امام دهم
علی هادی (ع)
امام هادی (ع) پس از شهادت پدر بزرگوار، در محیطی بسیار سخت و در وضع بسیار دشوار میزیست و معاصر حکومت «متوکل بود که به دشمنی با امام (ع) و تعقیب یاران وی و در هم شکستن پایگاههای او زبانزد بود و هر روز درین دژ خوئی ها پیشتر می رفت و در دستگاه حاکم نیز این بدرفتاریها گسترش می یافت تا آنجا که متوکل خطر بحران حکومت خویش را احساس کرد و بر آن شد تا با دو روش توامان در یک اقدام، از بحرانی تر شدن وضع جلوگیری کند.
1-حمله بردن به یاران امام (ع) و پایگاههای او و آزردن آنان و از میان برداشتن آثار شیعیان تا بیش از پیش دچار وحشت گردند و آنان را خوار گرداند. او به این اعمال دست زد و به اندازه ای از زشتکاری پیش رفت که قبر حضرت امام حسین (ع) را ویران ساخت و آثار آنرا از میان برد (1).
2-امام (ع) را از پایگاههای او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختن و پراکندن پایگاههای او باشد و سازمانشان را از بین ببرد و آنان را از پیروزی نا امید گرداند. متوکل دریافت که اگر امام هادی (ع) از مراقبت اودور باشد یعنی در مدینه بگذراند، دولت او را خطری خواهد بود. پس دستور داد تا آن بزرگوار را به سامره آورند و زیر نظر بدارند تا دور از پایگاههای خود در حرکات و سکنات وی نظارت کند.
متوکل به امام (ع) نامه ای نوشت و او را دعوت کرد که با هر کس از خانواده و دوستان خود که بخواهد به سامره آید. متوکل به نحوی به این اقدام دست زد که امت بر او نشورد. این روش همان بود که خلیفگان پیش از او نیز عمل کردند. مامون با حضرت رضا (ع) همچنین کرد و با حضرت جواد (ع) نیز به این روش اقدام نمود و کوشیده بود که آنان در محیط دستگاه دولت به سر برند تا زیر نظر نگاهبانان قصر باشند.
متوکل بوسیله یحیی بن هرثمه، یکی از فرماندهان ارتش خود، نامه ای به امام فرستاد و گروهی سپاهی با یحیی همراه کرد تا به مدینه روند و فرمان داد تا خانه امام را بازرسی کنند و در پی مدرکی باشند که امام را محکوم به توطئه و اقدام علیه دولت او کند، سپس او را به سامره آوردند.
وقتی مردم مدینه از موضوع آگاه شدند، سر و صدا راه افتاد و عمل «ابن هرثمه را محکوم داشتند تا جائی که ابن هرثمه کوشید آنان را خاموش سازد و نزد آنان سوگند یاد کرد که دستوری که متضمن آسیب رسانیدن به امام (ع) باشد ندهد (2).
این امر دلیل آگاهی مردم مدینه از سوء نیت حکمرانان نسبت به امام بود.
«ابن هرثمه گوید: «سپس سرای او را بازرسی کردم و در آن جز قرآنها و دعاها و کتب علمی چیزی نیافتم (3).
امام هادی (ع) همراه فرزند خود «عسکری نوجوان، با ابن هرثمه، مدینه را به سوی سامره ترک کرد. یک روز پس از رسیدن به سامره، متوکل، امام (ع) را دعوت کرد و یاران متوکل به استقبال او رفتند و متوکل نیز شرایط تعظیم و تکریم به جای آورد و احترامات خود را به امام (ع) مرعی داشت سپس او را به منزلی فرستاد که پیشاپیش برای وی آماده کرده بود.
متوکل با این روش مزورانه، خواست برنامه سیاسی و دشمنی دیرینه خود را با امام (ع) زیر پوشش قرار دهد. متوکل با احضار امام (ع) وی رابه اقامت اجباری ملزم ساخت و واداشت تا زیر مراقبت شدید کاخ زندگانی کند. باری همه حرکات و سکنات امام (ع) با دقت تمام زیر نظر قرار گرفت.
امام (ع) زیر نظر و مراقبت
در صفحات پیش دیدیم که هدف متوکل از احضار یا دعوت امام (ع)
به سامره نزد خود و نزد یاران خود، محو کردن او در حاشیه دربار خلافت بود تا حتی الامکان گوش و چشم او را بپاید و هیچ نکته زندگانی او چه صادر، چه وارد، از نظر دور نماید.
امام با خویشتنداری در برابر آنان تظاهر به این میکرد که آنچه درباره وی عمل می کنند مورد قبول اوست و بهر حال با سیاست دولت عباسیان موافق است. دعوت به ضیافت را از طرف آنان می پذیرفت و بر خوانشان می نشست و در مجالس و مراسم آنان شرکت می جست (4)
این موضع امام (ع) در برابر دولت، مسامحه یا چشم پوشی یا فروتنی نبود. زیرا چنین چیزی با شخصیتی مانند شخصیت امام (ع) مطابقت نداشت.
هر گونه فروتنی امام (ع) در برابر دستگاه به این معنی بود که بر ضد مصالح عالی اسلام رفتار کرده است. اگر دولت احساس میکرد که امام (ع) از مواضع خود چشم پوشیده است، بالاترین مقام و موقعیت و جاه و جلال را تقدیم وی میکرد، بی آنکه وی را وادار به اقامت اجباری و مراقبت شدید کند.
امام (ع) توجه داشت که سیاست ستمگرانه آنان نسبت به او روز بروزتندتر و بیشتر می شود تا جائی که متوکل در پایان حکومت خود به علت سعایتها و خبرچینی ها بر ضد امام (ع)، او را زندانی کرد. آن اخبار، متوکل را هوشیارمیکرد و شک را در او بیدار می ساخت و وادارش می نمود تا خانه امام (ع) را در مراقبت شدید قرار دهد تا آگاه گردد که آن اخبار درست است یا خیر.
افتراها و خبر چینی ها با شکست روبرو گردید
1-همه خبرها و افتراها همیشه با شکست روبرو میگردید، بی آنکه از نظر کشف اطلاعات درباره حقیقت کار و فعالیتهای امام (ع) به نتیجه برسد.
جاسوسان خلیفه، همیشه وقتی باز میگشتند تاکید میکردند که در سرای آن بزرگوار (ع)، چیزی که مایه شک باشد وجود نداشته است. (5) این خبر به متوکل آرامش میداد و نسبت به حضرت امام (ع)، قدردانی و احترام خاصی ابراز میداشت.
امام هادی (ع)، هر بار که خانه اش مورد بازدید قرار میگرفت، موفق می شد آنچه را که مشکوک بود پنهان سازد زیرا پولها و نوشته هائی به حضرتش فرستاده می شد که لازم بود از نظر دولت پنهان ماند. هر گاه میخواست کاری را که آشکار شدن آن از نظر دولت برای او (ع)، محظوری داشت، پنهان دارد، روش رمز به کار می برد (6).
2-هر وقت سرای امام (ع) مورد بازرسی قرار میگرفت، با نهایت آرامش و سکون، خود را به بی اعتنائی می زد و طوری وانمود می فرمود که از بیگناهی خود اطمینان دارد. به پاسبانانی که برای تجسس می آمدند کمک میکرد تا ماموریت خود را انجام دهند. برای آنان چراغ می افروخت و اطاق، های خانه را به آنان نشان میداد تا برای دولتیان ایجاد شبهه نشود که او فعالیت غیر عادی دارد.
اگر امام (ع) جز این موضعی اتخاذ می فرمود، با رفتار خود شک حکمرانان را در مورد فعالیتهای خویش بر می انگیخت. بارها خانه امام رابازرسی میکردند و آن در اثر سخن چینیهای «بطحانی نزد متوکل بود که می گفت امام دارای پول و اسلحه می باشد و متوکل بیدرنگ به «سعید» حاجب، فرمان میداد به خانه امام (ع) حمله برد و هر چه پول و اسلحه بدست می آورد نزد او آورد.
یک بار «سعید» بوسیله نردبانی از خیابان وارد پشت بام خانه امام (ع) گردید و در تاریکی از نردبان پائین آمد و نمی دانست چگونه وارد اتاقها شود. امام (ع) با کمال آرامش او را ندا در داد و فرمود: «ای سعید بر جای باش تا شمعی برایت بیاورم . سعید گفت: بر جای ماندم تا شمع آوردند.
در نور شمع پائین رفتم. او را دیدم، عبائی پشمین بر تن و کلاهی از همان جنس بر سر داشت و سجاده او به حصیری در برابرش گسترده، روی به قبله دارد.
پس مرا گفت: «اینک خانه ها-یعنی اطاقها-» وارد آن غرفه ها شدم و بازرسی کردم و چیزی نیافتم .
سعید کوشید از امام پوزش طلبد و عذر مامور بودن خود را بخواهد اما امام (ع) این آیه را تلاوت کرد:
وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ .
(زود است که ستمگران بدانند به چه گرفتاری دچار خواهند گشت. ) (7)
در رویدادی دیگر به متوکل خبر رسید که از شهر قم که یکی از مراکز طرفداران امام (ع) بود، اموالی به حضرت او فرستاده اند. متوکل به وزیر خود «فتح بن خاقان دستور داد که مراقب اوضاع باشد و نتیجه را به او خبر دهد. وزیر گماشته خود را که ابو موسی نام داشت بر این گماشت تا جریان را زیر نظر گیرد و به او خبر آورد (8).
نقش امام (ع) و موضع وی در حوادث
امام در سامره زیر نظر جاسوسان متوکل شب و روز مورد مراقبت بودو میکوشید طبق آن وضع دشوار رفتار کند و کارهای خود را در آن محیط سخت انجام دهد. فعالیتهای او (ع) در آن دایره پر تشویش محدود میشد و حتی الامکان میکوشید بر خوردی روی ندهد. او (ع) با توجه به فشار و مراقبت شدیدی که متوجه او یاران او بود، حرکت خود را در دو زمینه آغاز کرد:
1-آگاه ساختن امت و نشان دادن مواضع علمی خود به صورت پاسخ گفتن به شبهه ها و جواب به پرسشهائی که خلیفه از او میکرد، تا آن امام رادر تنگنا قرار دهد و نتواند از عهده حل آن بر آید. مثلا متوکل از «ابن سکیت
خواست مساله ای پیچیده و دشوار در حضور او مطرح کند و از امام (ع) جواب آنرا بخواهد. «ابن سکیت ، برخی مسائل را که سخت دشوار میدانست از امام پرسید و امام در آن مبارزه و مباحثه پیروز گردید.
«یحیی بن اکثم ، متوکل را گفت: «دوست ندارم پس از پرسشهای من ازین مرد چیزی پرسیده شود زیرا وقتی آشکار گردد که او دانشمند است رافضیان تقویت میگردند» (9).
امام (ع) پاسخ پرسندگان را میداد و شبهه های کفر آمیز را که در اجتماع او رایج بود رد میکرد (10).
2-پشتیبانی از پایگاههای خود و توجه داشتن به آنها تا در خور امکان، نیازشان را برطرف سازد و کوشش در آموزش آنان و تقویت ایمانشان به شخص امام (ع) به عنوان اینکه در همه کارها فرمانده عالی آنان است.
امام با کوشش خستگی ناپذیر و فراوان، هم خود را برای تجدید فعالیت پیروان خود مصروف میداشت. هر وقت فرصت این کارها دست میداد و امکان فعالیت پیش می آمد، پایگاههای خود را با هر روشی که امکان داشت تقویت میکرد تا در برابر مشکلات، نیروهای پایداری بدست آورند و مجهز و آماده باشند. «برای امام هادی (ع) از راههای پنهانی و آشکار و در هر صورت ممکن، پولهای سرشار از قبیل خمس و زکات و خراج می رسید و آنها را در مصالح عمومی اسلام به مصرف می رسانید تا جنبش فرو ننشیند. این فعالیتها البته دور از چشم حکمرانان و مرکز حکومت عباسیان بود (11).
موضع عباسیان در برنامه ریزی امام (ع)
اما حکمرانان عباسی برای بدست گرفتن کارهای امام (ع) و عاری کردن برنامه امام از هر گونه تاثیر و لگام زدن بر معارضه او، با روشهای زیر عمل میکردند:
1-صف آرایی در برابر امام (ع) و به مبارزه طلبیدن او (ع) از نظر علمی.
درین مورد، نقشه های آنها با شکست روبرو گردید زیرا چنانکه گفتیم، امام (ع) پاسخ پرسشها و استفتائات آنان را میداد.
2-کوشش در جلب امام و کشانیدن او بطرف خود و نزدیک ساختن او به دربار تا افکار وی (ع) بی ثمر و بی تاثیر گردد و از پایگاههای توده ای خود دور افتد. می توان موضع امام (ع) را در پذیرفتن و اظهار موافقت برای حضوریافتن در سامره و همراهی با آنان چنین تفسیر کرد:
الف: حمله و فشار و اجبار تا مرز مرگ پیش می آمد و مخالفت و امتناع آشکار امام از حضور یافتن در مجلس متوکل به این نتیجه می رسید که حکومت را بر ضد خود تحریک کند و خارج شدن خود را از مدینه، صورت دشمنی با آنان دهد. چنان کارهائی، با سیاست گام به گام و مرحله به مرحله ای که امام در مقابل دولت ترسیم کرده بود وفق نمیداد.
ب: امام (ع) میخواست، سخن چینها و افتراهای بعضی از جاسوسان را که خواستار گرفتاری و آزردن او بودند، بداند. عبد الله بن محمد که در مدینه مسئول سپاه و نماز بود، متوکل را متوجه خطری کرد که از جانب امام او را تهدید می نمود. او معتقد بود که فعالیتهای امام (ع) در مدینه، علیه سلامت و امنیت دولت است. او با سخن چینی و نشر خبر، شایع کرد که در خانه امام (ع)
اسلحه، نیز نامه هائی وجود دارد. ازین رو بود که امام (ع) می خواست در برابر حکام طوری حرکت کند که شک و بیمی در دلها برنینگیزد تا شاید بتواند فرصتی بدست آورد و در زمینه های لازم به فعالیت پردازد و تحرک و کوشش را دوباره آغاز کند.
ج: امام (ع) شاید با زیستن در محیط طبقات حاکم و با نفوذ دولت می خواست به این امر توفیق یابد که در میان آنان سخن حق را رایج گرداند و از موضع عادلانه خود دفاع کند-این احتمال درست نیست-زیرا آنان برای شخصیت امام احترام قایل بودند و علم و نسب و شرافت او را بزرگ میداشتند و می ستودند. امام (ع)، به این جهت می توانست در سطوح بالا، محبت و احترام و توجه آنان را بخود جلب کند.
د-امام در آن هنگام این مساله را میدانست که طبیعت حکومت عباسی، سراپا بر اساس حسب و نسب مبتنی است و نسبتها و پیوندهای خانوادگی و مصالح شخصی و واسطه انگیزی، پایه آن است. امام اندیشید که می توان ازین واقعیت به سود اسلام بهره جست و کوشید تا از فشار و ستم نسبت به مردم خود بکاهد و خطرهائی را که به آنجا متوجه است براند.
قیامهای علویان و دعوت برای رضا از آل محمد (ص)
دیگر از نگرانیها و وحشت فرمانروایان، شورش علویان بود. ازین روبود که عباسیان در برابر آن، موضعی قاطعانه میگرفتند تا پیش از آنکه رشدیابد و گسترش پیدا کند، آنرا در نطفه خفه کنند و بقایای آنرا تعقیب نمایندتا از دست آن آشوبها رهائی یابند. بدیهی است که این چاره گری و جلوگیری، با همه وسایل قهر آمیز و سرکوبی وحشیانه صورت میگرفت.
درین نظرگاه کینه آمیز نسبت به علویان، یعنی حرکت ضد علوی، بین خلیفه و فرمانده و وزیر و سایر بندگان و ترکان که در آن اوقات در سامره پایتخت عباسیان پر بودند، تفاوتی وجود نداشت. چنانکه طبقه ذینفع و برخوردار از همه امتیازهای طبقاتی و همه فرماندهان و متنفذان که اعلام صلح و جنگ در دست آنان بود نیز در آن حرکت ضد علوی مانند دیگران بودند.
در آن هنگام، دولت عباسیان به علت سیاست ظالمانه خود دچار ناتوانی و پاشیدگی و گسیختگی شده بود و از اندک جنبش علویان به وحشت در می افتاد و از سایه آنان نیز بهراس گرفتار می آمد. ازین روی، در مقابل آنان روشی خشن پیش می گرفتند و شورشیان را به بدترین عقوبت می آزردند.
شورشیان علوی اگر در خود احساس قدرتی میکردند و پیروانی فراهم می آوردند، در می یافتند که باید برنامه ای تهیه کنند و نقشه ای طرح نمایند تابر ضد حکمرانان فاسد و منحرف خروج کنند. بیشتر شورشها با شعار- «رضا از آل محمد» مردم را فرا میخواندند و منظورشان از آن شعار، بهترین شخص از آل محمد (ص) بود و به اعتقاد آنان کسی بهتر از حضرت امام هادی (ع) وجود نداشت.
شورشیان با آن شعار همه گیر و گسترده، روش جنگی جالبی به کار می بردند تا بتوانند نام امام را پنهان دارند تا اگر انقلابیان شکست خوردند، امام در برابر دستگاه حاکم، در موضع اتهام و گرفتاری قرار نگیرد. و خوب میدانستند که امام (ع) زیر نظر جاسوسان و خبر چینان دولتی قرار دارد و اگر بر ضد حکومت، به ایجاد عصیان و تمرد متهم گردد ممکن است بقتل برسد.
بارها به این حقیقت اشاره کرده ایم و به تاکید گفته ایم که امامان (ع)، مبارزه مسلحانه و رویاروئی مستقیم را با حکومت وقت به شورشیان علوی محول میکردند تا وجدان و اراده امت را بر انگیزند و آنان را بر ضد انحراف دولت به مقاومت آموخته کنند. آنان با فداکاری مستمر و پیوسته می کوشیدند تا وجدان و اراده اسلامی را از سقوط نگاه دارند.
امامان (ع)، مخلصان و طرفداران خود را پشتیبانی میکردند اما به صورت مستقیم یا از گذرگاه تعلیماتی که در دل افراد پایگاههاشان مؤثر واقع میشد و آنان را وادار میکرد تا علیه دولت دست به عصیان مسلحانه زنند.
اما به جهت تنگی مجال و مقال نمی توان وارد این بحث شد که همه شورشیان علوی بر اساس آگاهی اسلامی در تطبیق احکام اسلام و زیر رهبری امام معصوم دست به شورش می زدند یا نه. اما عقیده شایع این بود که هدف بیشتر آنان همان بوده است. (12)
پی نوشتها:
1- کامل-ج 5-ص 304.
2- مروج الذهب مسعودی ج 4 ص 84.
3- تذکره ابن جوزی و موسوعه ص 93.
4- تاریخ غیبت ص 142.
5- همان مدرک.
6- مدرک سابق.
7- سوره شعرا-227-ارشاد ص 310 و فصول مهمه ص 296.
8- مناقب ص 515.
9- مناقب ج 3 ص 507.
10- احتجاج ج 2 ص 251-260.
11- مناقب ج 3 ص 512.
12- برای تفصیل بیشتر به تاریخ غیبت، نوشته صدر به و مقاتل الطالبین مراجعه شود.
امام یازدهم
امام یازدهم
حسن عسکری (ع)
امام عسگری (ع) همراه پدر، امام هادی (ع) ناراحتیهای بسیار تحمل کرد و بیشتر زندگانی را در پایتخت عباسیان سپری ساخت. او همه رنجها و گرفتاریهایی را که پدر بزرگوارش با آن روبرو بود احساس کرده بود و امامت را پس از پدر بعهده گرفت، حالی که بیست و دو ساله بود.
کارها و مواضع او (ع) به عنوان مرجع فکری و روحی اصحاب و پایگاه او ادامه راه و موضع پدر بود و مصالح عقیدتی و اجتماعی آنان را مراعات میکرد. علاوه بر آنچه گفته شد. برنامه ریزی و مقدمه چینی و آمادگی برای غیبت فرزندش حجه بن الحسن، مهدی (ع) نیز از وظایف وی بود. درعصر امام (ع)، دشواریها و گرفتاریها پیش آمد و از قدرت عباسیان کاست تا آنجا که موالی و ترکان بر حکومت دست یافتند.
در آن محیط و جوی که حکومت ناتوان شده بود، این انتظار میرفت که فشار و شکنجه و آزار به امام (ع) و یارانش تخفیف یافته باشد. اما چنین نشد و بلکه موج سختگیری و فشار و آزار بالا گرفت و با دست خلیفه معتمد، به اوج خود رسید. بیم و وحشت از فعالیت امام و حرکت او تنها منحصر به خلیفه نبود بلکه در خط عمومی اجتماعی نمودار گردید که خلیفه جز یکی از آن افراد نبود.
آن خط اجتماعی، همه گیر و پیوسته، در مقابل خط امام و برنامه فکری و سیاسی او بود و با طرح حاکم که درین خط اجتماعی عام و طبقه ذینفع منحرف نمودار میگردید متمایز و متناقض بود. از اینجا بود که پیوسته میان آن دو خط متناقض، کشمکش وجود داشت و کوششهای حاکم برای دور داشتن طرح و برنامه امام (ع) و رهبری او از صحنه اجتماعی و سیاسی و بازخواست از او در هر عمل فعالانه و یا هر حرکت دخالت می کرد. حتی برای کوچکترین فعالیت و تحرک یا سخن چینی بی معنی، یا خبری بی اهمیت، قدرت حاکم به دست و پا می افتاد.
متوکل او را به زندان انداخت بی آنکه سبب آن کار را بگوید و تردید نیست که سبب، همانا دشمنی و حسد و قبول افترای سخن چینان بود. هم آن سان که بین پدران بزرگوار امام (ع) با متوکل جریان داشت و آنان پیوسته گرفتار دربدری و حبس و قتل و انواع آزارها و شکنجه ها می بودند. چنین روایت کرده اند که حضرتش (ع) به دست معتمد مسموم گردید و به شهادت رسید (1).
ازین رو بود که توقع تحفیف و فشار و فرو نشستن موج وحشت به مرور ایام نمیرفت، بلکه به حکایت تاریخ بر آن شدتها و رنجها می افزود.
این کینه روز افزون در جنگ با امام (ع) سبب اصلی و موجب فهم واقعه «غیبت گردید و انشاء الله بزودی آن را توضیح خواهیم داد.
روش امام در رویاروئی با حوادث
مواضع امام (ع) و برنامه هایش را در برابر حوادث می توان چنین تقسیم کرد:
موضع نخستین
موضع او در برابر حکومت و حکمرانان است. سیاست عباسیان رویاروی پیشوایان (ع) از عهد حضرت امام رضا (ع) روشن و آشکار بود و درین نکته خلاصه می گردید که عباسیان، کوشش شدیدی داشتند تا امام و اهل بیت را دردستگاه حکومت وارد کنند و او را در آن محیط منحل نمایند و پیوسته مراقب باشند و امام را زیر نظر بدارند تا وی را از پایگاههای خود و از یاران و پیروانش دور سازند. این سیاست مزورانه درباره حضرت امام حسن عسگری (ع) اجرا شد و حکومت توانست از آن، امتیازات فراوان بدست آورد.
حضرت امام عسگری (ع) نیز مانند پدر ناچار شد در سامره اقامت کندو مجبور بود به دربار برود و هر دوشنبه و پنجشنبه در بارگاه خلیفه حضور یابد. (2)
اما موضع و برخورد او در مقابل حکمرانان مانند موضع پدر بزرگوارش (ع) در ارتباط با حکومت، محتاطانه بود بی آنکه توجهی را جلب کند یا در دستگاه حکومت وارد شود، بلکه رابطه او به پیروی از خط پدرانش در برابر قدرت و دولت عباسی، رابطه ای بود ظاهری و به شکل روابط روز. موضع منفی امام (ع) در برابر حکومت، احترام و منزلتی رفیع برای وی فراهم آورد، این مسئله را از علاقه وزیران زمانش به او مشاهده می کنیم و می بینیم که امام چگونه شخصیت و جلال خود را حتی بر کسی که از حیث کینه به اهل بیت و ازنظر انحراف، شدیدترین مردم بود، یعنی «عبد الله بن یحیی بن خاقان ، تحمیل کرد. عبد الله میگفت: هیچ مردی از علویان مانند حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا (ع)» در سامرا از حیث آرامش و سکون و عفاف و پاکی و شرف و بزرگی نزد خاندانش و نزد همه بنی هاشم که او را بر همه سالخوردگان قوم خود برتری و سیادت دادند، ندیدم و نشناختم (3).
از گفتار وزیر مزبور، اندازه احترام و تقدیس او در مورد امام (ع) ملاحظه میگردد. امام یکبار به دیدار او رفت و در جلسه ای کوتاه با او روبرو گردید و خواست به آنان بفهماند که ایستادن او در کنار وزیر و همراه شدنش با او به جهت انتقاد از ستمگری و انحراف و فسادی است که دستگاه دولت رادر برگرفته است. به این منظور است که هر کجا حق و حقیقتی وجود داشته باشد امام آنرا تایید میکند. زیرا نزد او مساله امت و مکتب بالاتر و برتر از دشمنی و عداوتهای شخصی و اختلافات است. شاید هم میخواست آنان رابه اشتباه در اندازد تا نپندارند که او بر ضد سیاست آنان است و آنان را محکوم میکند. شاید هم علت این بود که حاکم را وادار سازد تا از فشار و تعقیبی که یاران امام از طرف حکومت دچار آن بودند بکاهد.
امام (ع) میخواست در ملاء عام یا در محل عمومی با وزیر ملاقات کند!
وقتی وزیر در جای خود نشسته بود حاجب اطلاع داد که «ابو محمد بن الرضا» در آستان در اطاق است. این خبر، توجه و احترام وزیر را جلب کرد. احمد فرزند او گفت: «از چیزی که از آنان شنیدم تعجب کردم و از گستاخی شان به شگفت دچار شدم که چطور جرئت کرده اند در محضر پدرم آیند که جز خلیفه یا ولیعهد، دیگری در آن محضر راه نداشت. او می افزاید: «مردی خوش قامت و زیباروی، با اندامی متناسب، جوان، با جلالت و هیبت دلنشین وارد شد. پدرم به او نظر کرد. برخاست و چند گام به سوی او رفت. او رادر آغوش کشید و روی او را بوسید و بر سینه اش بوسه داد و او را بر بالای مجلس در محل نماز خود نشاند و در کنار او نشست و روی به او آغاز سخن کردو مدح او گفت .
«احمد بن عبید الله همچنان در کار و رفتار پدر با امام شگفتزده باقی ماند. از پدر خصت خواست که ازو پرسشی کند و گفت: «ای پدر مردی که صبح با جلال و عزت و احترام با او برخورد کردی کیست؟ » گفت: ای فرزند، امام رافضیان «حسن بن علی است. آنگاه خاموش گردید. من نیز خاموش شدم. گفت: «ای فرزند اگر امامت از دست خلفای ما بنی عباس بدر رود، هیچکس از بنی هاشم جر او به جهت فضل و عفاف و زهد و عبادت و اخلاق نیکو، شایسته خلافت نیست (4)
این مطلب بر این دلالت دارد که برای امام، از حیث محبت و عظمت و ادراک عدالت و شایستگی برای در دست گرفتن حکومت چه عقیده ای وجود داشت.
امام عسگری (ع) درباره بعضی از حوادث سکوت اختیار میکرد بی آنکه بطور مثبت یا منفی، در مورد آن نظری ابراز فرماید، همانگونه که با رهبر شورش «زنگ که مدعی بود به امام علی (ع) منسوب است، رفتار کرد.
شورش او برخاسته از برنامه و خط مشی اهل بیت نبود. کشتار مردمی بسیار و مصادره اموال و آتش زدن شهرها و به اسارت بردن زنان، هیچیک از آن کارها، حساب یا انگیزه دینی نداشت.
موضع امام (ع) درباره رفتار شورشیان به علت کارهای خلاف احکام اسلامی که مرتکب شده بودند قطعا موضع مخالف و محکوم کننده بود. امام، سکوت را ترجیح داد، از روش آنان عیبجوئی نکرد به تفاصیل آنهم توجه نفرمود.
اگر چنین کرده بود این کار تایید ضمنی دولت به شمار می رفت. چرا که شورش «زنگ ، با توجه به نقطه ضعفهای فراوان و منفی آن، در نهایت، برای ضعیف کردن حکومت عباسیان و در هم شکستن قدرت و نفوذشان با هدفهای امام (ع)
تطبیق میکرد و آن امری بود که شایستگی داشت که امام (ع) برای مصالح نهضت و عالیت خود از آن استفاده کند. چه، هر چند بین معارضان اختلاف باشد اما بالنتیجه همگی در مخالفت با دشمن واحد، اشتراک منافع دارند.
چنین بود وضع حاکم.
امام (ع) از نتایج جنبش «زنگ استفاده می برد، زیرا دولت، ناتوان میگشت و نمی توانست در دو جبهه بجنگد و یا نیازهای سنگین خود را در دوجبهه تامین کند.
شاید آن شورش سبب میشد که تا حدی از فشار بر جبهه امام بکاهد، هر چند دولت می دید که فعالیت امام (ع) خطرناکتر از خطر شورش «زنگ است و اثر آن در دراز مدت بیشتر از جنبش «زنگ است که بزودی از میان می رفت.
موضع دوم
موضع امام (ع) از نظرحرکت و جنبش علمی و آموزش عقیدتی مواضع علمی او (ع) در پاسخهای قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حق، با روش مناظره و گفتگوهای موضوعی و مناقشه ها و بحثهای علمی و همزمان با آن فعالیتها، کوششهای دیگر از قبیل صادر کردن بیانیه های علمی و تالیف کتاب و مانندهای آن را بر عهده داشت.
با این مجاهدتها، از طرفی امت مؤمن را به شخصیت مکتبی و فکری خود مجهز میکرد و از طرف دیگر پایداری و ایستادگی شان را در برابر جریانهای فکری که علیه مکتب، خطری را تشکیل میداد، تضمین می فرمود و آنرا در نطفه خفه می نمود. امام (ع) با دانش گسترده ای که درباره محیط داشت توانا بود که آغاز آن مسایل را احساس کند و اهمیت و اثر آن را بسنجد سپس برای از بین بردن آن، برنامه ریزی نماید.
از اینرو، موضع امام عسگری (ع) هنگام اقامت در مدینه با اهمیت دادن او به تهیه برنامه شکل پیدا کرد. کندی (ابو یوسف یعقوب بن اسحاق) فیلسوف عراقی در زمان امام (ع)، پیرامون متناقضات قرآن، کتابی تدوین کرد. امام بوسیله بعضی از منسوبان به حوزه علمی او، با او تماس گرفت و کوشش او را با شکست روبرو کرد و کندی را قانع فرمود که در اشتباه بوده است. (5) کندی توبه کرد و اوراق خود را سوزانید (6)
برای ابو هاشم جعفری ایراد فرمود و (7) بیاناتی ارزشمند در باب تفسیر قرآن دارد. (8)
موضع سوم
موضع امام (ع) در این زمینه، نظارت بر پایگاههای مردمی خود و پشتیبانی از آن پایگاهها و بالا بردن درجه آگاهی آنها و مجهز کردن آن با همه اسلوبهاو روشهای پایداری و بالا بردن به سطح پیشتازان متعهد بود.
امام (ع)، غالبا آنان را هشدار میداد تا در دام عباسیان نیفتند و در مصائب روزگار از نظر اقتصادی و اجتماعی به علت بدبختیها و رفتاربیرحمانه حکام که با آن روبرو میشدند، به آنان کمک می رسانید. امام (ع) برای «محمد بن علی سمری از یاران خاص خود و نائب چهارم فرزندش (ع)
«حجه المهدی (ع) در غیبت صغری، برای پرهیز از فتنه نوشت: «فتنه ای است که شما را گمراه میکند … پس آماده و هشیار باشید. (9)»
به یاران خود فرمان میداد که خاموشی اختیار کنند و از فعالیت خود داری نمایند تا کارها در مجرای خود افتد و حوادث روبراه شود.
امام (ع) حتی وقتی یارانش در بند و زندان بودند، آنان را از شکوه و تظلم باز میداشت. یک بار گروهی از اصحاب او را به زندان انداختند و آنان را زیر نظر «صالح بن وصیف قرار دادند. یاران امام عبارت بودنداز: ابو هاشم جعفری، داود بن قاسم، حسن بن محمد عقیقی، محمد بن ابراهیم العمری و دیگران. امام (ع) آنان را آگاه کرد که از کسی که در زندان مدعی است که علوی می باشد بر حذر باشند که او از آنان نیست. و در جامه او نوشته ای وجود دارد که برای سلطان نوشته است تا به او گزارش کند که از او چه میگویندپس یکی از آن گروه، جامه او را بازرسی کرد و هم آن سان که امام فرموده بود، نوشته را یافت. (10)
دیگر از مواضع امام، برخورد او با یارانش بود که آنان را در اوقات مورد لزوم با ارسال پول مورد نیاز یاری میداد.
برای امام، از مناطق گوناگون اسلامی که پایگاههای توده ای او آنجابود، بوسیله نمایندگان او که در آن مناطق پراکنده بودند اموال بسیار می بردند.
و امام (ع) با دقت بسیار و با روشهای گوناگون می کوشید تا آن امر را کاملا از چشم دولتیان بپوشاند و به نحوی پنهانی عمل کند. می توان دید که امام، که تحت نظر و در زیر فشار بود، چگونه پولها را تحویل میگرفت و به طوری که صلاح میدانست به مصرف می رسانید بی آنکه دولت از آن فعالیتها چیزی درک کند. بلکه ناتوان و دست بسته در مقابل امام به سر می برد و با وجود کوشش بسیار، از کشف مساله ناتوان بود و اگر گاهی برخی از اموال را دولت کشف میکرد به این علت بود که بعضی از اطرافیان امام (ع) در اتخاذ روش صحیح سهل انگاری میکردند. (11)
دولت عباسی در برابر یاران امام (ع) و در پایگاههائی که پشتیبان اوبودند، قاطعانه و بیرحمانه ایستادگی میکرد و برای از میان برداشتن خط مشی و برنامه امام و پراکندن و اداره کردن یاران او کوششهای فراوان به عمل آوردو با مال بیحساب بسیار و عیش بی دغدغه اشرافی دست به خریداری وجدانها زد.
موضع امام در مقابل آن کوششها، پندگوئی بود که به یاران دلداری میداد و می فرمود: «تهیدست و با ما بودن، بهتر که توانگر بودن و با غیر ما بودن. کشته شدن با ما، بهتر که زنده بودن با دشمن ما. ما برای هر کس که به ما پناه آورد، پناهگاهیم و برای آن کس که بخواهد به وسیله ما ببیند، نوریم و آن کس را که به ما پناه آورد، عصمتیم و هر کس که ما را دوست بدارد، به حقیقت در بزرگی و مقام با ما است و هر کس که از ما منحرف گردد، جای او در آتش است .
موضع چهارم: موضع امام (ع) در آماده کردن مساله غیبت
امام عسگری (ع) که بوضوح می دید که اراده الهی برای ایجاد دولت «الله بر روی زمین و در بر گرفتن همه جهان انسانیت و گرفتن دست مستضعفان در زمین-تا خوف آنان به امنیت خاطر تبدیل گردد و خدای را عبادت کنند و هیچ چیز را شریک او نگیرند … -بر این تعلق گرفته است که فرزندش غیبت کند.
او میدانست که هموار کردن راه غیبت فرزندش بر عهده اوست و این کار ازین روست که بشر به ادراک و معرفت حسی عادت کرده است و برای این انسان که فقط چنین می اندیشد، دشوار است که به تفکر وسیع دست زند.
محیط امام (ع) که محیطی فاسد و منحرف بود و سطح روحی آن پائین آمده بود، نمی توانست تا ژرفای این ایمان، بالائی گیرد و به بلندای این تفکر دست یابد. بخصوص که غیبت امام رویدادی بود که در تاریخ امت، مانندی نداشت. سخنان معجزه آسای پیشین و نصوص فراوان و پیاپی، به آمدن مهدی (ع) بشارت می داد و درین مورد روایات متواتر و صحیح از حضرت نبی اکرم (ص) موجود است و مؤلفان صحاح که معاصران آن زمان بوده اند یا پیش از آن زمان می زیسته اند، این سخنان را روایت کرده اند. بخاری و مسلم و احمد بن حنبل … از آن جمله اند.
اینک می گوئیم اگر چه همه این نصوص و تبلیغات بطور کلی اثری بزرگ و عمیق در رسوخ فکر «انتظار مهدی (ع)» در نفوس مسلمانان داشت و ایمان آنان به این معنی، با عمق ایمان فرد و وسعت تفکر و اعتقاد مذهبی او در اسلام متناسب بود، اما آن نصوص، بیش ازین نبود که از یک طرف به امام کمک کند تا مردم را به ایمان بر غیبت قانع سازد و از طرف دیگر برای مردم ثابت کند که غیبت در مورد فرزندش مهدی (ع) صورت میگیرد.
دشوارترین کاری که امام عسکری (ع) بعنوان پدر مهدی (ع) متحمل آن بود و مسئولیت آنرا بر عهده داشت، این بود که مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدی (ع) صورت گرفته است. این معنی بالنسبه به فردی عادی، امری دشوار بود، چه، امکان داشت آن فرد، ناگهان ایمانش متزلزل گردد.
درباره غیبت، در منطق ایمان فرد عادی به شکل مؤجل تفاوت زیادی وجود دارد. فرد نمی تواند اثر آن را در زندگانی و بین ایمان به غیبت و اعتقادبه تنفیذ آن در زمان معاصر، حس کند. بررسی و ملاحظه آن معنی در فرضیه توضیحی زیر وجود دارد.
اگر شخصی که در صدق گفتارش تردید نداریم به ما خبر دهد که به زودی رستاخیز بر پا میشود، یا به زودی اجل ما فرا می رسد، چنین خبری به ایمان مابه او صدمه میزند و در آن خدشه وارد میکند. زیرا ایمان به قبول وقوع چنین امری به نیروی مضاعف ایمان و اراده نیاز دارد و باید همه قدرت ایمانی و روحی خود را بسیج کنیم تا بدینوسیله به این امر غیبی مؤمن شویم. این حقیقت روانی و مشکلات آن، امام را به این راه کشانید که همه کوشش خود را بذل فرماید تا صدمه کمتری به افکار مردم وارد شود و اذهان مردم را بدون رد و انکار، برای استقبال از آن آماده سازد و یاران و پایگاههای خود را به ملزم بودن به آن دعوت کند. بخصوص نسلی آگاه بپروراند که هسته اصلی برای تربیت نسلهائی که با فعالیت خود تاریخ دو غیبت صغری و کبری را پایه گذاری کردند، تشکیل دهند.
باید آن شرایط و اوضاع دشواری را که امام و اصحابش از طرف دولت تحمل کردند و ضرورت عمل و تبلیغ اندیشه انقلابی مهدی (ع) را که در منطق حکام برای هستی شان و بیرون رفتن از محیط قدرتشان و تمرد و مخالفت با دولتشان امری خطرناک بود، بر این بیفزائیم.
از اینجا با کمال وضوح، دقت برنامه ریزی را که بر عهده امام (ع)
نهاده شده بود و دشواری موضع او را که دعوت و تبلیغ برای فرزندش مهدی (ع) بود، احساس میکنیم.
امام (ع) راه غیبت فرزندش مهدی (ع) را هموار میسازد
فعالیت امام عسکری (ع) و برنامه ریزی او در تحقق بخشیدن هدف مزبور به دو کار مقدماتی نیاز داشت:
1-مخفی کردن مهدی (ع) از چشم مردم و نشان دادن وی (ع) فقط به بعضی از خواص.
2-آنکه به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار رسوخ دهد و به مردم بفهماند که این مسئولیت اسلامی را باید تحمل کنند و مردم را به این اندیشه و متفرعات آن عادت دهند.
درین باب مشاهده میکنیم که اعلامیه ها و بیانیه های امام عسکری (ع) در واقع بدنبال همان احادیث و نصوصی بود که از ناحیه پیامبر اکرم و ائمه پس از ایشان متوالیا درین معنی صادر شده بود.
بیانیه های امام عسکری سه شکل داشت:
الف-اعلامیه ها یا بیانیه های کلی و عمومی درباره صفات مهدی (ع)
پس از ظهور و قیامش در دولت جهانی که تشکیل میدهد. چنانکه در پاسخ به پرسش یکی از یاران خود راجع به قیام مهدی (ع) چنین فرمود: «وقتی قیام کند، در میان مردم با علم خود داوری خواهد کرد مانند داوری داود که از بینه و دلیل پرسشی نمی کرد» (12).
ب-توجیه نقد سیاسی در مورد اوضاع موجود و مقرون کردن آن به اندیشه وجود مهدی (ع) و ضرورت ایجاد دگرگونیها از سوی او. و ازین قبیل است: «وقتی قائم خروج کند به ویران کردن منابر و جایگاههای خصوصی در مساجد فرمان خواهد داد. این جایگاهها به منظور امنیت و محافظت خلیفه از تعدی و برای افزودن هیبت او در دل دیگران بنا شده است (13)».
ج-اعلامیه های کلی برای پایگاهها و اصحابش که در آن، ابعاد اندیشه غیبت برای آنان و ضرورت آمادگی و عمل به آن از ناحیه روانی و اجتماعی توضیح داده شده بود، تا غیبت امام (ع) و جدائی او را از آنان بپذیرند.
از جمله، امام (ع) به این بابویه نامه ای نوشت و در آن فرمود: «بر تو باد بردباری و انتظار گشایش. پیمبر فرمود: برتر عمل امت من انتظار کشیدن گشایش است و شیعه ما پیوسته در اندوه است تا فرزندم ظهور کند.
پیامبر اکرم مژده داده است که او زمین را از قسط و عدل پر میسازد، آن سان که از جور و ستم آکنده شده است. ای شیخ من، شکیبا باش. ای ابو الحسن علی، همه شیعیان مرا به شکیبائی فرمان ده که زمین از آن خدا است و آن را بهر کس از بندگانش که بخواهد به ارث وا میگذارد و پایان فرخنده، مر پرهیزکاران راست (14).
3-امام عسگری (ع) موضعی دیگر نیز برگزید که وقتی فرزندش از چشم مردم دور شود، وضع را برای قبول غیبت آماده کرده باشد. در آنوقت فقط به خواص اصحاب نمودار می گردید و وظیفه تبلیغ تعلیمات و فرمانهای خودرا بواسطه چند تن از خاصان خود اجرا میکرد و این امر را با مکاتبه و توقیع عمل می فرمود و به این ترتیب، برای آنچه که فرزندش، مهدی (ع) در غیبت صغرای خود بایستی، عمل میکرد، ایجاد آمادگی می نمود حال آنکه بایستی از مردم پنهان می ماند و بوسیله تعلیمات خود با آنان رابطه برقرار می کرد.
اگر این مساله بدون مقدمه و آمادگی قبلی برقرار می ماند، برای مردم امری شگفت آور و حیرت بخش و غافلگیر کننده بود. از اینجا بود که امام عسکری (ع) این اسلوب را عمل کرد و آن، برنامه ای ویژه برای آماده کردن ذهنیات امت و آگاه شدنشان بود تا آن روش را بپذیرند و بدون حیرت و شگفتی نمودن و همراه داشتن عواقب ناخوشایند و نا محمود، آن را حفظ کنند.
این روش، بگونه ای بسیط و ساده در دوره امام هادی (ع) آغاز شد که او (ع) بواسطه جور و ظلم حکام، از انظار پنهان شد و از راه توقعیات و نامه ها برای پیروان خود پیام می فرستاد و با آنان تماس میگرفت تا شیعیان، به تدریج به این معنی عادت کنند و این روش با فهم و درک مردم بیشتر سازش داشت (15).
دوستان و طرفداران او عادت کردند که بوسیله مکاتبه و مراسله با او تماس گیرند و از او (ع) پرسش کنند (16).
همچنین نظام و روش وکالتی و وساطتی که امام عسکری (ع) با پایگاههای مردمی خود برگزید، روشی دیگر از روشهایی بود که برای آن، مساله غیبت آماده شده بود.
شیعیان وقتی اموالی را از حقوق شرعی که بر آنان واجب بود، برای امام (ع) می بردند ابتدا به «عثمان بن سعید عمری السمان وارد میشدند و او برای سرپوش گذاشتن بر فعالیتهای امام (ع) و برای مصلحت او، تجارت روغن میکرد. پولهائی را که تحویل میگرفت در خیکهای روغن میگذاشت و دور از چشم حکام، برای امام (ع) میفرستاد. زیرا اگر بر قضیه واقف میشدند همه آنرا مصادره میکردند (17).
در بحث آینده خواهیم دید که نظام «پنهان شدن و بوسیله نواب، مطالب خود را ابلاغ کردن در غیبت صغرای امام (ع) معمول بود و اجرامی شد زان پس که مردم به مسلک امامین عسکریین علیهما السلام به آن خوگرشدند، خاصه در زمان امام حسن عسکری (ع) به آن خو گرفتند، روشی بودکه در غیبت صغرای امام معمول گردید و انشاء الله در مبحث آینده آنرا توضیح خواهیم داد.
پی نوشتها:
1- الموسوعه ص 94.
2- المناقب ج 3 ص 533.
3- ارشاد ص 318 و اعلام الوری ص 357.
4- ارشاد ص 318.
5- دور الائمه از صدر.
6- مناقب-ج 3 ص 526.
7- مدرک سابق.
8- احتجاج-ج 2 ص 250.
9- کشف الغمه. ج 3 ص 407.
10- مدرک سابق و نیز اعلام الوری ص 354.
11- به تاریخ غیبت نوشته صدر ص 206 مراجعه شود.
12- ارشاد ص 323.
13- مناقب ج 3 ص 536.
14- مدرک سابق ص 527.
15- اثبات الوصیه ص 262.
16- ارشاد ص 323 و کشف الغمه ج 3 ص 207.
17- غیبت. از شیخ طوسی ص 215-219.
امام دوازدهم
امام دوازدهم
مهدی (ع)
مقدمه:
از آنچه گذشت دانستیم که روش و نقشه عباسیان و سیاست آنان در برابر پیشوایان از اهل بیت (ع) این بود که امام را در دستگاه حکومت سهیم کنند تا برای از بین بردن روشها و برنامه های آنان و دور کردنشان از پایگاههای مردمی، مقدمه ای فراهم آورده باشند و هر یک را دچار قهر و بیم و عذاب سیاست ددمنشانه خود کنند.
سیاست فشار و اختناق، امامان (ع) را وادار کرد تا فعالیت خود رادر نهان انجام دهند و گفتار و کردار خویش را در پوشش کتمان و رمز حفظ کنند و از مرحله امتداد و گسترش افقی، به مرحله نگاهداری برای باقی بودن منتقل شوند و بکوشند با یاران یکدل-پس از آنکه قوت و قدرت اراده و مقاومت و پایداری آنان را در برابر فشار حوادث دشوار آزمودند-رابطه شخصی و تماس مستقیم داشته باشند. این مرحله مرحله ای بود برای روشن کردن جرقه امید در دل انقلابیان، از گذرگاه اندیشه مهدی منتظر در دل شیعیان و ادامه مخالفت جدی و قاطع در برابر حملات انحرافی بر ضد خط مکتب به طوری که با نرمش در عمل سیاسی و برانگیختن مردم در برابر دولت منافات نداشته باشد.
این مرحله فعالیت مثبت، دولت را واداشت که پیوسته آماده باشد و پیوسته از گرفتاری حذر کند و در مقابل کلیه اقوال و افعال امام و یارانش مراقبت دائمی بعمل آورد. یکی از وسایل متفرق کردن طرفداران امام و ازبین بردن پایگاهها و یارانش، زندان و شکنجه و طرق قلع و قمع و جلوگیری از تماس امام (ع) با طرفدارانش بود.
غالبا، کار به زندانی شدن یاران امام و به دستگیری شخص امام (ع)
منجر میگردید. او (ع) مدتها در ظللمت زندان باقی می ماند و سپس بیرون می آمد تا باز به زندان افکنده شود.
با وجود همه این تنگناها و سیاست فشار و نظارت دائمی، امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) توانستند، مخفیانه فعالیت کنند و اموال و تعلیماتی که از جانب آن دو ابلاغ می گردید در پرده بدارند. در محیطی چنان سرشار از کینه و رشک و بدخواهی نسبت به نهضت و پیشوایان از اهل بیت (ع)، دولت عباسی در برابر افکاری که ذهنیات عموم مسلمانان، بخصوص افکار دوستان نزدیک امام (ع) به علت اخبار متواتر از زمان رسول الله (ص) تا زمان امام عسکری (ع) از اعتقاد به وجود مهدی (ع) لبریز بود، وسائلی تدارک میدید تا با آن افکار روبرو شود. دولت و حکمرانان بطور کلی میدانستند که زمان مهدی (ع) تقریبا نزدیک است. اما تاریخ تولد او را-که مراقبت بی اندازه بکار رفته بود تا پنهان ماند-نمی دانستند.
از آنجا بود که دستگاه حاکم فرمانها صادر کرد که پس از فوت امام (ع)، از ترس اینکه مبادا مهدی (ع) بصورت جنین در شکم یکی از همسران امام (ع) باشد، همه زنان باردار او را مراقبت کنند و بپایند.
در چگونگی ولادت امام مهدی (ع)
امام عسگری (ع) با کنیزی که بواسطه یکی از فتوحات اسلامی، به اسلام گرویده بود، ازدواج کرد. همسر امام (ع) از سوی ایشان به نامهای گوناگون نامیده میشد (1). امام (ع) در تغییر نام آن بانو هر چند مدت برنامه ای مخصوص داشت و از آن رو بود که میدانست وی بزودی مادر مهدی (ع) خواهد شد و از طرف حکومت تحت تعقیب قرار خواهد گرفت و مدتی در زندان خواهد گذراند. به این جهت امام برای او طرحی محتاطانه اندیشید و برای محافظت آن بانو و فرزندش و برای اینکه مساله را در ذهن مقامات دولتی و دولتمردان دگرگون جلوه دهد و نگذارد بفهمند که بانوی زندانی صاحب کدامیک ازآن نامها است، کدامیک از بانوان باردار است و کدامیک مادر طفل موعود است، مسئولان امر را دچار این تصور کرده بود که آن نامها متعلق به بانوان متعدد است و ازین غافل شدند که این اسامی مختلف، همه از آن یک نفر می باشد.
تولد او (ع).
امام مهدی (ع) در نیمه شعبان سال 255 هجری (2) متولد گردید. پنج سال از زندگانی او در حیات پدر بزرگوارش گذشت و در آن مدت، فعالیت مهم و اساسی پدر بزرگوارش (ع) بر دو امر مهم متمرکز گردید:
1-احتیاط کامل از دستگاه حاکم.
2-آشنا کردن او با یاران نزدیک خود.
امام مهدی (ع) پس از پدر، مسئولیت امامت را بر عهده گرفت و آن روز پنجسال داشت (260 هجری). خردسالی امام پدیده ای شگفت آور نیست، آنسان که در گفتار خود راجع به امام جواد (ع) گفتیم، امامت موهبتی است که خداوند به هریک از بندگانش که بخواهد عطا می فرماید. مانند یحیی پیامبر که حکم نبوت را در دست گرفت در حالیکه کودک بود (3).
مسئولیت امام عسکری (ع) در برابر فرزندش
پس از ولادت امام مهدی (ع) پدر در قبال فرزند با دو وظیفه هماهنگ روبرو گردید:
1-ثابت کردن وجود مهدی (ع) در برابر تاریخ و در برابر امت اسلام و مقابل طرفداران و پیروانش، با احتیاطی که در مقابل حکومت مرعی میداشت بی آنکه این پنهانکاری و احتیاط طوری باشد که وادار به مخفی کردن کامل او باشد و به محو کردن نامش و انکار وجودش منجر گردد. و بالاخره به استدلال و اقامه حجت به وجود مهدی (ع) نزد پیروان خاص و عموم مسلمانان و رد کردن ادعاهائی که مبتنی بر عدم وجود مهدی (ع) بود یا مدعی بود که امام عسکری (ع) را فرزندی نیست.
2-برنامه ریزی و طرح نقشه برای پشتیبانی از مهدی (ع) در مقابل کوششهائی که برای تعقیب و قتل او از طرف مقامات دولتی که توجه بسیار به او معطوف میداشتند، می شد. نیز مقابله با کوششهای مرگزای دولت و بسیج همه نیروها و جاسوسان و خبر گذاران برای دست یافتن به او. زیرا، ولادت او (ع) به معنای حکم مرگ نظام موجود و رسوا کردن و فاش ساختن برنامه های آنان و نشان دادن انحرافشان از فرمانهای اسلام به شمار میرفت.
هر اندازه دقت و احتیاط امام عسکری (ع) برای صورت تحقق دادن به دو هدف مزبور یا دو وظیفه مشروح رویاروی فرزندش افزایش می یافت، بیشتر در معرض تعقیب دولت و مراقبت دائمی آنان قرار میگرفت و به این اعتبار که قائد اسلام بود و پایگاههای مردمی گسترده مسلمانان را زیر نظر و فرمان داشت و نماینده جبهه معترض و مخالف با قدرت حاکم آنروز بود، دائم زیر نظر و توجه دولت و جاسوسان او بسر می برد.
از اینجا بود که برنامه ریزی امام (ع) در پشت سر گذاشتن آن تنگناها به سلامت، یا ترک کردن علنی نمودن و آشکار ساختن تولد فرزندش (ع) بود.
ولادت امام مهدی (ع) طوری اتفاق افتاد که گوئی اصولا-هیچ چیز روی نداده است حتی خدمتکار خانه امام (ع) نیز متوجه نشد و هیچ نفهمید (4).
توفیق امام (ع) به پنهان کردن مساله تولد فرزندش مساله ای مهم بود.
ولادت وی را پنهان داشت و او را از یاران و دوستان جز بوسیله مراسله، در پرده نگاه داشت. پایگاهها و دوستان، با اندیشه در پرده بودن و پیوند داشتن با امام از راه نظام نوابی و تسلسل هرمی که از راس به قاعده می رسید، عادت کردند.
نیز سرگرم شدن دولت به مساله جنبش «زنگ (صاحب الزنج) به سال 255 هجری، به امام عسکری مساعدت کرد تا این قضیه را مستور بدارد.
تا اینجا امام عسکری (ع) توانست فرزندش را از حمله و قهر و غضب حکومت و از هر که در حول و حوش آن وجود داشت حمایت فرماید.
امام (ع) هر کس را که از امر ولادت فرزندش مهدی (ع) آگاه میگردید، ملزم می ساخت که قطعا آن را کتمان کند. امام عسکری به احمد بن اسحاق نوشت: «ما را مولودی متولد شده است. باید این امر را نزد خود پوشیده بداری و از همه مردم مکتوم نمائی (5). و تاکید میفرمود که هیچکس نباید از نام او (ع) و آگاه شود و آگاهی بر آن حرام است.
عثمان بن سعید عمری به هر کس که از نام امام (ع) می پرسید، میگفت:
«زنهار که درین باب پی جوئی کنی (6)
امام (ع) بسی احتیاط میکرد و نام او را نمی برد و به اسم تصریح نمی فرمود و تنها به این گفته بس میکرد که: «هذا صاحبکم . اما نام او را به عده بسیار اندکی از اصحاب گفته بود.
به نظر امام، آن اندازه اطلاع کافی بود، اگر چه نام مجهول و غیر علنی بود. به علاوه کافی بود که به وجود امام ایمان داشته باشند تا بتوانند در احکام و مشکلات به او رجوع کنند و این امر وقتی به وجود شخص امام آگاه بودندو رابطه با امام از طریق سفیران امام ممکن بود، به دانستن نام او (ع) احتیاج نبود.
امام عسکری (ع) چند روز پیش از وفات، بین دوستان خود در مجلسی که چهل تن از یاران وفادارش حضور داشتند و از جمله آنان محمد بن عثمان و معاویه بن حکیم و محمد بن ایوب … بودند به بزرگترین اعلان و افشاگری درباره ولادت فرزندش اقدام کرد و به آنان چنین گفت: «او بعد از من صاحب شما و خلیفه شماست. او قائمی است که گردنها در انتظار، به سوی او کشیده شده است. پس وقتی زمین از ستم و ناروائی پر شد، خروج میکند و زمین را از قسط و عدل سرشار میسازد. (7)
جعفر بن علی دولت را آگاه میسازد
جعفر، پسر امام علی الهادی (ع) بود، کتابهای تاریخ، زندگانی او راچنین توضیح میدهند: «به جوانی رسید و از تعالیم اسلام بیگانه و منحرف بود و راه لهو و شرابخوارگی و فسق و فجور در پیش گرفت .
پدر او، امام (ع) به یاران خود فرمان داد که از او دوری جویند و با او آمیزش نکنند و درباره او فرمود: «او نسبت به من به منزله نمرود است به نوح که «خدای عز و جل فرماید که نوح گفت: همانا که فرزندم از خاندان من است و خدا گفت: ای نوح او از خاندان تو نیست، او عمل نا صالح است . (8)
از اخبار چنین بر می آید که جعفر در سه زمینه فعالیت انحرافی داشت و باامام مهدی (ع) در تضاد بود و آن عبارت بود از:
1-ادعای امامت پس از برادرش امام عسگری (ع)
2-انکار هر وارث شرعی برای امام عسگری (ع) و ادعای اینکه او امامت را به ارث می برد.
3-وقتی امام مهدی (ع) به او اعتراض کرد، ماموران دولتی را از احتمال وجود او آگاه ساخت و دولت را وادار کرد تا برای تعقیب و بازرسی گسترده خانه او عمل کنند. کارگزاران حکومت، بازماندگان امام را زیر فشار قرار دادند ولی در پایان از یافتن امام مهدی (ع) نا امید شدند.
و از اینجاست که می بینیم خلیفه-المعتمد-وقتی بوسیله جعفر از وجود مهدی (ع) و از پنهان بودن او آگاه شد، بیدرنگ سواران و پیادگان خود را برای بازرسی سرای امام عسگری (ع) گسیل داشت اما آنان پس از بازرسی دقیق چیزی نیافتند و هنگامی که از خانه بیرون می آمدند کوشیدند که وسایل خانه را چپاول کنند و در حینی که به غارت و بردن اموال سرگرم بودند، مهدی (ع) فرصت یافت تا از خانه بیرون رود و در آن هنگام کودکی شش ساله بود.
هیچکس او را ندید تا پنهان گردید». (9)
آنان نمیدانستند که حقیقه از چه کسی سخن میگویند و در پی کیستند.
اندیشه آنان درباره امام تاریک و مبهم بود. این مساله بعید نیست زیرا وقتی سرمست غارت و یغماگری بودند، توجهی نداشتند که کودکی با نهایت سادگی و آسانی، بی آنکه جلب توجه کند از دستشان بدر رود.
در پایان غارت، «صقیل را که مادر مهدی (ع) بود دستگیر کردند و برای بازجوئی نزد مسئولان امر بردند تا درباره کودک استفسار کنند و اطلاعات لازم را به دست آورند. این بانو گفته آنان را انکار کرد و مدعی شد که طفلی نیاورده است و پافشاری کرد تا سر نهان آشکار نگردد و فرزندش را دور از دسترسی تعدی، در پرده نگاهداشت.
مادر مهدی (ع) فشار و شکنجه را با کمال اخلاص و استقامت تحمل کرد و کوشید که بازپرسان و تحقیق کنندگان را در وهم و شک نگاه دارد.
لذا ادعا کرد که باردار است
این ادعا در ذهن حکام این احتمال را بوجود آورد که بسا جنینی که او ادعا میکند، همان مهدی (ع) مطلوب باشد بخصوص که دولت از زمان حضور امام عسگری (ع) منتظر ولادت مهدی (ع) بود. اما زندگی امام عسگری (ع) به پایان رسید و فرزندی از آن امام ندید. وقتی دولت از تولد او اطمینان حاصل نکرد، تصمیم گرفت مواظب آن بانو باشند تا وضع حمل کند، سپس کار کودکش را یکسره کنند و از او خلاص گردند.
ماموران، بیدرنگ آن بانو را زیر نظر و مراقبت شدید و دائمی قرار دادند و او را در بین زنان «معتمد و موفق و زنان قاضی «ابن ابی الشوارب قراردادند. همچنان مراقب او بودند تا مدت به درازا کشید و کودکی نیاورد.
آن بانو بیش از دو سال در همان حال زندانی بود تا دولت در جبهه های گوناگون گرفتار دشواریهای جنگی بسیار شد و مساله آن بانو را از یاد بردند و او توانست به سلامت از چنگ آنان برهد. (10)
غیبت صغری
غیبت صغری از سال 260 هجری تا سال 329 هجری به طول انجامید.
غیبت امام (ع) را نمی توان به دوری امام مهدی (ع) از جامعه و دشواریهای پیچیده آن تفسیر کرد، بلکه مهدی (ع) رهبری بود بی همتا که با شعور سرشار، دردها و آرزوهای امت خود و پایگاههای مردمی خویش را احساس میکرد و با فکر و عمل و اندیشه به آنها پاسخ میگفت و آن، بنا به مقتضیات وضع و مصلحت اسلام بود.
امام مهدی (ع) با بعضی از یاران نزدیک خود بطور مستقیم تماس میگرفت و به آنان توصیه می فرمود که مشاهدات خود را در میان مردم تبلیغ کنند و سفارش میکرد که مکان و سایر خصوصیاتی را که راه وصول به سوی او را برای مقامات دولتی آسان میساخت، پنهان دارند. او (ع) بیشتر مسایل را که به او میرسید از طریق وکیلان و سفیران خود که مورد اعتماد او بودند، پاسخ میداد، فقط با کسانی که اخلاص شان محرز میشد و یقین میکرد که راز او را فاش نمیکنند تماس می گرفت.
برای کسانی غیر از نواب و سفیران او مشکل بود که به دیدار او (ع)
دست یابند و توصیه می فرمود که مبادا نام او را به صراحت بر زبان آورند بلکه با اسم مستعار و بی آنکه به وی اشارتی شود، از او نام برند، مانند:
قائم، عزیم، حجت، صاحب الزمان و مانند اینها. زیرا اگر به نام او پی می برند، آن را افشاء و اعلام میکردند و اگر مکان او را می یافتند دیگران را به آن مکان راهنمائی می نمودند. امام (ع) در هر فرصتی مکان خود را تغییر میداد، بی آنکه نظرها را جلب کند.
پی نوشتها:
1- برای آگاهی از نامهای ایشان به کتاب تاریخ غیبت نوشته صدر و دیگر مصادری که از آنها نام بردیم مراجعه شود.
2- ارشاد ص 326 و اعلام الوری ص 293.
3- سوره مریم آیه 12: یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیا.
4- تاریخ غیبت از صدر به نقل از اکمال الدین مخطوط.
5- همان مدرک ص 276.
6- مدرک سابق ص 278.
7- مدرک سابق ص 283.
8- تاریخ سامرا ج 2 ص 251 نقل از کتاب مدینه المعاجز.
9- الجرایح و الجرایح ص 164.
10- کامل ج 6 ص 15 و نیز تاریخ طبری.
تعقیب امام (ع) از طرف ماموران
دستگیری امام (ع) یکی از هدفهای مهم دولت بود. چه، آنان میدانستند که نتیجه وجود امام، تهدید سلامت حکومت آنان است. از اینجا بود که دیوانه وار میکوشیدند تا دولت خود را از خطر وی (ع) نگاه دارند. حملات گسترده ای برای دستگیری امام به عمل می آوردند. دولت برای دستگیری امام سه حمله فاشیستی انجام داد.
حمله به خانه ایشان و فرمان به تفتیش دقیق خانه او، سیاستی که همه حکام به کار می بردند و دولتیان از آن پیروی میکردند، تجسس پیوسته و احتیاط فوق العاده از طرف ماموران برای کشف مکان پنهانی امام (ع) و دستگیری وی بود. اما نوزده سال فعالیت نواب او و کوششهای تجسسی خستگی ناپذیرحکومت، دستاوردی جدید داشت و آن ثبوت نیابت به نزد آنان و فعالیتهای مشکوک در دریافت مال به وکالت جهت مصالح امام (ع) بود. اما همه این نبود، بلکه رهبری و نظارت و مراقبت پایگاههای مردمی نیز وجود داشت و اموال را از آن مرکز دریافت میکردند.
بر پایه این کشف خطرناک، وقتی «معتضد» زمام خلافت را در دست گرفت، مهمترین وظیفه حکومت خود را این دانست که بیدرنگ برای دستگیری امام (ع) حمله را تجدید کند.
مزدوران دولت و جاسوسان آن، چنین برنامه ریزی کردند که خلیفه را از خانه امام (ع) و احتمال مخفی شدن وی مطلع سازند و معتضد سه تن را فرستاد و به آنان دستور داد که به سامرا روند و در این سفر سبکمایه باشند و آنچه ضروری است با خود بردارند، هر یک بر اسبی سوار شوند و از بردن چیز دیگر خود داری کنند. شرح و تفصیل محله و خانه ای را برای آنان تشریح کرد و گفت وقتی به آنجا رسیدید بر در، خادمی سیاه خواهید دید.
شما خانه را بازرسی کنید و هر کس را که در آن خانه دیدند سرش را از تن جداکنید و برای من آورید (1).
معتضد، ماموریت حقیقی آن سه تن را برایشان فاش نکرد. آن سه تن حتی نمیدانستند که تنها موظفند امام (ع) را دستگیر کنند. معتضد برای حفظ حیثیت و دولت خود و به منظور جلوگیری از بدنامی و از ترس فاش شدن و انتشار آن خبر که او را بسی زیان بخش بود، مطلب را فاش نساخت.
همانطور که معتضد دستور داده بود، حمله صورت گرفت و ماموران به سامرا رفته و در جستجوی خانه برآمدند. آنرا یافتند و همه جای خانه رابازرسی کردند. امام (ع) آنجا بود اما ماموران متوجه وی نشدند.
امام (ع) به طور معجزه آسا از دست آنان نجات یافت. تاریخ، این واقعه را با تفصیل بیشتر برای ما بیان میدارد (2).
معتضد پنداشت که این حمله به سبب قلت تعداد حمله کنندگان و سری بودن اجرای آن شکست خورده است ازین روی حمله بزرگتری را تدارک دید.
صاحب بحار الانوار نص روایت را حکایت میکند: «سربازان بیشتر فرستادند. وقتی وارد خانه شدند از سرداب، بانک تلاوت قرآن به گوش رسید.
بر در سرداب فراهم آمدند و آنجا را محاصره کردند تا هیچکس نه بر آنجا به درون رود و نه از آنجا بیرون آید. فرمانده سربازان بر در ایستاد تا همه سربازان به او پیوستند. پس امام (ع) از در سرداب بیرون آمد و از مقابلشان گذشت.
وقتی از چشم ناپدید شد، فرمانده گفت: پائین بروید. گفتند آیا او نبود که از برابر تو گذشت جواب داد: من کسی را ندیدم. پس چرا او را رها کردید؟
گفتند: ما پنداشتیم که تو او را دیده ای .
از کارهای طرفه آن سربازان آن بود که بیدرنگ به دستگیری او اقدام نکردند بلکه بر در سرداب ایستادند و از او محافظت به عمل آوردند.
نظامیان از روبرو شدن با او می ترسیدند و به کمک بیشتر نیاز داشتند و می خواستند افراد بیشتر از بغداد به سامره فرا رسند در آن اثنا که مشغول مراقبت بودند، امام (ع) از یک لحظه، لحظه، مقرون بوقت و وقت شناسی و تدبیر شایسته و عنایت حق تعالی استفاده کرد. آن لحظه، لحظه غفلت فرمانده سربازان از کمین گرفتن و توجه بود، لحظه ای که هنوز فرمان حمله به خانه صادر نشده بود. اگر امام دمی چند تاخیر کرده بود. براستی دستگیر شده بود.
امام (ع) و سازمان هرم گونه او
از مجموع روایات و نصوص تاریخی برای محقق آشکار میشود که امام علیه السلام در تنظیمات تشکیلات و ارتباط و تماس خود با پایگاههای مردمی و پیروان خویش تاکید می کرد که در سازمان، نظام هرمی را رعایت کنند. او خود (ع)، در قله و راس هرم به عنوان رهبر، کارهای خود را در خفا و به طور سری انجام میداد و فرمانها و دستورها و رهنمودهای خود را بطور مستقیم به نواب خود صادر میکرد. دیگران به منزله شاخ و برگها بین او وکیلان او که در مناطق دور پراکنده بودند، حلقه پیوند بین امام و پایگاههای وسیع مردمی بودند.
انتخاب افراد به وسیله امام (ع) برای تصدی سفارت و بر عهده گرفتن وکالت مخصوص، بر اساس ژرفای اخلاص و وفاداری آنان و قدرت و توانائی به تحمل شکنجه بود تا اگر به دست ماموران افتند، توانائی تحمل آزار و زندان را داشته باشند.
امام (ع) شرط نمیکرد که نایب باید از نظر فقاهت داناتر یا از نظر دانش، دانشمندترین باشد. زیرا، نیابت جز وساطت در تبلیغ چیزی دیگر نبود. لذا امام (ع) جایز میدانست که آن سمت را با وجود اشخاص فاضل تر، به کسانی که درجه فضلشان کمتر است واگذارد. یعنی به کسانی واگذارد که اخلاصی عمیق و اراده ای نیرومند داشته باشند. ازین رو عده ای به ابو سهل نوبختی اعتراض کرده گفتند: این امر چگونه رخ داده است. چگونه آنرا به شیخ ابو القاسم حسین بن روح داده اند نه به تو؟ او گفت: آنان داناترند و بهتر میدانند چه کسی را انتخاب کنند. اما من کسی هستم که با دشمنان ملاقات و مناظره میکنم و اگر جای او را همچنان که ابو القاسم میداند، می دانستم و تحت فشار قرار میگرفتم، شاید جای او را نشان میدادم. اما ابو القاسم، اگر حجت زیر دامانش باشد و او را تکه تکه کنند، او را نشان نمیدهد (3).
مسئولیت نواب در آن سازمان کلی و عمومی بود حال آنکه مسئولیت وکیلان مخصوص بود و فقط منطقه آنان را در بر میگرفت. وظیفه وکیل در سازمان، فراهم آوردن آسانکاری لازم برای کار و وظیفه نایب و گسترش کاراو بود. بخصوص که شرایط کار پنهانی، آزادی و حرکت و تماس مستقیم با پایگاههای مردمی را که در شهرهای گوناگون اسلامی منتشر بود مانع میشد.
پس کار وکیلان و فعالیت آنان در اتصال دادن تعالیم و راهنمائیها و رهنمودها در گسترده ترین مقدار ممکن، بزرگترین اثر را داشت.
علاوه بر این، اندیشه اتخاذ نظام نوابی در سازماندهی هرمی، به مخفی نگاهداشتن و سری بودن و حفظ کردن نام و حفظ شخص سفیر کمک میکرد.
پس، فرد متعلق به پایگاههای مردمی و آشنا به اندیشه نیابت، حداکثر کاری که می توانست انجام دهد تماس گرفتن با یکی از نایب ها بود، بی آنکه نام نایب یا کار و محل سکونت او را بداند» (4)
اموال و حقوق شرعی به امام (ع) میرسید تا به وسیله سفیران، سپس توسط وکیلان توزیع شود و به مصرف واقعی خود برسد و در محل خود خرج شود.
قسمتی از آن اموال به طور مستقیم به دست امام (ع) میرسید و قسمتی را نایب بر وفق قواعد و احکام اسلامی در صرف حقوق مصرف میکرد. نیز از وظایف نواب، گرفتن سؤالات و رساندن آن به امام (ع) و از امام به مردم بود. سؤالات شامل سؤالات فقهی و عقیدتی و غیره بود که از امام (ع) پرسش میشد.
درباره نواب چهار گانه
نواب چهار گانه کسانی بودند که در غیبت صغری از طرف امام (ع)
دارای وکالت خاصه بودند. آنان به ترتیب و بنا به تسلسل تاریخی عبارت بودند از:
1-عثمان بن سعید العمری.
2-محمد بن عثمان العمری.
3-حسین بن روح نوبختی.
4-علی بن محمد سمری. (5)
و با پایان زندگی آنان، دوران غیبت صغری به سال 329 هجری به پایان رسید سپس دوران غیبت کبری آغاز گردید. آنان به ماموریت خود در رهبری پایگاههای امام (ع) از لحاظ فکری و سلوک و رفتار، طبق تعلیمات امام (ع) و رابط بودن بین او در رساندن تبلیغات و دستور العمل ها و صادر کردن توقیعات و حل مشکلات و از میان بردن دشواریهایی که با آن روبرو میشدند، آشنا بودند.
تحرکات فعالیتهای آنان، بدون اینکه توجه ماموران را به خود جلب کنند و برای اینکه بزرگترین فرصت و گسترده ترین زمینه مساعد را برای فعالیت تحت رهبری امام (ع) فراهم آورند، بی آنکه دچار گرفتاری تعقیب و مجازات شوند-بطوری که عبرت دیگران گردند-بسیار سری بود.
شاید انگیزه هائی که نایبان را واداشت تا این روش را برگزینند موجبات زیر بود:
1-بیم حکومت از علویان و کوشش در تعقیب و آزار تعدادی بسیار از رهبران و سران آنان. همان مقدار از علویان که بدست ماموران بقتل رسیدند و ابو الفرج در کتاب مقاتل الطالبیین نام آنان را به ثبت رسانیده است برای آگاهی ما ازین معنی کافی است.
طوسی در کتاب غیب گوید: «از شمشیر معتضد خون می چکید (6) و آن مدت: «از ستم و جور و خونریزی پر بود» (7).
2-جو نگرانی و تشویش که پایگاههای مردمی امام بخصوص چهار نایب او، در آن به سر می بردند تا آنجا که عثمان بن سعید، نخستین نایب امام (ع) پولها را در مشکهای روغن منتقل میکرد، زیرا فشار و تعقیب ماموران را احساس می نمود و اگر دولت از کار او آگاه می شد یا مدرکی علیه او بدست می آورد، مجازاتی سخت در کمین او بود.
3-تعقیب جدی و دائمی امام مهدی (ع) و کوشش برای دستگیری اوو حمله های منظم برای بازرسی خانه وی.
وقتی موضع دولت در برابر امام (ع) چنین سخت و خصمانه بود، می توان دانست که موضع او در برابر پایگاهها و دوستان و مردم او چگونه بود؟
نواب امام (ع) برای گرفتن و پخش اموالی که دوستان از اطراف شهرهای اسلام به سوی امام (ع) حمل میکردند، حلقه ارتباطی بودند، که آنها را دریافت می کردند و توزیع می نمودند.
هیئت های نمایندگی نزد نایب می آمدند و وجوه و سؤالات را با خود می آوردند. نایب اموال را دریافت میکرد و پاسخ سؤالها را می داد و مشکلات را حل می نمود. ظاهر بعضی از روایات چنین است: «در سالهای نخستین غیبت صغری، پولها به سامره حمل میشد. شخصی که آنها را میگرفت و به امام مهدی (ع) تسلیم میکرد آنجا بود و این کار با راهنمائی شخص سفیر صورت میگرفت. آن سان که ابو جعفر العمری با «دینور (8)» کرد. سپس آن برنامه قطع شد و نایب شخصا، برنامه گرفتن مال و دادن آنرا، ادامه می داد. (9)
دریافت پول و اعطای آن به صورت سری و دور از چشم و نظارت دولت انجام می یافت و بسیار کم اتفاق می افتاد که موضوع علنی شود. توزیع پول غالبا و عموما با روش بازرگانی بود. یعنی بصورت قرض دادن، به افراد داده میشد بی آنکه این روش، شک ماموران را بر انگیزد.
سخن چینان و جاسوسان، غالبا با روشی بی اندازه جالب روبرو میشدند.
ازین قبیل بود نحوه وصول اخبار به عبد الله بن سلیمان وزیر، درباره وکلای مهدی (ع) که در بغداد و دیگر مناطق حضور داشتند و شایع بود که برای امام (ع) کار میکنند.
کسانی نزد وزیر مزبور آمدند و به او گفتند که نزد هر یک ازین نواب، کسی فرستد و آن اشخاص بگویند که پولی دارند و میخواهند نزد امام بفرستند.
هر کس از آنان پولی دریافت کرد، حجت علیه او اقامه میشود و به جرم مشهود دستگیر میگردد. وزیر برای کشف و شناسائی نواب امام (ع) به این نصیحت عمل کرد، اما دستورها و راهنمائیهای امام (ع) زودتر به وکیلان رسیده بود.
لذا آنان نیابت امام را انکار کردند و خود را در برابر مزدوران دولت به نادانی زدند و تجاهل کردند. ازین رو توطئه وزیر با شکست روبرو گردید و نواب از شر ماموران نجات یافتند (10).
دیگر از فعالیتهایی که نواب بر عهده داشتند، حل مشکلات علمی و شرکت در بحثها و مناظرات عقیدتی بود که برای راهنمائی پایگاههای مردمی یا برای اعتراض به شبهه ها و دفاع از اسلام به عمل می آمد.
هدفهای نیابت
نمایندگی و نیابت امام (ع) دو هدف داشت:
1-آماده کردن ذهن امت از معنی و مفهوم «غیبت کبری و عادت دادن تدریجی مردم به پنهانی زیستن و جلوگیری از غافلگیر شدن در موضوع غیبت، اگر امام (ع) بطور ناگهانی غیبت میکرد، بسا که با انکار مطلق وجود مهدی (ع) مواجه می گردیدند.
ازین رو برنامه ریزی دو امام، هادی و عسکری علیهما السلام، این بود که امام به تدریج از میان امت پنهان گردد و امام عسکری (ع) مدت این تدریج را دو برابر کرد و امام مهدی (ع) چنانکه گفتیم، شخصا بر مدت روی پوشیدن از مردم، به تدریج افزود.
دوران نیابت نیز یکی از مراحل و دورانهائی بود که اذهان، رفته رفته آماده آن شدند.
2-قیام نیابت برای رعایت شان پایگاههای مردمی طرفدار امام (ع)
و وظیفه برقرار کردن رابطه بین آنان، تا پس از پنهان شدن امام (ع) از صحنه زندگانی در دوران غیبت کبری، کارها و مصالح آنانرا مورد رسیدگی قرار دهند.
نواب، این قسمت از ماموریت خود را به بهترین نحو انجام دادند و مصالح و امور پایگاهها را در سخترین شرایط اجتماعی و سیاسی که بی اندازه پیچیده و دشوار بود حفظ کردند.
نیابت و نمایندگی از طرف امام مهدی (ع)، شصت و نه سال و ششماه و پانزده روز ادامه داشت و این مدت، «غیبت صغری نام دارد. «عثمان بن سعید»، نخستین نایب، به مدت پنجسال در آن سمت انجام وظیفه کرد.
محمد بن عثمان، نایب دوم، در حدود چهل سال از آن مدت عهده دار وظیفه بود.
حسین بن روح، نایب سوم، بیست و یکسال و علی بن محمد سهری خلف او نایب چهارم، مدت سه سال در نیابت باقی ماند.
غیبت صغری در سال 329 پایان یافت و در آنگاه عمر شریف امام هفتاد و چهار سال بود چهار سال و نیم از آن عمر شریف را در هنگام زندگی پدر بزرگوارش (ع) گذراند و شصت و نه سال و نیم و پانزده روز در غیبت صغری بود.
آنگاه غیبت کبری آغاز گردید تا خدای تبارک و تعالی به او اجازت ظهور دهد تا زمین را پر از عدل و داد کند. زان پس که از ظلم و جور مملو شده باشد.
پی نوشتها:
1- غیبت از طوسی ص 149 و بحار الانوار ج 12 ص 8.
2- خرایح و جرایح
3- غیبت از طوسی ص 240 و بحار الانوار ج 13 ص 98.
4- منتهی المقال ج 1 ص 241.
5- غیبت نوشته طوسی.
6- غیبت از طوسی ص 179.
7- عقیده الشیعه رونالدسن-ص 257.
8- بحار الانوار ج 13 ص 79.
9- ارشاد، ص 335.
10- اعلام الوری-ص 421.