ الْکسَلَ وَ الضَّجْرَ فَإِنَّهُما مِفْتاحُ کلِّ شَرٍّ، مَنْ کسِلَ لَمْ یؤَدِّ حَقًّا وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ یصْبِرْ عَلی حَقٍّ.

از کسالت و تنگدلی بپرهیز که این دو کلید هر بدی باشند، هر که کسالت ورزد حقّی را نپردازد، و هر که تنگدل شود بر حقّ شکیبا نَبُوَد.

13 بدترین حسرت در روز قیامت

إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَهً یوْمَ الْقِیمَهِ عَبْدٌ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خالَفَهُ إِلی غَیرِهِ.

پر حسرتترین مردم در روز قیامت، بنده ای است که عدلی را وصف کند و خودش خلاف آن را عمل کند.

14 نتایج صله رحم

صِلَهُ الاَْرْحامِ تُزَکی الاَْعْمالَ وَ تُنمی الاَْمْوالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوی وَ تُیسِّرُ الْحِسابَ وَ تُنْسِیءُ فِی الاَْجَلِ.

صله ارحام، اعمال را پاکیزه گرداند و اموال را بیفزاید و بلا را بگرداند و حساب را آسان کند و اجل را به تأخیر اندازد.

15 نیکو گفتاری با دیگران

قُولُوا لِلنّاسِ أَحْسَنَ ما تُحِبُّونَ أَنْ یقالَ لَکمْ.

به مردم بگویید بهتر از آن چیزی که خواهید به شما بگویند.

16 هدیه الهی

إِنَّ اللّهَ یتَعَهَّدُ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلاءِ کما یتَعَهَّدُ الْغائِبُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیهِ وَ یحْمیهِ عَنِ الدُّنْیا کما یحْمِی الطَّبیبُ الْمَریضَ.

همانا خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار دهد، چنان که سفر کرده ای برای خانواده خود هدیه بفرستد، و او را از دنیا پرهیز دهد، چنان که طبیب مریض را پرهیز دهد.

17 راستگویی و ادای امانت

عَلَیکمْ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتَهادِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الاَْمانَهِ إِلی مَنِ ائْتَمَنَکمْ عَلَیها بَرًّا کانَ أَوْ فاجِرًا، فَلَوْ أَنَّ قاتِلَ عَلِی بْنِ أَبی طالِب عَلَیهِ السَّلامُ إِئْتَمَنَنی عَلی أَمانَه لاََدَّیتُها إِلَیهِ.

بر شما باد پارسایی و کوشش و راستگویی و پرداخت امانت به کسی که شما را امین بر آن دانسته، نیک باشد یابد.

و اگر قاتل علی بن ابیطالب (علیه السلام) به من امانتی سپرد، هر آینه آن را به او برخواهم گرداند.

18 تعریف غیبت و بهتان

مِنَ الْغیبَهِ أَنْ تَقُولَ فی أَخیک ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَیهِ، وَ أَنَّ الْبُهْتانَ أَنْ تَقُولَ فی أَخیک ما لَیسَ فیهِ.

غیبت آن است که درباره برادرت چیزی را بگویی که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است.

و بهتان آن است که عیبی را که در برادرت نیست به او ببندی.

19 دشنامگو، مبغوض خداست

إِنَّ اللّهَ یبْغِضُ الْفاحِشَ المُتَفَحِّشَ.

خداوند، دشنامگوی بیآبرو را دشمن دارد.

20 نشانه های تواضع

أَلتَّواضُعُ أَلرِّضا بِالَْمجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ، وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلی مَنْ لَقیتَ وَ أَنْ تَتْرُک الْمِراءَ وَ إِنْ کنْتَ مُحِقًّا.

تواضع و فروتنی آن است که (آدمی) به نشستن در آنجا که فروتر از شأن اوست راضی باشد، و این که به هر کس رسیدی سلام کنی، و جدال را وانهی گرچه بر حقّ باشی.

21 پاکدامنی، بهترین عبادت

أَفْضَلُ الْعِبادَهِ عِفَّهُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.

بالاترین عبادت، عفّت شکم و شهوت است.

22 نشانه شیعه واقعی

ما شیعَتُنا إِلاّ مَنِ اتَّقَی اللّهَ وَ أَطاعَهُ.

شیعه ما نیست، مگر آن که تقوای الهی داشته باشد و خدا را فرمان بَرَد.

23 ریشه گناه، نشناختن خداست

ما عَرَفَ اللّهَ مَنْ عَصاهُ.

خدا را نشناخته آن که نافرمانیاش کند.

24 عقل، بهترین مخلوق الهی

لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ.

ثُمَّ قالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قالَ: وَ عِزَّتی وَ جَلالی ما خَلَقْتُ خَلْقًا هُوَ أَحَبُّ إِلَی مِنْک وَ لا أَکمَلْتُک إِلاّ فیمَنْ أُحِبُّ، أَما إِنّی إِیاک آمُرُ وَ إِیاک أَنْهی وَ إِیاک أُعاقِبُ وَ إِیاک أُثیبُ.

چون خداوند، عقل را آفرید از او بازپرسی کرد، به او گفت: پیش آی! پیش آمد.

گفت: بازگرد.

بازگشت.

فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، مخلوقی را که از تو به پیشم محبوبتر باشد نیافریدم.

و تو را تنها به کسانی که دوستشان دارم به طور کامل دادم.

همانا امر و نهی و کیفر و پاداشم متوجّه توست.

25 بر اساس عقل

إِنَّما یداقُّ اللّهُ الْعِبادَ فِی الْحِسابِ یوْمَ الْقِیمَهِ عَلی قَدْرِ ما آتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی الدُّنْیا.

خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است، دقّت و باریک بینی می کند.

26 مزدِ معلّم و متعلّم

إِنَّ الَّذی یعَلِّمُ الْعِلْمَ مِنْکمْ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ الْمُتَعَلِّمِ وَ لَهُ الْفَضْلُ عَلَیهِ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ مِنْ حَمَلَهِ الْعِلْمِ وَ عَلِّمُوهُ إِخْوانَکمْ کما عَلَّمَکمُوهُ الْعُلَماءُ.

آن که از شما به دیگری علم آموزد مزد او به مقدار مزد دانشجوست و از او هم بیشتر.

از دانشمندان دانش فرا گیرید و آن را به برادران دینی خود بیاموزید، چنان که دانشمندان به شما آموختند.

27 گناهِ فتوا دهنده بی دانش

مَنْ أَفْتَی النّاسَ بِغَیرِ عِلْم وَ لا هُدًی لَعَنَتْهُ مَلائِکهُ الرَّحْمَهِ وَ مَلائِکهُ الْعَذابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیاهُ.

هر که بدون علم و هدایت به مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت کنند و گناه آن که به فتوایش عمل کند دامنگیرش شود.

28 عالمان دوزخی

مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیباهِی بِهِ الْعُلَماءَ، أَوْ یمارِی بِهِ السُّفَهاءَ أَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ إِلَیهِ فَلْیتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ إِنَّ الرِّئاسَهَ لاتَصْلُحُ إِلاّ

لاَِهْلِها.

هر که علم و دانش را جوید برای آن که بر علما ببالد یا با سفها بستیزد یا مردم را متوجّه خود کند، باید آتش دوزخ را جای نشستن خود گیرد؛ همانا ریاست جز برای اهلش شایسته نیست.

29 سرنگونان جهنّمی

فی قَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ «فَکبْکبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُنَ» قالَ: هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خالَفُوهُ إِلی غَیرِهِ.

درباره آیه شریفه «فَکبْکبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُنَ»؛ یعنی: «اینها و گمراهان در دوزخ سرنگون گردند.»، فرمود: ایشان گروهی باشند که عدالت را به زبان بستایند، امّا در عمل با آن مخالفت ورزند!

30 غیر خدا را تکیهگاه نگیرید

لا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَلیجَهً فَلا تَکونُوا مُؤْمِنینَ فَإِنَّ کلَّ سَبَب وَنَسَب وَقَرابَه وَوَلیجَه وَ بِدْعَه وَشُبْهَه مُنْقَطِعٌ إِلاّ ما أَثْبَتَهُ الْقُرآنُ.

غیر خدا را برای خود تکیهگاه و محرم راز مگیرید که در آن صورت مؤمن نیستید، زیرا هر وسیله و پیوند و خویشی و محرم راز و هر گونه بدعت و شبهتی، نزد خدا، بریده و بیاثر است جز آنچه را که قرآن، اثبات کرده است. [و آن ایمان و عمل صالح است.]

31 نشانه های فقیهِ پارسا

إِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفقیهِ أَلزّاهِدُ فِی الدُّنْیا، أَلرّاغِبُ فِی الاْخِرَهِ أَلْمُتَمَسِّک بِسُنَّهِ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم).

فقیه حقیقی، زاهد در دنیا، مایل به آخرت و چنگ زننده به سنّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

32 شوخی بدون فحش

إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یحِبُّ الْمُلاعِبَ فِی الْجَماعَهِ بِلا رَفَث.

خدای عزّوَجلّ آن کس را که میان جمعی شوخی و خوشمزگی کند دوست دارد، در صورتی که فحشی در میان نباشد.

33 عذاب زودرسِ سه خصلت

ثَلاثُ خِصال لا یمُوتُ صاحِبُهُنَّ أَبَدًا حَتّی یری وَ بالَهُنَّ: أَلْبَغْی، وَ قَطیعَهُ الرَّحِمِ وَ الَْیمینُ الْکاذِبَهُ یبارِزُ اللّهَ بِها.

سه خصلت است که مرتکبشان نمیرد تا وبالشان را بیند: ستمکاری و از خویشان بریدن و قسم دروغ که نبرد با خداست.

34 مطلوبِ خدا

ما مِنْ شَیء أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَنْ یسْأَلَ وَ یطْلَبَ مِمّا عِنْدَهُ.

چیزی نزد خداوند عزَّوجَلّ بهتر از این نیست که از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست خواسته شود.

35 پافشاری در دعا

وَ اللّهِ لا یلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فی حاجَتِهِ إِلاّ قَضاها لَهُ.

به خدا سوگند هیچ بنده ای در دعا پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزّوجلّ نکند، جز این که حاجتش را برآورد.

36 دعا کردن در سحر

إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ کلَّ عَبْد دَعّاء فَعَلَیکمْ بِالدُّعاءِ فِی السَّحَرِ إِلی طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنَّها ساعَهٌ تُفْتَحُ فیها أَبْوابُ السَّماءِ، وَ تُقْسَمُ فیهَا الاَْرْزاقُ، وَ تُقْضی فیهَا الْحَوائِجُ الْعِظامُ.

همانا خداوند عزّوجلّ از میان بندگان مؤمنش آن بنده ای را دوست دارد که بسیار دعا کند، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب، زیرا آن ساعتی است که درهای آسمان در آن هنگام بازگردد و روزیها در آن تقسیم گردد و حاجتهای بزرگ برآورده شود.

37 دعا برای دیگران

أَوْشَک دَعْوَهً وَ أَسْرَعُ إِجابَهً دُعاءُ الْمَرْءِ لاَِخیهِ بِظَهْرِ الْغَیبِ.

دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد، دعا برای برادر دینی است در پشت سرِ او.

38 چشمهایی که نمیگریند

کلُّ عَین باکیهٌ یوْمَ الْقِیمهِ غَیرُ ثَلاث: عَین سَهِرَتْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ عَین فاضَتْ مِنْ خَشْیهِ اللّهِ، وَ عَینِ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ.

هر چشمی روز قیامت گریان است، جز سه چشم: 1 چشمی که در راه خدا شب را بیدار باشد، 2 چشمی که از ترس خدا گریان شود، 3 و چشمی که از محرّمات الهی بسته شود.

39 حریص همچون کرم ابریشم

مَثَلُ الْحَریصِ عَلَی الدُّنْیا مَثَلُ دُودَهِ الْقَزِّ، کلَّما ازْدادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلی نَفْسِها لَفًّا کانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّی تَمُوتَ غَمًّا.

شخص حریص به دنیا، مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر ابریشم بر خود میپیچد راه بیرون شدنش دورتر و بسته تر میگردد، تا این که از غم و اندوه بمیرد.

40 دو رویی و دو زبانی

بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یکونُ ذاوَجْهَینِ وَ ذالِسانَینِ، یطْری أَخاهُ شاهِدًا وَ یأْکلُهُ غائِبًا، إِنْ أُعْطِی حَسَدَهُ وَ إِنِابْتُلِی خَذَلَهُ.

بد بنده ای است آن بنده ای که دو رو و دو زبان باشد، در حضورِ برادرش او را ستایش کند، و در پشت سر، او را بخورد! اگر دارا شود بر او حسد برد و اگر گرفتار شود، دست از یاری او بردارد.

امام جعفر صادق (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام جعفر صادق (علیه السلام)

امام صادق (علیه السلام) در روز 17 ربیع الاوّل سال 83 هجری قمری در مدینه متولّد گردید.

پدر گرامی آن حضرت، امام محمّد باقر (علیه السلام) و مادر ارجمندش امّ فروه، دختر قاسم بن محمّد بن ابی بکر می باشد.

نام شریفش جعفر ولقب معروفش صادق و کنیه اش ابوعبداللّه می باشد.

شهادت آن حضرت در 25 شوّال سال 148 هجری قمری، در 65 سالگی، به دستور منصور دوانیقی، خلیفه ستمگر عبّاسی، به وسیله سمّی که به آن بزرگوار خوراندند، در شهر مدینه اتّفاق افتاد، و محلّ دفنش در قبرستان بقیع است.

برنامه امام صادق (علیه السلام)

امام جعفر صادق (علیه السلام) تلاش و کوشش خود را با مساعی علمی سخت کوشانه آغاز و حوزه فکری و ثمربخش خویش را که بزرگان فقها و متفکران از آن بیرون آمدند، در صفوف امّت، افتتاح کرد، و با تربیت شاگردانی دانشمند، ذخیرهعلمی بزرگی برای امّت برجای گذاشت.

بعضی از شاگردان نامی آن بزرگوار عبارتند از: هشام بن حکم و مؤمن الطّاق و محمّد بن مسلم و زراره بن اعین و غیر آنان که هر یک چهره های درخشانی از تربیت شدگان مکتب آن حضرتند.

حرکت علمی او آن سان گسترش یافت که سراسر مناطق اسلامی را دربر گرفت و مردم از علم او چیزها می گفتند و شهرتش در همه شهرها پیچیده بود.

جاحظ در مورد امام صادق (علیه السلام) گوید: «امام صادق چشمه های دانش و حکمت را در روی زمین شکافت و برای مردم درهایی از دانش گشود که پیش از او معهود نبود و جهان از دانش وی سرشار گردید.» هدف امام صادق (علیه السلام) از گسترش برنامه فرهنگی، چاره جهل امّت و تقویت عقیده به مکتب اسلام و نیز ایستادگی

در برابر امواج کفرآمیز و شبهه های گمراه کننده و حلّ مشکلات ناشی از انحراف حکومت بود.

تلاش آن حضرت از طرفی مقابله با امواج ناشناخته و فاسد اوضاع سیاسی عهد امویان و عبّاسیان بود که انحرافات عقیدتی آن، بیشتر معلولِ ترجمه کتابهای یونانی و فارسی و هندی و پدید آمدن گروه های خطرناک از جمله غُلات و زندیقان و جاعلان حدیث و اهل رأی و متصوفّه بود که زمینه های مساعد رشد انحراف را به وجود آورده بودند.

امام (علیه السلام) در برابر تمامی آنها ایستادگی کرد و در سطح علمی، با همه مشاجره و مباحثه کرد و خطّ افکارشان را برای ملّت اسلام افشا نمود و از طرف دیگر، با تلاشهای خستگی ناپذیر، مفاهیم عقیدتی و احکام شریعت را منتشر ساخت و آگاهی علمی را پراکند و توده های عظیم دانشمندان را به منظور آموزش مسلمانان مجهّز ساخت.

امام صادق (علیه السلام) مسجد پیامبر را در مدینه محلّ تدریس خویش قرار داد و مردم دسته دسته از دور و نزدیک به آنجا می شتافتند و سؤالات گوناگون خود را مطرح و جواب لازم را دریافت می نمودند.

از جمله استفاده کنندگان از محضر آن بزرگوار، مالک بن انس و ابوحنیفه و محمّد بن حسن شیبانی و سفیان ثوری و ابن عیینه و یحیی بن سعید و ایوب سجستانی و شعبه بن حجّاج و عبدالملک جریح و دیگران بودند.

امام صادق (علیه السلام) به پیروان خود فرمان داد که به حاکم منحرف پناه نبرند و از داد و ستد و همکاری با او خودداری کنند و به اصحاب و دوستان خود سفارش می کرد که در هر کار، مخفیانه عمل کنند و تقیه را رعایت نمایند

و در هر عملی که انجام میدهند توجّه کامل داشته باشند که دشمنان و مخالفانشان متوجّه آن نشوند.

آن حضرت مردم را بر آن می داشت تا در شورشی که زید بن علی بن الحسین (علیه السلام) بر ضدّ دولت امویان کرده بود، پشتیبان زید باشند.

هنگامی که خبر قتل زید به او رسید بسیار ناراحت شد و اندوهی عمیق به او دست داد و از مال خود به خانواده هر یک از یاران زید که با او در آن واقعه آسیب دیده بودند هزار دینار داد.

و نیز هنگامی که جنبش بنی الحسن (علیه السلام) شکست خورد، امام را حزن و اندوه فرا گرفت و سخت بگریست و مردم را مسئول کوتاهی در برابر آن جنبش دانست.

با این حال، آن حضرت از در دست گرفتن حکومت خودداری فرمود و این کار را به وقتی موکول کرد که نقش دگرگون سازی امّت را ایفا کند و در مجرای افکار امّت تأثیر گذارد و انحرافهای گوناگونی را که واقعیت سیاسی و اجتماعی به وجود آورده بود تصحیح نماید، آن گاه در داخل امّت عهدهدار تجدید بنا شود و امّت را آماده سازد تا در سطحی درآیند که بتوانند حکومتی را که خود می خواهند، تشکیل دهند.

امام صادق در نگاه دیگران

فقها و دانشمندانِ زمان امام صادق (علیه السلام) و همچنین عالمان بعد از او، همگی آن حضرت را به عظمت و برتری علمی و گستردگی دانش ستوده اند.

از آن جمله:

1 ابوحنیفه، پیشوای مشهور فرقه حنفی، گفته است: «من دانشمندتر از جعفربن محمّد ندیده ام.» و نیز از او نقل شده که گفته است:

«لَوْ لا السَّنَتانِ لَهَلَک نُعمْانُ» یعنی اگر آن دو سال (شاگردی من نزد او) نبود،

نعمان هلاک می شد.

(اسم ابوحنیفه نعمان بن ثابت بوده است).

2 مالک، پیشوای فرقه مالکی، گفته است: «مدّتی نزد جعفر بن محمّد رفت و آمد می کردم، او را همواره در یکی از سه حالت میدیدم: یا نماز میخواند یا روزه بود و یا قرآن تلاوت می کرد، و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند.»

3 ابن حجر هیتمی گفته است: «به قدری علوم از او نقل شده که زبانزدِ مردم گشته و آوازه آن، همه جا پخش شده است و بزرگترین پیشوایان (فقه و حدیث) مانند: یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، سفیان بن عُیینَه، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سبحستانی از او نقل روایت کرده اند.»

4 ابوبحر جاحظ گوید: «جعفربن محمّد کسی است که علم و دانش او جهان را پرکرده است و گفته میشود که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان اوست، و شاگردی این دو تن در اثبات عظمت علمی او کافی است.»

5 ابن خلّکان مورّخ مشهور نوشته است: «او یکی از امامانِ دوازده گانه در مذهبِ امامیه، و از بزرگانِ خاندانِ پیامبر است که به علّت راستی و درستی گفتار، وی را صادق میخواندند.

فضل و بزرگواری او مشهورتر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد.

ابوموسی جابر بن حیان طرطوسی شاگرد او بود.

جابر کتابی شامل هزار ورق تألیف کرد که تعلیمات جعفر صادق را دربرداشت و حاوی پانصد رساله بود.» 6 شیخ مفید مینویسد: «به قدری علوم از او نقل شده که زبانزد مردم گشته و آوازه آن، همه جا پخش شده است و از هیچ یک از افراد خاندان او، به اندازه او علوم و دانش نقل نشده است.»

توفیق فرهنگی در پرتو آشفتگی سیاسی

زمان امام صادق (علیه السلام)، زمانِ تزلزل حکومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عبّاس بود و این دو گروه مدّتی در حال کشمکش و مبارزه با یکدیگر بودند.

از زمان هشام بن عبدالملک، تبلیغات و مبارزات سیاسی عبّاسیان آغاز گردید و در سال 129 وارد مرحله مبارزه مسلّحانه و عملیات نظامی گردید و سرانجام در سال 132 به پیروزی رسید.

بنی امیه در این مدّت، گرفتار مشکلات سیاسی فراوان بودند، لذا فرصت فشار و اختناق نسبت به شیعیان را نداشتند.

عبّاسیان نیز چون از دستیابی به قدرت در پوشش شعار طرفداری از خاندان پیامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل می کردند، فشاری از طرف آنان مطرح نبود.

از این رو، این دوران، دوران آرامش و آزادی نسبی امام صادق (علیه السلام) و شیعیان بود و آن حضرت از این فرصت استفاده کرده و تلاش فرهنگی وسیعی را آغاز کرد.

او آن قدر فقه و دانش اهل بیت را گسترش داد و زمینه ترویج احکام و بسط کلام شیعی را فراهم ساخت که مذهب شیعه به نام او به عنوان مذهب جعفری شهرت یافت.

امام صادق (علیه السلام) با تمام جریانهای فکری و عقیدتی آن روز برخورد کرده و موضوع اسلام و تشیع را در برابر آنها روشن ساخته و برتری بینش اسلام شیعی را ثابت کرده است.

امام صادق (علیه السلام) هر یک از شاگردان خود را در رشته ای که با ذوق و قریحه او سازگار بود، تشویق و تعلیم می نمود و در نتیجه، هر کدام از آنها در یک یا دو رشته از علوم مانند: حدیث، تفسیر، فقه و کلام، تخصّص پیدا می کردند.

هشام بن سالم می گوید: روزی با گروهی از

یاران امام صادق (علیه السلام) در محضر آن حضرت نشسته بودیم.

مردی شامی اجازه ورود خواست و پس از کسب اجازه، وارد مجلس شد.

امام فرمود: بنشین.

آن گاه پرسید: چه می خواهی؟ مرد شامی گفت: شنیده ام شما به تمام سؤالات و مشکلات مردم پاسخ می گویید، آمده ام با شما بحث و مناظره کنم! امام فرمود: در چه موضوعی؟ شامی گفت: درباره کیفیت قرائت قرآن.

امام رو به حمران کرده فرمود: حمران! جواب این شخص با توست.

مرد شامی گفت: من می خواهم با شما بحث کنم، نه با حمران! امام فرمود: اگر حمران را محکوم کردی، مرا محکوم کردهای!مرد شامی ناگزیر با حمران وارد بحث شد، هر چه شامی پرسید، پاسخ قاطع و مستدلّی از حمران شنید، به طوری که سرانجام از ادامه بحث فرو ماند و سخت ناراحت و خسته شد!امام فرمود: حمران را چگونه دیدی؟ مرد شامی گفت: راستی حمران خیلی زبردست است، هر چه پرسیدم به نحو شایستهای پاسخ داد! آن گاه مرد شامی گفت: می خواهم درباره لغت و ادبیات عرب با شما بحث کنم.

امام رو به ابان بن تغلب کرد و فرمود: با او مناظره کن.

ابان نیز راه هر گونه گریز را به روی او بست و وی را محکوم ساخت.

مرد شامی گفت: می خواهم درباره فقه با شما مناظره کنم!امام به زراره فرمود: با او مناظره کن.

زراره هم با او به بحث پرداخت و به سرعت او را به بن بست کشاند!شامی گفت: می خواهم درباره کلام با شما مناظره کنم!امام به مؤمن الطّاق دستور داد با او به مناظره بپردازد.

طولی نکشید که شامی از مؤمن الطّاق نیز شکست خورد!به همین ترتیب وقتی که شامی درخواست مناظره درباره استطاعت

برانجام خیر و شرّ، توحید و امامت نمود، امام به ترتیب به حمزه طیار، هشام بن سالم و هشام بن حکم دستور داد با وی به مناظره بپردازند و هر سه با دلائل قاطع و منطق کوبنده، شامی را محکوم ساختند.

با مشاهده این صحنه هیجان انگیز، از خوشحالی، خنده ای بر لبان امام نقش بست.

اینک از میان سخنانِ فراوانِ آن اسوه علم و فضیلت، چهل حدیث برگزیده به دانش طلبان و فضیلت خواهان تقدیم می دارم.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ الصّادِقٌ (علیه السلام):

1 محاسبه روزانه نفس

حَقٌّ عَلی کلِّ مُسْلِم یعْرِفُنا أَنْ یعْرِضَ عَمَلَهُ فی کلِّ یوْم وَ لَیلَه عَلی نَفْسِهِ فَیکونَ مُحاسِبَ نَفْسِهِ، فَإِنْ رَأی حَسَنَهً اسْتَزادَ مِنها، وَ إِنْ رَأی سَیئَهً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ یخْزی یوْمَ الْقِیمَهِ.

بر هر مسلمانی که ما را بشناسد سزاوار است که در هر شبانه روز عملش را بر خود عرضه دارد و خود حسابگر خویش باشد، اگر حسنه دید بر آن بیفزاید، و اگر گناه دید از آن آمرزش خواهد تا این که روز قیامت رسوا نشود.

2 استقامت

لَوْ أَنَّ شیعَتَنا اسْتَقامُوا لَصافَحَتْهُمُ الْمَلائِکهُ وَ لاََظَلَّهُمُ الْغَمامُ وَ لاََشْرَقُوا نَهارًا وَ لاََکلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ لَما سَأَلُوا اللّهَ شَیئًا إِلاّ أَعْطاهُمْ.

اگر شیعیان ما استقامت میورزیدند، هر آینه فرشتگان با آنها دست می دادند و ابر بر آنها سایه میانداخت و در روز میدرخشیدند و از فراسر و زیر پای خود روزی میخوردند و چیزی از خدا نمی خواستند، مگر این که به آنها می داد.

3 مفاسدِ نیرنگ و حسادت

مَنْ غَشَّ أَخاهُ وَ حَقَّرَهُ وَ ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ.

وَ مَنْ حَسَدَ مُؤْمِنًا إِنْماثَ الاْیمانُ فی قَلْبِهِ کما ینْماثُ الْمِلْحُ.

هر که با برادرش نیرنگ ورزد و او را کوچک شمارد و با او در افتد، خداوند آتش را جایگاهش گرداند، و هر که بر مؤمنی حسد برد، ایمان در دلش آب شود، چنان که نمک در آب حلّ شود.

4 پارسایی، کوشش و کمک به مؤمنان

لا تَذْهَبَنَّ بِکمُ الْمَذاهِبُ فَوَ اللّهِ لا تُنالُ وِلایتُنا إِلاّ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتِهادِ فِی الدُّنْیا وَ مُواساهِ الاِْخْوانِ فِی اللّهِ، وَ لَیسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ یظْلِمُ النّاسَ.

مسلکها و مذهبها شما را نبرند، به خدا سوگند به ولایت ما نتوان رسید جز با پارسایی و کوشش در دنیا، و یاری دادن برادران برای خدا.

و کسی که به مردم ستم کند، شیعه ما نیست.

5 نتیجه اعتماد به خدا

مَنْ یثِقْ بِاللّهِ یکفِهِ ما أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتِهِ وَ یحْفَظْ لَهُ ما غابَ عَنْهُ، وَ قَدْ عَجَزَ مَنْ لَمْ یعِدَّ لِکلِّ بَلاء صَبْرًا وَ لِکلِّ نِعْمَه شُکرًا وَ لِکلِّ عُسْر یسْرًا.

هر که به خدا اعتماد ورزد، خدا مهمِّ دنیا و آخرتش را کفایت کند و هر چه از او غایب است برایش حفظ کند.

درمانده و ناتوان است هر که برای هر بلا صبری، و برای هر نعمت شکری، و برای هر دشواری آسانی ای ندارد.

6 دستورهای اخلاق عملی

صِلْ مَنْ قَطَعَک، وَأَعْطِ مَنْ حَرَمَک، وَ أَحْسِنْ إِلی مَنْ أَساءَ إِلَیک وَ سَلِّمْ عَلی مَنْ سَبَّک.

وَ أَنْصِفْ مَنْ خاصَمَک، وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَک کما أَنَّک تُحِبُّ أَنْ یعْفی عَنْک، فَاعْتَبِرْ بِعَفْوِ اللّهِ عَنْک.

أَلا تَری أَنَّ شَمْسَهُ أَشْرَقَتْ عَلَی الاَْبْرارِ وَ الْفُجّارِ.

وَ أَنَّ مَطَرَهُ ینْزِلُ عَلَی الصّالِحینَ وَ الْخاطِئینَ.

با کسی که از تو بریده بپیوند، و به آن که از تو دریغ کرده بخشش کن، و با کسی که به تو بدی کرده نیکی کن.

و به کسی که به تو دشنام داده سلام کن.

و با کسی که به تو دشمنی ورزیده انصاف ورز.

و کسی که تو را ستم ورزیده عفو کن، همچنان که دوست داری که از تو گذشت شود.

به عفو خدا از خودت عبرت گیر، آیا نبینی که آفتابش بر نیکان و بدان هر دو میتابد و بارانش بر شایستگان و ناشایستگان میبارد؟!

7 آهسته

!وَ اخْفِضِ الصَّوْتَ، إِنَّ رَبَّک الَّذی یعْلَمُ ما تُسِّرُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ، قَدْ عَلِمَ ما تُریدُونَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلُوهُ.

صدایت را فرودآر، زیرا خدایی که نهان و آشکار را میداند سؤال ناکرده میداند که شما چه می خواهید.

8 بهشت و جهنّم، خیر و شرّ واقعی

أَلْخَیرُ کلُّهُ أَمامُک، وَ إِنَّ الشَّرَّ کلَّهُ أَمامُک، وَ لَنْ تَرَی الْخَیرَ وَ الشَّرَّ إِلاّ بَعْدَ الاْخِرَهِ، لاَِنَّ اللّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کلَّهُ فِی الْجَنَّهِ وَ الشَّرَّ کلَّهُ فِی النّارِ، لاَِنَّهُما الْباقیانِ.

تمام خیر در برابر تو و تمام شرّ نیز در برابر توست.

و خیر و شرّ را نبینی، مگر بعد از آخرت، زیرا که خداوند عزّوجلّ تمام خیر را در بهشت و تمام شرّ را در دوزخ قرار داده، زیرا که این دواند که باقیند.

9 جلوه و چهره اسلام

أَلاِْسْلامُ عُرْیانٌ فَلِباسُهُ الْحَیاءُ وَ زینَتُهُ الْوَقارُ وَ مُرُوءَتُهُ الْعَمَلُ الصّالِحُ وَ عِمادُهُ الْوَرَعُ وَ لِکلِّ شَیء أَساسٌ وَ أَساسُ الاِْسْلامِ حُبُّنا أَهْلَ الْبَیتِ.

اسلام، برهنه است، لباسش حیا و زیورش وقار و جوانمردی اش عمل صالح و ستونش پارسایی می باشد.

و برای هر چیزی پایه ای است و پایه اسلام دوستی، ما اهل بیت است.

10 عمل برای آخرت

إِعْمَلِ الْیوْمَ فِی الدُّنْیا بِما تَرْجُوا بِهِ الْفَوْزَ فِی الاْخِرَهِ.

امروز در دنیا کاری کن که به وسیله آن امیدِ کامیابی در آخرت را داری.

11 پاداش یاری دوستان اهل بیت

لا یبْقی أَحَدٌ مِمَّنْ أَعانَ مُؤْمِنًا مِنْ أَوْلِیائِنا بِکلِمَه إِلاّ أَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّهَ بِغَیرِ حِساب.

در روز قیامت کسی نماند که یک کلمه به مؤمنی از دوستان ما کمک کرده باشد، جز این که خداوند او را بی حساب به بهشت داخل گرداند.

12 پرهیز از ریا و جدال و دشمنی

إِیاک وَ الْمُراءَ فَإِنَّهُ یحْبِطُ عَمَلَک وَ إِیاک وَ الْجِدالَ فَإِنَّهُ یوبِقُک وَ إِیاک وَ کثْرَهَ الْخُصُوماتِ فَإِنَّها تُبْعِدُک مِنَ اللّهِ.

از ریاکاری بپرهیز که عملت را از بین برد و از جدال بپرهیز که هلاکت گرداند.

و از خصومتها و دشمنیها بپرهیز که تو را از خدا دور کند.

13 پاکیزگی روح، ابزار تشخیص مؤمن

إِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَیرًا طَیبَ رُوحَهُ فَلا یسْمَعُ مَعْرُوفًا إِلاّ عَرَفَهُ وَ لا مُنْکرًا إِلاّ أَنْکرَهُ، ثُمَّ قَذَفَ اللّهُ فی قَلْبِهِ کلِمَهً یجْمَعُ بِها أَمْرَهُ.

چون خدا خیر بنده ای را خواهد روحش را پاک گرداند، به طوری که هیچ معروفی به گوشش نرسد، مگر آن که آن را بفهمد و هیچ منکری را نشنود، جز آن که زشتش داند و سپس کلمه ای به دلش الهام کند که کارش را بدان فراهم آرد.

14 درخواست عافیت از خدا

فَسْئَلُوا رَبَّکمُ الْعافِیهَ وَ عَلَیکمْ بِالدَّعَهِ وَ الْوَقارِ وَ السَّکینَهِ وَ الْحَیاءِ.

از پروردگارتان عافیت بخواهید و نرمش و وقار و آرامش حیا را حفظ کنید.

15 نفسِ دعا، عمل است

أَکثِرُوا مِنَ الدُّعاءِ، فَإِنَّ اللّهَ یحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الَّذینَ یدْعُونَهُ، وَ قَدْ وَعَدَ عِبادَهُ الْمُؤْمِنینَ الاِْسْتِجابَهَ وَ اللّهُ مُصَیرٌ دُعاءَ الْمؤْمِنینَ یوْمَ الْقِیمَهِ لَهُمْ عَمَلاً یزیدُهُمْ بِهِ فِی الْجَنَّهِ.

زیاد دعا کنید، زیرا خداوند بندگان دعا کن خود را دوست دارد و به بندگان مؤمنش وعده اجابت داده است، وخداوند در روز قیامت دعای مؤمنان را از کردارشان محسوب دارد و ثوابش را با بهشت فزاید.

16 دوستی بینوایان مسلمان

وَ عَلَیکمْ بِحُبِّ الْمَساکینِ الْمُسْلِمینَ، فَإِنَّ مَنْ حَقَّرَهُمْ وَ تَکبَّرَ عَلَیهِمْ فَقَدْ زَلَّ عَنْ دینِ اللّهِ وَ اللّهُ لَهُ حاقِرٌ ماقِتٌ وَ قَدْ قالَ أَبُونا رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) «أَمَرَنی رَبّی بِحُبِّ الْمَساکینِ المُسْلِمینَ مِنْهُمْ».

بر شما باد به دوستی مستمندانِ مسلمان، زیرا هر کس آنان را کوچک بدارد و بر آنها تکبّر ورزد، به راستی که از دین خدا لغزیده و خدا کوچک کننده و زبون کننده اوست.

و پدر ما رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده: «پروردگارم به من دستور داده است که مستمندانِ مسلمان را دوست بدارم.»

17 ریشه کفر

إِیاکمْ أَنْ یحْسُدَ بَعْضُکمْ بَعْضًا فَإِنَّ الْکفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ.

از حسدورزی به یکدیگر بپرهیزید، زیرا ریشه کفر، حسد است.

18 اعمال محبّت آور

ثَلاثٌ تُورِثُ الَْمحَبَّهَ: أَلدَّینُ وَ التَّواضُعُ وَ الْبَذْلُ. سه چیز است که محبّت آورد: قرض دادن و فروتنی و بخشش.

19 اعمال دشمنی آور

ثَلاثَهٌ مَکسَبَهٌ لِلْبَغْضاءِ: أَلنِّفاقُ وَ الظُّلْمُ وَ الْعُجْبُ.

سه چیز است که دشمنی می آورد: دورویی، ستم و خودبینی.

20 نشانه های سه کس

ثَلاثَهٌ لا تُعْرَفُ إِلاّ فی ثَلاثَهِ مَواطِنَ: لا یعْرَفُ الْحَلیمُ إِلاّ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ لاَ الشُّجاعُ إِلاّ عِنْدَ الْحَرْبِ، وَ لا أَخٌ إِلاّ عِنْدَ الْحاجَهِ.

سه کسند که شناخته نشوند جز در سه جا: بردبار شناخته نشود جز به هنگام خشم، و شجاع شناخته نشود جز به وقت نبرد، و برادر و دوست شناخته نشود جز به وقت نیاز.

21 نشانه های نفاق

ثَلاثٌ مَنْ کنَّ فیهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ إِنْ صامَ وَ صَلّی: مَنْ إِذا حَدَّثَ کذَبَ، وَ إِذا وَعَدَ أَخْلَفَ.

وَ إِذَا ائْتُمِنَ خانَ.

سه چیز است در هر که باشد منافق است، اگر چه روزه بدارد و نماز بخواند: آن که چون سخن گوید دروغ گوید، و چون وعده کند خلاف ورزد و چون امینش دانند خیانت نماید.

22 به سه کس اعتماد نکن!

لا تُشاوِرْ أَحْمَقَ، وَ لا تَسْتَعِنْ بِکذّاب وَ لا تَثِقْ بِمَوَدَّهِ مُلُوک.

با احمق مشورت نکن، و از دروغگو یاری مجو، و به دوستی زمامداران اعتماد مکن.

23 نشانه های سروری و بزرگی

ثَلاثٌ مَنْ کنَّ فیهِ کانَ سَیدًا: کظْمُ الْغَیظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسییءِ وَالصِّلَهُ بِالنَّفْسِ وَ الْمالِ.

سه چیز است که در هر که باشد آقا و سرور است: خشم فرو خوردن، گذشت از بدکردار، کمک و صله رحم با جان و مال.

24 نشانه های بلاغت

ثَلاثَهٌ فیهِنَّ الْبَلاغَهُ: أَلتَّقَرُّبُ مِنْ مَعْنَی الْبُغْیهِ، وَ التَّبَعُّدُ مِنْ حَشْوِ الْکلامِ، وَ الدَّلالَهُ بِالْقَلیلِ عَلَی الْکثیرِ.

سه چیز است که در آن بلاغت و شیوایی است: معنی مقصود را رساندن، و از سخن بیهوده دوری جستن، و با لفظ کم، معنی بسیار را رساندن.

25 نجات در سه چیز است

أَلنَّجاهُ فی ثَلاث: تُمْسِک عَلَیک لِسانَک، وَ یسَعُک بَیتُک وَ تَنْدَمُ عَلی خَطیئَتِک.

نجات در سه چیز است.

زبانت را نگهداری و در خانه ات بمانی! و بر خطایت پشیمان شوی.

26 انس و صفا در سه چیز است

أَلاُْنْسُ فی ثَلاث: فِی الزَّوْجَهِ الْمُوافِقَهِ وَ الْوَلَدِ الْبارِّ وَ الصَّدیقِ الْمُصافی.

انس در سه چیز است: زن موافق و فرزند نیکوکار و دوست خالص و با صفا.

27 نشانه های کرم و بزرگواری

ثَلاثَهٌ تَدُلُّ عَلی کرَمِ الْمَرْءِ: حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ کظْمُ الْغَیظِ وَ غَضُّ الطَّرْفِ.

سه چیز است که دلیل بزرگواری شخص است: خوشخویی، فرو بردن خشم، و فرو هشتن چشم.

28 سه چیز، تباهی می آورند

ثَلاثَهٌ تُکدِّرُ الْعَیشَ: السُّلْطانُ الْجائِرُ، وَ الْجارُ السَّوْءُ وَ الْمَرْأَهُ الْبَذِیهُ.

سه کس زندگی را تیره کنند: زمامدار ستمگر، و همسایه بد، و زنِ بیشرم و بدزبان.

29 حقّ و ناحقّ

مَنْ طَلَبَ ثَلاثَهً بِغَیرِ حَقّ حُرِمَ ثَلاثَهً بِحَقٍّ: مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا بِغَیرِ حَقٍّ حُرِمَ الاْخِرَهَ بِحَقٍّ، وَ مَنْ طَلَبَ الرِّیاسَهَ بِغَیرِ حَقٍّ حُرِمَ الطّاعَهَ لَهُ بِحَقٍّ وَ مَنْ طَلَبَ الْمالَ بِغَیرِ حَقٍّ حُرِمَ بَقاءَهُ لَهُ بِحَقٍّ. هر که سه چیز را به ناحقّ خواهد از سه چیز به حقّ محروم گردد: 1 هر که دنیا را به ناحقّ خواهد از آخرتِ به حقّ محروم گردد، 2 هر که به نا حقّ ریاست طلبد از طاعتِ به حقّ محروم گردد، 3 هر که به ناحقّ مالی را طلبد از ماندگاری به حقّ آن محروم گردد.

30 پرهیز از سه چیز

إِنْ یسْلَمِ النّاسُ مِنْ ثَلاثَهِ أَشْیاءَ کانَتْ سَلامَهً شامِلَهً: لِسانِ السَّوْءِ وَ یدِ السَّوْءِ وَ فِعْلِ السَّوْءِ.

اگر مردم از سه چیز در سلامت باشند، سلامت کامل خواهند داشت: زبان بد و دست بد و کاربد.

31 کمال احسان به سه چیز

لا یتِمُّ الْمَعْرُوفُ إِلاّ بِثَلاثِ خِصال: تَعْجیلُهُ وَ تَقْلیلُ کثیرِهِ وَ تَرْک الاِْمْتِنانِ بِهِ.

احسان و نیکی کامل نباشد، مگر با سه خصلت: شتاب در آن، کم شمردن بسیار آن، و منّت ننهادن بر آن.

32 ایمان سودمند

مَنْ لَمْ تَکنْ فیهِ ثَلاثُ خِصال لَمْ ینْفَعْهُ الاِْیمانُ: حِلْمٌ یرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ، وَ وَرَعٌ یحْجُزُهُ عَنْ طَلَبِ الَْمحارِمِ وَ خُلْقٌ یداری بِهِ النّاسَ.

هر که سه خصلت در او نباشد، ایمان به او سودی نرساند: 1 حلمی که با آن، نادانی نادان را برطرف کند، 2 پارسایی ای که از طلبِ حرام بازش دارد، 3 و اخلاقی که به وسیله آن با مردم مدارا کند.

33 درباره دانش

أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَینُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقارِ وَ تَواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَواضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ، وَ لا تَکونُوا عُلَماءَ جَبّارینَ فَیذْهَبَ باطِلُکمْ بِحَقِّکمْ.

دانش بیاموزید و با آن خود را به بردباری و سنگینی بیارایید و با دانش آموزان خود فروتن باشید، و در برابر استاد خویش تواضع کنید، و از عالمان متکبّر و مستبدّ نباشید، که رفتار ناحقّتان حقّ شما را از بین بَرَد.

34 اعتماد بر حسب شناخت

إِذا کانَ الزَّمانُ زَمانَ جَوْر وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدْر فَالطُّمَأْنینَهُ إِلی کلِّ أَحَد عَجْزٌ.

هر گاه زمان، زمانِ جور و ستم باشد و اهل زمانه اهل غدر و نیرنگ، اعتماد و دلبستگی به هر کسی عجز و درماندگی است.

35 نتیجه تمایل به دنیا و اعراض از آن

أَلرَّغْبَهُ فِی الدُّنْیا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهُدُ فِی الدُّنْیا راحَهُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ.

رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه، و زهد و بی میلی به دنیا سبب راحتی قلب و بدن است.

36 صفات آمر به معروف و ناهی از منکر

إِنَّما یأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهی عَنِ المُنْکرِ مَنْ کانَتْ فیهِ ثَلاثُ خِصال:

1 عالِمٌ بِما یأْمُرُ، عالِمٌ بِما ینْهی.

2 عادِلٌ فیما یأْمُرُ، عادِلٌ فیما ینْهی.

3 رفیقٌ بِما یأْمُرُ، رَفیقٌ بِما ینْهی.

کسی امر به معروف و نهی از منکر می کند که در او سه ویژگی باشد:

1 به آنچه امر کند دانا باشد و بدانچه نیز نهی کند دانا باشد،

2 در آنچه امر کند عادل باشد و در آنچه نیز نهی کند عادل باشد،

3 به آنچه امر کند با نرمش امر کند و بدانچه نیز نهی کند با نرمش نهی کند.

37 زمامدار ستمگر

مَنْ تَعَرَّضَ لِسُلْطان جائِر فَأَصابَتْهُ مِنْهُ بَلِیهٌ لَمْ یوجَرْ عَلَیها وَ لَمْ یرْزَقِ الصَّبْرَ عَلَیها.

هر که از زمامدار ستمگر، طالب فضل و احسانی شود، از او بلایی بیند که، بر آن پاداش نیابد و صبر بر آن، روزی او نشود.

38 بهترین هدیه

أَحَبُّ إِخْوانی إِلَی مَنْ أَهْدی إِلَی عُیوبی.

محبوبترین برادرانم نزد من، کسی است که عیبهایم را به من اهدا کند.

39 برتری جوی گمراه

مَنْ دَعَا النّاسَ إِلی نَفْسِهِ وَ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضالٌّ.

هر که با وجود داناتر از خود، مردم را به اطاعت از خود دعوت کند بدعت گزار و گمراه است.

40 صله رحم و آثار آن

إِنَّ صِلَهَ الرَّحِمِ وَ الْبِرَّ لَیهَوِّنانِ الْحِسابَ وَ یعْصِمانِ مِنَ الذُّنُوبِ فَصِلُوا إِخْوانَکمْ وَبِرُّوا إِخْوانَکمْ وَ لَوْ بِحُسْنِ السَّلامِ وَ رَدِّ الْجَوابِ.

به راستی که صله رحم و نیکوکاری، حساب را آسان کند و از گناهان جلوگیری نماید، پس با برادران خود صله رحم و نیکی کنید، گرچه به نیکو سلام دادن و جواب سلام باشد.

امام موسی کاظم (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام موسی کاظم (علیه السلام)

حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام)، معروف به کاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز یکشنبه 7 صفر سال 128 قمری در روستای «ابواء»، دهی در بین مکه و مدینه، متولّد گردید.

نام مادر آن حضرت، حمیده است.

آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمری، در زندان هارون الرّشید عبّاسی در بغداد، در 55 سالگی به دستور هارون مسموم گردید و به شهادت رسید.

مرقد شریفش در کاظمین، نزدیک بغداد، زیارتگاه شیفتگان حضرتش می باشد.

امام موسی بن جعفر همان راه و روش پدرش حضرت صادق (علیه السلام) را بر محور برنامهریزی فکری و آگاهی عقیدتی و مبارزه با عقاید انحرافی، ادامه داد.

آن حضرت با دلائل استوار، بیمایگی افکار اِلحادی را نشان می داد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه می ساخت.

کمکم جنبش فکری امام (علیه السلام) درخشندگی یافت و قدرت علمی اش دانشمندان را تحت الشّعاع خود قرار داد.

این کار بر حاکمان حکومت عبّاسی سخت و گران آمد و به همین دلیل با شیفتگان مکتبش با شدّت و فشار و شکنجه برخورد کردند.

از این رو، امام کاظم (علیه السلام) به یکی از شاگردان معروفش به نام هشام هشدار داد به خاطر خطرهای موجود، از سخن گفتن خودداری کند و هشام هم تا هنگام مرگ خلیفه از بحث و گفتگو خودداری کرد.

ابن

حجر هیتمی گوید: «موسی کاظم وارث علوم و دانشهای پدر و دارای فضل و کمال او بود وی در پرتو عفو و گذشت و بردباری فوق العاده که در رفتار با مردمِ نادانِ زمان از خود نشان داد، لقب کاظم یافت، و در زمان او هیچ کس در معارف الهی و دانش و بخشش به پایه او نمی رسید.» امام کاظم (علیه السلام) در برابر دستگاه ظلم و ستم عبّاسی موضع سلبی و منفی را در پیش گرفت و دستور داد تا شیعیان در دعاوی و منازعات خود، به دستگاه دولتی روی نیارند و به آنان شکایت نبرند و سعی کنند با قرار دادن قاضی تحکیم در میان خویش، منازعات را فیصله دهند.

امام (علیه السلام) درباره حاکمان غاصب زمانش فرمود: «هر کس بقای آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر کس از آنان باشد وارد آتش گردد.» بدین وسیله آن حضرت، خشم و نارضایتی خود را از حکومت هارون پیاپی ابراز می فرمود و همکاری با آنان را در هر صورت حرام میدانست و اعتماد و تکیه بر آنان را منع می کرد و می فرمود: «برآنان که ستمکارند تکیه مکنید که گرفتار دوزخ میشوید.» امام کاظم (علیه السلام)، علی بن یقطین، یکی از یاران نزدیک خویش را از این فرمان استثنا کرد و اجازت داد تا منصب وزرات را در روزگار هارون عهدهدار گردد و پیش از او، منصب زمامداری را در ایام مهدی بپذیرد.

او نزد امام موسی (علیه السلام) رفت و از او اجازت خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترک کند، امّا امام او را از این کار بازداشت و به

او گفت: «چنین مکن، برادران تو به سبب تو عزّت دارند و به تو افتخار می کنند، شاید به یاری خدا بتوانی شکسته ای را درمان کنی و دست بی نوایی را بگیری یا به دست تو، مخالفان خدا درهم شکسته شوند.

ای علی! کفّاره و تاوان شما، خوبی کردن به برادران است، یک مورد را برای من تضمین کن، سه مورد را برایت تضمین می کنم، نزد من ضامن شو که هر یک از دوستان ما را دیدی نیاز او را برآوری و او را گرامی داری و من ضامن میشوم که هرگز سقف زندانی بر تو سایه نیفکند و دم هیچ شمشیر به تو نرسد و هرگز فقر به سرای تو پای نگذارد.

ای علی! هر کس مؤمنی را شاد سازد، اوّل خدای را و دوم پیامبر را و در مرحله سوم ما را شاد کرده است.»

سخن چینی درباره امام (علیه السلام)

پارهای از فعّالیتهای امام کاظم (علیه السلام) به وسیله سخن چینان به هارون الرّشید می رسید و این امر، کینه و خشم او را بر می انگیخت.

یک بار به او خبر دادند که از سراسر جهان اسلام، اموالی هنگفت نزد امام موسی بن جعفر (علیه السلام) جمعآوری میگردد و از شرق و غرب برای او حمل میشود و او را چندین بیت المال است.

هارون به دستگیری امام (علیه السلام) و زندانی کردن او فرمان داد، یحیی برمکی آگاه شد که امام (علیه السلام) در پی کار خلافت برای خویش افتاده است و به پایگاه های خود در همه نقاط کشور اسلامی نامه مینویسد و آنان را به سوی خویش دعوت می کند و از مردم می خواهد که بر ضدّ حکومت قیام کنند، یحیی به هارون خبر

داد و او را علیه امام (علیه السلام) تحریک کرد.

هارون امام را به زندان افکند و از شیعیانش جدا ساخت و امام (علیه السلام) روزگاری دراز، شاید حدود چهارده سال، در زندان هارون گذراند.

امام (علیه السلام) در زندان نامهای به هارون فرستاد و در آن نامه نفرت و خشم خود را به او ابراز فرمود، متن نامه چنین است: «هرگز بر من روزی پربلا نمیگذرد، که بر تو روزی شاد سپری میگردد، ما همه در روزی که پایان ندارد مورد حساب قرار می گیریم و آنجاست که مردم فاسد زیان خواهند دید.» امام کاظم (علیه السلام) در زندان، شکنجه ها و رنجهای فراوان را تحمّل کرد، دست و پای مبارکش را به زنجیر میبستند و آزارهای کشنده بر او روا می داشتند.

سرانجام زهری کشنده به او خوراندند و مظلومانه او را به شهادت رساندند.

صفات برجسته امام کاظم (علیه السلام)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) عابدترین و زاهدترین، فقیهترین، سخیترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب می گذشت نمازهای نافله را به جا می آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه می داد و هنگامی که وقت نماز صبح فرا می رسید، بعد از نماز شروع به دعا می کرد و از ترس خدا آن چنان گریه می کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته می شد و هر گاه قرآن میخواند مردم پیرامونش جمع می شدند و از صدای خوش او لذّت می بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته می شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گردید.

مردی از تبار عمر بن الخطاب در مدینه بود که او

را میآزرد و علی (علیه السلام) را دشنام می داد.

برخی از اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه ده تا او را بکشیم، ولی حضرت به شدّت از این کار نهی کرد و آنان را شدیداً سرزنش فرمود.

روزی سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدینه، به کار زراعت مشغول است.

حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وی شد.

آن مرد فریاد برآورد: زراعت ما را خراب مکن، ولی امام به حرکت خود در مزرعه ادامه داد وقتی به او رسید، پیاده شد و نزد وی نشست و با او به شوخی پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از این بابت زیان دیدی؟ گفت: صد دینار.

فرمود: حال انتظار داری چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: من از غیب خبر ندارم.

امام به او فرمود: پرسیدم چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: انتظار دارم دویست دینار عایدم شود.

امام به او سیصد دینار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جایش هست.

آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسید و رفت.

امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را دید که نشسته است.

وقتی آن حضرت را دید، گفت: خداوند میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد.

یارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو که تا حال خلاف این را می گفتی.

او نیز به دشنام آنها و به دعا برای امام موسی (علیه السلام) پرداخت.

امام (علیه السلام) نیز به اطرافیان خود که قصد کشتن او را داشتند فرمود: آیا کاری که شما می خواستید بکنید بهتر بود یا کاری که من با این مبلغ کردم و بسیاری از این گونه روایات،

که به اخلاق والا و سخاوت و شکیبایی آن حضرت بر سختیها و چشمپوشی ایشان از مال دنیا اشارت می کند، نشانگر کمال انسانی و نهایت عفو و گذشت آن حضرت است.

بعد از شهادت

سندی بن شاهک، به دستور هارون الرّشید، سمّی را در غذای آن حضرت گذارد و امام (علیه السلام) از آن غذا خورد و اثر آن در بدن مبارکش کارگر افتاد و بیش از سه روز مهلتش نداد.

وقتی امام به شهادت رسید، سندی گروهی از فقها و بزرگان بغداد را بر سر جنازه اش آورد و به ایشان گفت: به او نگاه کنید، آیا در وی اثری از ضربه شمشیر یا اصابت نیزه میبینید؟ گفتند: ما از این آثار چیزی نمی بینیم و از آنها خواست که بر مرگ طبیعی او شهادت دهند و آنها نیز شهادت دادند!آن گاه جسد شریف آن حضرت را بیرون آورده و آن را بر جسر (پل) بغداد نهادند و دستور داد که ندا دهند: این موسی بن جعفر است که مرده است، نگاه کنید.

عابران به او نگاه می کردند و اثری از چیزی که نشان دهنده کشتن او باشد، نمی دیدند.

یعقوبی در تاریخش می گوید: پس از آن که امام کاظم (علیه السلام) مدّت درازی را در زندانهای تاریک هارون الرّشید گذراند، به ایشان گفته شد: چطور است که به فلان کس نامهای بنویسی تا درباره تو با رشید صحبت کند؟ امام فرمود: پدرم به نقل از پدرانش حدیثم کرده: «خداوند به داود (علیه السلام) سفارش کرده که هر گاه بنده ای، به یکی از بندگان من امید بست، همه درهای آسمان به رویش بسته میشود و زمین زیر پایش خالی میگردد.» در مدّت زندان

آن حضرت، اقوال مختلفی وجود دارد.

آن حضرت، چهار سال یا هفت سال یا ده سال یا به قولی چهارده سال در زندان به سر برده است.

حضرت امام موسی کاظم، سی و هفت فرزند پسر و دختر از خود به جای گذارده که والاترینشان حضرت علی بن موسی الرّضا (علیه السلام) می باشد.

از میان کلمات و سخنان ارزنده حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، چهل حدیث را برگزیدم که هر یک با نورانیت ویژه اش، روشنگر دلهای اهل ایمان و پاک باختگان وادی حقیقت و عرفان است.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ الْکاظم (علیه السلام):

1 تعقّل و معرفت

ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِهِ إِلاّ لِیعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَهً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَهً فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ.

خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش بر نینگیخته، مگر آن که از طرف خدا تعقّل کنند.

پس نیکوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به کار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایه ترینشان در دنیا و آخرت است.

2 حجّت ظاهری و باطنی

إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّهً ظاهِرَهً وَ حُجَّهً باطِنَهً، فَأمّا الظّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْئِمَّهُ وَ أَمَّا الْباطِنَهُ فَالْعُقُولُ.

همانا برای خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشکار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشکار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان؛ و حجّت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.

3 صبر و گوشه گیری از اهل دنیا

أَلصَّبْرُ عَلَی الْوَحْدَهِ عَلامَهُ قُوَّهِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَک وَ تَعالی إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیا وَ الرّاغِبینَ فیها وَ رَغِبَ فیما عِنْدَ رَبِّهِ وَ کانَ اللّهُ آنِسَهُ فِی الْوَحْشَهِ وَ صاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ، وَ غِناهُ فِی الْعَیلَهِ وَ مُعِزَّهُ فی غَیرِ عَشیرَه.

صبر بر تنهایی، نشانه قوّت عقل است، هر که از طرف خداوند تبارک و تعالی تعقّل کند از اهل دنیا و راغبین در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایی یار او، و توانگری او در نداری و عزّت او در بی تیره و تباری است.

4 عاقلان آینده نگر

إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهَدُوا فِی الدُّنْیا وَ رَغِبُوا فِیالاْخِرَهِ لاَِنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیا طالِبَهٌ وَ مَطْلُوبَهٌ وَ الاْخِرَهُ طالِبَهٌ وَ مَطْلُوبَهٌ مَنْ طَلَبَ الاْخِرَهَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّی یسْتَوْفی مِنْها رِزْقَهُ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا طَلَبَتْهُ الاْخِرَهُ فَیأْتیهِ الْمَوْتُ فَیفْسِدُ عَلَیهِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتَهُ.

به راستی که عاقلان، به دنیا بی رغبتند و به آخرت مشتاق؛ زیرا می دانند که دنیا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، هر که آخرت خواهد دنیا او را بخواهد تا روزی خود را از آن دریافت کند، و هر که دنیا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنیا و آخرتش را بر او تباه کند.

5 تضرّع برای عقل

مَنْ أَرادَ الْغِنی بِلا مال وَ راحَهَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَهَ فِی الدّینِ فَلْیتَضَّرَعْ إِلَی اللّهِ فی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یکمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یکفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یکفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یقْنَعْ بِما یکفیهِ لَمْ یدْرِک الْغِنی أَبَدًا.

هر کس بینیازی خواهد بدون دارایی، و آسایش دل خواهد بدون حسد، و سلامتی دین طلبد، باید به درگاه خدا زاری کند و بخواهد که عقلش را کامل کند، هر که خرد ورزد، بدانچه کفایتش کند قانع باشد.

و هر که بدانچه او را بس باشد قانع شود، بینیاز گردد.

و هر که بدانچه او را بس بُوَد قانع نشود، هرگز به بینیازی نرسد.

6 دیدار با مؤمن برای خدا

مَنْ زارَ أَخاهُ الْمُؤْمِنَ لِلّهِ لا لِغَیرِهِ، لِیطْلُبَ بِهِ ثَوابَ اللّهِ وَ تَنَجُّزَ ما وَعَدَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَکلَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سَبْعینَ أَلْفِ مَلَک مِنْ حینَ یخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتّی یعُودَ إِلَیهِ ینادُونَهُ: أَلا طِبْتَ وَ طابَتْ لَک الْجَنَّهُ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّهِ مَنْزِلاً.

هر کس فقط برای خدا نه چیز دیگر به دیدن برادر مؤمنش رود تا به پاداش و وعده های الهی برسد، خداوند متعال، از وقت خروجش از منزل تا برگشتن او، هفتاد هزار فرشته بر او گمارد که همه ندایش کنند: هان! پاک و خوش باش و بهشت برایت پاکیزه باد که در آن جای گرفتی.

7 مروّت، عقل و بهای آدمی

لا دینَ لِمَنْ لا مُرُوَّهَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّهَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذی لایرَی الدُّنْیا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَکمْ لَیسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ

الْجَنَّهَ، فَلا تَبیعوها بِغَیرِها.

کسی که جوانمردی ندارد، دین ندارد؛ و هر که عقل ندارد، جوانمردی ندارد.

به راستی که باارزشترین مردم کسی است که دنیا را برای خود مقامی نداند، بدانید که بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.

8 حفظ آبروی مردم

مَنْ کفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یوْمَ الْقِیمَهِ وَ مَنْ کفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یوْمَ الْقِیمَهِ.

هر که خود را از آبروریزی مردم نگهدارد، خدا در روز قیامت از لغزشش می گذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.

9 عوامل نزدیکی و دوری به خدا

أَفْضَلُ ما یتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَی اللّهِ بَعْدَ الْمَعْرَفَهِ بِهِ الصَّلاهُ وَ بِرُّ الْوالِدَینِ وَ تَرْک الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.

بهترین چیزی که به وسیله آن بنده به خداوند تقرّب می جوید، بعد از شناختن او، نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و به خود بالیدن است.

10 عاقل دروغ نمی گوید

إِنَّ الْعاقِلَ لا یکذِبُ وَ إِنْ کانَ فیهِ هَواهُ.

همانا که عاقل دروغ نمی گوید، گرچه طبق میل و خواسته او باشد.

11 حکمت کم گویی و سکوت

قِلَّهُ الْمَنْطِقِ حُکمٌ عَظیمٌ، فَعَلَیکمْ بِالصَّمْتِ، فَإِنَّهُ دَعَهٌ حَسَنَهٌ وَ قِلَّهُ وِزْر، وَ خِفَّهٌ مِنَ الذُّنُوبِ.

کمگویی، حکمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی که شیوه ای نیکو و سبکبار و سبب تخفیف گناه است.

12 هرزه گوی بی حیا

إِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّهَ عَلی کلِّ فاحِش قَلیلِ الْحَیاءِ لا یبالی ما قالَ وَ لا ما قیلَ لَهُ.

همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوی کم حیا که باکی ندارد چه می گوید و یا به او چه گویند حرام گردانیده است.

13 متکبّر، داخل بهشت نمیشود

إِیاک وَ الْکبْرَ، فَإِنَّهُ لا یدْخُلِ الْجَنَّهَ مَنْ کانَ فی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّه مِنْ کبْر.

از کبر و خودخواهی بپرهیز، که هر کسی در دلش به اندازه دانهای کبر باشد، داخل بهشت نمیشود.

14 تقسیم کار در شبانه روز

إِجْتَهِدُوا فی أَنْ یکونَ زَمانُکمْ أَرْبَعَ ساعات: ساعَهً لِمُناجاهِ اللهِ، وَساعَهً لاَِمْرِالْمَعاشِ، وَساعَهً لِمُعاشَرَهِ الاِْخْوانِ و الثِّقاهِ الَّذینَ یعَرِّفُونَکمْ عُیوبَکمْ وَیخَلِّصُونَ لَکمْ فِی الْباطِنِ، وَساعَهً تَخْلُونَ فیها لِلَذّاتِکمْ فی غَیرِ مُحَرَّم وَبِهذِهِ السّاعَهِ تَقْدِروُنَ عَلَی الثَّلاثِ ساعات.

بکوشید که اوقات شبانه روزی شما چهار قسمت باشد:

1 قسمتی برای مناجات با خدا،

2 قسمتی برای تهیه معاش،

3 قسمتی برای معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد که عیبهای شما را به شما میفهمانند و در دل به شما اخلاص میورزند،

4 و قسمتی را هم در آن خلوت می کنید برای درک لذّتهای حلال [و تفریحات سالم] و به وسیله انجام این قسمت است که بر انجامِ وظایف آن سه قسمت دیگر توانا میشوید.

15 همنشینی با دیندار و عاقل خیرخواه

مُجالَسَهُ أَهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ، وَ مُشاوَرَهُ الْعاقِلِ النّاصِحِ یمْنٌ وَ بَرَکهٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفیقٌ مِنَ اللّهِ، فَإِذا أَشارَ عَلَیک الْعاقِلُ النّاصِحُ فَإِیاک وَ الْخِلافَ فَإِنَّ فی ذلِک الْعَطَبَ.

همنشینی اهل دین، شرف دنیا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خیرخواه، یمن و برکت و رشد و توفیق از جانب خداست، چون خردمند خیرخواه به تو نظری داد، مبادا مخالفت کنی که مخالفتش هلاکت بار است.

16 پرهیز از اُنس زیاد با مردم

إِیاک وَ مُخالَطَهَ النّاسِ وَ الاُْنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عاقِلاً وَ مَأْمُونًا فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سایرِهِمْ کهَرْبِک مِنَ السِّباعِ الضّارِیهِ.

بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر این که خردمند و امانتداری در میان آنها بیابی که [در این صورت] با او انس گیر و از دیگران بگریز، به مانند گریز تو از درنده های شکاری.

17 نتیجه حبِّ دنیا

مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیا ذَهَبَ خَوْفُ الاْخِرَهِ مِنْ قَلْبِهِ وَ ما أُوتِی عَبْدٌ عِلْمًا فَازْدادَ لِلدُّنیا حُبًّا إِلاَّ ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْدًا وَ ازْدادَ اللّهُ عَلَیهِ غَضَبًا.

هر که دنیا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده ای دانشی ندهند که به دنیا علاقه مندتر شود، مگر آن که از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گیرد.

18 پرهیز از طمع و تکیه بر توکل

إِیاک وَ الطَّمَعَ، وَ عَلَیک بِالْیأْسِ مِمّا فی أَیدِی النّاسِ، وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الَْمخْلُوقینَ، فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحٌ لِلذُّلِّ، وَ اخْتِلاسُ الْعَقْلِ وَ

اخْتِلاقُ الْمُرُوّاتِ، وَ تَدْنیسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهابُ بِالْعِلْمِ.

وَ عَلَیک بِالاِْعْتِصامِ بِرَبِّک وَ التَّوَکلِ عَلَیهِ.

از طمع بپرهیز، و بر تو باد به ناامیدی از آنچه در دست مردم است، طمع را از مخلوقین بِبُر که طمع، کلیدِ خواری است، طمع، عقل را میرباید و مردانگی را نابود کند و آبرو را می آلاید و دانش را از بین می برد.

بر تو باد که به پروردگارت پناه بری و بر او توکل کنی.

19 نتایج امانتداری و راستگویی

أَداءُ الأَمانَهِ وَ الصِّدْقُ یجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِیانَهُ وَ الْکذْبُ یجْلِبانِ الْفَقْرَ وَ النِّفاقَ.

امانتداری و راستگویی، سبب جلب رزق و روزی اند، و خیانت و دروغگویی، سبب جلب فقر و دورویی.

20 سقوطِ برتری جوی

إِذا أَرادَ اللّهُ بِالذَّرَّهِ شَرًّا أَنْبَتَ لَها جَناحَینِ، فَطارَتْ فَأَکلَهَا الطَّیرُ.

هر گاه خداوند بدی مورچه را بخواهد، به او دو بال میدهد که پرواز کند تا پرنده ها او را بخورند.

21 حقگویی و باطل ستیزی

إِتَّقِ اللّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ کانَ فیهِ هَلاکک فَإِنَّ فیهِ نَجاتُک إِتَّقِ اللّهَ وَ دَعِ الْباطِلَ وَ إِنْ کانَ فیهِ نَجاتُک، فَإِنَّ فیهِ هَلاکک.

از خدا بترس و حقّ را بگو، اگرچه نابودی تو در آن باشد.

زیرا که در واقع، نجات تو در آن است.

از خدا بترس و باطل را واگذار، اگرچه نجات تو در آن باشد، زیرا که در واقع، نابودی تو در آن است.

22 تناسب بلا و ایمان

أَلْمُؤْمِنُ مِثْلُ کفَّتَی الْمیزانِ کلَّما زیدَ فی إِیمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ.

مؤمن همانند دو کفّه ترازوست، هر گاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش افزوده گردد.

23 کفّاره خدمت به حاکمان

کفّارَهُ عَمَلِ السُّلْطانِ أَلاِْحْسانُ إِلَی الاِْخْوانِ.

کفّاره کارمندی سلطان، احسان به برادران دینی است.

24 نافله و تقرّب

صَلاهُ النَّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَی اللّهِ لِکلِّ مُؤْمِن …

نماز نافله راه نزدیک شدن هر مؤمنی به خداوند است …

25 اصلاح و گذشت

ینادی مُناد یوْمَ القِیمَهِ: أَلا مَنْ کانَ لَهُ عَلَی اللّهِ أَجْرٌ فَلْیقُمْ، فَلا یقُومُ إِلاّ مَنْ عَفَی وَ أَصْلَحَ، فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ.

نداکننده ای در روز قیامت ندا می کند: آگاه باشید، هر که را بر خدا مزدی است برخیزد، و بر نمی خیزد، مگر کسی که گذشت کرده و اصلاح بین مردم نموده باشد، پس پاداشش با خدا خواهد بود.

26 بهترین صدقه

عَوْنُک لِلضَّعیفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَهِ.

کمک کردنت به ناتوان از بهترین صدقه است.

27 سختی ناحقّ

یعْرِفُ شِدَّهَ الْجَوْرِ مَنْ حُکمَ بِهِ عَلَیهِ.

سختی ناحقّ را آن کس شناسد که بدان محکوم گردد.

28 گناهان تازه، بلاهای تازه

کلَّما أَحْدَثَ الناسُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ یکونُوا یعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاء ما لَمْ یکونُوا یعُدُّونَ.

هر گاه مردم گناهان تازه کنند که نمی کردند، خداوند بلاهایی تازه به آنها دهد که به حساب نمیآوردند.

29 کلید بصیرت

تَفَقَّهُوا فی دینِ اللّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصیرَهِ، وَ تَمامُ الْعِبادَهِ وَ السَّبَبُ إِلَی الْمَنازِلِ الرَّفیعَهِ وَ الرُّتَبِ الْجَلیلَهِ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا، وَ فَضْلُ الْفَقیهِ عَلَی الْعابِدِ کفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَی الْکواکبِ، وَ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فی دینِهِ لَمْ یرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.

در دین خدا دنبال فهم عمیق باشید، زیرا که فهم عمیقِ دین، کلید بصیرت و بینایی و کمال عبادت و سبب تحصیل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دین و دنیاست.

و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر کواکب، و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد.

30 دنیا، بهترین وسیله

إِجْعَلُوا لاَِنْفُسِکمْ حَظًّا مِنَ الدُّنْیا بِإِعْطائِها ما تَشْتَهی مِنَ الْحَلالِ وَ ما لا یثْلِمُ الْمُرُوَّهَ وَ ما لا سَرَفَ فیهِ، وَ اسْتَعینُوا بِذلِک عَلی أُمُورِ الدّینِ، فَإِنَّهُ رُوِی «لَیسَ مِنّا مَنْ تَرَک دُنْیاهُ لِدینِهِ أَوْ تَرَک دینَهُ لِدُنْیاهُ».

برای خود بهره ای از دنیا برگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردی ایجاد نکند و اسراف نباشد منظور دارید، و به این وسیله برای انجام امور دین یاری جویید.

زیرا که روایت شده است: «از ما نیست کسی که دنیایش را برای دینش ترک گوید یا دینش را برای دنیایش رها سازد.»

31 انتظار فَرَج

أَفْضَلُ الْعِبادَهِ بَعْدَ الْمَعْرِفَهِ إِنْتِظارُ الْفَرَجِ.

بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فَرَج و گشایش است.

32 مِهرورزی با مردم

أَلتَّوَدُّدُ إِلَی النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ.

مِهرورزی و دوستی با مردم، نصف عقل است.

33 پرهیز از خشم

مَنْ کفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ یوْمِ الْقِیمَهِ.

هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می دارد.

34 قویترین مردم

مَنْ أَرادَ أَنْ یکونَ أَقْوَی النّاسِ فَلْیتَوَکلْ عَلَی اللّهِ.

هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.

35 ترقّی، نه درجا زدن

مَنِ اسْتِوی یوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ کانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفِ الزِّیادَهَ فی نَفْسِهِ فَهُوَ فی نُقْصان، وَ مَنْ کانَ إِلَی النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاهِ.

کسی که دو روزش مساوی باشد، مغبون است، و کسی که دومین روزش، بدتر از روز اوّلش باشد ملعون است، و کسی که در خودش افزایش نبیند در نقصان است، و کسی که در نقصان است مرگ برای او بهتر از زندگی است.

36 خیر رسانی به دیگران

إِنَّ مِنْ أَوْجَبِ حَقِّ أَخیک أَنْ لا تَکتُمَهُ شَیئًا ینْفَعُهُ لاَِمْرِ دُنْیاهُ وَ لاَِمْرِ آخِرَتِهِ.

همانا واجبترین حقّ برادرت بر تو آن است که چیزی را که سبب نفع دنیا و آخرت اوست، از او پنهان و پوشیده نداری.

37 پرهیز از شوخی

إِیاک وَ الْمِزاحَ فَإِنَّهُ یذْهَبُ بِنُورِ إِیمانِک.

از شوخی [بی مورد] بپرهیز، زیرا که شوخی، نور ایمان تو را می برد.

38 پند پدیده ها

ما مِنْ شَیء تَراهُ عَیناک إِلاّ وَ فیهِ مَوْعِظَهٌ.

چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آن که در آن پند و اندرزی است.

39 رنج نادیده، نیکی را نمیفهمد

مَنْ لَمْ یجِدْ لِلاِْساءَهِ مَضَضًا لَمْ یکنْ عِنْدَهُ لِلاِْحْسانِ مَوْقِعٌ.

کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

40 محاسبه اعمال

لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یحاسِبْ نَفْسَهُ فی کلِّ یوْم فَإِنْ عَمِلَ حَسَنًا اسْتَزادَ اللّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیئًا اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إِلَیهِ.

از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر در آن کار بدی کرده، از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.

امام رضا (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام رضا (علیه السلام)

حضرت علی بن موسی، ملقّب به رضا، در سال 148 هجری قمری در روز 11 ذیقعده در مدینه به دنیا آمد.

پدر آن حضرت، امام موسی بن جعفر و مادرش بانویی بزرگوار به نام نجمه بود.

که او را سمانه و تُکتَمْ و طاهره نیز می گفتند.

بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، آن حضرت در 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و حفظ مبانی اسلامی و رهبری شیعیان گردید.

مدّت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

1 ده سال اوّل امامت آن حضرت که همزمان با دوره زمامداری هارون بود.

2 پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین، فرزند هارون بود.

3 پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلّط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

امام رضا (علیه السلام) در هر یک از این سه دوره، به مقتضای مسئولیت خطیر امامت، با اوضاع و احوال پیچیده خلافت آن روز که به نام اسلام بر مردم حکومت می شد و با وجود نابسامانیهای زیادی که از جهات مختلف در زندگی اجتماعی مردم وجود داشت، وظایف متناسب خود را در راه خدمت به اسلام انجام می داد.

امام هشتم تا آنجا که

قدرت و امکان داشت از فرصتی که در سه سال آخر عمرش پیش آمد، در بیداری مردم و توجّه دادن آنان به اصول مسائل و پرده برداشتن از چگونگی اغفال آنان به صورتها و عناوین گوناگون، حدّاکثر استفاده را نمود.

شهادت آن حضرت در سال 203 هجری در سناباد نوقان، که امروز یکی از محلّه های مشهد است، در 55 سالگی، به وسیله سمّی که مأمون به او خوراند، اتّفاق افتاد.

اکنون مزار و مرقد شریفش بزرگترین زیارتگاه در ایران اسلامی، در شهر مقدّس مشهد، مورد توجّه شیفتگان حضرتش می باشد.

سفر امام رضا (علیه السلام) به ایران

مأمون که در زمان پدرش از طرف وی والی خراسان بود، بعد از درافتادن با برادرش امین و کشتن او، مرکز خلافت را از بغداد به مرو منتقل کرد.

بعد از استقرار حکومت مطلقه، دو چیز او را واداشت که از امام علی بن موسی الرّضا (علیه السلام) دعوتی مصرّانه به عمل آورد تا حضرت را به زور و اکراه هم که شده به مقرّ حاکمیت خود بکشاند:

1 خالی بودن دستگاه حکومتی از وجود یک رکن مهمّ علمی و معنوی،

2 جلوگیری از نفوذ چشمگیر مردم آگاه، به ویژه طرفداران آل علی (علیه السلام).

مأمون گمان می کرد با آمدن علی بن موسی الرّضا (علیه السلام) به ایران، ضمن پر شدن خلأ علمی و معنوی، با عَلَم کردن ولیعهدی آن حضرت، در ظاهر به خواسته های طرفداران آل علی و پیروان امام هشتم جامه عمل پوشانده میشود و آرامشی در قلمرو حکومت ایجاد و راه بهره برداریهای سیاسی هم هموار میگردد، یا دستکم با این اقدام، سرپوشی روی کارهایی که شده و یا در شرف انجام است، گذاشته میشود.

مردم ایران و آل علی (علیه السلام)

اشاره به این نکته نیز لازم است که در خطّه ایران، مردم به آل علی (علیه السلام) و امامان شیعه، علاقه و محبّتی خاصّ داشتند و زمینه مساعدی از نظر معنوی در دلهای مردم ایران درباره علویان وجود داشت.

ایرانیان آگاه و خیرخواه از حکومتهای گذشته خود خاطرات خوبی نداشتند، زیرا با آنان از طرف زمامداران طوری رفتار می شد که گویی مردم عادی برای خدمت متصدّیان امور آفریده شده اند و بایستی بدون چون و چرا فرمانبردار آنان باشند! این بود که مردم با آشنایی به اسلام و درک سادگی و طبیعی بودن

مقرّرات آن، شیفته اسلام شدند و خواستار برقراری حکومت اسلامی گردیدند.

امّا با ملاحظه این که زمامداران و متصدّیان امور که پس از پیغمبر اسلام قدرتهای عامّه را در دست داشتند، بر خلاف آنچه اسلام می خواست عمل کردند، مردم ایران هدفهای اسلام را عملاً در آن حکومتها نیافتند، لذا به سوی «علی» (علیه السلام) که حقّ خلافت او مورد تعدّی قرار گرفته بود متوجّه شدند.

روش علی (علیه السلام) و سایر امامان شیعه، از امام حسن و امام حسین تا حضرت موسی بن جعفر (علیهم السلام) که سالهای سال از اواخر عمرش را در زندان خلیفه و عمّال ستمکارش گذرانده بود، زمینه بسیار مساعدی را فراهم ساخته بود که در جامعه اسلامی و یا دستکم یک ناحیه آن، حکومتی نمونه از آنچه اسلام می خواست تشکیل شود و تحت نظارت امام و پیشوایی از خاندان علی (علیه السلام) قرار گیرد.

در آن زمان چشمهای امید شیعیان به سوی امام علی بن موسی الرّضا (علیه السلام) خیره شده بود، امامی که آوازه دانش و پاکی او به همه اقطار اسلامی رسیده بود، امّا امکان بهره برداری از افکار بلند و اهداف الهی او فراهم نبود.

پدر بزرگوارش سالهای طولانی را در زندان هارون گذرانده بود و خودش نیز مدّتها تحت نظر دستگاه های حاکم بود.

آری خلفای گذشته راضی نبودند که این چهره های پاک در جامعه اسلامی شناخته شوند، زیرا بیم آن داشتند که اگر مردم با آنان و کمالاتشان آشنا شوند، بیمایگی خود آنان و چاپلوسانی که در دستگاهشان حاکم بر مقدَّرات مردم شده بودند و هیچ گونه صلاحیتی نداشتند ظاهر گردد.

آن گروهِ عاری از اسلامی که از اسلام فقط ریاست و

بهره برداری از آن را برای خود می خواستند و تنها به منافع خود میاندیشیدند، طبیعی بود که صالحان و لایقان را منزوی سازند و خود بر اریکه قدرت بنشینند و مرکب هوس را بتازند و نیکان را به حساب نیاورند.

مأمون می خواست، ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی حضرت رضا (علیه السلام)، کارهای او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد.

از طرف دیگر، با این کار، میتوانست محبوبیت قابل ملاحظهای در میان مردم بسیاری که امام رضا را دوست می داشتند به دست آورد.

و شاید مقاصد دیگری نیز در بین بوده است، چنان که معمولاً متصدّیان امور سیاسی برای هموار کردن راهها به منظور رسیدن به مقاصد سیاسی و اجتماعی خود، همیشه اغراضی در سر و یا در سرّ و ضمیر دارند که از آن جمله میتوان از لطمه زدن به نفوذ و موقعیت کسانی که موقعیتهای حسّاسی دارند و خودخواهیهای سلطه گران اجازه تحمّل آنها را نمی دهد، نام برد.

در این مورد هم اگر متانت و طرز زندگی ساده امام (علیه السلام) نبود، سوء استفاده گران و هوچیان، بی میل نبودند او را به دنیا دوستی و حبّ جاه و مقام و نظایر آن متّهم سازند.

با توجّه به همه این نکات، قرار شد که حضرت رضا (علیه السلام) را برای حضور در مرکز خلافت اسلامی، که از حدود کشورهای عربی به ایران منتقل شده بود، حاضر سازند.

در این امر، نقش و نقشه فضل بن سهل، وزیر اعظم و مورد اعتمادِ مأمون را، که اصالتاً نژاد ایرانی داشت، نمی توان نادیده انگاشت.

عکس العمل امام رضا (علیه السلام) در برابر دعوت مأمون

امام رضا (علیه السلام) برای این که به مأمون و کارگزاران او بفهماند که از مقاصد نهانی و نقشه های

طرح شده آگاهی دارد، ابتدا آن دعوت را نپذیرفت، ولی اصرار و تأکیدهای فراوانی انجام گرفت تا سرانجام، منجرّ به حرکت امام از مدینه به طرف مَرو، مرکز خلافت اسلامی آن روز گردید.

امام (علیه السلام) طی مسافرتی به مکه، از طریق عراق، عازم خراسان شد.

از مکه تا بصره، قافله با تشریفاتی خاصّ به راه افتاد.

هودجهای مجلّلِ دستگاه خلافت و وسایل مفصّل و اعجاب انگیز دربار حکومت، که خود آنها جزء نقشه های طرح شده بود، همراهان امام را حمل می کرد.

این همراهان، شامل والی مدینه و گروهی از رجال و اشراف آن روز بودند.

امّا امام رضا (علیه السلام) هیچ کس از افراد خانواده را همراه نیاورد، حتّی یگانه فرزند عزیز خود محمّد، ملقّب به جواد را هم در مدینه گذاشت و خود به تنهایی، راهی سفر به ایران شد.

امام (علیه السلام) در طول راه حجاز تا بصره، در هر شهری به مناسبتی، با مردم مذاکراتی داشت.

از بصره تا خرّمشهر از راه آب و از خرّمشهر به اهواز و سپس از راه اراک، ری و نیشابور، مسافرت ادامه یافت.

سرانجام، روز 10 شوّال 201 هجری قمری این قافله به مرو رسید.

حضرت رضا (علیه السلام) در مرکز خلافت اسلامی با دانشمندان مختلف آن زمان، به ویژه رهبران مذاهب و ادیان غیر اسلامی، مناظرات و مباحث علمی جالبی داشته اند.

همه علمای مذاهب و صاحبان افکار و آرای مختلف، به بزرگواری و احاطه علمی آن حضرت که در مواقع لزوم هم با همان زبان و اصطلاحات خاصّ و حتّی از منابعِ دینی خود آنان صحبت می کرد اقرار و اعتراف کرده اند.

مجموعه مناظرات حضرت رضا (علیه السلام) با دانشمندان زرتشتی و مادّیگرایان و اسقفهای بزرگ کاتولیک

و علمای بزرگ یهود، در کتاب پرارج و گرانبهای الإحتجاج، تألیف ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، از علمای قرن ششم هجری، نقل گردیده است.

آنچه در همه این موارد چشمگیر بود این بود که تمام کسانی که با آن حضرت رو به رو می شدند و مباحثاتی انجام می دادند، در برابر کمالات معنوی امام (علیه السلام) تسلیم می شدند و جز قبول حقّ و اقرار و اعتراف به مقام شامخ علمی امام (علیه السلام) و صحّت مطالبی که می فرمود، چارهای نداشتند.

این مسأله خود موجب شهرت فوقالعاده آن حضرت در زمینه احاطه کامل علمی و شایستگی همه جانبه از نظر رهبری می شد.

از درسها و مطالب آموزنده حضرت رضا (علیه السلام) مطالبی توسّط دانشمندان بزرگوار اسلامی جمعآوری گردیده، از جمله کتاب عیون اخبار الرّضا و نیز کتاب علل الشّرایع که در آن از حکمت و مصالحی که در مورد احکام و دستورهای علمی اسلام، فوائد و آثار آنها از امام (علیه السلام) رسیده یاد شده است.

این دو کتاب به وسیله مرحوم شیخ صدوق تألیف گردیده است.

کتابهای دیگری نیز مانند طبّ الرّضا یادگار آن حضرت است که هر یک در جای خود، کمالات و بزرگواری آن امام عزیز را معرّفی می کند.

سفارشی از امام رضا (علیه السلام)

علی بن شعیب، یکی از شاگردان با استعداد و لایق آن حضرت، می گوید: روزی به دیدار امام رضا (علیه السلام) رفتم، از من پرسید: یا علی! چه کسی از نظر زندگی بهترین مردم است؟ جواب دادم: ای سرور و آقای من! شما به این مطلب از من داناترید.

بعد از آن فرمود:

«یا علی، مَنْ حَسَّنَ مَعاشَ غَیرِهِ فی مَعاشِهِ.»؛ کسی که امور زندگی دیگران را از طریق

امورِ زندگی خویش نیکو میگرداند.

و سپس ادامه داد: میدانی چه کسی از نظر زندگی از همه مردم بدتر است؟ جواب دادم: شما داناترید.

فرمود: کسی که دیگران از زندگی او بهرهای ندارند.

از میان کلمات گهربار حضرت رضا (علیه السلام) چهل حدیث را برگزیدم، باشد که این سخنان سازنده برای حقیقت جویان، سرآغاز گرایشی عمیق به سوی تمام دستورها و رهنمودهای آن حضرت باشد.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ الرِّضا (علیه السلام):

1 سه ویژگی برجسته مؤمن

لا یکونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّی تَکونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:

1 سُنَّهٌ مِنْ رَبِّهِ.

2 وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبِیهِ.

3 وَ سُنَّهٌ مِنْ وَلِیهِ.

فَأَمَّا السُّنَّهُ مِنْ رَبِّهِ فَکتْمانُ سِرِّهِ.

وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ نَبِیهِ فَمُداراهُ النّاسِ.

وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ وَلِیهِ فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.

مؤمن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنّتی از پروردگارش و سنّتی از پیامبرش و سنّتی از امامش.

امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است، امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است، امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است.

2 پاداش نیکی پنهانی و سزای افشا کننده بدی

أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَهِ یعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَهً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیئَهِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیئَهِ مَغْفُورٌ لَهُ.

پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکار کننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.

3 نظافت

مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ.

از اخلاق پیامبران، نظافت و پاکیزگی است.

4 امین و امین نما

لَمْ یخُنْک الاَْمینُ وَ لکنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ.

امین به تو خیانت نکرده [و نمی کند] و لیکن [تو] خائن را امین تصوّر نموده ای.

5 مقام برادر بزرگتر

أَلاَْخُ الاَْکبَرُ بِمَنْزِلَهِ الاَْبِ.

برادر بزرگتر به منزله پدر است.

6 دوست و دشمن هر کس

صَدیقُ کلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ.

دوست هر کس عقل او، و دشمنش جهل اوست.

7 نام بردن با احترام

إِذا ذَکرْتَ الرَّجُلَ و هو حاضِرٌ فَکنِّهِ، وَ إِذا کانَ غائِباً فَسَمِّه.

چون شخص حاضری را نام بری [برای احترام] کنیه او را بگو و اگر غائب باشد نامش را بگو.

8 بدی قیل و قال

إِنَّ اللّهَ یبْغِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَهَ الْمالِ وَ کثْرَهَ السُّؤالِ.

به درستی که خداوند، داد و فریاد و تلف کردن مال و پُرخواهشی را دشمن می دارد.

9 ویژگیهای دهگانه عاقل

لا یتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّی تَکونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیرُ مِنْهُ مَأمُولٌ.

وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ.

یسْتَکثِرُ قَلیلَ الْخَیرِ مِنْ غَیرِهِ، وَ یسْتَقِلُّ کثیرَ الْخَیرِ مِنْ نَفْسِهِ.

لا یسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیهِ، وَ لا یمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ.

أَلْفَقْرُ فِی اللّهِ أَحَبُّ إِلَیهِ مِنَ الْغِنی.

وَ الذُّلُّ فی اللّهِ أَحَبُّ إِلَیهِ مِنَ الْعِزِّ فی عَدُوِّهِ.

وَ الْخُمُولُ أَشْهی إِلَیهِ مِنَ الشُّهْرَهِ.

ثُمَّ قالَ (علیه السلام): أَلْعاشِرَهُ وَ مَا الْعاشِرَهُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِی؟ قالَ (علیه السلام): لا یری أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیرٌ مِنّی وَ أَتْقی.

عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:

1 از او امید خیر باشد.

2 از بدی او در امان باشند.

3 خیر اندک دیگری را بسیار شمارد.

4 خیر بسیار خود را اندک شمارد.

5 هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.

6 در عمر خود از دانش طلبی خسته نشود.

7 فقر در راه خدایش از توانگری محبوبتر باشد.

8 خواری در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد.

9 گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد.

10 سپس فرمود: دهمی چیست و چیست دهمی؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدی را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.

10 نشانه سِفله

سُئِلَ الرِّضا (علیه السلام) عَنِ السِّفْلَهِ فَقالَ (علیه السلام): مَنْ کانَ لَهُ شَیءٌ یلْهیهِ عَنِ اللّهِ.

از امام رضا (علیه السلام) سؤال شد: سفله کیست؟ فرمود: آن که چیزی دارد که از [یاد] خدا بازش دارد.

11 ایمان، تقوا و یقین

إِنَّ الاِْیمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوی أَفْضَلُ مِنَ الاِْیمانِ بِدَرَجَه وَ لَمْ یعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْیقینِ.

ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزی بالاتر از یقین داده نشده است.

12 میهمانی ازدواج

مِنَ السُّنَّهِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْویجِ.

اطعام و میهمانی کردن برای ازدواج از سنّت است.

13 صله رحم با کمترین چیز

صِلْ رَحِمَک وَ لَوْ بِشَرْبَه مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کفُّ الأَذی عَنْها.

پیوند خویشاوندی را برقرار کنید گرچه با جرعه آبی باشد، و بهترین پیوند خویشاوندی، خودداری از آزار خویشاوندان است.

14 سلاح پیامبران

عَنِ الرِّضا (علیه السلام) أَنَّهُ کانَ یقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَیکمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِیاءِ، فَقیلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ.

حضرت رضا (علیه السلام) همیشه به اصحاب خود می فرمود: بر شما باد به اسلحه پیامبران، گفته شد: اسلحه پیامبران چیست؟ فرمود: دعا.

15 نشانه های فهم

إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکمَهِ إِنَّ الصَّمْتَ یکسِبُ الَْمحَبَّهَ، إِنَّهُ دَلیلٌ عَلی کلِّ خَیر.

از نشانه های دین فهمی، حلم و علم است، و خاموشی دری از درهای حکمت است.

خاموشی و سکوت، دوستی آور و راهنمای هر کار خیری است.

16 گوشه گیری و سکوت

یأْتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ تَکونُ الْعافِیهُ فیهِ عَشَرَهَ أَجْزاء: تِسْعَهٌ مِنْها فی إِعْتِزالِ النّاسِ وَ واحِدٌ فِی الصَّمْتِ.

زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت ده جزء است که نُه جزء آن در کناره گیری از مردم و یک جزء آن در خاموشی است.

17 حقیقت توکل

سُئِلَ الرِّضا (علیه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَکلِّ؟ فَقالَ (علیه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ.

از امام رضا (علیه السلام) از حقیقت توکل سؤال شد.

فرمود: این که جز خدا از کسی نترسی.

18 بدترین مردم

إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَکلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ.

به راستی که بدترین مردم کسی است که یاری اش را [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زیردستش را بزند.

19 زمامداران را وفایی نیست

لَیسَ لِبَخیل راحَهٌ، وَ لا لِحَسُود لَذَّهٌ، وَ لا لِمُلُوک وَفاءٌ وَ لا لِکذُوب مُرُوَّهٌ.

بخیل را آسایشی نیست و حسود را خوشی و لذّتی نیست و زمامدار را وفایی نیست و دروغگو را مروّت و مردانگی نیست.

20 دست بوسی نه!

لا یقَبِّلُ الرَّجُلُ یدَ الرَّجُلِ، فَإِنَّ قُبْلَهَ یدِهِ کالصَّلاهِ لَهُ.

کسی دست کسی را نمی بوسد، زیرا بوسیدن دست او مانند نماز خواندن برای اوست.

21 حُسن ظنّ به خدا

أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِی بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیسیرُ مِنَ الْعَمَلِ.

وَ مَنْ رَضِی بِالْیسیرِ مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْیا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلی دارِالسَّلامِ.

به خداوند خوشبین باش، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر که به رزق و روزی اندک خشنود باشد، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد، و هر که به اندک از روزی حلال خشنود باشد، بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.

22 ارکان ایمان

أَلاْیمانُ أَرْبَعَهُ أَرْکان: أَلتَّوَکلُ عَلَی اللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْلیمُ لاَِمْرِاللّهِ، وَ التَّفْویضُ إِلَی اللّهِ.

ایمان چهار رکن دارد:

1 توکل بر خدا

2 رضا به قضای خدا

3 تسلیم به امر خدا

4 واگذاشتن کار به خدا.

23 بهترین بندگان خدا

سُئِلَ عَلَیهِ السَّلامُ عَنْ خِیارِ الْعبادِ؟ فَقالَ (علیه السلام): أَلَّذینَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَکرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْا.

از امام رضا (علیه السلام) درباره بهترین بندگان سؤال شد.

فرمود: آنان که هر گاه نیکی کنند خوشحال شوند، و هر گاه بدی کنند آمرزش خواهند، و هر گاه عطا شوند شکر گزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند، و هر گاه خشم کنند درگذرند.

24 تحقیر فقیر

مَنْ لَقِی فَقیرًا مُسْلِمًا فَسَلَّمَ عَلَیهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَی الاَْغْنِیاءِ لَقَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ یوْمَ الْقِیمَهِ وَ هُوَ عَلَیهِ غَضْبانُ.

کسی که فقیر مسلمانی را ملاقات نماید و بر خلاف سلام کردنش بر اغنیا بر او سلام کند، در روز قیامت در حالی خدا را ملاقات نماید که بر او خشمگین باشد.

25 عیش دنیا

سُئِلَ الاِْمامُ الرِّضا (علیه السلام): عَنْ عَیشِ الدُّنْیا؟ فَقالَ: سِعَهُ الْمَنْزِلِ وَ کثْرَهُ الُْمحِبّینَ.

از حضرت امام رضا (علیه السلام) درباره خوشی دنیا سؤال شد.

فرمود: وسعت منزل و زیادی دوستان.

26 آثار زیانبار حاکمان ظالم

إِذا کذَبَ الْوُلاهُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَهُ، وَ إِذا حُبِسَتِ الزَّکوهُ ماتَتِ الْمَواشی.

زمانی که حاکمان دروغ بگویند باران نبارد، و چون زمامدار ستم ورزد، دولت، خوار گردد و اگر زکات اموال داده نشود چهارپایان از بین روند.

27 رفع اندوه از مؤمن

مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ یوْمَ القِیمَهِ.

هر کس اندوه و مشکلی را از مؤمنی برطرف نماید، خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.

28 بهترین اعمال بعد از واجبات

لَیسَ شَیءٌ مِنَ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِ.

بعد از انجام واجبات، کاری بهتر از ایجاد خوشحالی برای مؤمن، نزد خداوند بزرگ نیست.

29 سه چیز وابسته به سه چیز

ثَلاثَهٌ مُوَکلٌ بِها ثَلاثَهٌ: تَحامُلُ الاَْیامِ عَلی ذَوِی الاَْدَواتِ الْکامِلَهِ وَإِسْتیلاءُ الْحِرْمانِ عَلَی الْمُتَقَدَّمِ فی صَنْعَتِهِ، وَ مُعاداهُ الْعَوامِ عَلی أَهْلِ الْمَعْرِفَهِ.

سه چیز وابسته به سه چیز است:

1 سختی روزگار بر کسی که ابزار کافی دارد،

2 محرومیت زیاد برای کسی که در صنعت عقب مانده باشد،

3 و دشمنی مردم عوام با اهل معرفت.

30 میانه روی و احسان

عَلَیکمْ بِالْقَصْدِ فِی الْغِنی وَ الْفَقْرِ، وَ الْبِرِّ مِنَ الْقَلیلِ وَ الْکثیرِ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَک وَ تَعالی یعْظُمُ شِقَّهَ التَّمْرَهِ حَتّی یأْتِی یوْمَ الْقِیمَهِ کجَبَلِ أُحُد.

بر شما باد به میانه روی در فقر و ثروت، و نیکی کردن چه کم و چه زیاد، زیرا خداوند متعال در روز قیامت یک نصفه خرما را چنان بزرگ نماید که مانند کوه اُحد باشد.

31 دیدار و اظهار دوستی با هم

تَزاوَرُوا تَحابُّوا وَ تَصافَحُوا وَ لا تَحاشَمُوا.

به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.

32 راز پوشی در کارها

عَلَیکمْ فی أُمُورِکمْ بِالْکتْمانِ فی أُمُورِ الدّینِ وَ الدُّنیا فَإِنَّهُ رُوِی «أَنَّ الاِْذاعَهَ کفْرٌ» وَ رُوِی «الْمُذیعُ وَ الْقاتِلُ شَریکانِ» وَ رُوِی «ما تَکتُمُهُ مِنْ عَدُوِّک فَلا یقِفُ عَلَیهِ وَلیک».

بر شما باد به رازپوشی در کارهاتان در امور دین و دنیا.

روایت شده که «افشاگری کفر است» و روایت شده «کسی که افشای اَسرار می کند با قاتل شریک است» و روایت شده که «هر چه از دشمن پنهان می داری، دوست تو هم بر آن آگاهی نیابد».

33 پیمان شکنی و حیله گری

لا یعْدُمُ المَرْءُ دائِرَهَ السَّوْءِ مَعَ نَکثِ الصَّفَقَهِ، وَ لا یعْدُمُ تَعْجیلُ الْعُقُوبَهِ مَعَ إِدِّراءِ الْبَغْی.

آدمی نمی تواند از گردابهای گرفتاری با پیمان شکنی رهایی یابد، و از چنگال عقوبت رهایی ندارد کسی که با حیله به ستمگری می پردازد.

34 برخورد مناسب با چهار گروه

إِصْحَبِ السُّلْطانَ بِالْحَذَرِ، وَ الصَّدیقَ بِالتَّواضُعِ، وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّهَ بِالْبُشْرِ.

با سلطان و زمامدار با ترس و احتیاط همراهی کن، و با دوست با تواضع و با دشمن با احتیاط، و با مردم با روی خوش.

35 رضایت به رزق اندک

مَنْ رَضِی عَنِ اللّهِ تَعالی بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِی اللّهُ مِنْهُ بِالْقَلیلِ مِنَ الْعَمَلِ.

هر کس به رزق و روزی کم از خدا راضی باشد، خداوند از عمل کم او راضی باشد.

36 عقل و ادب

أَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ، وَ الاَْدَبُ کلْفَهٌ فَمَنْ تَکلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَیهِ، وَ مَنْ تَکلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یزْدِدْ بِذلِک إِلاّ جَهْلاً.

عقل، عطیه و بخششی است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمّل یک مشقّت است، و هر کس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن میشود، امّا هر که به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمیشود.

37 پاداشِ تلاشگر

إِنَّ الَّذی یطْلُبُ مِنْ فَضْل یکفُّ بِهِ عِیالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فی سَبیلِ اللّهِ.

به راستی کسی که در پی افزایش رزق و روزی است تا با آن خانواده خود را اداره کند، پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.

38 به پنج کس امید نداشته باش

خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکنْ فیهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَیء مِنَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ: مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَهَ فی أُرُومَتِهِ، وَ الکرَمَ فی طِباعِهِ، وَ الرَّصانَهَ فی خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فی نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَهَ لِرَبِّهِ.

پنج چیز است که در هر کس نباشد امید چیزی از دنیا و آخرت به او نداشته باش:

1 کسی که در نهادش اعتماد نبینی،

2 و کسی که در سرشتش کرم نیابی،

3 و کسی که در آفرینشش استواری نبینی،

4 و کسی که در نفسش نجابت نیابی،

5 و کسی که از خدایش ترسناک نباشد.

39 پیروزی عفو و گذشت

مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْوًا.

هرگز دو گروه با هم روبه رو نمیشوند، مگر این که نصرت و پیروزی با گروهی است که عفو و بخشش بیشتری داشته باشد.

40 عمل صالح و دوستی آل محمّد

لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِی الْعِبادَهِ إِتِّکالاً عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّد (علیهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد (علیهم السلام) لاَِمْرِهِمْ إِتِّکالاً عَلَی الْعِبادَهِ فَإِنَّهُ لا یقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ.

مبادا اعمال نیک را به اتّکای دوستی آل محمّد (علیهم السلام)

رها کنید، و مبادا دوستی آل محمّد (علیهم السلام) را به اتّکای اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایی پذیرفته نمیشود.

امام محمّد تقی (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام جواد (علیه السلام)

در تاریخ ولادت حضرت امام محمّد تقی، ملقّب به جواد، اختلاف است.

قول مشهور این است که آن حضرت در دهم رجب سال 195 قمری در مدینه چشم به جهان گشوده است.

کنیه آن حضرت ابوجعفر و پدر گرامی اش حضرت علی بن موسی الرّضا و مادر بزرگوارش سبیکه، معروف به خیزران است.

دوران زندگی جوادالأئمّه (علیه السلام) مصادف با دوران حکومت مأمون و معتصم عبّاسی بود و معتصم در بغداد تصمیم به قتل آن حضرت گرفت و سرانجام به وسیله أُمّ الفضل، همسر امام و دختر مأمون، آن پیشوای معصوم را در 25 سالگی، مسموم کرد و به شهادت رساند.

زندگانی امام محمّد تقی، جوادالأَئِمّه (علیه السلام)، ادامه راه خطّ و روش پدرش حضرت امام رضا (علیه السلام) بود.

مأمون کوشش می کرد که دل امام را به دست آورد و او را به دارالخلافه نزدیک کند.

او توطئه خود را برای از میان بردن جنبش و حرکت تشیع در چهارچوب خلافت عبّاسیان همچنان ادامه می داد و هدفش این بود که بین امام و پایگاه مردمی او فاصله اندازد و آن حضرت را از مردم دور سازد، ولی می خواست به طریقی این نقشه را اجرا کند که مردم تحریک نشوند.

مأمون، بر اساس همان

نقشه قدیمی، در جامه دوستدار امام ظاهر شد و «امّ الفضل» دختر خود را به ازدواج او درآورد تا از تأیید امام (علیه السلام) برخوردار باشد و اصرار کرد که با کمال عزّت در کاخ مجلّل او زندگی کند.

امّا امام پافشاری میورزید که به مدینه بازگردد تا نقشه مأمون را در کسب تأیید امام برای پایداری خلافتی که غصب کرده بود، نقش بر آب سازد و مشروعیت حکومت او را در دل مردم خدشه دار نماید.

امام جواد (علیه السلام) خطّ پدر بزرگوارش را ادامه داد و به آگاهی فکری و عقیدتی دست یازید، فقیهان را از بغداد و شهرهای دیگر، پیرامون خود، در مدینه فراهم آورد تا با او مناظره کنند و از او بپرسند و از راهنماییهای او بهره برگیرند.

شیخ مفید - رضوان اللّه علیه - گوید: «مأمون، امام جواد را دوست می داشت، زیرا با وجود کمی سنّ، شخصی فاضل بود و به درجه والا از علم و دانش رسیده بود و در ادب و حکمت و کمال عقل، مقامی داشت که هیچ یک از مشایخ زمان، با او برابری نمی توانست کرد.» صغر سنّ امام (علیه السلام) از پدیده های اعجازآمیز اوست که در روحیه حاکمان آن زمان اثری فوقالعاده گذاشته بود.

وقتی پدر بزرگوارش درگذشت، از عمر امام جواد حدود هشت سال بیش نگذشته بود و در همان سنّ، عهدهدار منصب امامت گردید.

امام (علیه السلام) با پایگاه های مردمی طرفدار و مؤمن به رهبری و امامتش به طور مستقیم در مسائل دینی و قضایای اجتماعی و اخلاقی در تماس بود.

وقتی مأمون، امام (علیه السلام) را به بغداد یا مرکز خلافت آورد، امام (علیه السلام) اصرار ورزید تا

به مدینه بازگردد، مأمون با این درخواست موافقت کرد و آن حضرت بیشتر عمر شریف خود را در مدینه گذراند.

معتصم از فعّالیت و کوششهای او برآشفته بود، از این رو، آن حضرت را به بغداد فراخواند و هنگامی که امام (علیه السلام) وارد عراق گردید، معتصم و جعفر، پسر مأمون، پیوسته، توطئه میچیدند و برای قتل آن بزرگوار حیله میاندیشیدند، تا این که آن حضرت در سال 220 هجری در آخر ماه ذیقعده، به شهادت رسید.

از بیشتر روایات چنین برمیآید که وقتی امام رضا (علیه السلام) به درخواست مأمون به خراسان رفت، فرزندش ابوجعفر (امام جواد (علیه السلام)) را در مدینه به جای گذاشت و مأمون پس از بازگشت به بغداد در سال 204 هجری امام جواد را به حضور خود فراخواند تا دخترش امّ الفضل را به ازدواج او درآورد، در آن هنگام، امام آن چنان که در روایت شیخ مفید و دیگران آمده است، در آغاز ده سالگی بود.

نویسنده متتبّع و معروف، هاشم معروف الحسنی، در کتاب «زندگی دوازده امام» در این باره چنین اظهار نظر می کند: «البته من با وجود اینکه از روایات چیزی در دست ندارم که حکایت از همراه بردن خانواده و فرزند از سوی امام رضا (علیه السلام) به خراسان، داشته باشد بعید میدانم که ایشان را در حجاز جا گذاشته و به تنهایی عازم سفر گردیده باشد، به ویژه که خود نسبت به این سفر بدبین بود و وداعش با قبر پیامبر در مدینه و با کعبه در مکه، وداع کسی بود که امید زیارت مجدّد، نداشت.

فرزند ایشان حضرت جواد (علیه السلام)، با وجود خردسالی، بیم و نگرانی

پدر را به هنگام طواف وداع کاملاً درک و احساس می کرد.

همچنانکه من ازدواج ایشان را در این سنِّ اندک با دختر مأمون، پس از گفتگویی که میان مأمون و بنی عبّاس از یک سو و امام جواد و قاضی القضات از سوی دیگر به همین مناسبت جریان یافت بعید میدانم.

ترجیح میدهم که ایشان در خراسان نیز همراه پدر بودند و جز مرگ امام رضا (علیه السلام)، چیزی ایشان را جدا نکرد.

آن حضرت پس از وفات پدر با خانواده پدری به مدینه بازگشتند و بعد از بازگشت مأمون به بغداد و محکم شدن جای پای او، ایشان را به بغداد فراخواند و به خود نزدیک ساخت و اظهار ارادت و دوستی نمود و دخترش را به ازدواج وی درآورد تا از تهمت ترور پدر ایشان، رهایی یابد که ناگزیر در چنین هنگامی، در سنّی باشند که بتوانند ازدواج کنند.»

راویان روایت کرده اند که امام جواد (علیه السلام) پس از ازدواج با دختر مأمون، به اتّفاق همسرش «امّ الفضل» با بدرقه مردم، راهی مدینه گردید و هنگامی که به دروازه کوفه رسید با استقبال پرشور مردم روبه رو گردید، و آن چنان که در روایت شیخ مفید آمده است به دارالمسیب وارد شدند و در آنجا به مسجد رفتند.

در محوّطه این مسجد، درخت سدری بود که هنوز به بار ننشسته بود، حضرت کوزه ای آب خواستند و پای این درخت به وضو پرداختند و سپس برخاسته، نماز مغرب را به جای آوردند و پس از پایان نماز، اندک زمانی به دعا پرداختند و سپس نمازهای مستحبّی خواندند و تعقیبات آن را به جای آوردند و در این هنگام وقتی

به سوی درخت سدر بازگشتند، مردم دیدند که این درخت به بار نشسته، در شگفت ماندند و از میوه اش خوردند، میوه شیرین و بدون هسته ای بود، آن گاه امام را وداع گفته و در همان زمان، امام (علیه السلام) راهی مدینه شدند و تا هنگامی که معتصم در آغاز سال 225 ایشان را به بغداد فراخواند، در آنجا اقامت داشتند؛ از این پس در بغداد بودند تا این که در پایان ذی القعده همان سال، وفات یافتند.

راویان، سالی را که امام، همراه همسرش امّ الفضل از بغداد عازم مدینه شدند و نیز تاریخ سال ازدواجشان را معین نکرده اند.

هرچند که روایت شیخ مفید گویای این است که آن حضرت بعد از پیروزی اش بر یحیی بن اکثم در آن مناظره معروف در سنّ نُه سالگی، موفّق به ازدواج با دختر مأمون شد، ولی عبارت مسعودی در کتاب «اثبات الوصیه» القاگر آن است که امام پس از آن که به سنّ مناسب ازدواج رسید، تن به این کار داد.

در «اعیان الشّیعه» آمده است: آن گاه امام جواد (علیه السلام) از مأمون اجازه رفتن به حجّ خواست و به اتّفاق همسرش از بغداد، قصد مدینه کرد.

پس از عزیمتِ امام جواد (علیه السلام) به مدینه، مأمون در طرطوس وفات یافت و با برادرش معتصم بیعت شد، سپس معتصم، امام جواد (علیه السلام) را فراخواند و ایشان را به بغداد آورد.

بدین گونه میتوان گفت در مورد مدّت اقامت ایشان در مدینه و بغداد و تاریخ ازدواج و وفات ایشان در روایات، مطلب اطمینان بخش و قابل اعتمادی که به طور قطع بتوان برداشت شخصی از آن کرد، وجود ندارد.

آنچه مسلّم است

این که ایشان بیشترین دوره زندگی خود را در زمان مأمون طی کرد و در این فاصله در تنگنا قرار نداشت و کنترلی بر او صورت نمی گرفت.

امام، چه در بغداد و چه در مدینه، از این فرصت برای انجام رسالت خود بهره برداری کرد؛ شیعیان نیز در مورد امامت او اتّفاق نظر داشته و راویان، دهها روایت را در موضوعهای مختلف از وی نقل کرده اند.

حضرت جوادالأَئِمّه (علیه السلام) فرموده: هر بنده ای آن گاه حقیقت ایمان خود را کامل می کند که دین خود را بر شهوتهای خویش ترجیح دهد، و هلاک نمیشود مگر آن که هوای نفس و شهوتش را بر دینش ترجیح دهد.

در اینجا چهل حدیث برگزیده را از میان کلمات نورانی آن حضرت، که هر کدام درسی از اخلاق و ارائه راه فضیلت و تقواست، به شیفتگان مکتب پربارش تقدیم می دارم.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ الجَواد (علیه السلام):

1 نیاز مؤمن به سه چیز

أَلْمُؤْمِنُ یحْتاجُ إِلی تَوْفیق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ ینْصَحُهُ.

مؤمن نیاز دارد به توفیقی از جانب خدا، و به پندگویی از سوی خودش، و به پذیرش از کسی که او را نصیحت کند.

2 استوار کن، آشکار کن!

إِظْهارُ الشَّیءِ قَبْلَ أَنْ یسْتَحْکمَ مَفْسَدَهٌ لَهُ.

اظهار چیزی قبل از آن که محکم و پایدار شود سبب تباهی آن است.

3 کیفیت بیعت زنان با رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

کانَتْ مُبایعَهُ رَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) النِّساءَ أَنْ یغْمِسَ یدَهُ فی إِناء فیهِ ماءٌ ثُمَّ یخْرِجُها وَ تَغْمِسُ النِّساءُ بِأَیدیهِنَّ فی ذلِک الاِْناءِ بِالاِْقْرارِ وَ الاِْیمانِ بِاللّهِ وَ التَّصْدیقِ بِرَسُولِهِ عَلی ما أَخَذَ عَلَیهِنَّ.

بیعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با زنان این چنین بود که آن حضرت دستش را در ظرف آبی فرو می برد و بیرون می آورد و زنان [نیز] با اقرار و ایمان به خدا و رسولش، دست در آن ظرف آب فرو می کردند، به قصد تعهّد آنچه بر آنها لازم بود.

4 قطع نعمت، نتیجه ناسپاسی

لا ینْقَطِعُ الْمَزیدُ مِنَ اللّهِ حَتّی ینْقَطِعَ الشُّکرُ مِنَ الْعِبادِ.

افزونی نعمت از جانب خدا بریده نشود تا آن هنگام که شکرگزاری از سوی بندگان بریده شود.

5 تأخیر در توبه

تَأخیرُ التَّوْبَهِ إِغْتِرارٌ وَ طُولُ التَّسْویفِ حَیرَهٌ، وَ الاِْعْتِذارُ عَلَی اللّهِ هَلَکهٌ وَ الاِْصْرارُ عَلَی الذَّنْبِ أَمْنٌ لِمَکرِ اللّهِ «فَلا یأْمَنُ مَکرَ اللّهِ إِلاَّ

الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».

(سوره اعراف، آیه 99) به تأخیر انداختن توبه نوعی خودفریبی است، و وعده دروغ دادن نوعی سرگردانی است، و عذرتراشی در برابر خدا نابودی است، و پا فشاری بر گناه آسودگی از مکر خداست.

«از مکر خدا آسوده نباشند جز مردمان زیانکار.»

6 نامه امام جواد به دوستش

کتَبَ إِلی بَعْضِ أَوْلِیائِهِ: أَمّا هذِهِ الدُّنْیا فَإِنّا فیها مُغْتَرَفُونَ وَ لکنْ مَنْ کانَ هَواهُ هَوی صاحِبِهِ وَ دانَ بِدینِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَیثُ کانَ وَ الاْخِرَهُ هِی دارُ الْقَرارِ.

امام جواد (علیه السلام) به یکی از دوستانش نوشت: امّا در این دنیا ما زیر فرمان دیگرانیم، ولی هر که خواسته او خواسته امامش و متدین به دین او باشد، هر جا که باشد با اوست و دنیای دیگر سرای جاودان است.

7 مسئولیت گوش دادن

مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ ینْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ.

هر که گوش به گوینده ای دهد به راستی که او را پرستیده، پس اگر گوینده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستیده و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن گوید، به راستی که ابلیس را پرستیده است.

8 پسندیدن، در حکمِ پذیرفتن

مَنْ شَهِدَ أَمْرًا فَکرِهَهُ کانَ کمَنْ غابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غابَ عَنْ أَمْر فَرَضِیهُ کانَ کمَنْ شَهِدَهُ.

کسی که در کاری حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، مانند کسی است که غایب بوده، و هر که در کاری حاضر نباشد، ولی بدان رضایت دهد، مانند کسی است که خود در آن بوده است.

9 نوشته امام جواد (علیه السلام)

إِنَّ أَنْفُسَنا وَ أَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنیئَهِ وَ عَواریهِ الْمُسْتَوْدَعَهِ یمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنْها فی سُرُور وَ غِبْطَه وَ یأْخُذُ ما أَخَذَ مِنْها فی أَجْر وَ حِسْبَه فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلی صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ ذلِک.

حضرت جوادالأئمّه (علیه السلام) به خطّ خود نوشت: جان و دارایی ما از بخششهای گوارای خداست و عاریه و سپرده اوست، هر آنچه را که به ما ببخشد، مایه خوشی و شادی است و هر آنچه را بگیرد، اجر و ثوابش باقی است.

پس هر که جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضایع شده و از این [صفت] به خدا پناه می بریم.

10 دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا

أَوْحَی اللّهُ إِلی بَعْضِ الاَْنْبِیاءِ: أَمّا زُهْدُک فِی الدُّنْیا فَتُعَجِّلُک الرّاحَهَ، وَ أَمّا إِنْقِطائُک إِلَی فَیعَزِّزُک بی، وَ لکنْ هَلْ عادَیتَ لی عَدُوًّا وَ والَیتَ لی وَلِیا.

خداوند به یکی از انبیا وحی کرد: امّا زهد تو در دنیا شتاب در آسودگی است و امّا رو کردن تو به من، مایه عزّت توست، ولی آیا با دشمن من دشمنی، و با دوست من دوستی کردی؟

11 موعظه ای جامع

تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ أَعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَواتِ وَ خالِفِ الْهَوی وَ اعْلَمْ أَنَّک لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللّهِ فَانْظُرْ کیفَ تَکونُ.

صبر را بالش کن، و فقر را در آغوش گیر، و شهوات را ترک کن، و با هوای نفس مخالفت کن و بدان که از دیده خدا پنهان نیستی، پس بنگر که چگونه ای.

12 پاسخ به یک سؤال فقهی

قالَ الْمَأْمُونُ لِیحْیی بْنِ أَکثَمَ: إِطْرَحْ عَلی أَبی جَعْفَر مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضا (علیهما السلام) مَسأَلَهً تَقْطَعُهُ فیها.

فَقالَ یا أَبا جَعْفَر ما تَقُولُ فی رَجُل نَکحَ امْرَأَهً عَلی زِنًا أَیحِلُّ أَنْ یتَزَوَّجَها؟ فَقالَ (علیه السلام): یدَعُها حَتّی یسْتَبْرِئَها مِنْ نُطْفَتِهِ وَ نُطْفَهِ غَیرِهِ، إِذْ لا یؤْمَنُ مِنْها أَنْ تَکونَ قَدْ أَحْدَثَتْ مَعَ غَیرِهِ حَدَثًا کما أَحْدَثَتْ مَعَهُ.

ثُمَّ یتَزَوَّجُ بِها إِنْ أَرادَ، فَإِنَّما مَثَلُها مَثَلُ نَخْلَه أَکلَ رَجُلٌ مِنْها حَرامًا ثُمَّ اشْتَریها فَأَکلَ مِنْها حَلالاً فَانْقَطَعَ یحْیی.

مأمون به یحیی بن اکثم گفت: مسألهای برای ابی جعفر (امام محمّد تقی) عنوان کن که در آن بماند و پاسخی نتواند! آن گاه یحیی گفت: ای اباجعفر! چه گویی درباره مردی که با زنی زنا کرده، آیا رواست که او را به زنی گیرد؟ امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: او را وانهد تا از نطفه وی و نطفه دیگری پاک گردد، زیرا بعید نیست که با دیگری هم آمیزش کرده باشد.

پس از آن، اگر خواست او را به زنی گیرد، زیرا که مَثَل او مانند مَثَل درخت خرمایی است که مردی به حرام از آن خورده، سپس آن را خریده و به حلال از آن خورده است.

یحیی درمانده شد!

13 عالمانِ غریب!

أَلْعُلَماءُ غُرَباءُ لِکثْرَهِ الْجُهّالِ.

عالمان، به سببِ زیادی جاهلان، غریباند!

14 در جواب یک معمّای فقهی

یا أَبا مُحَمَّد ما تَقُولُ فی رَجُل حَرُمَتْ عَلَیهِ امْرَأَهٌ بِالْغَداهِ وَ حَلَّتْ لَهُ ارْتِفاعَ النَّهارِ وَ حَرُمَتْ عَلَیهِ نِصْفَ النَّهارِ، ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ الظُّهْرَ ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَیهِ الْعَصْرَ، ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ المَغْرِبَ، ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَیهِ نِصْفَ اللَّیلِ ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ الْفَجْرَ، ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَیهِ ارتِفاعَ النَّهارِ، ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ نِصْفَ النَّهارِ؟ فَبَقِی یحْیی وَ الفُقَهاءُ بُلْسًا خُرْسًا!فَقالَ الْمَأْمُونُ: یا أَبا جَعْفَر أَعَزَّک اللّهُ بَینْ لَنا هذا؟ فَقالَ (علیه السلام): هذا رَجْلٌ نَظَرَ إِلی مَمْلُوکه لا تَحِلُّ لَهُ، إِشْتَریها فَحَلَّتْ لَهُ.

ثُمَّ أَعْتَقَها فَحَرُمَتْ عَلَیهِ، ثُمَّ تَزَوَّجَها فَحَلَّتْ لَهُ، فَظاهَرَ مِنْها فَحَرُمَتْ عَلَیهِ.

فَکفَّرَ الظِّهارَ فَحَلَّتْ لَهُ، ثُمَّ طَلَّقَها تَطْلیقَهً فَحَرُمَتْ عَلَیهِ، ثُمَّ راجَعَها فَحَلَّتْ لَهُ، فَارْتَدَّ عَنِ الاِْسْلامِ فَحَرُمَتْ عَلَیهِ، فَتابَ وَ رَجَعَ إِلَی الاِْسْلامِ فَحَلَّتْ لَهُ بِالنِّکاحِ الاَْوَّلِ، کما أَقَرَّ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) نِکاحَ زَینَبَ مَعَ أَبِی الْعاصِ بْنِ الرَّبیعِ حَیثُ أَسْلَمَ عَلَی النِّکاحِ الاَْوَّلِ.

امام جواد (علیه السلام) به یحیی بن اکثم فرمود: ای ابا محمّد! چه گویی درباره مردی که بامداد زنی بر وی حرام بود و روز که برآمد بر او حلال شد، نیمه روزش حرام شد و هنگام ظهرش حلال گردید و وقت عصر بر او حرام شد و مغربش حلال گردید و نیمهشب بر او حرام شد و سپیده دم بر وی حلال شد و روز که برآمد بر او حرام شد و نیمه روز بر او حلال گردید.

یحیی و دیگر فقها در برابر او حیران گردیده و از کلام باز ماندند!

مأمون گفت: یا اباجعفر! خدای عزیزت بدارد.

این مسأله را برای ما بیان کن.

امام (علیه السلام)

فرمود: این مردی است که به کنیزک دیگری نگاه کرده و او را خریده و بر وی حلال شده، سپس آزادش کرده و بر او حرام شده سپس او را به زنی گرفته و بر او حلال شده و ظهارش کرده و بر او حرام شده و کفارّه ظهار داده و حلال شده و سپس یک بار طلاقش داده و حرام شده، سپس به او رجوع کرده و حلال شده، پس آن مرد از اسلام برگشته و زن بر او حرام شده و باز توبه کرده و به اسلام برگشته و به همان نکاح سابق بر او حلال شده، چنان که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زینب را به ابی العاص بن ربیع که مسلمان شد، به همان نکاح اوّل تسلیم نمود.

15 پاسخ مبسوط امام جواد به یک سؤال فقهی حجّ

قالَ الْمأْمُونُ: یا یحْیی سَلْ أَبا جَعْفَر عَنْ مَسْأَلَه فِی الْفِقْهِ لِتَنْظُرَ کیفَ فِقْهُهُ؟ فَقالَ یحْیی: یا أَبا جَعْفَر أَصْلَحَک اللّهُ ما تَقُولُ فی مُحْرِم قَتَلَ صَیدًا؟ فَقالَ أَبُو جَعْفَر (علیه السلام): قَتَلَهُ فی حِلٍّ أَوْ حَرَم، عالِمًا أَوْ جاهِلاً، عَمْدًا أَوْ خَطَأً، عَبْدًا أَوْ حُرًّا صَغیرًا أَوْ کبیرًا، مُبْدِئًا أَوْ مُعیدًا، مِنْ ذَواتِ الطَّیرِ أَوْ غَیرِهِ؟ مِنْ صِغارِ الطَّیرِ أَوْ کبارِهِ.

مُصِرًّا أَوْ نادِمًا بِاللَّیلِ أَوْ فی أَوْکارِها أَوْ بِالنَّهارِ وَ عَیانًا، مُحْرِمًا لِلْحَجِّ أَوْ لِلْعُمْرَهِ؟ قالَ: فَانْقَطَعَ یحْیی إِنْقِطاعًا لَمْ یخْفَ عَلی أَحَد مِنْ أَهْلِ الَْمجْلِسِ إِنْقِطاعُهُ وَ تَحَیرَ النّاسُ عَجَبًا مِنْ جَوابِ أَبِی جَعْفَر (علیه السلام).

… فَقالَ الْمأْمُونُ: یا أَبا جَعْفَر إِنْ رَأَیتَ أَنْ تُعَرِّفَنا ما یجِبُ عَلی کلِّ صِنْف مِنْ هذِهِ الاَْصْنافِ فی قَتْلِ الصَّیدِ؟ فَقالَ (علیه السلام): إِنَّ الُمحْرِمَ إِذا قَتَلَ صَیدًا فِی الْحِلِّ وَ

کانَ الصَّیدُ مِنْ ذَواتِ الطَّیرِ مِنْ کبارِها فَعَلَیهِ الْجَزاءُ مُضاعَفًا.

وَ إِنْ قَتَلَ فَرْخًا فِی الْحِلِّ فَعَلَیهِ حَمَلٌ قَدْ فُطِمَ فَلَیسَتْ عَلَیهِ الْقیمَهُ لاَِنَّهُ لَیسَ فِی الْحَرَمِ.

وَ إِذا قَتَلَهُ فِی الْحَرَمِ فَعَلَیهِ الْحَمَلُ وَ قیمَهُ الْفَرْخِ.

وَ إِنْ کانَ مِنَ الْوَحْشِ فَعَلَیهِ فی حِمارِ الْوَحْشِ بَقَرَهٌ وَ إِنْ کانَ نَعامَهً فَعَلَیهِ بَدَنَهٌ.

فَإِنْ لَمْ یقْدِرْ فَإِطْعامُ سِتّینَ مِسْکینًا.

فَإِنْ لَمْ یقْدِرْ فَلْیصُمْ ثَمانِیهَ عَشَرَ یوْمًا.

وَ إِنْ کانَ بَقَرَهً فَعَلَیهِ بَقَرَهٌ، فَإِنْ لَمْ یقْدِرْ فَلْیطْعِمْ ثَلاثینَ مِسْکینًا، فَإِنْ لَمْ یقْدِرْ فَلْیصُمْ تِسْعَهَ أَیام.

وَ إِنْ کانَ ضَبْیا فَعَلَیهِ شاهٌ، فَإِنْ لَمْ یقْدِرْ فَلْیطْعِمْ عَشَرَهَ مَساکینَ، فَإِنْ لَمْ یجِدْ فَلْیصُمْ ثَلاثَهَ أَیام.

وَ إِنْ أَصابَهُ فی الْحَرَمِ فَعَلَیهِ اْلْجَزاءُ مُضاعَفًا «هَدْیا بالِغَ الْکعْبَهِ» حَقًّا واجِبًا أَنْ ینْحَرَهُ إِنْ کانَ فی حَجٍّ بِمِنًی حَیثُ ینْحَرُ النّاسُ.

وَ إِنْ کانَ فی عُمْرَه ینْحَرُهُ بِمَکهَ فی فِناءِ الْکعْبَهِ وَ یتَصَدَّقُ بِمِثْلِ ثَمَنِهِ حَتّی یکونَ مُضاعَفًا، وَ کذلِک إِذا أَصابَ أَرْنَبًا أَوْ ثعْلَبًا فَعَلَیهِ شاهٌ وَ یتَصَدَّقُ بِمِثْلِ ثَمَنِ شاه.

وَ إِنْ قَتَلَ حَمامًا مِنْ حَمامِ الْحَرَمِ فَعَلَیهِ دِرْهَمٌ یتَصَدَّقُ بِهِ.

وَ دِرْهَمٌ یشْتَری بِهِ عَلَفًا لِحَمامِ الْحَرَمِ.

وَ فِی الْفَرْخِ نِصْفُ دِرْهَم.

وَ فِی الْبَیضَهِ رُبْعُ دِرْهَم وَ کلُّ ما أَتی بِهِ الُمحْرِمُ بِجَهالَه أَوْ خَطَإ فَلا شَیءَ عَلَیهِ إِلاَّ الصَّیدَ.

فَإِنَّ عَلَیهِ فیهِ الْفِداءَ بِجَهالَه کانَ أَمْ بِعِلْم، بِخَطَإ کانَ أَمْ بِعَمْد.

وَ کلُّ ما أَتی بِهِ الْعَبْدُ فَکفّارَتُهُ عَلی صاحِبِهِ مِثْلُ ما یلْزَمُ صاحِبَهُ.

وَ کلُّ ما أَتی بِهِ الصَّغیرُ الَّذی لَیسَ بِبالِغ فَلا شَیءَ عَلَیهِ.

فَإِنْ عادَ فَهُوَ مِمَّنْ ینْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ.

وَ إِنْ دَلَّ عَلَی الصَّیدِ وَ هُوَ مُحْرِمٌ وَ قُتِلَ الصَّیدُ فَعَلَیهِ فیهِ الْفِداءُ.

وَ المُصِّرُّ عَلَیهِ یلْزَمُهُ بَعْدَ الْفِداءِ الْعُقُوبَهُ فِی الاْخِرَهِ.

وَ النّادِمُ لا شَیءَ عَلَیهِ بَعْدَ الْفِداءِ فِی الاْخِرَهِ.

وَ إِنْ

أَصابَهُ لَیلاً أَوْکارَها خَطَأً فَلا شَیءَ عَلَیهِ إِلاّ أَنْ یتَصَیدَ بِلَیل أَوْ نَهار فَعَلَیهِ فیهِ الْفِداءُ، وَ الُْمحْرِمُ لِلْحَجِّ ینْحَرُ الْفِداءَ بِمَکهَ.

مأمون به یحیی بن اکثم گفت: از ابوجعفر (امام محمد تقی) مسأله ای فقهی بپرس تا بنگری در فقه چگونه است.

یحیی گفت: ای ابا جعفر! خدا کارت را رو به راه کند، چه می گویی درباره مُحرمی که شکاری را کشته است؟ امام جواد (علیه السلام) گفت: آن صید را در حِلّ کشته یا در حَرَم؟ عالم بوده یا جاهل؟ به عمد بوده یا به خطا؟ آن مُحْرم بنده بوده یا آزاد؟ صغیر بوده یا کبیر؟ نخستین صید او بوده یا صید دوباره او؟ آن صید پرنده بوده یا غیر آن؟ پرنده کوچک بوده یا بزرگ؟ مُحرم باز قصدِ صیدِ پرنده دارد و مُصِّر است یا تائب؟ این صید در شب بوده و از آشیانه بوده یا در روز و آشکارا؟ مُحرم برای حجّ بوده یا عُمره؟ راوی گوید: یحیی بن اکثم طوری واماند که واماندگیاش بر احدی از اهل مجلس پوشیده نماند و همه مردم از جواب امام جواد (علیه السلام) در شگفت ماندند.

بعد از آن که مردم پراکنده شدند، مأمون گفت: ای اباجعفر! اگر صلاح بدانی، آنچه را که بر هر صنف از این اصناف در قتل صید، واجب است به ما بشناسان! امام جواد (علیه السلام) در پاسخ فرمود: چون مُحرم، صیدی از پرنده های بزرگ را در حِلّ بکشد، یک گوسفند کفّاره بر او باشد.

و اگر در حرم باشد کفّاره دوچندان است.

و اگر جوجه ای را در حلّ بکشد برّه از شیر گرفته ای بر اوست و بها بر او نیست چون در حرم نبوده

است.

و اگر در حرم باشد برّه و بهای جوجه هر دو به عهده اوست.

و اگر آن صید حیوان وحشی باشد، در گورخر وحشی گاوی باید.

و اگر شتر مرغ است یک شتر باید.

و اگر نتواند شصت مسکین را اطعام کند.

و اگر آن را هم نتواند هجده روز روزه بدارد.

و اگر شکار، گاو باشد بر او گاوی است.

و اگر نتواند سی مسکین را طعام بدهد.

و اگر آن را هم نتواند نُه روز روزه بگیرد.

و اگر آهو باشد یک گوسفند بر اوست، و اگر نتواند ده مسکین را طعام دهد.

و اگر نتواند سه روز را روزه بدارد.

و اگر در حرم شکارش کرده کفّاره دوچندان است و باید آن را به کعبه رساند و قربانی کند و حقِّ واجب است که اگر در احرام حجّ باشد، کفّاره را در منی بکشد آنجا که قربانگاه مردم است.

و اگر در عمره باشد در مکه و در پناه کعبه بکشد.

و به اندازه بهایش هم صدقه بدهد تا دو چندان باشد.

و همچنین اگر خرگوشی یا روباهی صید کند یک گوسفند بر اوست و به اندازه بهایش هم باید صدقه بدهد.

و اگر یکی از کبوتران حرم را بکشد یک درهم صدقه دهد و درهم دیگری هم دانه بخرد برای کبوتران حرم.

و اگر جوجه باشد نیم درهم.

و اگر تخم باشد یک چهارم درهم.

و هر خلافی که مُحرم از راه نادانی و یا خطا مرتکب شود کفّاره ندارد، جز همان صید که کفّاره دارد، جاهل باشد یا عالم، خطا باشد یا عمد.

و هر خلافی بنده کند تمام کفّاره اش بر مولای اوست.

و هر خلافی کودک نابالغ کند چیزی بر او نیست.

و اگر بار دوّمِ صید او باشد

خدا از او انتقام کشد [و کفّاره ندارد].

اگر مُحرم شکار را به دیگری نشان بدهد و او آن را بکشد کفّاره بر اوست.

و آن که اصرار دارد و توبه نکرده پس از کفّاره، عذاب آخرت هم دارد.

و اگر پشیمان است پس از کفّاره، عذاب آخرت ندارد.

اگر شبانه از آشیانه به خطا شکار کرده چیزی بر او نیست، مگر قصد شکار داشته باشد.

و اگر عمداً شکار کند، در شب باشد یا روز، کفّاره بر اوست.

و آن که مُحرم به حجّ است باید کفّاره را در مکه قربانی کند.

16 سرچشمه دانش علی (علیه السلام)

عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلِیا (علیه السلام) أَلْفَ کلِمَه، کلُّ کلِمَه یفْتَحُ أَلْفَ کلِمَه.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، هزار کلمه [از علوم را] به علی (علیه السلام) آموخت که از هر کلمهای هزار کلمه منشعب می شد.

17 سفارش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به فاطمه (علیها السلام)

إِنَّ رَسُولَ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قالَ لِفاطِمَهَ (علیها السلام): إِذا أَنَامِتُّ فَلا تُخْمِشی عَلَی وَجْهًا، وَ لا تُرْخی عَلَی شَعْرًا، وَ لا تُنادی بِالْوَیلِ وَ لا تُقیمی عَلَی نائِحَهً، ثُمَّ قالَ: هذَا الْمَعْرُوفُ الَّذی قالَ اللّهُ عَزّوَجَلَّ فی کتابِهِ «وَ لا یعْصینَک فی مَعْرُوف» (سوره ممتحنه، آیه 12) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به فاطمه (علیها السلام) گفت: وقتی که من از دنیا رفتم به خاطر من صورت را نخراش، و مو را پریشان منمای، و واویلا نکن و بر من نوحه نخوان، سپس فرمود: این همان معروفی است که خداوند عزّوجلّ در کتابش فرموده: «و تو را در معروفی نافرمانی نکنند.»

18 مهدی منتظَر

إِنَّ الْقائِمَ مِنّا هُوَ الْمَهْدِی الَّذی یجِبُ أَنْ ینْتَظَرَ فی غَیبَتِهِ وَ یطاعَ فی ظُهُورِهِ، وَ هُوَ الثّالِثُ مِنْ وُلْدی.

همانا قائم از ماست او همان مهدی ای است که واجب است در زمان غیبتش منتظرش باشند و در وقت ظهورش اطاعتش کنند و او سومین نفر از اولاد من است.

19 دیدار با دوستان

مُلاقاتُ الاِْخْوانِ نَشْرَهٌ وَ تَلْقیحٌ لِلْعَقْلِ وَ إِنْ کانَ نَزْرًا قَلیلاً.

ملاقات و زیارت برادران سبب گسترش و باروری عقل است، اگرچه کم و اندک باشد.

20 هوای نفس

مَنْ أَطاعَ هَواهُ أَعْطی عَدُوَّهُ مُناهُ.

کسی که فرمان هوای نفس خویش را بَرَد، آرزوی دشمنش را برآوَرَد.

21 مرکب شهوت

راکبُ الشَّهَواتِ لا تُسْتَقالُ لَهُ عَثْرَهٌ.

کسی که بر مرکب شهوات سوار است، از لغزش در امان نخواهد ماند.

22 متمسّکین به خدا

کیفَ یضیعُ مَنْ أَللّهُ کافِلُهُ، وَ کیفَ ینْجُوا مَنْ أَللّهُ طالِبُهُ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلی غَیرِ اللّهِ وَکلَهُ اللّهُ إِلَیهِ.

چگونه ضایع میشود کسی که خدا، عهده دار و سرپرست اوست و چگونه فرار می کند کسی که خدا جوینده اوست؟ کسی که از خدا قطع رابطه کند و به دیگری توکل نماید، خداوند او را به همان شخص واگذار نماید.

23 شناخت آغاز و انجام

مَنْ لَمْ یعْرِفِ الْمَوارِدَ أَعْیتْهُ الْمَصادِرُ.

کسی که محلّ ورود را نشناسد، از یافتن محلّ خروج درمانده گردد.

24 نتیجه تلاش استوار

إِتَّئِدْ تُصِبْ أَوْ تَکدّ. سخت بکوش تا به مقصود دست یابی، و گرنه در رنج فرومانی.

25 سپاسِ نعمت

نِعْمَهٌ لا تُشْکرُ کسَیئَه لا تُغْفَرُ.

نعمتی که برای آن شکرگزاری نشود، مانند گناهی است که آمرزیده نگردد.

26 سازش با مردم

مَنْ هَجَرَ الْمُدارهَ قارَبَهُ الْمَکرُوهَ.

کسی که سازش و مدارا با مردم را رها کند، ناراحتی به او روی می آورد.

27 نتیجه کارِ بدونِ آگاهی

مَنْ عَمِلَ عَلی غَیرِ عِلْم ما یفْسِدُ أَکثَرُ مِمّا یصْلِحُ.

کسی که کاری را بدون علم و دانش انجام دهد، اِفسادش بیش از اِصلاحش خواهد بود.

28 قضای حتمی

إِذا نَزَلَ الْقَضاءُ ضاقَ الْفَضاءُ.

چون قضای الهی فرود آید، عرصه بر آدمی تنگ آید.

29 افشاگری زمان

أَلاَْیامُ تَهْتِک لَک الاَْمْرَ عَنِ الاَْسْرارِ الْکامِنَهِ.

روزگار و گذشت زمان، پرده از روی کارهای نهفته برمیدارد.

30 دقّت و خودپایی

أَلتَّحَفُّظُ عَلی قَدْرِ الْخَوْفِ.

خود را پاییدن به اندازه ترس است.

31 چنین مباش!

لا تَکنْ وَلِیا لِلّهِ فِی الْعَلانِیهِ، عَدُوًّا لَهُ فِی السِّرِّ.

در ظاهر دوست خدا و در باطن دشمن او مباش.

32 چهار عاملِ محرّک

أَرْبَعُ خِصال تَعَینَ الْمَرْءَ عَلَی الْعَمَلِ: أَلصِّحَّهُ وَ الْغِنی وَ الْعِلْمُ وَ التَّوْفیقُ.

چهار چیز است که شخص را به کار وا می دارد: سلامت، بینیازی، دانش و توفیق.

33 رضایتی که در حکم عمل است

أَلْعالِمُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعینُ عَلَیهِ وَ الرّاضی بِهِ، شُرَکاءُ.

کسی که آگاه به ظلم است و کسی که کمک کننده بر ظلم است و کسی که راضی به ظلم است، هر سه شریکند.

34 گناهان مرگ خیز

مَوْتُ الاِْنْسانِ بِالذُّنُوبِ أَکثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاَْجَلِ وَ حَیاتُهُ بِالْبِّرِ أَکثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمْرِ.

مرگ آدمی به سبب گناهان، بیشتر است از مرگش به واسطه اَجَل، و زندگی و ادامه حیاتش به سبب نیکوکاری، بیشتر است از حیاتش به واسطه عمر طبیعی.

35 عوامل جلب محبّت

ثَلاثُ خِصال تُجْلَبُ بِهَا المَوَدَّهُ: أَلاِْنْصافُ وَ الْمُعاشَرَهُ وَالْمُواساهُ فِی الشِّدَّهِ وَ الاِْنْطِواءُ عَلی قَلْب سَلیم.

سه چیز است که به وسیله آن دوستی حاصل گردد: انصاف، و معاشرت و همیاری در وقت سختی، و سپری نمودن عمر با قلب پاک.

36 اعتماد به خدا، نردبان ترقّی

أَلثِّقَهُ بِاللّهِ ثَمَنٌ لِکلِّ غال وَ سُلَّمٌ إِلی کلِّ عال.

اعتماد به خداوند بهای هر چیز گرانبها و نردبان هر امر بلند مرتبه ای است.

37 سرعت تقرّب، با دلهای پاک

أَلْقَصْدُ إِلَی اللّهِ تَعالی بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنْ إِتْعابِ الْجَوارِحِ بِالاَْعْمالِ.

با دلها به سوی خداوند متعال آهنگ نمودن، رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است.

38 پرهیز از آدمِ شَرور

إِیاک وَ مُصاحَبَهَ الشَّریرِ فَإِنَّهُ کالسَّیفِ الْمَسْلُولِ یحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَیقْبَحُ أَثَرُهُ.

از همراهی و رفاقت با آدم شَرور و بدجنس بپرهیز، زیرا که او مانند شمشیر برهنه است که ظاهرش نیکو و اثرش زشت است.

39 مانعِ خیر، دشمن آدمی است

قَدْ عاداک مَنْ سَتَرَ عَنْک الرُّشْدَ إِتِّباعًا لِما تَهْواهُ.

کسی که به خاطر هوای نفسش هدایت و ترقّی را از تو پوشیده داشته، حقّا که با تو دشمنی ورزیده است.

40 اسباب رضوان خدا و رضایت آدمی

ثَلاثٌ یبْلُغَنَّ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ تَعالی: کثْرَهُ الاِْسْتِغْفارِ، وَلینُ الْجانِبِ، وَ کثْرَهُ الصَّدَقَهِ وَ ثَلاثٌ مَنْ کنَّ فیهِ لَمْ ینْدَمْ: تَرْک الْعَجَلَهِ وَ الْمَشْوَرَهِ وَ التَّوَکلِّ عَلَی اللّهِ عِنْدَ الْعَزْمِ.

سه چیز است که رضوان خداوند متعال را به بنده می رساند:

1 زیادی استغفار،

2 نرمخو بودن،

3 و زیادی صدقه.

و سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشیمان نشود:

1 ترک نمودن عجله،

2 مشورت کردن،

3 و به هنگام تصمیم، توکل بر خدا نمودن.

امام علی النّقی (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام علی النّقی (علیه السلام)

حضرت امام علی النّقی، ملقّب به هادی، فرزند امام جواد (علیه السلام) در 15 ذیحجّه سال 212 هجری در مدینه به دنیا آمد.

نام مادر بزرگوارش، سمانه، معروف به سیده است.

آن حضرت و در سوم رجب سال 254 در 42 سالگی در شهر «سامرّا» بر اثر زهری که به دسیسه «معتزّ»، خلیفه عبّاسی، توسط «معتمد» عبّاسی، به آن حضرت خوراندند به شهادت رسید.

امام هادی پس از شهادت پدر بزرگوارش در محیط پر از خفقان و وحشتی که متوکل عبّاسی به وجود آورده بود به سختی می زیست.

خلیفه غاصب با حمله به یاران امام (علیه السلام) و ویران ساختن قبر حضرت امام حسین (علیه السلام)، شیعیان را بیش از پیش، دچار رعب و وحشت کرد و امام را از آنان دور ساخت و دستور داد تا آن بزرگوار را به سامرّا آوردند.

متوکل به وسیله یحیی بن هرثمه، یکی از فرماندهان ارتش خود، نامهای برای امام فرستاد و سپاهی را با یحیی همراه کرد تا به مدینه روند و خانه امام هادی را بازرسی کنند، بلکه مدرکی بجویند تا آن حضرت را محکوم به توطئه و اقدام علیه دولت کند.

هرثمه گوید: سرای امام را بازرسی کردم و

در آن جز قرآن و دعا و کتب علمی چیزی نیافتم.

هدف متوکل از احضار امام (علیه السلام) به سامرّا نزد خود و یارانش، محو کردن او در حاشیه دربار خلافت بود تا آن حضرت را زیر نظر گیرد.

امام (علیه السلام) توجّه داشت که سیاست ستمگرانه آنان به او، روز به روز، تندتر و بیشتر میشود، تا جایی که متوکل در پایان حکومت خود، به علّت سعایتها و خبرچینیها بر ضدّ امام (علیه السلام)، او را زندانی کرد.

یحیی بن اکثم به متوکل گفت: دوست ندارم پس از پرسشهای من از این مرد چیزی پرسیده شود، زیرا وقتی آشکار گردد که او دانشمند است رافضیان تقویت میگردند.

امام (علیه السلام) با کوشش خستگی ناپذیر و فراوان، پایگاه های مردمی خود را تا سر حدّ امکان تقویت می کرد تا در برابر مشکلات، نیرویی پایدار به دست آورد و مجهّز و آماده باشد.

برای امام هادی (علیه السلام) از راه های پنهانی و آشکار، مبالغی از بابت خمس و زکات و خراج می رسید که آنها را در مصالح عمومی اسلام به مصرف می رسانید تا جنبش فرو ننشیند.

قیامهای علویان

یکی از نگرانیهای فرمانروایان عبّاسی در آن روز، شورش علویان بود، که عبّاسیان در برابر آن موضعی قاطعانه می گرفتند تا پیش از رشد و گسترش، آن را در نطفه خفّه کنند و بقایای آن را تعقیب نموده و از بین ببرند.

در آن هنگام، دولت عبّاسیان به علّت سیاست ظالمانه خود، دچار ناتوانی و گسیختگی شده بود و از اندک جنبش علویان به هراس می افتاد.

از این روی، مقابل آنان روشی خشن پیش می گرفتند و شورشیان را با بدترین شکنجه ها آزار می دادند.

شورشیان علوی اگر در خود احساس قدرتی

می کردند و پیروانی فراهم می آوردند، درمی یافتند که باید برنامه ای تهیه کنند و نقشهای طرح نمایند تا بر ضدِّ حکمرانان فاسد و منحرف، قیام کنند.

در بیشتر شورشها با شعار رضا از آل محمّد مردم را فرا میخواندند و منظورشان از آن شعار، بهترین شخص از آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به اعتقاد آنان در آن زمان کسی بهتر از حضرت امام هادی (علیه السلام) وجود نداشت.

موضع امام هادی درباره غالیان

تمامی ائمّه (علیه السلام) و شیعیان آنها، برخوردی روشن و در عین حال قاطع با افراط و تفریطها داشته و از کسانی که در باره اهل بیت غلوّ می کرده و آنها را به مقام خدایی می رساندند، به شدّت بیزاری میجستند.

امام هادی فرموده است: کفر بر چهار بنیاد استوار یافته است: فسق، غلوّ، شک و شبهه.

ائمه (علیهم السلام) همواره پافشاری داشتند که هیچ گونه رابطه و پیوند میان ایشان و سران غُلات وجود ندارد و اِعلام می داشتند که این سران، بر ایشان دروغ میبندند.

غالیان، احادیث را خود وضع می کردند و آنها را در میان گفته های امامان وارد می کردند.

جعل حدیث و نسبت دادن آن به ائمّه، از یک سو باعث فراهم آمدن یاران و پیروانی برای آنها می شد و از سوی دیگر کمکشان می کرد تا در ویران کردن شرع و مشوّه کردن آن موفّقتر باشند و همین ویژگی در تبلیغات غالیان، از همه نمایانتر بود.

برای همین بود که ائمّه (علیهم السلام) همواره سعی می کردند این جنبه ها را افشا کرده و نظر خود را در باره اهل غلوّ پخش کنند و روایات خویش را بشناسانند.

بر اثر برخورد حضرت امام صادق (علیه السلام) با غالیان، مدتّی فعّالیت آنها

فروکش کرد، ولی آنان در زمان امام هادی (علیه السلام) دوباره پا گرفتند.

به نظر می رسد که آنان، محیط را در دوره امام هادی برای از سرگیری و علنی ساختن تلاشهای خود مناسب دیدند و این دعوت آنها، در میان دشمنان اسلام با استقبال روبه رو شد.

از جمله غالیان حسن بن محمّد معروف به ابن بابا و محمّد بن نُصَیر و فارس بن حاتم قزوینی است که امام هادی آنها را لعنت کرد و یاران خود و مسلمانان را از توطئه ها و نیرنگهایشان برحذر داشت.

محمّد بن نصیر قائل به تناسخ و غلوّ درباره آن حضرت گردید و خود به عنوان فرستاده او، حرامها را حلال می نمود! امام هادی (علیه السلام) نیز طی نوشتهای به یاران خود، مسلمانان را از وی برحذر داشتند.

آن حضرت پس از شهادت پدر، بیش از بیست سال در مدینه باقی ماند.

مردم به او علاقه فراوان نشان می دادند و به دورش گرد میآمدند و علما و دانش طلبان در محضر ایشان جمع می شدند.

بریحه عبّاسی یکی از یاران متوکل به او نوشت: اگر می خواهی حرمین را از دست ندهی، علی بن محمّد (امام هادی) را از آنجا بیرون کن، چرا که او مردم را به خود فرا میخواند و خلق بسیاری از او پیروی می کنند.

مسعودی در مروج الذّهب مینویسد: گروهی از درباریان متوکل به سعایت امام هادی (علیه السلام) نزد متوکل پرداخته و به او گفتند که در خانه اش اموال و سلاح و نامه هایی از شیعیان اوست که وی را به قیام، دعوت کرده اند و او نیز در تدارک این کار است.

متوکل نیز عدّه ای ترک و غیر ترک را به سراغ حضرت فرستاد که

در دل شب به خانه اش یورش بردند، او را تنها در خانه یافتند، قبایی بافته از موی بز بر تن داشت و در خانه اش چیزی از اثاث و فرش یافت نمیشد، ملافهای پشمی بر سر داشت و آیات قرآنی مربوط به وعد و وعید الهی را زیر لب تلاوت می کرد.

حضرت را به همان سان که دیده بودند نزد متوکل بردند و او در حالی به حضور متوکل رسید که خلیفه مشغول میگساری بود و جام می به دست داشت.

وقتی متوکل حضرت را دید گرامیش داشت و کنار خود نشاند.

در خانه امام هادی (علیه السلام) چیزی از آنچه به او گفته بودند یافت نشده بود و هیچ بهانه ای هم نمی شد از امام گرفت.

متوکل جامی را که در دست داشت به حضرت داد! حضرت فرمود: ای امیرالمؤمنین! تو را به خدا! گوشت و خون من هرگز با می، آلوده نشده است، مرا از آن معاف دار.

متوکل ایشان را معاف داشت.

آن گاه گفت: برایم شعر بخوان.

حضرت فرمود:

إِنّی قَلیلُ الرِّوایهِ لِلشِّعْرِ؛ من چندان گوینده شعر نیستم.

متوکل گفت: چاره ای جز این نیست.

حضرت چون چنین دید این اشعار را که مشتمل بر ناپایداری دنیا، مرگ سلاطین و ذلّت آنان در عالم برزخ است، در آن مجلس خواندند:

1 باتُوا عَلی قُلَلِ اَلاَْجْبالِتَحْرِسُهُمْ

غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ

2 وَاسْتُنْزِلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ معاقِلِهِمْ

وَأُسْکنُوا حُفَرًا یا بِئْسَما نَزَلُوا

3 ناداهُمُ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمُ

أَینَ الاَْساوِرُ وَالتّیجانُ وَالْحُلَلُ

4 أَینَ الْوُجُوهُ الَّتی کانَتْ مُنَعَّمَهً

مِنْ دُونِها تُضْرَبُ الاَْسْتارُ وَالْکلَلُ

5 فَأَفْصَحُ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حینَ سائَلَهُمْ

تِلْک الْوُجُوهُ عَلَیها الدُّودُ تَنْتَقِلُ

6 قَدْطالَ ما أَکلُوا دَهْرًا و قد شَرِبُوا

وَ أَصْبَحُوا الْیوْمَ بَعْدَ الاَْکلِ قَدْ أُکلُوا

ترجمه روانِ این اشعار چنین است:

1 بر قلّه های کوهسار شب

را به روز آوردند و مردان نیرومند از آنان پاسداری کردند، ولی قلّه ها سودی به آنان نرساندند.

2 پس از عزّت، از جایگاه هایی امن پایین کشیده شدند، و در گودالهای گور جایشان دادند، وه! چه منزلگاه ناپسندی!

3 پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها و تاجها و لباسهای فاخر؟!

4 کجاست آن چهره های به ناز و نعمت پرورده، که به احترامشان پرده ها می آویختند؟!

5 گور، به جای ایشان پاسخ داد: بر آن چهره ها، هم اکنون کرمها راه می روند!

6 روزگاری دراز، خوردند و نوشیدند! ولی اکنون خود، طعمه [جانوران قبر] شده اند!تأثیر کلام امام (علیه السلام) چندان بود که متوکل به سختی گریست، چندان که ریشش خیس شد و دیگر مجلسیان نیز گریستند! متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و امام را با احترام به منزل باز گردانند.

این گونه برخوردها نمونهای از صدها نوع آزاری است که خلیفه غاصب عبّاسی درباره امام هادی (علیه السلام) روا می داشت.

در کتاب «اعیان الشّیعه» به نقل از ابن بابویه آمده که معتمد عبّاسی، حضرت هادی (علیه السلام) را مسموم ساخت.

از آن حضرت فرزندانی چون امام حسن عسکری (علیه السلام) و حسین و محمّد و جعفر و دختری به نام عایشه بر جای ماند.

سخنان گهربار حضرت هادی (علیه السلام) مشتمل بر نکات تربیتی فراوان است.

از میان آن کلمات نورانی، چهل حدیث را برگزیدم که، هر کدام در موضوع خود، میتواند راهگشای مشکلات و درسی حیاتبخش برای انسانهای هدفدار و کمالجو باشد.

امید است که این مجموعه، مورد استفاده شیفتگان مکتب حضرتش قرار گیرد.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ الْهادی (علیه السلام):

1 جبران نقص

لِبَعْضِ مَوالیهِ: عاتِبْ فُلانًا وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ اللّهَ إِذا أَرادَ بِعَبْد خَیرًا إِذا عُوتِبَ قَبِلَ.

امام علی النّقی (علیه السلام) به یکی از دوستانش فرمود: فلانی را توبیخ کن و به او بگو: خداوند چون خیر بنده ای خواهد، هر گاه توبیخ شود، بپذیرد.

[و در صدد جبران نقص خود برآید].

2 جایگاه اجابت دعا

إِنَّ لِلّهِ بِقاعًا یحِبُّ أَنْ یدْعی فیها فَیسْتَجیبَ لِمَنْ دَعاهُ وَ الْحَیرُ مِنْها.

همانا برای خداوند بقعه هایی است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعای دعاکننده را به اجابت رساند، و حائر حسین (علیه السلام) یکی از آنهاست.

3 خداترسی

مَنِ اتَّقَی اللّهَ یتَّقی، وَ مَنْ أَطاعَ اللّهَ یطاعُ، وَ مَنْ أَطاعَ الْخالِقَ لَمْ یبالِ سَخَطَ الَمخْلُوقینَ.

وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخالِقَ فَلْییقَنَ أَنْ یحِلَّ بِهِ سَخَطُ الَْمخْلُوقینَ.

هر کس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر که خدا را اطاعت کند، از او اطاعت کنند، و هر که مطیع آفریدگار باشد، باکی از خشم آفریدگان ندارد، و هر که خالق را به خشم آورد، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار میشود.

4 اطاعت خیرخواه

مَنْ جَمَعَ لَک وُدَّهُ وَ رَأْیهُ فَاجْمَعْ لَهُ طاعَتَک.

هر که دوستی و نظر نهاییاش را برای تو همه جانبه گرداند، طاعتت را برای او همه جانبه گردان.

5 اوصاف پروردگار

إِنَّ اللّهَ لا یوصَفُ إِلاّ بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ أَنّی یوصَفُ الَّذی تَعْجِزُ الْحَواسُّ أَنْ تُدْرِکهُ وَ الاَْوْهامُ أَنْ تَنالَهُ وَ الْخَطَراتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَْبْصارُ عَنِ الاِْحاطَهِ بِهِ.

نَأی فی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فی نَأْیهِ، کیفَ الْکیفَ بِغَیرِ أَنْ یقالَ: کیفَ، وَ أَینَ الاَْینَ بِلا أَنْ یقالَ: أَینَ، هُوَ مُنْقَطِعُ الْکیفِیهِ وَ الاَْینِیهِ، أَلْواحِدُ الاَْحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ.

به راستی که خدا، جز بدانچه خودش را وصف کرده، وصف نشود.

کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورّات به کنه او پی نبرند، و در دیده ها نگنجد؟ او با همه نزدیکیش دور است و با همه دوریش نزدیک.

کیفیت و چگونگی را پدید کرده، بدون این که خود کیفیت و چگونگی داشته باشد.

مکان را آفریده بدون این که خود مکانی داشته باشد.

او از چگونگی و مکان بر کنار است.

یکتای یکتاست، شکوهش بزرگ و نامهایش پاکیزه است.

6 اثر بخش خداست، نه روزگار

لا تَعْدُ وَ لا تَجْعَلْ لِلاَْیامِ صُنْعًا فی حُکمِا للّهِ.

از حدّ خود تجاوز نکن و برای روزگار هیچ اثری در حکم خدا قرار نده.

7 نتیجه بی اعتنایی به مکر خدا

مَنْ أَمِنَ مَکرَ اللّهِ وَ أَلیمَ أَخْذِهِ، تَکبَّرَ حَتّی یحِلَّ بِهِ قَضاؤُهُ وَ نافِذُ أَمْرِهِ، وَ مَنْ کانَ عَلی بَینَه مِنْ رَبِّهِ هانَتْ عَلَیهِ مَصائِبُ الدُّنْیا وَ لَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ.

هر که از مکر خدا و مؤاخذه دردناکش آسوده زِید، تکبّر پیشه کند تا قضای خدا و امر نافذش او را فراگیرد، و هر که بر طریق خداپرستی، محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وی سبک آید و اگر چه مقراض شود و ریز ریز گردد.

8 تقیه

لَوْ قُلْتُ إِنَّ تارِک التَّقِیهِ کتارِک الصَّلوهِ لَکنْتُ صادِقًا.

اگر بگویم کسی که تقیه را ترک کند مانند کسی است که نماز را ترک کرده، هر آینه راست گفته ام.

9 شکر و شاکر

الشّاکرُ أَسْعَدُ بِالشُّکرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَهِ الَّتی أَوْجَبَتِ الشُّکرَ لاَِنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّکرُ نِعَمٌ وَ عُقْبی.

شخص شکرگزار، به سبب شکر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتی که باعث شکر شده است.

زیرا نعمت، کالای دنیاست و شکرگزاری، نعمتِ دنیا و آخرت است.

10 دنیا جایگاه آزمایش

إِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنْیا دارَ بَلْوی وَ الاْخِرَهَ دارَ عُقبی وَ جَعَلَ بَلْوَی الدُّنْیا لِثَوابِ الاْخِرَهِ سَبَبًا وَ ثَوابَ الاْخِرَهِ مِنْ بَلْوَی الدُّنْیا عِوَضًا.

همانا که خداوند دنیا را سرای امتحان و آزمایش ساخته و آخرت را سرای رسیدگی قرار داده است، و بلای دنیا را وسیله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.

11 ستمکار بردبار

إِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ یکادُ أَنْ یعْفی عَلَیهِ بِحِلْمِهِ.

وَ إِنَّ الُْمحِقَّ السَّفیهَ یکادُ أَنْ یطْفِیءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفْهِهِ.

به راستی ستمکار بردبار، بسا که به وسیله حلم و بردباری خود از ستمش گذشت شود و حقدار نابخرد، بسا که به سفاهت خود، نور حقِّ خویش را خاموش کند.

12 آدم بی شخصیت

مَنْ هانَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ فَلا تَأْمَنْ شَرَّهُ.

کسی که خود را پست شمارد، از شرّ او در امان مباش.

13 دنیا جایگاه سود و زیان

أَلدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.

دنیا بازاری است که گروهی در آن سود برند و دستهای زیان ببینند.

14 حسد و خودخواهی

أَلْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَ الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داع إِلَی الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ، وَ الْبُخْلُ أَذَمُّ الاَْخْلاقِ وَ الطَّمَعُ سَجِیهٌ سَیئَهٌ.

حسد نیکوییها را نابود سازد، و دروغ، دشمنی آوَرَد، و خودپسندی مانع از طلب دانش و خواهنده خواری و جهل گردد، و بخل ناپسندیده ترین خُلق و خوی است، و طمع خصلتی ناروا و ناشایست است.

15 پرهیز از تملّق

قالَ أَبُوالْحَسَنِ الثّالِثِ (علیه السلام) لِرَجُل وَ قَدْ أَکثَرَ مِنْ إِفْراطِ الثَّناءِ عَلَیهِ: أَقْبِلْ عَلی شَأْنِک، فَإِنَّ کثْرَهَ المَلَقِ یهْجُمُ عَلَی الظِّنَّهِ وَ إِذا حَلَلْتَ مِنْ أَخیک فی مَحَلِّ الثِّقَهِ، فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلی حُسْنِ النِّیهِ.

امام هادی (علیه السلام) به کسی که در ستایش از ایشان افراط کرده بود فرمودند: از این کار خودداری کن که تملّقِ بسیار، بدگمانی به بار می آورد و اگر اعتماد برادر مؤمنت از تو سلب شد از تملّق او دست بردار و حسن نیت نشان ده.

16 جایگاه حُسنِ ظنّ و سوءظنّ

إِذا کانَ زَمانُ الْعَدْلِ فیهِ أَغْلَبَ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أَنْ یظُنَّ بِأَحَد سُوءً حَتّی یعْلَمَ ذلِک مِنْهُ، وَ إِذا کانَ الْجَوْرُ أَغْلَبَ فیهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَیسَ لاَِحَد أَنْ یظُنَّ بِأَحَد خَیرًا ما لَمْ یعْلَمْ ذلِک مِنْهُ.

هر گاه در زمانه ای عدل بیش از ظلم رایج باشد، بدگمانی به دیگری حرام است، مگر آن که [آدمی] بدی از کسی ببیند.

و هر گاه در زمانهای ظلم بیش از عدل باشد، تا وقتی که [آدمی] خیری از کسی نبیند، نباید به او خوشبین باشد.

17 بهتر از نیکی و زیباتر از زیبایی

خَیرٌ مِنَ الخَیرِ فاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَمیلِ قائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ، وَ أَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راکبُهُ.

بهتر از نیکی، نیکوکار است، و زیباتر از زیبایی، گوینده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدی، عامل آن است، و وحشتناکتر از وحشت، آورنده آن است.

18 توقّع بیجا

لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کدَرْتَ عَلَیهِ، وَ لاَالْوَفاءَ لِمَنْ غَدَرْتَ بِهِ، وَ لاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّک إِلَیهِ، فَإِنَّما قَلْبُ غَیرِک کقَلْبِک لَهُ.

از کسی که براو خشم گرفته ای، صفا و صمیمیت مخواه و از کسی که به وی خیانت کرده ای، وفا مطلب و از کسی که به او بدبین شده ای، انتظار خیرخواهی نداشته باش، که دل دیگران برای تو همچون دل تو برای آنهاست.

19 برداشت نیکو از نعمتها

أَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ الَْتمِسُوا الزِّیادَهَ فیها بِالشُّکرِ عَلَیها، وَ اعْلَمُوا أَنَّ النَّفْسَ أَقْبَلُ شَیء لِما أَعْطَیتَ وَ أَمْنَعُ شَیء لِما مَنَعْتَ.

نعمتها را با برداشت خوب از آنها به دیگران ارائه دهید و با شکرگزاری افزون کنید، و بدانید که نفس آدمی رو آورنده ترین چیز است به آنچه به او بدهی و بازدارنده ترین چیز است از آنچه که از او بازداری.

20 خشم به زیردستان

أَلْغَضَبُ عَلی مَنْ تَمْلِک لُؤْمٌ.

خشم بر زیردستان از پستی است.

21 عاقّ والدین

أَلْعُقوقُ ثَکلُ مَنْ لَمْ یثْکلْ.

نافرمانی فرزند از پدر و مادر، داغِ داغ نادیدگان است.

22 تأثیر صله رحم در ازیاد عمر

إِنَّ الرَّجُلَ لَیکونَ قَدْ بَقِی مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثُونَ سَنَهً فَیکونُ وُصُولاً لِقَرابَتِهِ وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَیجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَهً وَ ثَلاثینَ سَنَهً، وَ إِنَّهُ لَیکونَ قَدْ بَقِی مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ سَنَهً فَیکونُ عاقًّا لِقَرابَتِهِ قاطِعًا لِرَحِمِهِ، فَیجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَ سِنینَ.

چه بسا شخصی که مدّت عمرش مثلاً سی سال مقدّر شده باشد به خاطر صله رحم و پیوند با خویشاوندانش، خداوند عمرش را به 33 سال برساند.

و چه بسا کسی که مدّت عمرش 33 سال مقدّر شده باشد، به خاطر آزردن خویشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.

23 نتیجه عاقّ والدین

أَلْعُقُوقُ یعَقِّبُ الْقِلَّهَ وَ یؤَدّی إِلَی الذِّلَّهِ.

نارضایتی پدر و مادر، کمی روزی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلّت می کشاند.

24 بیطاقتی در مصیبت

أَلْمُصیبَهُ لِلصّابِرِ واحِدَهٌ وَ لِلْجازِعِ إِثْنانِ.

مصیبت برای صابر یکی است و برای کسی که بی طاقتی می کند دو تاست.

25 همراهان دنیا و آخرت

أَلنّاسُ فِی الدُّنْیا بِالاَْمْوالِ وَ فِی الاْخِرَهِ بالاَْعْمالِ.

مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.

26 شوخی بیهوده

أَلْهَزْلُ فَکاهَهُ السُّفَهاءِ وَ صَناعَهُ الْجُهّالِ.

مسخرگی، تفریح سفیهان و کار جاهلان است.

27 زمان جان دادن

أُذْکرْ مَصْرَعَک بَینَ یدَی أَهْلِک، وَ لا طَبیبٌ یمْنَعُک وَ لاحَبیبٌ ینْفَعُک.

وقت جان دادنت نزد خانواده ات را به یاد آر که در آن هنگام طبیبی جلوگیر مرگت و دوستی نفع رسانت نباشد.

28 نتیجه جدال

أَلْمِراءُ یفْسِدُ الْصِّداقَهَ القَدیمَهَ وَ یحَلِّلُ الْعُقْدَهَ الْوَثیقَهَ وَ أَقَلُّ ما فیهِ أَنْ تَکونَ فیهِالْمُغالَبَهُ وَ الْمُغالَبَهُ أُسُّ أَسْبابِ الْقَطیعَهِ.

جدال، دوستی قدیمی را تباه می کند و پیوندِ اعتماد را میگشاید و کمترین چیزی که در آن است غلبه بر دیگری است، که آن هم سبب جدایی میشود.

29 حکمت ناپذیری دل فاسد

أَلْحِکمَهُ لا تَنْجَعُ فِی الطِّباعِ الْفاسِدَهِ.

حکمت، اثری در دلهای فاسد نمیگذارد.

30 درک لذّت در قِلَّت

أَلسَّهَرُ أَلَذُّ لِلْمَنامِ وَ الْجُوعُ یزیدُ فی طیبِ الطَّعامِ.

شب بیداری، سبب لذّتبخشی خواب، و گرسنگی سبب خوش خوراکی در طعام ناب است.

31 اسیر زبان

راکبُ الْحَرُونِ أَسیرُ نَفْسِهِ، وَ الْجاهِلُ أَسیرُ لِسانِهِ.

کسی که بر اسب سرکش، سوار است، اسیر هوای نفس خویش، و نادان، اسیر زبان خویش است.

32 تصمیم قاطع

أُذْکرْ حَسَراتِ التَّفْریطِ بِأَخْذِ تَقْدیمِ الْحَزْمِ.

افسوسِ کوتاهی در انجام کار را با گرفتن تصمیم قاطع جبران کن.

33 خشم و کینه توزی

أَلْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ، وَ الْعِتابُ خَیرٌ مِنَ الْحِقْدِ.

خشم و تندی، کلیدِ گرانباری است و خشم، بهتر از کینه توزی است.

34 ظهور مقدَّرات

أَلْمَقادیرُ تَریک ما لا یخْطُرُ بِبالِک.

مقدَّرات چیزهایی را بر تو نمایان می سازد که به فکرت خطور نکرده است.

35 خود خواهان مغضوب

مَنْ رَضِی عَنْ نَفْسِهِ کثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیهِ.

هر که از خود راضی باشد، خشمگیران بر او زیاد خواهند بود.

36 تباهی فقر

أَلْفَقْرُ شَرَهُ النَّفْسِ وَ شِدَّهُ الْقُنُوطِ.

فقر، مایه آزمندی نفس و سببِ ناامیدی زیاد است.

37 راه پرستش

لَوْ سَلَک النّاسُ وادِیا شُعَبًا لَسَلَکتُ وادِی رَجُل عَبَدَاللّهَ وَحْدَهُ خالِصًا.

اگر مردم به راه های گوناگونی روند، من به راه کسی که تنها خدا را خالصانه می پرستد خواهم رفت.

38 آثار گوشتخواری

مَنْ تَرَک اللَّحْمَ أَرْبَعینَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ وَ مَنْ أَکلَ اللَّحْمَ أَرْبَعینَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ.

کسی که چهل روز گوشت نخورد بد خُلقی پیدا کند، و کسی که چهل روز پی در پی نیز گوشت خورد اخلاقش بد شود.

39 یگانگی خدا

لَمْ یزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَیءَ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْیاءَ بَدیعًا وَ اخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الاَْسْماءِ.

خداوند از ازل تنها بود و چیزی با او نبود، سپس اشیاء را به صورت نوظهور آفرید و برای خودش بهترین نامها را برگزید.

40 فروتنی

أَلتَّواضُعُ أَنْ تُعْطِی النّاسَ ما تُحِبُّ أَنْ تُعْطاهُ.

فروتنی آن است که با مردم چنان کنی که دوست داری با تو چنان باشند.

امام حسن عسکری (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام حسن عسکری (علیه السلام)

امام حسن عسکری، فرزند امام هادی (علیه السلام)، در روز هشتم ربیع الثّانی یا 24 ربیع الاوّل سال 232 هجری قمری در مدینه به دنیا آمد.

نام مادر گرامی آن حضرت را، سوسن و بعضی «سلیل» و «حُدَیث» نیز گفته اند.

او در هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجری قمری با توطئه معتمد خلیفه عبّاسی در شهر سامرّا، در 28 سالگی به شهادت رسید.

آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش در 22 سالگی به مقام امامت رسید.

برنامه و مواضع او به عنوان مرجع فکری شیعیان قلمداد گردید و مصالح عقیدتی و اجتماعی آنان را کاملاً مراعات می کرد.

در عصر آن حضرت، دشواریها و گرفتاریهایی پیش آمد که از قدرت عبّاسیان کاست، تا جایی که موالی و ترکان بر حکومت دست یافتند، ولی فشار و شکنجه و آزار نسبت به امام و یارانش تخفیف پیدا نکرد.

متوکل او را به زندان انداخت، بی آن که سبب آن کار را بگوید! عبّاسیان تلاش می کردند که امام عسکری (علیه السلام) را در دستگاه حکومت وارد کنند تا پیوسته مراقب او باشند و او را از پایگاه های خویش و از یاران و پیروانش دور سازند.

آن حضرت نیز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرّا اقامت کند و زیر نظر باشد.

مواضع علمی امام عسکری (علیه السلام) در پاسخهای قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حقّ، با روش مناظره و گفتگوهای موضوعی و مناقشه ها و بحثهای علمی، روز به روز شخصیت آن حضرت را بارزتر نشان می داد و

مؤمنین را به شخصیت مکتبی و فکری خود مجهّز می نمود و از طرفی پایداری و ایستادگی آنان را در برابر جریانهای فکری خطرناک تضمین می نمود.

کنْدی (ابویوسف یعقوب بن اسحاق) فیلسوف عراقی در زمان امام (علیه السلام)، به زعم خود، پیرامون متناقضات قرآنی به خیال خود، کتابی تدوین کرد، امام عسکری (علیه السلام) به وسیله بعضی از منسوبانِ به حوزه علمی او، با او تماس گرفت و کوشش او را با شکست رو به رو کرد و کنْدی را قانع نمود که در اشتباه بوده است، کنْدی توبه کرد و اوراق خود را سوزانید.

امام (علیه السلام) بیانات علمی قابل توجّهی در باب خلق قرآن برای ابوهاشم جعفری ایراد فرمود و نیز مطالبی ارزشمند درباب تفسیر قرآن از او نقل شده است.

برای امام عسکری (علیه السلام) از مناطق گوناگون اسلامی که پایگاه های مردمی او آنجا بود، به وسیله نمایندگانش که در آن مناطق پراکنده بودند، اموالی فراهم میآمد، و امام با دقّت بسیار و با روشهای گوناگون میکوشید تا آن اموال را کاملاً از چشم دولتیان بپوشاند و پنهانی به مصرف رساند.

دولت عبّاسی در برابر یاران امام (علیه السلام) و در پایگاه هایی که پشتیبان او بودند، قاطعانه و بیرحمانه ایستادگی می کرد و برای از میان برداشتن خطّمشی و برنامه امام و پراکنده کردن و وادار کردن یاران او کوششهای فراوان به عمل آورد.

مسأله مهدی و غیبت آن حضرت

امام عسکری به وضوح میدید که اراده خداوند برای ایجاد دولت الهی بر روی زمین، بر این تعلّق گرفته است که فرزندش مهدی (علیه السلام) غیبت کند.

سخنان ائمّه پیشین و نصوص فراوان و پیاپی، به آمدن مهدی (علیه السلام) بشارت می داد و در این

موارد، روایات متواتر و صحیح از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در دست است، و مؤلّفان صحاح از اهل سنّت که معاصران آن حضرت یا پیش از آن بوده اند، روایات مربوط به مهدی موعود (علیه السلام) را نقل کرده اند که بخاری و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند.

امام عسکری تلاش می کرد تا مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن در شخص فرزندش امام مهدی (علیه السلام) صورت گرفته است.

این امر درباره افکار افراد عادی دشوار می نمود و امام (علیه السلام) به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ می داد و به مردم می فهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.

دوستان و طرفداران امام (علیه السلام) به وسیله مکاتبه و مراسله با او تماس می گرفتند و درباره مهدی موعود از حضرتش پرسش می نمودند و جواب لازم و کافی را دریافت می کردند.

شیعیان وقتی اموالی را از حقوق شرعی ای که بر آنان واجب بود، برای امام عسکری (علیه السلام) می بردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعید عمری» وارد می شدند و او که برای سرپوش گذاشتن بر فعّالیتهای امام (علیه السلام) و برای مصلحت او، تجارت روغن می کرد، پولهایی را که تحویل می گرفت در خیکهای روغن می گذاشت و دور از چشم حاکمان، برای امام میفرستاد، زیرا اگر بر قضیه واقف می شدند همه آن را مصادره می کردند.

قیام صاحب زنج و برخورد امام عسکری (علیه السلام)

در زمان خلافت مهتدی عبّاسی، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفین سر به قیام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چیره

گردد و ادّعا داشت که او از سلاله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و نسبش به امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) می رسد.

مسعودی در مروج الذّهب مینویسد: او زاده یکی از روستاهای ری بوده و بیشتر یارانش از موالی و زنجیها بود که دشواریهایی برای عبّاسیها پدید آورد و نزدیک بود بغداد، پایتخت آنها را پس از نبرده ای سختی که میان او و خلفای عبّاسی جریان داشت به تصرّف خود درآوَرَد.

امام عسکری (علیه السلام) فرمود: صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست.

در این حال، هر گاه سخن از قیام او به میان میآمد و به دنبال آن کشتن پیرمردان و کودکان و به اسارت گرفتن زنان و سوزاندن شهرها و خانه ها و دیگر اعمال ناروایی که اتّفاق می افتاد، انتساب او را به علویها تکذیب می کرد و آنان را با مشرب خوارج ارزیابی می نمود.

ولی کسی که حوادث آن دوره از تاریخ اسلامی را، که ترکها و غلامان مقدّرات کشور را در قدرت خود گرفته بودند و نیز ظلم و بیدادی که سرتاسر مملکت اسلامی و مردم آن را فرا گرفته بود و در همان حال، خلیفه تقریباً هیچکاره بود، مدّ نظر قرار دهد، به نظرش بعید نمیآید که حرکت صاحب الزّنج و پیروان او همچون دیگر قیامها به رهبری علویها و دیگران ترتیب داده می شده است تا از آنچه بر مردم در آن زمان میرفت رهایی پیدا کنند و کارهای ناروایی که به آنها نسبت داده شده چه بسا ساخته و پرداخته خودِ حُکام و دستگاه های آنها برای بدنام کردنشان بوده باشد.

و در مورد آنچه راویان از قول امام روایت کرده اند که

«صاحب الزّنج» از ما نیست، شاید بتوان گفت: که این سخن بر فرض صحّت، صریحاً گویای تکذیب انتساب ایشان به خود نبوده، زیرا امکان دارد که منظور حضرت این باشد که او در کارها و اقدامهایش، از ما نیست؛ همچنان که امکان دارد امام از سوی حکام وقت، مجبور به بیان چنین سخنی شده باشد.

برخی روایات، آن چنان که در «اکمال الدّین» شیخ صدوق آمده، اشاره به این دارند که او هرگز دروغگو نبوده است.

به هر حال، برخورد معتمد عبّاسی با امام حسن عسکری تفاوتی با برخوردهای حاکمان عبّاسی پیش از او با ایشان نداشت.

او امام را تحت مراقبت شدیدی قرار داد، به طوری که کسی جز در شرایط ویژهای که امام با نزدیکان خود قرار گذاشته بود، امکان تماس با آن حضرت را نمی یافت و هر آنچه که از خارج به ایشان می رسید یا به خارج می دادند، از طریق مراسله بود.

وقتی که خبر کسالت امام به گوش معتمد عبّاسی رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند.

پس از شهادت امام نیز تفتیش و بازجویی کامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم کردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویی از فرزندان امام عسکری (علیه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند که زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یکی از آنان دیدند به خلیفه گزارش کنند.

هراس و وحشت عبّاسیان از مهدی موعود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشری که طومار

ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعی را برقرار خواهد ساخت معرّفی کرده بود، روز به روز بالا می گرفت.

آنان می خواستند با کشتن نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسکری (علیه السلام) در نامهای به همین مطلب اشاره کرده: «پنداشته اند با کشتن من، نَسلم را قطع خواهند کرد و حال آن که خداوند خواسته آنان را تکذیب کرده است و سپاس خدای را که مرا از جهان نَبُرْد تا آن که جانشین و امام بعد از من را نشانم داد.

او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر اکرم است.

خداوند او را در دوران غیبت حفظ می کند، سپس او را ظاهر می سازد تا زمین را پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابری کند.» اینک در میان سخنان و کلمات گهربار حضرت امام عسکری (علیه السلام)، که هر یک به منزله چراغ هدایت و مشعل فروزان راه زندگی است، چهل حدیثِ برگزیده، تقدیمِ تشنگان آب زلال و حیات بخش مکتب انسان سازش میشود.

به امید آن که همگی بهره لازم را از کلمات شریفش برگیریم و منتظر ظهور فرزند دلبند و برومندش باشیم.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ الْعَسْکری (علیه السلام):

1 پرهیز از جدال و شوخی

لا تُمارِ فَیذْهَبَ بَهاؤُک وَ لا تُمازِحْ فَیجْتَرَأَ عَلَیک.

جدال مکن که ارزشت می رود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند.

2 تواضع در نشستن

مَنْ رَضِی بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکتُهُ یصَلُّونَ عَلَیهِ حَتّی یقُومَ.

هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.

3 هلاکت در ریاست و افشاگری

دَعْ مَنْ ذَهَبَ یمینًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِی یجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْی وَ إِیاک وَ الاِْذاعَهَ وَ طَلَبَ الرِّیاسَهِ، فَإِنَّهُما یدْعُوانِ إِلَی الْهَلَکهِ.

آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستی چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشی گِرد آوَرَد.

مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنی کنی و در پی ریاست باشی، زیرا این دو، آدمی را به هلاکت می کشانند.

4 گناهی که بخشوده نشود

مِنَ الذُّنُوبِ الَّتی لا تُغْفَرُ: لَیتَنی لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا.

ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراک فِی النّاسِ أَخْفی مِنْ دَبیبِ الَّنمْلِ عَلَی الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِی اللَّیلَهِ الْمُظْلِمَهِ.

از جمله گناهانی که آمرزیده نشود این است که [آدمی] بگوید: ای کاش مرا به غیر از این گناه مؤاخذه نکنند.

سپس فرمود: شرک در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهانتر است.

5 نزدیکتر به اسم اعظم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ أَقْرَبُ إِلَی اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَینِ إِلی بَیاضِها.

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهی چشم به سفیدیاش نزدیکتر است.

6 دوستی نیکان و دشمنی بدان

حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضیلَهٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَینٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْی عَلَی الْفُجّارِ.

دوستی نیکان به نیکان، ثوابست برای نیکان.

و دوستی بدان به نیکان، فضیلت است برای نیکان.

و دشمنی بدان با نیکان، زینت است برای نیکان.

و دشمنی نیکان با بدان، رسوایی است برای بدان.

7 سلام نشانه تواضع

مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلی کلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.

از جمله تواضع و فروتنی، سلام کردن بر هر کسی است که بر او می گذری، و نشستن در پایین مجلس است.

8 خنده بیجا

مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْک مِنْ غَیرِ عَجَب.

خنده بیجا از نادانی است.

9 همسایه بد

مِنَ الْفَواقِرِ الَّتی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأی حَسَنَهً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأی سَیئَهً أَفْشاها.

از بلاهای کمرشکن، همسایه ای است که اگر کردار خوبی را بیند نهانش سازد و اگر کردار بدی را بیند آشکارش نماید.

10 پندی گویا و جامع

أُوصیکمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ الْوَرَعِ فی دینِکمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الأَمانَهِ إِلی مَنِ ائْتَمَنَکمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ.

فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) صَلُّوا فی عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکمْ إِذا وَرَعَ فی دینِهِ وَ صَدَقَ فی حَدیثِهِ وَ أَدَّی الاَْمانَهَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِی فَیسُرُّنی ذلِک.

إِتَّقُوا اللّهَ وَ کونُوا زَینًا وَ لا تَکونُوا شَینًا، جُرُّوا إِلَینا کلَّ مَوَدَّه وَ ادْفَعُوا عَنّا کلَّ قَبیح، فَإِنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کذلِک.

لَناحَقٌّ فی کتابِ اللّهِ وَ قَرابَهٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهیرٌ مِنَ اللّهِ لا یدَّعیهِ أَحَدٌ غَیرُنا إِلاّ کذّابٌ.

أَکثِرُوا ذِکرَ اللّهِ وَ ذِکرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَهَ الْقُرانِ وَ الصَّلاهَ عَلَی النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) فَإِنَّ الصَّلاهَ عَلی رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّیتُکمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیکمْ السَّلامَ.

شما را به تقوای الهی و پارسایی در دینتان و تلاش برای خدا و راستگویی و امانتداری درباره کسی که شما را امین دانسته نیکوکار باشد یا بدکار و طول سجود و حُسنِ همسایگی سفارش می کنم.

محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای همین آمده است.

در میان جماعتهای آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و

مریضانشان را عیادت کنید.

و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یک از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته میشود: این یک شیعه است، و این کارهاست که مرا خوشحال می سازد.

تقوای الهی داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتی، تمام دوستی خود را به سوی ما بکشانید و همه زشتی را از ما بگردانید، زیرا هر خوبی که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدی درباره ما گفته شود ما نه آنیم.

در کتاب خدا برای ما حقّی و قرابتی از پیامبر خداست و خداوند ما را پاک شمرده، احدی جز ما مدّعی این مقام نیست، مگر آن که دروغ می گوید.

زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ کنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام و تحیت بفرستید.

زیرا صلوات بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ده حسنه دارد.

آنچه را به شما گفتم حفظ کنید و شما را به خدا میسپارم، و سلام بر شما.

11 اندیشه در کار خدا

لَیسَتِ الْعِبادَهُ کثْرَهَ الصِّیامِ وَ الصَّلوهِ وَ إِنَّما الْعِبادَهُ کثْرَهُ التَّفَکرِ فی أَمْرِ اللّهِ.

عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.

12 پلیدی خشم

أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کلِّ شَرٍّ.

خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدی است.

13 ویژگیهای شیعیان

شیعَتُنا الْفِئَهُ النّاجِیهُ وَالْفِرْقَهُ الزّاکیهُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَی الظَّلَمَهِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیفْجُرُ لَهُمْ ینابیعُ الْحَیوانِ بَعْدَ لَظْی مُجْتَمَعِ النِّیرانِ أَمامَ الرَّوْضَهِ.

پیروان ما، گروه های نجات یابنده و فرقه های پاکی هستند که حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمکاران، سپر و کمک کار ما [هستند].

به زودی چشمه های حیات [منجی بشریت] بعد از گدازه توده های آتش! پیش از ظهور برای آنان خواهد جوشید.

14 ناآرامی کینه توز

أَقَلُّ النّاسِ راحَهً أَلْحُقُودُ.

کینه توز، ناآرامترینِ مردمان است.

15 پارساترین مردم

أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَهِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَی الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَک الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَک الذُّنُوبَ.

پارساترین مردم کسی است که در هنگام شبهه توقّف کند.

عابدترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد.

زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک نماید.

کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد.

16 وجود مؤمن

أَلْمُؤْمِنُ بَرَکهٌ عَلَی الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّهٌ عَلَی الْکافِرِ.

مؤمن برای مؤمن، برکت و بر کافر، اتمام حجّت است.

17 محصول اعمال

إِنَّکمْ فی آجال مَنْقُوصَه وَ أَیام مَعْدُودَه وَ الْمَوْتُ یأْتی بَغْتَهً، مَنْ یزْرَعْ خَیرًا یحْصِدُ غِبْطَهً وَ مَنْ یزْرَعْ شَرًّا یحْصِدُ نِدامَهً، لِکلِّ زارِع ما زَرَعَ لا یسْبَقُ بَطیءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا یدْرِک حَریصٌ ما لَمْ یقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِی خَیرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِی شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.

شما عمر کاهنده و روزهای برشمرده ای دارید، و مرگ به ناگهان می آید، هر کس تخم خیری بکارد به خوشی بِدْرَوَد، و هر کس تخم شرّی بکارد به پشیمانی بِدْرَوَد.

هر که هر چه بکارد همان برای اوست.

کندکار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نیست در نیابد، هر که به خیری رسد خدایش داده، و هر که از شرّی رهد خدایش رهانده.

18 شناخت احمق و حکیم

قَلْبُ الأَحْمَقِ فی فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکیمِ فی قَلْبِهِ.

قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.

19 تلاش برای رزق مقدّر

لا یشْغَلْک رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.

رزق و روزی ضمانت شده، تو را از کار واجب باز ندارد.

20 عزّتِ حقگرایی

ما تَرَک الْحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ، و لا أَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ.

هیچ عزیزی حقّ را رها نکند، مگر آن که ذلیل گردد و هیچ ذلیلی به حقّ نیاویزد، مگر آن که عزیز شود.

21 دوست نادان

صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.

دوست نادان، مایه رنج است.

22 بهترین خصلت

خَصْلَتانِ لَیسَ فَوْقَهُما شَیءٌ: أَلاِْیمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.

دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آنها چیزی نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.

23 نتیجه جسارت بر پدر

جُرْأَهُ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ فی صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَی الْعُقُوقِ فی کبَرِهِ.

جرأت و دلیری فرزند بر پدرش در کوچکی، سبب عاقّ و نارضایتی پدر در بزرگی میشود.

24 بهتر از حیات و بدتر از مرگ

خَیرٌ مِنَ الْحَیاهِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیاهَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِک أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.

بهتر از زندگی چیزی است که چون از دستش دهی، از زندگی بدت آید، و بدتر از مرگ چیزی است که چون به سرت آید مرگ را دوست بداری.

25 وابستگی و خواری

ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکونَ لَهُ رَغْبَهٌ تُذِلُّهُ.

چه زشت است برای مؤمن، دلبستگی به چیزی که او را خوار دارد.

26 نعمت بلا

ما مِنْ بَلِیه إِلاّ وَ لِلّهِ فیها نِعْمَهٌ تُحیطُ بِها.

هیچ بلایی نیست، مگر این که در آن از طرف خدا نعمتی است.

27 اکرام بدون افراط

لا تُکرِمِ الرَّجُلَ بِما یشُقُّ عَلَیهِ.

هیچ کس را طوری اکرام مکن که بر او سخت گذرد.

28 ارزش پند پنهان

مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیهً فَقَدْ شانَهُ.

هر که در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر که آشکارا برادرش را پند دهد او را کاسته.

29 تواضع و فروتنی

أَلتَّواضُعُ نِعْمَهٌ لا یحْسَدُ عَلَیها.

تواضع و فروتنی، نعمتی است که بر آن حسد نبرند.

30 سختی تربیت نادان

رِیاضَهُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ کالْمُعْجِزِ.

پرورش دادن نادان و ترک دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.

31 شادی بیجا

لَیسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.

اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است.

32 جمال ظاهر و باطن

حُسْنُ الصُّورَهِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.

صورت نیکو، زیبایی ظاهری است، و عقل نیکو، زیبایی باطنی است.

33 کلید تمام گناهان

جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکذِبَ.

تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.

34 چشم پوشی از لغزش و یادآوری احسان

خَیرُ إِخْوانِک مَنْ نَسِی ذَنْبَک وَ ذَکرَ إِحْسانَک إِلَیهِ.

بهترین برادران تو کسی است که خطایت را نادیده گیرد و احسانت را یادآور شود.

35 مدح نالایق

مَنْ مَدَحَ غَیرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.

هر که نالایقی را ثنا گوید، خود در موضعِ اتّهام قرار گیرد.

36 راه دوست یابی

مَنْ کانَ الْورَعُ سَجِیتَهُ، وَ الْکرَمُ طَبیعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ کثُرَ صَدیقُهُ.

کسی که پارسایی خوی او، و بخشندگی طبیعت او، و بردباری خصلت او باشد دوستانش بسیار شوند.

37 انس با خدا

مَنْ آنَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.

کسی که با خدا مأنوس باشد، از مردم گریزان گردد.

38 خرابی مناره ها و کاخها

إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصیرِ الَّتی فِی الْمَساجِدِ.

هنگامی که قائم (علیه السلام) قیام کند، دستور به خرابی مناره ها و کاخهای مساجد دهد.

39 نماز شب، سیر شبانه

إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یدْرَک إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیلِ.

وصول به خداوند عزّوجلّ، سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

40 ادبی بسنده

کفاک أَدَبًا تَجَنُّبُک ما تَکرَهُ مِنْ غَیرِک.

در مقام ادب برای تو همین بس که آنچه برای دیگران نمیپسندی، خود، از آن دوری کنی.

امام مهدی (علیه السلام)

پرتوی از سیره و سیمای امام مهدی (علیه السلام)

حضرت مهدی (علیه السلام) در نیمه شعبان سال 255 هجری در شهر سامرّا متولّد گردید.

نام مشهور مادر آن حضرت، نرجس [نرگس] است.

پنج سال از زندگانی او در حیات پدر بزرگوارش امام حسن عسکری گذشت.

در آن مدّت، فعّالیت مهمّ و اساسی امام عسکری بر دو امر مهمّ متمرکز بود: 1 احتیاط کامل از دستگاه حاکم، 2 آشنا کردن او با یاران نزدیک خود.

امام مهدی (علیه السلام) پس از پدر، مسئولیت امامت را در سال 260 هجری در پنج سالگی به عهده گرفت.

خردسالی امام پدیده ای شگفتآور نیست، همان طور که حضرت یحیی در کودکی صاحب حکم نبوّت شد، چنان که خداوند در سوره مریم، آیه 12 می فرماید: «یا یحْیی خُذِ الْکتابَ بِقُوَّه وَ آتَیناهُ الْحُکمَ صَبِیا» ای یحیی! کتاب آسمانی را با نیرو بگیر.

و این گونه او را در کودکی حکم نبوّت دادیم.

امام حسن عسکری (علیه السلام) چند روز پیش از وفات، به دوستان خود، در مجلسی که چهل تن از یاران وفادارش حضور داشتند و از جمله آنان محمّد بن عثمان و معاویه بن حکیم و محمّد بن ایوب بودند، چنین فرمود: «او بعد از من صاحب و خلیفه شماست، او قائمی است، که گردنها منتظرانه، به سوی او کشیده میشود.

هنگامی که زمین از ستم و ناروا پر شد، خروج می کند، و زمین را از قسط و عدل سرشار می سازد.» غیبت صغری از سال 260 هجری تا سال 329 هجری به طول انجامید.

امام مهدی (علیه السلام) با بعضی از یاران نزدیک خود به

طور مستقیم تماس می گرفت و به آنان توصیه می فرمود که مشاهدات خود را در میان مردم تبلیغ کنند و سفارش می کرد که مکان و سایر خصوصیاتی را که راه وصول به سوی او را برای مقامات دولتی آسان می ساخت، پنهان دارند.

آن حضرت به مسائل گوناگون مردم از طریق وکیلان و سفیران خود، که مورد اعتماد او بودند، پاسخ می داد؛ فقط با کسانی که اخلاصشان محرز و مورد اطمینان کامل بودند و راز را افشا نمی کردند تماس می گرفت.

تلاشهای پیگیر معتمد، خلیفه عبّاسی و پس از او معتضد، برای دستگیری حضرت مهدی (علیه السلام) بی نتیجه ماند.

مأموران برای چندمین بار در سامرّا خانه امام حسن عسکری را محاصره کردند، همه جای خانه را بازرسی نمودند، وقتی وارد خانه شدند از سرداب، بانگ تلاوت قرآن به گوش رسید.

بر در سرداب فراهم آمدند و آنجا را محاصره کردند تا کسی نه در آنجا به درون رود و نه از آنجا بیرون آید.

فرمانده سربازان بر در ایستاد تا همه سربازان به او پیوستند.

امام (علیه السلام) از در سرداب بیرون آمد و از مقابلشان گذشت، وقتی از چشم ناپدید شد، فرمانده گفت: پایین بروید.

گفتند آیا او نبود که از برابر تو گذشت؟ جواب داد: من کسی را ندیدم.

پس چرا او را رها کردید؟ گفتند ما پنداشتیم که تو او را دیده ای.

اموال و حقوق شرعی ای که از طرف شیعیان به امام (علیه السلام) می رسید، توسّط نمایندگان و وکیلان توزیع می شد و به مصرف واقعی خود می رسید.

قسمتی از اموال به طور مستقیم به دست امام (علیه السلام) می رسید و قسمتی را نایب، بر وفق قواعد و احکام اسلامی در صرفِ حقوق، مصرف می کرد.

وظایف نوّاب

آن حضرت، علاوه بر رسیدگی به امور مالی، گرفتن سؤالات و رساندن آن به امام و رساندن پاسخ امام به مردم بود.

نوّاب چهارگانه

نوّاب چهارگانه کسانی بودند که در غیبت صغری از طرف امام (علیه السلام) دارای وکالت خاصّه بودند.

آنان به ترتیب و بنا به تسلسل تاریخی عبارت بودند از: 1 عثمان بن سعید العمری، مدّت نیابت پنج سال، 2 محمّد بن عثمان العمری، مدت نیابت حدود چهل سال، 3 حسین بن روح نوبختی، مدّت نیابت حدود بیست و یک سال، 4 و علی بن محمّد سمری، مدّت نیابت سه سال.

و با پایان زندگی این چهار نفر، دوران غیبت صغری در سال 329 هجری به پایان رسید و سپس دوران غیبت کبری آغاز گردید.

تحرّکات و تلاشهای آنان - بدون این که مأمورین را به خود جلب کنند - بسیار سرّی بود.

از جمله کوششهای آنها حلّ مشکلات علمی و شرکت در بحثها و مناظرات عقیدتی بود که برای راهنمایی پایگاه های مردمی یا برای پاسخگویی به شبهه ها و دفاع از اسلام انجام می شد.

نیابت و نمایندگی خاصّ از طرف امام مهدی (علیه السلام) 69 سال و شش ماه و پانزده روز ادامه داشت و این مدّت، غیبت صغری نام دارد.

غیبت صغری در سال 329 پایان یافت.

در آن وقت، عمر امام مهدی (علیه السلام) 74 سال بود.

آن گاه غیبت کبری آغاز گردید تا خداوند حکیم در زمان و شرایط مساعد به آن حضرت اجازه ظهور دهد تا زمین را پر از عدل و داد کند و حکومت واحد جهانی را تشکیل دهد و آرزوی بشریت را، که همان تحقّق مدینه فاضله است، محقّق گرداند.

به امید آن روز.

مهدی از دیدگاه علمای اهل سنّت

اعتقاد به مهدویت، اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ی رسیده،

علمای اهل سنّت نیز این موضوع را قبول دارند.

ولی معمولا آنان، تولّد حضرت مهدی را انکار می کنند و می گویند: شخصیتی که پیامبر اکرم از قیام او خبر داده، هنوز متولّد نشده است و در آینده تولّد خواهد یافت.

شبراوی شافعی در «الاتّحاف» گوید: «شیعه عقیده دارد مهدی موعود که احادیث صحیحه درباره او وارد شده همان پسر حسن عسکری است و در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد، ولی صحیح آن است که او هنوز متولّد نشده و در آینده متولّد میشود و او از اشراف اهل بیت کریم است.» ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ذیل خطبه 16 می گوید: «اکثر محدّثین عقیده دارند مهدی موعود از نسل فاطمه (علیها السلام) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به نام او تصریح کرده اند و شیوخ ما به او اعتراف نموده اند.

منتها او به عقیده ما هنوز متولّد نشده و بعداً متولّد خواهد گردید.» با این حال، تعدادی از مورّخان و محدّثان اهل سنّت، تولّد آن حضرت را ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانستهاند، از جمله: 1 عزّالدّین ابن اثیر (متوفّای 630) در حوادث سال 260 هجری مینویسد: «ابو محمّد عسکری (امام حسن عسکری) در سال 232 متولّد شد و در سال 260 وفات یافت و او پدر محمّد است که شیعه او را «منتَظَر» نامند.» 2 عماد الدّین ابوالفداء اسماعیل بن نورالدّین شافعی (متوفّای 732) گوید: «علی هادی (امام دهم) در سال 254 هجری در سامرّا وفات یافت.

او پدر حسن عسکری است و حسن عسکری یازدهمین امام از ائمّه دوازدهگانه است و او پدر محمّد منتظَر صاحب سرداب است

و در سال 255 متولّد شده است.» 3 ابن حجر هیتمی مکی شافعی (متوفّای 974) در «الصّواق المحرقه» مینویسد: «حسن عسکری در سامرّا وفات یافت، عمرش 28 سال بود و به قولی او را مسموم کردند و از خود فرزندی جز ابوالقاسم محمّد حجّت باقی نگذاشت، عمر او به وقت وفات پدرش پنج سال بود، لیکن خدا در آن کمی سنّ، به وی حکمتِ امامت را عطا کرده بود و «قائم منتظَر» نامیده میشود.» 4 نورالدّین علی بن محمّد بن صبّاغ مالکی (متوفّای 855) گوید: «مدّت امامت امام حسن عسکری دو سال بود.

او بعد از خودش فرزندش «حجّت قائم» را باقی گذاشت که برای حکومتِ حقّ، انتظارش کشیده میشود.

پدرش او را مخفی نگهداشته و پنهانش کرده بود و آن به علّت سختی کار و خوف از سلطان وقت بود.» 5 ابوالعبّاس احمد بن یوسف دمشقی قرمانی (متوفّای 1019) در «اخبار الدُّوَل و آثار الأُوَل» مینویسد: «فصل یازدهم کتاب در بیان حال خلف صالح امام ابی القاسم محمّد فرزند حسن عسکری است که عمرش به وقت وفات پدرش پنج سال بود، لیکن خدا به وی حکمت عطا فرمود، چنان که به یحیی (علیه السلام) داده شد، او متوسّط القامه، زیباموی، زیبابینی و گشاده پیشانی بود.» معلوم میشود که تولّد حضرت مهدی برای این نویسنده و مورّخ سنّی به قدری واضح و یقینی بوده که حتّی به بیانِ قیافه و شمائل آن حضرت نیز پرداخته و از او به نام «الخلف الصّالح» یاد کرده است.

6 حافظ ابوعبدالله محمّد بن یوسف کنجی شافعی (متوفّای 658) در «کفایه الطّالب» مینویسد: «امام عسکری روز جمعه هشتم ربیع الاوّل در سال

260 در سامرّا از دنیا رفت و در خانهای که پدرش در آن دفن شده بود، دفن گردید، پسرش را بعد از خود گذاشت و اوست امام منتظَر.

کتاب کفایه الطّالب را در اینجا تمام کرده و حالات او را در کتابی مخصوص می نگاریم.» ناگفته نماند که کتاب ویژه این عالمِ سنّی درباره حضرت مهدی (علیه السلام)، البیان فی اخبار صاحب الزّمان نام دارد.

7 خواجه پارسا از بزرگان مذهب حنفی در کتاب «فضل الخطاب» مینویسد: «ابو محمّد حسن عسکری بعد از خودش جز فرزندی به نام ابوالقاسم محمّد منتظَر که مرسوم به قائم و حجّت و مهدی و صاحب الزّمان است بر جای نگذاشت.

شب میلاد او نیمه شعبان سال 255 هجری و مادرش امّ ولد بوده که نرجس نامیده شده است.» 8 ابن طلحه کمال الدّین شافعی (متوفّای 654) در کتاب ارزشمندش به نام «مطالب السَّئُول فی مناقب آل الرّسول» می نویسد: «امّا در مناقب ابو محمّد حسن عسکری همین بس که بزرگترین منقبب و مزیتی که خدا به او داده آن است که مهدی موعود از صلب اوست … مادرش کنِیری است به نام صیقل و نام خودش محمّد، کنیه اش ابوالقاسم، لقبش «حجّت» و «خلف صالح» و به قولی «منتظَر» است.» 9 شمس الدّین ابوالمظفّر سبط بن جوزی حنفی (متوفّای 654) در کتاب معروفش «تذکره الخواصّ» مینویسد: «محمّد بن حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی الرّضا بن جعفر بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب، کنیه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم است.

و او خلف حجّت، صاحب الزّمان، قائم منتظَر و آخرین ائمّه است.

خبر داد ما را عبدالعزیز بن محمود بن بزّاز از ابن عمر

گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «خارج میشود در آخر الزّمان مردی از فرزندانم که اسم او مثل اسم من و کنیه او مثل کنیه من است، زمین را پر از عدل می کند، همان طور که پر از ظلم شده باشد، این همان مهدی است.» 10 عبدالوّهاب شعرانی شافعی مصری (متوفّای 973) در کتابش به نام «الیواقیت و الجواهر» مینویسد: «… او از اولاد امام حسن عسکری و تولدّش در نیمه شعبان سال 255 واقع است و او باقی میماند تا با عیسی بن مریم (علیه السلام) اجتماع کند.

و عمر شریفش تا زمانِ ما که اکنون سال 958 است، 706 سال می باشد.» از حضرت مهدی (علیه السلام)، مطالبی ارزنده تحت عنوان توقیعات و نامه های آن حضرت به نوّاب اربعه و بعضی از اَعلامِ خاصّانِ مورد اعتماد او، نقل گردیده که در مجامع حدیثی از قبیل: بحارالانوار، احتجاج طبرسی، غیبت نعمانی، غیبت شیخ طوسی و اکمال الدّین شیخ صدوق، روایت شده است.

اینک از میان کلمات و سخنانِ آن منجی بشریت و مهدی موعود، چهل حدیث برگزیده را که هر یک رهنمودی بزرگ و امّید بخش است، به جویندگان هدایت و منتظران ظهورش تقدیم می دارم.

چهل حدیث

اشاره

قالَ الاِْمامُ الْمَهْدِی (علیه السلام):

1 توجّه امام مهدی (علیه السلام) به شیعیان خویش

إِنّا غَیرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکرِکمْ، وَ لَوْ لا ذلِک لَنَزَلَ بِکمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَکمُ الاَْعْداءُ.

فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.

ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم، که اگر جز این بود گرفتاریها به شما روی می آورد و دشمنان، شما را ریشه کن می کردند.

از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید.

2 عمل صالح و تقرّب به اهل بیت (علیهم السلام)

فَلْیعْمَلْ کلُّ امْرِء مِنْکمْ بِما یقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْیتَجَنَّبْ ما یدْنیهِ مِنْ کراهِیتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً یبْغَتُهُ فُجْأَهً حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَهٌ، وَ لا ینْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلی حَوْبَه.

هر یک از شما باید به آنچه که او را به دوستی ما نزدیک می سازد، عمل کند و از آنچه که خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است، دوری گزیند، زیرا خداوند به طور ناگهانی انسان را می گیرد، در وقتی که توبه برایش سودی ندارد و پشیمانی او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمی دهد.

3 تسلیم در مقابل دستورهای اهل بیت (علیهم السلام)

فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَینا، فَعَلَینَا الاِْصْدارُ، کما کانَ مِنَّا الاِْیرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا کشْفَ ما غُطِّی عَنْکمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَکمْ إِلَینا بِالْمَوَدَّهِ عَلَی السُّنَّهِ الْواضِحَهِ.

از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه، سیراب برگردانیم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید.

مقصد خود را با دوستی ما بر اساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهید.

4 تحقّق حتمی حقّ

أَبَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَی بِما أَذْکرُهُ.

خداوند مقدّر فرموده است که حقّ به مرحله نهایی و کمال خود برسد و باطل از بین رود، و او بر آنچه بیان نمودم گواه است.

5 خلقت هدفدار و هدایت پایدار

إِنَّ اللّهَ تَعالی لَمْ یخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًی بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَیهِمُ النَّبِیینَ عَلَیهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ، یأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ ینْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیتِهِ وَ یعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دینِهِمْ وَ أَنْزَلَ عَلَیهِمْ کتابًا، وَ بَعَثَ إِلَیهِمْ مَلائِکهً یأْتینَ بَینَهُمْ وَ بَینَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذی جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیهِمْ.

خداوند متعال، خلق را بیهوده نیافریده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلکه آنان را به قدرتش آفریده و برای آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پیامبران را که مژده دهنده و ترساننده هستند به سویشان برانگیخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانیاش جلوگیری فرمایند و آنچه را از امر خداوند و دینشان نمی دانند به آنها بفهمانند و بر آنان کتاب فرستاد و به سویشان فرشتگان برانگیخت تا آنها میان خدا و پیامبران به واسطه تفضّلی که بر ایشان روا داشته واسطه باشند.

6 ظهور حقّ

إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِی الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْکمْ.

هر گاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن گوییم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از میان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.

7 تفتیش ناروا

مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَک.

حضرت مهدی (علیه السلام) در خصوص کسانی که در جستجوی او بوده اند تا به حاکم جور تحویلش دهند فرموده است: آن که بکاود، بجوید و آن که بجوید دلالت دهد و آن که دلالت دهد به هدف رسد و هر که [در مورد من] چنین کند، شرک ورزیده است.

8 ظهور حقّ به اذن حقّ

فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالی ذِکرُهُ وَ ذلِک بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَهِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا.

ظهوری نیست، مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانی و قساوت دلها و فراگیر شدن زمین از جور و ستم.

9 مدّعیان دروغگو

سَیأْتی إلی شیعَتی مَنْ یدَّعِی المُشاهَدَهَ.

أَلا فَمَنِ ادَّعَی المُشاهَدَهَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیانی وَ الصَّیحَهِ فَهُوَ کذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظیم.

آگاه باشید به زودی کسانی ادّعای مشاهده (نیابت خاصّه) مرا خواهند کرد.

آگاه باشید هر کس قبل از «خروج سفیانی» و شنیدن صدای آسمانی، ادّعای مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است؛ حرکت و نیرویی جز به خدای بزرگ نیست.

10 دنیا در سراشیبی زوال

إِنَّ الدُّنْیا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّی أَدْعُوکمْ إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْعَمَلِ بِکتابِهِ وَ إِماتَهِ الْباطِلِ وَ إِحْیاءِ السُّنَّهِ.

دنیا فنا و زوالش نزدیک گردیده و در حال وداع است، و من شما را به سوی خدا و پیامبرش که درود خدا بر او و آلش باد و عمل به قرآنش و میراندن باطل و زنده کردن سنّت، دعوت می کنم.

11 ذخیره بزرگ

أَنَا بَقِیهٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخیرَهٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفی مِنْ إِبْراهیمَ وَ صَفْوَه مِنْ مُحَمَّد (صلی الله عَلَیهِمْ أَجْمَعینَ).

من باقیمانده از آدم و ذخیره نوح و برگزیده ابراهیم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگی آنان باد) هستم.

12 حجّت خدا

زَعَمَتِ الظَّلَمَهُ أَنَّ حُجَّهَ اللّهِ داحِضَهٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِی الْکلامِ لَزالَ الشَّک.

ستمگران پنداشتند که حجّت خدا از بین رفته است، در حالی که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده می شد، هر آینه تمام شکها را از بین می بردیم.

13 عطسه، نشانه سلامت

أَلا أُبَشِّرُک فِی الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلی قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَهَ أَیام.

نسیم، خدمتکار حضرت مهدی (علیه السلام) گوید: آن حضرت به من فرمود: آیا تو را در مورد عطسه کردن بشارت دهم؟ گفتم: آری.

فرمود: عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.

14 نماز، طرد کننده شیطان

ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّیطانِ بِشَیء مِثْلِ الصَّلوهِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیطانِ.

هیچ چیز مثل نماز، بینی شیطان را به خاک نمی مالد، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال.

15 اذن مالک

لا یحِلُّ لاَِحَد أَنْ یتَصَرَّفَ فی مالِ غَیرِهِ بِغَیرِ إِذْنِهِ.

تصرّف در مال هیچ کس بدون اجازه او جایز نیست.

16 استعاذه به خدا

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمی بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدی وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِیاتِ الْفِتَنِ.

پناه به خدا می برم از نابینایی بعد از بینایی و از گمراهی بعد از راهیابی و

از اعمال ناشایسته و فرو افتادن در فتنه ها.

17 اسوه های حقیقت

إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فینا، لا یقُولُ ذلِک سِوانا إِلاّ کذّابٌ مُفْتَر.

حقّ با ما و در میان ماست، کسی جز ما چنین نگوید، مگر آن که دروغگو و افترا زننده باشد.

18 ظهور فَرَج به اذن خدا

وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، کذَبَ الْوَقّاتُونَ.

وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَینَ (علیه السلام) لَمْ یقْتَلْ، فَکفْرٌ وَ تَکذیبٌ وَ ضَلالٌ.

امّا ظهور فرج، موکول به اراده خداوند متعال است و هر کس برای ظهور ما وقت تعیین کند دروغگوست.

و امّا گفته کسانی که پنداشته اند امام حسین (علیه السلام) کشته نشده، کفر و دروغ و گمراهی است.

19 شناخت خدا

إِنَّ اللّهَ تَعالی هُوَ الَّذی خَلَقَ الاَْجْسامَ وَ قَسَّمَ الاَْرْزاقَ لاَِنَّهُ لَیسَ بِجِسْم و لا حالّ فیجِسْم «لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ».

همانا خداوند متعال، کسی است که اجسام را آفریده و ارزاق را تقسیم فرموده، او جسم نیست و در جسمی هم حلول نکرده، «چیزی مثل او نیست و شنوا و داناست».

20 ائمّه (علیهم السلام) دست پرورده های پروردگار

إِنَّ اللّه مَعَنا و لا فاقَهَ بِنا إِلی غَیرِهِ وَ الْحَقَّ مَعَنا فَلَنْ یوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا.

خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چیزی نیاز نداریم، و حقّ با ماست.

اگر کسانی با ما نباشند، هرگز در ما وحشتی ایجاد نمیشود، ما دستپرورده های پروردگارمان، و مردمان، دست پرورده های ما هستند.

21 دانش حقیقی

أَلْعِلْمُ عِلْمُنا وَ لا شَیءَ عَلَیکمْ مِنْ کفْرِ مَنْ کفَرَ.

دانش، دانشِ ماست، از کفرِ کافر، گزندی بر شما نیست.

22 اتّفاق و وفای به عهد

لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْیمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَهُ بِمُشاهَدَتِنا.

اگر شیعیان ما که خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفّق بدارد در وفای به عهد و پیمان الهی اتّحاد و اتّفاق می داشتند و عهد و پیمان را محترم میشمردند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمی افتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل می شدند.

23 پیروان نادان

قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَهِ وَ حُمَقاؤُهُمْ، وَ مَنْ دینُهُ جَناحُ الْبَعُوضَهِ أَرْجَحُ مِنْهُ.

حضرت مهدی (علیه السلام) به محمّد بن علی بن هلال کرخی فرموده اند: نادانان و کمخردان شیعه و کسانی که بال پشه از دینداری آنان محکمتر است، ما را آزردند.

24 بیزاری از غالیان

أَنَا بَریءٌ إِلَیاللّهِ وَ إِلیرَسُولِهِ مِمَّنْ یقُولُ إِنّا نَعْلَمُ الْغَیبَ وَ نُشارِکهُ فیمُلْکهِ أَوْ یحِلُّنا مَحَلاًّ سِوَی الَْمحَلِّ الَّذی رَضِیهُ اللّهُ لَنا.

من از افرادی که می گویند: ما اهل بیت [مستقلاًّ از پیش خود و بدون دریافت از جانب خداوند] غیب میدانیم و در سلطنت و آفرینش موجودات با خدا شریکیم، یا ما را از مقامی که خداوند برای ما پسندیده بالاتر می برند، نزد خدا و رسولش، بیزاری می جویم.

25 سجده شکر

سَجْدَهُ الشُّکرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها.

سجده شکر از لازمترین و واجبترین مستحبّات است.

26 فضیلت تعقیبات نماز

إِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَ التَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَی الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ کفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَی النَّوافِلِ.

فضیلت دعا و تسبیح بعد از نمازهای واجب در مقایسه با دعا و تسبیح پس از نمازهای مستحبی، مانند فضیلت واجبات بر مستحبّات است.

27 سجده، مخصوص خداست

فَأَمّا السُّجُودُ عَلَی الْقَبْرِ فَلا یجُوزُ.

سجده بر قبر جایز نیست.

28 راهاندازی کار مردم

أَرْخِصْ نَفْسَک وَ اجْعَلْ مَجْلِسَک فِی الدِّهْلیزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ.

خودت را [برای خدمت] در اختیار مردم بگذار، و محلّ نشستن خویش را درِ ورودی خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.

29 امنیت بخش زمین

إِنّی أَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ کما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ.

وجود من برای اهل زمین، سبب امان و آسایش است، همچنان که ستارگان سبب امان آسمانند.

30 رجوع به راویان حدیث

وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَهُ فَارْجِعُوا فیها إِلی رُواهِ حَدیثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیکم وَ أَنَا حُجَّهُاللّهِ عَلَیهِمْ.

در پیشامدهای مهمّ اجتماعی به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا که آنان حجّت من بر شما هستند و من هم حجّت خدا بر آنان هستم.

31 مطاع، نه مطیع کسی

إِنَّهُ لَمْ یکنْ أَحَدٌ مِنْ آبایی إِلاّ و قد وَقَعَتْ فی عُنُقِهِ بَیعَهٌ لِطاغِیهِ زَمانِهِ وَ إِنّی أَخْرُجُ حینَ أَخْرُجُ وَ لا بَیعَهَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فی عُنُقی.

هریک از پدرانم بیعت یکی از طاغوتهای زمان به گردنشان بود، ولی من در حالی قیام خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتی به گردنم نباشد.

32 آفتاب پشت ابر

وَ أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بی فی غَیبَتی فَکالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَیبَها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ.

کیفیت بهرهوری از من در دوران غیبت، مانند کیفیت بهرهوری از آفتاب است هنگامی که ابر آن را از چشمها پنهان سازد.

33 سبقت اراده خدا بر همه چیز

وَ لکنَّ اَقْدارَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لاتُغالَبُ، وَ إِرادَتُهُ لاتُرَدُّ، وَ تَوْفیقُهُ لایسْبَقُبه راستی که مقدّرات خداوند متعال، مغلوب نشود و اراده الهی مردود نگردد و چیزی بر توفیق او پیشی نگیرد.

34 علّت اصلی غیبت امام (علیه السلام)

وَ أَمّا عِلَّهُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَیبَهِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَلَکمْ تَسُؤْکمْ.» امّا علّت و فلسفه آنچه از دوران غیبت اتّفاق افتاده [که درک آن برای شما سنگین است] آن است که خداوند در قرآن فرموده: «ای مؤمنان از چیزهایی نپرسید که اگر آشکارتان شود، بدتان آید».

35 آگاهیهای امام (علیه السلام)

إِنّا یحیطُ عِلْمُنا بِأَنْبائِکمْ، وَ لا یعْزُبُ عَنّا شَیءٌ مِنْ أَخْبارِکمْ.

علم و دانش ما به خبرهای شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نمی ماند.

36 دعای فراوان

أَکثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِک فَرَجُکمْ.

برای تعجیل فَرَج زیاد دعا کنید، زیرا همین دعا کردن، فَرَج و گشایش شماست.

37 سؤال نامطلوب

فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لا یعْنیکمْ.

درهای سؤال را از آنچه که مطلوب شما نیست ببندید.

38 آخرین اوصیا

أَنَا خاتَمُ الأَوْصِیاءِ وَ بی یدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلی وَ شیعَتی.

من آخرین نفر از اوصیا هستم، خداوند به وسیله من بلا را از خانواده و شیعیانم برطرف میگرداند.

39 حجّت خدا در زمین

إَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّه إِمّا ظاهِرًا وَ إِمّا مَغْمُورًا.

زمین خالی از حجّت خدا نیست، یا آشکار است و یا نهان.

40 علمدار هدایت در هر زمان

کلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ، وَ إِذا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.

هر گاه عَلَم و نشانه ای پنهان شود، عَلَم دیگری آشکار گردد، و هر زمان که ستارهای افول کند، ستارهای دیگر طلوع نماید.

فهرست منابع و مآخذ

- قرآن کریم.

- آیتی، محمّد ابراهیم: سیمای علی.

- آل یاسین، شیخ راضی: صلح الحسن، چاپ نجف.

- آل اعتماد، مصطفی: بلاغه الحسین، ترجمه علی کاظمی، نشر اسماعیلیان، قم.

- ابن شعبه حرّانی، حسن: تحف العقول، نشر دفتر اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین قم.

اخطب خوارزم، ابی مؤید موفّق به احمد مکی، مقتل الحسین، چاپ نجف.

- اصفهانی، ابونعیم، حلیه الأولیاء، چاپ بیروت.

- ابن هشام: السّیره النّبویه، چاپ افست مصطفوی - قم.

- ابن ابی الحدید، عزّ الدّین ابوحامد هبه الله: شرح نهج البلاغه، داراحیاء العربیه.

- ابن ابی فراس، حسین ورّام، تنبیه الخواطر و نزهه النّواظر (معروف به مجموعه ورّام)، دارالکتب الاسلامیه.

- ابن قتیبه: الإمامه و السّیاسه، مؤسّسه الوفاء، بیروت.

- ابن اثیر، عزّالدّین عبدالله بن مسلم: المعارف، منشورات شریف الرّضی.

- ابن اثیر، عزّالدّین علی بن کرّام: الکامل، داراحیاء التّراث العربی.

- ابن طاووس، علی بن موسی: اللّهوف فی قتلی الطّفوف، منشورات المطبعه الحیدریه.

- ابن واضح، احمد بن یعقوب: تاریخ الیعقوبی، دارصادر بیروت.

- ابن شهر آشوب، ابی جعفر رشد الدّین محمّد بن علی: مناقب آل ابی طالب، تصحیح و تحقیق سید هاشم رسول محلاتی.

- ابن سعد، واقدی، محمّد: طبقات، دار بیروت للطّباعه و النّشر.

- ابن جوزی، یوسف بن فرغلی، تذکره الخواصّ، مؤسّسه اهل البیت، بیروت.

- ابن اثیر، عزّالدّین ابی الحسن علی بن الکرّام، اسد الغابه، داراحیاء التّراث العربی، بیروت.

- اربلی، علی بن عیسی: کشف الغُمّه، دار اضواء، بیروت.

- امینی، عبدالحسین: الغدیر، دارالکتب الاسلامیه.

بیهقی نیشابوری، قطب الدین ابوالحسن، دیوان امام علی، ترجمه

دکتر ابوالقاسم امامی، اسوه، تهران، 1375 ش.

- بلاغی، سید صدرالدّین: ترجمه صحیفه سجّادیه، دارالکتب الاسلامیه.

- بلاذری: انساب الأشراف، دارالتّعارف للمطبوعات، بیروت.

- پیشوایی، مهدی: سیره پیشوایان، انتشارات توحید، قم، 1374 ش.

- تویسر کانی، محمّد نبی: لئالی الأخبار، نشر علاّمه، قم.

- حسنی، علی اکبر: تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373 ش.

- حائری یزدی، شیخ علی: الزام النّاصب فی اثبات حجّه الغائب.

- الحسنی، هاشم معروف: زندگی دوازده امام، ترجمه محمّد رخشنده، نشر امیرکبیر، تهران.

- جوینی، ابراهیم بن محمّد: فرائد السّمطین فی فضائل البتول و السّبطین، مؤسّسه المحمودی للطّباعه و النّشر.

- خادمی محمّد شیرازی: مجموعه فرمایشات حضرت بقیه الله، مؤسّسه الغدیر.

- رحمانی همدانی، احمد: بهجه قلب المصطفی، دفتر تبلیغات و انتشارات بدر.

- زمخشری: الکشّاف عن حقایق غوامض التنّزیل، نشر ادب الحوزه.

- سیوطی، جلال الدّین: مسند فاطمه الزّهراء، چاپ مصر.

- سیوطی، جلال الدّین: تاریخ الخلفاء، دارالقلم، بیروت.

- سپهر، محمّد تقی: ناسخ التّواریخ، کتابفروشی اسلامیه.

- شریعتی، علی: اسلام شناسی، چاپ مشهد.

- شبرّ، سید عبدالله: مصابیح الأنوار، چاپ نجف.

- شبلنجی، شیخ مؤمن بن حسن: نوار الابصار فی مناقب آل بیت النّبی المختار، دارالکتب العلمیه، بیروت.

- شوشتری، قاضی نور الدین: احقاق الحقّ، مکتبه آیه الله نجفی مرعشی، قم.

- شهیدی، سید جعفر: زندگانی فاطمه زهرا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

- شهیدی، سید جعفر: ترجمه نهج البلاغه، سازمان انتشارات دار القرآن، قم.

- شیخ الاسلامی، حسین: مسند فاطمه الزّهراء، انتشارات دار القرآن، قم.

- صبحی صالح: نهج البلاغه، چاپ بیروت.

- صدوق، ابی جعفر محمّد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، انتشارات کتابخانه صدوق.

- صدوق: عیون اخبار الرّضا، چاپخانه زندگی.

- صدوق: معانی الاخبار، دفتر نشر اسلامی وابسته به

جامعه مدرّسین قم.

- صدوق: علل الشّرایع، دار البلاغه، بیروت، لبنان.

- صدوق: خصال، انتشارات علمیه اسلامیه.

- صدوق: کمال الدّین و تمام النّعمه، دفتر نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین.

- صدوق: امالی، انتشارات کتابچی.

- صافی گلپایگانی، لطف الله: پرتوی از عظمت حسین (علیه السلام).

- صابری همدانی، احمد: ادب الحسین و حماسته، نشر جامعه مدرسین، قم.

- ضاهر وتر محمّد، مدیریت نظامی در نبردهای پیامبر اکرم (ص)، ترجمه اصغر قائدان، نشر صریر، تهران، 1374.

- طوسی، ابی جعفر محمّد بن حسن: تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

- طوسی: کتاب الغیبه، مؤسّسه المعارف الاسلامیه - قم.

- طبری، محمّد بن جریر: تاریخ الامم و الملوک، انتشارات دار الفکر بیروت.

- طبرسی، رضی الدّین ابونصر حسن بن فاضل: مکارم الاخلاق، انتشارات فراهانی.

- طبرسی، احمد بن ابیطالب: الاحتجاج، نشر مرتضی، قم.

- طبرسی، ابوالفضل علی: مشکات الانوار فی غرر الاخبار، نشر طوس، مشهد.

- طباطبایی، سید مصطفی: خیانت در گزارش تاریخ، نشر چاپخش، تهران.

- عاملی، سید محسن امین: اعیان الشّیعه، دار التّعارف للمطبوعات، بیروت.

- عاملی، حرّ: وسایل الشّیعه، داراحیاء التّراث العربی، بیروت.

- عطاردی، عزیز الله: مسند الامام الجواد، کنگره جهانی امام رضا (علیه السلام).

- عطاردی، عزیز الله: مسند الام الهادی، کنگره جهانی امام رضا (علیه السلام).

- عطاردی، عزیز الله: مسند امام العسکری.

- عادل ادیب: زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه دکتر اسدالله مبشّری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

- غفوری، علی: سرگذشت و شهادت هشتمین امام شیعیان، امام رضا (علیه السلام).

- فیض کاشانی، ملاّمحسن: محجّه البیضاء، دفتر نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین قم.

- فرزانه، احمد و مرتضی رضوی: نهج الشّهاده، مؤسّسه و نشر فرهنگ اهلبیت.

- قرشی، باقر شریف: حیاه الامام الحسن العسکری (علیه السلام)، نشر جامعه مدرّسین - قم.

- قزوینی،

 

سید کاظم: فاطمه الزّهراء از ولادت تا شهادت، ترجمه دکتر حسین فریدونی، نشر آفاق.

- قمی، شیخ عبّاس: سفینه البحار، انتشارات فراهانی.

- قرشی، سید علی اکبر: اتّفاق در مهدی موعود، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین، قم.

- قمی، شیخ عبّاس: منتهی الآمال، انتشارات هجرت، قم.

- قندوزی حنفی، شیخ سلیمان: ینابیع المودّه، نشر شریف رضی، قم.

- کامل سلیمان: یوم الخلاص، منشورات انوار الهدی.

- کلینی، محمّد: اصول کافی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام).

- کلینی، محمّد: روضه کافی، انتشارات علمیه اسلامیه.

- کلینی، محمّد: یوم الخلاص (روزگار رهایی)، ترجمه علیاکبر مهدی پور، نشر آفاق.

- مجلسی، علاّمه محمّد باقر: بحارالانوار الجامعه لدرر الاخبار الائمّه الأطهار، دارالکتب الإسلامیه ایران و چاپ بیروت.

- مالکی، ابن صبّاغ علی بن محمّد بن احمد: فصول المهمّه، دارالاضواء، لبنان - بیروت.

- مفید، محمّد: الإرشاد، انتشارات علمیه اسلامیه.

- مفید، محمّد: امالی، چاپ بصیرتی، قم.

- مدرّس، سید علاءالدّین: تذکره المهدی، انتشارات مفید.

- مقرّم، سید عبدالرّزّاق: مقتل الحسین (علیه السلام)، چاپ نجف.

- مظفّر، محمّد حسن: دلائل الصّدق، دار المعلّم، قاهره.

- مبرّد: الکامل.

- مجتهد زنجانی، (آیت الله) سید ابوالفضل: گوشهای از اخلاق محمّد، در کتاب محمّد خاتم پیامبران، ج 1، چاپ حسینیه ارشاد.

- نیشابوری، مسلم بن حجّاج: صحیح المسلم، دارالکتب العلمیه، بیروت.

- نجفی، محمّد حسن: جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیه.

- نجفی، محمّد صادق: سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، چاپ جامعه مدرّسین، قم.

- نعمانی، محمّد بن ابراهیم: غیبت، انتشارات دارالکتب الاسلامیه.

نصیر پور، محمّد قاسم: زندگانی فاطمه زهرا، انتشارات اسوه.