نحو مقدماتی
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: نحو مقدماتی: روش نوین در آموزش علم نحو/ تالیف محمود ملکی اصفهانی.
وضعیت ویراست: [ویراست؟].
مشخصات نشر: قم: موسسه انتشارات دار العلم، 1377.
مشخصات ظاهری: 118 ص.
شابک: 2500 ریال 964-5976-02-2: ؛ 2500 ریال (چاپ ششم)؛ 3750 ریال (چاپ هشتم)؛ 3750 ریال (چاپ نهم)؛ 4500 ریال (چاپ دهم)؛ 45000 ریال (چاپ یازدهم)؛ 5000 ریال (چاپ دوازدهم)
یادداشت: این کتاب در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است.
یادداشت: چاپ ششم: اردیبهشت 1377.
یادداشت: چاپ
هشتم: 1379.
یادداشت: چاپ نهم: 1380.
یادداشت: چاپ دهم و یازدهم: 1381.
یادداشت: چاپ دوازدهم: 1382.
یادداشت: چاپ پانزدهم: 1385.
یادداشت: عنوان دیگر: نحو مقدماتی.
یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر: نحو مقدماتی.
موضوع: زبان عربی -- نحو
رده بندی کنگره: PJ6151/م 7ن 3 1377
رده بندی دیویی: 492/75
شماره کتابشناسی ملی: م 77-16943
مقدمه
الحمدُ للهِ ربِّ العالَمینَ والصلاهُ و السَّلامُ عَلی محمّد و آلهِ الطاهِرینَ.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی رحمه اله علیه زمینه تغییر و تحوّل و دگرگونی درتمام ابعاد زندگی اجتماعی و به ویژه امور فرهنگی را فراهم ساخت و چشمه جوشان معارف اسلامی در قالب سخنانی حکیمانه از قلب سلیم آن عارف وارسته سرازیر شد، و جانهای پاک و تشنه شناخت را سرشار کرد.
جوانانِ عاشقِ هدایت و رشد، گمشده خویش را پیدا کرده و گروه گروه به سوی فراگیری علوم اسلامی وزبان قرآنی روی آوردند وحوزه های عملیه مملوّ از تشنگان و شیفتگان حقیقت گردید، و عنایات آن مرد بزرگ الهی به حوزه های عملیه سبب رشد و شکوفایی حوزه ها گردید.
حرکت مقدسی که امام راحل آغاز گر آن بود با عنایات رهبر معظم انقلاب حضرت آیه الله خامنه ای دام ظله العالی ادامه یافت و بحمدالله در حال حاضر حوزه های علمیه در آستانه تحولی جدّی و سازنده قرار دارد تا به خواست خداوند با حضور بیشتر در مجامع علمی بین المللی و ارائه اسلام ناب محمدی به زبان روز، بشریت را از ظلمت جهل و گمراهی نجات بخشد و زمینه را برای ظهور ذخیره الهی فراهم سازد.
والا بودن هدف از طرفی، و موانع راه از سوی دیگر، ما را به تلاشی بی وقفه دعوت می کند.
و همانگونه که علمای بزرگ در طول
قرنها با زحمات طاقت فرسای خود علوم اسلامی را تکامل بخشیدند و لحظه ای از مطالعه و تحقیق و تألیف غافل نشدند تا توانستند این سرمایه عظیم را جمع آوری و به صورت گنجینه ای گرانبها در اختیار ما قرار دهند بر ما نیز لازم است تا با حداکثر تلاش و کوشش این مجموعه با ارزش را به نسل های آینده انتقال دهیم.
از جمله علومی که از علوم زیر بنایی ادبیات عرب به حساب می آید علم نحو است.
این علم نیز مانند سایر علوم در حال تکامل و پیشرفت بوده و کتابهای متعددی در ارتباط با آن تألیف شده است.
در یک تقسیم کلی می توان کتب تدوین شده در این علم را به سه دسته تقسیم نمود:
1 کتب مرحله مقدّماتی، چون شرح العوامل، کتاب الهدایه و کتاب الصمدیه.
2 کتب مرحله متوسط، چون شروح الألفیه.
3 کتب مرحله عالی و تخصصی، چون مغنی اللبیب، الکتاب سیبویه و شرح الکافیه.
نظری به کتب مقدماتی علم نحو اگر چه کتب مقدّماتی علم نحو در حد خود از جامعیت خوبی برخوردار می باشند و دارای نقاط قوت فراوانی هستند همین امر سبب شده است که سالیان متمادی جزء متون درسی حوزه های علمیه قرار گیرند ولی علی رغم این جامعیت دارای نقاط ضعف فراوانی نیز می باشند و تجربه ثابت کرده است که فراگیری علم نحو در مراحل مقدماتی از امثال این کتب کار دشوار و طاقت فرسایی است؛ در اینجا لازم است به عنوان نمونه نظری اجمالی به اوّلین کتاب نحوی که طلاب با آن مواجه می شوند یعنی (شرح العوامل) داشته باشیم:
1 متن کتاب به زبان عربی است و فهم آن برای
مبتدی که تاکنون قواعد نحو را نخوانده مشکل است.
2 ترتیب مباحث به گونه ای است که موجب سردرگمی محصل می شود، مثلاً: در اوّلین صفحات این کتاب که هدف بیان حروف جرّ و معانی آنهاست عناوینی چون تأکید، تعدیه، ضمیر، اسم ظاهر، نکره موصوفه، منصوب به نزع خافض، خبر و …و در بحث حروف مشبَّه بالفعل که در سومین صفحه کتاب است عناوینی چون مبتدا، خبر، جمله اسمیه، جمله فعلیه، موصول، قَسَم، نداء و …مطرح می شود که بعضی از آنها یا در کتاب عوامل بحث نشده است و یا در آخرین صفحات آن مورد بحث قرار گرفته است.
لذا محصل در اوّلین جلسه درس با دریایی از اصطلاحات روبرو می شود و تا مدتها از درک عمق مطالب ناتوان است.
3 بدیهی است که ذکر مسائل فنّی و تخصّصی هر علمی برای مبتدی از نظر فن آموزش صحیح نیست و ذکر این گونه موارد در کتاب فوق بر مشکلات آن افزوده است.
4 مثالها و شواهدی که در کتاب ذکر شده مشکل را چند برابر کرده است؛ چون فهم آنها نیاز به تسلّط بر علم نحو دارد.
مثلاً فهم قواعد نحوی آیه شریفه " لِلّهِ الأمرُ مِن قَبلُ وَ مِن بَعدُ" یا آیه "کَفی بالله شَهیداً" و امثال آنها نیاز به مقدماتی دارد که مبتدی از فهم آنها عاجز است.
5 نبودن تمرین در کتاب مذکور از جمله نواقص دیگر آن محسوب می شود.
با توجه به مسایل فوق ضرورت وجود متنی که بتواند به راحتی مبانی و قواعد کلی علم نحو رادر اختیار محصل قرار دهد بدیهی است و هین امر ما را بر آن داشت تا متنی را پیراسته از کاستی های
ذکر شده تنظیم نماییم خوشبختانه مشورت با بعض اساتید ادبیات عرب و تشویق و ترغیب ایشان بر انتشار آن موجب دلگرمی بیشتر گردید.
و اکنون با تأییدات خداوند متعال متن حاضر را به محصلین و دانش پژوهان عزیز ادبیات عرب تقدیم می کنیم.
ویژگیهای کتاب حاضر
1 به زبان فارسی روان نگارش یافته تا محصل بتواند به آسانی قواعد کلی نحو را به دور از عبارات پیچیده عربی فرا گیرد.
2 ترتیب منطقی بین مباحث مراعات شده و مطلبی متوقف بر ما بعد آن نیست و این امر در انتخاب مثالها و تمرینها نیز مراعات شده است و محصل پس از یادگیری مطالب هر درس به خوبی قادر به پاسخ دادن همه پرسشها و تمرینات آن خواهد بود.
3 شواهد و تمارین از آیات، روایات و ادعیه انتخاب شده است تا روح محصل ضمن فراگیری قواعد از جهت معنوی نیز رشد کرده و با کلمات نورانی قرآن و معصومین (ع) انس بگیرد.
4 شواهد مذکور در درس ترکیب شده و روش ترکیب در عمل مورد بحث قرار گرفته است.
5 جهت آشنایی با متون عربی، بعضی از تعاریف از کتب معتبر ادبیات عرب انتخاب شده و خارج از مباحث کتاب تحت عنوان «برای مطالعه» مطرح گردیده است.
امید است اساتید محترم، محصلین را به مطالعه و دقّت در متون مذکور ترغیب کنند تا زمینه وارد شدن به متون عربی برای آنان فراهم گردد.
در پایان یادآوری می شود که چون مخاطب این کتاب طلاب مبتدی هستند، سعی شده است از طرح اقوال مختلف و مثالها و مسائل جزئی حتی الإمکان خودداری شود تا مبانی علم نحو با آرامش بیشتری در ذهن محصل نقش بندد.
در عین حال مدعی
نیستیم کتاب حاضر خالی از نقص است بلکه بر عکس آن را نیازمند به تکمیل می دانیم که انشاء الله اساتید و صاحب نظران در این امر ما را یاری خواهند فرمود.
تذکر این نکته لازم است که احادیث نهج البلاغه مطرح شده در کتاب، مطابق با نهج البلاغه مرحوم فیض الإسلام و ادعیه صحیفه سجادیه مطابق با صحیفه سجادیه چاپ مدرسه امام مهدی (ع) قم می باشد.
در اینجا برخود لازم می دانم از همکاری و تلاش مسؤولین محترم مدرسه علمیه معصومیه در زمینه تألیف این کتاب، و همچنین از زحمات بخش حروفچینی موسسه امام صادق (ع) که سهم فراوانی در پردازش زیبای این نوشتار داشتند، قدردانی نموده و توفیق روز افزون همه را در خدمت به اسلام از خداوند متعال مسئلت نمایم.
"اللّهمَّ وَفَّقنا لِما تُحِبُّ وَ تَرضی"
لطفاً نظرات اصلاحی، پیشنهادات و انتقادات خود را به آدرس ذیل ارسال فرمایید: قم: بلوار امین، روبروی اداره راهنمایی و رانندگی، مدرسه علمیه معصومیه، امور اساتید. محمود ملکی اصفهانی
تعریف و فائده و موضوع علم نحو
تعریف علم نحو
قواعدی که به سبب دانستن آنها، احوال آخر کلمات و طریقه ترکیب آنها با یکدیگر دانسته می شود علم نحو نامیده می شود.
به عبارت دیگر: نحو علمی است که از حالات کلمات عرب هنگام ترکیب آنها با یکدیگر، سخن می گوید و راه و روش ترکیب کلمات و جمل را به ما می آموزد.
فایده علم نحو: فایده علم نحو، فهم صحیح کلام عرب و حفظ زبان از خطای در گفتار است.
تعریف کلمه و اقسام آن
کلمه: لفظِ موضوعی است که بر معنای مفردی دلالت کند، مثل: زید، نَصَرَ، مِن.
اقسام کلمه: کلمه بر سه قسم است: اسم، فعل و حرف.
اسم: کلمه ای است که بر معنای مستقلی دلالت کند و آن معنی مقترن به یکی از زمانهای سه گانه نباشد، مانند: عِلم، رَجُل، کتاب.
فعل: کلمه ای است که بر معنای مستقلی دلالت کند و آن معنی مقترن به یکی از زمانهای سه گانه باشد، مثل: نَصَرَ: یاری کرد، ینصُرُ: یاری می کند، اُنصُره: یاری کن.
حرف: کلمه ای است که بر معنای مستقلی دلالت نمی کند و برای داشتن معنی نیازمند اسم و یا فعل است. مثل من و الی در " سرت من البصره الی الکوفه "
کلام و اقسام آن
کلام: لفظی است که از ترکیب کلمات با یکدیگر بوجود آید، و دارای معنای کاملی که سکوت بر آن صحیح است باشد، مثل: جاءَ زیدٌ، زیدٌ قائمٌ.
اقسام کلام: کلام که گاهی از آن به "جمله" نیز تعبیر می کنند بر دو قسم است: جمله اسمیه و جمله فعلیه.
جمله اسمیه: جمله ای است که با اسم شروع شود مثل: "العِلمُ حِیاتٌ"
در ترکیب این جمله گفته می شود: العِلمُ: مبتدا، حیاهٌ: خبر.
جمله فعلیه: جمله ای است که با فعل شروع شود.
مثال1: "صَدَقَ اللهُ".
در ترکیب این جمله گفته می شود: صَدَقَ: فعل، اللهُ: فاعل.
مثال2: قُضِیَ الأمرُ.
در ترکیب این جمله گفته می شود: قُضِی: فعل، الأمرُ: نایب فاعل.
توجه: گاهی ترکیب کلمات به نحوی نیست که سکوت بر آن صحیح باشد بلکه شنونده منتظر تکمیل آن از جانب متکلم است، چنین مرکّبی را "مرکّب ناقص" می نامند. یکی از این مرکّبات که در کلام عرب کاربرد بسیاری دارد مرکّب اضافی است، در این نوع مرکّب جزء
دوّم غالباً "مالکِ" جزء اوّل، یا "ظرف"، یا "بیان کننده" آن می باشد؛ و جزء اوّل را "مضاف"، و جزء دوم را "مضافٌ إلیه" می نامند، مثل: "کِتابُ اللهِ" و"صِلاهُ اللَّیلِ"و"ثَوبُ قُطنٍ" (لباس پنبه ای).
مضاف الیه گاهی اسم ظاهر و گاهی ضمیر است، مانند: کتابُ اللهِ، کتابُهُ.
پرسش و تمرین
الف: به پرسش های زیر پاسخ دهید.
1 علم نحو را تعریف کرده، موضوع و فایده آن را بیان کنید.
2 کلمه و کلام را تعریف کنید.
3 اسم و فعل و حرف را تعریف کنید.
4 جمله اسمیه و فعلیه را توضیح دهید و برای هر کدام مثالی قرآنی ذکر کنید.
5 مرکّب اضافی چیست و اجزاء تشکیل دهنده آن کدامند؟
ب: جمله های اسمیه و فعلیه را مشخص کرده و هر یک را ترکیب کنید.
1 اِقتَرَبَتِ السّاعَهُ وانشَقَّ القَمَرُه (القمر/1)
2 جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ (الإسراء/81)
3 قُتِلَ أَصحابُ الأُخدُود) البروج/4)
4 الصِّدقُ أمانَهٌ، الکِذبُ خِیانَهٌ (غرر الحکم/ح15)
5 الدُعاءُ سِلاحُ المُؤمِنِ. (نهج الفصاحه /ح1587)
6 سامعُ الغیبهِ شریکُ المَغتاب) غرر الحکم/ح5617)
((برای مطالعه بیشتر))
النحوُ: علمٌ بِقوانینِ الفاظِ العربِ مِن حیثُ الإعرابِ والبِناءِ.
فائدتُهُ: حفظُ اللسانِ عَن الخطإِ فی المقالِ.
موضوعُهُ: الکلمهُ والکلامُ.
الکلمهُ: لفظٌ موضوعٌ مفردٌ.
الکلامُ: لفظٌ مفیدٌ بالإستنادِ.
الاسمُ: کلمهٌ معناها مستقلٌ غیرُ مقترنٍ بأحدِ الأزمنهِ الثلاثهِ.
الفعلُ: کلمهٌ معناها مستقلٌ مقترنٌ بأحدِ الأزمنهِ الثلاثهِ.
الحرفُ: کلمهٌ معناها غیرُ مستقلٍّ و لا مقترنٍ بأحدِ الأزمنهِ الثلاثهِ.
(کتاب الصمدیه)
اعراب و بناء کلمه
اشاره
مقدمه: هنگام ترکیب کلمات با یکدیگر، بعضی از کلمات در کلمه دیگر تأثیر می گذارند در این صورت کلمه تأثیر گذارنده را "عامل" و کلمه تأثیر پذیر را "معمول" می نامند.
عوامل
بر دو نوعند: لفظی و معنوی.
الف: عوامل لفظی بر سه قسمند: فعل، حرف، اسم. مهمترین عوامل لفظی افعالند و همه آنها عامل می باشند.
ب: عوامل معنوی بر دو قسمند:
1- عامل رفع در مبتدا و خبر که از آن به "ابتدائیت" تعبیر می کنند.
2- عامل رفع در فعل مضارع که از آن به "مجرّد بودن از ناصب و جازم" تعبیر می کنند.
مُعرَب و مَبنی:
اشاره
کلمه ای که آخر آن به سبب عواملِ داخل بر آن تغییر کند "معرب"؛ و کلمه ای که آخر آن به سبب عوامل تغییر نکند "مبنی" نامیده می شود.
به دو مثال زیر توجه کنید: جاءَ هذا، جاءَ زیدٌ.
در هر دو مثال جاءَ "فعل" و کلمه بعد "فاعل" است، و از طرفی جاء "عامل" و کلمه بعد "معمول" می باشد، ولی آخر کلمه "هذا" تغییر نکرده است، به خلاف "زید" که حرف آخر آن مضموم شده است.
کلماتی مثل "هذا" را "مبنی" و کلماتی مثل "زید" را "معرب" می نامند.
همه حروف مبنی هستند، ولی اسم و فعل این گونه نبوده و بعضی معرب و بعضی مبنی می باشند.
چند مثال معرب و مبنی:
اسم معرب: رَجُل، قَلَم، کِتاب.
اسم مبنی: هذا، الّذی، هُوَ.
فعل معرب: یضرِبُ، أن یضرِبَ، لَم یضرِب.
فعل مبنی: ضَرَبَ، اِضرب، یضرِبنَ.
إعراب
اثری که به درخواست عامل در آخر کلمه بوجود می آید إعراب نام دارد، مثلاً در جمله "جاءَ زیدٌ" کلمه زید چون فاعل است دارای اعراب رفع بوده، و علامت آن ضمه می باشد. این اثر توسط فعل "جاء" در آخر کلمه "زید" پدید آمده است.
بناء
کیفیتی است در کلمه که به درخواست عامل ایجاد نشده و سبب می شود حرف آخر کلمه، بسبب اختلاف عوامل تغییر نکند، مثلاً کلماتی چون أمسِ، حَیثُ، ضَرَبَ و مِن مبنی می باشند و کیفیت موجود در آنها به درخواست عامل نبوده است.
اعراب و بنای فعل
اشاره
در بین افعال، فعل ماضی و امر حاضر و دو صیغه جمع مؤنّث از مضارع و صیغه های 1، 4، 7، 13و14 مضارع مؤکّد به نون، مبنی و بقیه صیغه های مضارع و أمر معربند.
کیفیت بناء در فعل ماضی
1 بنای بر فتح: در موارد زیر فعل ماضی مبنی بر فتح است:
الف: چیزی به آخر آن متصل نباشد، مثل: نَصَرَ.
ب: به آخر آن "تاءِ تأنیثِ ساکن" متّصل باشد، مثل: نَصَرا.
توجّه: گاهی فتحه بنایی فعل ماضی مقدّر می شود، مثل رمی.
2 بنای بر سکون: اگر به آخر فعل ماضی، "ضمیر رفع متحرّک" متّصل شود، فعل ماضی مبنی بر سکون خواهد بود، مثل: نَصَرنَ، نَصَرتَ، نَصَرنا.
3 بنای بر ضمّ: اگر به آخر ماضی، "واو جمع مذکّر" متّصل شود، فعل ماضی مبنی بر ضم خواهد بود، مثل نَصَرُوا.
کیفیت بناء در فعل امر حاضر
1 بنای بر سکون: فعل امر در دو مورد مبنی بر سکون است:
الف: در صورتی که صحیح الآخر بوده و چیزی به آخر آن متّصل نشده باشد، مثل: اِعلَم.
ب: درصورتی که "نون جمع مرنّث" به آن متّصل شده باشد، مثل: اُنصُرنَ، اِخشَینَ.
2 بنای بر حذف حرف علّه: فعل امر، در صورتی که معتل اللّام باشد، مبنی بر حذف حرف علّه است، مثل اِرمِ (مبنی بر حذف یاء)، اِخشَ (مبنی بر حذف الف)، اُدعُ (مبنی بر حذف واو)
3- بنای بر حذف نون: در موارد زیر، فعل امر مبنی بر حذف نون است:
الف: اگر به آخر آن، "الفِ تثنیه" متّصل باشد، مثل: اُخرُجا.
ب: اگر به آخر آن، "واو جمع مذکّر" متّصل باشد، مثل: اُخرُجُوا.
ج: اگر به آخر آن، "یاءِ مخاطبه" متصّل باشد، مثل: اُخرُجِی.
کیفیت بناء در فعل مضارع
فعل مضارع در موارد زیر مبنی است:
الف: در صورتی که "نون جمع مؤنّث" به آخر آن متّصل باشد، مبنی بر فتح خواهد بود، مثل: یضرِبنَ، تضرِبَن.
ب: در صورت آمدن نون تاکید به صورت مباشر مبنی بر فتح می شود مثل: "یضربَنَّ و تضربَنَّ و … "
نکته: نون تأکید مباشر به صیغه های 1، 4، 7، 13 و14 متّصل می شود.
انواع اعراب فعل مضارع
اعراب فعل مضارع بر سه قسم است: رفع، نصب و جزم.
الف رفع: فعل مضارع مفرد، اگر تنها بوده و عاملی بر سر آن نیامده باشد مرفوع است، مثل: یضربُ، یضرِبانِ.
علامت رفع در پنج صیغه 1، 4، 7، 13 و14"ضمّه" و در بقیه صیغه های معرب، "نون عوض رفعی" است و در صورتی که پنج صیغه فوق از افعال معتل اللّام باشند علامت رفع آنها "ضمّه مقدّر" است.
ب نصب: اگر عامل نصب بر سر مضارع بیاید آن را منصوب می کند.مثل: أن یضرِبَ.
علامت نصب در پنج صیغه ذکر شده "فتحه" و در بقیه صیغه های معرب "حذف نون" است، مثل: أن یضرِبَ، أن یضرِبا، و در صورتی که پنج صیغه فوق، ناقص الفی باشند، علامت نصب آنها "فتحه مقدّر" است، مانند: أن یخشی.
ج جزم: اگر عامل جزم بر سر فعل مضارع در آید، مضارع، مجزوم می شود.
مثل: لَم یضرِب.
علامت جزم در پنج صیغه مذکور "سکون" و در بقیه صیغه های معرب "حذف نون" است و در صورتی که پنج صیغه فوق از افعال معتل اللّام باشند، علامت جزمشان "حذف حرف علّه" است، مثل: لَم یخشَ، لَم یدعُ، لَم یرمِ.
پرسش
تعریف کنید: عامل، معمول، عامل لفظی، عامل معنوی، معرب، مبنی، اعراب، بناء.
2 افعال معرب و مبنی کدامند؟
3 کیفیت بنای فعل ماضی را بیان کنید.
4 کیفیت بنای فعل امر را شرح دهید.
5 اعراب و بنای فعل مضارع را توضیح دهید.
6 علایم رفع فعل مضارع و موارد هر یک را شرح دهید.
7 علایم نصب فعل مضارع و موارد هر یک را بیان کنید.
8 علایم جزم فعل مضارع و موارد هر یک را ذکر کنید.
انواع اعراب اسم
المدخل
اسم دارای سه نوع إعراب است: رفع، نصب، جرّ.
الف: رفع
در جمله "جاءَ زیدٌ" کلمه "زید" فاعل و دارای إعراب رفع است.
و در جمله "زیدٌ قائمٌ" مبتدا، و کلمه "قائم" خبر و هر دو دارای اعراب رفع می باشند.
اسمی که دارای رفع است مرفوع نامیده می شود.
علایم رفع: علامت اصلی رفع "ضمّه" است، ولی در موارد زیر "الف" و "واو" نایب از ضمه می شوند:
1 در اسم مُثَنّی و ملحقات آن "الف" جانشین ضمّه می شود.
مثال: جاءَ رَجُلانِ.
ترکیب: جاءَ: فعل، رَجُلانِ: فاعل.
در این مثال "الف" در رجلانِ علامت رفع فاعل است.
ملحقات مُثَنّی عبارتند از: کَلا، کِلتا، اِثنانِ، اِثنَتانِ و ثِنتانِ.
2 در جمع مذکر سالم و ملحقات آن "واو" جانشین ضمّه می گردد.
مثال: جاءَ الزیدونَ.
ترکیب: جاء: فعل، الزیدون: فاعل.
در این مثال علامت رفعِ فاعل "واو" می باشد.
ملحقات جمع مذکر سالم عبارتند از: أولُو و عشرونَ، تِسعونَ.
3 در أسماء سِتَه نیز "واو" جانشین ضمّه می گردد.
مثال: جاءَ أخُوکَ.
ترکیب: جاء: فعل، أخ: فاعل و مضاف، کَ: مضاف الیه.
در این مثال نیز "واو" علامت رفع فاعل است.
اسماء ستَّه عبارتند از: أب، أخ، حَم، هَن، فُو، ذُو.
در اسماء ستّه در صورتی "واو" جانشین "ضمّه" می شود که شرایط زیر را دارا باشند:
1 مفرد باشند.
2 مُکَبَّر باشند.
3 مضاف به غیر یاء متکلم باشند.
ب: نصب
مثال: نَصَرَ زیدٌ بکراً.
ترکیب: نَصَرَ: فعل، زیدٌ: فاعل، بکراً: مفعول به.
در این مثال کلمه "بکراً" مفعول به و دارای اعراب نصب می باشد.
اسمی که دارای إعراب نصب است منصوب نامیده می شود.
علایم نصب: علامت اصلی نصب "فتحه" است ولی در موارد زیر "الف"، "یاء" و "کسره" نایب از "فتحه" می شوند:
1 در مُثَنّی و جمع مذکر سالم و ملحقات آن دو، "یاء" جانشین "فتحه" می شود، مثل: رأیتُ رَجُلَینِ، نَصَرتُ المُسلِمِینَ، با این تفاوت که ما قبل
یاء در اسم مُثَنّی مفتوح، و در جمع مذکر سالم، مکسور است.
2 در اسماء ستَّه با شرایط ذکر شده، الف نایب از "فتحه" می شود، مثل: رأیتُ أخاکَ.
3 در جمع مژنث سالم "کسره" نایب از "فتحه" می شود.
مثل رأیتُ المُسلِماتِ.
ج: جرّ
مثال1: هذا یومُ الفَصلِ.
ترکیب: هذا: مبتدا، یومُ: خبر و مضاف، الفصلِ: مضاف الیه.
در این مثال کلمه "الفصل" مضاف الیه و مجرور می باشد.
مثال2: "ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِم" ترکیب: ذَهَبَ: فعل، اللهُ: فاعل، باء: حرف جرّ، نورِ: مجرور به باء و مضاف، هُم: مضاف الیه.
حروف جرّ عبارتند از: "باء، تاء، کاف، لام، واو، مُنذُ، مُذ، خَلا، رُبَّ، حاشا، مِن، عَدا، فی، عَن، عَلی، حَتّی، إلی".
این حروف بر اسم داخل می شوند و آن را مجرور می کنند.
در این صورت عامل را "جارّ" و معمول را "مجرور" می نامند.
علایم جرّ: علامت اصلی جرّ "کسره" است، ولی در موارد زیر "فتحه" و "یاء" نایب از "کسره" می گردند:
1 در اسم مُثَنّی و جمع مذکر سالم و ملحقاتشان و اسماء ستّه به شرایط
ذکر شده "یاء" نایب از "کسره" قرار می گیرد.
مثال: مَرَرتُ برَجُلَینِ.
مَرَرتُ بالمُسلِمینِ.
مَرَرتُ بأبیکَ.
جاءَ غلامُ أبیکَ.
2 در اسم غیر منصرف "فتحه" جانشین "کسره" شده و در حالت جرّ مفتوح می باشد. مثل: مررت بفاطمهَ و اخذت الدراهم من ابراهیم َ
إعراب تقدیری در اسم
درموارد زیر، علامت إعراب در اسم مقدّر بوده و در لفظ آن ظاهر نمی شود:
1 إعراب اسم منقوص در حالت رفع به "تقدیر ضمه" و در حالت جر به "تقدیر کسره" است ولی در حالت نصب "فتحه" آن ظاهر می شود، مثل: "جاءَ القاضِی"، "مررتُ بالقاضِی"، "رأیتُ القاضِی".
2 إعراب اسم مقصور در تمام حالات تقدیری است. مثل: جائنی موسی، رایت موسی و مررت بموسی
3- إعراب اسم
مضاف به یاء متکلم به جز تثنیه و جمع مذکّر سالم نیز در تمام حالات تقدیری است، مثل: هذا کتابی، قرأتُ کتابی، اِنتفعتُ بکتابی.
4 إعراب جمع مذکر سالم مضاف به یاء متکلم در حالت رفع تقدیری است، مثل: جاءَ مُعَلِّمِی.
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1 انواع إعراب اسم را نام ببرید.
2 علایم اصلی ونیابتی رفع و نصب و جرّ را نام ببرید.
3 اسماء ستَّه کدامند و شرایط پذیرش إعراب نیابتی در آنها چیست؟
4 اسمهای مجرور کدامند؟
5 حروف جرّ را نام ببرید.
6 موارد اعراب تقدیری در اسم را بیان کنید.
ب: عبارات زیر را ترکیب کرده موارد رفع و نصب و جرّ را ذکر کنید.
1 و جاءَ مِن أقصَا المَدینهِ رَجُلٌ (یس/20)
2 رَضِی اللهُ عَنهُم وَرَضُوا عَنهُ)التوبه/100)
3 قال الباقر (ع) وَ یبتَلی المُؤمِنُونَ وَ تُلَدُ الشُّکُوکُ فی القُلُوبِ)یوم الخلاص/ص419)
4 قالَ رَسُولُ اللهِ (ص): أفضَلُ العِبادَهِ الصَّمتُ وانتظارُ الفَرَج) یوم الخلاص/192)
5 قالَ الصّادقُ (ع): کَذَبَ الوَقّاتُونَ وَ هَلَکَ المُستَعجِلُونَ وَ نَجی المُسَلِّمُونَ.
(یوم الخلاص/186)
6 سامِعُ الغیبهِ أحَدُ المُغتابینَ)غررالحکم/ح5583)
7 طَلَبُ العِلمِ فَریضَهٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ وَ مُسلِمَهٍ (نهج الفصاحه/ح1905)
8 إلی سَعَهِ عَفوِکَ مَدَدتُ یدی وَ بِذَیلِ کَرَمِکَ أعلِقتُ کَفِّ)الصحیفه السجادیه/415)
اسم های مبنی
1- ضمیر
ضمیر کلمه ای است که بر متکلم یا مخاطب یا غایبی که قبلاً ذکر شده باشد دلالت می کند و به جای اسم ظاهر می نشیند.
ضمیر بر دو قسم است: متّصل و منفصل.
ضمیر متصل: ضمیری است که بصورت مستقل استعمال نمی شود بلکه باید به ما قبل خود متّصل شود.
ضمیر متصل بر سه قسم است: مرفوع، منصوب و مجرور.
ضمیر متصل مرفوع: الفاظ ضمیر متصل مرفوع عبارتند از:
در فعل ماضی غایب: الف، و، نَ و در ماضی حاضر: تَ، تُما، تُم، تِ، تُما، تُنِّ و در متکلّم: تُ، نا.
در مضارع و امر: ا، و، م، ی.
ضمیر متصل منصوب و مجرور: الفاظ ضمیر متصل منصوب و مجرور عبارتند از: غایب: هُ، هُما، هُم، ها، هُما، هُنّ.
حاضر: کَ، کُما، کُم، کِ، کُما، کُنَّ.
متکلم: ی،
نا.
ضمیر منفصل: ضمیری است که به صورت مستقل استعمال می شود و نیازی به اتصال به کلمه دیگر ندارد.
ضمیر منفصل بر دو قسم است: مرفوع و منصوب.
مرفوع: هو - هما - هم - هی - هما - هنّ - انت - انتما - انتم - انتِ - انتما - انتنّ - انا - نحن
منصوب: اِیّاهُ - ایّاهما - ایّاهم - ایّاها - ایاّهما - ایّاهنّ - ایّاک - ایّاکما - ایّاکم - ایّاکِ - ایّاکما - ایّاکنّ - ایّای - ایّانا
2- اسم اشاره
اسم اشاره اسمی است که بر ای معنایی همراه با اشاره به آن وضع شده است.
اسم اشاره بر دو قسم است: مشترک (بین مکان و غیر آن) و مختص (به مکان.
الفاظ اسم اشاره مشترک:
مفرد مذکر: ذا.
مذکّر تثنیه: ذانِ، ذَینِ.
جمع: اُولی، اُولاءِ.
مفرد مونث: تا، تی، تِهْ، تِهِ، ذِی، ذِهْ، ذِهَ.
مؤنث تثنیه: تانِ، تَینِ.
جمع: اُولی، اُولاءِ.
الفاظ فوق برای اشاره به قریب استعمال می شوند و گاهی بر آنها "ها"ی تنبیه داخل می شود، مانند: هذا، هؤُلاءِ.
برای اشاره به متوسط، الفاظ فوق همراه با کاف خطاب استعمال می شوند، مانند: ذاکَ، تاکَ.
برای اشاره به بعید، علاوه بر کاف خطاب، لام بُعد نیز به اسماء اشاره ملحق می شود، مانند: ذلِکَ، تِلْکَ.
تذکّر: الحاق لام به تثنیه و اُولاءِ و اسم اشاره ای که همراه با "ها"ی تنبیه باشد ممتنع است.
الفاظ اسم اشاره مختص:
الفاظ زیر در مورد اشاره به مکان استعمال می شوند:
قریب: هُنا.
متوسط: هُناکَ.
بعید: هُنالِکَ، هَنّا، هِنّا، ثَمَّ وَ ثَمَّهَ.
3- اسم موصول
اسم مبهمی است که در تعیین معنایش نیاز به جمله دارد.
مثل: الَّذی: کسی که، چیزی که.
جمله ای که ابهام موصول را بر طرف می کند "جمله صِلَه" نام دارد و باید در آن ضمیری باشد که به موصول بر می گردد، مثلاً در جمله "جاءَ الَّذی قامَ أبُوهُ" جمله "قامَ أبُوهُ" جمله صله است و ضمیر "هُ" در "أبُوهُ" به الَّذی بر می گردد.. به یاد داشته باشید که جمله صله محلی از اعراب ندارد.
اسم موصول بر دو قسم است: مختص (به مفرد یا تثنیه یا جمع و مذکر یا مؤنث) و مشترک (بین مفرد و تثنیه و جمع و مذکّر و مؤنث)
الفاظ اسم موصول مختص:
مفرد: الَّذی.
تثنیه مذکر: اللَّذان، اللَّذَینِ.
جمع مذکر: الّذِینَ، اَلأُلی
و الأُلاءِ.
مفرده: الّتی.
تثنیه مؤنّث: اللَّتان، اللَّتَینِ.
جمع مؤنث: اللّاتِ، اللّاتی، اللَّواتی، اللّاءِ، اللّائی و اللَّوائی.
الفاظ اسم موصول مشترک:
اسم موصول مشترک دارای 6 لفظ است که عبارتند از: مَنْ، ما، اَلْ، أی، ذا، ذو.
تذکر: ضمیری که از جمله صله، به موصول مشترک بر می گردد؛ می تواند مطابق لفظِ موصولِ مشترک یا مطابق معنای آن باشد مثل: جاء مَنْ قامَ و جاء منَْ قامَتْ.
4- اسم استفهام
اسم استفهام اسمی است که برای پرسیدن بکار می رود و بعضی از آنها عبارتند از: مَنْ: چه کسی؟، ما: چه چیزی؟، مَتی: چه زمانی؟، أینَ: کجا؟، أیّانَ: چه زمانی؟، کَیفَ: در چه حالی؟، کَمْ: چه مقدار؟
مثال: مَنْ قامَ؟
ترکیب: مَنْ: اسم استفهام، مبتدا، قام: فعل و فاعل، خبر.
5- مرکّب مَزْجی
مرکّب مَزْجی کلمه ای است که از ترکیب دو کلمه دیگر بوجود آمده باشد بدون این که بین آن دو، نسبت اسنادی یا اضافی باشد.
مرکّب مزجی بر دو قسم است: عدد و غیر عدد.
1 اگر مرکّب مزجی عدد باشد هر دو جزء آن مبنی بر فتح است، مثل: "أحَدَ عَشَرَ" تا "تِسْعَهَ عشَرَ" مگر در جزء اوّل در دو مورد:
الف: إحْدی عَشَرَهَ و حادی عَشَرَ و ثانی عَشَرَ که در این موارد جزء اوّل مبنی بر سکون است.
ب: در اِثْنا عشَرَ و اِثْنَتا عَشَرهَ جز اوّل معرب است و حکم مثنّی را دارد.
2 اگر مرکّب مزجی غیر عدد باشد جزء دوّم آن به صورت غیر منصرف استعمال می شود و جزء اوّل بر همان حالتی که قبل از ترکیب داشته باقی می ماند، مثل: بعْلَبَک و طَبَرِستان.
تذکر: الف: إعراب اسمهای مبنی محلّی است.
چند مثال:
1 هذا زیدٌ.
ترکیب: هذا: مبتدا، محلّاً مرفوع، زیدٌ: خبر.
2 کتابُهُ موجودٌ.
ترکیب: کتابُ: مبتدا و مضاف، هُ: مضاف الیه، محلّاً مجرور
پرسش و تمرین
الف: واژه های زیر را تعریف کنید: اسم مبنی، ضمیر، اسم موصول، اسم استفهام، مرکّب مزجی، جمله صله، ضمیر متّصل، ضمیر منفصل.
ب: ضمایر متصل و منفصل را نام ببرید.
ج: الفاظ اسم موصول را ذکر کنید.
د: اسماء استفهام را نام ببرید.
ه: عبارات زیر را ترکیب کرده، موارد رفع، نصب، جز و بناء را بیان کنید:
1 هُوَ القاهِرُ (الأنعام/18)
2 تِلْکَ حُدودُ اللهِ (البقره/187)
3 هذا یوْمُ الفَصْلِ. (الصافات/21)
4 هذِهِ جَهَنَّمُ. (الرَّحمان/ 43)
5 القُرآنُ هُوَ الدَّواءُ. (هج الفصاحه/2108)
6 خِیارُ أُمَّتی عُلَماؤُها و خِیارُ عُلَماءِها حُلَماؤُها)نهج الفصاحه/ 1469)
7 هذا مَقامُ مَنْ یبُوءُ لَکَ بِخَطِیئَتِهِ وَ یعْتَرِفُ بِذَنْبِهِ وَ یتُوبُ إِلی رَبِّهِ (مفاتیح الجنان/ 416)
برای مطالعه بیشتر
الإعرابُ:
إثَرٌ یحْلِبُهُ العامِلُ فی آخِرِ الکلمهِ لفظاً أو تقدیراً.
البناءُ: کیفیهٌ فی آخِر الکلمهِ لا یحْلِبُها العاملُ.
(الصمدیه)
الْمُعْرَبُ: ما یتَغَیرُ آخِرُهُ بِسببِ العوامِل الدّاخِلَهِ عَلَیهِ وَ الْمَبْنِی بِخلافِهِ.
(قَطْرُ النَّدی)
مرفوعات (مبتدا، خبر)
مبتدا
مبتدا بر دو قسم است: مبتدای اسمی: اسمی است مسندٌ الیه که مجرّد از عوامل لفظیه می باشد، مانند: "زیدٌ" در "زیدٌ قائمٌ".
مبتدای وصفی: وصفی است که بعد از نفی یا استفهام قرار گرفته و اسم ظاهر یا ضمیر منفصل بعد از خود را رفع داده است.
مثال 1: أقائمٌ الزّیدانِ.
ترکیب: أ: حرف استفهام، قائمٌ: مبتدا، الزّیدان: فاعل و جانشین خبر.
مثال 2: ما جالسٌ هما.
ترکیب: ما: حرف نفی، جالسٌ: مبتدا، هما: فاعل و جانشین خبر.
دو تذکر:
1 اگر وصفِ بعد از نفی یا استفهام، ضمیر مستتر را رفع دهد در ترکیب، خبر مقدّم بوده و اسم ظاهر بعد از آن، مبتدای مؤخر خواهد بود، مانند: أقائمانِ الزیدانِ.
2 اگر وصفِ بعد از نفی یا استفهام، مفرد بوده و اسم ظاهر بعد از آن نیز مفرد باشد؛ در ترکیب آن دو وجه جایز است، مثل: أقائم زیدٌ.
ترکیب اوّل: أ: حرف استفهام، قائمٌ: مبتدا، زیدٌ: فاعل و جانشین خبر.
ترکیب دوّم: أ: حرف استفهام، قائمٌ: خبر مقدّم، زیدٌ: مبتدای مؤخّر.
خبر
خبر: اسمی است مسندٌ به که مجرّد از عوامل لفظیه بوده و به همراه مبتدا مفید فایده است، مانند: "قائمٌ" در "زیدٌ قائمٌ".
توجّه: مبتدا و خبر مرفوعند.
اقسام خبر
خبر بر دو قسم است: مفرد و جمله.
مثال1: الفِکْرُ عِبادَهٌ. (خبر مفرد)
مثال2: الصّائِمُ لا تُرَدَّ دَعْوَتُهُ. (خبر جمله)
ترکیب: الصّائم: مبتدا، لا: حرف نفی، تُرَدُّ: فعل مجهول، دَعْوَهُ: ّنایب فاعل و مضاف، هُ: مضاف الیه.
جمله "لا تُرَدُّ دَعْوَتُهُ" خبر برای الصّائِم و محلا مرفوع ُ.
مثال3: وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیرٌ. (خبر جمله)
ترکیب: واو: به حسب ما قبل، لباسُ: مبتدا و مضاف، التَّقوی: مضاف الیه، ذلِکَ: مبتدای دوّم، خیرٌ: خبر ذلِکَ:، جمله "ذلک خیرٌ" خبر برای
مبتدای اوّل و محلا مرفوع.
مثال4: اَلحَمْدُ لِلهِ. (خبر مفرد)
ترکیب: الحمدُ: مبتدا، لِلهَ، جارّ و مجرور، متعلّق به عامل مقدّر، خبر.
تذکر:
1 جمله ای که خبر مبتدا قرار می گیرد در اصطلاح "جمله خبریه" نامیده می شود و در محلّ رفع می باشد.
بین جمله خبریه و مبتدا باید رابطی وجود داشته باشد.این رابط در مثال 2 ضمیر "هُ" و در مثال 3 اسم اشاره "ذلِکَ" و در مثال 4 ضمیر "هو" مستقرّ در جار و مجرور است.
2 گاهی خبر بر مبتدا مقدّم می شود.
مثال: للهِ الأَمْرُ.
ترکیب: للهِ: جارّ و مجرور، متعلّق به عامل مقدّر، خبر مقدّم، الأَمْرُ: مبتدای مؤخّر.
3 اصل در مبتدا، این است که معرفه باشد ولی اگر نکره دارای نوعی فایده باشد می تواند مبتدا قرار گیرد، مانند: فی الدارِ رجلٌ و سلامٌ علیک.
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید:
1 واژه های زیر را تعریف کنید:
مبتدای اسمی، مبتدای وصفی، خبر.
2 اقسام خبر را شرح دهید.
3 جمله خبریه چیست و چه خصوصیاتی دارد؟
4 در چه صورتی ابتدا به نکره جایز است؟
ب: عبارات زیر را ترکیب کرده، موارد رفع، نصب و جرّ و علایم هر یک و نیز اعراب محلّی در اسمهای مبنی را مشخص کنید:
1 وَیلٌ لِلْمُطَفُّفینَ. (لمطفّفین/1)
2 وَ للهِ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الأَرْضِ (اَلنجم/31)
3 رُحَماءُ اُمَّتی أَوْساطُها (نهج الفصاحه/ ح1649)
4 حُبَّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ (نهج الفصاحه/ح1769)
5 زِیادهُ الْجَهْلِ تُرْدِی (غرر الحکم/5485)
6 شَرُّ النّاسِ مَنْ لا یرْجی خَیرُهُ وَ لا یؤْمَنُ شَرُّهُ (غرر الحکم/ 5732)
برای مطالعه بیشتر
المُبْتَدَأ: هُو المجرّد عن العواملِ اللفظیهِ مسنداً إلیه أو الصُّفهُ الواقعهُ بَعْدَ نفی أو استفهامٍ رافعهً لِظاهِرٍ أو حُکْمِهِ وَ الخَبَرُ: هُوَ الْمُجَرّد ا لمسندُ به (الصمدیه)
مرفوعات (فاعل، نائب فاعل)
فاعل
اسم مرفوعی است که عامل مقدّم، به آن نسبت داده شده و قیام عامل به آن اسم می باشد.
مثال: کلمه "زیدٌ" در جمله "جاءَ زیدٌ" و کلمه "بکرٌ" در جمله "ماتَ بکرٌ" فاعل است.
تذکر:
1 فاعل در جواب "چه کسی؟" یا "چه چیزی؟" می آید.
2 فاعل گاهی اسم ظاهر و گاهی ضمیر است.
مثال اسم ظاهر: جاءَ زیدٌ.
مثال ضمیر: زیدٌ جاءَ (درجاء ضمیر "هو" مستتر است و فاعل آن می باشد)
احکام فعل و فاعل از جهت مفرد و تثنیه و جمع بودن:
الف: اگر فاعل، اسم ظاهر باشد فعل همواره مفرد آورده می شود، مثل: قائمَ زیدٌ، قامَ الزّیدانِ، قامَ الزّیدونَ.
ب: اگر فاعل، ضمیر باشد صیغه فعل، مطابق با مرجع ضمیر آورده می شود.
مثل: زیدٌ قامَ، الزّیدانِ قاما، الزّیدونَ قامُوا.
احکام فعل و فاعل از جهت مذکّر
و مؤنّث بودن:
الف: اگر فاعل اسم ظاهر و مؤنّث حقیقی باشد فعل مؤنّث آورده می شود، مثل: قامَتْ هندٌ.
ب: اگر فاعل اسم ظاهر و مؤنث مجازی باشد مذکّر و مؤنّث بودن فعل هر دو جایز است، مثل: طَلَعَ الشَّمْسُ، طَلَعَتِ الشَّمسُ.
ج: اگر فاعل ضمیر متّصلی باشد که مرجع آن اسمِ مؤنّث است فعل مؤنّث آورده می شود، مثل: الشَّمسُ طَلَعَتْ، هندٌ قامَتْ.
نایب فاعل
مفعولی که به جای فاعل قرار گیرد نایب فاعل نام دارد و این در صورتی است که فاعل حذف شده و فعل، بصورت مجهول به مفعول نسبت داده شود، مانند: نُصِرَ زیدٌ.
احکام ذکر شده برای فاعل در مورد نایب فاعل نیز جریان دارد.
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1 معمولهای فعل را نام ببرید.
2 فاعل را تعریف کرده و ضمایر فاعلی را ذکر کنید.
3 احکام مربوط به فعل و فاعل را بیان کنید.
4 نایب فاعل را تعریف کنید.
ب ترکیب کنید.
1 عَلَیها وَ عَلی الفُلْکِ تُحْمَلُونَ (المؤمنون/22)
2 ضُرِبَتْ عَلَیهِمُ الذِلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ (البقره/61)
3 تَبَّتْ یدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَه (المسدّ/1)
4 اِقْتَرَبَتِ السّاعَهُ وَ ا نْشَقَّ الْقَمَرُ (القمر/1)
5 کُلُوا و اشرَبُوا وَ تَصَدَّقُوا وَ ألْبِسُوا فی غَیبِ إسْرافٍ).نهج الفصاحه/ح2181)
برای مطالعه بیشتر
الفاعِلُ: ما اُسندَ إلیهِ العامِلُ فیهِ قائماً بِهِ. (الصمدیه)
نائبُ الفاعلِ: هو المفعولُ القائمُ مَقامَه. (الصمدیه)
منصوبات (مفعول به)
اشاره
مفعول به اسم منصوبی است که فعلِ فاعل بر آن واقع شده است.
مثال: نَصَرَ زیدٌ بکراً.
ترکیب: نَصَرَ: فعل، زیدٌ: فاعل، بکراً: مفعول به.
تذکر:
1 مفعول به غالباً در جواب "چه کسی را؟" یا "چه چیزی را؟ " می آید.
2 گاهی جمله درمحل "مفعول به" واقع می شود که در این صورت "محلّاً منصوب" خواهد بود.
مثال: قُلْ صَدَقَ اللهُ.
ترکیب: قُلْ: فعل و فاعل (ضمیر "أنت" مستتر در "قُلْ" فاعل است)، صدَقَ: فعل، اللهُ: فاعل، جمله صَدَقَ اللهُ مفعول به و محلاً منصوب.
3 مفعول به گاهی اسم ظاهر و گاهی ضمیر است.
مثال ضمیر متصل: اِهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ.
ترکیب: اِهْدِ: فعل و فاعل (ضمیر أنت فاعل آن می باشد)، نا: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً منصوب، مفعول به، إلی: حرف جرّ، سَواء: مجرور و مضاف، الصَّراطِ: مضاف إلیه، جارّ و مجرور متعلق به اِهْدِ.
مثال: ضمیر منفصل: إیاکَ نَعْبُدُ و إیاکَ نَسْتَعینُ
ترکیب: إیاکَ: ضمیر منفصلِ منصوب، مبنی بر فتح، در محلّ نصب، مفعول به، نَعْبُدُ: فعل و فاعل،.
تذکر:
تقدیم مفعول به بر عامل خود جایز است، مانند: زیداً ضَرَبَتْ.
و اگر ضمیر
منفصل یا اسمی صدارت طلب) چون اسم استفهام) مفعول به قرار گیرند تقدیم آنها بر فعل لازم است.
مثال
1 مَنْ رَأَیتَ؟ ترکیب: مَنْ: اسم استفهام، مبنی بر سکون، در محلّ نصب، مفعول به، رأیتَ: فعل و فاعل.
2 إیاکَ نَعْبُدُ وَ إیاکَ نَسْتَعینُ
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1 مفعول به را تعریف کرده و ویژگیهای آن را بیان کنید.
2 ضمایر مفعولی را نام ببرید.
3 در چه مواردی مفعول به بر فعل مقدّم می شود؟
ب: ترکیب کنید.
1 قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ (البقره/88)
2 أطیعُوا اللهَ و أطیعُوا الرَّسُولَ (النساء/59)
3 قالُوا حَرِّقُوهُ وَ النْصُرُوا آلِهَتَکُمْ (الأنبیاء/68)
4 البَطانَهُ تَقسی القَلْبَ. (هج الفصاحه/ح1111)
5 عن صاحبِ الزمانِ (ع) قال: کانَ علی بنُ الحسینِ زینُ العابدینَ (ع) یقول فی سجودِه فی هذا الموضعِ و أشار بیدِه إلی الحجرِ تحتَ المیزانِ: عُبَیدُکَ بِفِنائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِک"َ، فَقِیرُکَ بِفِنائِکَ، سائِلُکَ بِفِنائِکَ، یسْأَلُکَ مالا یقْدِرُ عَلیهِ غَیرُکَ. (لصیحفه السجادیه/536)
منصوبات (مفعول له-فیه-مطلق-حال-تمییز)
مفعول له
اسمی است که علت وقوع عامل خود را بیان می کند.
مثال1: ضَرَبَ زیدٌ بکراً تأدیباً.
ترکیب: ضَرَبَ: فعل، زیدٌ: فاعل، بکراً: مفعول به، تأدیباً: مفعول له.
مثال2: قَعَدَزَیدٌ عَنِ الْحَرْبِ جُبْناً.
ترکیب: قَعَدَ: فعل، زیدٌ: فاعل، عَنِ الحربِ: جارّ و مجرور متعلّق به قَعَدَ، جُبناً: مفعول له.
تذکر:
1 مفعول له در جواب سؤالِ "برای چه؟" "به چه علت؟" می آید.
2 مفعول له در صورتی که مصدر بوده و با عامل خود از جهت وقت و فاعل متحّد باشد منصوب می شود و در غیر این صورت به وسیله یکی از حروف جرّ "لام، مِن، فی، باء" که دارای معنای تعلیل می باشند مجرور می گردد.
مثال1: هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الأَرضِ.
ترکیب: هُوَ: مبتدا، محلاً مرفوع، الَّذی: اسم موصول، در محلّ رفع، خبر، خَلَقَ: فعل و فاعل (ضمیر هو مستتر فاعل آن می باشد)، لَکُمْ: جارّ و مجرور متعلّق به خَلَقَ، ما: اسم موصول، در محلّ نصب، مفعول به، فِی الأَرضِ: جارّ و مجرور متعلّق به عالم مقدّر) که صله ما می باشد)، جمله خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الأَرضِ صله الَّذی.
در
این مثال "مخاطبین" علت برای "خلق" می باشند و ضمیر مربوط به آنها چون مصدر نیست مجرور شده است.
مثال2: تَهَیأْتُ لِلسَّفَرِ.
ترکیب: تَهَیأْتُ: فعل و فاعل (ضمیر "تُ" فاعل آن می باشد)، لِسَّفَرِ: جارّ و مجرور، متعلّق به تَهَیأْتُ.
در این مثال "سفر" علت برای "تَهَیاتُ" است و چون از جهت زمان با عامل خود متّحد نیست مجرو شده است.
مثال3: أکرَمْتُکَ لإکْرامِکَ إیای.
ترکیب: أَکْرَمْتُ: فعل و فاعل (ضمیر "تُ" فاعل آن می باشد)، کَ: ضمیر متّصل، محلاً منصوب، مفهول به، لِ: حرف جرّ، إکْرامِ: مجرور و مضاف، کَ: مضاف الیه، محلاً مجرور، إیای: ضمیر منفصل، محلاً منصوب، مفعول به برای إکرام.
در این مثال "إکرام" علت برای "أکْرَمْتُ" است و چون از جهت فاعل با عامل خود متّحد نیست مجرور شده است.
مفعول فیه
مفعول فیه اسم منصوبی است که برای بیان زمان وقوع عامل یا مکان آن آورده شده و متضمن معنای "فی" می باشد.
مفعول فیه، در اصطلاح "ظرف" نیز نامیده می شود.
ظرف بر دو قسم است:
ظرف زمان، مانند: یوْم، دَهْر،
ظرف مکان، مانند: مَسْجِد، فَوْق.
مثال1: صامَ زیدٌ یوماً.
ترکیب: صامَ: فعل، زیدٌ: فاعل، یوماً: مفعول فیه.
مثال2: صَلّی زیدٌ خَلْفَ عَمْروٍ.
ترکیب: صَلّی: فعل، زیدٌ: فاعل، خَلْفَ: مفعول فیه و مضاف، عَمْروِ: مضاف إلیه.
مثال3: أینَ مُعِزُّ الأولیاءِ؟
ترکیب: أینَ: اسم استفهام، مبنی بر فتح، محلاً منصوب، مفعول فیه برای عامل مقدّر، خبر مقدّم، مُعِزُّ: مبتدای مؤخّر و مضاف، الأولیاءِ: مضاف إلیه.
تذکر:
1 مفعول فیه در جواب سؤال "چه موقع؟" یا "کجا؟" می آید.
2 ظرف مکان در صورتی که محدود باشد به وسیله "فی" مجرور می گردد، مانند: صلّیتُ فی المسجِد.
مفعول مطلق
مفعول مطلق مصدر منصوبی است که بعد از عامل خود قرار می گیرد تا آن را تأکید کرده و یا نوع یا عدد آن را بیان کند.
مثال:
1 مفعول مطلق تأکیدی: قُمْتَ قیاماً.
2 مفعول مطلق نوعی: قُمْتُ قیامَ الأمیرِ.
3 مفعول مطلق عددی: ضَرَبْتُ زیداً ضَرْبَتَینِ.
حال
حال غالباً اسم مشتقّی است که هیأت و چگونگی صاحب خود را بیان می کند.
حال منصوب است و در جواب سؤال "در چه حالی؟"، "چگونه؟"، "به چه کیفیتی؟" می آید.
مثال1: جاءَ زَیدٌ راکِباً.
ترکیب: جاءَ: فعل و عامل در حال، زیدٌ: فاعل و ذوالحال، راکباً حال.
مثال2: رَکِبْتُ الفَرَسَ مُسَرَّجاً.
ترکیب: رَکِبْتُ: فعل و فاعل و عامل در حال، الفَرَسَ: مفعول به و ذوالحال، مسرَّجاً: حال.
تقدیم حال بر عامل خود: اگر حال صدارت طلب باشد لازم است بر عامل خود مقدم شود.
مثال: کَیفَ جاءَ زیدٌ؟ ترکیب: کَیفَ: اسم استفهام، مبنی بر فتح، محلّاً منصوب، حال، جاءَ: فعل و عامل در حال، زید: فاعل و ذوالحال.
جمله حالیه: گاهی جمله در محلّ حال قرار می گیرد که در این صورت محلاًّ منصوب است.
مثال: جاءَ زیدٌ یدُهُ علی رَأسِهِ.
در این مثال جمله "یدُهُ علی رأسِهِ" جمله حالیه و در محلّ نصب است.
تمییز
تمییز اسم نکره ای است که ابهامِ مستقر در ذات یا نسبت را بر طرف می کند.
تمییز غالباً منصوب است و عامل نصب آن در تمییزِ رافع ابهام از ذات، همان ذات و در تمییز رافع ابهام ازنسبت، فعل یا شبه فعل است.
مثال1: رأیتُ أحَدَ عَشَرَ کَوکباً
ترکیب: رأیتُ: فعل و فاعل، أحَدَ عَشَرَ: مفعول به، محلاً منصوب و عامل در تمییز کوکباً: تمییز.
مثال2: هذا رِطلٌ زیتاً.
ترکیب: هذا: مبتدا، رِطْلٌ: خبر، زیتاً: تمییز.
مثال3: وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً.
ترکیب: واو: به حسب ماقبل، اِستَعَلَ: فعل و عامل در تمییز، الرَّأسُ: فاعل، شیباً: تمییز بری اشتعل الرأس.
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1 هر یک از واژه های زیر را توضیح دهید.
مفعول له، مفعول فیه، فعول مطلق، حال، جمله حالیه، تمییز.
2 شرایط نصب مفعول له را بیان کنید.
3 مفعول فیه در چه صورتی منصوب است؟
4 اقسام مفعول مطلق را شرح دهید.
5 در چه صورتی تقدیم حال بر عامل خود لازم است؟
6 تمییز را تعریف کرده اقسام آن را نام ببرید.
7 عامل نصب تمییز چیست؟
8 آنچه از منصوبات و مرفوعات تاکنون خوانده اید نام ببرید.
ب: ترکیب کنید.
1 اللهُ یتَوفَّی الأنْفُسَ حینَ مَوْتِها (الزّمر/42)
2 یعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یعْلَم ما تَکْسِبُونَ)الأنعام/3)
3 وَ کَلَّمَ اللهُ مَوسی تَکْلیماً (النساء/164)
4 اُنْظَرْ کَیفَ یفْتَرونَ عَلَی اللهِ الکَذِب) النساء/50)
5 یجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی ءاذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوتِ (البقره/19)
6 تَفْتَحُ أبوابُ السَّماءِ نِصْفَ اللَّیلِ)نهج الفصاحه/1166)
7 أدْعُوکَ دُعاءَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُه وَ ضَعُفَتْ قُوَّتُهُ و قَلَّتْ حِیلَتُهُ. (الصحیفه السجادیه/395)
8 کَیفَ أدْعُوکَ وَ أنَا الْعاصِی وَ کَیفَ لا أدْعُوکَ و أنْتَ الکَرِیمُ (الصحیفه السجادیه/477)
برای مطالعه بیشتر
المفعولُ له: هو ما وَقَعَ علیه فِعلُ الفاعِل. (قَطْرُ النَّدی)
المفعولُ له: هُو المَصدرُ المعلِّلُ لحدثٍ
شارَکَهُ وقتاً و فاعلاً. (قَطْرُ النَّدی)
المفعول فیه: هو کلُّ اسمِ زمانٍ أ مکانٍسُلِّطَ علیه عاملٌ علی معنی "فی". (قَطْرُ النَّدی)
المفعولُ المطلقُ: هو مصدرٌ یؤکِّدُ عامِلَهُ أو یبَینُ نَوعهُ أو عَدَدَهُ. (الصمدیه)
الحالُ: هی ا لصِّفَهُ المُبَینَهُ لِلْهِیئهُ غیرُ نَعْتٍ. (الصمدیه)
التمییزُ: هو النکرهُ الرّافِعَهُ لِلإبْهامِ المُسْتَقَرِّ عَن ذاتٍ إو نِسْبَهٍ. (الصمدیه)
فعل لازم و متعدی و معلوم و مجهول
لازم و متعدی
فعل لازم: فعلی است که فقط به فاعل نیاز دارد، مثل: قامَ، ذَهَبَ.
فعل متعدّی: فعلی است که علاوه بر فاعل، طالب مفعول به نیز می باشد، مثل: نَصَر، قالَ.
اقسام فعل متعدّی:
1 یک مفعولی، مثل: نَصَرَ زیدٌ بکراً، و مثل: کَتَبَ، قالَ، ضَرَبَ.
2 دو مفعولی، مثل: عَلِمَ زیدُ بکراً عالماً.
ترکیب: عَلِمَ: فعل، زیدٌ: فاعل، بکراً: مفعول اوّل، عالماً: مفعول دوم.
3 سه مفعولی، مثل: أعْلَمَ زیدٌ بکراً خالداً عالماً (زید بکر را آگاه کرد که خالد عالم است)
افعال سه مفعولی عبارتند از: أعْلَمَ، أخْبَرَ، خَبَّرَ، حَدَّثَ، أری، نَبَّأََ، أنْبَأَ.
اقسام فعل دو مفعولی
افعال دو مفعولی بر دو قسمند:
1 افعالی که دو مفعول آنها در اصل مبتدا و خبر بوده اند، و این افعال بر دو قسمند:
الف: افعال قلوب: افعالی هستند که معنای آنها توسط اعضای باطنی و قوای درونی تحقّق پیدا می کند و آنها عبارتند از: حَسِبَ، خالَ، زَعَمَ، ظَنَّ، (به معنی گمان کرد، پنداشت)، عَلِمَ، وَجَدَ، رَأی (به معنی علم پیدا کرد، یقین کرد)
مثال: حَسِبَ زیدٌ بکراً عالماً (زید گمان کرد بکر عالم است)
رَأی زیدٌ بکراً عالماً (زید دانست بکر عالم است).
ب: افعال تَصْییر: افعالی هستند که به معنای گرداندن و از حالی به حال دیگر در آوردن می باشند و آنها عبارتند از: صَارَ، اِتَّخَذَ، وَهَبَ، جَعَلَ، تَخِذَ، تَرَکَ، رَدَّ.
مثال: اِتَّخَذَ اللهُ إبْراهیمَ خَلیلاً
2 افعالی که
دو مفعول آنهادر اصل مبتدا و خبر نبوده است.
مثل: أعطی، کَسی، سَمّی.
مثال: أعْطی زیدٌ بکراً در هماً (زید به بکر درهمی بخشید)
این دسته افعال به "دومفعولی باب أعْطی" مشهورند.
تذکر: افعال قلوب اگر به باب إفعال برده شوند دارای سه مفعول می گردند.
مثال: عَلِمَ زیدٌ بکراً فاضلاً، أعْلَمَ زیدٌ خالداً بکراً فاضلاً.
معلوم و مجهول
فعل معلوم: فعلی است که فاعل آن در کلام ذکر شده باشد.
مثال1: نَصَرَ زیدٌ بکراً.
ترکیب: نَصَرَ: فعل، زیدٌ: فاعل، بکراً: مفعول به.
مثال2: زیدٌ نَصَرَ بکراً.
ترکیب: زیدٌ: مبتدا، نَصَرَ: فعل و فاعل (فاعلش مستتر است)، بکراً: مفعول به، جمله "نَصَرَ بَکْراً" خبر و در محلّ رفع.
فعل مجهول: فعلی است که فاعل آن در کلام ذکر نشده و به مفعول نسبت داده شده باشد، مثل: نُصِرَ بکرٌ (بکر یاری شد)
پرسش وتمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1 فعل لازم، متعدّی، معلوم و مجهول را تعریف کنید.
2 اقسام فعل متعدّی را توضیح دهید.
3 اقسام فعل دو مفعولی را شرح دهید.
4 افعال سه مفعولی را نام ببرید.
ب ترکیب کنید.
1اِتَّخَذَ اللهُ إبراهیمَ خلیلاً (النساء/125)
2 وَ جَعَلْنا نومَکُمْ سُباتاً (النبأ/9)
3 الصَبْحَهُ تَمْنَعُ الرِّزقَ (نهج الفصاحه/ح1875)
4 خَیرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القُرآنَ و عَلَّمَهُ)نهج الفصاحه/ ح 1524)
5 قالَ الصّادِقُ علیه السلام: .فَیجْعَلُ اللهُ قُمْ وَ أهْلَها قائمینَ مَقامَ الحُجَّهِ.
(یوم الخلاص/ (ص) 194)
برای مطالعه بیشتر
اللازمُ: هو الفعلُ الَّذی لا یتجاوزُ الفاعلَ. (التصریف)
المتعدّی: هوالفعل الَّذی یتعدّی عَنِ الفاعلِ إلی المفعولِ به. (التصریف)
افعال ناقصه و مقاربه
افعال ناقصه
افعالی هستند که بر مبتدا و خبر داخل می شوند، و در آن دو عمل کرده مبتدا را به عنوان اسم و خبر را به عنوان خبر برای خود قرار می دهند، عمل این افعال رفع به اسم و نصب به خبر است.
مثال: زیدٌ عالمٌ کانَ زیدٌ عالماً.
ترکیب: کانَ: فعل ناقصه، زیدٌ: اسم کان، عالماً: خبر کان.
افعال ناقصه عبارتند از: کانَ، صارَ، أصْبَحَ، أمْسی، أضْحی، ظَلَّ، باتَ، مافَتَئَ، ما انْفَکَّ، ما بَرِحَ، مازالَ، مادامَ، لَیسَ.
معانی افعال ناقصه:
کانَ: برای تقریر ثبوت خبر برای اسم می باشد،
صارَ: گردید.
أصْبَحَ، أمْسی، أضْحی: برای ثبوت خبر برای اسم در هنگام صبح، شب و ظهر می باشند، مثل: أصْبَحَ زیدٌ غینّاً (زید هنگام صبح غنی شد)
ظَلَّ: برای ثبوت خبر برای اسم در طول روز بکار برده می شود، مثل: ظَلَّ زیدٌ راکباَ (زید در طول روزه سواره بود)
باتَ: برای ثبوت خبر برای اسم در طول شب بکار برده می شود، مثل: باتَ زیدٌ نائماً (زید در طول شب خواب بود)
لَیسَ: برای نفی خبر از اسم می باشد، مثل: لیس زیدٌ عالماً (زید عالم نیست)
مافَتَئَ، ما
انْفَکَّ، ما بَرِحَ، مازالَ: برای دوام ثبوت خبر برای اسم، تا زمان إخبار استعمال می شوند، مثل مازالَ زیدٌ أمیراً (زید هنوز امیر است)
مادامَ: برای معلَّق کردن چیزی بر مدت ثبوت خبر برای اسم می باشد، مثل: اِجْلِسْ مادامَ زیدٌ جالساً (بنشین مدّتی که زید نشسته است)
دو ویژگی افعال ناقصه:
1 تقدیم خبر این افعال بر اسم آنها جایز است، مثل: کانَ عالماً زیدٌ.
2 تقدیم خبر آن بر خود افعال، در غیر افعالی که اوّل آنها "ما" می باشد جایز است، مثل: عالماً کانَ زیدٌ.
ذکر این نکته لازم است که حکم مذکور در مورد لیس اختلافی است.
افعال مقاربه
افعال مقاربه افعالی هستند که بر مبتدا و خبر داخل شده و مانند افعال ناقصه عمی می کنند با این تفاوت که خبر این افعال، باید فعل مضارع باشد، و از لحاظ معنی بر سه قسم تقسیم می شوند:
1 افعال رجاء: برای امید داشتن حصول خبر برای اسم می آیند و عبارتند از: عَسی، حَری، اِخْلَوْ لَقَ.
مثال: عَسی زیدٌ أنْ یکْتُب) امید است زید بنویسد)
ترکیب: عسی: فعل مقاربه، زیدٌ: اسم عسی، أنْ: ناصبه، یکْتُبَ: فعل و فاعل، أنْ یکْتُبَ: خبر عسی.
2 افعال قُرب: برای نزدیکی حصول خبر برای اسم می آیند و عبارتند از: کادَ، کَرَبَ، أوْ شَکَ.
مثال: کادَ زیدٌ یکْتُب) نزدیک ا ست زید بنویسد)
ترکیب: کاد: فعل مقاربه، زیدٌ: اسم کادً، یکْتُبُ: فعل و فاعل، خبرِ کاد.
3 افعال شروع: در مورد شروع حاصل شدن خبر برای اسم استعمال می شوند و عبارتند از: أنْشَأَ، طَفِقَ، جَعَلَ، أخَذَ.
مثال: أخَذَ زیدٌ یکْتُب) زید شروع به نوشتن کرد)
ترکیب: أخَذَ: فعل مقاربه، زیدُ: اسم أخَذَ، یکْتُبُ: فعل و فاعل، خبرِ أخَذَ.
تذکر:
خبر افعال رجاء غالباً همراه با "أنْ"
و خبر افعال قرب غالباً بدون "أنْ" استعمال می شود.
پرسش و پاسخ
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1 افعال ناقصه را نام ببرید.
2 ویژگیهای افعال ناقصه کدام است؟
3 افعال مقاربه کدامند و بر چند قسم می باشند؟
ب-ترکیب کنید:
1 یکادُ البَرْقُ یخْطَفُ أبْصارَهُمْ (البقره/20)
2 عَسی ربُّکُمْ أنْ یرْحَمَکُمْ (الاسراء/8)
3 حُرِّمَ عَلَیکُمْ صَیدُ الْبَرِّ مادُمْتُمْ حُرُماً. (المائده/96)
4 کادَ الحَلیمُ أنْ یکُونَ نبیاً (نهج الفصاحه/ ح 2113)
افعال مدح ذم و تعجب
افعال مدح و ذم
افعال مدح و ذمّ افعالی هستند که برای ایجاد مدح (ستایش) و یا ذمّ (نکوهش) وضع شده اند، و بعد از آنها دو اسم مرفوع ذکر می شوند که اوّلی را فاعل و دوّمی را مخصوص به مدح یا ذمّ می نامند.
افعال مدح عبارتند از: نِعْمَ، حَبَّذا.
افعال ذمّ عبارتند از: بِئْسَ، ساءَ.
مثال: نِعْمَ الرَّجُلُ زید) زید خوب مردی است)
روش ترکیب: اسم مخصوص به مدح یا ذم، در ترکیب باید یکی از عناوین ترکیبی را دارا باشد و در ترکیب آن دو وجه ذکر شده است:
ترکیب اوّل: نِعم: فعل مدح، الرَّجُلُ: فاعل، زیدٌ: خبر برای مبتدای محذوف یعنی هو.
ترکیب دوّم: نِعْمَ: فعل مدح، الرَّجُلُ: فاعل، نِعْمَ الرَّجُلُ: خبر مقدّم، زیدٌ: مبتدای مؤخّر.
تذکر: فاعل در حبَّذا کلمه "ذا" می باشد و همیشه به همین صورت است، یعنی با مفرد و تثنیه و جمع مذکّر و مؤنّث بودن مخصوص به مدح تغییری نمی کند مثل: حَبَّذا زیدٌ و الزّیدانِ و الزّیدونَ و هُنْدٌ
فعل تعجب
فعلی است که برای بیان تعجّب و شگفتی از چیزی وضع شده ست.
فعل تعجب دارای 2 صیغه است: ما أفعَلَ و أفْعِلْ بِهِ.
مثال1: ما أحْسَنَ زیداً (چقدر زید نیکوست!)
ترکیب: ما: تعجبیه، مبتدا، أحْسَنَ: فعل و فاعل، زیداً: مفعول به، جمله أحْسَنَ زیداً: خبر و در محلّ رفع.
مثال2: أحْسِن بِزید) چقدر زید نیکوست!)
ترکیب: أحْسِنْ: فعل تعجّب، ب: حرف جرّ، زیدٍ: مجرور به باء و در محلّ رفع، فاعل أحْسِنْ.
پرسش و تمرین
الف به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1 افعال مدح و ذمّ را تعریف کنید.
2 فعل تعجّب چیست و صیغه های آن کدام است؟
ب: ترکیب کنید.
1 نِعْمَ سِلاحُ المُؤمِنِ الصَّبْرُ و الدُّعاءُ)نهج الفصاحه/3128)
2 ما أحْسَنَ الدُّنیا و إقْبالَها إذا طاعَ اللهَ مَنْ نالَها (دیوان امیر المؤمنین علیه السلام، ص318)
3 حبِّذا نومُ الأکْیاسِ و إفْطارُهُمْ. (نهج البلاغه/ ح 137)
4 بِئْسَ الزّادُ إلی المَعادِ العُدوانُ عَلی العِبادِ. (نهج البلاغه/ح212)
5 قالَ الإمامُ الرِّضا علیه السلام: ما أحْسَنَ الصَّبْرَ و انتظارَ الفَرَجِ.
(یوم الخلاص/ ص214)
برای مطالعه بیشتر
أفعالُ المدحِ و الذَّمِ: أفعالٌ وُضِعَتْ لذنشاءِ مدحٍ أو ذمٍّ. (الصمدیه)
فِعْلا التَّعَجُّبِ: فِعْلانِ وُضِعا لإنشاءِ التعجّبِ و هما "ما أفْعَلَهُ" و "أفْعِلْ بهِ"
حروف جرّ
معانی باء
1. إلصاق، مثل: بزیدٍداءٌ و مثل: مَرَوْتُ بزیدٍ.
2. اِستعانت، مثل: کَتَبْتُ بِالْقَلَمِ.
3. مُصاحَبت، مثل: خَرَجَ زیدٌ بِعَشرتِه.
4. مُقابَلَه، مثل: بِعْتَ هذا بِهذا.
5. تَعْدِیَه، مثل: ذَهَبْتُ بزیٍد
6. سَبَبِیِّت، مثل: ضَرَبْتُهُ بِسُوءِ أدَبِهِ.
7. ظرفیت، مثل: جَلَسْتُ بِالمَسْجِدِ.
8. تأکید) این معنی در مورد باء زائد است)، مثل: ما زیدٌ بقائمٍ.
9. قَسَم، مثل: اُقْسُمُ باللهِ لاُکْرِ مَنَّ زیداً.
تذکر:
1-حذف متعلّق باء قسم جایز است.
مثل: باللهِ لاُکْرِ مَنَّ زیداً.
2-جمله ای که در جواب قسم قرار می گیرد اصطلاحاً "جمله جواب قسم" نامیده می شود و محلی از اعراب ندارد.
مثل: اُقْسُمُ باللهِ لاُکْرِمَنَّ زیداً.
ترکیب: اُقْسُمُ فعل و فاعل باللهِ: جار ومجرور متعلّق به اُقْسُمُ لَ: لام جواب قسم، اُکْرِ مَنَّ: فاعل و نون تأکید، زیداً: مفعول به.
جمله " لاُکْرِ مَنَّ زیداً" جواب قسم است و محلی از اعراب ندارد.
معانی مِنْ
1. ابتداء غایب در مکان، مثل: سِرْتُ مِنْ البَصْرهِ إلَی الکُوفَهِ.
2. ابتدا غایب در زمان، مثل: مُطِرْنا مِنْ الجُمْعَهِ إلَی الجُمْعَهِ.
3. بیان جنس، مثل: (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنْ الأوثانِ)
4. تبعیض، مثل: أخَذْتُ مِنْ الدَّراهِم.
5. تأکید) این معنی در صورتی است که مِنْ زاید باشد)، مثل: ما قامَ مِنْ أحَدٍ
6. تعلیل، مثل (مِمّا خَطِیْئاتِهِمْ أُغْرِقُوا)
ترکیب: مِنْ: حروف جرّ، ما: زایده، خَطِیْئاتِ: مجرور به مِنْ و مضاف، هم: مضاف إلیه أُغْرِقُوا: فعل مجهول و نایب فاعل (ضمیر واو نایب فاعل است)، جارّ و مجرور متلّق به أُغْرِقُوا
معانی الی
1. انتهاء غایب در مکان، مثل: سِرْتُ مِنْ البَصْرهِ إلَی الکُوفَهِ.
2. انتهاء غایب در زمان، مثل: (وألْقَیْنا بینَهُمُ العَداوَهَ و البَغْضاءَ إلی یومِ القیامَه)
3. معنای مَعَ، مثل: (ولا تَأکُلُوا أمْوالَهُمْ إلی أمْوالِکُمْ)
معانی فی
1. ظرفیت، مثل: زیدٌ فی الدارِ و مثل: النّجاهُ فی الصِّدقِ
2. مصابحت، مانند: (فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ) ترکیب: ف: به حسب ماقبل، خَرَجَ: فعل و فاعل (ضمیر هو فاعل آن است)، علی: حروف جرّ، قومِ،: مجرور و مضاف، هُ: مضاف الیه (جاره ومجرور متعلق به خَرَجَ)، فی: حروف جرّ، زِینَتِهِ: مجرور و مضاف، هُ: مضاف الیه (جارّ و مجرور متعلق به خَرَجَ).
3. تعلیل، مانند: (فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فیهِ) ترکیب: ف: به حسب ما قبل، ذا: اسم اشاره، مبتدا، لِ: حروف بُعد، کُنَّ: حروف خطاب، الذی: اسم موصول، خبر، لُمْتُنَّنِی: فعل و فاعل، ن: حروف وقایه، ی: ضمیر متصل، مفعول به، فی: حرف جرّ، ه: ضمیر متصل، در محل جر ّ به فی. (جمله" لُمْتُنَّنِی فیهِ" صله برای الّذی)
4. استعلاء، ماننده: (لأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ) ترکیب: لَ: جواب قسم مقدّر، أُصَلِّبَنَّ: فعل و فاعل و نون تأکید) ضمیر أنَا فاعل آن می باشد)، کُمْ: مفعول به برای لأُصَلِّبَنَّ، فی: حروف جرّ، جُذُوعِ: مجرور به فی و مضاف، النَّخْلِ: مضاف الیه، جارو مجرور متعلّق به أُصَلِّبَنَّ.
معانی لام
1. استحقاق، مثل: الحمدُللهِ.
2. اختصاص، مثل: الکتابُ لزیدٍ و مثل: الکتابُ للمدرسهِ.
3. قَسَم، مثل: لِلّهِ لا یُؤَخَرُ الأجَلُ
4. تعلیل، مثل: ضَربتُ زیداً للتأدیب.
5. تأکید) این معنی در مورد لام زایده است)، مثل: (رَدَفَ لَکُمْ)
رُبَّ
ربّ بر اسم نکره موصوفه داخل می شود، مثل: رُبَّ رجلٍ کریمٍ فی الدارِ.
ربّ از حروفی است که در ترکیب زاید است ولی در معنی زاید نیست، به همین جهت آن را "حروف جرّ شبه زاید" می گویند و نیازی به متعلَّق ندارد.
ومحل مجرور آن در بعضی موارد چون مثال فوق رفع، بنابر ابتدائیت است.
ترکیب: رُبَّ: حروف جرّ شبه زاید، رجلٍ: مجرور به رَبّ، در محل رفع، مبتدا، کریمِ: صفت برای رجل، فی الدار: جارّ و مجرور، متعلق به عامل مقدّر، خبر مبتدا.
معانی علی
1. استعلاء، مثل: زیدٌ علی السَّطْحِ و مثل: عَلَیْهِ دَیْنٌ.
2. ظرفیت، مثل: (وَ دَخَلَ المَدینَهَ عَلی حَینِ غَفْلَهٍ مِنْ اَهْلِها)
3. مصابحت، مثل: (وَ آتَی المالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی.)
معنای عَن
عَنْ: مهمترین معنای "عَنْ" مجاوزه است، مثل: رَمَیْتُ السَّهْمَ عَنِ القََوسِ و مثل: بَلَغَنی عَنْ زیدٍ حدیثٌ.
معانی کاف
1. تشبیه و آن به دو قسم است: تشبیه در ذات، مثل: زیدٌ کأخیهِ. تشبیه در صفات، مثل زیدٌ کالأسَدِ.
2. تأکید و آن کاف زایده است، مثل: (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شئءٌ) کاف جارّه بر ضمیر داخل نمی شود.
مُذْ و مُنْذُ
این دو حروف در زمان ماضی برای ابتداء غایت و در زمان حاضر برای ظرفیت می آیند، مثل: ما رأیتُهُ مُذْ یَوْمِ الجمعهِ و مثل: ما رأیتُهُ مُنْذُ یَوْمِنا.
معانی حتّی
1. انتهاء غایت، مثل: أکَلْتُ السَّمَکَهَ حَتّی رَأسِها. و فرق بین (حتّی) و (إلی) دراین است که ما بعد) حتّی)داخل در حکم ما قبل است بخلاف)الی)
2. به معنای مع، مثل: قَدِمَ الحاجُّ حَتّی المُشاهِ.
"حَتّی" نیز از حروفی است که بر ضمیر داخل نمی شود.
واو قَسَم
مثل وَاللهِ لأضْرِبَنَّ زیداً.
متعلّق واو قسم همواره محذوف است، پس در اینجا " وَاللهِ " متعلّق به "اُقْسِمُ" محذوف است و این حرف بر ضمیر داخل نمی شود.
تاء قَسَم
مثل: تَاللهِ لأضْرِبَنَّ زیداً.
از ویژگیهای تاء قسم این است که فقط بر سر لفظ "الله"داخل می شود.
حاشا
برای تنزیه است، مثل ساءَ القومُ حاشا زیدٍ.
خَلا و عَدا
برای استثناء استعمال می شود، مثل: جاءَ القومُ عَدا زیدٍ و أکرمتُ القومَ خَلازیدٍ.
حروف جر اصلی وزاید
اگر با فرض حذف حرف جرّ، خللی به معنای کلام وارد شود آن حرف جرّ را "اصلی" می نامند، مثل "باء" در (ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ) و اگر با فرض حذف خللی به معنای کلام وارد نشود آن را حذف جرّ "زاید"می نامند، مثل "باء" در "مازَیدٌ بِقائمِ".
ترکیب: ما: حرف نفی، زیدٌ: مبتدا، باء: حرف جرّ زاید، قائمٍ: مجرور به باء زایده و خبر.
حرف جرّ زاید و حروفی چون کاف، حاشا، خلا و عدا متعلّق ندارد.
تمرین
جملات زیر را ترکیب کرده و معانی هریک از حروف جر را ذکر کنید:
1. ثم اتموا الصیام الی اللیل (البقره/187)
2. اهبط بسلام منا (هود/48)
3. نجیناهم بسحر (القمر/34)
4. فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق
5. فی قلوبهم مرض
6. و ما قلوبهم مرض
7. نحن نقص علیک احسن القصص (یوسف/3)
8. فضلنا بعضهم علی بعض (البقره/253)
9. ضربت علیهم الذله و المسکنه (البقره/61)
10. یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات (آل عمران/114)
11. رب قول انفذ من صول (نهج البلاغه/ح388)
12. قال الصادق: یفرح به اهل السماء و اهل الارض) یوم الخلاص/463)
حروف ناصب و جازم مضارع
حروف ناصب مضارع
حروف ناصب فعل مضارع عبارتند از: أنْ، لَنْ، کَیْ، إذَنْ.
مثال: (لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیراً) ترکیب: لَنْ: ناصبه، تَجِدَ: فعل مضارع، منصوب به لَنْ، ضمیر مستتر أنتَ فاعلش، لَهُمْ: جارّ و مجرور، متعلّق به تَجِدَ، نصیراً: مفعول به.
أنْ: از ویژگیهای "أنْ" این است که فعل مضارع را به تأویل مصدر می برد و اختصاص به زمان استقبال دارد.
مثال: (أنْ تَصُومُوا خَیْرٌلَکُمْ) ترکیب: أنْ: ناصبه، تَصُومُوا: فعل و فاعل، أنْ تَصُومُوا: تأویل به مصدر می رود، مصدر در محل رفع، مبتدا، خَیْرٌ: خبر، لَکُمْ: جارّ و مجرور، متعلّق به خیرٌ، تقدیر آن چنین است: تَصُومُکُمْ خَیْرٌلَکُمْ.
لَنْ: معنای آن نفی مستقبل همواره با تأکید نفی است، مثل: لَنْ یَضْرِبَ زید) زید هرگز نخواهد زد)
کَیْ: برای تعلیل است و سبب بودن ما قبل برای ما بعد را می رساند.
مثال: أسْلَمُتُ کَیْ أدْخُلَ الجَنَّهَ.
ترکیب: أسْلَمُتُ: فعل و فاعل، کَیْ: ناصبه، أدْخُلَ: فعل و فاعل، الجَنَّهَ مفعول فیه.
إذَنْ: برای جواب و جزاء است، مثل اینکه گفته شود: أ نا آتیکَ، و در جواب بگویی: إذَنْ اُکْرِمَکَ.
حروف جازم فعل مضارع
حروف جازم فعل مضارع عبارتند از: لَمْ، لَمّا، لامَ امر، "لا"ی نهی، إنْ شرطیه
لَمْ: مضارع را از جهت معنی به ماضی تبدیل کرده آن را منفی می کند.
مثل: لَمْ یَضْرِبْ زید) زید نزد)
لَمّا: مانند لم، مضارع را به ماضی قلب کرده و آن را منفی می کند ولی فعل منفی را در زمان ماضی تا حال استمرار می دهد.
مثال: (وَ لَمّا یَدْخُلِ الإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ) ترکیب: واو: به حسب ما قبل، لَمّا: جازمه، یَدْخُلِ: فعل مضارع، مجزوم به لمّا، الإیمانُ: فاعل، فی: حروف جرّ، قلوبِ: مجرور و مضاف، کُمْ: مضاف الیه در محل جرّ، جارّ و مجرور متعلق به یَدْخُلْ.
ویژگی های
لَمّا:
1. نفی فعل را در زمان ماضی تا حال استمرار می دهد.
2. حذف فعل لَمّا جایز است، مثل: نَدِمَ زیدٌ ولَمّا. یعنی: لَمّا یَنْفَعْهُ النَّدَمُ به خلاف لم.
3. در مدخول لمّا توقّع حصول است، به خلاف لَمْ.
لام امر: بر فعل مضارع داخل می شود و فعل مضارع را دارای معنی طلب می نماید، مثل: لِیَضْرِبْ زیدٌ بکراً (زید باید بکر را بزند)
"لا"ی نهی: بر فعل مضارع داخل شده و فعل مضارع را دارای معنی طلب ترک فعل می نماید.
مثال: (لایَتَّخِذِ المُؤمِنُونَ الکافِرینَ أولیاءَ) ترکیب: لا: حرف نهی، یَتَّخِذِ: فعل مضارع مجزوم به لا، المؤمنون: فاعل، الکافرینَ: مفعول اول، اولیاءَ: مفعول دوم.
إنْ: از حروف جازمه است که بر سر دو جمله داخل شده و یکی را شرط و دیگری را جواب قرار می دهد به همین جهت آن را "إن شرطیّه" می نامند.
مثال: (إنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرْکُمْ) ترکیب: إنْ: شرطیه، تَنْصُرُوا: فعل و فاعل، مجزوم به إنْ، فعل شرط، الله مفعول به، یَنْصُرْ: فعل و فاعل، مجزوم به إنْ، جواب شرط، کُمْ: مفعول به.
تذکر:
اگر "إن شرطیّه" بر دو فعل ماضی داخل شود، معنی آن دو را به مضارع تغییر داده و در لفظ آن دو عمل نمی کند، بلکه آنها را محلّاً مجزوم می نماید.
مثل: إنْ ضَرَبْتَ ضَرَبْتُ.
و اگر بر عکس بود، فعل اول محلاً مجزوم می شود و فعل دوم جایز الوجهین است، یعنی هم می تواند لفظاً مجزوم باشد هم می تواند مجزوم نباشد.
مثل: إنْ ضربتَ أضرِبْ یا أضرِبُ.
جمله ای که در جواب شرط جازم قرار می گیرد، اگر مقرون به فاء باشد، محلاً مجزوم خواهد بود، مثل: إنْ تَجْلِسْ فَأنَا أجْلِسُ.
ترکیب: إنْ: حرف شرط، تَجْلِسُ: فعل شرط، مجزوم به أن ضمیر مستتر أنت
فاعل آن، فاء رابطه، أنا: مبتدا، أجْلِسُ: فعل و فاعل، خبر أنا و در محل رفع، جمله "أنَا أجْلِسُ" جواب شرط و محلاً مجزوم.
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1. حروف ناصب فعل مضارع را با معانی آنها بیان کنید
2. ویژگیهای ((أن ناصبه)) را ذکر کنید
3. حروف جازم فعل مضارع را با معنای آنها ذکر کنید
4. فرق بین لم و لما را شرح دهید
5. حالات فعل شرط و جواب شرط را توضیح دهید.
ب: ترکیب کنید.
1. وَ لا تَلْبِسُوا الحَقَّ بالباطِلِ) البقره /42)
2. و لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ) الانعام /121)
3. یُریدُ اللهُ أنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الإنْسانُ ضَعیفاً).النساء/28)
4. فَاُولئِکَ عَسی اللهُ أنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ) النساء/99)
5. وَ إنْ تَعُودُوا نَعُدْ. (الانفال /19)
6. وَ لا تَحْسَبَنَّ الّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ أمْواتاً. (آل عمران /169))
7. لا تَضَعُوا الحِکْمَهَ عِنْدَ غَیْرِ أهْلِها. (نهج الفصاحه/ح2464)
حروف ناصب اسم
اشاره
بعضی از حروفند که اسم مابعد خود را منصوب می نمایند و آنها عبارتند از:
واو به معنای مَعَ، إلاّ ی استثنائیه، حروف نداء
"واو": به معنای "مَعَ"، واوی است که دارای معنای همراهی می باشد و اسم منصوب ما بعد آن را مفعول معه می گویند.
مثال: جئْتُ و زیداً
ترکیب: جئْتُ: فعل و فاعل، واو، به معنای مع، زیداً: مفعول معه.
"إلاّ" ی استثنائیه: برای خارج کردن مابعد خود از حکم ما قبل می آید و ما بعد آن را "مُسْتَثْنی" می گویند.
مثال: جاءَ القَومُ إلاّ زیداً
ترکیب: جاءَ: فعل، القومُ: فاعل، إلاّ: استثنائیه، زیداً: مُستثنی.
اقسام مُستثنی: مُستثنی بر دو قسم است: متصل و منقطع.
اگر مُستثنی حقیقتاً داخل در مُستثنی منه بود به وسیله ادات استثناء از حکم مُستثنی منه خارج شده باشد مُستثنی را متصل می نامند.
مانند: جاءَ القَومُ إلاّ زیداً اگر مُستثنی، حقیقتاً داخل در مُستثنی منه نباشد بلکه حکماً داخل در آن باشد مُستثنی را منقطع می نامند، مانند: جاءَ القَومُ
إلاّ حماراً
توجه: اگر مُستثنی منه، در کلام ذکر نشده و کلام منفی باشد، مُستثنی را " مُستثنی مفرّع" می نامند، که به خواهش عامل اعراب داده می شود.
مثل: ما جاءَ إلاّ زیدٌ ترکیب: ما، نافیه، جاءَ: فعل، إلاّ استثنائیه، زیدٌ فاعل برای جاء.
حروف نداء: حروفی هستند که برای خواندن و دعوت کردن مخاطب می آیند و عبارتند از: " یا، أیا، هیا، أیْ، أ " از این حروف "أ" برای ندای قریب، "أی" برای ندای متوسط، "أیا و هیا" برای ندای بعید "یا" برای هر سه مورد استعمال می شود. اسم بعد از این حروف "منادی" نامیده می شود.
اقسام مُنادی:
1. مضاف: مانند: یا عبدَاللهِ
2. شبه مضاف: ماننده: یا وَجِیهاً عِنْدَاللهِ
3. نکره غیر مقصوده: مانند: یا غافِلاً و الموتُ یَطْلُبُهُ.
4. مفرد معرفه: مانند: یا زیدٌ، یا زیدُونَ.
5. نکره مقصود: مانند: یا رَجُلُ.
سه قسم اول منادی، منصوب و دو قسم دیگر مبنی بر علامت رفع خود می باشند.
تذکر:
گاهی حرف ندا حذف می شود مثل: (یُوسُفُ أعْرِضْ عَنْ هذا)
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1. مفعول معه را تعریف کنید.
2. استثنا چیست و اقسام مستثنی کدام است؟
3. مستثنای مفرغ چیست؟
4. حروف ندا را نام ببرید.
5. منادی در چه صورتی معرف و در چه صورتی مبنی است؟ توضیح دهید.
ب: ترکیب کنید.
1. وَ ما یَخْدَعُونَ إلاّ أنْفُسَهُمْ (البقره /9)
2. یا مُبْتَدِءاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها. (مفاتیح الجنان /88)
3. یا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ و ذِکْرُهُ شِفاءٌ و طاعَتُهُ غِنیً. (مفاتیح الجنان /دعاء الکمیل)
4. یا عَفُوُّ یا غَفُورُ یا صَبُورُ یا شَکُورُ یا رَؤُفُ یا عَطُوفُ یا مَسْؤولُ یا وَدُودُ یا سُبُّوحُ یا قُدُّوسُ. (جوشن کبیر)
5. یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ و الأبصارِ یا مُدَبِّرَ اللَّیلِ و النَّهارِ یا مُحَوِّلَ
الحَوْلِ و الأحْوالِ حَوِّلْ حالَنا إلی أحْسَنِ الحال) مفاتیح الجنان /ص 618)
6. قَدْ خُلَّیتُمْ وَ الطَّریقَ) نهج البلاغه /ص381)
7. مَوْلایَ مَوْلایَ أنْتَ المَوْلی و أنَا الْعَبْدُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الَْعَبْدَ إلاّ الْمَولی؟ (صحیفه السجادیه /386)
8. أیْ ربِّ جَلِّلْنی بِسِتْرِکَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِیخِی بِکَرَمِ وَجْهِکَ (الصحیفه السجادیه/217)
9. اللّهمّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
برای مطالعه
المفعول معه: هو المذکورُ بَعْدَ واو المعیَّهِ لِمصاحَبَهِ معمولِ عامِلِه)الصمدیه) المستثنی: هو لفظٌ یُذْکَرُ بَعْدَ إلاّ وَ أخواتِها لِیُعْلَمَ أنَّهُ لا یُنْسَبُ إلَیْهِ ما یُنْسَبُ إلی ما قَبْلَها (لهدایه)
المنادی: هو اسمٌ مَدْعُوُّ به حرف النداء (الهدایه)
حروف مشبهه بالفعل
اشاره
حروفی هستند که بر مبتدا و خبر داخل شده و مبتدا را به عنوان اسم و خبر را به عنوان خبر برای خود قرار می دهند، عمل این حروف، نصب به اسم و رفع به خبر است.
حروف مشبهه بالفعل عبارتند از: إنَّ، أنَّ، کَأنََّ، لَیْتَ، لکِنَّ، لَعَلَّ مثال: إنَّ زیداً عالمٌ ترکیب: إنَّ: مشبهه بالفعل، زیداً: اسم إنَّ، عالِمٌ: خبر إنَّ
* إنَّ و أنَّ
این دو حرف برای تأکید حکم و برطرف کردن شک از آن بکار می روند و فرق بین آن دو این است که إنَّ با اسم و خبر کلامی تام است ولی أنَّ با اسم و خبر خود در حکم مفرد است، یعنی: به جای أنَّ و اسم و خبر آن می توان اسم مفردی قرار داد به خلاف إنَّ.
اسم مفردی که به جای أنَّ و اسم و خبر آن قرار می گیرد مصدری از لفظ خبر است که مضاف به اسم أنَّ گردید است.
مثال: سَمِعْتُ أنَّ زیداً قائمٌ.
ترکیب: سَمِعْتُ: فعل و فاعل، أنَّ مشبهه بالفعل، زیداً: اسم أنَّ، قائم: خبر أنَّ، أنَّ با اسم و
خبر خود به تأویل مصدر رفته و به عنوان مفعول به سمعت می باشد، تقدیر آن چنین است: سَمِعْتُ قیامَ زیدٍ.
مواردی از وجوب کسر همزه انّ: با توجه به این که گفتیم أنَّ با اسم و خبر خود کلامی تامّ است پس اگر أنَّ در جایگاهی قرار گیرد که در آن جایگاه باید کلام تام قرار گیرد لازم است همزه أنَّ را مکسور بخوانیم، مانند موارد زیر:
1. در ابتدای کلام، مثل: إنَّ زیداً قائمٌ
2. بعد از موصول، مثل: جاءَ الّذی إنّ أباهُ عالِمٌ
3. بعد از ماده قول مثل (قالَ إنَّهُ یَقُولُ إنَّها بَقَرَهٌ)
4. بعد از قسم، مثل (وَ العَصْرِ إنّ الإنْسانَ لَفی خُسْرٍ)
5. بعد از نداء مثل: (یا لُوطُ إنّا رُسُلُ رَبِّکَ)
اگر أنَّ با اسم و خبر در جایی قرار گرفت که در آن جایگاه طبق قاعده باید اسم مفرد قرار بگیرد همزه أنَّ را مفتوح می خوانیم ماننده موارد زیر:
1. اگر أنَّ با اسم و خبر در محل رفع گیرد، مثل: بَلَغَنی أنَّ زیداً عالِمٌ و مثل: عِنْدی أنَّکَ عالِمٌ
2. اگر أنَّ با اسم و خبر در محل نصب قرار گیرد، مثل: کَرِهْتُ أنَّکَ قائِمُ.
3. اگر أنَّ با اسم و خبر در محل جرّ قرار گیرد، مثل: أعْجَبَنی اشتهارُ أنَّکَ فاضِلٌ و مثل: عَجِبْتُ مِنْ أنَّکَ قائِمُ.
* لکِنَّّ
برای استدراک است.
استدراک به آن معناست که به ما بعد آن، حکمی مخالف ما قبل نسبت داده می شود.به همین جهت لکنَّ بین دو کلام که از جهت نفی و اثبات با یکدیگر مغایرت دارند واقع می شوند.
مثال 1: ما جاءَ زیدُ لکنَّ عمراً جاءَ.
مثال 2: جاءَ زیدُ لکنَّ عمراً لَمْ یَجِئْ.
* لیت
برای تمنی است و تمنی اظهار محبت
شیئ غیر ممکن یا ممکن غیر متوقع است.
مثال 1: لَیْتَ الشَّبابَ یَعُودُ.
مثال 2: لَیْتَ زیداً عالمٌ.
* لعل: برای ترجّی است و آن طلب امر محبوبی است که حصول آن نزدیک شمرده شده است.
مثل: (لعَلَّ السّاعَهَ قریبٌ)
* کأن: برای تشبیه چیزی به چیزی بکار می رود مثل: کَأنَّ زیداً الأسَدُ.
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1. حروف مشبهه بالفعل را نام ببرید و عمل آنها را توضیح دهید.
2. چرا این حروف را مشبهه بالفعل نامیده اند؟
3. معانی حروف مشبهه بالفعل چیست؟
4. فرق إن و أن را بیان کنید
5. مواردی که باید همزه ان مکسور باشد را بیان کنید
6. در چه مواردی باید همزه ان مفتوح باشد؟
7. فرق بین لیت و لعل چیست؟
ب: ترکیب کنید.
1. وَ قُلْ جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ إنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً) الاسراء/81)
2. إنَّ اللهَ اصْطَفی آدَمَ و نُوحاً و آلَ إبْراهیمَ و آلَ عِمْرانَ عَلَی العالَمینَ (آل عمران/33)
3. إنّا أنْزَلناهُ فی لَیْلَهِ القَدْرِ (القدر /1)
4. وَ أطیعُوا اللهَ و الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (آل عمران/132)
5. إنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ أنْ یُشْرَکَ بهِ (النساء/48)
6. کَأنَّهُنَّ الیاقُوتُ وَ المَرجانُ (الرحمن/58)
7. وَ للهِ العِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ و لِلْمُؤمِنینَ وَ لکِنَّ المُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ (المنافقون/8)
8. یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أطَعْنا اللهَ وَ أطَعْنا الرَّسولا (الاحزاب/66)
حروف شبیه به لیس و لای نفی جنس
حروف شبیه به لیس
حروف شبیه به لیس دو حرف ((ما)) و ((لا)) که دارای معنای نفی می باشند بر مبتدا و خبر داخل شده و مانند لیس رفع به اسم و نصب به خبر می دهند به همین جهت این دو حرف را حروف شبیه به لیس نامیده اند.
مثال: ما رجل حاضرا.
ترکیب: ما: نافیه شبیه به لیس رجل: اسم ما حاضرا: خبر ما.
تفاوتهای "ما" و "لا":
1. "ما" برای نفی حال ولی "لا" برای مطلق نفی است
2. اسم "ما" هم می تواند معرفه باشد هم نکره به خلاف"لا" که فقط بر نکره داخل می شود
3. باء زائده در خبر "ما" داخل می شود ولی در خبر"لا" داخل نمی شود مثل: ما زید بقائم.
"لا"ی نفی جنس
لای نفی جنس یکی از حروف نفی است که بر مبتدا و خبر داخل شده مبتدا را منصوب و خبر را مرفوع می کند در این صورت مبتدا به عنوان اسم برای ((لا)) و خبر به عنوان خبر برای ((لا)) می باشد.
اسم ((لا)) در صورتی که مضاف باشد منصوب و در غیر این صورت مبنی بر علامت نصب آن است.
مثال 1: (لا إکْراهَ فی الدّین).
ترکیب: لا: نفی جنس اکراه: اسم لا مبنی بر فتح فی الدین: جار و مجرور متعلق به عامل مقدر خبر لا.
مثال 2: لا غُلامَ رجلٍ فی الدّار.
ترکیب: لا نفی جنس غلام: اسم لا منصوب و مضاف رجل: مضاف الیه فی الدار: جار و مجرور متعلق به عامل مقدر خبر.
"لا"ی نفی جنس در صورتی عمل می کند که اسم آن نکره بوده و به آن متصل باشد.
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1. حروف شبیه به لیس کدامند؟
2. فرق بین ((ما)) و ((لا)) چیست؟
3. "لا" ی نفی جنس کدام است و عمل آن چیست؟
4. اسم ((لا))ی نفی جنس در چه صورتی معرب و در چه صورتی مبنی است؟
ب: ترکیب کنید.
1. قالُوا لا عِلْمَ لَنا (المائده /109)
2. ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ (المجادله/2)
3. ما هذا بشراً (یوسف /31)
4. لا عِبادَهَ مِثْلُ التَّفَکُّرِ) نهج الفصاحه /ح2505)
5. لا عَقْلَ کالتَّدبیرِ وَ لاوَرَعَ کَالکَفِّ وَ لاحَسَبَ کَحُسْنِ الخُلْقِ (نهج الفصاحه/ح2504)
حروف عطف، استفهام، نفی و جواب
حروف عطف
حروفی هستند که مابعد خود را در حکم ماقبل قرار می دهند
مانند: واو - ثم - فاء - او - بل - لا.
واو: برای جمع بین ماقبل و مابعد در حکم بدون فایده دادن ترتیب است مثل: جاء زید وعمرو
ثم: برای جمع بین ماقبل و مابعد در حکم به همراه ترتیب و انفصال است.
فاء: برای جمع بین ماقبل و مابعد در حکم به همراه ترتیب و اتصال است.
أو: برای ثبوت حکم برای یکی از دو امر بدون تعیین آن می آید.
بل: بری اعراض از ما قبل و روی آوردن به مابعد است مثل: جاء زید بل عمرو.
لا: آنچه برای ماقبل ثابت شده است از ما بعد نفی می کند مثل: جاء زید لا عمرو.
حروف استفهام
حروفی هستند که برای پرسیدن از چیزی بکار برده می شوند و عبارتند از: همزه و هل
مثال 1: أزیدٌ قائمٌ؟ ترکیب: أ: حرف استفهام زید: مبتدا قائم: خبر
مثال 2: هَلْ یَضْرِبُ زیدٌ بکراً؟ ترکیب: هل: حرف استفهام یضرب: فعل زید: فاعل بکرا: مفعول به
حروف نفی
حروفی هستند که بری منفی کردن کلام می آیند مانند: ما و لا.
مثال: ما ارتابَ مُخْلِصً وَ لا شَکَّ مُوقِنٌ.
حروف جواب
حروفی هستند که در جواب پرسش یا کلام متکلم یا طلب او واقع می شوند مانند: نعم- بلی -لا.
نعم: برای تقریر کلام سابق می آید.
مثال 1: أجاء زید = نعم (یعنی زید آمد)
مثال 2: ألم یقم زید =نعم (یعنی زید قیام نکرد)
بلی: نفی بعد از استفهام یا خبر را به صورت اثبات جواب می دهد.
مثال 1: (ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی) (یعنی: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری تو پروردگار ما هستی)
مثال 2: لَمْ یَقُمْ زیدٌ = بلی (یعنی زید ایستاد)
لا: برای نفی کلام سابق می آید.
مثال 1: أجاء زید =لا (یعنی زید نیامد)
مثال 2: جاء زید =لا (یعنی زید نیامد)
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ صحیح دهید.
1. حروف غیر عامل را نام ببرید.
2. حروف عطف کدامند و ویژگی هر کدام چیست؟
3. حروف نفی کدامند؟
4. حروف جواب را نام ببرید و ویژگی هر کدام را ذکر کنید.
ب: ترکیب کنید.
1. هَلْ یَستوی الّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (الزمر/9)
2. إنّها بَقَرَهٌ لا فارِضٌ و لا بِکْرٌ (البقره /68)
3. أتَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أحْسَنَ الخالِقینَ (الصافات/125)
4. أتَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أدْنی بِالَّذی هُوَ خَیرٌ (البقره/61)
5. إنّ الّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ ثُمَ ماتُوا وَ هُمْ کُفّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ (محمد /34)
6. زعَمَ الَّذین کَفَرُوا أنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلی وَ رَبّی) التغابن/7)
7. فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی (القیامه/32)
حرف تحقیق و تقلیل، تعریف، تنبیه، مصدر، ربط و نون وقایه
حرف تحقیق و تقلیل
حرف ((قد)) وقتی قبل از فعل ماضی بیاید حرف تحقیق و هنگامی که پیش از فعل مضارع قرار گیرد حرف تقلیل است.
مثال 1: (قَدْ أفْلَحَ مَنْ تَزَکّی) ترکیب: قد: حرف تحقیق افلح: فعل من: اسم موصول فاعل تزکی: فعل و فاعل (صله)
مثال 2: قَدْ یَغلِبُ المَغْلُوبُ.
حرف تعریف
"ال" هنگامی که بر سر اسم نکره (نامعین) در آید و آن را معرفه (معین = شناخته شده) کند "ال تعریف" نامیده می شود.
مثال: (أرْسَلْنا إلی فرْعَونَ رَسُولاً فَعَصی فِرْعَونُ الرَّسولَ) ترکیب: ارسلنا: فعل و فاعل الی فرعون: جار و مجرور متعلق به ارسلنا رسولا: مفعول به فاء: حرف عطف عصی: فعل فرعون: فاعل الرسول: مفعول به.
حروف تنبیه
حروفی هستند که برای هوشیار کردن مخاطب می آیند مثل: ألا و أما
مثال: (ألا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ)
ترکیب: الا: حرف تنبیه باء: حرف جز متعلق به تطمئن ذکر: مجرور به باء و مضاف الله: مضاف الیه تطمئن: فعل القلوب: فاعل.
حروف مصدر
حروفی هستند که مابعد خود را از جهت معنی همانند مصدر می کنند و می توان به جای آنها و ما بعد شان مصدر قرار داد و آنها عبارتند از: أن- ما- أنّ- لو کی.
ذکر این نکته لازم است که از میان حروف مصدریه تنها ((ما)) و ((لو)) غیر عامل می باشند.
مثال 1: (أنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ) ترکیب: ان: ناصبه مصدریه تصوموا: فعل و فاعل ان تصوموا: به تقدیر صومکم (مبتدا) خیر: خبر لکم: جار و مجرور متعلق به خیر.
مثال 2: (وضاقَتْ عَلیْکُمُ الأرضُ بِما رَحُبَتْ) ترکیب: واو: به حسب ماقبل ضاقت: فعل علیکم: جار و مجرور متعلق به ضاقت الارض: فاعل باء: حرف جر ما: مصدریه رحبت: فعل و فاعل.
تقدیر آن چنین است: ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الأرضُ بِرُحْبِها مصدر در محل جر و جار و مجرور متعلق به ضاقت می باشد.
حرف ربط
"فاء" حرفی است که بین دو جمله شرط و جواب می آید و بین آنها ربط ایجاد می کند.
مثال: (إنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإنَّهُمْ عِبادُکَ …).
ترکیب: ان: حرف شرط تعذب: فعل شرط مجزوم به ان ضمیر مستتر انت فاعلش هم: مفعول به فاء حرف ربط ان: حرف مشبهه بالفعل هم: اسم ان در محل نصب عباد: خبر ان و مضان ک: مضاف الیه جمله ((انهم عبادک)) جواب شرط و در محل جزم.
نون وقایه
نونی است که در بعضی موارد به آخر اسم فعل یا حرف متصل می شود مثل: "اکرمنی" و"اننی قائم"
پرسش و تمرین
1. ویژگیهای ((قد)) کدامند؟
2. حرف تعریف چیست؟
3. حروف تنبیه را نام ببرید.
4. منظور از حروف مصدر چیست؟
5. نون وقایه را تعریف کنید.
ب: ترکیب کنید.
1. قَدْ أفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ (المؤمنون/1)
2. لِکَیلا یَکُونَ عَلَی المُؤمِنینَ حَرَج) الاحزاب /37)
3. أوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أنّا أنْزَلْنا عَلَیْکَ الکِتاب) العنکبوت/51)
4. قُلْ لِلّذینَ کَفَروا إنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّهُ الأوَّلینَ (الانفال /38)
5. ألا إنّ حِزْبَ اللهِ هُمُ المُفْلِحُونَ (المجادله/22)
6. قالَ الصّادِق (ع): یَتَمَنَّی فی زَمَنِهِ الصَّغیرُ أنْ یَکُونَ کَبیراً وَ الکَبیرُ أنْ یَکُونَ صَغیراً. (یوم الخلاص /ص 311)
7. قال الباقر (ع): وَ اللهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللهِ لَتُغَرْبَلُنَّ کَما یُغَربَلُ الزُّوانُ مِنَ القَمْحِ. (یوم الخلاص /ص 199)
اسم فاعل، مفعول، تفضیل و مصدر
اسم فاعل
اسمی است که بر حدث (معنای قائم به غیر) و فاعل آن بر وجه حدوث (عدم ثبوت) دلالت می کند.
اسم فاعل هر فعلی همانند فعل خود عمل می کند یعنی اگر فعل آن لازم بود اسم فاعل آن نیز لازم است و اگر فعل متعدی بود اسم فاعل آن نیز متعدی است.
مثال 1: زیدٌ قائمٌ أبُوهُ
ترکیب: زید: مبتدا قائم: خبر اب: فاعل قائم و مضاف ه: مضاف الیه.
مثال 2: زیدٌ ضارِبٌ أبُوهُ بَکْراً
ترکیب: زید: مبتدا ضارب: خبر اب فاعل ضارب و مضاف ه: مضاف الیه بکرا: مفعول به.
مثال 3: زیدٌ مُعْطیٍ عَمْراً درهماً.
ترکیب: زید: مبتدا معطی: خبر (هو فاعلش) عمرا: مفعول اول درهما: مفعول دوم.
تذکر:
گاهی اسم فاعل به مفعول خود اضافه می شود.
مثال: زیدٌ ضارِبُ بکرٍ ترکیب: زید: مبتدا ضارب: خبر و مضاف (ضمیر هو فاعل ضارب است) بکر: مضاف الیه (در اصل مفعول ضارب بوده است)
اسم مفعول
اسم مفعول کلمه ای است که بر حدث و مفعول آن دلالت می کند.
اسم مفعول هر فعلی مانند فعل مجهول خود عمل می کند یعنی نائب فاعل می گیرد.
مثال 1: زیدٌ مَضْروبٌ ترکیب: زید: مبتدا مضروب: خبر (هو نائب فاعلش).
مثال 2: زیدٌ مُعْطیٌ غلامُهُ درهماً.
ترکیب: زید مبتدا معطی: خبر غلام: نائب فاعل و مضاف ه: مضاف الیه درهما: مفعول دوم.
مصدر
مصدر اسمی است که بر حدث دلالت می کند و فعل از آن گرفته می شود.
مصدر هر فعلی همانند فعل خود عمل می کند در صورتی که فعل آن لازم باشد به فاعل خود اضافه می شود و اگر فعل آن متعدی باشد به فاعل اضافه شده و مفعول آن منصوب ذکر می شود.
مثال: عجِبْتُ مِنْ ضَرْبِ زیدٍ عَمْراً
ترکیب: عجبت: فعل و فاعل من: حرف جر ضرب: مجرور و مضاف جار و مجرور متعلف به عجبت زید: فاعل ضرب و مضاف الیه عمرا: مفعول به.
اسم تفضیل
اسم تفضیل اسمی است که بر موصوف و زیادی وصف آن بر موصوف دیگر دلالت می کند.
اسم تفضیل مانند فعل عمل می کند و فاعل آن غالبا ضمیر مستتر است.
مثال 1: تَرکُ الذَّنْبِ أهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوبَهِ.
ترکیب: ترک: مبتدا و مضاف الذنب: مضاف الیه اهو: خبر (فاعلش هو) من: حرف جر طلب: مجرور و مضاف جارو مجرور متعلق به اهون التوبه: مضاف الیه.
مثال 2: قالَ رَبّی أعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ
ترکیب: قال: فعل و فاعل رب: مبتدا و مضاف یاء: مضاف الیه اعلم: خبر فاعلش هو باء: حرف جر ما: اسم موصول در محل جر جارو مجرور متعلق به اعلم تعلمون: فعل و فاعل (صله) جمله (ربی اعلم بما تعلمون) در محل نصب و مفعول به برای "قال"
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1. اسم فاعل و اسم مفعول را تعریف کرده و عمل هر کدام را شرح دهید.
2. مصدر و اسم تفضیل را تعریف کرده و عمل هر یک را توضیح دهید.
ب: ترکیب کنید.
1. ألَیْسَ اللهُ بِکافٍ عَبْدَهُ (الزمر /36)
2. قالَ أراغِبٌ أنْتَ عَنْ ءَالِهَتی یا إبراهیمُ (مریم/46)
3. کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ المَوْتِ ثُمَّ إلینا تُرْجَعُونَ (العنکبوت/57)
4. إنْ یَنْصُرْکُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ (آل عمران /160)
5. فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أعْلَمُ بِهِمْ (الکهف/21)
6. العِلْمُ خَیْرٌ منَ المالِ العِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أنْتَ تَحْرُسُ المالَ. (غرر الحکم /ح1923)
7. نَوْمَ العالِمِ أفْضَلُ مِنْ عِبادَهِ العابِد) نهج الفصاحه /ح3138)
8. أسْألُکَ خَوْفَ الْعابِدینَ لَکَ وَ عِبادَهَ الخاشِعینَ لَکَ وَ یَقینَ المُتَوَکِّلینَ عَلیکَ وَ تَوَکُّلَ الْمُؤمِنِینَ عَلیکَ. (الصحیفه السجادیه /390)
اسم مبالغه، صفت مشبهه، اسم شرط، تمییز، اضافه و اسم فعل
اسم مبالغه
اسم مبالغه اسمی است که بر کثرت حدث همراه با فاعل آن دلالت می کند.اسم مبالغه نیز همانند فعل خود عمل می کند و اگر فعل آن لازم بود به فاعل اکتفا کرده و اگر فعل آن متعدی بود به مفعول به نیازمند است.
مثال: زیدٌ رَحیمٌ أبُوهُ عَمْراً.
ترکیب: زید: مبتدا رحیم: خبر اب: فاعل و مضاف ه: مضاف الیه عمرا: مفعول به.
اسم مبالغه گاهی به مفعول خود اضافه می شود.
مثال: (و أنّ اللهَ عَلاّمُ الغُیُوبِ) ترکیب: واو: به حسب ما قبل ان: مشبهه بالفعل الله: اسم ان علام: خبر و مضاف فاعلش هو الغیوب: مفعول به و مضاف الیه.
صفت مشبهه
صفت مشبهه اسمی است که بر حدث و صاحب آن و ثبوت حدث بری او دلالت می کند.
صفت مشبهه از فعل لازم گرفته می شود و مانند فعل لازم عمل می کند.
مثال 1: زیدٌ طاهِرٌ قَلْبُهُ.
ترکیب: زید: مبتدا طاهر: خبر قلب: فاعل و مضاف ه: مضاف الیه.
مثال 2: زیدٌ حَسَنٌ وَجْهُهُ.
ترکیب: زید: مبتدا حسن: خبر وجه: فاعل و مضاف ه: مضاف الیه.
مثال 3: و اللهُ علیمٌ بالظّالمینَ
ترکیب: واو: به حسب ما قبل الله: مبتدا علیم: خبر (فاعلش هو) بالظالمین: جار و مجرور متعلق به علیم.
اسم شرط
اسم شرط کلمه ای است که بر سر دو جلمه می آید یکی را شرط و دیگری را جزا قرار می دهد.
بعضی از اسماء شرط عمل جزم انجام می دهند که اگر جمله شرط و جزاء فعلیه و مضارع باشند لفظا مجزوم می شوند و اگر ماضی باشند و نیز اگر جزا جمله اسمیه باشد محلا مجزوم می شوند.
اسماء شرط جازم عبارتند از: من -ما -مهما -أی -حیثما -أینما -أنّی -متی مثال: مَنْ بَرَّ والِدَیْهِ بَرَّه وَلدُهُ.
ترکیب: من اسم شرط محلا مرفوع مبتدا بر: فعل و فاعل (ضمیر هو که به من بر می گردد فاعل آن است) و فعل شرط در محل جزم است والدی: مفعول به و مضاف (در اصل والین بوده که نون آن به سبب اضابه خذف شده است) ه: مضاف الیه بر: فعل (جواب شر و در محل جزم) ه مفعول به ولد: فاعل و مضاف ه: مضاف الیه و مجموع دو جمله شر و جواب در محل رفع و خبر برای مبتدا می باشد.
عامل در تمییز
در بحث تمییز گفتیم که عالم در تمییز رافع ابهام از ذات همان ذاتی است که به وسیله تمییز ابهام آن برطرف شده است.
مضاف
همانگونه که قبلا اشاره شد یکی از ترکیبات غیر تام که در کلام عرب کاربرد بسیاری دارد ترکیب اضافی است در این ترکیب جزء اول را ((مضاف)) و جزء دوم را ((مضاف الیه)) می گویند.
مضاف عامل در مضاف الیه است و آن را جر می دهد.
مثال: هذا یَوْمُ الفَصْلِ
ترکیب: هذا: مبتدا یوم: خبر و مضاف الفصل: مضاف الیه.
توجه: در ترکیب اضافی تنوین و نون عوض تنوین از مضاف حذف می شود مانند: غلام زید غلاما زید ضاربو زید
* اقسام اضافه
اضافه بر دو قسم است: لفظی و معنوی.
1. اضافه لفظی: اضافه ای که در آن صفتی به معمول خود اضافه شده باشد اضافه لفظیه نام دارد.
مثال: زیدٌ ضارِبُ بَکرٍ ترکیب: زید: مبتدا ضارب: خبر و مضاف بکر: مضاف الیه
2. اضافه معنوی: اضافه ای که در آن مضاف صفتی نباشد که به معمول خود اضافه شده باشد اضافه معنویه نامیده می شود.
مثل: غلام زید
* فوائد اضافه
در اضافه معنویه اگر مضاف الیه معرفه باشد مضاف نکره از آن کسب تعریف می کند مثل غلام زید و اگر مضاف الیه نکره باشد مضاف نکره کسب تخصیص می کند مثل غلام رجل ولی فایده اضافه لفظیه فقط تخفیف است که از حذف تنوین یا نون عوض تنوین در مضاف حاصل می شود.
جمله مضاف الیه: گاهی جمله مضاف الیه واقع می شود که در این صورت محلا مجرور خوهد بود مانند: (هذا یومُ لا یَنطِقُونَ) ترکیب: هذا: متبدا محلا مرفوع یوم: خبر و مضاف لا: نافیه ینطقون: فعل فاعل جمله ((لاینطقون)) مضاف الیه و در
حل جر.
اسم فعل
اسمی است که دارای معنی فعل بوده و همانند فعل عمل می کند ولی
سایر ویژگیهای فعل را دارا نیست.
اسم فعل بر سه قسم است:
1- اسم فعل ماضی مثل هیهات (دور شو) شتّان (جدا شد) سرعان (سرعت گرفت)
2-اسم فعل مضارع مثل اوه (بی زارم)
3- اسم فعل امر مثل روید) مهلت بده) بله (رها کن)دونک (بگیر)ها (بگیر) حیهّل (بیاور) علیک (لازم بدار- ملازم باش) هلمّ (بیاور)
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1- اسم مبالغه را تعریف کرده و عمل آن را ذکر کنید.
2- صفت مشبهه چیست و عملش کدام است؟
3- ویژگیهای اسماء شرط را توضیح دهید.
4- تمییز چیست و عامل در آن کدام است؟
5- اقسام اضافه را نام ببرید و ویژگیهای هر کدام را بیان کنید.
ب: ترکیب کنید.
1- وَ مَنْ أصْدَقُ مِنَ اللهِ حَدیثاً (النساء/78)
2- کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ (المدثر/38)
3- قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَ کُمْ (الانعام/150)
4- أیْنَما تَکُونُوا یُدْرِ کْکُمُ الْمَوتُ (النساء/78)
5- إنّ اللهَ عَدُوٌّ لِلکافِرینَ (البقره /93)
6- مَنْ یعْمَلْ سُوءً أو یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللهَ یَجِدِ اللهَ غَفُوراً رَحیماً (النساء/110)
7- وَ اذْکُرُو إذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً (الاعراف/86)
8- مَنْ لایَرْحَمِ النّاسَ لایَرْحَمْهُ اللهُ. (نهج الفصاحه /ح 2899)
9- قالَ الإمامُ الحَسن (ع): مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ میهً جاهِلِیَّهً)وم الخلاص /ص 44)
توابع (صفت، بدل، عطف بیان، عطف به حروف و تاکید)
اشاره
توابع: لماتی هستند که اعراب آنها به تبعیت از ماقبلشان (متبوعشان (می باشد و عامل به طور مستقیم بر سر آنها نمی آید.
توابع به پنج قسم تقسیم می شود:
1 صفت
تابعی است که بر معنایی در متبوع یا متعلق متبوع خود دلالت می کند.
مثال 1: (فَبَشِّرْهُمْ بِعذابٍ ألیمٍ) ترکیب: فاء: به حسب ما قبل بشر: فعل و فاعل هم: مفعول به بعذاب: جار و مجرور متعلق به بشر الیم: صفت.
مثال 2: مررتُ برجلٍ عالمٍ أبوهُ.
ترکیب: مررت: فعل و فاعل برجل: جار و مجرور متعل به مررت عالم: صفت اب: فاعل عالم و مضاف ه: مضاف الیه.
توجه: گاهی جمله، صفت واقع می شود در این صورت اعراب محلی آن به تبعیت از موصوف است.
مثال: جاء رجلٌ نَصَرَ بکراً.
در یان مثال جمله ((نصر بکرا)) صفت بری ((رجل)) و محلا مرفوع است.
2 تاکید
تابعی است که برای تقویت و اثبات متبوع خود یا شمول حکم بر افراد آن ذکر می شود.
تاکید گاهی با تکرار لفظ محقق می شود که آن را ((تاکید لفظی)) می نامند.
و گاهی با الفاظی مثل ((کل)) ((نفس)) ((اجمع)) و غیره همراه است که آن را تاکید معنوی می گویند.
مثال 1: جاءَ زیدٌ زیدٌ.
ترکیب: جاء: فعل زید: فاعل زید: تاکید لفظی
مثال 2: (سَجَدَ الملائِکَهُ کُلُّهُمْ أجْمَعُونَ إلاّ إبْلیسَ) ترکیب: سجد: فعل الملائکه: فاعل کل: تاکید معنوی برای الملائکه و مضاف هم: مضاف الیه اجمعون: تاکید معنوی دیگر برای الملائکه الا: حرف استثناء ابلیس: مستثنی.
3 بدل
تابعی است که در واقع مقصود به حکمی است که به متبوع نسبت داده شده است.
مثال 1: رایت زیدا راسه
ترکیب: رایت: فعل و فاعل زیدا: مفعول به راس: بدل و مضاف ه: مضاف الیه.
مثال 2: (یَسْألُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرامِ قِتالٍ فیهِ (.
ترکیب: یسالون فعل و فاعل ک: مفعول به عن الشهر: جار و مجرور متعلق به یسالون الحرام: صفت برای الشهر قتال: بدل از الشهر الحرام فیه: جار و مجرور متعلق به قتال.
4 عطف بیان
تابعی است غیر صفت که مانند صفت برای توضیح متبوع خود می آید مثل اینکه کسی دارای دو اسم یا دوعنوان باشد و دومی مشهور تر از اولی باشد
مثال 1: جاءَ زیدٌ عبدُ اللهِ.
ترکیب: جاء: فعل زید: فاعل عبد: عطف بیان و مضاف الله: مضاف الیه
مثال 2: جاءَ زیدٌ أخُوکَ.
ترکیب: جاء: فعل زید: فاعل اخ: عطف بیان و مضاف ک: مضاف الیه
5 عطف به حروف
تابعی است که به واسطه یکی از حروف عطف حکم متبوع به آن سرایت می کند.
مثال: جاءَ زیدٌ و عمروٌ
ترکیب: جاء: فعل زید: فاعل واو: عاطفه عمرو: عطف بر زید.
پرسش و تمرین
الف: به پرسشهای زیر پاسخ دهید.
1- منظور از تابع چیست و توابع کدامند؟
2- صفت را تعریف کنید.
3- عطف بیان و بدل را شرح دهید.
4- تاکید را تعریف کرده و اقسام آن را توضیح دهید.
ب: ترکیب کنید.
1- زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الحَیاهُ الدُّنیا (البقره /212)
2- و قالَ الّذینَ کَفَروا لَنْ نُؤمِنَ بِهذا القُرّآنِ (السبا/31)
3- و عَلَّمَ ءادَمَ الأسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی المَلائکَهِ فَقالَ انْبِئُونی بِأسْماءِ هؤُلاءِ (البقره /31)
4- قُلْ إنّ صَلاتی و نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی للهِ رَبِّ العالَمینَ) الانعام /162)
5- قال الصادق (ع): النّاس ثلاثهٌ: عالمٌ و مُتَعَلِّمٌ و غُثاءٌ (اصول الکافی: ج1/ص41 ح2)
6- قال رسول الله (ص): یَخْرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ یُوَطّئُونَ لِلْمَهْدیِّ (یوم الخلاص /ص549)
7- عن ابی حمزه الثمالی عن علی بن الحسین (ع) انه کان اذا طعم قال: الحمدُ للهِ الّذی أطْعَمَنا وَ سَقانا و کَفانا و أیَّدَنا و آوانا وَ أنْعَمَ عَلَیْنا وأفْضَلَ الحمدُ للهِ الّذی یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ)الصحیفه السجادیه /601)
8- أعوذُ بِکَ مِنْ نَفْسٍ لا تَفْنَعُ وَ بَطْنٍ لا یَشْبَعُ وَ قَلْبٍ لا یَخْشَعُ وَ دُعاءٍ لا یُسْمَعُ وَ عَمَلٍ لایَنْفَعُ وَ صلاهٍ لاتُرْفَعُ (الصحیفه السجادیه /233)
9- یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ اِقْبِلْ مِنِّی الَْیَسیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثیرَ إنَّکَ أنْتَ الرَّحیمُ الغَفُورُ)الصحیفه السجادیه/234)
الهدایه فی النحو
هویه الکتاب
عنوان و نام پدیدآور: الهدایه
مشخصات نشر: قم: واریان، 1381.
مشخصات ظاهری: 261 ص.
شابک: 12000ریال: 964-6918-02-6؛ 13000 ریال (چاپ هفتم و هفتم)
یادداشت: عربی
یادداشت: این کتاب به افراد مختلف از جمله "ابوحیان نحوی" منسوب است.
یادداشت: این کتاب تحت عنوان "هدایه فی النحو" نیز منتشر شده است.
یادداشت: چاپ قبلی: حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت، 1378.
یادداشت: چاپ هفتم: 1383.
یادداشت: چاپ نهم: 1385.
یادداشت: عنوان روی جلد: الهدایه
فی النحو.
یادداشت: کتابنامه: ص. 249؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان روی جلد: الهدایه فی النحو.
موضوع: زبان عربی -- نحو
شناسه افزوده: ابوحیان، محمد بن یوسف، 654 -745ق.
شناسه افزوده: حوزه علمیه قم. مرکز مدیریت. امور مدارس
رده بندی کنگره: PJ6151/ه4 1381
رده بندی دیویی: 492/75
شماره کتابشناسی ملی: م 81-33645
الهدایه فی النحو
صَحَّحَهُ و نَقَّحَهُ و عَلَّقَ عَلیه
تنقیح: حسین شیرافکن
کلمه المکتب
الحمدللّه و الصلاّه و السلام علی أنبیاء اللّه، لاسیما رسوله الخاتم و آله الطیبین الطاهرین المعصومین.
اما بعد، لاشک ان اصلاح المناهج الدراسیه المتداوله فی الحوزات العلمیه و المعاهد الدراسیه فی العصر الحاضر الذی عُرف بعصر ثوره المعلومات بات حاجه ملحّه یقتضیها تطور العلوم و تکاملها عبر الزمان، و ظهور مناهج تعلیمیه و تربویه حدیثه، تتوافق مع الطموحات و الحاجات الانسانیه المتجدده.
و هذه الحقیقه لم تعد خافیه علی القائمین علی هذه المراکز، فوضعوا نصب أعینهم اصلاح النظام التعلیمی فی قائمه الاولویات بعد ان باتت فاعلیته رهن اجراء تغییرات جذریه علی هیکلیه هذا النظام.
ویبدو من خلال هذه الرؤیه ان اصلاح النظام الحوزوی لیس امراً بعید المنال، إلا انه من دون احداث تغییر فی المناهج الحوزویه ستبوء کافه الدعوات الاصلاحیه بالفشل الذریع و ستموت فی مهدها.
و المرکز العالمی للدّراسات الإسلامیه الذّی یتولّی مهمّه إعداد المئات من الطلاب الوافدین من مختلف بقاع الارض للاغتراف من نمیر علوم أهل البیت علیهم السلام شرع فی الخطوات اللازمه لاجراء تغییرات جذریه علی المناهج الدراسیه المتبعه وفق الأسالیب العلمیه الحدیثه بهدف عرض المواد التعلیمیه بنحو أفضل، الامر الذی لاتلبّیه الکتب الحوزویه السائده؛ ذلک انها لم تؤلف لهدف التدریس، و انما الفت لتعبر عن افکار مؤلفیها حیال موضوعات مرّ علیها حقبه طویله من الزمن و اصبحت جزءاً من الماضی.
و فضلا عن ذلک فانها تفتقد مزایا الکتب
الدراسیه التی یراعی فیها مستوی الطالب و مؤهلاته الفکریه و العلمیه، و تسلسل الأفکار المودعه فیها و أداؤها، و استعراض الآراء و النظریات الحدیثه التی تعبر عن المدی الذی وصلت الیه من عمق بلغه عصریه یتوخی فیها السهوله و التیسیر و تذلیل صعب المسائل مع احتفاظها بدقه العبارات و عمق الافکار بعیداً عن التعقید الذی یقتل الطالب فیه وقته الثمین دون جدوی.
وانطلاقا من توجیهات کبار العلماء و المصلحین و علی رأسهم سماحه الامام الراحل قدس سره، و تلبیه لنداء قائد الثوره الاسلامیه آیه اللّه الخامنئی مد ظله الوارف قام هذا المرکز بتخویل «مکتب مطالعه و تدوین المناهج الدراسیه» مهمه تجدید الکتب الدراسیه السائده فی الحوزات العلمیه، ان یضع له خطه عمل لاعداد کتب دراسیه تتوفر المزایا السالفه الذکر.
و قد بدت امام المکتب المذکور ولاول وهله عده خیارات:
1 اختصار الکتب الدراسیه المتداوله من خلال انتقاء الموضوعات التی لها مساس بالواقع العملی.
2 ایجازها و شحنها بآراء و نظریات حدیثه.
3 تحدیثها من رأس بلغه عصریه وایداعها افکار جدیده الا ان العقبه الکأداء التی ظلت تواجه هذا الخیار وقوع القطیعه التامه بین الماضی و الحاضر، بحیث تبدو الافکار المطروحه فی الکتب الحدیثه و کأنها تعیش فی غربه عن التراث و للحیلوله دون ذلک، لمعت فکره جمع الخیارات المذکوره فی قالب واحد تمثّل فی المحافظه علی الکتب الدراسیه القدیمه کمتون و شرحها باسلوب عصری یجمع بین القدیم الغابر و الجدید المحدث.
و بناء علی ذلک راح المکتب یشمرّ عن ساعد الجدّ و یستعین بمجموعه من الاساتذه المتخصصین لوضع کتب و کراسات فی المواد الدراسیه المختلفه، من فقه و اصول و تفسیر و کلام و رجال و حدیث و أدب و غیرها.
و انصرفت
جهود المکتب فی حقل اللغه العربیه الی عرض مباحث النحو و الصرف باسلوب حدیث و الخروج عن اطاره التقلیدی من خلال تبنی مشروع تحقیق کتاب «الهدایه فی النحو» و دعت الی انجازه ثله من اساتذه الحوزه ممن لهم خبره و ممارسه طویله فی تدریس ماده اللغه العربیه.
فجاء التحقیق باسلوب خال من التعقید و الاطاله و الغموض مرفقا بتمارین نافعه.
و فی الختام نتقدم بالشکر الجزیل والثناء الوافر الی الساده اعضاء لجنه التحقیق و فی مقدمتهم: حسین شیرافکن، علی ما بذله من جهد و عناء فی هذا السبیل، آملین له مزیداً من التوفیق و السَّداد.
المرکز العالمی للدراسات الإسلامیه
مکتب مطالعه و تدوین المناهج الدراسیّه
مقدمه المحقّق
الحمدللّه الذی شرع الاسلام فسهَّل شرائعه لمن ورده، و أعزَّ أرکانه علی من غالبه، و الصلاه و السلام علی سیدنا محمد عبده و رسوله خیر نبی اصطفاه و أرسله، و علی آله مصابیح الهدی و أعلام السُّری.
لاشک ان التقدم العلمی و التقنی الذی ساد العالم قد ترک تاثیراً بالغاً علی مختلف اصعده الحیاه.
و کان من نتائج ذلک ان ظهرت میول و نزعات الی ضروره اعاده النظر فی المناهج الدراسیه المتبعه و صیاغتها بنحو یتلائم مع روح العصر.
و انطلاقا من ذلک، أوکل الینا مکتب مطالعه و تدوین المناهج الدراسیه مهمه تحقیق کتاب «الهدایه فی النحو» باسلوب حدیث ینسجم مع مستوی الدارسین و تطلعاتهم فجاء الکتاب الماثل بین یدیک الذی بذلت أقصی الجهود فی تحقیقه و تقویمه و تصحیحه و مقابلته بنسخ خطیه أخری.
وینبغی هنا تسجیل عده ملاحظات حول هذا الاثر تفرض نفسها بالحاح، و هی:
1 نُظم الکتاب فی 74 درساً، و حُرص فیه علی استعراض مباحث مستقله فی کل درس، الا ان بعض المباحث
الموضوعات لاجل کبر حجمها ادرجناها فیاکثر من درس تحت عناوین جدیده کما فی الدرس 22 و 23.
2 اقتصر بعض المراکز العلمیه تدریس النحو علی هذا الکتاب، فدعت الحاجه الی اضافه مباحث جدیده کمبحث الإغراء و الاختصاص الی کتاب الهدایه مع اختصارها.
3 زود الکتاب ب 1000 آیه و ما یقرب من 100 حدیث استُلت من مصادر روائیه مختلفه لاسیما نهج البلاغه بغیه ایقاف الطالب علی آیات القرآن و اخبار المعصومین و کیفیه تطبیق القواعد النحویه علیها.
یُذکر انه قد تم تکرار بعض الآیات فی موارد مختلفه لاهداف خاصه.
4 تمت الاستعانه بآیات القرآن الکریم فی تمارین معظم مباحث الکتاب الا فی موارد لم یُظفر فیها بآیات تناسب محل الشاهد کمبحث لکن و بل العاطفتین فی الدرس 67.
5 غضّ النظر عن کثیر من التمارین التی رافقت الطبعه الاولی لاجل اتاحه الفرصه للاساتذه الکرام کی ینهوا تدریس الکتاب فی موعده المقرر.
6 رافقت متن الکتاب عبارات توضیحیه ادرجت داخل معقوفتین تساعد الطالب علی فهم بعض العبارات الغامضه، و قد احترزنا عن الاتیان بالمعقوفتین فی بعض الموارد للحیلوله دون تشویش ذهن الطالب.
وقد ارتأی مکتب مطالعه و تدوین المناهج الدّراسیه طبع هذا الکتاب بعد ان امضی دورات تطبیقیه من التدریس، و بعد اضافه ما اتحفنا به الاساتذه من نظرات سدیده حیاله.
و فی الختام لایسعنا إلاّ ان نتقدم بخالص الشکر الی الاخوه الذین تجاوبوا معی و شارکوا فی مهمّتی، خاصّه فضیله الشیخ محمدتقی الیوسفی و فضیله الشیخ اصغر الرستمی لما قاموا به من عمل دؤوب فی إنجاز هذا السِفْر الجلیل و تقویم نصه.
کما نرجو من القراء الاعزاء لاسیّما الأساتذه الکرام ان یبصرونا بما فیه من خلل و عیوب و سنکون لهم من الشاکرین.
حسین شیرافکن
رجب المرجب
عام
1422 ه
الدّرس الأوّل تعریف علم النحو … الکلمه و أقسامه
تحمید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدُ للّه ربِّ العالَمینَ والعاقبهُ لِلمُتّقینَ والصّلاهُ والسّلام علی خیرِ خلقِه سیّدِنا محمّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم وآلهِ أجمعینَ.
المدخل
أمّا بعدُ فهذا مختصرٌ مضبوطٌ فی علمِ النحوِ جَمعتُ فیه مهمّاتِ النّحو علی ترتیب الکافیه مُبوّباً ومُفصّلاً بعباره واضحه مع إیراد الأمثله فی جمیع مسائِلها من غیر تَعرُّضٍ لِلأدلّهِ والعِلَلِ لِئَلاّ یُشَوّشَ ذهن المبتدی عن فهم المسائل.
وسمّیتُه ب «الهدایه» (1) رجاءً أنْ یهدیَ اللّه به الطالبین ورَتَّبْتُه علی مقدّمه وثلاث مقالات وخاتمه (2) بتوفیق المَلِک العزیز العلاّم.
1. قال صاحب الذریعه: «نُقِل فی «معجم المطبوعات» ص 308 و2024 عن أحمد أبو علی أمین مکتبه الاسکندریّه أنّها تألیف أبی حیّان الأنْدلُسی محمّد بن یوسف نزیل القاهره (654 745) ومؤلّف «منطق الخرس فی لسان الفرس» . وقال مشارٌ: قد تنسب إلی الزبیر البصری ابن أحمد الشافعی أو إلی عبد الجلیل بن فیروز الغزنوی أو إلی ابن درستویه عبد اللّه بن جعفر کما فی کشف الظنون» . «الذریعه: ج 25، ص 165 و166» .
ونُقل عن الاستاذ المدرّس الافغانی رحمه الله أنّها تألیف بنت ابن حاجب.
2. والظاهر أنّه سهو من الناسخ لأنّ خاتمه الکتاب لم یوجد فی آخِره. «تعلیقه الاستاذ المدرّس الافغانی رحمه الله علی جامع المقدّمات، ج 2، ص 63» .
المقدّمه
* تعریف علم النحو و …
* الکلمه و اقسامه
* حدّالاسم و علاماته
* حدّالفعل و علاماته
* حدّ الحرف و علاماته و فوائده
* تعریف الکلام و اقسامه
الدّرس الأوّل
تعریف علم النحو … الکلمه و أقسامها
اشاره
أمّا المقدّمه: ففی المبادی الّتی یجب تقدیمُها لِتوقّف المسائل علیها؛ ففیها ثلاثه فصولٍ:
الفصل الأوّل: فی تعریفِ علم النّحو والغرضِ منه وموضوعِه
تعریف علم النّحو: وهو علمٌ بأصولٍ تُعرَف بها أحوالُ أواخر الکَلِم الثلاث مِن حیثُ الأعراب والبناء وکیفیّهُ (1) ترکیب بعضِها مع بعضٍ.
الغرض منه: وهی صیانه اللّسان عن الخَطَأ اللفظیّ فی کلام العرب.
موضوعه: وهی الکلمه والکلام.
الفصل الثانی: فی الکلمه وأقسامه
تعریف الکلمه: [هی] لفظٌ وُضِعَ لِمعنیً مفردٍ.
1. عطف علی «أحوال» أی تعرف بها کیفیّه ترکیب بعضها مع بعض.
أقسامها: وهی منحصره فی الثلاثه: اسم وفعل وحرف.
وجه الانحصار: إنّها (1) إمّا أن لا تَدُلَّ علی معنیً فی نفسها فهو «الحرف» أوْ تدلّ علی معنیً فی نفسها واقترن معناها بأحد الأزمنه الثلاثه فهو «الفعل» أوْ علی معنیً فی نفسها ولم یقترن معناها بأحدها فهو «الاسم» .
الأسئله
1 ماهو تعریف علم النّحو؟
2 ماهو موضوع علم النّحو؟
3 لِماذا نحتاج إلی تعلّم علم النّحو؟
4 عَرِّفِ الکلمهَ وعَدِّدْ أقسامَها.
5 ماهو وجه انحصار الکلمه فی الأقسام الثلاثه؟
1. هذا حصرٌ عقلیٌّ.
الدّرس الثانی حد الاسم و الفعل و علاماتهم
حدّ الاسم
إنّه کلمهٌ تدل [بالوضع] علی معنیً فی نفسها غیرَ مقترنٍ بأحد الأزمِنه الثلاثه أعنی الماضی والحال والاستقبال نحو: «رجل» و «علم» .
علاماته: [وهی عشر: ]
1 أن یصحّ الإخبار عنه وبه، نحو: «زیدٌ قائمٌ» [وقوله علیه السلام: «البُخْلُ عارٌ» (1)]؛
2 الإضافه، نحو: «غلامُ زیدٍ» [وقوله علیه السلام: «صَدْرُ العاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّه» (2)]؛
3 دخول لام التعریف، نحو: «الرجل» [فی قوله علیه السلام: «قَدْرُ الرّجلِ عَلی قدرِ هِمَّتِه» (3)]؛
4 الجرّ، [نحو قوله علیه السلام: «الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ» (4) و «أفضلُ الزّهدِ إخفاءُ الزّهدِ» (5)]؛
5 التنوین، [نحو قوله علیه السلام: «العلمُ وِراثَهٌ کریمهٌ» (6)]؛
6 التثنیه، [نحو: «رجلان» فی قوله علیه السلام: «هَلَکَ فِیَّ رَجُلانِ؛ مُحِبٌ غالٍ ومُبْغِضٌ قالٍ» (7)]؛
1. نهج البلاغه، قصار الحکم: 3.
2. نهج البلاغه، قصار الحکم: 6.
3. نهج البلاغه، قصار الحکم: 47.
4. نهج البلاغه، قصار الحکم: 48.
5. نهج البلاغه، قصار الحکم: 28.
6. نهج البلاغه، قصار الحکم: 5.
7. نهج البلاغه، قصار الحکم: 469.
7 الجمع، [نحو قوله علیه السلام: «الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ» (1) و «مَنِ اشْتاقَ إلی الجَنَّهِ سَلاعَنِ الشّهوات» (2)]؛
8 النعت، [نحو قوله علیه السلام: «الفِکْرُ مِرآهٌ صافیهٌ» (3) وقوله تعالی: «قرآنٌ مجیدٌ» (4)]؛
9 التصغیر، [نحو ما ورد فی الدّعاء: «فَأَغِثْ یا غیاثَ المُستَغیثینَ عُبَیْدَکَ المُبْتَلی» (5)]؛
10 النداء، نحو: «یا اللّه» .
فَإنّ کلّ هذه من خواصّ الإسم.
تنبیهان
1 معنی الإخبار عنه أن یکون محکوماً علیه؛ فاعلاً أو مفعولَ ما لم یسمّ فاعله أو مُبتدأً.
2 ویُسمّی [الإسمُ] اسماً لِسُمُوِّه علی قَسیمَیْهِ، لا لکونه وَسْماً علی المعنی.
حدّ الفعل: إنّه کلمه تدلّ علی معنیً فی نفسها مقترن بأحد الأزمِنه الثلاثه، نحو: «ضَرَبَ، یَضرِبُ، اضْرِبْ» .
علاماته: [وهی عشر أیضاً: ]
1 أنْ یصح الإخبار به لا عنه، [نحو قوله علیه السلام: «الإعجابُ یَمْنَعُ الإزدیاد» (6)]؛
1. نهج البلاغه، قصار الحکم: 5.
2. نهج البلاغه، قصار
الحکم: 31 2.
3. نهج البلاغه، قصار الحکم: 5.
4. البروج / 21.
5. مفاتیح الجنان، دعاء الندبه.
6. نهج البلاغه، قصار الحکم: 167.
2 دخول «قَدْ»، نحو: «قَدْ ضَرَبَ» [وقوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّیها» (1)]؛
3 [دخول] «السین»، نحو: «سَیَضْرِبُ» [وقوله تعالی: «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی» (2)]؛
4 [دخول] «سوف»، نحو: «سوف یَضْرِبُ» [وقوله تعالی: «کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ» (3)]؛
5 الجزم، نحو: «لم یَضْرِبْ» [وقوله تعالی: «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ» (4)]؛
6 التصریف إلی الماضی والمضارع؛
7 کونه أمراً ونهیاً؛
8 اتّصال الضمائر البارزه المرفوعه، نحو «ضربتَُِ»؛
9 [اتّصال] تاء التأنیث الساکنه، نحو: «ضَرَبَتْ» [وقوله تعالی: «تَبَّت یدا أبی لهبٍ» (5)]؛
10 [اتّصال] نون التأکید [بِقسْمَیْها]، نحو: «إضْرِبَنْ» [وقوله تعالی: «لَتَرَوُنَّ الجحیم» (6)].
فإنّ کلّ هذه من خواصّ الفعل.
تنبیهان
1 معنی الإخبار به أن یکون محکوماً به کالخبر، [نحو قوله علیه السلام: «أَنْطَلِقُ عَلی تَقْوَی اللّه ِ وَحْدَه» (7) وقوله علیه السلام: «الحَسُودُ لا یَسُودُ» (8)]؛
2 یُسَمَّی [الفعل] فعلاً باسم أصله وهو المصدر؛ لأنّ المصدر هو فعلٌ للفاعل حقیقهً.
1. الشمس / 9.
2. الأعلی / 6.
3. التکاثر / 3.
4. الإخلاص / 3.
5. المَسَد / 1.
6. التّکاثر / 6.
7. نهج البلاغه، الکتاب: 25 1.
8. میزان الحکمه: 2 / 425، ح 3929.
الاسئله و التّمارین
الاسئله
1 عَرِّفِ الإسمَ مع ذِکْرِ أمثِلهٍ له.
2 ماهو تعریف الفعل؟
التّمارین
1 عَیّنْ علاماتِ الأسماء فی الآیتین التالیتین:
أ) «وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاًرَجُلَیْنِ جَعَلْنا لاِءَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ» الکهف / 32.
ب) «وَالسّابِقُونَ الأوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنْصارِ … أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأنْهَارُ خالِدِینَ فِیهَا أَبَداً» التوبه / 100.
2 إسْتَخْرِجِ الأفعال مِنَ الآیات الشریفه الآتیه وَاذْکُرْ علاماتِها:
أ) «فَإنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» الطّلاق / 6.
ب) «فَذَکِّرْ إنْ نَفَعَتِ الذِّکْری * سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی» الأعلی / 9 10.
ج) «وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی» الضُحی / 5.
د) «ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ» التّکاثر / 7.
الدرس الثالث حدّ الحرف و علاماته و فوائده
حدّ الحرف
إنّها کلمهٌ لا تدلُّ علی معنیً فی نفسها بل فی غیرها، نحو: «مِنْ» [و «إلی» [فإنّ معناهما «الابتداء» [و «الانتهاء» ] وهما لا تدلاّن علیهما إلاّ بعد ذکْر ما یفهم منه «الابتداء» و «الانتهاء» کالبصره والکوفه کما تقول: «سرتُ من البصره إلی الکوفه» .
علاماته (1): [وهی أربع (2): ]
1 أنْ لا یصحّ الإخبار عنه؛
2 [أنْ لا یصحّ الإخبار] به؛
3 أنْ لا یقبل علاماتِ الأسماء؛
4 [أنْ لا یقبل] علاماتِ الأفعال.
1. فی تسمیتها بالعلامه تسامحٌ والحقُّ ما ذُکِرَ فی «الفوائد الصمدیّه» : «ویعرف بعدم قبول شی ءٍ من خواصّ أَخَوَیْه» تعلیقه الاستاذ المدرّس الافغانی رحمه الله علی جامع المقدّمات: ج 2، ص 438.
2. یُمکن إرجاعُها إلی أمر واحد وهو «عدم قبولها علاماتِ الأسماء والأفعال» .
فوائد الحرف
للحرف فی کلام العرب فوائدُ کثیرهٌ کالرّبط بینَ اسْمَیْنِ، نحو: «زیدٌ فی الدار» [وقولِ الإمام علیِّ بنِ الحسینِ علیهماالسلام: «الشَّرَفُ فِی التّواضع» (1)] واسمٍ وفعلٍ، نحو: «ضربتُ بِالْخَشَبَهِ» أوْ جملتَیْن، نحو: «إنْ جائنی زیدٌ فَأَکْرِمُهُ [وقوله تعالی: «إنْ تَنْصُرُوا اللّه َ یَنْصُرْکُمْ» (2)] وغیر ذلک من الفوائد الّتی سیأتی تعرّفُها فی القسم الثالث إنْ شاءَ اللّه ُ تعالی.
تنبیهٌ:
یُسَمّی [الحرفُ] حرفاً لوقوعه فی الکلام أی طَرَفاً لأنّه لیس بمقصودٍ بالذّات مثل المسند والمسند إلیه.
الاسئله و التّمارین
الاسئله
1 بَیِّنْ تعریف الحرف مع ذکر الأمثله.
التّمارین
1 إستخرج الأسماء والأفعال والحروف من الجمل الآتیه:
أ) «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم * أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الفِیلِ * أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ * وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ * تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَهٍ مِنْ سِجّیلٍ * فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» الفیل / 1 5.
ب) «إنّ الجَهادَ بابٌ مِنْ أبوابِ الجنّهِ فَتَحَهُ اللّه ُ لِخاصَّهِ أوْلِیائِه وَهُوَ لِباسُ التَقوی ودِرْعُ اللّه ِ الحَصِینَهُ وجُنَّتُهُ الوَثیقَهُ فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللّه ُ ثَوْبَ الذُّلِّ» نهج البلاغه، الخطبه: 27 1 و2.
1. أعلامُ الدین: ص 299.
2. محمّد / 7.
الدّرس الرّابع تعریف الکلام و أقسامه
الفصل الثالث: فی تعریف الکلام وأقسامه
تعریف الکلام: إنّه لفظٌ تَضَمَّنَ کلمتین بالإسناد.
فائده: الإسنادُ نسبهُ إحدَی الکلمتین إلی الأخری بحیثُ تفید المخاطب فائدهً تامّهً یصحّ السکوت علیها، نحو: «قام زیدٌ» .
أقسام الکلام: عُلِمَ أنّ الکلام لایَحصُل إلاّ مِنْ «إسمین»، نحو: «زیدٌ قائمٌ» [وقوله علیه السلام: «الوَرَعُ جُنَّهٌ» (1)] ویُسَمّی «جملهً اسمیّهً» أوْ «فعلٍ واسمٍ»، نحو: «قام زیدٌ» [وقوله تعالی: «جاءَ الحَقُّ وزَهَقَ الباطِلُ» (2)] ویُسَمّی «جملهً فعلیّهً»، إذْ لا یُوجَد المسند والمسند إلیه معاً فی غیرهما فلا بُدَّ للکلام منهما.
فَإنْ قِیلَ: هذا یَنتَقِضُ بالنداء، نحو: «یا زیدُ» .
قُلْنا: حرفُ النداء قائمٌ مَقامَ «أَدْعُو» أو «أَطْلُبُ» وهو الفعل، فلا ینتقض بالنداء.
1. نهج البلاغه، قصار الحکم: 4.
2. الإسراء / 81.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 أذکر تعریف الکلام وبَیِّنْ ذلک بمثالٍ.
2 بیّن أقسام الکلام وَمَثِّلْ لها.
التّمارین
1 إستخرج الجُمَلَ الفعلیه والاسمیّه من الجمل التالیه:
أ) «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ * اللّه ُ الصّمدُ * لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ * وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» الإخلاص / 1 4.
ب) «لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسانَ فی کَبَدٍ» البلد / 4.
ج) «یُعْرَفُ الُمجْرِمُونَ بِسیماهُمْ» الرحمن / 41.
د) «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ» الکوثر / 2.
ه) «إدْفَعُوا أمْواجَ البلآءِ بالدُّعاءِ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 146.
و) «صِحَّهُ الجَسَدِ مِنْ قِلَّهِ الحَسَدِ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 256.
ز) «الأمَلُ یُنْسِی الأجَلَ» غرر الحکم: ص 30، الفصل 1، ح 924.
ح) «العَجْزُ آفَهٌ والصَّبْرُ شَجاعَهٌ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 4.
ط) «النّجاهُ مَعَ الإیمانِ» غرر الحکم: ص 31، الفصل 1، ح 941.
باب الاسم
* المعربات
* المبنیّات
* الخاتمه
المعربات
* تعریف الاسم المعرب
* اصناف إعراب الاسم
* غیر المنصرف
* المرفوعات
* المنصوبات
* المجرورات
* التوابع
الدرس الخامس تعریف الاسم المعرب و حکمه
القسم الاول فی الاسم
إذا فَرَغْنا من المقدّمه فَلنشرع فی الأقسام الثلاثه واللّه الموفّق المعین.
القسم الاول فی الاسم: وقد مرّ تعریفه.
أقسام الإسم [من حیث الإعراب والبناء]
إنّه ینقسم علی قسمَیْن: معرب ومبنیّ فَلْنَذْکُرْ أحکامَه فی بابَین:
الباب الأوّل: فی الإسم المُعْرب، وفیه مقدّمه وثلاثه مقاصدَ وخاتمه.
أمّا المقدّمه: ففیها ثلاثه فصول:
الفصل الأوّل: فی تعریف الإسم المعرب وحکمِه
تعریف الإسم المعرب: وهو کُلّ اسمٍ رُکّب مع غیره ولا یُشبه مبنیَّ الأصل أعنی الحرف والفعل الماضیَ وأمر الحاضر نحو: «زیدٌ» فی «قام زیدٌ»، لا «زید» وَحْدَه لعدم الترکیب، ولا «هؤُلاءِ» فی «قام هؤُلاءِ» لوجود الشبه ویُسَمّی متمکّناً.
حکمه: وهو أن یختلف آخره باختلاف العوامل اختلافاً لفظیّاً، نحو: «جائنی زیدٌ، رأیتُ زیداً، مررتُ بزیدٍ» أو تقدیریّاً، نحو: «جائنی موسی، رأیتُ موسی، مررتُ بموسی» .
بَقِیَتْ هُنا أمورٌ:
1 حدّ الإعراب: [وهو] ما به یختلف آخر المعرب ک «الضمّه
والفتحه والکسره والواو والیاء والألف» .
2 محل الإعراب: محلّه من الإسم هو الحرف الآخَر.
3 أنواع إعرابِ الإسم: [وهی ثلاثه: ] «رفعٌ ونصبٌ وجَرٌّ» .
4 تعریف العامل: [هو] ما یحصل به رفعٌ ونصبٌ وجَرٌّ.
مثال الکلّ؛ نحو: «قام زیدٌ» ف «قامَ» عاملٌ و «زیدٌ» معربٌ و «الضمّه» إعرابٌ و «الدّال» محل الإعراب.
5 المعرب فی کلام العَرَب: إعلم أنّه لا معرب فی کلام العرب إلاّ الإسم المتمکّن والفعل المضارع. وسیجیئ حکمه فی القسم الثّانی إن شاء اللّه تعالی.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف المعرب ومثّل له.
2 ماهو حکم المعرب؟
3 عرّف الإعراب والعامل.
التّمارین
1 عیّن «المعرب» و «العامل» و «الإعراب» و «محله» فیما یلی من الجمل:
أ) «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ» النّاس / 1.
ب) «إذا زُلْزِلَتِ الأرْضُ زِلزَالَها» الزّلزله / 1.
ج) «فَاتَّقُوا اللّه َ وَأَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ» الأنفال / 1.
الدّرس السادس أصناف إعراب الإسم (1)
الفصل الثانی فی أصناف إعراب الإسم وهی تسعه
الأوّل: أن یکون الرّفعُ بالضمّهِ والنّصبُ بالفتحهِ والجَرُّ بالکسرهِ
ویختصّ بالاقسام التالیه:
أ: بالإسم المفرد المُنصرف الصحیح وهو عندَ النّحاه ما لا یکونُ آخرُه حرف العلّه، نحو: «زید»؛
ب: بالجاری مَجْرَی الصحیح وهو ما یکون آخره «واواً» أو «یاءً» ما قبلها ساکن، نحو: «دَلْو» و «ظَبْی»؛
ج: بالجمع المکسّر المنصرف، نحو: «رجال»؛
تقول: «جائنی زیدٌ وظَبْیٌ ورجالٌ» و «هی دَلْوٌ» و «رأیتُ زیداً ودَلْواً وظَبْیاً ورجالاً» و «مررتُ بزیدٍ ودَلْوٍ وظَبْیٍ ورجالٍ» .
الثانی: أن یکون الرّفعُ بالضمّه والنصبُ والجرُّ بالکسره ویَخْتَصّ بما یلی:
أ: بجمع المؤنّث السالم، نحو: «مسلمات»؛
ب: بالملحق به، نحو: «أُولات» و «أذْرِعات»؛
تقول: «جائتنی مسلماتٌ» و «رأیتُ مسلماتٍ» و «مررتُ بمسلماتٍ» .
الثالث: أن یکون الرّفعُ بالضمّه والنّصبُ والجرُّ بالفتحه ویختصّ بغیر المنصرف، نحو: «عُمَر»، تقول: «جائنی عُمَرُ» و «رأیتُ عُمَرَ» و «مَررتُ بِعُمَرَ» .
الرّابع: أن یکون الرفعُ بالواو والنصبُ بالألف والجرُّ بالیاء ویختصّ بالأسماء السّتّه، مکبّرهً، موحّدهً، مضافهً إلی غیر یاء المتکلم. وهی «أخوک» و «أبوک» و «حموک» و «هنوک» و «فوک» و «ذو مالٍ»؛ تقول: «جائنی أخوک» و «رأیتُ أخاک» و «مررتُ بأخیک» وکذا البواقی.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 أذْکُر تعریفَ الإسمِ الصحیحِ والجاری مَجْراه مع ذکر الأمثله.
2 ماهو إعراب الأسماءِ غیرِ المنصرفه؟ إضْرِبْ مثالاً له.
التّمارین
1 إستخرج الأسماء المعربه مع ذکر نوع إعرابها ممّا یلی من الجمل:
أ) «لا تَأکُلُوا أمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِل» البقره / 188.
ب) «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ» البقره / 148.
ج) «وَجَائُوا أباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ» یوسف / 16.
د) «وَیَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ والإکْرامِ» الرحمن / 27.
ه) «إذْهَبْ أَنْتَ وَأخُوکَ بِآیاتی» طه / 42.
و) «قَالَ أَبُوهُمْ إنّی لاَءَجِدُ ریحَ یُوسُفَ» یوسف / 94.
ز) «ألا وَقَدْ أَمَرَنِیَ اللّه ُ بِقِتالِ أَهْلِ الْبَغْیِ» نهج البلاغه، الخطبه: 192 112.
ح) «وعَذْبُها (الدّنیا) أُجاجٌ وَحُلْوُها صَبْرٌ» نهج البلاغه، الخطبه: 111 1.
2 ضَعْ کلمهً
مناسبهً فی المکان الخالی من الجمل الآتیه:
(أبَواکَ أَبَوَیْکَ ذُومالٍ أخاکَ حَمُوکِ ذیمالٍ فاهُ فیه)
أ) «إرْحَمْ … … … وَادْعُ لهما» .
ب) «جالِسْ … … … واسْمَعْ نُصْحَه» .
ج) «… … … مِن أقْربائِکِ فَأکْرِمِیه» .
د) «أعْرِضْ عَنْ کُلِّ … … … مُتَکَبّرٍ» .
ه) «قَلْبُ الأحْمَقِ فی … … وَلِسانُ العاقِلِ فی قَلْبِه» نهج البلاغه، قصار الحکم: 4.
الدّرس السابع أصناف إعراب الإسم (2)
الخامس: أن یکون الرّفعُ بالألف والنّصبُ والجرُّ بالیاء المفتوح ما قبلها
ویختصّ بما یأتی:
أ: بالمثنّی، [نحو: «رجلان» ]؛
ب: [بالملحق به وهو] «کلا» و «کلتا» مضافَیْن إلی ضمیر و «اثنان» و «اثنتان»؛
تقول: «جائنی الرجلان، کلاهما واثنان» و «رأیتُ الرجلین، کلیهما واثنین» و «مررتُ بالرجلین، کلیهما واثنین» .
السادس: أن یکون الرّفعُ بالواو المضموم ما قبلها والنصبُ والجرُّ بالیاء المکسور ما قبلها ویختصّ [بما یلی]:
أ: بجمع المذکّر السالم، [نحو: «مسلمون» ]؛
ب: [بالملحق به، نحو: ] أولوا وعشرون مع أخواتها؛
تقول: «جائنی مسلمونَ وعشرون رجلاً وأولوا مالٍ» و «رأیتُ مسلمینَ وعشرین رجلاً وأولی مالٍ» و «مررتُ بمسلمینَ وعشرین رجلاً وأولی مالٍ» .
تنبیه:
واعلم أنّ نونَ التثنیه مکسورهٌ أبداً ونون الجمع مفتوحه أبداً وهما یسقطان عند الإضافه، نحو: «جائنی غلاما زیدٍ ومسلمو مصرٍَ» .
السّابع: أن یکون الرّفعُ بتقدیر الضمّه والنصبُ بتقدیر الفتحه والجرُّ بتقدیر الکسره ویختصّ بالإسمین التالیَیْنِ:
أ: بالمقصور وهو ما آخره الفٌ مقصورهٌ [لازمهٌ]، نحو: «عصا» [کما ورد فی الذّکر الحکیم «قَالَ هِیَ عَصَایَ» (1) و «أَلْقِ عَصاکَ» (2) و «فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَر» (3)]؛
ب: بالمضاف إلی یاء المتکلّم غیر التثنیه وجمع المذکر السالم، نحو: «غلامی»؛ تقول: «جائنی غلامی» و «رأیتُ غلامی» و «مررتُ بغلامی» .
الثّامن: أن یکون الرّفعُ بتقدیر الضمّه والنصبُ بالفتحه لفظاً والجرُّ بتقدیر الکسره ویختصّ بالمنقوص وهو ما آخره یاءٌ [لازمهٌ] مکسورٌ ما قبلها، نحو: «القاضی»؛ تقول:
«جائنی القاضی» و «رأیتُ القاضیَ» و «مررتُ بالقاضی» .
التّاسع: أن یکون الرّفعُ بتقدیر الواو والنصبُ والجرُّ بالیاء لفظاً ویختصّ بجمع المذکّر السّالم مضافاً إلی یاء المتکلّم؛ تقول: «جائنی مسلِمیَ» أصلُه «مُسْلِمُویَ» اجتمعت «الواو» و «الیاء» فی کلمه واحده والأولی منهما ساکنهٌ فقلبتِ «الواو» یاءً وأدغمتِ «الیاء» فی «الیاء» وأبدلتِ الضمه بالکسره لمناسبه الیاء فَصارَ «مُسْلِمیَ»؛ تقول: «جائنی مُسْلِمیَ» و «رأیتُ مُسْلِمیَ» و «مررتُ بِمُسْلِمیَ» .
1. طه / 18.
2. النمل / 10.
3. البقره / 60.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما الفرق بین علامَتَی التثنیه وجمع المذکّر السالم؟
2 ماهو الإسم المقصور؟ مثّل له مثالاً.
3 عرّف المنقوص ومثّل له.
4 فی أیّ المواضع یُقَدَّرُ الإعرابُ؟ أذکرها مع المثال.
التّمارین
5 إستَخْرج الأسماء المعربه مع ذکر نوع إعرابها ممّا یلی من الجمل:
أ) «وَآتَیْنا عیسی بنَ مریمَ البیّناتِ» البقره / 87.
ب) «یَا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللّه ِ وآمِنُوا بِهِ» الاحقاف / 31
ج) «یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خیرٌ أَمِ اللّه ُ الواحدُ القَهَّارُ» یوسف / 39.
د) «مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ» إبراهیم / 22.
ه) «قُلْ إنَّ صَلاتِی ونُسُکی وَمَحْیَایَ وَمَماتِی لِلّهِ رَبِّ العالمین» الأنعام / 162.
و) «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَینِ ولِسَاناً وَشَفَتَیْنِ وَهَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» البلد / 8 10.
ز) «مَنْ لَمْ یَأسَ عَلی الماضی ولم یَفْرَحْ بِالآتی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْهِ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 439.
ح) «الرّاضِی بِفِعْلِ قومٍ کالدّاخلِ فیه مَعَهُمْ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 154.
ط) «أَشْرَفُ الغِنی تَرْکُ المُنی» نهج البلاغه، قصار الحکم: 34.
الدّرس الثامن غیر المنصرف (1)
الفصل الثالث فی الإسم المنصرف وغیر المنصرف
أقسام المعرب: الإسم المعرب علی نوعین:
أ: منصرف: وهو ما لیس فیه سببان من الأسباب التّسعه او واحد منها یقوم مقامهما، نحو: «زیدٌ» ویُسَمّی الأمکن وحکمُه أن تَدْخُلَه الحرکاتُ الثّلاثُ مع التنوین، مثلُ أن تقول: «جائنی زیدٌ، رأیتُ زیداً، مررتُ بزیدٍ» .
ب: غیر منصرف: وهو ما فیه سببان من الأسباب التّسعه أو واحدٌ منها یقومُ مقامَهما وحکمُه أن لا تدخله الکسرهُ والتنوینُ ویکون فی موضع الجرّ مفتوحاً کما مرّ.
الأسبابُ المانعهُ من الصرف
إجمال: الأسباب التّسعه هی «العَدْل» و «الوَصْف» و «التأنیث» و «المعرفه» و «العُجْمه» و «الجمع» و «الترکیب» و «الألف والنون الزائدتان» و «وزن الفعل» .
تفصیلٌ:
1 العدل
تعریفه: وهو تغییر اللّفظ من صیغتِه الأصلیّهِ إلی صیغهٍ أُخْری.
أقسامه: وهو علی قسمَیْن:
أ: تحقیقیّ (1)، نحو: «ثُلاث» و «مَثْلَث» و «اُخَر» و «جُمَع» [فالأوّلان مَعدولتان عن «ثَلاثه ثَلاثه» والثالث عن «الاُخَر» أَوْ «آخَر مِنْ» والرابع عن «جُمْع» أو «جَماعی» أو «جَمْعاوات» ]؛
ب: تقدیریّ (2)، نحو: «عُمَر» و «زُفَر» [قُدِّرَ انّهما معدولتان عن «عامِر» و «زافِر» ].
واعلم أنّ العدلَ التحقیقیَ یجتمع مع الوصف والتقدیریَ مع العلمیّه، ولا یجتمعان مع وزن الفعل أصلاً.
2 الوصف
وشرطه أن یکون وصفاً فی أصل الوضع؛ ف «أَسْوَد» و «أَرْقَم» غیرُ مُنصرفٍ وإنْ صارا اسمین للحیّه لاِءصالتهما فی الوصفیّه، و «أربع» فی قولک «مررتُ بنسوهٍ أربعٍ» منصرفٌ مع أنّ فیه وصفیّهً ووزنَ الفعل لعدم الأصلیّه فی الوصف.
[ثمّ إنّ الوصفَ] لا یجتمع مع العلمیّه أصلاً.
1. وهو الإسم الّذی یعدل عن أصلها.
2. وهو الإسم الّذی سمع أنّه غیر منصرف ولیس فیه سوی العلمیّه فحینئذٍ یفرض له أصلٌ عُدِلَ عنه.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف الإسم المتمکّن وبَیّن حکمه مع ذکر أمثلهٍ.
2 عرّف غیرَ المنصرف وبیّن حکمه ومثّل له.
3 عدّد الأسباب التّسعهَ المانعهَ عن صرفِ الإسم.
4 اذکر تعریف العدل وأقسامه مع الأمثله.
5 لِماذا یمتنع صرف «أسود» و «أرقم» ؟
التّمارین
6 إستخرج الأسماء غیر المنصرفه مع ذکر سببها من الآیتین الشریفَتین التالیتین:
أ) «جاعِلِ المَلائکهِ رُسُلاً أُولِی أجْنِحَهٍ مَثْنی وَثُلاثَ وَرُبَاعَ» فاطر / 1.
ب) «فَمَنْ کَانَ مِنکُم مَرِیضَاً أَوْ عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَرَ» البقره / 184.
الدرس التّاسع غیر المنصرف (2)
3 التأنیث
[وهو إمّا لفظیّ أو معنویّ. واللّفظیّ إمّا ب «التّاء» أو ب «الألف المقصوره» أوِ «الممدوده» ] أمّا التّأنیث ب «التّاء» فشرطه أن یکون علماً، نحو: «طلحه» و «خدیجه» وکذا المعنویّ، نحو: «زینب» [وأمّا] التأنیث بالألف المقصوره، نحو: «حُبْلی» والممدوده، نحو: «حَمْرآء» [ف]ممتنع صرفُه لان الالف قائم مقام السببین للتأنیث و لزومه.
تبصرهٌ: [إنّ] المؤنّث المعنویّ إن کان ثلاثیّاً، ساکنَ الوسط، غیرَ أعجمیٍّ یجوز صرفه مع وجود السبَبَیْن، نحو: «هند» لاِءجْل الخفّه وإلاّ یجب منعُه، نحو: «زینب» و «سَقَر» و «ماه» و «جُور» (1).
1. قال الزمخشری: «ماه» و «جور» إسما بلدتین بِأرض فارس، معجم البلدان: 5 / 58، ش 10791.
4 المعرفه
ولا یعتبر فی منع الصّرف بها إلاّ العلمیّهُ وتجتمع مع غیر الوصف.
5 العُجْمه
وشرطها أن تکون علماً فی العَجَمیّه وزائده علی ثلاثه أَحْرُفٍ، نحو: «إبراهیم» و «إسماعیل» أو ثلاثیاً متحرّکَ الوسط، نحو: «شَتَر» (1) ف «لِجام» منصرفٌ لعدم العلمیّه فی العجمیّه و «نوح» و «لوط» منصرفان لسکون الأوسط.
6 الجمع
وشرطه أن یکون علی صیغه منتهی الجموع وهو أن یکون بعد ألف الجمع حرفان متحرّکان، نحو: «مساجد» و «دَوابّ» أو ثلاثه أحْرُفٍ أوسطُها ساکنٌ، غیرقابله للتّاء، نحو: «مصابیح» ف «صیاقله» و «فرازنه» منصرفان لقبولهما التّاءَ.
[ثم إنّ الجمع] أیضاً قائمٌ مقامَ السببین؛ للجمعیّه وامتناع أن یجمع مرّهً أخری جمعَ التکسیر فَکأنّه جُمِعَ مَرَّتَیْنِ.
1. قلعهٌ مِنْ أعمال أرّان بین بَرْذعه وکنجه، «معجم البلدان: 3 / 368، ش 7003» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هو شرط من الصّرف فی المؤنّث المعنویّ؟
2 لِمَ لا یعتبر فی منع الصرف بالمعرفه إلاّ العلمیّهُ؟
3 أذکر شرائط منع صرف العجمه مع ذکر الأمثله.
4 ما هی منتهی الجموع؟
التّمارین
1 إستخرج الأسماء غیر المنصرفه مع ذکر سببها من الجمل الآتیه:
أ) «وَلَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ» الحج / 21.
ب) «وَلَقَدْ زَیَّنّا السّماءَ الدّنیا بِمَصابیحَ» الملک / 5.
ج) «وإذْ قُلْنَا لِلمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لاِآدَمَ فَسَجَدُوا إلاّ إبْلِیسَ» البقره / 34.
د) «وَلِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْری» طه / 18.
ه) «فَإنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» طه / 74.
و) «فَلَبِثْتَ سِنینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ» طه / 40.
ز) «وَأَوْحَیْنَا إلی إبْراهِیمَ وإسْماعِیلَ وإسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْباطِ وعیسی وأیّوبَ وَیُونُسَ وَهَارونَ وَسُلَیْمانَ وَآتَیْنَا داوُدَ زَبُوراً» النساء / 163.
الدّرس العاشر غیر المنصرف (3)
7 الترکیب
وشرطه أن یکون علماً بلا إضافهٍ ولا إسنادٍ، نحو: «بَعْلَبَکّ» ف «عبد اللّه» منصرفٌ للإضافه و «شابَ قَرْنَاها» مبنیٌّ للإسناد.
8 الألف والنّون الزّائدتان
ان کانت الالف و النون الزائدتان فی اسم فشرطهما أن یکون علماً، نحو: «عِمْران» و «عُثْمان» ف «سُعْدان» منصرفٌ [لأنّه لیس بعلمٍ بل] اسم نَبْتٍ.
و إن کانتا فی صفه فشرطهما أن لا یکون مؤنَّثُها «فَعْلانَه»، نحو: «سَکْران» و «عَطْشان» لإنّ مؤنّثهما «سَکْری» و «عَطْشَی» فعلیه «نَدْمان» (1) منصرفٌ لوجود «نَدْمانَه» .
1. بمعنی الندیم والمعاشر لا النّادم لأنّ مؤنّث «ندمان» بمعنی النادم «نَدْمی» لا «نَدْمانَه» فیکون غیر منصرفٍ.
9 وزن الفعل
وشرطه أن یختصّ بالفعل، نحو: «ضُرِبَ» و «شَمَّرَ» وإن لم یختصّ به فیجب أن یکونَ فی أوّله احد حروف المضارعه ولا یدخلَه الهاءُ، نحو: «أَحْمَد» و «یَشْکُر» و «تَغْلِب» و «نَرْجِس»، ف «أرْمَل» (1) منصرفٌ لقبوله التّاءَ، نحو قولهم: «امراه ارمله» .
تنبیه:
اعلم أنّ کل ما یشترط فیه العلمیّه وهو التّأنیث بالتّاء والمعنوی والعجمه والترکیب والإسم الّذی فیه الألف والنّون الزّائدتان وما لم یشترط فیه ذلک لکنِ اجْتمع مع سببٍ آخرَ فقط وهو العدل ووزن الفعل إذا نکّرتَه انْصَرَف؛ أمّا فی القسم الأوّل فلبقاء الإسم بلا سببٍ وأمّا فی القسم الثانی فلبقائه علی سببٍ واحدٍ؛ تقول: «جاء طلحهُ وطلحهٌ آخَرُ» و «قام عُمَرُ وَعُمَرٌ آخَرُ» و «قام أحمدُ وأحمدٌ آخَرُ» .
تبصره
کلّ ما لا ینصرف إذا أُضیف أو دخله اللاّم دخلتْه الکسرهُ فی حاله الجرّ، نحو: «مررتُ بأحمدِکم وبالاحمرِ» .
1. بمعنی الفقیر. «المصباح المنیر، لغه الرَّمْل» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 بیّن شرائطَ مَنْعِ صرْف المرکّب ومثّل له.
2 ماهو شرط منع صرف الاسم المختوم ب «الالف و النون» المزیدتین؟
التّمارین
1 إستخرج الأسماء غیر المنصرفه مع ذکر سببها من الجمل الآتیه:
أ) «فَرَجَعَ موسی إلی قومِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً» طه / 86.
ب) «نحن أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ» طه / 104.
ج) «إنّ اللّه َ اصْطَفی آدَمَ وَنوحاً وَآلَ إبْراهِیمَ وآلَ عِمرانَ عَلَی العَالَمِینَ» آل عمران / 33.
2 لِماذا جُرَّت بالکسره الأسماءُ غیر المنصرفه فی الجمل التالیه:
أ) «فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ المَشارِقِ والمَغارِبِ» المعارج / 40.
ب) «إذا قیل لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الَمجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللّه ُ لَکُمْ» المجادله / 11.
ج) «مَا أَحْسَنَ تَواضُعَ الأغنیاءِ لِلفُقَراءِ طَلَباً لِمَا عندَاللّه ِ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 406.
د) «وَاشْفَعْ لِی أَوائِلَ مِنَنِکَ بِأواخرِها وقدیمَ فَوائدِکَ بِحَوادثِها» الصّحیفه السّجادیّه، الدعاء: 47 122.
ه) «مِنْ
أعظمِ الفَجائعِ إضاعهُ الصّنائِعِ» غرر الحکم: ص 728، الفصل 78، ح 60.
3 عیّن الأسماء الممنوعه من الصرّف واذکر سبب منعها فیما یلی من الکلمات:
شُعیْب بَیْضاء عُشار سامِرّاء
مَریم آسِیه أصْنام نِساء
مَرْوان مَخْمَس مَعْدیکرب مَواعِظ
أَفْصَح ظَمْئان زَکَریّاء أرْجُل
قَواریر رَواسی هُود حَضْرَموت
باب الإسم
المقصد الأوّل فی المرفوعات
وهی ثمانیه أقسامٍ:
1 الفاعل.
2 المفعول الذی لم یُسَمّ فاعله.
3 المبتدأ.
4 الخبر.
5 خبر «إنّ» وأخواتها.
6 اسم «کان» وأخواتها.
7 اسم الحروف المشبهات ب «لیس» .
8 خبر «لا» الّتی لنفی الجنس.
الدّرس الحادی عشرالفاعل (1)
القسم الأوّل من المرفوعات: الفاعل (1)
اشاره
[وفیه خمسه مباحثَ: ]
1 تعریف الفاعل
وهو اسمٌ قَبْلَه فعلٌ أو شِبْهُه أُسنِد إلیه علی جهه قیامِه به لا وقوعِه علیه، نحو: «قام زیدٌ» و «زیدٌ ضاربٌ أبوه» و «ما ضَرَبَ زیدٌ عمراً» .
2 حاجه الفعل إلیه
[ثم إنّ] کلَّ فعل لا بُدّ له من فاعل مرفوع مُظهراً کان، نحو: «ذهب زیدٌ» أوْ مُضمراً [مستتراً]، نحو: «زیدٌ ذَهَبَ» [أوْ بارزاً، نحو: «الزّیدان ذَهَبا» ].
وإن کان متعدّیاً کان له مفعولٌ به أیضاً منصوبٌ، نحو: «زیدٌ ضَرَبَ عمراً» .
تنبیهٌ:
[لا یخفی أنّ الفاعل یکون اسماً صریحاً کما مرّ أوْ مُؤوّلاً به، نحو قوله تعالی: «أَوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنّا أَنْزَلْنَا» (1) أی إنْزالُنا و «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّه ِ» (2) أی خُشُوعُ قُلُوبِهِمْ لِذِکْرِ اللّه ِ.]
1. العنکبوت / 51.
2. الحدید / 16.
3 إسناد الفعل إلی الفاعل
أ) مِن حیثُ الإفراد والتثنیه والجمع
الفاعل إنْ کان مُظهَراً وُحِّدَ الفعلُ أبداً، نحو: «ضَرَبَ زیدٌ» و «ضَرَبَ الزّیدان» و «ضَرَبَ الزّیدون»، وإن کان مُضمَراً وُحِّدَ الفعلُ للفاعل الواحد، نحو: «زیدٌ ضَرَبَ» ویُثَنّی للمثنّی، نحو: «الزّیدان ضَرَبا» ویُجْمَعُ للجمع، نحو: «الزّیدون ضَرَبُوا» .
ب) مِن حیثُ التّذکیر والتّأنیث
إن کان الفاعل مؤنّثاً حقیقیّاً وهو ما یوجد بِإزائه مذکّر من الحیوانات أُنِّثَ الفعلُ أبداً إن لم تفصل بین الفعل والفاعل، نحو: «قامتْ هندٌ» فَإنْ فصلت فلکَ الخیار فی التذکیر والتأنیث، نحو: «ضَرَبَ أوْ ضَرَبَتْ الیومَ هندٌ» وکذلک فی المؤنّث غیر الحقیقی، نحو: «طَلَعَتْ أوْ طَلَعَ الشمسُ» هذا اذا کان الفاعل ظاهراً و اما اذا کان مضمراً فیؤنث الفعل البته، نحو: «الشمس طَلَعَتْ» .
تتمّه: [إعلم أنّ] جمع التکسیر کالمؤنّث غیر الحقیقی؛ تقول: «قامَ أو قامتِ الرّجالُ» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عَدّدِ الأسماءَ المرفوعه.
2 عَرّف الفاعل واذْکُر أنْواعه.
3 متی یُثنّی ویُجمَع الفعل؟
4 ماهو حکم الفعل إذا أُسنِدَ إلی جمع التکسیر؟
التّمارین
1 استَخْرج الفاعل من الجمل الآتیه:
أ) «قَدْ أَفْلَحَ المُؤمنون» المؤمنون / 1.
ب) «فَادْخُلی فی عِبادی * وَادْخُلی جنّتی» الفجر / 29 30.
ج) «إنّی لَیَحْزُنُنی أَنْ تَذْهَبُوا به» یوسف / 13.
د) «أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الخَالِقُونَ» الواقعه / 59.
2 عَیِّنِ المواضعَ التی تجبُ أوْ تجوزُ فیها التاءُ مع الفعل ذاکراً للسبب:
أ) «إذْقَالَتِ امْرأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إنّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِیبَطْنِی مُحَرَّراً» آل عمران / 35.
ب) «لا تُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ» الأنعام / 103.
ج) «لَئِنْ جَائَتْهُم آیَهٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِهَا» الأنعام / 109.
د) «وتَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَعَدْلاً» الأنعام / 115.
ه) «قَالَتِ الأعْرابُ آمَنّا» الحجرات / 14.
و) «إذَا السّماءُ انْشَقَّتْ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ» الإنشقاق / 1 2.
ز) «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ» الإنفطار /
5.
الدّرس الثّانی عشر الفاعل (2) و نائب الفاعل
4 الترتیب بین الفاعل والمفعول
یجب تقدیم الفاعل علی المفعول [فی ثلاثه مواضعَ:
أ) إذا انتفی الإعراب سواءٌ أ]کانا مقصورین [أمِ اسْمَیْ إشارهٍ أمْ مضافین إلی الیاء [وخیف اللَبْس، نحو: «ضَرَبَ موسی یحیی [أوْ هذا ذاک أوْ أبِی غلامِی» [ویجوز تقدیم المفعول علی الفاعل إذا کانت قرینهٌ موجبهٌ لعدم اللَّبس مقصورین کانا أوْ لا، نحو: «أکل الکُمَّثْری یَحیی» و «ضَرَبَ عمراً زیدٌ» .
[ب) إذا کان الفاعلُ ضمیراً متّصلاً والمفعول متأخّراً عن الفعل، نحو «ضربتُ زیداً» .
ج) إذا کان المفعولُ محصوراً فیه ب «الاّ او معناها، نحو: «مَا ضَرَبَ زیدٌ إلاّ عمراً» و «إنّما ضَرَبَ زیدٌ عمراً» .]
5 حذف الفعل والفاعل
ویجوز حذف الفعل حیثُ کانت قرینهٌ، نحو: «زیدٌ» فی جواب مَنْ قال: «مَنْ ضَرَبَ؟» وکذا حذفُ الفعل والفاعل معاً، نحو: «نَعَمْ» فی جواب مَنْ قال: «أقام زیدٌ؟» .
وقد یحذف الفاعل ویُقامُ المفعولُ مقامَه وذلک إذا کان الفعل مجهولاً، نحو: «ضُرِبَ زیدٌ» وهو القسم الثانی من المرفوعات.
القسم الثّانی من المرفوعات: مفعول ما لم یُسَمَّ فاعلُه
وهو کلّ مفعولٍ حُذف فاعلُه وأُقیم المفعولُ مُقامَه [ویسمّی نائبَ الفاعل]، نحو: «ضُرِبَ زیدٌ»، وحکمُه فی توحیدِ فعله وتثنیتِه وجمعِه وتذکیرِه وتأنیثهِ علی قیاس ما عرفتَ فی الفاعل.
[ثم اعلم أنّه قد یقع الجملهُ نائبَ فاعلٍ وهو مختصّ بباب القول، نحو: «قیل ادْخُلِ الجَنَّهَ» (1).
تتمّه: إذا لم یکن فی الکلام مفعول به ناب عن الفاعل أحدُ الأشیاء الثلاثه:
الأوّل: «المصدر» إذا کان مختصّاً بالوصف، نحو: «ضُرِبَ ضَرْبٌ شدیدٌ» أوْ ببیانِ نوعٍ، نحو: «ضُرِبَ ضَرْبُ الأمیرِ» أوْ بتحدید عدد، نحو: «ضُرِبَتْ ضَرْبَتان»؛
الثانی: «الظرف» إذا کان مختصّاً بالوصف، نحو: «سُهِرَتْ لیلهٌ کاملهٌ» أوْ بالإضافه، نحو: «جُلِسَ أَمامُ الإستاذِ» أو بِالعَلَمیّه، نحو: «صیمَ رَمَضانُ»؛
الثالث: «المجرور بالحرف» بشرط أن لا یکونَ مجروراً به حرف التعلیل، نحو: «مُرَّ بالحدیقه الجمیله» فعلیه یکون نائبُ الفاعل فی قولک: «وُقِفَ لک» ضمیراً مستتراً عائداً إلی المصدر أی «وُقِفَ الوقوفُ لک» .]
1. یس / 26.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 متی یجب تقدیم الفاعل علی المفعول؟
2 هل یحذف الفعل أوِ الفعل والفاعل معاً؟
3 عرّف نائب الفاعل ومثّل له.
التّمارین
1 هل یجوز تقدیم المفعول علی الفاعل فیما یلی من الأمثله؟
أ) «ساعَدَ عیسی یحیی» .
ب) «کَلَّمَ یحیی فَتاهً» .
ج) «أتْعَبَتِ الحُمّی سُعْدی» .
د) «أکَرَمَ صدیقی أخی» .
ه) «أکْرَمَتْ سُعدی یحیی» .
2 إستخرج الفاعلَ ونائبَه من الجمل الآتیه:
أ) «إنّما المؤمنونَ الَّذینَ إذا ذُکِرَ اللّه ُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» الأنفال / 2.
ب) «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصّورِ فَتَأتُونَ أَفْواجاً * وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً * وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَاباً» النبأ / 18 20.
ج) «وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَماءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الأمْرُ» هود / 44.
د) «وَجیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» الفجر / 23.
ه) «فَإذَا نُفِخَ فِی الصّورِ نَفْخَهٌ واحدهٌ * وَحُمِلَتِ الأَرْضُ وَالجِبَالُ فَدُکَّتا دَکَّهً
واحِدهً * فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَهُ» الحاقّه / 13 15.
3 إحذِفِ الفاعلَ وَاجْعَلِ المفعول نائباً عنه:
أ) «تَعَلَّمَ الصبیُّ حِرْفهً» .
ب) «باعَ أخی لَحْمَ الغَنَمِ بِسِعْرٍ رَخیصٍ» .
ج) «أشارَ المعلّمُ إلی التلمیذِ» .
د) «إغسِلْ یَدَیْکَ جیّداً» .
ه) «سارَ زیدٌ سیرَ الصّالحینَ» .
الدّرس الثالث عشر التنازع
فصل: (1) اذا تنازع الفعلان
[المتصرفان او الإسمان المشتقان] فی اسم ظاهر بعدهما ای أراد کل واحد من العاملین أن یعمل فی ذلک الإسم فهذا انّما یکون علی اربعه اقسام:
الاوّل: أن یتنازعا فی الفاعلیه فقط، نحو: «ضربنی و اکرمنی زیدٌ»؛
الثانی: أن یتنازعا فی المفعولیه فقط، نحو: «ضربتُ و اکرمتُ زیداً»؛
الثالث: أن یتنازعا فی الفاعلیّه و المفعولیّه و یقتضی الاولُ الفاعلَ و الثانی المفعولَ، نحو: «ضربنی و اکرمتُ زیداً»؛
الرابع: عکس الثالث، نحو: «ضربتُ و اکرمنی زیدٌ» .
و اعلم أنّ جمیع هذه الاقسام یجوز فیها إعمال العامل الاول و إعمال العامل الثانی، امّا البصریون یختارون إعمال العامل الثانی اعتباراً للقُرْب و الجَوار و الکوفیّون إعمال العامل الاول مراعاهً للتقدّم و الإستحقاق.
1. لایوجد باب التنازع فی اکثر نُسَخِ «الهدایه» و لکن وجدناه فی بعضها بعد مبحث الفاعل تفصیلاً وجِئْنا به هنا مع الاختصار للطول.
فإن أعملتَ العامل الثانیَ کما هو مذهب البصریین فانظُر إن کان العامل الاوّل یقتضی الفاعلَ أضْمَرْتَه فی العامل الاوّل کما تقول فی المتوافقین: «ضربنی و اکرمنی زیدٌ» و «ضربانی و اکرمنی الزیدان» و «ضربونی و اکرمنی الزیدون»، و فی المتخالفین: «ضربنی و اکرمتُ زیداً» و «ضربانی و اکرمتُ الزیدَیْنِ» و «ضربونی و اکرمتُ الزیدِینَ» . و ان کان العامل الاوّل یقتضی المفعولَ حذفتَ المفعولَ من العامل الاوّل کما تقول فی المتوافقین: «ضربتُ و اکرمتُ زیداً» و «ضربتُ و اکرمتُ الزیدَیْنِ» و «ضربتُ و اکرمتُ الزیدِینَ»، و فی المتخالفین: «ضربتُ
و اکرمنی زیدٌ» و «ضربتُ و اکرمنی الزیدان» و «ضربتُ و اکرمنی الزیدون» .
و امّا ان أعملتَ العامل الاوّل کما هو مذهب الکوفیین فانظُرْ ان کان العامل الثانی یقتضی الفاعلَ أضْمَرْتَه فی العامل الثانی کما تقول فی المتوافقین: «ضربنی و اکرمنی زیدٌ» و «ضربنی و اکرمانی الزیدان» و «ضربنی و اکرمونی الزیدون»، و فی المتخالفین: «ضربتُ و اکرمنی زیداً» و «ضربتُ و اکرمانی الزیدَیْنِ» و «ضربتُ و اکرمونی الزیدِینَ» . و ان کان العامل الثانی یقتضی المفعولَ جاز فیه الوجهان: حذْف المفعول و الإضمار، و الثانی هو المختار لِیکونَ الملفوظ مطابقاً للمراد.
امّا الحذف فکما تقول فی المتوافقین: «ضربتُ و اکرمتُ زیداً» و «ضربتُ و اکرمتُ الزیدَیْنِ» و «ضربتُ و اکرمتُ الزیدِینَ»، و فی المتخالفین: «ضربنی و اکرمتُ زیدٌ» و «ضربنی و اکرمتُ الزیدان و «ضربنی و اکرمتُ الزیدون» .
و امّا الإضمار فکما تقول فی المتوافقین: «ضربتُ و اکرمتُه زیداً» و «ضربتُ و اکرمتُهما الزیدَیْنِ» و «ضربتُ و اکرمتُهم الزیدِیْنَ»، و فی المتخالفین: «ضربنی و اکرمتُه زیدٌ» و «ضربنی و اکرمتُهما الزیدان» و «ضربنی و اکرمتُهم الزیدون» .
تنبیهات
1 قد یقع التنازع فی العوامل المتعدده، نحو: «یَجْلِسُ و یَسْمَعُ و یَکْتُبُ المتعلِّمُ» .
2 قد یقع التنازع فی ظرف او مجرور أیضاً، نحو: «یکتب و یقرأ و یحفظ زیدٌ النصوصَ الأدَبیّهَ کلَّ أُسْبوعٍ فی المدرسه» .
3 لایقع التنازع بین حرفین بل یعمل الحرفَ الاولَ فقط، نحو: «إنْ لَمْ تَزُرْنی أغْضَبْ» ف «تَزُرْ» مجزوم ب «إنْ» الشرطیه فقط و «لم» لیست به حرف جزم و قلب بل حرف نفی فقط.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف التنازع و مثّل له.
2 اذکر اقسام التنازع؟
3 ما هو مذهب البصریین و الکوفیین فی الإعمال و ما هو دلیلهم؟
4 ما هو مختار المصنّف فیما إذا کان العامل الثانی طالباً للمفعول؟
التّمارین
1 لماذا لیست الجمل الاتیه من باب التنازع؟
أ) «اشتریتُ الکتاب و قرأتُ»
ب) «ایَّ الرجال قابلتَ و صافحتَ؟»
ج) «ضربنی الزیدان و اکرمتُهما»
د) «غَرَّدَ و زَأَرَ العصفورُ و الأسدُ»
2 أعْمِلِ العاملَ حسبَ مذهب البصریین و الکوفیین فیمایلی من الجمل:
أ) «جاء و ذهب الزائرون»
ب) «سألنی فاجبتُ (الرجلان الرجلین)
ج) «إجْتَهَدَ فاکرمتُ (اخواک اخویک)»
د) «رأینا و خاطبنا صَدِیقَیْنِ»
ه) «المومنُ مساعدٌ و ناصرٌ الفقیرَ»
و) «نازعتُ و نازعوا التلامیذ»
ز) «اکرمتُ و مَدَحَنی (المعلمون المعلمِین)»
ح) «اُحْسِنُ و یُسیئُنی (إبْناکَ إبْنَیْکَ»
الدّرس الرابع عشر المبتدأ والخبر (1)
القسم الثالث والرّابع من المرفوعات: المبتدأ والخبر
[ففیهما مباحثُ]
تعریف المبتدأ: هو اسمٌ [مرفوعٌ] مجرّدٌ عن العوامل اللفظیّه [غیر الزائدهِ [مسندٌ إلیه.
تعریف الخبر: هو ما أُسند إلی المبتدأ مُتَمِّماً معناه، نحو قوله علیه السلام: «الزُّهد ثروهٌ» (1) و «هل مِنْ عالمٍ فی الدار» . ولا یَخْفی أنّ عاملَ الرّفع فیهما معنویٌّ وهو الإبتداء.
الأصل فیهما من حیث التعریف والتنکیر: أصل المبتدأ أن یکون معرفهً وأصل الخبر أن یکون نکرهً فَإنْ کانا معرفتَیْنِ فَاجْعَلْ أَیَّهُما شِئْتَ مبتدأً والآخَرَ خبراً، نحو «اللّه ُ تعالی إلهُنا» و «آدمُ علیه السلام أبُونا» و «محمّدٌ صلی اللّه علیه وآله نَبِیُّنا» .
1. نهج البلاغه، قصار الحکم: 4.
تبصره
واعلم أنّ النکره إذا خُصِّصتْ جاز أن تقع مبتدأً [والتخصیصُ بوجوهٍ:
1 بالوصف؛ مذکوراً کان أو مقدّراً،] نحو قوله تعالی: «وَلَعَبْدٌ مؤمنٌ خَیرٌ مِنْ مُشْرکٍ» (1) و «شَرٌّ أَهَرَّ ذا نابٍ»؛
[2 بوقوعها بعد الإستفهام]، نحو قوله تعالی: «أَإلهٌ مَعَ اللّه ِ» (2)؛
[3 بوقوعها بعد النّفی]، نحو: «ما صدیقٌ لَنا»؛
[4 بتقدیم الخبر علیها اذا کان ظرفاً مختصاً]، نحو قوله تعالی: «وَلَدَیْنَا مزیدٌ» (3) و «فی قلوبهم مَرَضٌ» (4)؛
[5 بکونها دعاءً]، نحو قوله تعالی: «سلامٌ علیکَ» (5) و «ویلٌ للمطفّفین» (6)؛
[6 بالإضافه، نحو: «عمل بِرٍّ یَزینُ صاحِبِه»؛
7 بعمومیّه المبتدأ، نحو قوله تعالی: «کلٌّ إلینا راجعون» (7)؛
8 بالتصغیر، نحو: «رُجَیْلٌ عندنا» .]
نکات
1 قد یتقدّم الخبرُ علی المبتدأ إن کان ظرفاً، نحو قوله تعالی: «للّه ِ المشرقُ والمغربُ» (8) و «عِندَهُ مَفاتِحُ الغَیْبِ» (9).
2 یجوز للمبتدأ الواحدِ أخبارٌ کثیرهٌ، نحو قوله تعالی: «وَاللّه ُ سمیعٌ علیمٌ» (10).
[3 یکون المبتدأ اسماً صریحاً کما مرّ أوْ مؤوّلاً به، نحو قوله تعالی: «أنْ تَصْبِروا خیرٌ لَکُم» (11) أی صَبْرُکُمْ خیرٌ لَکُم.]
1. البقره / 221.
2. النمل / 62.
3. قآ / 35.
4. البقره / 10.
5. مریم / 47.
6. المطفّفین / 1.
7. الأنبیاء / 93.
8. البقره / 115.
9. الأنعام / 59.
10. البقره / 256.
11. النساء / 25.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف المبتدأ والخبر ومثّل لهما.
2 ماهو العامل فی المبتدأ والخبر؟
3 أذْکُرْ أربعاً مِن مُسَوِّغاتِ الإبتداء بالنّکره مع ذکر الأمثله.
4 بیّن أقسام المبتدأ بالمثال.
التّمارین
1 عَیّن المبتدأ والخبر فی الجمل التالیه:
أ) «قُلِ اللّه ُ خالقُ کلِّ شی ءٍ وهو الواحدُ القهّارُ» الرّعد / 16.
ب) «اللّه ُ نورُ السّمواتِ والأرضِ» النّور / 35.
ج) «أن تَصُومُوا خیرٌ لکم» البقره / 184.
د) «مَا مِنْ إلهٍ إلاّ اللّه ُ» آل عمران / 62.
ه) «قُلْتُمْ أنّی هذا قُل هو مِنْ عِندِ أنْفُسِکُم» آل عمران / 165.
و) «وهوَ الغفورُ الودودُ * ذو العرشِ المجیدُ * فعّالٌ لِمَا یُریدُ» البروج / 14 16.
2 ماهو المُسَوِّغُ للإبتداء بالنّکره فی الجمل الآتیه:
أ) «کلُّ نفسٍ ذائقهُ الموتِ» آل عمران / 185.
ب) «أفِی اللّه ِ شَکٌّ» إبراهیم / 10.
ج) «فِیها کُتُبٌ قَیّمَهٌ» البیّنه / 3.
د) «ما لِلظّالمینَ مِنْ أنصارٍ» البقره / 270.
ه) «سلامٌ عَلی إبراهیمَ» الصافات / 109.
و) «وَأَغْرَقْنَا آل فرعون کلٌ کانوا ظالمین» الأنفال / 54.
ز) «ویلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ علیه الغَفْلَهُ فَنَسِیَ الرّحلهَ وَلَمْ یَسْتَعِدَّ» غرر الحکم: ص 782، الفصل 83، ح 29.
ح) «حُزْنٌ عَمَّ الأُمَّهَ بِرحْلَهِ الإمام الخمینیّ «قُدِّسَ سِرُّه الشریفُ»
.
الدّرس الخامس عشرالمبتدأ والخبر (2)
أقسام الخبر
[واعلم أنَّ] الخبرَ قد یکون [مفرداً وهو ما کان غیرَ جملهٍ وإن کان مثنّیً أوْ مجموعاً، والخبر المفردُ إمّا جامدٌ، نحو: «هذا جدارٌ» و «زیدٌ أسدٌ» أی «شجاعٌ» وإمّا مشتقٌّ، نحو: «زیدٌ قائمٌ» أوْ] جملهً [وهی أربعهٌ: ]
1 الإسمیّه، نحو: «زیدٌ أبُوه قائمٌ»؛
2 الفعلیّه، نحو: «زیدٌ قام أبوه»؛
3 الشّرطیه، نحو: «زیدٌ إنْ جائنی فَأَکْرِمُه»؛
4 الظّرفیه، نحو: «زیدٌ خَلْفَکَ» و «عمروٌ فی الدّار» .
[ولا یخفی أنّ] الظّرف یتعلّق بفعل عندَ الأکثرِ وهو «استقرّ» لأنَّ المقدّرَ عاملٌ فی الظّرف والأصلُ فی العملِ الفعلُ؛ فقولُک: «زیدٌ فی الدّار» تقدیرُه زیدٌ استقرّ فی الدّار.
تنبیهٌ
لا بُدَّ مِن ضمیرٍ فی الجمله لِیعودَ إلی المبتدأ ک «الهاء» فیما مَرَّ ویجوز حذفه عند وجود قرینهٍ··· نحو: «السَّمْنُ مَنَوانِ بِدِرْهَمٍ» و «البُرُّ الکُرُّ بِسِتّینَ درهماً» أی «منه» .
انواع المبتدأ: اعلم [أنّ المبتدأ علی قسمین:
1 الإسمیّ کما مرّ.
2 الوصفیّ وهو الّذی] لیس بمسندٍ إلیه بل صفهٌ وَقَعَتْ بعد النفی، نحو: «ما قائمٌ زیدٌ» [و «غیرُ قائمٍ الزّیدان» ] أو بعد الإستفهام، نحو: «أقائمٌ زیدٌ؟» [و «کیفَ مضروبٌ العَمْرانِ؟» ] بشرط أن ترفع تلک الصفهُ اسماً ظاهراً [أو ضمیراً منفصلاً [بعدها، نحو: «ما قائمٌ الزّیدانِ» و «أقائمٌ الزّیدُونَ؟» و «أجالسٌ أنت؟» به خلاف «أقائمان الزّیدان؟» .
[إعلَمْ أنّ الإسم المرفوع بعد المبتدأ الوصفی یُعرَبُ نائبَ فاعلٍ إذا کان الوصف اسمَ المفعول أوْ فاعلاً إذا کان غیره.]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عدّد أقسام الخبر مع ذکر مثالٍ لکلّ واحدٍ منها.
2 ماهو متعلّق الظّرف؟ بیّنه بمثالٍ.
3 ماهو المبتدأ الوصفیّ وما هو شرطه؟
التّمارین
1 عیّن أقسام المبتدأ والخبر فیالجمل التّالیه واذْکُر العائد من الجمل الخبریّه:
أ) «اللّه ُ یُحیی وَیُمِیتُ» آل عمران / 156.
ب) «قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا» طه / 135.
ج) «وَاللّه ُ عِنْدَهُ حُسْنُ المَآبِ» آل عمران / 14.
د) «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِه» الإسراء / 84.
ه) «أراغِبٌ أَنْتَ عَن آلهَتی یا إبراهیمُ» مریم / 46.
و) «للّه ِ العِزَّهُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمؤمِنینَ» المنافقون / 8.
ز) «واللّه ُ بصیرٌ بِمَا تَعملون» الحجرات / 18.
ح) «المؤمنونَ والمؤمناتُ بَعْضُهُمْ أوْلیاءُ بَعْضٍ» التوبه / 71.
ط) «هَلْ مِنْ خالقٍ غیرُ اللّه ِ» فاطر / 3.
ی) «العِلْمُ یَحْرُسُکَ وَأَنْتَ تَحْرُسُ المَالَ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 147 3.
ک) «الحقّ مَعَکُمْ وفیکم ومنکم وإلیکم وأنتم أهلُه وَمَعْدِنُه» مفاتیح الجنان، الزیاره الجامعه الکبیره.
2 أعْرِبْ ما یلی:
أ «المؤمنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِه وحُزْنُه فِی قلبِه» نهج البلاغه، قصار
الحکم: 133 1.
ب «الإسلام یَعْلُو وَلا یُعْلی علیه» میزان الحکمه: ج 4، ص 518، ح 8762.
الدّرس السادس عشر اسم النواسخ و خبره
القسم الخامس من المرفوعات: خبر إنّ وأخواته
وهی «أَنَّ» و «کأنّ» و «لکنَّ» و «لیت» و «لَعَلَّ» .
وهذه الحروف تدخل علی المبتدأ والخبر فتنصب المبتدأ ویُسمّی اسماً لها وترفع الخبر ویُسمّی خبراً لها؛ فالخبر هو المسند بعد دخولها، نحو قوله تعالی: «إنّ اللّه َ واسعٌ عَلِیمٌ» (1) وحکمه فی کونه مفرداً أو جملهً، معرفهً أو نکرهً، کحکم خبر المبتدأ.
ثم اعلم أنّه لا یجوز تقدیمُه علی اسمها إلاّ إذا کان ظرفاً، نحو قوله تعالی: «إنّ مع العُسْرِ یُسْراً» (2) و «إنّ إلینا إیابَهُم * ثُمَّ إنَّ عَلَینا حِسابَهُم» (3) لِمجَالِ التَوَسُّعِ فی الظروف.
القسم السادس من المرفوعات: اسم «کانَ» وأخواته
وهی «صارَ» و «أَصْبَحَ» و «أَمْسی» و «أضحی» و «ظَلَّ» و «باتَ» و «آضَ» و «عادَ» و «غَدا» و «راحَ» و «ما زالَ» و «ما فَتِئَ» و «ما انْفَکَّ» و «مَا بَرِحَ» و «مَا دامَ» و «لیس» .
1. البقره / 115.
2. الشرح / 6.
3. الغاشیه / 25 26.
عملها: وهذه الأفعالُ تدخل علی المبتدأ والخبر فترفع المبتدأ ویُسَمّی اسماً له وتنصب الخبرَ ویُسَمّی خبراً لها. فاسمها هو المسند إلیه بعد دخولها، نحو: «کان رَبُّکَ بصیراً» (1).
تقدیم الخبر:
أ) یجوز فی الکل تقدیم أخبارها علی أسمائها، نحو: «کان قائماً زیدٌ» .
ب) یجوز تقدیم أخبارها علی نفس الأفعال أیضاً مِنْ «کان» إلی «راح»، نحو: «قائماً کان زیدٌ» ولا یجوز ذلک فیما أَوّلُه «ما» فلا یُقال: «قائماً ما زال زیدٌ»، وفی «لیس» خلاف. وباقِی الکلام فی هذه الأفعال یجیئ فی القسم الثانی إن شاء اللّه تعالی.
القسم السابع من المرفوعات: اسم الحروف المشبّهه ب «لیس»
[وهی: «إنْ»، «ما»، «لا» و «لات» .]
و[هو] المسند إلیه بعد
دخولها، نحو: «إنِ الفَقْرُ عیباً» و «ما زیدٌ قائماً» و «لا رجلٌ أفضلَ منک» و «لاتَ وقتَ النَّدامهِ» . ویدخل «ما» علی المعرفه والنّکره ویَخْتص «لا» بالنّکراتِ خاصّهً.
[ولهذه الحروف شروط فی العمل ستأتی فی القسم الثانی عَشَرَ من المنصوبات.]
القسم الثامن من المرفوعات: خبر «لا» الّتی لنفی الجنس
وهو المسند بعد دخولها، نحو: «لا رجلَ قائمٌ» .
1. الفرقان / 20.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما الفرق بین عمل الحروف المشبّهه بالفعل والأفعال الناقصه؟
2 ما هو حکم خبرها مِن حیث «الإفراد والجمله» و «التعریف والتنکیر» ؟
3 متی یجوز تقدیم خبر الحروف المشبّهه بالفعل علی اسمها؟ ولِمَ ذلک؟
4 هل یتقدّم خبر «کان» وأخواتِها علی اسمها؟ وَضِّحْ ذلک بأمثِلهٍ.
5 هل یجوز تقدیم أخبار هذه الأفعال علی نفسها؟ إشْرَحْ ذلک بأمثلهٍ.
6 ما الفرق بین «ما» و «لا» المشبّهتین ب «لیس» ؟
7 ما هو عمل «لا» النافیهِ للجنس؟ أذْکُرْه مع المثال.
التّمارین
1 إستَخْرِج النّواسخَ ومعمولیها فیما یلی من الجُمل وعَیِّنْ أقسام خبرها:
أ) «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّه َ أَنْزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الأرْضُ مُخْضَرَّهً» الحج / 63.
ب) «یَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بربّی أحَداً» الکهف / 42.
ج) «أوْصَانِی بِالصّلوهِ والزّکوهِ مَا دُمْتُ حَیّاً» مریم / 31.
د) «أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً للمُتَکَبِّرین» الزمر / 60.
ه) «وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» البقره / 62.
و) «مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ» المجادله / 2.
ز) «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیاماً» الفرقان / 64.
ح) «قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیهِ عَاکِفِینَ حَتّی یَرْجِعَ إلَیْنَا مُوسَی» طه / 91.
ط) «وَلایَزَالُونَ یُقاتلُونَکُم حتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُم إنِ استَطاعُوا» البقره/217.
ی) «فَقاتِلُوا أئِمَّهَ الْکُفْرِ إنَّهُمْ لا إیمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ» التوبه / 12.
ک) «إنّ اللّه َ یُحِبُّ الّذینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ» الصف / 4.
ل) «فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خَاضِعِینَ»
الشعراء / 4.
م) «فَوَاللّه ِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّی» نهج البلاغه، الخطبه: 6 2.
ن) «فَصَارَتِ الدُّنْیا أمْلَکَ بِکُمْ مِنَ الآخرهِ» نهج البلاغه، الخطبه: 113 6.
2 مَیِّزِ الصحیح والخَطَأَ مِنَ الجُمل التالیه:
أ: «حقّاً کانَ وَعْدُ رَبّی» .
ب: «لَیْسَتْ بالثَّرْوَهِ العِزَّهُ» .
ج: «مُصلّیاً بَاتَ حَسَنٌ» .
د: «مَا فَتِئَ کَرِیماً عمروٌ» .
ه: «واقفاً ما زال خلیلٌ» .
و: «مُمْطِراً أَصْبَحَ الجوُّ» .
ز: «مَا زالَتْ ممدوحهً العدالهُ» .
3 أعْرِبْ ما یلی:
«إنّ السّاعهَ لاَآتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیهَا وَلکنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یُؤمِنُونَ» غافر / 59.
تمارین عامّه
استخرج الأسماء المرفوعه من الجمل الآتیه وأعْرِبْها:
أ) «وَإنْ عاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ» النحل / 126.
ب) «فَإنْ کَذَّبُوکَ فَقُل رَبُّکُمْ ذُو رَحمهٍ واسعهٍ وَلا یُرَدُّ بَأسُهُ عَنِ القَومِ الُمجْرِمِینَ» الأنعام / 147.
ج) «إنَّ اللّه َ سَریعُ الحِسابِ» آل عمران / 199.
د) «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ المُشْرِکِین» الحجر / 94.
ه) «کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» الرّوم / 32.
و) «اُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإنَّ اللّه َ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» الحجّ/39.
ز) «ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إلاّ أنْ قَالُوا وَاللّه ِ رَبِّنَا مَا کُنّا مُشْرِکِینَ» الأنعام / 23.
ح) «ألَیْسَ اللّه ُ بِأَعْلَمَ بِالشّاکِرِینَ» الأنعام / 53.
ط) «وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَیاطِینَ کَفَرُوا» البقره / 102.
ی) «لا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الجَهْلِ» بحارالانوار: ج 1، ص 88، ح 13، ب 1.
باب الاسم
المقصد الثانی فی المنصوبات
وهی إثناعَشَرَ قسماً:
1 المفعول المطلق.
2 المفعول به.
3 المفعول فیه.
4 المفعول له.
5 المفعول معه.
6 الحال.
7 التمییز.
8 المستثنی.
9 خبر «کان» وأخواتها.
10 إسم «إنّ» وأخواتها.
11 المنصوب ب «لا» الّتی لنفی الجنس.
12 خبرُ الحروف المشبّهه ب «لیس» .
الدّرس السابع عشر المفعول المطلق
المقصد الثانی: فی الأسماء المنصوبات وهی إثنا عَشَرَ قسماً
القسم الأوّل من المنصوبات:
المفعول المطلق
تعریفه: وهو مصدر بمعنی فعلٍ مذکورٍ قبلَه.
أقسامه: وهو ثلاثه:
أ) الموکِّد: [وهو ما] یذکر للتأکید، نحو: «ضَرَبْتُ ضَرْبَاً» .
ب) المبیّن للنوع: [وهو ما یذکر] لبیان النوع، نحو: «جَلَسْتُ جِلْسهً عاریاً» وقوله علیه السلام: «الفُرْصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السّحابِ» (1).
ج) المبیِّن للعدد: [وهو ما یذکر] لبیان العدد، نحو: «جَلَسْتُ جَلْسهً، أوْ جَلْسَتَیْن، أَوْ جَلَساتٍ» .
النائب عنه: ینوب عن المفعولِ المطلقِ المؤکِّدِ ثلاثهُ أشیاءَ
أ) ما کان مرادفَ المصدرِ، نحو: «قَعَدْتُ جلوساً»؛
ب) ما کان ملاقیاً له فی الإشتقاق، نحو: «وَتَبَتَّلْ إلیهِ تَبْتِیلاً» (2)؛
1. نهج البلاغه قصار الحکم: 21.
2. المزّمّل / 8.
ج) ما کان اسمَ المصدر، نحو: «تَوَضّأتُ وُضُوأً» .
وینوب عن غیر المؤکِّدِ أمورٌ منها:
أ) «کل»، نحو: «فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیلِ» (1)؛
ب) «بعض»، نحو: «نِمْتُ بَعْضَ النّومِ»؛
ج) «أیّ»، نحو: «جَدَدْتُ أیَ جِدٍّ»؛
د) الصفه، نحو: «سِرْتُ أحْسَنَ السّیرِ» و «أَکْرَمْنَا الضیوفَ کَثِیراً» والأصلُ: سرتُ سیراً أحسنَ السّیر وَأَکْرَمنا الضیوف إکْراماً کثیراً؛
ه) اسم الإشاره، نحو: «قُلْتُ ذلک القولَ»؛
و) العدد، نحو: «جُلِدَ المجرمُ عَشْرَ جَلَداتٍ» .
العامل فیه: عاملُ المفعول المطلق
إمّا فعلٌ، نحو قوله تعالی: «وَکَلَّمَ اللّه ُ موسی تَکْلِیماً» (2) أوْ مصدرٌ، نحو قوله تعالی: «فَإنَّ جَهَنَّمَ جَزاءُکُمْ جَزَاءً مَوفُوراً» (3) أوْ وصفٌ أعنی اسمَ الفاعلِ والمفعولِ وصیغهَ المبالغه، نحو قوله تعالی: «وَالصّافّاتِ صَفّاً» (4).]
وقد یُحذف عاملُه لقیام قرینهٍ:
أ) جوازاً، نحو قولک للقادم: «خیرَ مَقْدَمٍ» .
ف «خیر» اسمُ تفضیلٍ ومصدریّتُهُ إمّا باعتبار الموصوف [المحذوف] وهو «قُدُوماً» [والتقدیر: قدمتُ قدوماً خیرَ مقدمٍ] أوِ المضافِ إلیه وهو «مَقْدَم» [والتقدیر: قدمتَ خَیْرَ مَقْدَمٍ.]
ب) وجوباً سماعاً، نحو: «شکراً» و «سَقْیاً» [أیشکرت شکراً وسقاک اللّه ُ سقیاً].
1. النساء / 129.
2. النساء / 164.
3. الإسراء / 63.
4. الصّافات / 1.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف المفعول المطلق مع المثال.
2 عدّد أقسام المفعول المطلق مع ذکر الأمثله.
3 ماهو النائب عن المفعول المطلق المؤکِّد؟
4 متی یُحذف عاملُ المفعول المطلق؟
التّمارین
1 إستخرج المفعول المطلق من الجمل التالیه واذْکُرْ نُوعَه وَبَیّنْ عاملَه:
أ) «إنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً * وَأَکِیدُ کَیْداً» الطارق / 15 16.
ب) «فَأَخَذْنَاهُ أَخْذاً وَبِیلاً» المزَّمّل / 16.
ج) «فَیُعَذِّبُهُ اللّه ُ العَذابَ الأکْبَرَ» الغاشیه / 24.
د) «وَحُمِلَتِ الأرْضُ وَالجِبَالُ فَدُکَّتا دَکَّهً واحِدَهً» الحاقّه / 14.
ه) «یَا أَیُّهَا الإنسانُ إنَّکَ کادِحٌ إلی رَبّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیه» الإنشقاق / 6.
و) «یَا أَیُّهَا الّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّه َ ذِکْراً کَثِیراً» الأحزاب / 41.
ز) «اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ» مفاتیح الجنان، الزیاره عاشوراء.
2 عَیّنْ النائبَ عن المفعول المطلق فی الجمل الآتیه:
أ) «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً» التّوبه / 82.
ب) «وَسَیَعْلَمُ الّذینَ ظَلَمُوا أیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» الشعراء / 227.
ج) «وَاللّه ُ أنْبَتَکُمْ مِنَ الأرْضِ نَبَاتاً» نوح / 17.
د) «لا تَبْسُطْهَا کُلَّ البَسْطِ» الإسراء / 29.
ه) «فَیَوْمَئذٍ لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ * وَلا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ» الفجر / 25 26.
و) «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً» النّور / 4.
ز) «فَمَهِّلِ الکافِرینَ
أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً» الطّارق / 17.
ح) «إتَّقِ اللّه َ بَعْضَ التُّقی وإن قَلَّ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 242.
3 عَیّنِ العاملَ المحذوفَ فی المفعول المطلق فیما یلی:
أ) «صِبْغَهَ اللّه ِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه صِبْغَهً» البقره / 138.
ب) «وَعْدَ اللّه ِ حَقّاً» النساء / 122.
ج) «قَالَ مَعاذَ اللّه ِ إنّهُ رَبّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ» یوسف / 23.
د) «مَتاعَ الحَیوهِ الدّنیا» یونس / 23.
ه) «سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمّا یُشْرِکُونَ» یونس / 18.
4 أعْرِبْ ما یلی:
أ «فَلا تُطِعِ الکَافِرِین وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَاداً کَبِیراً» الفرقان / 52.
ب «ثُمَّ إنّی دَعَوْتُهُمْ جِهَاراً * ثُمَّ إنّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إسْرَاراً * فَقُلْتُ اسْتَغْفِروا رَبَّکُمْ إنَّهُ کَانَ غَفّاراً» نوح / 8 10.
الدّرس الثامن عشر المفعول به (1)
القسم الثانی من المنصوبات: المفعول به
تعریفه: وهو إسمُ ما وَقَعَ علیه فعلُ الفاعل، نحو: «ضربتُ زیداً» .
تقدیمه: اعلم أنّ الأصل تقدیم الفاعل علی المفعول وقد یَمْتَنِعُ، وذلک فی ثلاثه مواضعَ:
أ) إذا اتّصل بالفاعل ضمیرٌ یعود إلی المفعول به، نحو: «ضَرَبَ زیداً غلامُه»؛
ب) إذا کان المفعول به ضمیراً متّصلاً بالفعل، والفاعل اسماً ظاهراً، نحو: «ضَرَبَکَ زیدٌ»؛
ج) إذا کان الفاعل محصوراً فیه [ب «الاّ» او معناها]، نحو: «ما ضَرَبَ عمراً إلاّ زیدٌ» و «إنّما ضَرَبَ عمراً زیدٌ» .
حذف عامله: قد یُحذف عامله لقرینهٍ:
أ) جوازاً، نحو: «زیداً» فی جواب من قال: «مَنْ أَضْرِبُ»؛
ب) وجوباً فی ستّه مواضِعَ أَوّلها سماعیٌّ والبواقی قیاسیّه؛
الأوّل
فی نحو «امْرءً ونفسَه» أی «دَعْهُ ونفسَه» وقوله تعالی: «إنْتَهُوا خیر لَکُمْ» (1) أی «إنْتَهُوا عَنِ التّثلیث واقْصِدُوا خیراً لکم» و «أهلاً وسَهْلاً» أی «أتیتَ مکاناً أهلاً» و «أتیت مکاناً سهلاً» .
الثانی
[فی باب] التّحذیر (2) [ولایجب حذف العامل فی هذا الباب الاّ فی ثلاثه مواضعَ: ]
أ) فیما إذا کان التّحذیر ب «إیّا» ] وهو معمول بتقدیر «إتَّقِ [أو إحْذَرْ أو باعِدْ أو تَجَنّبْ» أو نحوها] تحذیراً ممّا بعدَه، نحو: «إیّاک والأسد» أصلُه قِ نَفسَکَ مِنَ الأسد.
[ب) فیما إذا کان] الُمحَذَّرُ منه مکرّراً، نحو: «الطریقَ الطریقَ»، أصلُهُ «إتَّقِ الطریقَ الطریقَ» .
[ج)فیما إذا کان المحذّرُ منه معطوفاً علیه، نحو: «الکِذْبَ وَالخِداعَ»، أصله «إتّقِ الکِذْبَ وَاحْذَرِ الخِداعَ» .
الثالث
فی باب الإغراء (3) والإسمُ المنصوبُ معمولٌ بتقدیر «إلزَمْ أوْ أطْلُبْ أوْ إفْعَلْ» أوْ نحوها تشویقاً إلی ما بعده. وحذف العامل فی هذا الباب واجبٌ فی الموضعین الأخیرین المذکورین، نحو: «الأَدَبَ الأَدَبَ»، أصلُه «إلْزَمِ الأدبَ الأدبَ» و «الجِدَّ والعَزْمَ» أصله «إلْزَمْ الجِدَّ والعزمَ» .
الرابع
فی باب الإختصاص والإسمُ المنصوبُ معمولٌ بتقدیر «أخُصُّ أو أعنی» وهو واقعٌ بعد ضمیرٍ لبیانِ المراد منه، نحو: «نَحْنُ الطُلاّبَ شِعارُنا الجِدُّ» أصلُه «نَحْنُ نَخُصُّ الطلاّبَ شعارُنا الجِدُّ» .]
1. النساء / 171.
2. هو تنبیهُ المخاطب علی امرٍ مکروهٍ لِیَجْتَنِبَهُ «معجم القواعد العربیه، التحذیر» .
3. هو تنبیهُ المخاطب علی أمر محمود لِیَفعَلَه «معجم القواعد العربیه، الإغراء» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف المفعول به ومثّل له.
2 عَدِّد مواضع وجوب تقدیم المفعول علی الفاعل.
3 متی یُحْذَفُ عامل المفعول به؟
4 أذْکُر مواضع حذف العامل فی باب التّحذیر.
5 ما هو العامل المحذوف فی باب الإغراء؟
6 ما هو شرط الإسم المنصوب فی باب الإختصاص؟
التّمارین
1 إستخرج المفعول به من الجمل التّالیه مع ذکر العامل فیه:
أ) «وَهُوَ القَاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ وَیُرسِلُ علیکُم حَفَظَهً حتّی إذا جاءَ أحَدَکُمُ الموتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لا یُفَرِّطون» الأنعام / 61.
ب) «فَیَوْمَئذٍ لا یَنْفَعُ الّذینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ» الروم / 57.
ج) «فَأَیَّ آیاتِ اللّه ِ تُنْکِرونَ» غافر / 81.
د) «وَقِیلَ لِلّذینَ اتَّقَوا مَاذا أَنْزَلَ رَبُّکُم قَالوا خیراً» النّحل / 30.
ه) «أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللّه ِ فَلا یَأمَنُ مَکْرَ اللّه ِ إلاّ القومُ الخاسِرونَ» الأعراف / 99.
و) «وإذِ ابْتَلی إبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» البقره / 124.
ز) «إنّما یُریدُاللّه ُ لِیُذهِبَ عنکُم الرّجسَ أَهْلَ البیت وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» الأحزاب/33.
ح) «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللّه ِ الّتی فَطَرَالنّاسَ عَلَیْها» الرّوم/30.
ط) «إیّاکَ والغَضَبَ فَإنَّهُ طِیَرَهٌ من الشیطان» نهج البلاغه، الکتاب: 76.
ی) «اللّه َ اللّه َ فِی القرآنِ لا یَسْبِقُکم بالعمل به غیرُکُم» نهج البلاغه، الکتاب: 47 5.
2 أعْرِبْ ما یلی:
«فَرِیقَاً هَدی وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهمُ الضَّلالهُ إنَّهُمُ اتَّخَذوا الشیاطینَ أولیاءَ مِنْ دُونِ اللّه ِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» الأعراف / 30.
الدّرس التاسع عشر المفعول به (2)
الخامس
[فی باب الاشتغال و هو] اسمٌ أُضْمر عامله بشرطِ تفسیرِه بفعلٍ أوْ شبهِه یُذکَر بعده، یشتغل ذلک الفعلُ عن ذلک الإسمِ بضمیرِه او متعلقه بحیثُ لو سُلِّطَ علیه هو أوْ مُناسِبُه لَنَصَبَهُ، نحو: «زیداً ضَرَبْتُهُ» [و «زیداً مررتُ به» و «زیداً ضربتُ غلامهُ» ] فَإنّ «زیداً» منصوبٌ بفعلٍ محذوفٍ وهو «ضَرَبْتُ» [و «جاوزتُ» و «اهنتُ» [ویفسّره الفعلُ المذکور بعدَه وهو «ضربتُه» [و «مررتُ» [ولهذا الباب فروعٌ کثیرهٌ.
السادس
المنادی وهو اسمٌ مَدْعُوٌّ ب[احد] حروف النّداء وهی «یا» و «أیا» و «هیا» و «أی» و «الهمزهُ المتفوحهُ»، نحو: «یا عبدَ اللّه ِ» أی «أدعو عبدَ اللّه» . وحرفُ النّداء قائمٌ مقامَ «أدعو» او «أطلب» .
وقد یُحذف حرف النّداء لفظاً، نحو قوله تعالی: «یُوسفُ أعْرِضْ عَنْ هَذا» (1).
أقسامه: واعْلم أنّ المنادی علی خمسه أقسام:
1 المفرد المعرفه؛ [وهو الإسم المعرفه الّذی لیس مضافاً ولا شبیهاً به.]
1. یوسف / 29.
2 النّکره المقصوده؛ [وهی الّتی أرید بها معیّنٌ وَلَمْ تکن أیضاً مضافهً ولا شبیههً بالمضاف.]
3 المضاف [وهو ما أُضیف إلی ما بعدَه.]
4 شبه المضاف [وهو الّذی اتّصل به شیءٌ مِن تمام معناه، وما بعده إمّا أن یکون معمولاً او یکون معطوفاً.]
5 النّکره غیر المقصوده [وهو اسم الجنس الّذی لا یراد به فردٌ معیّنٌ.]
فالمنادی إن کان مفرداً معرفهً أو نکرهً مقصودهً یبنی علی علامه الرّفع ک «الضّمّه»، نحو: «یا زیدُ» [و «یا رجلُ» و «یا رجالُ» و «یا مسلماتُ» [و «الألف»، نحو: «یا زَیْدانِ» و «الواو»، نحو: «یا زیدُونَ»، وإلاّ ینصب، نحو: «یا عبد اللّه» [و «یا ضاحکاً وجهُه» و «یا محموداً فعلُه» ] و «یا طالعاً جبلاً» [و «یا ناصراً لدین اللّه ِ» و «یا مسافراً الیومَ» و «یا ثلاثهً و ثلاثین
رجلاً» ] وقولِ الأعمی: «یا رجلاً خُذْ بِیَدِی» .
تتمّه: إنّ المستغاث یخفض ب «لام» الإستغاثه، نحو: «یا لَزیدٍ» ویفتح لإلحاق ألفها [بدون هاء السکت وصلاً أوْ معها وقفاً]، نحو: [ «یا زیدا» و] «یا زیداه» .
ثُمَّ إنّ ما یراد نداؤهُ إنْ کان معرّفاً باللاّم قیل: «یا أیُّها الرّجلُ» و «یا أیّتُها المرأهُ» . [ویستثنی من ذلک لفظُ «اللّه» فیقال فیه: «یا اللّه ُ» وقد یحذف فیه حرفُ النّداء ویُعَوَّضُ عنها فی آخره «میمٌ» مشدّده فیقال: «اللّهمَّ» .]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هو شرط الإسم المقدّم فی باب «الإشتغال» ؟
2 عرّف المنادی مع ذکر المثال.
3 اذکر المنادی المعرب ومثّل له.
4 کیف یستعمل المستغاث؟
التّمارین
1 إستخرج الأسماء المنصوبه من باب الإشتغال مع ذکر العامل فیها:
أ) «وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً» الإسراء/106.
ب) «وَالأرْضَ وَضَعَهَا لِلأنَامِ» الرحمن / 10.
ج) «وکُلّ إنسانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ القِیمَهِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنْشُوراً» الإسراء / 13.
د) «وکلَّ شَیءٍ أحْصَیْنَاهُ کِتَاباً» النبأ / 29.
ه) «خُذُوهُ فَغُلُّوه * ثُمَّ الجَحِیمَ صَلُّوهُ» الحاقّه / 30 31.
2 إستخرجِ المنادی من الجمل التالیه وبیّن نوعَه وإعرابه:
أ) «یَا زَکَرِیّا إنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیی» مریم / 7.
ب) «قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا» یس / 52.
ج) «قِیلَ یا أرضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَماءُ أَقْلِعی» هود / 44.
د) «یَا أَیُّهَا الإنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکریمِ» الإنفطار / 6.
ه) «یَا حَسْرَهً عَلَی الْعِبادِ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إلاّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ» یسآ/30.
و) «قَالَ یَا قَومِ اعْبُدُوا اللّه َ ما لَکُمْ مِنْ إلهٍ غَیرُه» الأعراف / 59.
ز) «یَا مَرْیمُ أنّی لَکِ هذا» آل عمران / 37.
ح) «یَا أَهْلَ الکِتَابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ» النساء / 171.
ط) «مَوالیَ لا أُحْصِی
ثَنائَکُمْ وَلا أَبْلُغُ مِنَ المَدْحِ کُنْهَکُمْ وَمِنَ الوَصْفِ قَدْرَکُمْ» مفاتیح الجنان: الزیاره الجامعه الکبیره.
ی) «اللّهمّ ارْزُقْنِی شَفاعَهَ الحُسَیْنِ علیه السلام یَوْمَ الوُرُودِ» مفاتیح الجنان: الزیاره عاشوراء.
3 أعْرِبْ ما یَلی:
أ «یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسجدٍ وَکُلُوا واشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إنّهُ لایُحِبُّ المُسْرِفینَ» الأعراف / 31.
ب «یَا مَریمُ إنّ اللّه َ اصْطَفیکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفیکِ عَلی نِساءِ العالَمینَ» آل عمران/42.
الدّرس العشرون المفعول به (3) و المفعول فیه
ترخیم المنادی
یجوز ترخیم المنادی وهو حذف فی آخره للتخفیف (1) کما تقول فی «یا مالکُ»، «یا مالِ» وفی «یا منصورُ» «یا مَنْصُ» وفی «یا عُثمانُ»، «یا عُثْمَ» و[فی «یا فاطمهُ»،] «یا فاطمَ» . ویجوز فی آخر المرخّم الضمّهُ والحرکهُ الأصلیهُ، کما تقول فی «یا حارِثُ»، «یا حارِ و یا حارُ» .
1. والمنادی إن کان مؤنّثاً بالتاء فیرخَّم بلا شرطٍ وإلاّ فیرخّم بشرط أن یکون علماً غیر مرکّب بالإضافه والإسناد وزائداً علی ثلاثهِ أحرفٍ فلا یجوز ترخیم «عالم» و «عبد اللّه» و «تأبّط شرّاً» و «حَسَن» .
المندوب:
واعْلم أنّ «یا» من حروف النّداء وقد تستعمل فی المندوب أیضاً وهو المُتَفَجَّعُ علیه ب «یا» أو «وا»، یقال: «یا زیداه» و «وازیداه» ف «وا» مختصٌّ بالمندوب و «یا» مشترکٌ بین النّداء والمندوب.
[والمندوب یُستعمل علی ثلاثهِ أوجهٍ: «وازیدُ» و «وازیدا» وصلاً و «وازیداه» وقفاً.]
القسم الثالث من المنصوبات
المفعول فیه
تعریفه: وهو اسمُ ما وَقَعَ الفعلُ فیه من الزّمان والمکان ویسمّی «ظرفاً» .
أقسامه: [وهو علی قسمین: 1 ظرف الزمان 2 ظرف المکان]
وظرف الزّمان [أیضاً] علی قسمین:
1 مبهم وهو ما لا یکون له حدٌّ معیّنٌ، نحو: «دهر» و «حین»؛
2 محدود وهو ما یکون له حدٌّ معیّنٌ، نحو: «یوم» و «لیله» و «شهر» و «سنه» .
وکلاهما منصوبٌ بتقدیر «فی» تقول: «صُمْتُ دهراً» و «سافرت شهراً» أی «فی دهرٍ» و «فی شهرٍ» .
وظرف المکان کذلک مبهمٌ (1) [کالجهاتِ الستِّ وأسماء المقادیر المکانیه [وهو منصوبٌ أیضاً، نحو: «جَلَسْتُ خَلْفَکَ» و «سرتُ فرسخاً»؛ ومحدود) 2) وهو لا یکون منصوباً بتقدیر «فی» بل لا بُدَّ مِنْ ذِکْرِ «فی»، نحو: «جَلَسْتُ فی الدّار» و «فی السوق» و «فی المسجد» .
1. وهو ما دلّ علی مکانٍ غیر معیّن (أی لیس له صورهٌ تُدْرَکُ بالحسّ الظاهر ولا حدود للصوره). «جامع الدروس العربیّه، الجزء الثالث، المفعول فیه» .
2. وهو ما دلّ علی مکان معیّن (أی له صوره محدوده محصوره). «المصدر نفسه» .
النائب عنه
ینوب عن الظرف خمسهُ أشیاءَ وهی تنصب علی أنَّها مفعول فیه:
أ) المضاف إلی الظّرف، نحو: «مشیت کلّ النّهار او بعض النهار»؛
ب) صفه الظّرف، نحو: «نمتُ طویلاً» أی «نمتُ زَمَناً طویلاً»؛
ج) اسم الإشاره، نحو: «سرتُ تلک اللیلهَ»؛
د) العددُ الممیَّزُ بالظّرفِ أو المضافُ إلی الظّرفِ، نحو: «قَرَأتُ القُرآنَ ثلاثِینَ دقیقهً» و «اسْتَرَحتُ ثلاثهَ أیّامٍ»؛
ه) المصدرُ المتضمّنُ معنی الظرف، نحو: «جِئتُکَ قُدُومَ الحاجِّ» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 کیف یکون آخر المنادی المرخّم؟
2 کم وجهاً لِلْمَندوب؟
3 عرّف المفعول فیه؟
4 أیُ ظرفٍ لا یُسّمی بمفعولٍ فیه؟
5 ماذا ینوب عن الظّرف؟
التّمارین
1 رَخِّمِ المنادَی الّذی یجوز فیه التّرخیم:
«یا زینبُ»، «یا صاحبَ الزّمانِ»، «یا جعفرُ»، «یا ضاربُ»، «یا شافعُ»، «یا خدیجهُ»، «یا نوحُ»، «یا طالعاً جبلاً»، «یا أبا الحسنِ»، «یا سیبَویهِ»، یا امرأهُ»، «یا طلحهُ»، «یا هودُ» .
2 میّز المستغاثَ عن المندوب من الجمل التّالیه:
أ) «یا کَبَدا»
ب) «یا لَلْمرتضی لِلشّیعه»
ج) «یا لَلاْءَقْویاء لِلضُّعَفاء»
د) «واحسیناه»
ه) «یا لَمحَمَّدٍ ویا لَعَلیٍّ لِلْیَتَامی»
3 إستخرج المفعول فیه من الجمل الآتیه وبیّن نوعه:
أ) «واذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَهً وَأَصیلاً» الإنسان / 25.
ب) «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سبیلِ اللّه ِ أمواتاً بَلْ أحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهم یُرْزَقُونَ» آل عمران / 169.
ج) «فَلَبِثْتَ سِنینَ فِی أهْلِ مَدْیَنَ …» طه / 40.
د) «قَالَ رَبِّ إنّی دَعْوتُ قَوْمِی لَیْلاً وَنَهَاراً» نوح / 5.
ه) «وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشّمْسِ وَقَبْلَ الْغروبِ» ق / 39.
و) «وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ» التوبه / 5.
ز) «أَفَأَمِنْتُمْ أنْ یَخْسِفَ بکم جانبَ البرِّ أو یُرْسِلَ علیکم حاصِباً» الإسراء/68.
ح) «لکلّ أُمَّهٍ أجلٌ فاذا جاء أجلُهم لا یَسْتأخِرونَ ساعهً» الأعراف / 34.
ط) «الیومَ أکْمَلْتُ لکم دینَکم وأتممتُ علیکم نعمتی» المائده / 3.
ی) «تُؤتی
أُکُلَها کلَّ حینٍ بإذْنِ ربِّها» إبراهیم / 25.
4 أعْرِبْ اسم الزمان والمکان الّذی لیس بالمفعول فیه مِنَ الآیاتِ التّالیه:
أ «وَاتَّقُوا یَوْماً تُرجَعُونَ فیه إلی اللّه ِ» البقره / 281.
ب «واذْکُرُوا إذْ کُنتم قلیلاً فَکَثَّرَکُمْ» الأعراف / 86.
ج «إنّ یومَ الفَصْلِ کان میقاتاً» النّبأ / 17.
د «لیلهُ القَدْرِ خیرٌ مِنْ ألفِ شهرٍ» القدر / 3.
ه «ولَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سبعَ طرائقَ» المؤمنین / 17.
و «فَطالَ علیهمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قلوبُهُم» الحدید / 16.
5 أعْرب ما یلی:
«سَخَّرها عَلَیْهم سَبْعَ لَیالٍ وثمانیهَ أیّامٍ» الحاقّه / 7.
الدّرس الحادی والعشرون المفعول له و المفعول معه
القسم الرابع من المنصوبات: المفعول له
وهو ما وقع لاِءجلِه الفعلُ المذکورُ قبلَه، یُنْصَبُ بتقدیر اللام، نحو: «ضربتُه تَأدیباً» أی للتأدیب و «قَعَدْتُ عن الحرب جُبْناً» أی للجبن (1).
وعند الزَّجّاج هو مصدرٌ (2) تقدیره أدَّبْتُه تأدیباً و جبنت جبناً.
القسم الخامس من المنصوبات: المفعول معه
تعریفه: وهو ما یذکر بعد الواو بمعنی «مع» لمصاحبَتِهِ معمولَ فعلٍ، نحو: «جاء البَرْدُ والجِلْبابَ» و «جِئتُ أنَا وزیداً» أی «معَ الجِلْبابِ» و «معَ زیدٍ» .
حکمه: [ثُمَّ] إن کان الفعل لفظاً وجاز العطف یجوز فیه الوجهان، نحو: «جِئتُ أنا وزیدٌ وزیداً» وإن لم یَجُزِ العطف تَعَیَّنَ النّصب، نحو: «جئت وزیداً» وإن کان الفعل معنیً وجاز العطف تعیّن العطف، نحو: «ما لِزیدٍ وعمروٍ» وإن لم یَجُزِ العطف تعیّن النَّصبُ، نحو: «مالک وزیداً» و «ما شَأْنُکَ وعمراً» لأنّ المعنی ما تَصْنَعُ.
1. المفعول له إمّا تحصیلیٌ وهو الذی یکون وجوده بعد الفعل کالمثال الأوّل، أوْ حصولیٌ وهو الّذی یکون وجوده قبل الفعل کالمثال الثّانی.
2. أی مفعولٌ مطلقٌ.
[عامله: العامل فیه إمّا فعلٌ، نحو: «سرتُ واللیلَ» أو شبهُ فعلٍ و هو إمّا لفظیٌّ، نحو: «أَنَا مسافرٌ وخالداً»، و إمّا معنویٌّ وذلک بعد «ما» و «کیف» الإستفهامیّتَیْن، نحو: «ما أنت وزیداً» و «مالک وزیداً» و «کیف أنت و السفرَ» و التقدیر: ما تکونُ و زیداً و ما حاصلٌ لک و زیداً و کیف تکون و السفرَ.]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف المفعول له واذکر أنواعَه؟
2 إذکر تعریف المفعول معه ومثّل له.
3 متی یجوز الوجهان فی المفعول معه؟
4 متی یتعیّن النَّصب فی المفعول معه؟
التّمارین
1 إستخرج المفعول له والمفعول معه ممّا یلی:
أ) «وَجاوَزْنا بِبَنی إسرائیلَ البَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرعَونُ وجنودُهُ بَغْیاً وعَدْواً» یونس/ 90.
ب) «وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّه ِ» البقره / 207.
ج) «یَجْعَلُونَ أصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ المَوتِ» البقره / 19.
د) «قُلْ لَوْأَنتم تَمْلِکُونَ خزائنَ رَحمهِ رَبِّی إذاًلاَءَمْسَکْتُمْ خَشیهَ الإنْفاقِ» الإسراء/100.
ه) «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکائَکُمْ» یونس / 71.
و) «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوبهً مِنَ اللّه ِ» النساء / 92.
ز) «وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهلِ
الکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أنفُسِهِم» البقره / 109.
ح) «لا یَسْئَلُونَ النّاسَ إلْحافاً» البقره / 273.
ط) «لا تُبْطِلُوا صَدقاتِکُم بِالْمَنِّ وَ الأَذی کَالّذی یُنفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ» البقره / 264.
ی) «فَذَرْهُم وَما یَفتَرُونَ» الأنعام / 112.
2 إملأ الفراغات التالیه بما یناسبُها من الکلمات الآتیه:
«خشیهَ اللّه ِ، إصلاحاً، إحتراماً، خوفاً، رغبهً، حُبّاً، إکراماً» .
أ) «أمسکتُ زیداً … … من فراره» .
ب) «وَقَفَ الناسُ … … للعالم» .
ج) «جِئْتُ … … للعلمِ» .
د) «إغْتَرَیْتُ … … فی العلمِ» .
ه) أَدَّبْتُ عمراً … … له» .
و) «زُیِّنَتِ المدینهُ … … للقادمِ» .
ز) «تَرَکْتُ المنکرَ … …
3 مَیِّزِ الواوَ الّتی تُعُیِّنَ للمعیّه فیما یلی:
أ) «جِئنا وقوماً» . ب) «أتَیْتَ أنتَ وزیدٌ» .
ج) «ما لِبَکْرٍ وخالد» . د) «مالی وزیداً» .
ه) «إذْهَبْ وبکراً» . و) «مشیتُ والنّهرَ» .
ز) «ما أنتَ وعمراً» . ح) «سافرتُ واللیلَ» .
4 أعْرِبْ ما یلی:
«وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإیّاکُمْ إنَّ قَتْلَهُمْ کانَ
خِطْأً کَبیراً» الإسراء / 31.
تمارین عامّه
1 إستخرج المفاعیلَ الخَمْسَهَ مِن الجُمَلِ الآتیه مع ذکر نوعها:
أ) «وسلامٌ علیه یومَ وُلِدَ وَیومَ یَمُوتُ وَیومَ یُبْعَثُ حَیّاً» مریم / 15.
ب) «الزّانیهُ والزّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحدٍ منهما مِأَهَ جَلْدَهٍ» النور / 2.
ج) «وقال إنّما اتَّخَذْتُم مِنْ دُونِ اللّه ِ أوْثاناً مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی الحیوهِ الدُّنیا» العنکبوت / 25.
د) «یا أیُّها الّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ حَقَّ تُقاتِهِ» آل عمران / 102.
ه) «ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَما قَلی» الضّحی / 3.
و) «والصّافاتِ صَفّاً * فالزّاجراتِ زَجْراً * فالتالیاتِ ذِکْراً * إنّ إلهَکُم لَواحدٌ» الصافات / 1 4.
ز) «وَالّذینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَالإیمانَ مِن قَبْلِهِم» الحشر / 9.
ح) «ثمّ شَقَقْنَا الأَرْضَ شَقّاً
* فَأَنْبَتْنا فِیها حَبّاً» عبس / 26 27.
ط) «وَأَقِمِ الصّلوهَ طَرَفَیِ النّهارِ وَزُلَفاً مِنَ اللیلِ» هود / 114.
ی) «قالوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمرِ اللّه ِ رَحْمَتُ اللّه ِ وَبَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ البَیتِ» هود / 73.
ک) «وَالأَنعامَ خَلَقَها» النّحل / 5.
ل) «اللّه َ اللّه َ فی الصّلوهِ فإنّها عمودُ دینِکم» نهج البلاغه، الکتاب: 47 6.
م) «إیّاکُم والتَّدابُرَ والتَّقاطُعَ» نهج البلاغه، الکتاب: 47 6.
2 إمْلأ الفراغات التالیه بما یناسبها من الکلمات الآتیه:
«وراءَ، خالداً، قُربهً، مَجْلِس، مَشیاً، ثلاثین، إیّاکُنَّ، أبَتاه، إحتراماً» .
أ) «جلستُ … … أهل الفضل» .
ب) «مشیتُ هذا الیومَ … … مُتْعِباً» .
ج) «سرتُ … … یوماً» .
د) «ذَهَبَ التلمیذُ … … الأستاذ» .
ه) «واکرباه لکربک یا … …» .
و) «قمتُ … … للأستاذ» .
ز) «دخلتُ و … …» .
ح) «صمتُ وصلّیتُ … … إلی اللّه ِ» .
ط) «… … والرّذیله» .
الدّرس الثّانی والعشرون الحال (1)
القسم السادس من المنصوبات: الحال
تعریفه: وهو لفظٌ یدلُّ علی بیان هیئه الفاعلِ أو المفعولِ به أو کِلَیْهما، نحو: «جائنی زیدٌ راکباً» و «ضربتُ زیداً مَشْدوداً» و «لقیتُ عمراً راکبَیْنِ» .
ثمّ إنّ الفاعلَ أوِ المفعولَ به الّذی وقع الحال عنه علی قسمین:
الأوّل: لفظیٌ، وهو ملفوظٌ إمّا حقیقهً کما مرّ أو حکماً، نحو: «زیدٌ فی الدّار قائماً» لاِءَنّ التقدیر «زیدٌ اسْتَقَرَّ فی الدّارِ قائماً»؛
الثانی: معنویٌ، نحو: «هذا زیدٌ قائماً» فَإنَّ معناه «أُشیرُ إلیه قائماً» .
[إعْلَم أنّه لا تأتی الحالُ عن المضاف إلیه إلاّ فی ثلاثه مواضع:
أ إذا کان المضافُ جُزأً من المضاف إلیه، نحو: «أعجبنی وجهُ هندٍ راکبهً»؛
ب إذا کان المضافُ کجزءٍ منه، نحو: «أفادَنی کلامُ الواعظِ زاجراً»؛
ج إذا کان المضافُ عاملاً فی الحال، نحو: «أعجبنی مجیئ زیدٍ راکباً» .]
عامله: إعلم أنّ العامل فیه ثلاثه:
1 الفعل وهو إمّا لفظیٌ، نحو: «ضربتُ
زیداً راکباً» أوْ تقدیریٌ، نحو: «سعیدٌ فی المسجدِ مصلّیاً»؛
2 شبهُ الفعلِ، نحو: «زیدٌ آکلٌ قاعداً»؛
3 معنی الفعل کأسماء الإشاره، نحو: «هذا جعفرٌ ضاحکاً» [وأسماء الأفعال، نحو: «نَزالِ مُسْرِعاً» وأدوات التشبیه، نحو: «کَأَنَّ علیّاً مُقْبِلاً أسدٌ» والتمنّی، نحو: «لیت السُرورَ دائماً عندنا» والتّرجّی، نحو: «لعلّکَ مدّعیاً علی الحقّ» والإستفهام، نحو: «ما شأنُکَ واقفاً» وحروف التنبیه، نحو: «ها أنت ذا البدرُ طالعاً» والنّداء، نحو: «یا أیّها الرجلُ جالساً قُمْ فَصَلِّ» .]
وقد یحذف العامل لقرینهٍ کما تقول للمسافر: «سالماً غانماً» أی «ترجع سالماً غانماً» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هو تعریف الحال؟ اذکره مع المثال.
2 متی تأتی الحال عن المضاف إلیه؟
3 أذکر أنواع العامل فی الحال مع المثال.
التّمارین
1 إستخرج الحالَ وصاحبها ممّا یلی من الجمل وبیّنِ العاملَ فیها:
أ) «یومَ یُنْفَخُ فی الصّورِ فَتَأْتُونَ أفواجاً» النّبأ / 18.
ب) «اُدْخُلُوها بسلامٍ آمنینَ» الحجر / 46.
ج) «أَیَحْسَبُ الإنسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلی قادِرینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ» القیامه / 3 4.
د) «فَخَرَجَ مِنها خائفاً یَتَرَقَّبُ» القصص / 21.
ه) «الیَومَ أَکْمَلتُ لَکُم دینَکُم وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَرضِیتُ لَکُمُ الإسلامَ دیناً» المائده / 3.
و) «وَسَخَّرَ لَکُمُ الشّمْسَ وَالقَمَرَ دائِبَیْنِ» إبراهیم / 33.
ز) «فَرَجَعَ مُوسی إلی قَومِهِ غَضْبانَ أَسِفاً» طه / 86.
2 بَیِّنْ أَنَّ الحال فیما یلی هل هو لبیان هیئه الفاعلِ أو نائبِه أوِ المفعولِ به أوِ المضافِ إلیه:
أ) «وَخُلِقَ الإنسانُ ضعیفاً» النّساء / 28.
ب) «فَاتَّبِعُوا مِلّهَ إبراهیمَ حنیفاً» آل عمران / 95.
ج) «وَلا تَمْشِ فِی الأرضِ مَرَحاً» الإسراء / 37.
د) «إلی اللّه ِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً» المائده / 48.
ه) «قالتْ یا وَیْلَتی ءَأَلِدُ وَأَنا عَجوزٌ وَهذا بَعْلِی شَیْخاً» هود / 72.
و) «أَیُحِبُّ أَحدُکُم أَنْ یَأْکُلَ لَحمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ» الحجرات / 12.
ز) «وَما
خَلَقْنا السّماءَ وَالأَرْضَ وَما بَیْنَهُما لاعِبِینَ» الأنبیاء / 16.
ح) «وَنَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِلٍّإخْواناً» الحجر / 47.
ط) «فَتِلکَ بُیوتُهم خاوِیهً بِما ظَلَمُوا» الّنمل / 52.
6 أعرِبِ الآیهَ المبارکهَ الآتیهَ:
«سِیرُوا فیها لیالیَ وَأَیّاماً آمِنِینَ» سبأ / 18.
الدّرس الثّالث والعشرون الحال (2) و التمییز
أحکام الحال
أ الحال نکرهٌ أبداً وذو الحالِ معرفهٌ غالباً کما رأیتَ فی الأمثله.
[ب یجب تقدیم الحال علی ذی الحال فی موضعَیْنِ:
1. إذا کان ذُو الحال نکرهً]، نحو: «جائنی راکباً رجلٌ» لِئلاّ یلتبس بالصّفه فی حال النصب فی قولک «رأیت رجلاً راکباً» .
[2. إذا کان ذُو الحال محصوراً فیه ب «إلاّ» اوْ معناها، نحو: «ما جاء راکباً إلاّ زیدٌ» .]
أقسامه
[الحال قد یکون مفرداً کما مرّ و]قد یکون جملهً [خبریّهً، إسمیّهً کانت]، نحو: «جائنی زیدٌ وغلامُه راکبٌ» [أوْ فعلیّهً، نحو: «جائنی زیدٌ یرکب غلامُه» .]
القسم السابع من المنصوبات: التمییز
تعریفه: وهو اسم نکره یرفع الإبهام عن ذاتٍ أو نسبهٍ؛
فالأوّل، عن مقدار: مِنْ عددٍ [صریحاً کان]، نحو: «عندی عشرون رجلاً» [أَوْ مبهماً، نحو: «کم کتاباً عندَکَ؟» ]، أوْ کیلٍ، نحو: «قفیزان بُرّاً»، أوْ وزنٍ، نحو: «مَنَوانِ سَمْناً»، أَوْ مساحهٍ، نحو: «جَریبان قُطْناً»، أَو غیرِ ذلک [ممّا یشبه المقدار]، نحو: «ما فی السماء قَدْرُ راحهٍ سحاباً» و «عَلی الَّتمْرَهِ مِثْلُها زَبَداً»؛ وعن غیر مقدارٍ، نحو: «عندی سَوارٌ ذَهَباً» و «هذا خاتمٌ حدیداً» .
فالثّانی عن نسبه فی جملهٍ، او ماشابهها نحو: «طابَ زیدٌ نفساً او علماً أوْ خُلْقاً» و «زیدٌ طیّبٌ نفساً» .
[ومن تمییز النسبه الإسمُ الواقع بعد ما یفید التعجّب، نحو: «ما أحْسَنَهُ وجهاً» و «للّه ِ دَرُّهُ فارساً» وبعد اسم التفضیل، نحو: «زیدٌ أحْسَنُ وجهاً» .
حکم تمییز الذّات والنّسبه
یجوز فی تمییز الذّاتِ النصبُ والجرُّ ب «مِنْ» الزائدهِ أوْ بالإضافه، فَیصحُّ أنْ یقال: «عندی رطلٌ زیتاً أو مِنْ زیتٍ أوْ رطلُ زیتٍ» و «عندی ساعهٌ ذَهَباً أوْ مِنْ ذَهَبٍ أوْ ساعهُ ذَهَبٍ» إلاّ أنّ النصبَ فی المقدار والجرَّ فی غیر المقدار أکْثَرُ.
ویجوز فی تمییز النّسبهِ النصبُ والجَرُّ ب «مِنْ» الزائدهِ، فیصحُّ أن یقال: «خیرُ
الأعمالِ أکثرُها فائدهً أوْ مِنْ فائدهٍ» وسیأتی حکم تمییز العدد الصریح والمبهم.
عامله: إنّ العامل للنّصب فی تمییز الذّات هو الذات المبهمه وفی تمییز الجمله هو المسنَد فیها مِنْ فعلٍ أو شبهِه. ف «عشرون» عاملٌ للنصب فی «عندی عشرون درهماً» و «طابَ» فی «طابَ زیدٌ عِلْماً» و «طیّب» فی «زیدٌ طیّبٌ نفساً» .]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 متی یجب تقدیم الحال علی صاحبها؟
2 بیّن أقسام الحال مع المثال.
3 عَرّف التمییزَ ومثّل له.
4 ما هو حکمُ تمییزِ النسبهِ؟
5 ما هو عاملُ التمییز؟
التّمارین
1 إستخرجِ الجمله الحالیه ممّا یلی من الجمل:
أ) «یا قومِ لِمَ تُؤْذُونَنی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنّی رسولُ اللّه ِ إلیکم» الصّف / 5.
ب) «لا تَقْرَبُوا الصّلوهَ وأنْتُمْ سُکاری» النّساء / 43.
ج) «هذِه بضاعَتُنا رُدَّتْ إلَیْنا» یوسف / 65.
د) «وجائُوا أَباهُمْ عشاءً یَبْکُونَ» یوسف / 16.
ه) «وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» البقره / 36.
و) «أَلَمْ تَرَإلی الّذینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَالموتِ» البقره/243.
2 إستخرج التمییز ممّا یلی من الجمل واذکر نوعه وعامله:
أ) «فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وأَضْعَفُ جُنْداً» مریم / 75.
ب) «واشْتَعَلَ الرّأْسُ شَیْباً» مریم / 4.
ج) «إنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عندَاللّه ِ اثْنا عَشَرَ شَهراً فی کِتابِ اللّه ِ» التوبه / 36.
د) «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» الزّلزال / 7.
ه) «رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رحمهً وعِلماً» غافر / 7.
و) «وَلَلاْآخرهُ أَکبرُ درجاتٍ وأکبرُ تفضیلاً» الإسراء / 21.
ز) «فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أحدِهم مِلاْءُ الاْءرْضِ ذَهَباً» آل عمران / 91.
ح) «وَفَجَّرْنَا الأرضَ عُیُوناً» القمر / 12.
ط) «وَکَفی باللّه ِ نَصیراً» النّساء / 45.
ی) «فَلَبِثَ فیهم ألفَ سنهٍ إلاّ خَمسینَ عاماً» العنکبوت / 14.
3 إمْلأِ الفراغاتِ التالیهَ بما یناسبها من الکلمات الآتیه:
«أحَدَ عَشَرَ، مِنْ صُوفٍ، عقلاً، سُرُوراً، منزلاً، رجلٍ، إمامٍ، کیلوا، عِلماً، أدباً»
أ) «ما أَحسَنَ خالداً … …» .
ب) «مَلاَءَ اللّه ُ قلبَک … …» .
ج) «خلیلٌ أوْفَر … … وأکبر … …» .
د) «لی … … قلماً» .
ه) «أنْتَ أعْلی … …» .
و) «عندی ثوبُک … …» .
ز) «عندی … … عسلٍ» .
ح) «للّه ِ درّه مِنْ … …» .
ط) «کَمْ مِنْ … … کریمٍ لقیتُ» .
4 أعْرِبْ ما یلی:
أ «إقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَهُمْ فی غفلهٍ مُعْرِضُونَ» الأنبیاء / 1.
ب «واللّه ُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً» النّساء / 84.
الدّرس الرّابع والعشرون المستثنی (3)
القسم الثامن من المنصوبات: المستثنی
تعریفه: وهو لفظٌ یُذْکَرُ بعد إلاّ وأَخَواتِها لِیُعْلَمَ أنَّهُ لا یُنسَبُ إلیه ما یُنْسَبُ إلی ما قبلَها.
أقسامه: وهو علی قسمین:
1. متّصل: وهو ما أُخْرِجَ عن المتعدّد ب «إلاّ» وأخواتها، نحو: «جائنی القوم إلاّ زیداً» .
2. منقطع: وهو المذکورُ بعدَ «إلاّ» واخواتها غیرَ مُخرَجٍ عن متعدّد لعدم دخوله فی المستثنی منه، نحو: «جائنی القومُ إلاّ حماراً» .
إعرابه: إعلم أَنَّ اعراب المستثنی علی أقسامٍ:
[1 النصب: وهو فیما إذا] کان المستثنی بعد «إلاّ» فی کلامٍ تامٍّ مُوجَبٍ وهو کلُّ کلامٍ لا یکون نفیاً أو نهیاً أو استفهاماً، نحو: «جائنی القوم إلاّ زیداً» أوْ منقطعاً کما مَرَّ أوْ متقدّماً علی المستثنی منه، نحو: «ما جائنی إلاّ أخاکَ أَحَدٌ» أوْ بعد «عدا» و «خلا» فی اکثر الاستعمالات أوْ بعد «ما خلا» و «ما عدا» و «لیس» و «لا یکونُ»، نحو: «جائنی القوم ما خلا زیداً» الی آخره.
[2 جواز النصب والبدل عمّا قبلها: وهو فیما إذا] کان بعد «إلاّ» فی کلامٍ غیرِ موجَبٍ والمستثنی منه مذکورٌ، نحو: «ما جائنی أحدٌ إلاّ زیدا وإلاّ زیدٌ» .
[3 الإعرابُ بِحَسَب العوامل: وهو فیما إذا] کان مُفَرَّغاً بِأَنْ یکونَ بعدَ «إلاّ» فی کلامٍ غیرِ موجَبٍ والمستثنی منه
غیرُ مذکورٍ، نحو: «ما جائنی إلاّ زیدٌ» و «ما رأیتُ إلاّ زیداً» و «ما مررتُ إلاّ بزیدٍ» .
[4 الجرّ: وهو فیما إذا] کان بعدَ «غیر» و «سوی» و «حاشا» عند الأکثر، نحو: «جائنی القوم غیرَ زیدٍ» و «سوی زیدٍ» و «حاشا زیدٍ» .
ثُمَّ اعْلَمْ أَنَّ إعرابَ «غیر» کإعراب المستثنی ب «إلاّ» تقول: «جائنی القومُ غیرَ زیدٍ وغیرَ حمارٍ» [و «ما جائنی غیرَ زیدٍ أحدٌ» ] و «ما جائنی أحدٌ غیرَُ زیدٍ» [و «ما جائنی غیرُ زیدٍ» ] و «ما رأیتُ غیرَ زیدٍ» و «ما مررتُ بغیر زیدٍ» .
تبصره: إعلم أنَّ لفظ «غیر» موضوع للصفه و قد یستعمل للاستثناء کما أنّ لفظَ «الا» موضوعه للاستثناء و قد تستعمل للصفه کما فی قوله تعالی: (لو کان فیهما آلهه إلا اللهُ لفسدتا) (1) أی: غیر الله.
1. الانبیاء / 22.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عَرّف المستثنی وبیّن أقسامَه مع ذکر المثال.
2 مَتی یجب نصبُ المستثنی؟
3 أذکر تعریفَ المستثنی المفرّغِ وإعرابَه.
4 ما هو إعراب کلمه «غیر» إذا اسْتُعْمِلَ لِلإستثناء؟
التّمارین
1 إستخرج المستثنی فیما یلی من الجمل وبیّن نوعه:
أ) «فَشَرِبُوا منه إلاّ قلیلاً منهم» البقره / 249.
ب) «ثُمَّ قلنا لِلْمَلائکهِ اسجُدُوا لاِآدَمَ فَسَجَدُوا إلاّ إبلیسَ» الأعراف / 11.
ج) «وما محمّدٌ إلاّ رسولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» آل عمران / 144.
د) «ثُمّ تَوَلَّیْتُمْ إلاّ قلیلاً منکم وأنتم مُعْرِضُونَ» البقره / 83.
ه) «وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إلاّ الضّآلّونَ» الحجر / 56.
و) «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً إلاّ سلاماً» سوره / 62.
ز) «فَهَلْ یُهْلَکُ إلاّ القومُ الفاسقونَ» الأحقاف / 35.
ح) «ما فَعَلُوهُ إلاّ قلیلاً منهم» النّساء / 66.
ط) «ما عَلَی الرَّسُولِ إلاّ البَلاغُ» المائده / 99.
ی) «ولا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إلاّ امْرَأَتَکَ» هود / 81.
ک) «ما
لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إلاّ اتِّباعَ الظَّنِّ» النساء / 157.
ل) «کُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقِصٌ سواه وکُلُّ مانعٍ مذمومٌ ما خلاه» نهج البلاغه، الخطبه: 91 2.
2 ضَعْ خَطّاً تحتَ ما تجده صحیحاً من الکلمات التالیه:
أ) «لا یَکْتُمُ النّاسُ السِّرَّ إلاّ … … ذی شرفٍ» (کلُّ، کلَّ، کلِّ)
ب) «ما جاء القومُ … … أثْقالِهِمْ» (غیرُ، غیرَ، غیرِ)
ج) «رَجَعَ الحُجّاجُ سوی … …» (مُشاتُهُمْ، مُشاتَهُمْ، مُشاتِهِمْ)
د) لا اُعاشِرُ أحداً … … أهلِ الفَضْلِ» (غیرُ، غیرَ، غیرِ)
ه) «العالِمُ لا یتقیّنُ ما عدا … …» (العلمُ، العلمَ، العلمِ)
و) «لیس العملُ إلاّ … … الشریفِ» (سلاحُ، سلاحَ، سلاحِ)
ز) «ویَنْجَحُ التلامیذُ إلاّ … …» (الکسولُ، الکسولَ، الکسولِ)
3 أعْرِبْ ما یلی:
أ «لَبِثَ فِیهِم ألفَ سَنَهٍ إلاّ خمسینَ عاماً» العنکبوت / 14.
ب «حَقُّ الوالدِ عَلی الْوَلَدِ أنْ یُطیعَهُ فی کلِّ شَیءٍ إلاّ فی مَعْصیهِ اللّه ِ سبحانَهُ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 399.
الدّرس الخامس والعشرون اسم النواسخ خبرها (1)
القسم التاسع من المنصوبات: خبر «کان» وأخواتِه
وهو المسند بعد دخولها، نحو: «کان زیدٌ منطلقاً» . وحکمه کحکم خبر المبتدأ إلاّ أنّه یجوز تقدیمُه علی اسمها مع کونه معرفهً به خلاف خبر المبتدأ، نحو: «کان القائمَ زیدٌ» .
القسم العاشر من المنصوبات: إسم «إنَّ» وأخواته
وهو المسند إلیه بعد دخولها، نحو: «إنّ زیداً قائمٌ» .
القسم الحادی عشر من المنصوبات: المنصوب ب «لا» التّی لنفی الجنس (1)
وهو المسند إلیه بعد دخولها، نحو قوله تعالی: «لا إکراهَ فی الدّینِ» (2).
1. البقره / 256.
أقسام اسمِ «لا»
[إعْلَمْ أنَّ لاِسم «لا» ثلاث حالاتٍ:
أ أن تَلِیَها نکرهٌ مفردهٌ، نحو: «لا رَجُلَ فی الدّار»؛
ب أنْ تلیها نکرهٌ مضافهٌ، نحو: «لا غلامَ رجلٍ فی الدّار»؛
ج أن یلیها شبیهٌ بالمضاف، نحو: «لا راکباً فَرَساً فی الطریق» و «لا عشرین درهماً فی الکیسِ» .
حکمُه
وهو إنْ کان نکرهً مفردهً یُبْنی علی علامهِ النصب ک «الفتحهِ» کما مرّ أو «الکسرهِ»، نحو: «لا جاهلاتٍ محترماتٌ» أو «الیاء»، نحو: «لا رجلَیْنِ حاضرانِ» و «لا مجتهدِینَ محرومونَ» .
وإن کان نکرهً مضافهً أوْ شبیههً بالمضاف یُنْصَبُ دائماً کما مرّ.
شرائط عمل «لا»
أ أن لاتَقْتَرِنْ به حرف الجرّ؛
ب أن یکون اسمها وخبرها نکرتین؛
ج أن لایُفْصَلْ بین «لا» واسمِها.
علیه إنْ فُقِدَ الشرط الأوّل بَطَلَ عملها و خفض النکره، فتقولُ: «جِئتُ بلا زادٍ»، وإن فُقِدَ أحَدُ الشرطَیْنِ الأخیرَیْنِ بطل عملها ولزم تکرار «لا» مع اسم اخَر، فتقول: «لا زیدٌ فی الدّار ولا عمروٌ» و «لا فیها رجلٌ ولا امرأهٌ» .]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما الفرقُ بین خبر الأفعال الناقصه وخبر المبتدأ؟
2 متی یجب نصبُ اسم «لا» الّتی لنفی الجنس؟ مثّل لذلک.
3 ما هی شرائط عمل «لا» الّتی لنفی الجنس؟
4 ما هو إعراب اسم «لا» النّافیه للجنس إذا کان نکرهً مفصولاً؟
التّمارین
1 إستخرج النّواسخَ ومعمولَیْها ممّا یلی من الجمل:
أ) «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّه ِ عَلیکُم إذْ کُنْتُمْ أعْداءً فَأَلَّفَ بینَ قُلُوبِکُم فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إخواناً» آل عمران / 103.
ب) «کَأَنَّ فی أُذُنَیْهِ وَقْراً» لقمان / 7.
ج) «قالُوا لا ضَیْرَ إنّا إلی ربّنا منقلِبُونَ» الشعراء / 50.
د) «وإنَ ربَّک لَذُوفَضْلٍ علی النّاسِ وَلکنَّ أکثَرَهُمْ لایَشکُرُونَ» الّنمل / 73.
ه) «وَإذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالاْءُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وهو
کظیمٌ» النّحل / 58.
و) «إنّ لِلْمُتّقینَ عندَ رَبِّهِمْ جَنّاتِ النّعیمِ» القلم / 34.
ز) «وَما یُدْریکَ لَعَلَّ السّاعهَ تَکُونُ قَریباً» الأحزاب / 63.
ح) «أَلیسَ اللّه ُ بِأَحکَمِ الحاکمِینَ» التّین / 8.
ط) «یقول یا لیتنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی» الفجر / 24.
ی) «وکانَ حقّاً عَلَیْنا نَصْرُ المؤمنینَ» الرّوم / 47.
ک) «لا قُرْبَهَ بالنّوافل إذا أَضَرَّتْ بالفرائض» نهج البلاغه، قصار الحکم: 39.
ل) «لا وَحْدَهَ أوْحَشُ مِنَ العُجْبِ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 113 1.
2 ضَعْ خَطّاً تحت ما تجده صحیحاً:
أ) «لا یَزالُونَ … …» (مختلفونَ، مختلفِینَ، مختلفَیْنِ)
ب) «لا … … قانطون» (مؤمنون، مؤمنین)
ج) «لیت لی … … دینارٍ» (ألْفُ، ألْفَ، ألْفِ)
د) «لا … … لدین اللّه … …» (ناصرٌ، ناصراً، ناصرَ) (مغبونٌ، مغبوناً، مغبونَ)
ه) «نحترم الرّجل مادام … … خُلُقٍ کریمهٍ» (ذو، ذا، ذی)
و) «لا … … کریمٌ ولا … …» (الرجلُ، الرجلَ، الرجلِ) (ابنُه، ابنَه)
ز) «زیدٌ … … ولکنّه … …» (شجاعٌ، شجاعاً، شجاعٍ) (بخیلٌ، بخیلاً، بخیلٍ)
الدّرس السادس والعشرون اسم النواسخ و خبرها (2)
المنصوب ب «لا» الّتی لنفی الجنس (2)
تبصره: إعلَمْ أنّه یجوز فی مثل «لا حَوْل ولا قوّه إلاّ باللّه ِ» خمسهُ أَوْجُهٍ:
الأوّل: فتحهما.
الثانی: رفعهما.
الثالث: فتح الأوّل ونصب الثّانی.
الرابع: فتح الأوّل ورفع الثانی.
الخامس: رفع الأوّل وفتح الثانی.
تتمّهٌ: وقد یُحذَف اسم «لا» للقرینه، نحو: «لا عَلَیْکَ» أی «لا بَأْسَ عَلَیْکَ» .
القسم الثانی عشر من المنصوبات: خبرُ حروف المشبهه ب «لیس»
وهو المسند بعد دخولها، نحو: «إِنِ الجاهلُ محترماً» و «ما زیدٌ قائماً» و «لا رجلٌ حاضراً» و «لاتَ ساعهَ فرارٍ» .
شرائط عمله
إنْ وَقَعَ الخبرُ بعد «إلاّ»، نحو: «إنْ سَعْیُکَ إلاّ مَشکورٌ» و «ما زیدٌ إلاّ قائمٌ» و «لتلمیذٌ فی المدرسهِ إلاّ مجتهدٌ»؛
أوْ تَقَدَّمَ الخبرُ علی الإسم، نحو: «إِنْ واسعهٌ المدینهُ» و «ما قائمٌ زیدٌ» و «لا فی المدرسه رجلٌ»؛
أوْ زِیدَتْ «إنْ» بعد «ما»، نحو: «ما إنْ زیدٌ قائمٌ»؛
أوْ وَقَعَ اسم «لا» معرفهً، نحو: «لا زیدٌ جاهلٌ» بَطَلَ العملُ کما رأیت هیهُنا.
[أمّا شرائط عمل «لات» فهو أن یکون اسمها وخبرها اسمَی زمانٍ وأن یُحذف أحدهما کما مرّ.]
هذه لغه اهل الحجاز، وأمّا بنو تمیم فلا یعملونها أصلاً و قال الشاعر من لسان بنی تمیم:
«ومُهَفْهَفٍ کَالبَدْرِ قُلْتُ لَه انْتَسِبْ فَأَجابَ ما قَتْلُ الُمحِبِّ عَلَی الُمحِبِّ حرامٌ» (1)
بِرَفْعِ «حرام» .
[تتمّه: إعلم أنّه کثیراً ما تقع الباءُ الزائدهُ علی خبر «ما» فحینئذٍ یکون الخبر فی محل النصب، نحو قوله تعالی: «وما اللّه ُ بغافلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ» (2).
وَیَقَعُ أیضاً بعد «ما» النافیهِ المهملهِ «مِنْ» الزّائدهُ علی المبتدأ فهو فی محل الرفع، نحو قوله تعالی: «وما لِلظّالمینَ مِنْ أنصارٍ» (3).]
1. جامع الشواهد: 3 / 267.
2. البقره / 74.
3. آل عمران / 192.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 اذکر الوجوه الجائزه فی نحو «لا ضَرَرَ ولا ضِرارَ فی الإسلام» .
2 ما الفرقُ بَیْنَ شروط عمل «إنْ» و «ما» و «لا» ؟
التّمارین
1 إستخرج الحروفَ النافیه غیرَ العاملهِ وبیّن سببَ الإهمالِ ممّا یلی من الآیات الشریفه:
أ) «وما أَمْرُنا إلاّ واحدهٌ» القمر / 50.
ب) «إنْ أوْلیاؤُهُ إلاّ المُتَّقُونَ» الأنفال / 34.
ج) «إنْ عَلَیْکَ إلاّ البلاغُ» الشّوری / 48.
د) «إنِ الکافِرونَ إلاّ فی غُرُورٍ» الملک / 20.
ه) «ما أنتُمْ
إلاّ بشرٌ مِثْلُنا» یس / 15.
و) «وَما لَهُمْ مِنْ ناصرینَ» النّحل / 37.
ز) «وقالُوا إنْ هیَ إلاّ حَیاتُنَا الدُنیا وما نحنُ بِمَبْعوثینَ» الأنعام / 29.
ح) «وَما لَکُم مِنْ دونِ اللّه ِ مِنْ أولِیاءَ» هود / 113.
2 ضَعْ خَطّاً تحت ما تجده صحیحاً:
أ) «لا عذرٌ لک … …» (مقبولٌ، مقبولاً، مقبولَ)
ب) «نَدِمَ البُغاهُ ولاتَ … … مَنْدَمٍ» (ساعهُ، ساعهَ، ساعهِ)
ج) «ما نافعٌ … … علی ما فاتَ» (البُکاءُ، البکاءَ، البکاءِ)
د) «إنْ أَنْتَ … …» (سخیٌ، سخیّاً، سخیَ)
ه) «ما إنِ الحُرّاسُ … …» (نائمونَ، نائمینَ)
و) «ما الصّفوفُ إلاّ … …» (مستقیمهٌ، مستقیمهً، مستقیمهٍ)
3 أعْرِبْ ما یلی:
أ «فقالَ یا قَومِ اعْبُدُوا اللّه َ ما لَکُم مِنْ إلهٍ غیرُه» الأعراف / 59.
ب «یا عبادِ لا خوفٌ علیکُمُ الیَومَ ولا أنتُمْ تَحْزَنُونَ» الزخرف / 68.
تمارین عامّه
إستخرج المنصوباتِ من الجمل التالیه وأعْرِبْها:
أ) «والسّلامُ عَلَیَ یومَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حیّاً» مریم / 33.
ب) «أنَا أَکثرُ مِنکَ مالاً وَأَعَزُّ نفراً» الکهف / 34.
ج) «یومَ یَقُومُ الرّوحُ وَالملائکهُ صفّاً لا یَتَکَلَّمُونَ إلاّ مَنْ أَذِنَ له لرّحمنُ وقال صواباً» النّبأ / 38.
د) «وَاذْکُرُوا اللّه َ کثیراً لَعَلَّکُم تُفْلِحُونَ» الأنفال / 45.
ه) «ونَبْلُوکُمْ بِالشّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَهً» الأنبیاء / 35.
و) «وکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْناهُ فی إمامٍ مُبینٍ» یس / 12.
ز) «ویا قومِ لا أَسْئَلُکُمْ علیهِ مالاً إنْ أَجْرِیَ إلاّ علی اللّه ِ وما أنا بِطارِدِ الّذینَ آمنوا» هود / 29.
ح) «أَفَغَیْرَ اللّه ِ أَبْتَغِی حَکَماً» الأنعام / 114.
ط) «وَمَنْ یَبْتَغِ غیرَ الإسلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنهُ» آل عمران / 85.
ی) «سَلْمانُ مِنّا أهلَ البَیْتِ» بحارالانوار: ج 10، ص 123، ح 2، ب 8.
ک) «عِبادَ اللّه ِ اللّه َ اللّه َ فی أَعَزِّ الأنْفُسِ عَلَیْکُمْ و أَحَبِّها إلیکُم» نهج البلاغه، الخطبه: 157 6.
ل)
فَإنّی سَمِعْتُ رسولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وسلم یقولُ: «إیّاکُمْ وَالمُثْلَهَ ولو بالکلبِ العقورِ» نهج البلاغه، الکتاب: 47 9.
م) «جَعَلَ صَلوتَنا عَلَیْکُمْ وَما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طیباً لِخَلْقِنا وَطَهارَهً لاِءنْفُسِنا وتزکیهً لَنا وکَفّارَهً لِذُنُوبِنا» مفاتیح الجنان الزیاره الجامعه الکبیره.
الدّرس السابع والعشرون المضاف إلیه (1)
باب الاسم
المقصد الثالث فی المجرورات
وهی قسمٌ واحدٌ و هو المضاف إلیه فقط.
تعریف المضاف إلیه: وهو کلّ اسمٍ نُسِبَ إلیه شیءٌ بواسطه حرف الجرّ لفظاً، نحو: «مررتُ بزیدٍ» ویعبّر عن هذا الترکیبِ فی الإصطلاح بِأنّه «جارٌ ومجرورٌ» أو تقدیراً، نحو: «غلامُ زیدٍ» تقدیره «غلامٌ لزیدٍ» ویُعَبَّرُ عنه فی الإصطلاح بأنّه «مضافٌ ومضافٌ إلیه» .
قاعده: یجب تجریدُ المضاف عن التنوین وما یقوم مقامَه، نحو: «غلامُ زید» و «غلاما عمروٍ» و «مُسْلِمُو مِصْرٍَ» .
أقسام الإضافه: إعْلَمْ أنّ الإضافه علی قسمین:
1 معنویّه: [وتُسمّی أیضاً حقیقیّهً ومَحْضَهً]
تعریفها: وهی أن یکون المضافُ غیرَ صفهٍ مضافهٍ إلی معمولها، نحو: «غلامُ زیدٍ» .
أنواعها: وهی ثلاثه:
أ الّلامیّه: وهی ما کانت علی تقدیر «الّلام»، نحو: «غلامُ زیدٍ» و «لجامُ الفَرَسِ»؛
ب البیانیّه: وهی علی تقدیر «مِنْ»، نحو: «خاتمُ فضّهٍ»؛
ج الظّرفیّه: وهی علی تقدیر «فی»، نحو: «صلوهُ اللیلِ» و «ماءُ الکوز» .
فائدتُها: [وهو] تعریفُ المضاف إنْ أُضیفَتْ إلی معرفهٍ کما مَرَّ، وتخصیصُهُ إنْ أُضیفَتْ إلی نکرهٍ، نحو: «غلامُ رجلٍ» .
2 لفظیّه: [وتُسَمّی أیضاً مَجازیّهً وغیرَ مَحْضَهٍ]
تعریفها: وهی أن یکونَ المضافُ صفهً مضافهً إلی معمولها وهی فی تقدیر الإنْفِصال فی اللفظ، نحو: «ضاربُ زیدٍ» و «شَرّابُ العسلِ» و «مسروقُ المال» و «حَسَنُ الوجهِ» به خلاف «کاتب القاضی» و «رفیق المدرسه» .
فائدتها: [وهو] تخفیف فی اللفظ فقط.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عَرِّفِ المضافَ إلیه مع ذکر المثال.
2 أذکر أقسام الإضافه مع ذکر المثال.
3 عرّف الإضافه المعنویّه واذکر أنواعها مع المثال.
4 ما هی فائدهُ الإضافه؟
التّمارین
1 مَیِّزْ بین الإضافه اللفظیه والمعنویه وبَیِّنْ نوعَ الإضافه المعنویّه وَاذْکُرْ فائدهَ الإضافه ممّا یلی من الجمل:
أ) «قالَ إنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً قالَ وَمِنْ ذُرّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالمینَ» البقره / 124.
ب) «إنَّ اللّه َ فالقُ الحَبِّ وَالنَّوی … ومُخْرِجُ
المَیِّتِ مِنَ الحَیِّ» الأنعام / 95.
ج) «قال مُتْرَفُوها إنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرونَ» سبأ / 34.
د) «ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی المسجدِ الحرامِ» البقره / 196.
ه) «وَاعْلَمُوا أَنَّکُم مُلاقُوه» البقره / 223.
و) «إنَّ عذابَ رَبِّهِمْ غیرُ مَأْمُونٍ» المعارج / 28.
ز) «کُلُّ نفسٍ ذائقهُ الموتِ» آل عمران / 185.
ح) «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّاسِ علی حَیوهٍ» البقره / 96.
ط) «الّذینَ إذا ذُکِرَ اللّه ُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ … والمُقیمِی الصّلوهِ» الحج / 35.
ی) «یُریدُونَ لِیُطْفِئُوا نورَ اللّه ِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللّه ُ مُتِمُّ نورِهِ» الصّف / 8.
2 أعْرِبْ ما یلی:
أ «لسانُ العاقلِ وَراءَ قلبِهِ وقلبُ الأحمقِ وراءَ لسانِهِ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 40.
ب «المؤمنُ دائمُ الذِّکْرِ کثیرُ الفِکْرِ، علی النَّعْماءِ شاکرٌ وفی البلاءِ صابرٌ» غرر الحکم: ص 83.
الدّرس الثامن والعشرون المضاف إلیه (2)
المدخل
إعْلَمْ أنّ للمضاف الی یاء المتکلم حکمین:
الأوّل: أن یُکْسَرَ آخِرُ المضافِ وتَسْکُنَ الیاءُ أو تُفْتَحُ وذلک فی أربعه مواضعَ:
أ إذا کان المضافُ اسماً صحیحاً، نحو: «غلامیَْ¨» .
ب جاریاً مجراه، نحو: «دَلْوِیَْ¨» و «ظَبْیِیَْ¨» .
ج جمعاً مکسراً، نحو: «کُتُبیَْ¨» .
د جمعاً بالألف والتّاء، نحو: «مُسْلِماتیَْ¨» .
الثانی: أن یَسْکُنَ آخرُ المضاف وتُفْتَحَ الیاءُ وذلک فی سته مواضعَ:
أ إذا کان آخرُ المضاف ألفاً مقصورهً أوْ للتثْنیه، نحو: «عَصایَ» و «غلامایَ»؛
ب إذا کان آخرُ المضافِ یاءً مکسوراً ما قبلها فتُدْغَمُ الیاءُ فی الیاءِ وتُفْتَحُ الیاءُ الثانیهُ لِئَلاّ یَلْتَقِیَ ساکِنانِ، کما تَقُول فی قاضٍ: «قاضِیَ»؛
ج إذا کان المضاف مثنّیً فی حالَتَیِ النصب والجرّ تحذف النون بالإضافه فتعمل کما عملتَ الآن، فتقول فی غلامَیْنِ: «غلامَیَ»؛
د إذا کان المضاف جمع المذکّر السّالم فی حالتی النصب والجرّ تعمل کم
عملتَ، فتقول فی مسلِمین: «مسلمیَ»؛
ه إذا کان المضاف جمع المذکر السالم فی حاله الرّفع تقلب الواو یاءً و ابدلت الضمّه
بالکسره لمناسبه الیاء و ادغمت الیاءُ فی الیاء، فتقول فی مسلمون: «مسلِمِیَ» وفی مُصطَفَونَ: «مُصْطَفَیَ»؛
و إذا کان المضاف من الأسماء السّتّه تقول: «أخی و أبی و حمی و هنی و فیَّ» عند الاکثر و «فمی» عند قوم و «ذو» لایضاف إلی مضمرٍ أصلاً، وقولُ الشاعرِ:
«أَهْنأُ المَعْرُوفَ ما لَمْ یُبْتَذَلْ فیهِ الوجوهُ إنّما یَعْرِفُ ذا الفضلِ مِنَ الناس ذَوُوه» (1)
شاذٌّ.
إعلم أنّ الأسماء السّتّه إذا قُطِعَتْ عن الاضافهِ أُعْرِبَتْ بالحرکات الثلاثِ، تقول: «أخٌ و أبٌ و حمٌ و هنٌ و فمٌ»، إلاّ «ذو» فإنّه لا تَقْطَعُ عن الإضافه البتّهَ.
هذا کلّه مجرور بتقدیر حرف الجرّ، أمّا ما یُذکر فیه حرف الجرّ لفظاً فَسَیَأتیک فی القسم الثالث إنْ شاء اللّه ُ تعالی.
1. جامع الشواهد: 1 / 279.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هو حکم الإسمِ الجاری مَجْرَی الصحیحِ والإسمِ المنقوص المضافَیْنِ إلی «یاء» المتکلم؟
2 ما هو إعرابُ التثنیهِ والجمعِ المکسّرِ إذا أُضیفا إلی یاء المتکلم؟
3 ما هو إعرابُ الأسماء السّتّه إذا قُطِعَتْ عَنِ الإضافه؟
4 لِمَ لا یُعْرَب «ذو» بالحرکات أصلاً؟
التّمارین
1 إستخرج الأسماء المضافه إلی «یاء» المتکلّم ممّا یلی من الجمل وأعربها:
أ) «ربَّنا اغْفِر لِی ولِوالِدَیَ وَلِلْمُؤمنینَ یومَ یقومُ الحسابُ» إبراهیم / 41.
ب) «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فلا خوفٌ علیهم ولا هم یَحْزَنونَ» البقره / 38.
ج) «قُلْ إنَّ صَلاتی ونُسُکی ومَحیایَ وَمَماتی للّه ِ رَبِّ العالمینَ» الأنعام / 162.
د) «وما أنتم بِمُصْرِخِیَ» إبراهیم / 22.
ه) «قالَ هیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤا عَلیها وأَهُشُّ بِها عَلی غَنَمی» طه / 18.
و) «فیقولُ یا لیتَنی لم أُوتَ کتابیَه * ولم أَدْرِ ما حِسابِیَه» الحاقّه / 25 و26.
ز) «قُلْ یا عِبادِیَ الّذینَ أسْرَفُوا عَلی أنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللّه ِ» الزّمر/ 53.
ح) «فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» القصص
/ 74.
ط) «فَبَشِّرْ عِبادِ الّذینَ یَسْتَمِعُونَ القولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» الزّمر / 17 18.
ی) «وَاتَّخَذُوا آیاتِی ورُسُلی هُزُواً» الکهف / 106.
ک) «قال یا إبلیسُ ما مَنَعَکَ أن تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَ» ص / 75.
تمارین عامّه
أعْرِبْ الأسماءَ المرفوعهَ والمنصوبهَ والمجرورهَ فیما یلی من الجمل:
أ) «ما کانَ إبراهیمُ یهودیّاً ولا نَصْرانیّاً وَلکن کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَما کانَ مِنَ المُشْرِکینَ» آل عمران / 67.
ب) «إذ قالَ یُوسفُ لاِءَبیهِ یا أَبَتِ إنّی رأیتُ أَحَدَ عَشَرَ کوکباً والشمسَ والقمرَ رأَیْتُهُمْ لی ساجِدِینَ» یوسف / 4.
ج) «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطلاً سبحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ» آل عمران / 191.
د) «یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی * وَجَعَلَنِی مِنَ المُکْرَمِینَ» یس /26 27.
ه) «وَکانوا أشدَّ مِنکُمْ قوّهً وأکثرَ أمْوالاً وأوْلاداً» التوبه / 69
و) «إنّ الّذینَ یأکلونَ أموالَ الیَتامی ظُلْماً إنّما یأکُلُونَ فی بطونِهِمْ ناراً وسَیَصْلَوْنَ سَعیراً» النساء / 10.
ز) «أغَیْرَ اللّه ِ أَبْغِی رَبّاً» الأنعام / 164.
ح) «وَأَغْطَشَ لَیْلَها وأَخْرَجَ ضُحیها * وَالأرضَ بعدَ ذلکَ دَحیها» النازعات/29 30.
ط) «لا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنکُم إلاّ رَبَّهُ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 82 1.
ی) «یا بُنَیَ إیّاکَ ومصادقهَ الأحمقِ فَإنَّهُ یریدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرَّکَ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 38.
ک) «حَمِدْتُ وَحامِداً حَمْداً حمیداً رِعایهَ شُکْرِهِ دَهْراً مَدیداً» .
باب الاسم
التوابع
* النعت
* العطف بالحروف
* التأکید
* البدل
* عطف البیان
الدّرس التاسع والعشرون النعت
خاتمهٌ: فی التّوابع
إعْلَمْ أنَّ الّتی مَرَّ ذکرُها من الأسماء المعربه کان إعرابها بالأصاله بأنْ دَخَلَها العوامل مِن المرفوعات والمنصوبات والمجرورات وقد یکون إعرابُ الإسم بتبعیّه ما قبلَه ویسمّی بالتابع، لأنّه یتبع ما قبلَه فی الإعراب.
تعریف التّابع: وهو کلّ ثانٍ اُعربَ بإعراب سابقه من جهه واحده.
أقسام التوابع: [وهی] خمسه:
1 النعت 2 العطف بالحروف 3 التأکید 4 البدل 5 عطف البیان.
القسم الأوّل من التوابع: النعت
تعریفه: وهو تابعٌ یدلّ علی معنیً فی متبوعه، نحو: «جائنی رجلٌ عالمٌ» أو فی متعلّق متبوعه، نحو: «جائنی رجل عالمٌ أبوه» ویُسَمّی «الصّفهَ» أیضاً.
أمّا القسم الأوّل [الذی یُسَمّی بالنعت الحقیقیِّ] فإنّما یتبع متبوعه فی أربعهٍ مِنْ عَشْرَهِ أشیاءَ:
أ فی الإعراب الثلاثه: «الرفع» و «النصب» و «الجرّ»؛
ب فی «التعریف» و «التنکیر»؛
ج فی «الإفراد» و «التثنیه» و «الجمع»؛
د فی «التّذکیر» و «التأنیث»،
نحو: «جائنی رجلٌ عالمٌ» و «امرأَهٌ عالمهٌ» و «رَجُلانِ عالمانِ» و «امْرأَتانِ عالِمَتانِ» و «رجالٌ علماءُ» و «نساءٌ عالماتٌ» و «زیدٌ العالمُ» و «الزّیدانِ العالمانِ» و «الزّیدونَ العالِمونَ» و «رأیتُ رجلاً عالماً» وکذا البواقی.
وأمّا القسم الثانی الّذی یُسَمّی بالنعت السببی فَعَلی قسمین
أ أن لا یحتمل النعتُ ضمیرَ المنعوت فحینئذٍ یتبع متبوعَه فی اثنین من الخمسه الأول فقط أعنی واحداً من الإعراب الثلاثه وواحداً من التعریف والتنکیر ویکون مفرداً دائماً ویُراعی ما بعدَه فی التأنیث والتذکیر، نحو: «جاء الرّجلُ الفاضلُ أبُوه» و «الرّجلان الفاضلُ أبُوهما» و «الرّجالُ الفاضلُ أبُوهم» و «الرّجلُ الفاضلهُ أُمُّهُ» و «الرّجلان الفاضلهُ أُمُّهُما» و «الرّجالُ الفاضلهُ أُمُّهُمْ» . و «جائتِ المرأهُ الفاضلُ أبُوها» و «المرأتانِ الفاضلُ أبُوهما» و «النساءُ الفاضلُ أبوهُنَّ» و «المرأهُ الفاضلهُ أُمُّها» و «المرأتانِ الفاضلهُ أُمُّهما» و «النساءُ الفاضلهُ أُمُّهُنَّ» .
ب أنْ یَحْتَمِلَ ضمیراً یعود إلی المنعوت فحینئذٍ کالنعت الحقیقی، نحو: «جاء الرّجلُ الکریمُ الأَبِ» و «الرّجلانِ الکریما الأَبِ» و «الرّجالُ الکِرامُ الأَبِ» و «المرأهُ الکریمهُ الأَبِ» و «المرأتانَ الکریمتا الأَبِ» و «النساءُ الکریماتُ الأَبِ» .
فائده النعت: [وله فائدتان: ]
أ تخصیص المنعوت إنْ کانا نکرتَیْنِ، نحو: «جائنی رجلٌ عالمٌ»؛
ب توضیح المنعوت إن کانا معرفَتَیْنِ، نحو: «جائنی زیدٌ الفاضلُ» .
وقد یکون [النعْت] للثناء والمدح، نحو: «بسم اللّه الرحمن الرحیم»،
وللذّم، نحو: «أَعوذُ باللّه ِ من الشیطانِ الرّجیمِ»،
وللتأکید، نحو قوله
تعالی: «فإذا نُفِخَ فی الصّورِ نفخهٌ واحدهٌ» (1).
تنبیهان
1 إنَّ النکرهَ توصف بالجمله الخبریّه، نحو: «مررتُ برجلٍ أبوه قائمٌ» أو «قام أبوه» . [ولا تقع الجمله صفهً للمعرفه وإنْ وقعت بعد المعرفه فهی فی محل نصبٍ علی الحال کما مرّ، نحو: «مررتُ بزیدٍ أبوُهُ عالمٌ» .]
2 الضمیرُ لا یُوصَفُ ولا یُوصَفُ بِهِ.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف التابع واذکر أقسامه.
2 أذکر تعریف النعت وبَیِّنْ أقسامه.
3 فیم یتبع النعتُ الحقیقیُ منعوتَه؟
4 متی یکون النعت السببی کالنعت الحقیقی فی التبعیّه؟
5 ما هی فوائد النعت؟ إشرَحْ ذلک بأمثلهٍ مفیدهٍ.
6 ما المرادُ من قوله: «الضمیر لا یُوصَفُ ولا یُوصَفُ بِهِ» ؟
1. الحاقّه / 14.
التّمارین
1 مَیّز بین النعتِ الحقیقیّ والسببی ممّا یلی من الجمل وبَیِّنْ أنّ النعتَ فی أیّ شَیْ ءٍ یُطابقُ المنعوت:
أ) «وَیَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الجلالِ والإکرامِ» الرحمن / 27.
ب) «قال عیسَی ابنُ مریمَ الّلهمَّ رَبَّنا أنْزِلْ عَلینا مائدهً مِنَ السماءِ» المائده /114.
ج) «رَبَّنا أخْرِجْنا مِنْ هذه القریهِ الظّالمِ أهْلُها» النساء / 75.
د) «هو اللّه ُ الخالقُ البارئُ المصوّرُ لَهُ الأسماءُ الحُسْنی» الحشر / 24.
ه) «وأمّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بریحٍ صَرْصَرٍ عاتِیهٍ» الحاقّه / 6.
و) «قالَ إنَّهُ یقول إنّها بقرهٌ صفراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرینَ» البقره / 69.
ز) «یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شرابٌ مختلفٌ ألْوانُهُ …» النّحل / 69.
ح) «لَعَنَ اللّه ُ الآمرینَ بالمعروفِ التارکینَ لَهُ والنّاهینَ عن المنکرِ العاملینَ بهِ» نهج البلاغه، الخطبه: 129 8.
8 میّزِ الجمله الحالیه والوصفیّه ممّا یلی من الجمل:
أ) «قولٌ معروفٌ ومغفرهٌ خیرٌ مِنْ صَدَقهٍ یَتْبَعُها أَذیً» البقره / 263.
ب) «واتَّقُوا یوماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إلی اللّه ِ» البقره / 281.
ج) «تِلْکَ آیاتُ اللّه ِ نَتْلُوها علیکَ بِالحَقِّ» البقره / 252.
د) «مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذهِ الحیوهِ الدنیا کَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرٌّ أَصابَتْ
حَرْثَ قومٍ ظَلَموا أَنفسَهُم فَأَهْلَکَتْهُ» آل عمران / 117.
ه) «وَلْتَکُنْ مِنکُم أُمَّهٌ یَدْعُونَ إلی الخیرِ» آل عمران / 104.
و) «هوَ الّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الکتابَ مِنهُ آیاتٌ محکماتٌ …» آل عمران / 7.
ز) «فَسَوفَ یَأْتِی اللّه ُ بقومٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» المائده / 54.
9 ضَعْ خَطّاً تحت ما تجده صحیحاً:
أ) «هذهِ کُتُبٌ تَضَمَّنَتْ فوائد) کثیرهَ، کثیرهً، الکثیرهَ)» .
ب) «نَزُورُ المَشاهِد) المُشَرَّفَهِ، مُشَرَّفهً، المُشَرَّفهَ) فی العراق» .
ج) «رأیتُ الشبانَ الفاضلَهَ (أُمُّهُ، أُمَّهُ، أُمَّهُنَّ)» .
د) «هذان تلمیذانِ (حَسَنٌ، حَسَنانِ، حَسَنَیْنِ) خَطُّهما» .
ه) «أکْرِمِ امْرَأَتَیْنِ (المُؤَدَّبَیْنِ، مُؤَدَّبَیْنِ، مُؤَدَّباً) وَلَدُهما» .
و) جالِسِ الرّجلَیْنِ (المُهَذَّبَیْنِ، المهذَّبَ، مُهَذَّباً) الخُلْقِ» .
ز) «سَلِّمُوا علی الرّجُلَیْنِ (معلّمٍ، المعلّمِ، المعلّمَیْنِ) أبَواهُما» .
10 أعْرِبْ ما یلی:
«لَیْسُوا سواءً مِنْ أهلِ الکتابِ أُمَّهٌ قائمَهٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّه ِ آناءَ اللّیلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ» آل عمران / 113.
الدّرس الثّلاثون العطف بالحروف
القسم الثانی من التوابع: العطف بالحروف
تعریفه: وهو تابعٌ یُنْسَبُ إلیه ما نُسِبَ إلی متبوعه وکلاهما مقصودان بتلک النسبهِ ویُسَمّی عطف النَّسَقِ أیضاً.
شرطه: [وهو] أَنْ یتوسّط بینه وبین متبُوعه أحدُ حروف العطف وسیأتی ذکرها فی القسم الثالث نحو: «قام زیدٌ وعمروٌ» .
وَاعْلَمْ أَنَّ المعطوفَ فی حکم المعطوف علیه، أعنی إذا کان الأوَّلُ صفهً أو خبراً أو صلهً أو حالاً فالثانی کذلک.
والضابطه فیه أنّه إنْ کان یجوز أن یُقامَ المعطوفُ مُقامَ المعطوفِ علیه جاز العطفُ وحیثُ لا فلا.
أحکامه
1 إذا عطف علی ضمیر مرفوع متّصل یجب تأکیده بضمیر منفصل، نحو: «ضربتُ أنَا وزیدٌ» إلاّ إذا فصل، نحو: «ضربتُ الیومَ وزیدٌ» .
2 إذا عطف علی الضمیر المجرور تجب إعاده حرفِ الجرّ فی المعطوف، نحو: «مررتُ بِکَ وبزیدٍ» .
3 العطف علی معمولَیْ عاملَیْن مختلفَیْن جائزٌ إذا کان المعطوف علیه مجروراً مقدّماً علی المرفوع او المنصوب والمعطوفُ کذلک، نحو: «فی الدارِ زیدٌ والحجرهِ عمروٌ»
.
وفی هذه المسأله مَذْهَبانِ آخرانِ وهما الجوازُ مطلقاً عند الفَرّاءِ، وعدمُه مطلقا عند سِیبَوَیْهِ.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف «عطف النّسق» ومثّل له.
2 متی یجوز العطف علی ضمیرَیِ المرفوع والمجرور المتّصلَیْنِ؟
3 أذکُر الأقوال فی العطف علی معمولَیْ عاملین مُختلفین.
التّمارین
1 إستخرج المعطوف والمعطوف علیه من الجمل التالیه وأعْرِبْ المعطوفَ علیه:
أ) «وقُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الجنَّهَ وکُلا منها رَغَداً» البقره / 35.
ب) «إنّا هَدَیْناهُ السبیلَ إمّا شاکراً وإمّا کَفوراً» الإنسان / 3.
ج) «سَیَقُولُ الّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّه ُ ما أَشْرَکْنا وَلا آباؤُنا» الأنعام / 148.
د) «قالَ قائلٌ مِنهُم کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أوْ بَعضَ یَومٍ» الکهف / 19.
ه) «وَعُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أنتم ولا آباؤُکُم» الأنعام / 91.
و) «ءَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ» النّازعات / 27.
ز) «جنّاتُ عَدنٍ یَدْخُلُونَها وَمَنْ صَلَحَ …» الرّعد / 23.
ح) «فَاذْهَبْ أنْتَ ورَبُّکَ فَقاتِلا إنّا هیهُنا قاعِدُونَ» المائده / 24.
ط) «ثُمَّ إنَّکُمْ أَیُّها الضّالُّونَ المُکَذِّبُونَ * لاَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمالِئُونَ مِنْها البُطُونَ * فَشارِبُونَ علیهِ مِنَ الحَمِیمِ» الواقعه / 51 54.
ی) «وَإنْ أَدْرِی أَقَریبٌ أم بعیدٌ ما تُوعَدون» الأنبیاء / 109.
ک) «ربِّ اغْفِرْ لِی وَلِوالِدَیَ وَلِمَنْ دَخَلَ بیتی مؤمناً وللمؤمنینَ والمؤمناتِ» نوح / 28.
2 أَعْرِبْ ما یلی:
أ «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ ولا تُطِعْ منهم آثماً أوْ کَفُوراً * واذْکُرِ اسمَ رَبِّکَ بُکْرَهً وأَصیلاً» الإنسان / 24 و 25.
ب «هُوَ الأَوّلُ والآخِرُ والظّاهرُ والباطنُ وهُوَ بِکلِّ شَیْءٍ علیمٌ» الحدید / 3.
الدّرس الحادی والثلاثون التأکید
القسم الثالث من التوابع: التأکید
تعریفه: وهو تابعٌ یدلُّ علی تقریر المتبوع فیما نُسِبَ إلیه، نحو: «جائنی زیدٌ نفسُه» أَوْ یدلُّ علی شمول الحکم لکلّ أفراد المتبوع، نحو قوله تعالی: «فَسَجَدَ الملائِکَهُ کُلُّهُم أجمعونَ» (1).
أقسامه: التّأکید علی قسمَیْن:
1 لفظیٌ: وهو تکریر اللفظ الأوّل بعینه، نحو: «جاء جاء زیدٌ» و «قام زیدٌ زیدٌ» .
2 معنویٌ: وهو بألفاظٍ
معدوده وهی:
أ «النّفس» و «العین» للواحد والمثنی والجمع باختلاف الصیغه والضمیر، تقول للمذکّر: «جائنی زیدٌ نفسُه» و «الزّیدان أنفسُهما أوْ نَفْساهما» و «الزّیدونَ أنفسُهم» . وکذلک عَیْنُهُ وأعْیُنُهما أوْ عَیْناهُما وأعْیُنُهُمْ.
1. الحجر / 30.
وللمؤنث، نحو: «جائتنی هندٌ نفسُها» و «الهندان أنفسُهما أو نفساهما» و «الهنداتُ أنفسُهُنّ» . وکذا عینُها وأعینُهما أوْ عیناهما وأعینُهنَّ (1).
ب «کلا» و «کلتا» للمثنّی خاصّهً، نحو: «قام الرّجلان کلاهما» و «قامتِ المرأتانِ کلتاهما» .
ج «کلّ» [و «جمیع» و «عامّه» ] لغیر المثنّی باختلاف الضمیر، نحو: «اشتریت العبدَ کلَّه أو جمیعَه أو عامَّتَه» و «جائنی القومُ کلُّهم أو جمیعُهم أو عامّتُهم» و «اشتریتُ الجاریهَ کُلَّها أو جمیعَها أو عامّتَها» و «جائَتِ النساءُ کُلُّهُنَّ أو جمیعُهُنَّ أو عامَّتُهُنَّ» .
[تنبیهٌ: إعْلَم أنّه یجب أنْ یَتَّصِلَ بهذه الألفاظِ ضمیرٌ مطابقٌ للمؤکَّد کما رأیت.]
د «أَجْمَع» و «أَکْتَع» و «أَبْتَع» و «أَبْصَع» لغیر المثنّی باختلاف الصیغه، نحو: «اشتریتُ العبدَ کلَّه أَجْمَعَ أَکْتَعَ أَبْتَعَ أَبْصَعَ» و «جائنی القومُ کُلُّهم أجْمَعُونَ أَکْتَعُونَ أَبْتَعُونَ أَبْصَعُونَ» و «اشتریتُ الجاریهَ کلَّها جَمْعاءَ کَتْعاءَ بَتْعاءَ بَصْعاءَ» و «قامتِ النساءُ کُلُّهُنَّ جُمَعُ کُتَعُ بُتَعُ بُصَعُ» .
1. ممّا ذکر یظهر أنّ المؤکَّد بالنفس والعین إنْ کان مثنّی فالأحسن أن تجمعهما وقد یجوز أنْ یُثنّیا تبعاً للفظ المؤکَّد.
أحکام التأکید المعنوی
1 إذا أردتَ تأکید الضمیر [المرفوع] المتّصل [أو المستتر] ب «النفس» و «العین» یجب تأکیده بضمیرٍ مرفوعٍ منفصلٍ، نحو: «ضربتَ أنتَ نفسُک» [و «إضرب انتَ نَفْسُک» به خلاف «القومُ جائُوا کلُّهم» و «أکرمتُکَ نَفْسَکَ» و «مررتُ بکَ ونَفْسِکَ» فَإنّه لا یجب التأکید فیها.]
2 ولا یُؤکَّدُ ب «کلّ» و «أجْمع» إلاّ ما له أجزاءٌ یَصِحُّ افتراقُها حِسّاً ک «القوم» أو حکماً کما تقول: «اشتریت العبدَ کلَّه» ولا
تقول: «اکرمتُ العبدَ کلَّه» .
3 إنّ «أکْتَع و أبْتَع و أبْصَع» أتْباعٌ لِ «أجْمَع» إذ لیس لها معنیً بدونه، ولا یجوز تقدیمها علی «أجمع» ولا یجوز ذکرُها بدونه.
[4 قد یُجَرُّ «النفس» و «العین» ب «الباء» الزّائدهِ، نحو: «زارَنا الأمیرُ بنفسِه أو بعینه»، و هما حینئذٍ یکونان مجرورَیْن لفظاً و معربَیْن بإعراب المتبوع محلاًّ.]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عَرّف التأکید ومثّل له.
2 عرّف التأکیدَ اللفظیَ مع ذکر المثال.
3 ما الفرقُ بین ألفاظ التأکید المعنوی؟ إشرح ذلک بالأمثله.
4 کیف تُؤَکَّدُ الضمیرُ المتّصلُ المرفوعُ ب «النفس» و «العین» ؟ مثّل لذلک.
5 ما هو شرط المؤکَّد ب «کلّ» و «أجمع» ؟
6 هل یجوز ذکر «أجمع» وحده بدون ذکر أخواتِها؟
التّمارین
1 میّز بین التأکید اللّفظی والمعنوی فیما یلی من الجمل وأعْرِبِ المؤکَّدَ:
أ) «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لاَءَمْلاَءَنَّ جَهنَّمَ مِنکُم أجمعینَ» الأعراف / 18.
ب) «… وهُمْ بالآخرهِ هُم یُوقِنونَ» الّنمل / 3.
ج) «وَعَلَّمَ آدمَ الأسماءَ کُلَّها» البقره / 31.
د) «وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ * أُولئِکَ المُقَرَّبُونَ» الواقعه / 10 11.
ه) «فَوَرَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أجمعینَ» الحجر / 92.
و) «یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوجُکَ الجنَّهَ» البقره / 35.
ز) «کَذَّبُوا بآیاتِنا کلِّها» القمر / 42.
ح) «کَلاّ إذا دُکَّتِ الأرضُ دَکّاً دَکّاً * وجاءَ رَبُّکَ وَالمَلَکُ صَفّاً صَفّاً» الفجر /2122.
ط) «وَلو شاءَ رَبُّکَ لاَآمَنَ مَنْ فی الأرضِ کُلُّهُم جَمیعاً» یونس / 99.
ی) «إنّا نَحنُ نَزَّلنا عَلیکَ القرآنَ تنزیلاً» الإنسان / 23.
2 ضَعْ خَطّاً تحت ما تجده صحیحاً:
أ) ذَهَبْتُ (أنَا نفسی أنتَ نفسُک أنَا نفسَک).
ب) کان الرومیّون (کلُّهم کلَّهم کلُّهم أجمعون) مُولِعِینَ بالحروب والفتوحات.
ج) اشفق علی أُخْتَیکَ (کِلْتاهما کِلْتَیْهما کِلَیْهما).
د) أَمَرَ القاضی بِإحْضارِ المدّعی والمدّعی علیه (کلاهما کُلِّهما کلیهما).
ه) الناسُ (جمیعٌ جمیعُهم أکتعون) خُلِقُوا أحراراً.
و) رأیتُکَ (نَفْسَکَ إیّاکَ نفسَکَ بنفسِکَ).
ز) ذَهَبَ زید)
کلُّه نفسُه زیدٌ).
3 أعْرِبْ ما یلی:
«واللّه ُ لا یهدی القومَ الظالمین * أُولئکَ جزائُهُمْ أَنَّ علیهم لعنهَ اللّه ِ والملائکهِ والناسِ أجمعینَ * خالدین فیها» آل عمران / 86 88.
الدّرس الثانی والثلاثون البدل و عطف البیان
القسم الرّابع من التوابع: البدل
تعریفه: وهو تابعٌ یُنْسَبُ إلیه ما نُسِبَ إلی متبوعه وهو المقصود بالنسبه دونَ متبوعِه.
أقسامه: وهی أربعهٌ:
الأوّل: بدلُ الکلّ من الکلّ وهو ما کان مدلولُه مدلولَ المتبوعِ، نحو: «جائنی زیدٌ أخوکَ» .
الثانی: بدلُ البعض من الکلّ وهو ما کان مدلولُه جزءَ مدلولِ المتبوعِ، نحو: «ضربتُ زیداً رأسَه» .
الثالث: بدلُ الاشتمال وهو ما کان مدلولُه متعلّقَ المتبوعِ، نحو: «سُلِبَ زیدٌ ثوبُه» و «أعجبنی عمروٌ عِلْمُه» .
[الرابع: البدل المباین وهو ما کان مدلولُه مخالفَ المتبوعِ وهو علی ثلاثه أقسامٍ: ]
أ بدل الغلط: وهو ما یُذْکَرُ بعد الغلط، [بأن لم یکن المبدل منه مقصوداً و انّما سبق اللسان إلیه،] نحو: «جائنی زیدٌ جعفرٌ» و «رأیتُ رجلاً حماراً»؛
[ب بدل النسیان: وهو ما اذا قصد المبدل منه فتبیّن بعد ذکره فَسادُ قصدِه (1)، نحو: «ذَهَبَ زیدٌ إلی المدرسهِ السوقِ»؛
ج بدل الإضراب: وهو ما اذا قصد کل واحدٍ من المبدل منه والبدل صحیحاً و یسمّی ایضاً بدلَ البداء، نحو: «حبیبی قمرٌ شمسٌ» .
تنبیهٌ: یلحق ببدل الکلّ من الکلّ بدلُ التفصیل وهو الذی فَصَّلَ ما قبلَهُ، نحو: «الإسم علی قسمَیْنِ منصرفٍ وغیرِ منصرفٍ» ویجوز فیه الإتباعُ علی الأصل، والرفعُ علی تقدیر المبتدأ أی «هما منصرفٌ وغیرُ منصرفٍ» والنصبُ علی المفعولیّه بتقدیر «أعنی» أی «أعنی منصرفاً وغیرَ منصرفٍ» .]
تتمّه: البدل إن کان نکرهً عن معرفهٍ یجب نعته، نحو قوله تعالی: «لَنَسْفَعاً بالنّاصیهِ * ناصِیَهٍ کاذبهٍ خاطئهٍ» (2) ولا یجب ذلک فی عکسه، نحو: «رأیتُ رجلاً عمراً» ولا فی المتجانسین، نحو: «رأیت رجلاً غلاماً»
و «رأیتُ زیداً أخاکَ» .
1. بدلُ الغلطِ یتعلّق باللّسان وبدلُ النسیان یتعلّق بالْجَنان. «جامع الدروس العربیه، أقسام البدل»
2. العلق / 15 16.
3. أی غیر مشتق.
القسم الخامس من التوابع: عطف البیان
وهو تابع غیرُ صفه (3) یُوضِح متبوعه وهو أشهر اسمیه، نحو: «قام أبو حَفْصٍ عُمَرُ» و «قام أبو عبد اللّه عُمَرُ» . [ویجب أنْ یطابق متبوعه فی أربعهٍ مِنْ عَشرَهِ أشیاءَ، کالنّعت الحقیقی.
ثُمّ اعلم أنّه کلُّ ما صلح أنْ یکون عطفَ البیان صلح أن یکون بدل الکلّ من الکلّ] وقد یلتبسُ بالبدل لفظاً، مثلُ: [ «رأیتُ القاتلَ الرجلِ جعفرٍ» ف «جعفر» عطفُ بیان ل «الرجل» لابدل لاِءنَّ البدلَ فی نیّه إحلاله محلَّ المبدلِ منه وهو هُنا ممتنعٌ فلا یجوز «رأیتُ القاتلَ جعفرٍ» لعدم جوازِ إضافهِ المعرَّفِ باللام إلی الخالی منها. وهکذا] قول الشاعر:
«أنَا ابْنُ التّارکِ البَکْرِیِّ بِشْرٍ عَلَیْهِ الطَّیْرُ تَرْقُبُهُ وُقُوعاً» (1)
[تنبیه: إذا وقع الإسم المعرّف باللام بعد «أیّ» الندائیّه یُعْرَبُ عطفَ بیانٍ أو بدلَ الکلّ من الکلّ إنْ کان جامداً، نحو: «یا أیُّها الناسُ» ونعتاً إنْ کان مشتقّاً، نحو: «یا أیُّها الکریمُ» .]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف البدل ومثّل له.
2 ما الفرقُ بینَ بدلِ البعض والإشتمال؟
3 ما الفرقُ بینَ بدلِ الغلط والنسیان؟
4 هل یجوز بدل النکره عن المعرفه؟
5 لِمَ لا یجوز أنْ یکون «زید» فی نحو: «جاء الضّاربُ الرجلِ زیدٍ» بدلاً عن «الرجل» ؟
1. جامع الشواهد: 1 / 220.
التّمارین
1 إستخرج البدل عمّا یأتی من الجمل واذکر نوعها وأعْرِبِ المُبْدَلَ منه:
أ) «وإنَّکَ لَتَهْدِی إلی صراطٍ مستقیمٍ * صراطِ اللّه ِ» الشوری / 52 53.
ب) «ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا کثیرٌ منهُمْ» المائده / 71.
ج) «یَسْئَلُونَکَ عنِ الشّهرِ الحرامِ قِتالٍ فیهِ» البقره / 217.
د) «قالُوا نَعْبُدُ إلهَکَ وإلهَ
آبائِکَ إبراهیمَ وإسماعیلَ وإسحاقَ إلهاً واحداً» البقره / 133.
ه) «وَلَوْلا دَفْعُ اللّه ِ النّاسَ بعضَهُم ببعضٍ لَفَسَدَتِ الأرضُ» البقره / 251.
و) «وقال موسی لاِءخیهِ هارونَ اخْلُفْنی فی قومی» الأعراف / 142.
ز) «قُتِلَ أصحابُ الأُخْدُودِ * النّارِ ذاتِ الوَقُودِ» البروج / 4 5.
ح) «فیه آیاتٌ بیّناتٌ مَقامُ إبراهیمَ … وللّه ِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البیتِ مَنِ اسْتَطاعَ إلیهِ سَبیلاً» آل عمران / 97.
ط) «إنّ للمتّقینَ مَفازاً * حدائقَ وأعناباً» النبأ / 31 32.
2 إسْتَخْرِج عطف البیان ممّا یلی من الجمل وأعْرِبِ المُبَیَّن؟
أ) «إنّ لِلمتّقینَ لَحُسْنَ مَآبٍ * جَنّاتِ عدنٍ مُفَتَّحَهً» صآ / 49 50.
ب) «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إنّکَ بالْوادِ المُقدّسِ طُویً» طه / 12.
ج) «ذکرُ رَحمتِ رَبِّکَ عبدَهُ زکریّا» مریم / 2.
د) «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عدلٍ منکُم هَدْیاً بالغَ الکعبهِ أوْ کفّارهٌ طعامُ مَساکینَ» المائده / 95.
ه) قال أمیرُالمؤمنینَ علیٌ علیه السلام: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ» نهج البلاغه، قصار الحکم 180.
3 أعْرِبْ ما یلی:
«قالَ عیسی بنُ مریمَ اللّهُمَّ ربَّنا أنْزِلْ عَلَیْنا مائدهً مِنَ السّماءِ تَکُونُ لَنا عیداً لاِءَوَّلِنا وآخِرِنا» المائده / 114.
تمارین عامّه
إستخرج التوابع ممّا یلی مِنَ الآیاتِ الشریفهِ وأَعْرِبْ متبوعَها:
أ) «یا أَیُّها المُزَّمِّلُ * قُمِ اللّیلَ إلاّ قَلیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنهُ قلیلاً * أو زِدْ عَلیهِ» المزّمّل / 1 4.
ب) «إهْدِنا الصّراطَ المستقیمَ * صِراطَ الّذینَ أنْعَمْتَ علیهم» الحمد / 6 7.
ج) «إنّ یومَ الفصلِ میقاتُهُمْ أجمعینَ * یومَ لا یُغْنی مولیً عَن مولیً شیئاً» الدخان / 40 41.
د) «فذلِکُمُ اللّه ُ ربُّکُمُ الحَقُّ» یونس / 32.
ه) «لَقَدْ جائَکُمْ رَسولٌ مِنْ أَنفسِکُم عزیزٌ عَلیهِ ما عَنِتُّمْ حریصٌ عَلیکُم بالمؤمنینَ رئوفٌ رحیمٌ» التوبه / 128.
و) «جَعَلَ اللّه ُ الکعبهَ البیتَ الحرامَ قیاماً للنّاسِ» المائده / 97.
ز) «إنّی أَنَا رَبُّکَ»
طه / 12.
ح) «أَلَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللّه ُ مثلاً کلمهً طیّبهً کشجرهٍ طیّبهٍ أصلُها ثابتٌ وفرعُها فی السماءِ» إبراهیم / 24.
ط) «یا أیُّها الإنسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکریمِ» الإنفطار / 6.
ی) «یا أیُّها النَبِیُ جاهِدِ الکفّارَ وَالمنافقینَ واغْلُظْ عَلَیْهِمْ» التّحریم / 9.
باب الاسم
المبنیات
* المضمرات
* اسماء الإشارات
* الموصولات
* اسماء الافعال
* اسماء الاصوات
* المرکبات
* الکنایات
* الظروف المبنیّه
الدّرس الثالث والثلاثون المضمرات (1)
الباب الثانی: فی الإسم المبنی
[وهو علی قسمین:
الأوّل: ما وقع غیرَ مرکب مع غیره، مثل: «ألف، با، تا، ثا …» ونحو: «أحد اثنان ثلاثه …» مَثَلاً وکلفظ «زید» وحده. فإنّه مبنیٌ بالفعل علی السکون ومعربٌ بالقوّه.
الثانی: ما شابَهَ مبنیَ الأصلِ، [والمشابهه بوجوهٍ: ]
1 أنْ یکون [الإسم] فی الدلاله علی معناه محتاجاً إلی قرینهٍ ک «أسماء الإشاره»، نحو: «هؤلاء» .
2 أنْ یکون علی أقلَّ من ثلاثه أحرفٍ، نحو: «ذا» و «مَنْ» .
3 أنْ تَضَمَّنَ معنی الحرف، نحو: «أَحَدَ عَشَرَ» إلی «تِسْعَهَ عَشَرَ» .
و هذا القسم لا یصیر معرباً أصلاً. وحکمه أن لا یختلف آخره باختلاف العوامل. وحرکاتُه تُسمّی ضَمّاً وفتحاً وکسراً والسکون وقفاً (1).
1. والصحیح أن یقال: «وغیر الحرکه یُسمّی سکوناً» .
أنواع المبنی (1): وهی ثمانیهٌ:
1 المضمرات 2 أسماء الاشارات 3 الموصولات 4 أسماء الأفعال
5 أسماء الأصوات 6 المرکّبات 7 الکنایات 8 بعض الظروف.
النوع الأوّل من المبنیّات: المضمرات
تعریف المضمر: وهو اسمُ ما وُضِعَ لیدلَّ علی متکلّمٍ أو مخاطبٍ أو غائبٍ تَقَدَّمَ ذِکْرُه؛ لفظاً [، نحو: «إنّ اللّه َ هوَ الرَّزَّاقُ» (2)] أو معنیً [، نحو: «إعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتّقْوی» (3)] أوْ حُکماً [، نحو: «وَلاِءَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ» (4)].
أقسام المضمر: وهو علی قسمین:
الأوّل: متّصل؛ وهو ما لا یستعمل وحده [ویأتی علی ثلاثه أقسام: ]
أ مرفوعٌ، نحو: «ضربتُ» إلی «ضَرَبْنَ»؛
ب منصوبٌ، نحو: «ضَرَبَنی» إلی «ضَرَبَهُنَّ»؛
ج مجرورٌ، نحو: «غلامی» إلی «غلامهنّ» و «لی» إلی «لَهُنَّ» .
الثانی: منفصلٌ؛ وهو ما یستعمل وحده [ویأتی علی قسمین: ]
1 مرفوع؛ وهو «أنا» إلی «هُنَّ»؛
2 منصوبٌ، وهو «إیّایَ» إلی «إیّاهُنّ» .
فذلک سبعون ضمیراً.
1. والمرادُ القسم الثانی من أقسام المبنیّ.
2. الذاریات / 58.
3. المائده / 8.
4. النساء / 11.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف المبنیّ بقِسْمَیْه ومثّل لهما.
2 عدّدِ المبنیّات.
3 عرّف المضمر ومثّل له.
4 أذْکُرْ أنحاءَ تقدّمِ مرجعِ الضمیرِ الغائبِ بأمثلهٍ مفیدهٍ.
5 عَرّف ضمیرَیِ المتّصل والمنفصل واذْکُرْ أقسامهما.
التّمارین
1 میّز بین الضمائر المتّصله والمنفصله من الآیات المبارکه التالیه وبَیِّنْ نوعها ذاکراً للسبب:
أ) «رَبَّنا إنَّنا سَمِعنا» آل عمران / 193.
ب) «ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَما قَلی» الضُّحی / 3.
ج) «قالَ لَه صاحبُهُ وَهُوَ یُحاوِرُهُ» الکهف / 37.
د) «منها خَلَقْناکُمْ وفِیها نُعیدُکُمْ» طه / 55.
ه) «یا أیُّها الّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُها النّاسُ وَالحِجارهُ» التّحریم / 6.
و) «إیّاکَ نَعْبُدُ وإیّاکَ نَستَعینُ» الحمد / 5.
ز) «یا لَیْتَنی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً» النّساء 73.
ح) «قالُوا سُبحانَ رَبِّنا إنّا کُنّا ظالمینَ» القلم / 29.
ط) «إنْ هُوَ إلاّ ذِکْری لِلْعالَمینَ» الأنعام / 90.
ی) «فَمَنْ یُرِدِ اللّه ُ أنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلامِ» الأنعام / 125.
2 أعْرِبْ مایلی:
أ «فَسَیَکْفیکَهُمُ اللّه ُ وَهُوَ السّمیعُ العلیمُ» البقره / 137.
ب «أَنُلْزِمُوکُمُوها
وأنتم لها کارهونَ» هود / 28.
الدّرس الرابع والثلاثون المضمرات (2)
مواضع استتار الضمیر
إعْلَمْ أَنَّ المرفوعَ المتّصلَ خاصّه قد یکون مستتراً أی مستکناً وهو علی قسمین: واجبٌ وجائزٌ.
والاستتار الواجب فی سبعه مواضعَ:
أ فی المضارع المخاطب ک «أنْتَ» فی نحو: «تَضْرِبُ»؛
ب فی المضارع المتکلم مطلقاً ک «أنا» و «نَحْنُ» فی نحو: «أضْرِبُ» و «نَضْرِبُ»؛
ج فی امر المخاطب ک «أنْتَ» فی نحو: «إضْرِبْ»؛
[د فی أفعال الإستثناء مثل «خلا، عدا، حاشا، لیس ولا یکونُ» ک «هو» فی نحو: «جاء القومُ خلا زیداً»؛
ه فی أَفْعَل التّعجب ک «هو» فی نحو: «ما أحْسَنَ زیداً»؛
و فی أفعل التفضیل ک «هو» فی نحو: «زیدٌ أحْسَنُ وجهاً»؛
ز فی اسم الفعل غیر الماضی ک «أنْتَ» فی نحو: «صَهْ» بمعنی اُسْکُتْ و «أنا» فی نحو: «اُفٍّ» بمعنی أَتَضَجَّرُ.]
والاستتار الجائز فی أربعه مواضعَ:
أ فی الماضی للغائب والغائبه ک «هو» و «هی» فی نحو: «زیدٌ ضَرَبَ» و «هندٌ ضَرَبَتْ» .
ب فی المضارع للغائب والغائبه ک «هو» و «هی» فی نحو: «زیدٌ یَضْرِبُ» و «هندٌ تَضْرِبُ»؛
ج فی الصّفه أعنی اسمَ الفاعلِ والمفعولِ و غیرهما ک «هو» و «هی» فی نحو: «زیدٌ ضاربٌ» و «هندٌ ضاربهٌ»؛
[د فی اسم الفعل الماضی ک «هو» فی نحو: «هیهات» بمعنی بَعُدَ.]
تبصره: لا یجوز استعمال المنفصل إلاّ عند تعذّر المتّصل، نحو قوله تعالی: «إیّاکَ نَعْبُدُ» (1) و «وَقَضی رَبُّکَ ألاّ تَعْبُدُوا إلاّ إیّاهُ» (2)
ضمیر الشَأْن والقِصَّه: إعلم أنّ لهم ضمیراً غائباً [مفرداً] قبلَ جملهٍ تُفَسِّرهُ ویُسَمّی ضمیرَ الشأنِ فی المذکر، نحو: «قُل هو اللّه ُ أحدٌ» (3) و «إنّهُ زیدٌ راکبٌ» وضمیرَ القصّهِ فی المؤنث، نحو: «هی هندٌ ملیحهٌ» و «إنّها زینبُ قائمهٌ» .
1. الحمد / 5.
2. الإسراء / 23.
3. الإخلاص / 1.
أحکامه
[أ لا یُعْرَبُ ضمیرُ الشأنِ والقصّهِ إلاّ مبتدأً
أو اسمَ اَحَد النواسخ کما رأیتَ.
2 قد یستتر، نحو: «کانَ زیدٌ عالمٌ» .]
ضمیر الفصل: قد یدخل بین المبتدأ والخبر ضمیرٌ مرفوعٌ منفصلٌ مطابقٌ للمبتدأ إذا کان الخبرُ معرفهً أو «أفْعَل مِنْ کذا» ویُسَمّی فَصْلاً للفصل بین الخبر و الصفه، نحو: «زیدٌ هو القائمُ» و «کان زیدٌ هو القائمَ» و «زیدٌ هو أفضلُ مِنْ عمروٍ» وقوله تعالی:
«کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ» (1)
[تنبیهٌ: هذا الضمیر یفید التأکیدَ والحصرَ وَلا محلَّ لَهُ مِنَ الإعرابِ ویُسَمّی عِماداً أیضاً.]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 اُذْکُرْ مواضعَ استتارِ الضمیر وجوباً مع أمثلهٍ مفیدهٍ.
2 ما هو إعراب ضمیر الشأن والقصّه؟ مثّل لهما.
3 ما هی فائده ضمیر الفصل؟ بَیِّنْها بمثال.
1.المائده / 117.
التّمارین
1 میِّزْ بین الضمائر المستتره وجوباً وجوازاً من الآیات المبارکه:
أ) «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إنَّهُ کانَ تَوّاباً» النصر / 3.
ب) «وَما أنَا بِطارِدِ الّذِینَ آمَنُوا إنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلکِنّی أَریکُم قَوماً تَجْهَلُونَ» هود / 29.
ج) «فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَئُوا کتابِیَهْ» الحاقّه / 19.
د) «إنَّ اللّه َ یُحِبُّ المتوکّلینَ» آل عمران / 159.
ه) «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدرَکَ» الشرح / 1.
و) «إنَّ اللّه َ فالِقُ الحبِّ والنّوی یُخْرِجُ الحَیَ مِنَ المَیّتِ ومُخْرِجُ المیّتِ مِنَ الحَیِّ» الإنعام / 95.
ز) «قُتِلَ الإنسانُ ما أَکْفَرَهُ» عبس / 17.
ح) «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قولاً کَریماً» الإسراء / 23.
ط) «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّه ِ حدیثاً» النّساء / 87.
2 إستخرج ضمائر الشأن والقصّه والفصل من الجمل التالیه وبَیِّنْ اعرابَها:
أ) «إنّهُ لا یَیْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللّه ِ إلاّ القومُ الکافِرُونَ» یوسف / 87.
ب) «ذلکَ بأنَ اللّه َ هوالحَقُّ وَأَنَّ مایَدْعُونَ مِنْ دونِهِ هُوَالباطِلُ» الحج / 62.
ج) «إنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَبْتَرُ» الکوثر / 3.
د) «فَإنَّها لا تَعْمَی الأبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَی القُلوبُ الّتی
فی الصّدورِ» الحج / 46.
ه) «إنَّ رَبَّکَ هُوَ أعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَن سَبیلِه وَهُوَ أَعْلَمُ بِالمُهْتَدِینَ» الأنعام / 117.
و) «لَوْلا أنْ مَنَّ اللّه ُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الکافِرونَ» القصص / 82.
ز) «واقتربَ الوعدُ الحقُّ فِإذا هی شاخصهٌ أبْصارُ الّذینَ کَفَروا» الأنبیاء / 97.
ح) «وَإنْ یَأْتُوکُمْ أُساری تُفادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إخراجُهُمْ» البقره / 85.
ط) «کُنّا نَحْنُ الوارثینَ» القصص / 58.
ی) «إتَّقُوا مَعاصِیَ اللّه ِ فی الخَلَواتِ فَإنَ الشّاهِدَ هُوَ الحاکمُ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 324.
3 أَعْرِبْ ما یلی:
أ «وَما کُنّا مُهلِکِی القُری إلاّ وَأهْلُها ظالِمونَ» القصص / 59.
ب «فَاللّه ُ هُوَ الوَلِیُ وَهُوَ یُحْیِ المَوتی وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قدیرٌ» الشوری / 9.
الدّرس الخامس والثلاثون أسماء الاشارات و الموصولات
النوع الثانی من المبنیّات: أسماءُ الإشارات
تعریف اسم الإشاره: [وهو] ما وضع لیدلُّ علی مشار إلیه.
ألفاظه: وهی خمسه ألفاظٍ لِسِتَّهِ معانٍ:
1 «ذا» للمذکّر؛
2 «ذانِ» و «ذَیْنِ» لمثنّاه؛
3 [ «ذی، ذِهْ، ذِهِ، ذِهِی]، تِی، تِهْ، تِهِ، تِهِی، تا» للمؤنّث؛
4 «تانِ» و «تَیْنِ» لمثنّاه؛
5 «أُولاءِ» بالمدِّ و[ «أُولی» ] بالقصر لِجَمْعِهِما.
[ثمّ إنّه] قد تدخل بأوائلها هاءُ التنبیه، نحوُ: «هذا» و «هذان» و «هاتا» و «هاتان» و «هؤلاءِ» . ویَتّصل بأواخرها حرفُ الخطاب [لِیَدُلَّ علی جنس المخاطب وعدده] وهی أیضاً خمسه ألفاظٍ لسته معانٍ «کَ، کما، کُم، کِ، کُما، کُنَّ» فذلک خمسه وعشرون حاصله مِن ضَرْب خمسهٍ فی خمسهٍ. و هی «ذاک» الی «ذاکنّ» و «ذانک» الی «ذانکنّ» و کذلک البواقی.
وقد یزاد قبل حرف الخطاب لامُ البُعد لیدلّ علی بُعد المشار إلیه.] وعلیه ف «ذا» للقریب و «ذلک» للبعید و «ذاک» للمتوسّط.
[تتمّه: بعض أسماء الإشارات یفید الإشاره إلی المکان القریب، مثل: «هُنا وهاهنا» والمتوسّط، مثل: «هناکَ وهاهناکَ» والبعید، مثل: «هنالک وثَمَّ» .
ولا تُعْرَبُ هذه الأسماء إلاّ مفعولاً فیه، نحو: «قِفْ
هُنا» .]
النوع الثالث من المبنیّات: الموصولات
تعریف الموصول: [وهو] اسم لا یصلح أن یکون جزءاً تامّاً من جملهٍ إلاّ بصلهٍ بعده وهی جمله خبریه [أو ظرفٌ أو جارٌ ومجرورٌ متعلّقان ب «اسْتَقَرَّ» المحذوف]. ولا بُدّ له مِنْ عائدٍ فیها یعود إلی الموصول، نحو: «الّذی» فی قولنا: «جائنی الذی أبوه فاضل أوْ قام أبوه [أوْ عندَکَ أوْ فی المدرسه» ].
أقسام الموصول:
[1 مختصٌّ وهو] «الّذی» للمذکّر و «الّتی» للمؤنث و «اللّذانِ» و «اللّتانِ» و «اللّذَیْنِ» و «اللَّتَیْنِ» لِمثنّاهما بالألِف فی حاله الرفع وبالیاء فی حالَتَیِ النصب والجرّ، و «الاُلی» و «الّذِینَ» لجمع المذکّر و «اللاّتی» و «اللّواتی» و «اللاّئی» و «اللّوائی» لجمع المؤنث مطلقاً.
[2 مشترکٌ وهو ما یستعمل للمذکّر والمؤنث مطلقاً وهو] «ما» و «مَنْ» و «أیُ» [وقد تستعمل بالتّاء للمؤنث] و «ذو» فی لغه بنی طیّ، نحو قول الشاعر:
«فَإنّ الماءَ ماءُ أبی وجَدّی وبِئْری ذُو حَفَرْتُ وذُو طَوَیْتُ» (1)
1. جامع الشواهد: 2 / 150.
أی «الّتی حَفَرْتُها» و «الّتی طویتُها» و «الألف واللاّم» وصلتُه اسمُ الفاعل أوِ المفعول، نحو: «الضّاربُ زیدٌ» أی «الّذی ضَرَبَ، زیدٌ» و «المضروبُ عمروٌ» أی «الّذی ضُرِبَ، عمروٌ»، [و «ذا» الواقعه بعد «مَنْ» أو «ما» الإستفهامیّتَیْن، نحو، «مَنْ ذا رأیتَه؟» أی «مَن الّذی رَأَیْتَه؟» و «ماذا صَنَعْتَه؟» أی «ما الّذی صَنَعْتَه؟» .]
تنبیهان:
1 یجوز حذف العائد من اللفظ إن کان مفعولاً، نحو: «قام الّذی ضربت» أی قام الّذی ضربته.
2 إعْلَمْ أَنَّ «أیّاً» و «أیّه» معربهٌ إلاّ إذا حُذِفَ صَدْرُ صِلَتِهما، نحو قوله تعالی: «ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کلِّ شیعهٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً» (1) أی هو أشَدُّ.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف اسم الإشاره ومثّل له.
2 عَلامَ تَدُلُّ کاف الخطاب الملحقهُ بأسماء الإشارات؟
3 ما هو إعرابُ أسماء الإشارات المکانیّه؟
4
مِنْ کم جُزءً ترکّب «ذلک» و «هنالک» ؟ بَیِّنْها.
5 ما هو الإسم الموصول؟
6 ما الفرق بین الموصول المختص والمشترک؟
7 عَدّد ألفاظَ الموصول المشترک.
8 ما هو شرطُ صلهِ «الألف واللاّم» ؟
9 متی یجوز حذف العائد من الصله؟
10 متی تبنی «أیّ» الموصوله؟
1. مریم / 69.
التّمارین
1 إستخرج أسماء الإشارات وعیّن نوعها وبیّن إعرابها مما یلی:
أ) «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی رَبِّهِمْ» الحج / 19.
ب) «فذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إلی فرعونَ وَمَلاَءِهِ» القصص / 32.
ج) «ولا تَقْرَبا هذِهِ الشجرهَ فَتَکُونا مِنَ الظالمینَ» البقره / 35.
د) «ذلکَ الیومُ الحَقُّ» النبأ / 39.
ه) «وَمَنْ یَفْعَلْ ذلکَ فأُولئِکَ هُمُ الخاسرونَ» المنافقون / 9.
و) «هُنالک تَبْلُوا کلُّ نفسٍ ما أسْلَفَتْ» یونس / 30.
ز) «قالَ إنّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إحدَی ابْنَتَیَ هاتَیْنِ» القصص / 27.
ح) «إنّا هیهُنا قاعِدُونَ» المائده / 24.
ط) «فَلا یَقْرَبُوا المسجدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهم هذا» التوبه / 28.
ی) «فَما لِهؤُلاءِ القومِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حدیثاً» النساء / 78.
2 إستخرج «الأسماء الموصوله» و «الصّله» و «العائد» من الجمل التّالیه وأعْرِبْها:
أ) «أُذْکُرُوا نِعْمَتی الّتی أنعمتُ علیکم» البقره / 40.
ب) «یا أَیُّها النبیُ إنّا أَحْلَلْنا لَکَ أزواجَکَ اللاّتی آتیتَ أُجُورَهُنَّ» الأحزاب / 50.
ج) «وَهُوَ الّذی فی السماء إلهٌ وَفی الأرضِ إلهٌ» الزّخرف / 84.
د) «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ» طه / 72.
ه) «قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلْکِ تُؤْتِی المُلْکَ مَنْ تَشاءُ» آل عمران / 26.
و) «والسّابحاتِ سَبْحاً * فالسّابقاتِ سَبْقاً * فَالمُدَبِّراتِ أمْراً» النازعات/3 5.
ز) «إذ قالَ لاِءَبیهِ وَقَومِهِ ماذا تَعبُدُونَ» الصافات / 85.
ح) «ألا إنَّ للّه ِ مَنْ فی السمواتِ وَمَنْ فی الأرضِ» یونس / 66.
ط) «قَالَ الَّذی عِنْدَهُ علمٌ مِن الکتابِ …» النمل / 40.
ی) «وَهذا کِتابٌ أنْزَلْناهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الّذی بَیْنَ یَدَیْه» الأنعام
/ 92.
3 أعْرِبْ ما یلی:
أ «هُنالِکَ دَعا زکریّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرّیّهً طَیِّبَهً إنّکَ سمیعُ الدّعاءِ» آل عمران / 38.
ب «إنَّ اللّه َ وَملائکتَهُ یُصَلُّونَ عَلی النبیِّ یا أَیُّها الّذینَ آمنوا صَلُّوا عَلیهِ وَسَلّموا تَسلیماً» الأحزاب / 56.
الدّرس السّادس والثّلاثون أسماء الافعال و الاصوات و المرکبات
النوع الرابع من المبنیّات: أسماءُ الأفعال
تعریف اسم الفعل: [وهو] کلّ اسم بمعنی الأمر والماضی [والمضارع]، نحو: «رُوَیْدَ زیداً» أی «أَمْهِلْهُ» و «هَیْهاتَ زیدٌ» أی «بَعُدَ» [و «أَوَّه» أی «أَتَوَجَّعُ» .
وله وزن] قیاسیّ وهو «فَعالِ» بمعنی الأمر، من الثلاثی (1)، نحو: «نَزالِ» بمعنی «إنْزِلْ» و «تَراکِ» بمعنی «أتْرُکْ» .
ویلحق ب «فَعالِ» بمعنی الأمر [ثلاثهُ أشیاءَ فتبنی لمشابهتها له]:
أ «فَعالِ» مصدراً معرفهً، نحو: «فَجارِ» بمعنی «الفجور»؛
ب صفهً للمؤنث، نحو: «یا فَساقِ» بمعنی «فاسقه» و «یا لَکاعِ» بمعنی «لاکعه»؛
ج علماً لِلأعْیانِ المؤنثه، نحو: «قَطامِ» و «غَلابِ» (2) و «حَضارِ» (3). وهذه الثلاثه الأخیره لیست من أسماء الأفعال وإنّما ذُکِرَتْ هیهُنا للمناسبه.
1. وما عدا ذلک فالمُعَوَّلُ فیه السّماعُ، نحو: صَهْ (أُسْکُتْ)، أُفٍّ (أَتَضَجَّرُ)، وَیْ، واهاً، وا (أعْجَبُ)، حَیَ، حَیَّهَل (أَقْبِلْ)، هَیْتَ، هیّا (أسْرِعْ)، إیْهِ (إمْضِ فی حدیثکَ)، إیْهاً (کُفَّ)، وَرائَکَ (تَأَخَّرْ) أَمامَکَ (تَقَدَّمْ)، دونَکَ، هاک، هاء، عِنْدَکَ، لَدَیْکَ (خُذْ)، مَهْ (إنْکَفِفْ)، بَلْهَ (دَعْ)، مَکانَکَ (أُثْبُتْ) شَتّانَ (بَعُدَ وافْتَرَقَ)، علیکَ (إلْزَمْ)، إلَیْکَ (تَنَحَّ)، وغیر ذلک ممّا ورد فی المطولات.
2. وهما عَلَمانِ لِمَرْأَتَیْنِ. «لسان العرب: 6 / 306؛؛ 1 / 653» .
3. وهی علمٌ لکوکبٍ یُشْبِهُ السُّهَیْل. «لسان العرب: 4 / 200» .
النوع الخامس من المبنیّات: أسماءُ الأصوات
تعریف اسم الصّوت: وهو کلّ اسم حُکِیَ به صوتٌ [صادرٌ من الحیوان أوِ الجمادات]، نحو: «غاقِ» لِصَوْتِ الغُراب، و «طاقْ» لحکایه الضّرب و «طَقْ» لحکایه وَقْعِ الحجارهِ بعضِها ببعضٍ، أوْ خُوطِبَ به البهائم [والطفلُ سواءٌ أکان الخطاب للزّجر والمنع، نحو: «هَلاَ» لِزَجْرِ الفَرَسِ و «عَدَس» للبغل أوْ لِلْحثّ والدَّعْوَه]، نحو: «نِخْ» لاِءناخهِ البَعیرِ [و «دَجْ» لِدَعْوَهِ الدَّجاج إلی الطّعامِ والشّرابِ].
النوع السادس من المبنیّات: المرکبات
تعریف المرکّب: وکلّ اسم رُکِّبَ من الکلمتین لیس بینهما نسبهٌ أی لیس بینهما نسبهٌ إضافیّهٌ ولا إسنادیّهٌ.
أقسامه: وهو علی قسمین:
أ ما تَضَمَّنَ الثانی منه حرفاً فیجب بنائهما علی الفتح، نحو: «أَحَدَ عَشَرَ» إلی «تِسْعَهَ عَشَرَ» إلاّ «إثْنَی عَشَرَ» فإنَّ الجزءَ الأوّلَ منه معربٌ کالمثنی [والجزء الثانی مبنیٌ علی الفتح].
ب ما لم یَتَضَمَّنِ الثانی حرفاً فهو علی قسمین:
1. ألاّ یکونَ الجزءُ الثانی مبنیّاً قبلَ الترکیبِ ففیها ثلاثُ لغاتٍ أفْصَحُها بناءُ الأوّل علی الفتح وإعرابُ الثانی إعرابَ غیر المنصرف (1)، نحو: «بَعْلَبَکّ» و «مَعْدِیکَرِب» .
1. وفیه لغتان أخرَیان «إحدیهما إعرابُ الجزئینِ معاً وإضافهُ الأوّل إلی الثانی ومَنْعُ صرفِ المضاف إلیه. وأُخْریهما إعرابُ الجزئین وإضافهُ الأوّل إلی الثانی وصرفُ الثانی.» (شرح جامی: ص 262).
[2. أنْ یکون الجزء الثانی مبنیّاً قبل الترکیب فحینئذٍ یبنی الجزءُ الأوّلُ علی الفتح والثانی علی الکسر، نحو: «سِیبَوَیْهِ» و «بابَوَیْهِ» .]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّفِ اسم الفعل ومثّل له.
2 ما هو وزن القیاسی لاسم الفعل؟ مثّل لذلک.
3 ماذا یلحق بوزنِ «فَعالِ» ؟
4 کم قسماً لاسم الصوت؟ مثّل لذلک.
5 ما هو الإسم المرکّب؟
6 أذکر أقسام الإسم المرکّب.
7 ما هو إعراب الجزء الثانی من المرکّب غیر المشتمل علی حرفٍ؟
التّمارین
1 إستخرج أسماءَ الأفعال والمرکبات من الجمل التّالیه وعیّن فاعلَ أسماء الأفعال وأَعْرِبِ المرکباتِ:
أ) «وَبَعَثْنا مِنهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً» المائده / 12.
ب) «فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ» الإسراء / 23.
ج) «وَیْکَأَنَّ اللّه َ یَبْسُطُ الرزقَ لِمَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَیَقْدِرُ» القصص / 82.
د) «یا أَیُّها الّذینَ آمَنُوا عَلیکم أَنْفُسَکُمْ» المائده / 105.
ه) «فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَءُوا کِتابیَه» الحاقّه / 19.
و) «فَانْبَجَسَتْ مِنهُ اثنتا عَشَرَهَ عَیناً» الأعراف / 160.
ز) «هیهاتَ هیهاتَ لِما تُوعدُونَ» المؤمنون / 36.
ح)
«إنّ عِدَّهَ الشّهورِ عندَاللّه ِ اثنا عَشَرَ شهراً» التوبه / 36.
ط) «یا أبَتِ إنِّی رأیتُ أحَدَ عَشَرَ کوکباً» یوسف / 4.
ی) «قالَتْ هَیْتَ لَکَ» یوسف / 23.
ک) «شَتّانَ ما بَیْنَ عَمَلَیْنِ عملٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وتَبْقَی تَبِعَتُهُ وَعَمَلٍ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ ویَبْقی أَجْرُهُ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 121.
ل) «هَیْهات مِنّا الذِّلّهُ» اللّهوفُ علی قتلی الطّفوف: ص 97.
م) «یا دنیا یا دنیا إلیکِ عنّی» نهج البلاغه، قصار الحکم: 77.
2 إمْلأ الفراغات التالیه بما یناسبها من الکلمات الآتیه:
«أکالِ، إیهاً، بَدارِ، دونَکَ، حَیَّهَل، أَوَّهْ، بَلْهَ»
أ) «… … الثریدَ» .
ب) «… … الکتابَ» .
ج) «… … التّوانی إنّه آفه الفلاح» .
د) «… … أَیُّها الطّلابُ» .
ه) «… … الطعام» .
و) «… … مِنْ تَساهُلِکَ» .
ز) «… … عَنّا» .
3 أعْرِبْ ما یلی:
«أُفٍّ لَکُم ولِما تَعبُدُونَ مِنْ دونِ اللّه ِ أفَلا تعقلون» الأنبیاء / 67.
الدّرس السّابع والثّلاثون الکنایات
النّوع السابع من المبنیّات: الکنایات
تعریفها: وهی أسماءٌ وُضِعَتْ لِتدلَّ علی عددٍ مبهمٍ وهی «کَمْ» و «کَذا» [و «کَأیِّنْ» [أوْ حدیثٍ مبهمٍ وهو «کَیْتَ» و «ذَیْتَ» .
أقسام «کَمْ» : وهی علی قسمین:
1 إستفهامیّه: [بمعنی «أیُ عددٍ» ] وما بعده مفردٌ منصوبٌ علی التمییز، نحو: «کم رجلاً عندک؟» .
2 خبریّه: وما بعدَه مجرورٌ مفردٌ، نحو: «کم مالٍ أنْفَقْتُه» أوْ مجموعٌ، نحو: «کم رجالٍ لقیتُهم» ومعناه التکثیر.
وقد تَأتی «مِنْ» [الزائده] بعدهما، نحو: «کَمْ مِنْ رجلٍ لقیتَهُ؟» و «کَمْ مِنْ مالٍ أنْفَقْتُه» وقد یحذف ممیّزهما لقیام قرینهٍ، نحو: «کَمْ مالُکَ؟» أی «کم دیناراً مالُکَ؟» و «کم ضربتَ؟» أی «کم رجلاً ضربتَ؟»، ونحو: «کم أنفقْتُ» أی «کم مالٍ أَنْفَقْتُ» .
إعرابها: إعْلَمْ أنَّ لِ «کم» فی الوجهین ثلاثهَ إعراباتٍ:
1 النصب: وهو إذا کان بعده فعلٌ غیرُ مشتغل عنه بضمیره، فتقع «کم» مفعولاً
به، نحو: «کم رجلاً ضربتَ؟» و «کم غلامٍ ملکتُ» أوْ مفعولاً مطلقاً إن کان مصدراً،
نحو: «کم ضَرْبَهً ضربتَ؟» أوْ مفعولاً فیه [إن کان ظرفاً]، نحو: «کم یوماً سرتَ؟» و «کم یومٍ صمتُ» .
2 الجرّ: وهو إذا کان ما قبلَه حرف جرٍّ، نحو: «بِکَمْ رجلاً مررتَ؟» و «علی کم رجلٍ حکمتُ»، أوْ مضافاً، نحو: «غلامَ کم رجلاً ضربتَ؟» و «مالَ کم رجلٍ سلبتُ» .
3 الرّفع: [وهو] إذا لم یکن شَیءٌ من الأمرین؛ فیکون مبتدأً إذا لم یَکُنْ تمییزه ظرفاً، نحو: «کم رجلاً أخوک؟» و «کم رجلٍ ضربتُه»، وخبراً إنْ کان ظرفاً، نحو: «کم یوماً سَفَرُکَ؟» و «کم شَهْرٍ صومی» .
[کذا: یُکنّی بها عن العدد القلیل والکثیر ویجبُ فی تمییزها النصبُ، نحو: «جاءَ کذا معلّماً» و «قبضتُ کذا وکذا درهماً» .
کَأَیِّنْ: وهی تفید التکثیر ک «کم» الخبریّه وممیزُها مجرورٌ ب «مِنْ» الزائده غالباً وتُعْرَبُ مبتدأً، نحو: «کَأَیِّنْ مِنْ رجلٍ رأیتُه» إلاّ إذا أَتی بعدها فعلٌ متعدٍّ لم یَسْتَوْفِ مفعولَه، نحو: «کَأَیِّنْ من مِسْکینٍ أکرمتُ» .
کیت وذیت: لا تُستعملانِ إلاّ مُکَرَّرتَیْنِ، بالعطف أوْ بدونه، نحو: «قلتُ کَیْتَ وَکَیْتَ»، «فَعَلَ زیدٌ ذیتَ ذیتَ» .]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّفِ الکنایه ومثّل لها.
2 ما الفرقُ بین «کم» الخبریه والإستفهامیه؟
3 متی تُنْصَبُ «کم» ؟
4 متی تُرْفَعُ «کم» ؟
5 هل یجوزُ زیادهُ «منْ» علی تمییز «کذا» ؟
6 ما هو إعراب «کَأَیِّنْ» محلاً؟
التّمارین
1 إستخرج الکنایاتِ وتمییزَها من الجمل التالیه وأعْرِبْها:
أ) «کم مِنْ فِئهٍ قلیلهٍ غَلَبَتْ فِئهً کثیرهً بِإذْنِ اللّه» البقره / 249.
ب) «قالَ کم لَبِثْتُمْ فی الأرضِ عددَ سِنینَ» المؤمنون / 112.
ج) «وکَأَیِّنْ مِنْ نبیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کثیرٌ» آل عمران / 146.
د) «سَلْ بنی إسرائیلَ کم آتَیْناهُمْ مِنْ آیهٍ بَیّنهٍ» البقره / 211.
ه) «کم
مِنْ قریهٍ أهلکناها فَجائَها بَأْسُنا بَیاتاً أوْ هُمْ قائِلُونَ» الأعراف / 4.
و) «وَکَأَیِّنْ مِنْ آیهٍ فی السّمواتِ والأرضِ یَمُرُّونَ علیها» یوسف / 105.
ز) «أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ القُرُونِ أَنَّهُمْ إلَیْهِم لا یَرْجِعُونَ» یس / 31.
ح) «ولا تَقْطَعُوا نَهارَکُمْ ب «کَیْتَ وکَیْتَ» وفَعَلْنا کذا وکذا فإنَّ مَعَکُمْ حَفَظَهً یَحْفَظُونَ عَلَیْکُم» تحف العقول: ص 103.
2 ضَعْ خَطّاً تحت ما تجده صحیحاً:
أ) «بِکَمْ (دینارٍ، دنانیرٍ، دیناراً) اشتریتَ عبائک؟»
ب) «کم (مصاعباً، مصیبهً، مصاعبَ) إقتحمتُها.»
ج) «کم (شجرهٌ، شجرهً، شجراتٍ) سَتَغْرِسُ.»
د) «کم (رجالٍ، رجلاً، رجالاً) فی الدار؛ عشرون بل ثلاثون.»
ه) «کم (أیّامٍ، یومٍ، یوماً) لبثتُ ب «قم» المقدّسه.»
و) رأیتُ (کذا وکذا، کیت وذیت، کیت وکیت) عمارهً فی الشارع.»
ز) «سمعتُ من رجلٍ (کیت وذیت، کم، کأیّن) وقلتُ له (کأیّن، کم، کیت وکیت).»
ح) «(کذا، کأیّن، کیت وکیت) مِنْ طالبٍ لا یَعْرِفُ قیمهَ العلم.»
3 أعْرِبْ ما یلی:
أ «وَکَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إلاّ قلیلاً وَکُنّا نَحْنُ الوارِثینَ» القصص / 58.
ب «کَمْ مِنْ أَکْلَهٍ مَنَعَتْ أَکَلاتٍ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 171.
الدّرس الثّامن والثّلاثون الظروف المبنیّه (1)
النوع الثامن من المبنیّات: الظروف المبنیَّه
وهی ما یلی:
1 الغایات: وهی ما قُطِعَ عن الإضافه بأن حُذِفَ المضاف إلیه، نحو: «قبل» و «بعد» و «فوق» و «تحت» . قال اللّه تعالی: «للّه ِ الأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ» (1) أی «مِن قبلِ کلّ شیءٍ ومِن بعدِه» .
هذا إذا کان المحذوف منویّاً للمتکلّم وإلاّ کانت معربه و لهذا قُرِءَ: «للّه ِ الأَمْرُ مِنْ قَبْلٍ وَمِنْ بَعْدٍ» .
2 حیث: وإنّما بُنیتْ تشبیهاً بالغایات لِملازمتها الإضافهَ.
وشرطها أن یضاف إلی الجمله [اسمیّهً کانت] نحو: «إجلس حیثُ زیدٌ جالسٌ» [أوْ فعلیّهً] نحو قوله تعالی: «سَنَستَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ
لا یَعْلَمُونَ» (2)
وقد یضاف إلی المفرد، کقول الشاعر:
«أما تَری حیثُ سُهَیْلٍ طالِعاً نَجْم یُضیی ءُ کالشَّهابِ ساطِعاً» (3)
ف «حیث» هنا بمعنی «مکان» .
1.الرّوم / 4.
2. الأعراف / 182.
3. جامع الشواهد: 1 / 210.
3 إذا: وهی للمستقبل وإنْ دخلتْ علی الماضی صار مستقبلاً، نحو قوله تعالی: «إذَا جَاءَ نَصْرُ اللّه ِ وَالفَتْحُ» (1) وفیها معنی الشرط غالباً. ویجوز أن تقع بعدها الجمله الإسمیّه، نحو: «أتیتُک إذا الشمسُ طالعهٌ» والمختار الفعلیّه، نحو: «أتیتُک إذا طلعتِ الشّمسُ» .
وقد تکون للمفاجاه فیلزم بعدها المبتدأ، نحو: «خرجتُ فإذا السَّبُعُ واقفٌ» .
4 إذ: وهی للماضی، نحو: «جئتک إذْ طلعتِ الشّمسُ» و «إذ الشمسُ طالعهٌ» .
[وقد تکون للمفاجاه وشرطها أن تقع بعد «بَیْنا» أو «بَیْنَما»، نحو: «بینما نحن نتکلّمُ إذ دَخَلَ زیدٌ» .]
1. النّصر / 1.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 متی تبنی الغایات؟
2 لماذا بنیت «حیثُ» ؟
3 إلی مَ تضیف «حیث» ؟
4 لأیّ زمانٍ تستعمل «إذا» و «إذ» ؟
5 أیّ جمله تقع بعد «إذا» الفجائیه؟
6 ماهو شرط «إذ» الفجائیه؟
التّمارین
1 إستخرج الظروف من الجمل التالیه:
أ) «بَلْ یُریدُ الإنْسانُ لِیَفْجُرَ أمامَهُ» القیامه / 5.
ب) «فَأَلْقاها فَإذا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعَی» طه / 20.
ج) «لَقَدْ رَضِیَ اللّه ُ عَنِ المؤمنینَ إذْ یُبایِعونَکَ تحتَ الشَّجَرَهِ» الفتح / 18.
د) «وَإنْ مِنْ أهلِ الکتابِ إلاّ لَیُؤمِنَنَّ بهِ قَبْلَ مَوْتهِ» النساء / 159.
ه) «فَإذَا انْسَلَخَ الأشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المشرکین حیثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» التوبه / 5.
و) «فَأَنْجَیْناهُ وَمَنْ مَعَهُ فِی الفُلْکِ المَشْحُونِ * ثُمّ أَغْرَقْنا بَعدُ البَاقِینَ» الشعراء / 119 120.
ز) «لَهُ مَا بَیْنَ أیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ» مریم / 64.
ح) «وَهُوَ القَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الخَبیرُ» الأنعام / 18.
ط) «وَإذا أَذَقْنا النَّاسَ رَحْمهً فَرِحُوا بِهَا وإنْ تُصِبْهُمْ سَیّئهٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ
إذَا هُمْ یَقْنَطُونَ» الرّوم / 36.
ی) «وإنّ أهْلَ الدّنیا کرَکْبٍ بینا هُمْ حَلُّوا إذ صاحَ بِهِم سائقُهُمْ فَارْتَحِلُوا» نهج البلاغه، قصار الحکم: 415.
2 أعربْ ما یلی:
أ «وَإذا ذُکِرَ اللّه ُ وَحدَه اشْمَأزَّتْ قلوبُ الّذین لا یُؤمنون بالآخرهِ وإذا ذُکِرَ الّذین مِنْ دونِه إذا هُمْ یَسْتَبْشِرونَ» الزّمر / 45.
ب «وَلا تَتَّبِعُوا أهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وأضَلُّوا کثیراً» المائده / 77.
الدّرس التّاسع والثّلاثون الظروف المبنیّه (2)
المدخل
5 أین وأنّی: للمکان، بمعنی الإستفهام، نحو: «أینَ تمشِی؟» و «أنّی تقعُدُ؟» وبمعنی الشرط، نحو: «أین تَجْلِسْ أجلِسْ» و «أنّی تَقُمْ أقُمْ» .
6 متی: للزّمان، شرطاً، نحو: «متی تُسافِرْ أُسافِرْ» واستفهاماً، نحو: «متی تسافر؟» .
7 کیف: للإستفهام حالاً [، نحو: «کیف جاء زید» ] أو خبراً، نحو: «کیف أنت» [و «کیف کنتَ» ] أی «فی أیّ حال» [أو مفعولاً ثانیاً، نحو: «کیف ظننتَ زیداً، أو مفعولاً مطلقاً، نحو: «کیف فَعَلَ اللّه ُ بِهِمْ» أی «أیَ فعلٍ» ].
8 أیّان: للزّمان استفهاماً، نحو: «أیّانَ یَوْمُ الدّینِ» (1) [، وشرطاً، نحو: «أیّان تَسألْنی أُجِبْکَ» .]
9 مذ ومنذ: بمعنی «أوّل المدّه» ان صلح جواباً ل «متی»، نحو: «ما رأیتُ زیداً مُذْ یوم الجمعه» فی جواب مَنْ قال: «مَتی مَا رأیتَ زیداً؟» أی «أوّلُ مدّهٍ انقَطَعتْ رُؤیتی إیّاه یومُ الجمعهِ»، وبمعنی «جمیع المدّه» إن صلح جواباً ل «کم»، نحو: «ما رأیتُه مُذْ یومان» فی جواب مَنْ قال: «کم مدّهً ما رأیتَ زیداً؟» أی «جمیعُ مدّهٍ ما رأیتُه فیها یومان» .
1. الذّاریات / 12.
10 لدی ولدن: بمعنی «عند»، نحو: «المال لَدَیْکَ»، والفرق بینهما أنّ «عند» للمکان ولا یشترط فیه الحضور، ویشترط ذلک فی «لَدی» و «لَدُنْ» . وجاء فیه لغات اُخَر: «لَدْنِ، لَدُنِ، لَدَنْ، لَدْ، لُدْ، لَدُ» .
11 قَطُّ: للماضی المنفی،
نحو: «ما رأیتُه قَطُّ» .
12 عَوْضُ: للمستقبل المنفی، نحو: «لا أضْرِبُه عَوْضُ» .
[لا یخفی أنّ «عوض» إذا أضیفَ أُعْرِبَ، نحو: «لا أَدَعُکَ عَوْضَ الدّهْرِ» .]
تتمه: إعلم أنّه إذا أضیف الظّروف إلی جمله أو «إذ» جاز بنائها علی الفتح، نحو قوله تعالی: «یَوْمَ یَنْفَعُ الصّادِقِینَ صِدْقُهُمْ» (1) و «یَوْمئذٍ» و «حینئذٍ» وکذلک «مثل» و «غیر» مع «ما وأنْ وأنّ»، نحو: «ضربتُه مثلَ ما ضَرَبَ زیدٌ»، و «ضربتُه غیرَ أنْ ضَرَبَ زیدٌ» و «قیامی مثلَ أنَّکَ تقومُ» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما معنی «أین» و «أنّی» ؟
2 لأی معنی تستعمل «متی» و «کیف» و «أیّان» ؟ مثّل لها.
3 ما معنی «مذ» و «منذ» ؟
4 ما الفرق بین «لدی، لدن» و «عند» ؟
5 ما الفرق بین «قَطُّ» و «عَوْضُ» ؟
6 متی یجوز بناء الظروف علی الفتح؟
7 ما حکم «مثل» و «غیر» مع «ما، أن، أنَّ» ؟ وضّح ذلک بأمثلهٍ.
1. المائده / 119، علی قراءه نافع وحدَه. «مجمع البیان: 3 / 461»
التّمارین
1 إستخرج الظروف من الجمل التالیه وبَیِّنْ نوعَها:
أ) «یَقُول الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ المَفرُّ» القیامه / 10.
ب) «قَال أنّی یُحْیی هذِهِ اللّه ُ بعدَ مَوْتِها» البقره / 259.
ج) «وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» الملک / 25.
د) «یَسْئَلُ أَیّانَ یَوْمُ القِیامَهِ» القیامه / 6.
ه) «وَزُلْزِلُوا حَتّی یَقُولَ الرّسولُ وَالّذِینَ آمَنوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللّه ِ» البقره/214.
و) «مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» ق / 18.
ز) «… قَالَ یَا مَرْیمُ أنّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ …» آل عمران / 37.
ح) «أیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ المَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدهٍ …» النّساء / 78.
ط) «وَمَا یَشْعُرُونَ أیّانَ یُبْعَثُونَ» الّنمل / 65.
ی) «فَوَاللّه ِ مَا زِلتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقّی
وَمُسْتَأثراً عَلَیَ مُنْذُ قَبَضَ اللّه ُ نبیَّهُ صلی الله علیه و آله» نهج البلاغه، الخطبه: 6، 2.
ک) «إنّی لَمْ أرُدَّ عَلَی اللّه ِ وَلا عَلَی رسولِه ساعهً قَطُّ» نهج البلاغه، الخطبه: 197، 1.
ل) «واللّه ِ ما شَکَکْتُ فِی الحقّ مُذْ أُرِیْتُهُ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 184.
م) «ما أَفْحَشَ کریمٌ قَطُّ» غرر الحکم: ص 737، الفصل 79، ح 26 ومیزان الحکمه: ج 7، ص 409، ح 15387.
2 إملأ الفراغات التالیه بما یناسبها من الکلمات الآتیه:
أ) «… … تجتهد تجد نجاحاً» (کیف، منذ، أیّان).
ب) «… … تتقن عملک، تبلغ أملک» (متی، کیف، عوض).
ج) «ما فَعَلْتُ هذا … …» (عوضُ، مذ، قطّ).
د) «… … تَفْعَلُ هذا وقد نَهَیْتَ عنه» (إذ، أنّی، وراء).
ه) «… … ظننتَ الأمر؟» (إذ، إذا، کیف).
و) «… … جِئتنی أکرمتُکَ» (إذا، لَدی، إذ).
ز) «إرجِعْ مِنْ … … أتَیْتَ، إلی … … کُنْتَ» (حیث. حیث)، (حیث. بعد)، (قبل. بعد).
3 أعْرِبْ ما یَلی:
أ «رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رحمهً إنّکَ أَنْتَ الْوَهّابُ» آل عمران / 8.
ب «وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنْطِقُ بِالْحقّ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ» المومنون / 62.
ج «کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُه ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُن حَکِیمٍ خَبیرٍ» هود / 1.
باب الاسم
الخاتمه
* التعریف و التنکیر
* اسماء الاعداد
* المذکّر و المؤنّث
* التثنیه
* الجمع المصحّح
* الجمع المکسّر
* المصدر
* اسم الفاعل
* اسم المفعول
* الصفه المشبهه
* اسم التفضیل
الدّرس الأربعون التعریف و التنکیر و أسماء العدد) 1)
خاتمه: فی سائر أحکام الإسم ولواحقه
(غیر الإعراب والبناء) وفیها فصول:
الفصل الأوّل: فی التّعریف والتنکیر
إعلم أنّ الإسم علی قسمین:
1 معرفه:
تعریفها: [وهو] اسم وضع لشیءٍ معیّنٍ.
أقسامها: وهی ستّه:
1 المضمرات.
2 الأعلام.
3 المبهمات: أعنی أسماء الإشارات والموصولات.
4 المعرّف ب «اللاّم» .
5 المضاف إلی أحدها إضافهً معنویهً.
6 المعرّف ب «النداء» .
الترتیب بین المعارف: أَعْرَفُ المعارفِ المضمرُ المتکلّمُ، نحو: «أنا» و «نحن» ثمّ المخاطب، نحو: «أنت» ثم الغائب، نحو «هو» ثمّ العَلَم: وهو ما وُضِعَ لشیءٍ معیّنٍ لا یتناول غیرَه بوضعٍ واحدٍ، نحو «زید» ثمّ المبهماتُ، ثمّ المعرّفُ ب «اللاّم» ثمّ المعرّف ب «النّداء»، والمضاف فی قوّهِ المضاف إلیه.
2 نکره: [وهو] ما وضع لشیءٍ غیرِ معیّنٍ، نحو: «رجل» و «فَرَس» .
الفصل الثّانی: فی أسماء العدد) 1)
تعریف اسم العدد: [وهو] ما وضع لِیدلَّ علی کمّیّه آحادِ الأشیاء.
أصول العدد اثنتا عَشَرَهَ کلمهً: «واحد» إلی «عَشَر» و «مِأَه» و «ألْف» .
کیفیّه استعماله
[وهو] فی «واحد» و «اثنین» علی القیاس؛ أعنی للمذکر بدون «التاء» و للمؤنث ب «التاء» تقول فی رجل: «واحد» وفی رجلین: «اثنان» وفی امرأه: «واحده» وفی امْرأتین: «اثنتان» .
ومن «ثلاثه» إلی «عشره» علی خلاف القیاس؛ أعنی للمذکر بالتاء، تقول: «ثلاثهَ رجالٍ إلی عَشْرَهِ رجالٍ» وللمؤنث بدونها، تقولُ: «ثلاثَ نِسْوَهٍ إلی عَشْرِ نسْوهٍ»
وبعد العشره تقول: «أحَدَ عَشَرَ رجلاً» و «اثنا عَشَرَ رجلاً» و «إحْدی عَشَرَهَ امرأهً» و «اثْنَتا عَشَرَهَ امرأهً» و «ثلاثهَ عَشَرَ رجلاً» إلی «تسعهَ عَشَرَ رجلاً» و «ثلاثَ عَشَرَهَ امرأهً» إلی «تِسْعَ عَشَرَهَ امرأهً» .
وبعد ذلک تقول: «عشرونَ رجلاً وعشرون امرأهً» بلا فرقٍ بین المذکر و المؤنث، إلی «تسعین رجلاً وامرأهً» و «اَحَدٌ وعشرونَ رجلاً» و «إحْدی وعشرون امرأهً» و «اثنان و عشرون رجلاً» و «اثنتان و عشرون امراهً» و «ثلاثهٌ وعشرون رجلاً» و «ثلاثٌ و عشرون امراهً» الی «تسعه و تسعین رجلاً» و إلی
«تسعٍ وتسعین امرأهً» ثم تقول: «مأه رجلٍ» و «مأه امرأهٍ» و «ألف رجلٍ» و «ألف امرأهٍ» و «مأتا رجلٍ» و «مأتا امرأهٍ» و «ألفا رجلٍ» و «ألفا امرأهٍ» بلا فرقٍ بین المذکر والمؤنث.
فإذا زاد علی الألف والمأه یستعمل علی قیاس ما عرفت، وتُقدِّم «الألفَ» علی «المأه» و «الآحادُ» علی «العَشَرات» تقول: «عندی ألفٌ ومأهٌ و احدٌ وعشرونَ رجلاً» و «ألفان وثَلثُمأهٍ واثنانِ وعشرون رجلاً» و «أربعهُ آلافٍ وَسَبْعُمأهٍ وخمسٌ وأربعون امرأهً» وعلی هذا القیاس.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف المعرفه والنکره مع ذکر المثال.
2 عدّد المعارف ومثّل لها.
3 ما هو حدُّ العَلَم؟
4 ما هو اسم العدد؟ وما هی أصوله؟
5 کیف یستعمل العدد من (11 19)؟
6 بیّن کیفیّه استعمال الأعداد من «الثلاثه» إلی «العشره» . اذکرها مع أمثله مفیدهٍ.
7 أذکر کیفیه استعمال عَدَدَی «المِأهِ» و «الأَلْفِ» .
التّمارین
1 إستخرج المعارفَ من الجمل التالیه وأعْرِبْها:
أ) «واذْکُرْ فِی الکتابِ مریمَ إذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أهْلِها مَکاناً شَرْقِیّاً» مریم / 16.
ب) «وَاللّه ُ یعلم وأَنْتم لا تَعْلَمُونَ» البقره / 216.
ج) «هذهِ النّارُ الّتی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» الطّور / 14.
د) «یَا أَیُّهَا الّذِینَ آمَنُوا اتّقُوا اللّه َ» البقره / 278.
ه) «یَا زَکَرِیّا إنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیَی» مریم / 7.
و) «قَالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنی فِیهِ» یوسف / 32.
ز) «یُسَبِّحُ للّه ِ مَا فِی السّمواتِ وَمَا فِی الأرْضِ» الجمعه / 1.
2 بَدِّلِ الأرقامَ التالیهَ فی الجمل، بالحروف:
أ) «الکذبُ والخیانهُ والغیبهُ والتّهمهُ (4) رذائلَ مُهْلِکَهٍ» .
ب) «قرأتُ (25) حکایهً مفیدهً» .
ج) «ذهبتُ إلی مَحَطّهِ القطار لشراء (17) بطاقهً» .
د) «شاهدتُ (12) کوکباً منیراً و (11) نجمهً مضیئهً» .
ه) «مَنْ أَخلَصَ للّه (40) یوماً نوَّر اللّه ُ قَلْبَه» .
و) «سِعْرُ هذه المحفظه (4550) توماناً» .
ز) «کان عمر الحسین علیه السلام حین
استشهاده (57) سنهً» .
ح) «إرتحل الإمام الخمینی «قدس سرّه» ما یقارب من (11) عاماً بعد قیام الثوره الإسلامیه فی ایران» .
3 أعرب ما یلی:
«إنّ رَبَّکُمُ اللّه ُ الّذی خَلَقَ السّمواتِ والأرضَ فِی سِتَّهِ أیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی العَرْشِ یُغْشِی اللیلَ النّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً والشّمسَ والقمَرَ والنُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِه» الأعراف / 54.
الدّرس الحادی والأربعون أسماء العدد) 2) و المذکّر و المؤنّث
المدخل
ممیزها: إعلم أنّ «الواحد» و «الاثنین» لا مُمیِّزَ لهما، لأنّ لفظ الممیَّز مُسْتَغْنٍ عن ذکْر العدد فیهما کما تقول: «عندی رجل ورجلان» .
وأمّا سائر الأعداد فلا بُدّ لها من ممیِّزٍ، فَممیِّزُ «ثلاثه» إلی «عشره» مخفوضٌ مجموعٌ، تقول: «ثلاثه رجالٍ» و «ثلاث نسوهٍ» إلاّ إذا کان الممیِّز لفظ المأه فحینئذٍ یکون مخفوظاً مفرداً، تقول: «ثَلثُمِأهٍ» والقیاس «ثَلثُمِآتٍ» أو «ثَلثُمِئِیْنَ» .
وممیِّزُ «أَحَدَ عَشَرَ» إلی «تسعه وتسعین» منصوبٌ مفردٌ تقول: «أَحَدَ عَشَرَ رجلاً» و «إحْدی عَشْرَهَ امرأهً» و «تسعهٌ وتسعون رجلاً» و «تسعٌ وتسعون امرأهً» .
وممیِّزُ «مأه» و «ألف» و «تثنیتهما» و «جمع الألف» مخفوضٌ مفردٌ؛
تقول: «مأهُ رجلٍ» و «مأتا رجلٍ» و «مأهُ امرأهٍ» و «مِأتا امرأهٍ» و «ألف رجلٍ» و «ألفا رجلٍ» و «ألف امرأهٍ» و «ألفا امرأهٍ» و «ثلاثه آلافِ رجلٍ» و «ثلاثه آلافِ امرأهٍ» . وقس علی هذا.
الفصل الثالث: فی المذکر والمؤنث
الإسم إمّا مذکّر وإمّا مؤنّث.
تعریفهما: المؤنّث ما فیه علامه التأنیث لفظاً أو تقدیراً والمذکر بخلافه.
علامات التأنیث: [وهی] ثلاثه:
1 التاء، نحو: «طلحه»؛
2 الألف المقصوره، نحو: «حُبْلی»؛
3 [الألف] الممدوده، نحو: «حمراء» .
والمقدره إنّما هی التّاء فقط، نحو: «أرض» و «دار» بدلیل «أُرَیْضَه» و «دُوَیْرَه» . و التصغیر یردّ الأشیاء الی أصولها.
أقسام المؤنث: [وهو] علی قسمین:
1 حقیقیّ: وهو ما بازائه ذکر من الحیوان، نحو: «امرأه» و «مریم» و «ناقه» .
2 مجازیّ: وهو بخلافه، نحو: «ظلمه» و «عین» .
وقد عرفت أحکام الفعل إذا أسند إلی المؤنّث فلا نعیدها.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 لماذا لا یحتاج «الواحد» و «الاثنان» إلی الممیِّز؟
2 متی ینصب ویفرد تمییز العدد؟
3 ما هو حکم الإسم الواقع بعد الأعداد) 3 10)؟
4 عرّفِ المذکّر والمؤنّث ومثّل لهما.
5 ما هی علاماتُ التأنیث؟ وأیُّها یُقدَّر؟
6 أذکر أقسام المؤنث مع المثال.
7 اکتب الأرقام التالیه بالحروف وألحقها بأسماء مذکره ومؤنّثه:
125، 7، 12، 1972، 16، 50، 78، 31، 101، 113، 452، 1342، 9999.
التّمارین
1 إستخرج العددَ وممیِّزَه فی الجمل التالیه وعیّن إعرابهما:
أ) «وَواعَدْنَا مُوسی ثلاثینَ لَیْلَهً وأتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً …» الأعراف / 142.
ب) «إنَّ هذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَهً وَلِیَ نَعْجَهٌ وَاحِدَهٌ …» صآ / 23.
ج) «وَقَطَّعْنَاهُمْ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ أَسْبَاطا أُمَما …» الأعراف / 160.
د) «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فصِیَامُ ثَلثَهِ أَیّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَهٍ إذَا رَجَعْتُمْ …» البقره / 196.
ه) «وَکَانَ فِی الْمَدیِنَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ وَلا یُصْلِحُونَ» الّنمل / 48.
و) «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ …» هود / 13.
ز) «ولَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إلاّ خَمْسِینَ عَاماً …» العنکبوت / 14.
ح) «الزّانِیَهُ والزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ
مِنْهُما مِأَهَ جَلْدَهٍ …» النّور / 2.
2 میّز المؤنث الحقیقی عن المجازی فیما یلی من الأسماء:
شاه، بنت، أَرنب، حوزه، رُجْعی، صَحراء، دواه، ضَأْن، ریح، ید، رِجْل، صفیّه، عطیّه، سُعْدی، تمره، مَعْز، جهنّم، زینب.
3 إسْتخرج الأسماء المؤنّثه ممّا یلی من الآیات:
أ) «وَمَا أدْریکَ مَا الْحُطَمه * نارُ اللّه ِ المُوقَده * الّتی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَهِ * أنَّها عَلَیْهم مُؤْصَده * فِی عَمَدٍ مُمَدَّده» الهمزه / 5 9.
ب) «إنّ الأبرار یشربون مِنْ کأسٍ کَان مِزاجُها کافوراً * عَیْنَاً یشرَبُ بِها عِبادُ اللّه ِ» الإنسان / 5 6.
ج) «أَفَلا یَنظرون إلی الإبلِ کیفَ خُلِقَتْ * وإلی السّماءِ کَیفَ رُفِعَتْ» الغاشیه / 17 18.
د) «هذِهِ جَهَنَّمُ الّتی کُنْتُم تُوعَدُونَ» یس / 63.
ه) «فَإمّا مَنّاً بَعْدُ وَإمَّا فِدَاءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أوْزَارَهَا …» محمّد / 4.
و) «إنَّ زلزله الساعه شیءٌ عظیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ …» الحجّ / 1 2.
ز) «لا أُقْسِمُ بِیومِ القیمهِ * وَلا أُقْسِمُ بالنّفسِ اللّوّامَهِ» القیامه / 1 2.
4 أعْرِبْ مَا یلی:
أ «إنَّ عِدَّهَ الشّهُورِ عندَاللّه ِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کتابِ اللّه ِ یَوْمَ خَلَقَ السّمواتِ وَالأرْضَ مِنْهَا أرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدّینُ القَیِّمُ» التوبه / 36.
ب «یَا أَیّتُهَا النّفْسُ المُطْمَئِنّهُ * ارْجِعِی إلَی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیّهً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَادْخُلی جَنّتِی» الفجر / 27 30.
الدّرس الثّانی والأربعون التثنیه
الفصل الرّابع: فِی التثنیه
تعریف المُثنّی: [وهو] اسمٌ ألحق بآخره «ألِفٌ» أو «یاءٌ» مفتوحٌ ما قبلَها و «نونٌ» مکسوره لِیدلّ علی أنّ معه آخَرَ مثلَه، نحو: «رجلان» [و «دَلْوان» ] رفعاً و «رَجُلَین» [و «دَلْوَیْنِ» ] نصباً وجرّاً، هذا فی الصّحیح [والجاری مجراه].
تثنیه المقصور: [إذا ثُنِّیَ المقصور] فإن کانت الألفُ منقلبهً عن «الواو» وکان ثلاثیّاً رُدَّ إلی أصله، نحو:
«عَصَوان» [و «هُدَیانِ» فی تثنیه] عصاً و[هُدیً]. وإن کانت عن «یاء» أو عن «واو» وهو أکثرُ من الثّلاثی، أو لیست منقلبهً عن شیْءٍ، تقلب «یاءً»، نحو: «رَحَیَانِ» و «مَلْهَیَانِ» و «حُبارَیانِ» [فی تثنیه «رَحیً» و «مَلْهیً» و «حُباری» ].
تثنیه الممدود: [إذا ثُنِّی الممدود] فإن کانَت همزتُه أصلیّهً، نحو: «قَرّاء» تَثْبُتُ، نحو: «قَرّاءان»، وإن کانت للتّأنیث، [نحو: «حمراء» ] تقلب واواً، نحو: «حَمْراوان»، وإن کانت بدلاً من «واو» أو «یاء» جاز فیه الوجهان، نحو: «کساوانِ وکسائانِ» و «رداوان وردائان» فی تثنیه «کساء» و «رداء» .
تنبیهات:
1 یجب حذف نونه عند الإضافه، تقول: «جاء غلاما زیدٍ» .
2 تحذف تاء التأنیث فی «الخُصْیَه» و «الإلْیَه» خاصّهً، تقول: «خُصْیان» و «إلْیان» لأنّهما متلازمان فکأنّهما شیءٌ واحدٌ.
3 إذا أریدَ إضافه المثنّی إلی المثنّی یعبّر عن الأوّل بلفظ الجمع، نحو قوله تعالی: «و السّارِقُ و السّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أیْدِیَهُمَا» (1) و ذلک لکراهیّه اجتماع التثنیتین فیما تأکّد الإتصال لفظاً ومعنیً.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هو حَدّ المثنّی؟ أذکره مع المثال.
2 کیف یُثَنّی المقصور؟ بیّنها مع المثال.
3 هل یجوز إضافه المثنّی إلی مثله؟ وضّح ذلک بمثال.
التّمارین
1 میّز المثنّی من غیره فیما یلی من الکلمات:
جَولان، ساعیان، جبان، حنین، ظبیان، قَفَوان، غَضْبان، کِرمان، صَفْراوان، وضّاءان، عمران، دعاوان، قِنْوان، غِلْمان.
1.المائده / 38.
2 ثَنِّ الکلمات التّالیه:
عُظْمی، مُنجی، عَرْجاء، داعٍ، رضا، زهراء، مَحَطّ، نِداء، خضراء، صحراء، الشافّی، مشّاء، سمآء.
3 إستخرج المثنّی ممّا یلی من الجمل وعیّن مفرده وأعْرِبْهُ:
أ) «وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ …» یوسف / 36.
ب) «وَإذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأنْ لَمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً …» لقمان / 7.
ج) «وَقَالَ اللّه ُ لا تَتَّخِذُوا إلهَیْنِ اثْنَیْنِ إنَّمَا هُوَ إلهٌ وَاحِدٌ …» النحل / 51.
د)
«وَأَمَّا الغُلامُ فَکَانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ …» الکهف / 80.
ه) «مَرَجَ البَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ» الرحمن / 19.
و) «أمّا الجِدارُ فَکَانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَینِ فِی الْمَدِینَه» الکهف / 82.
ز) «إذْ یَتَلَقَّی المُتَلَقّیانِ عَنِ الیمینِ وعَنِ الشّمالِ قَعیدٌ» قآ / 17.
4 أعرب ما یلی:
أ «والوالداتُ یُرْضِعْنَ أولادَهُنَّ حَولَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أرادَ أنْ یُتِمَّ الرَّضَاعَه» البقره / 233.
ب «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَینِ * وَلِسَاناً وَشَفَتَیْنِ * وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ» البلد / 8 10.
الدّرس الثالث والأربعون الجمع المصحّح
الفصل الخامس: فی الجمع
تعریف المجموع: [وهو] اسمُ ما دلّ علی آحاد، وتلک الآحاد مقصوده بحروفِ مفردهِ بتغییرٍ ما، [وهو إمّا] لفظیٌّ، نحو: «رجال» جمع «رجل» أو تقدیریٌّ، نحو: «فُلْک» علی وزن «أُسْد» فإنّ مفردَه أیضاً «فُلْک» لکنّه علی وزن «قُفْل» وعلیه ف «قوم» ونحوُه وإنْ دلّ علی آحاد لیس بجمعٍ إذْ لا مفرد له.
أقسام الجمع: وهو علی قسمین:
1 مصحَّح: وهو ما لم یتغیّر بناء مفرده، نحو: «مسلمون» .
2 مکسّر: وهو ما یتغیّر بناء مفرده، نحو: «رجال» .
والمصحّح علی قسمین:
1 مذکّر: وهو ما لحق بآخره «واوٌ» مضمومٌ ما قبلَها و «نونٌ» مفتوحه، نحو: «مسلمون» أو «یاءٌ» مکسورٌ ما قبلَها و «نونٌ» کذلک، نحو: «مسلمین» لیدلَّ علی أنّ معه أکثرَ منه. هذا فِی الصّحیح.
جمع المنقوص: [إذا جُمِعَ المنقوص هذا الجمعَ] تحذف یائُه، نحو: «قاضُونَ» و «قاضینَ» و «داعُونَ» و «داعینَ» .
جمع المقصور: [إن أرید جمع المقصور] یحذف ألفه ویبقی ما قبلها مفتوحاً لیدلَّ علی الألف المحذوفه، مثل: «مصطَفَونَ» .
جمع الممدود: [إعلم أنّ جمع الممدود کتثنیته، نحو: «قرّاؤُونَ» و «قرّائینَ» .]
شرط جمع المذکر السّالم: [المفرد] إن کان اسماً فشرطه أن یکون مذکّراً عَلَماً یعقل، [وخالیاً من التّاء والترکیب، نحو: «محمّدون» به خلاف مریم، رَجُل، کلب، حمزه وبعلبکّ] وأمّا قولُهم «سِنُونَ» و «أَرَضُون»
و «ثُبُون» و «قُِلُون» ب «الواو» و «النّون» فشاذٌّ.
[وإن کان صفه فشرطه أن یکون مذکّراً عاقلاً خالیاً من التاء] ولا یکون «أفْعَل» الذی مؤنّثه «فَعْلاء»، ولا «فَعْلان» الذی مؤنثه «فَعْلی»، ولا «فَعیلاً» بمعنی «مَفعول»، ولا «فَعولاً» بمعنی «فاعل» [، نحو: «عالِمُونَ» به خلاف مُرضِع، سابق (1)، علاّمه، أحمر، سکران، جریح وصبور].
تنبیه: یجب حذف نونه بالإضافه، نحو: «مسلمو مصرٍَ» .
2 مؤنّث: وهو ما ألحق بآخره «الف» و «تاء» .
شرط جمع المؤنّث السالم: [المفرد] إن کان صفه وله مذکّر فشرطه أن یکون مذکّره قد جُمِعَ ب «الواو» و «النّون»، نحو: «مسلمات» فإن لم یکن له مذکّر فشرطه أن لا یکون مؤنّثاً مجرّداً من التّاء، نحو: «الحائض» و «الحامل» .
وإن کان اسماً یُجمع ب «الألف» و «التّاء» بلا شرطٍ، نحو «هندات» .
1. صفهٌ لِفَرَس «جامع الدروس العربیه: 2 / 18» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف الجمع واذکر أقسامه، مع المثال.
2 ما هو الجمع المصحّح؟ وکم قسماً له؟
3 أذکر تعریف جمع المذکّر السّالم.
4 کیف یجمع المنقوص بهذا الجمع؟ أذکره مع المثال.
5 کیف یبنی جمع المذکّر السّالم، من المقصور؟
6 ما هو شرط جمع المذکّر السّالم إذا کان اسماً وما هو شرطه إذا کان صفه؟
7 کیف یجمع جمع المؤنث السّالم وما هو شرطه إذا کان صفه؟
التّمارین
1 بَیِّنْ لاِءیّ سبَبٍ لا تجمع الکلمات التالیه جمعاً مذکراً سالماً:
کتاب، غیور، هند، عطشان، قتیل، أسود، أعْرَج، أَسَد، بتول، أعمی، أیْسَر، یَقْظان، قَنُوع، نَسّابَه.
2 إجمع الکلمات التّابعه جمعاً مذکّراً سالماً:
هادٍ، أحقر، رضا، مُفْتی، یحیی، سعد، طبیب، وضّاء، ناصر، الداعی، فَطِن، أعْلی، بنّاء.
3 إجمع الکلمات التالیه جمعاً مؤنّثاً سالماً:
حجره، نافعه، عادیه، إنطلاق، فُضْلَی، جمله، قِطْعه، سماء، بَدْره، عروه، صلاه، نُعْمی، سَنَه.
4 إستخرج الجمع السّالم من الجمل
التالیه واذکر مفردها وَأعْرِبْه:
أ) «… کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّه ُ أَعْمَالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجینَ مِنَ النّار» البقره / 167.
ب) «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذینَ هُمْ یُراءُونَ * وَیَمْنَعُونَ المَاعُونَ» الماعون / 4 7.
ج) «وَإنْ مِنْ قَرْیَهٍ إلاّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ القِیامَهِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدیداً …» الإسراء / 58.
د) «وَإنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ المُصطَفینَ الأخْیَارِ» صآ / 47.
ه) «أذْکُرُوا انْقِطاعَ اللَّذَّاتِ وَبَقَاءَ التَّبِعاتِ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 433.
و) «أَنَا حجیجُ المارقین وخصیمُ الناکثین المُرتابین» نهج البلاغه، الخطبه: 75، 2.
5 أعرب ما یلی:
أ «إنّ أَعَظَمَ الحَسَراتِ یَوْمَ القِیامَهِ حَسْرَهُ رَجُلٍ کَسَبَ مالاً فِی غَیرِ طاعَهِ اللّه» نهج البلاغه، قصار الحکم: 429.
ب «وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشّیطانِ إنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» البقره / 168.
الدّرس الرّابع والأربعون الجمع المکسّر و المصدر
الجمع المکسّر
[قد عرفت تعریفه] وصیغته فی الثّلاثی کثیره غیر مضبوطه تعرف بالسّماع، نحو: «رجال» و «أَفْراس» و «قلوب»، وفی غیر الثّلاثی علی وزن «فَعالِل» قیاساً، نحو: «جعافر» و «جداول» جمعی «جعفر» و «جدول»، کما عرفت فی التّصریف.
أقسام الجمع المکسّر: إعلم أنّه أیضاً علی قسمین:
1 جمع قِلَّهٍ: وهو ما یطلق علی العشره فما دونَها، وأبنیتُه «أفْعُل» و «أفْعال» و «فِعْله» و «أفعِلَه»، نحو: «أنْفُس» و «أثْواب» و «غِلْمَه» و «أطْعِمَه» .
2 جمع کَثْرهٍ: وهو ما یطلق علی ما فوقَ العشره، وأبنیتُه ما عدا هذا الأربع.
ویستعمل کلّ منها فی موضع الآخر علی سبیل الإستعاره (1)، نحو قوله تعالی: «ثَلثَهَ قُرُوءٍ» (2) مع وجود «أقْراء» .
الفصل السادس: فی المصدر
تعریفه: [وهو] اسمٌ یدلّ علی الحَدَث فقط. ویشتقّ منه الأفعال نحو: «الضرب» و «النّصر» مثلاً.
1. أی مع القرینه.
2. البقره / 228.
أبنیتُه: [وهی] من الثّلاثیِّ المجرّد غیرُ مضبوطه تُعْرَفُ بالسّماع، ومن غیره قیاسیهٌ، نحو: «الإفعال» و «الإنفعال» و «والإستفعال» و «الفعلله» و «التفعلل» مثلاً.
عمله: المصدر إن لم یکن مفعولاً مطلقاً یعمل عمل فعله، أعنی یرفع فاعلاً إن کان لازماً، نحو: «أعجبنی قیام زید»، وینصب مفعولاً به أیضاً إن کان متعدّیاً، نحو: «اعجبنی ضرْبُ زیدٍ عمراً» [و «إعطاءُ زید عمراً درهماً» و «إعلامُک عمراً زیداً جاهلاً» ].
وإن کان مفعولاً مطلقاً فالعمل للفعل الّذی قبله، نحو: «ضربْتُ ضرباً عمراً، ف «عمراً» منصوب ب «ضربت» لا ب «ضرباً» [إلاّ إذا کان المفعول المطلق بدلاً عن الفعل، نحو: «سقیاً زیداً» ففیه قولان:
أحدها: أنْ یکون العاملُ الفعلَ المحذوفَ أعنی «إسْقِ»؛
الثانی: أن یکون العاملُ المصدرَ المذکور أعنی «سقیاً» .]
تنبیهان:
1 لا یجوز تقدیم معمول المصدر علیه فلا یقال: «أعجبنی زیداً ضَرْبٌ» .
2 یجوز اضافته الی الفاعل، نحو: «کرهتُ
ضربَ زیدٍ عمراً» والی المفعول، نحو: «کرهتُ ضربَ عمروٍ زیدٌ» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف الجمع المکسّر مع ذکر المثال.
2 ما هو جمع القّله؟ أذکر أوزانه.
3 متی یُسْتعْمَلُ جمع الکثره موضع القلّه؟ وضّح ذلک بمثالٍ.
4 ما هو المصدر؟ مثّل له.
5 متی یعمل المصدر عمل فعله؟
6 هل یصح إطلاق «اللازم» أو «المتعدّی» علی المصدر أوْ لا؟ إشرح ذلک بأمثله.
7 هل یجوز تقدیم معمول المصدر علیه أوْ لا؟ وضّح ذلک بمثالٍ.
التّمارین
1 إستخرج الجمع المکسّر من الآیات التّالیه وعیّن نوعه واذکر مفرده وأعْرِبْهُ:
أ) «الحَمْدُ للّه ِ فَاطِرِ السَّمواتِ وَالأرْضِ جَاعِلِ الملائِکَهِ رُسُلاً أُولی أَجْنِحَهٍ مَثْنی وَثُلثَ وَرُبَاعَ …» فاطر / 1.
ب) «… وَتَرَی الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ …» النّحل / 14.
ج) «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمواتِ وَالأرْضِ …» الزّمر / 63.
د) «حَتّی إذَا جَاءُوها وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُم …» الزّمر / 73.
ه) «إنّا جَعَلْنَا فِی أعْنَاقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إلَی الأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ» یس / 8.
و) «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه ِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّه ِ وَرِضْوَاناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» الفتح / 29.
ز) «وَمِنَ النَّاسِ والدَّوَابِّ وَالأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُه کَذلِکَ إنَّمَا یَخْشَی اللّه َ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ إنّ اللّه َ عَزِیزٌ غَفُورٌ» فاطر / 28.
ح) «قُلْ یَا عِبَادِیَ الّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِنْ رَحْمَهِ اللّه ِ إنَّ اللّه َ یَغْفِر الذّنوبَ جَمِیعاً» الزّمر / 53.
2 إجمع الکلمات التّالیه جمعاً مُکَسّراً:
«أحمر، سَوْداء، صَعْب، بَطَل، کبری، صاهل، قتیل، قاضٍ، صدیق، جواد، جبان، جاهل» .
3 إستخرج المصادر ومعمولیها ممّا یلی من الجُمَل واذکر نوعها:
أ) «وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَإقامَ الصّلوهِ وإیتاءَ الزّکوهِ وَکَانوا لَنَا عَابِدِینَ» الأنبیاء / 73.
ب) «وَلَولا دَفْعُ اللّه ِ
النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ …» البقره / 251.
ج) «وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إبْرَاهِیمَ لاِءبِیهِ إلاّ عَنْ مَوْعِدَهٍ وَعَدَهَا إیّاهُ …» التوبه/ 114.
د) «… یَا قَوْمِ إنّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إلی بَارِئِکُمْ …» البقره / 54.
ه) «وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتغاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ وَاللّه ُ رَئُوفٌ بِالْعِبَادِ» البقره / 207.
و) «أَوْ إطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ * یَتِیْماً ذا مَقْرَبَهٍ * أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَهٍ» البلد / 14 16.
ز) «لاِءیلافِ قُرَیْشٍ * إیلافِهِمْ رِحْلَهَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ» قریش / 1 2.
ح) «فَلا تَحْسَبَنَّ اللّه َ مُخْلِفَ وَعْدِه رُسُلَه» إبراهیم / 47.
4 أعرب ما یلی:
أ «ذِکرُ رَحمتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَریّا * إذ نادی ربَّهُ نِداءً خَفِیّاً * قالَ رَبِّ إنّی وَهَنَ العَظْمُ مِنّی واشْتَعَلَ الرأسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً» مریم / 2 4.
ب «أبْلَغُ العِظَاتِ النَّظَرُ إلی مَصَارعِ الأمْواتِ وَالإعتِبَارُ بِمَصائِرِ الآباءِ والأُمَّهَاتِ» غرر الحکم: ص 213، الفصل 8، ح 536.
الدّرس الخامس والأربعون اسما الفاعل و المفعول
الفصل السّابع: فی اسم الفاعل
تعریفه: [وهو] اسم یشتق من «یفعل» لیدلّ علی مَنْ قام به الفعلُ بمعنی الحدوث.
صیغته: [وهی] من المجرد الثّلاثی علی وزن «فاعل» نحو: «ضارب وناصر»، ومن غیره علی وزن صیغه المضارع من ذلک الفعل ب «میم» مضمومه مکان حرف المضارعه وکسر ما قبل الآخر، نحو: «مُدْخِل ومُسْتَخْرِج» .
عمله: ویعمل عمل فعله إن کان فیه معنی الحال والإستقبال ومعتمداً علی المبتدأ، نحو: «زید قائم أبوه» أو ذی حال، نحو: «جائنی زیدٌ ضارباً أبوه عمراً»، أو همزه الإستفهام، نحو: «أقائمٌ زیدٌ»، أو حرف النّفی، نحو: «ما قائمٌ زیدٌ»، أو موصوف، نحو: «عندی رجلٌ ضاربٌ أبوه عمراً الآنَ أو غداً»، او موصول، نحو: «عندی الضارب ابوه عمراً» فَإن کان فیه معنی الماضی وجبتِ الإضافه معنیً، نحو:
«زید ضاربُ عمروٍ أمسِ» .
هذا إذا کان مُنَکَّراً أمّا إذا کان معرّفاً ب «اللام» فیستوی فیه جمیع الأزمنه ولا یشترط فیه الإعتماد، نحو: «زیدٌ الضارب أبوه عمراً ألآنَ أو غداً أو أمسِ» [و «جاء المکرِمُ أخاک ألانَ أو غداً أو أمسِ»، وتجوز الإضافه إن کان فیه معنی الماضی، نحو: «جاء زیدٌ المکرِمُ الأخِ أو الأخَ» .]
الفصل الثامن: فی اسم المفعول
تعریفه: [وهو] مشتقّ من «یُفعَل» بالمجهول متعدّیاً لیدلَّ علی من وقع علیه الفعل.
صیغته: [وهی] من الثّلاثی المجرّد علی وزن «مفعول» لفظاً، نحو: «مضروب» أو تقدیراً، نحو: «مقول ومَرْمِیّ»، ومن غیره ک «اسم الفاعل» منه بفتح ما قبل الآخر، نحو: «مُدْخَل ومُسْتَخْرَج» .
عمله: ویعمل عمل فعله المجهول بالشرائط المذکوره فی اسم الفاعل، نحو: «زیدٌ مضروبٌ غلامُه الآنَ أو غداً» [و «جاء زیدٌ المکْرَمُ أخوه أوِ الأخِ» .]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هو اسم الفاعل؟ وما هو وزنه من الثلاثیّ المجرّد؟
2 کیف یصاغ اسم الفاعل من غیر الثلاثیّ المجرّد؟ أذکر أمثلهً لذلک.
3 متی یعمل اسم الفاعل عمل فِعْلِه؟ مثّل لذلک.
4 متی یعمل اسم الفاعل بلا شرطٍ؟
5 متی تجوز إضافه اسم الفاعل الذی فیه معنی الماضی؟
6 عرّف اسم المفعول واذکر کیفیّه اشتقاقه مع أمثلهٍ مفیدهٍ.
7 ما هی شروط عمل اسم المفعول؟
التّمارین
1 إستخرج اسْمَیِ الفاعل والمفعول ممّا یلی من الجمل واذکر المعتمد علیه وأعْرِبْهما:
أ) «إنَّ المُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ * آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ …» الذّاریات / 15 16.
ب) «وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ المُضِلّینَ عَضُداً» الکهف / 51.
ج) «إنْ أرَادَنِیَ اللّه ُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ …» الزّمر / 38.
د) «قَالَ إنَّهُ یَقُولُ إنَّهَا بَقَرَهٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النّاظِرینَ» البقره / 69.
ه) «الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إلَیْهِ رَاجِعُونَ» البقره / 46.
و) «وَمَا أرْسَلْنَا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ إلاّ قالَ مُتْرَفُوهَا إنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ» سبأ / 34.
ز) «إذْ قَالَ اللّه ُ یا عِیسی إنّی مُتَوَفِّیکَ وَرافِعُکَ إلیَ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الّذِینَ کفروا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتّبَعُوکَ فَوقَ الّذینَ کَفَروا إلی یَوْمِ القِیمه» آل عمران / 55.
ح) «فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحی إلَیْکَ وَضَائِقٌ
بِهِ صدرُکَ» هود / 12.
ط) «وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبلتَهُم وَمَا بعضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَهَ بَعْضٍ» البقره / 145.
ی) «تَرَاهُ (المُتّقی) قَرِیباً أَمَلُهُ، قَلِیلاً زَلَلُه، خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعهً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أَکْلُهُ، سَهْلاً أَمْرُهُ، … مَکْظُوماً غَیْظُه … غائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُه …» نهج البلاغه، الخطبه: 193، 20 إلی 23.
ک) «المَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 148.
ل) «(الدُّنْیَا) مَخُوفٌ وَعِیدُها» نهج البلاغه، الخطبه: 190، 11.
2 صُغْ اسمی الفاعل والمفعول مِن الأفعال التابعه:
«أقام، إحْلَولی، اسْتَعْلی، لَقِیَ، زَیَّنَ، قَابَل، خَشِیَ، إرْتَدَّ، أصْمی، إتَّقی» .
3 ضَعْ فِی الفراغات التالیه ما یناسبها من الکلمات الآتیه:
«المُعْطِی، محموداً، مذکورهٌ، مُدَرِّسُ، مُعینٌ، المَسْفُوکَِه، مُکْرَماً، عارفٌ» .
1. «هذا … …النّحوِ والبیانِ» .
2. أنت … … العاجزَ المسکینَ» .
3. «جاء … … المساکینَ أمْسِ أو ألآن أو غداً» .
4. «هَل … … أخوک قَدْرَ الإنْصافِ» .
5. «عَزَّ مَنْ کان … … جارُه … … جوارُه» .
6. «ما أعْظَمَ سعادهَ الشهداءِ … … … دِمَاؤُهم» .
7. «هذا البَطَلُ … … سیرتُه فی قصص مشاهیر العالم» .
4 أعْرِبْ ما یَلی:
أ «وَسَارِعُوا إلی مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمواتُ والأرضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ والضَّرَّاءِ والکَاظمینَ الغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النّاسِ وَاللّه ُ یُحِبُّ الُمحْسِنینَ» آل عمران / 133 134.
ب «إنّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثّقلَینِ کتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتی» بحارالانوار: 23 / 109، ح 13، ب 7.
الدّرس السّادس والأربعون الصفه المشبّهه
الفصل التّاسع: فی الصّفه المشبّهه
تعریفها: [وهو] اسم مشتقٌّ من فعْل لازم لیدلَّ علی مَن قام به الفعل بمعنی الثبوت.
صیغتها: [وهی] علی خلاف صیغه اسم الفاعل والمفعول تعرف بالسّماع نحو: «حَسَن» و «صَعْب» و «شُجاع» و «شَریف» و «ذَلُول» [و «جَبان» و «خَشِن» ].
عملها: وهی تعمل عمل فعلها مطلقاً بشرط الإعتماد المذکور.
ولها
ثمانیه عشر صورهً لأنّ الصّفه إمّا ب «اللاّم» أو مجرّده عنها، ومعمولها إمّا مضاف أو ب «اللاّم» أو مجرّد عنها، فهذه ستّ ومعمول کلّ واحدٍ منها إمّا مرفوع أو منصوب أو مجرورٌ فلذلک کانت ثمانیه عشر.
وتفصیلها، نحو: «الحسن وجهَُِه» ثلاثه، وکذلک «الحسن الوجهَُِ»، و «الحسن وجهًٌٍ» و «حسن وجهَُِه» «حسن الوجهَُِ» و «حسن وجهًٌٍ» .
وهی خمسهُ أقسامٍ:
الأوّل: ممتنعٌ، [وهو] «الحسن وجهِهِ» و «الحسن وجهٍ»؛
الثانی: مختلفٌ فیه، [وهو] «حسن وجهِهِ»؛
الثالث: أحسنُ، إنْ کان فیه ضمیرٌ واحدٌ، [وهو تسعُ صُوَرٍ: «الحسن الوجهَ والحسن الوجهِ وحسن الوجهَ وحسن الوجهِ والحسن وجهاً وحسن وجهاً وحسن وجهٍ والحسن وجهُه وحسن وجهُه»؛]
الرابع: حسنٌ، إن کان فیه ضمیرانِ، [وهو قسمان: «حسن وجهَه والحسن وجهَه»؛]
الخامس: قبیحٌ، إن لم یکن فیه ضمیرٌ، [وهو أربعُ صورٍ: «الحسن الوجهُ وحسن الوجهُ وحسن وجهٌ والحسن وجهٌ» .]
والضابطه فیه أنّک متی رفعتَ بها معمولَها فلا ضمیرَ فی الصفه ومتی نصبتَ أو جررتَ ففیها ضمیرُ الموصوف.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف الصّفه المشبّهه ومثّل لها.
2 متی تعمل الصّفه المشبّهه عمل فعلها؟
3 متی تحتمل الصفه ضمیراً؟ إشرح ذلک بأمثله.
التّمارین
1 إستخرج الصّفه المشبّهه ممّا یلی من الجمل واذکر معمولها وَأعْرِبها:
أ) «إذ قالوا لنَبیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقَاتِل فِی سبیلِ اللّه ِ … فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیهِمُ القتال تَوَلَّوا إلاّ قلیلاً مِنْهُمْ» البقره / 246.
ب) «… صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» البقره / 171.
ج) «مَنْ ذَا الّذِی یُقْرِضُ اللّه َ قَرْضَاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أضْعَافاً کثیرهً» البقره / 245.
د) «إنّ اللّه َ سریعُ الحسابِ» آل عمران / 199.
ه) «هُوَ العَلیّ العظیمُ» البقره / 255.
و) «وَإنّی أُعیذُهَا بِکَ وَذُرّیَّتها مِن الشیطان الرجیم» آل عمران / 36.
ز) «وَلْیَنْظُرِامْرُؤٌ فِی قَصِیرِ أیَّامِهِ وَقَلِیلِ مَقَامِهِ» نهج البلاغه، الخطبه: 214،
7.
ح) «تَرَاهُ (المتّقی) قَریباً أَمَلُهُ، قَلِیلاً زَلَلُه … حَرِیزاً دِینُهُ» نهج البلاغه، الخطبه: 193، 20 و21.
ط) «نِعْمَ الطِّیبُ المِسْکُ؛ خَفِیفٌ مَحْمِلُهُ عَطِرٌ رِیحُهُ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 397.
ی) «(المؤمن) طَوِیلٌ غَمُّه، بَعِیدٌ هَمُّهُ، کَثِیرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُه …» نهج البلاغه، قصار الحکم: 323، 2.
ک) «المُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَالمُنَافِقُ قَطِبٌ قَضِبٌ» تحف العقول: ص 49.
2 عیّن «الممتنع» و «القبیح» و «الحسن» و «الأحسن» من الجمل الآتیه:
أ) «أحمدُ طاهرٌ نفساً»
ب) «جعفرٌ الفصیحُ کلامٍ»
ج) «حسینٌ قویُّ الإرادهِ»
د) «جوادٌ عالٍ هِمّتُه»
ه) «بکرٌ الصحیحُ فکرٌ»
و) «علیٌّ جیّدٌ خُلقٌ»
ز) «تقیٌّ سعیدٌ عاقبتَه»
ح) «محمّدٌ الجمیلُ وجهِهِ» .
3 ضَعِ الکلماتِ التالیهَ فی الفراغات المناسبه لها:
«یَقِظَ، شدیدهٌ، قریرَ، حلوُ، کریمهٌ، کریمٌ»
أ) «زارنی رَجُلٌ … … حَسَباً وَنَسَباً» .
ب) «العَربُ … … نِخْوَتُهم … … ضیافتُهم» .
ج) «هذا الخطیبُ … … الألفاظِ» .
د) «ما زال سجّادٌ … … العینِ ناعمَ البالِ» .
ه) «لقیت الیوم رجلاً … … الفؤادِ» .
4 أعرب ما یلی:
أ «فَنَادَتْهُ الملائکهُ وهو قائمٌ یُصَلِّی فیالمحرابِ أنَّ اللّه َ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً بِکَلِمهٍ من اللّه ِ وسیّداً وحَصُوراًونبیّاً من الصالحین» آل عمران/39.
ب «فَإنّ الدُّنْیَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا، رَدِغٌ مَشْرَعُهَا، یُونِقُ مَنْظَرُهَا وَیُوبِقُ مَخْبَرُهَا، غُروُرٌ حَائِلٌ وَضَوْءٌ آفِلٌ وَظِلٌّ زَائلٌ …» نهج البلاغه، الخطبه: 83، 7.
الدّرس السّابع والأربعون اسم التفضیل
الفصل العاشر: فی اسم التفضیل
تعریفه: [وهو] اسمٌ اشتُقَّ من فعْل لِیَدُلَّ علی موصوف بزیادهٍ علی غیره.
صیغَتُهُ: [وهو للمذکّر] «أفْعَل» غالباً [نحو: «أَفْضَل» وقد تحذف همزتُه، نحو: «خَیر، شَرّ، حَبّ» وللمؤنّث «فُعْلی»، نحو: «فُضْلی» ].
شروط صوغِه: ولا یبنی إلاّ مِن [فعلٍ] ثلاثیٍ، مجرّدٍ، معلومٍ، متصرّفٍ، تامٍّ، قابلٍ للتّفضیل، لیس بلونٍ ولا عیبٍ، ولا حِلْیهٍ، نحو: «زیدٌ أفضلُ الناس»، فلا یبنی مِنْ دَحْرَجَ، استَخْرَجَ، نُصِرَ، بِئْسَ، کانَ، ماتَ،
حَمَرَ، عَرَجَ وَکَحَلَ.
فَإن لم یکن جامعاً للشروط یجب أن یبنی من الثّلاثی المجرّد ما یدلّ علی المبالغه أو الشّده أو الکثره ثمّ یُذکَر بعده مصدرُ ذلک الفعل منصوباً علی التمییز کما تقول: «هو أشدُّ استخراجاً» و «أقوی حُمْرهً» و «أقْبَحُ عَرَجاً» و «أوفَرُ کُحْلاً» و «أکثرُ اضطراباً مِن زیدٍ» .
وجوه استعماله: و[هو] علی ثلاثه أوجهٍ:
[1 أن یکون] مضافاً، نحو: «زیدٌ أفْضلُ القومِ»؛
[2 أن یکون] معرّفاً ب «اللاّم»، نحو: «زیدٌ الأفضلُ»؛
[3 أن تأتی بعده] «مِنْ» [التفضیلیّه]، نحو: «زیدٌ أفضلُ مِنْ عمروٍ» .
ویجوز فی الأوّل الإفرادُ والتذکیر ومطابقهُ اسم التفضیل للموصوف، نحو: «زیدٌ أفضلُ القومِ» و «الزّیدان أفضلاَ القومِ وأفضلُ القومِ» و «الزّیدون أفضلُوا القومِ وأفضلُ القومِ» و «هندٌ فُضْلَی القومِ وأفضلُ القومِ» و «الهندان فُضْلَیَا القومِ وأفضلُ القومِ» و «الهنداتُ فُضْلَیاتُ القومِ وأفضلُ القومِ» .
وفی الثانی یجب المطابقه، نحو: «زیدٌ الأفضل» و «الزّیدان الأفضلان» و «الزّیدون الأفضلون» .
وفی الثالث یجب کونه مفرداً مذکّراً أبداً، نحو: «زیدٌ والزّیدان و الزّیدون و هندٌ والهندان والهنداتُ أفضلُ من عمروٍ» .
تنبیهان
[1 قد تُحذف «مِنْ»، نحو: «اللّه أکبرُ» .
2 لا تجتمع «مِنْ» مع اللاّم أصلاً، فلا یقال: «زیدٌ الأفضلُ مِنْ عمروٍ» .]
عمله: [ثُمّ إنّ اسم التفضیل] علی الأوجه الثلاثه یضمر فیه الفاعل وهو یعمل فی ذلک المضمَر ولا یعمل فی المظهَر أصلا إلاّ فی مثل قولهم: «ما رأیتُ رجلاً أحسنَ فی عینه الکحلُ منه فی عین زیدٍ» فإنّ الکحل فاعل لِ «أحسن» وهیهُنا بحثٌ.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف اسم التفضیل واذکر صیغَتَیْه.
2 ما هی شروط صوغ اسم التفضیل؟
3 کیف تبنی صیغه اسم التفضیل إن لم یکن الفعل جامعاً للشروط اللازمه؟
4 أذکر أَوْجُهَ استعمالاتِ اسمِ التفضیل مع أمثلهٍ.
التّمارین
1 إستخرج اسم التفضیل ممّا یلی
من الجمل وأعْرِبْه:
أ) «إنّ أکْرَمَکُمْ عندَاللّه ِ أتْقیکُم» الحجرات / 13.
ب) «إنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَی اللَّیلِ …» المزَّمّل / 20.
ج) «وَمَنْ أظْلَمُ مِمّن مَنَعَ مَسَاجِدَ اللّه ِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ» البقره / 114.
د) «إنَّ شَانِئَکَ هُوَ الأَبْتَرُ» الکوثر / 3.
ه) «سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی * وَیَتَجَنَّبُهَا الأشْقَی * الّذی یَصْلَی النّارَ الکُبْری * … بَلْ تُؤثِرونَ الحیوهَ الدُّنْیَا * وَالآخِرهُ خَیْرٌ وَأَبْقی» الأعلی / 10 17.
و) «لَقَدْ خَلَقْنَا الإنسانَ فِی أَحْسَنِ تقویمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أسْفَلَ سَافِلِینَ» التین / 4 5.
ز) «وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَعْلَوْنَ إنْ کُنتُمْ مؤمِنِینَ» آل عمران / 139.
ح) «… فَاللّه ُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» یوسف / 64.
ط) «ءَأنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنیهَا» النّازعات / 27.
ی) «إنَّ أحْسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنُ» وسائل الشیعه: کتاب الحج، باب 104 من أبواب أحکام العشره، ح 26.
2 صُغ من الکلمات التّابعه اسمَ التّفضیل:
«غَفَلَ، إخْضَرَّ، حَسُنَ، أَکْرَمَ، تَزَلْزَل، سَادَ، قَلَّ، عَوِرَ، إحرنجَمَ، شَجُعَ»
3 ضَعْ خطّاً تحت ما تجده صحیحاً:
أ) «أولوا الألباب) أرغب، الأرغب، أرغبون) إلی العلم مِنَ الجُهّال» .
ب) «هذان الغَنیّان (أحرصان، الأحرصان، أحرصُ) علی المال من الفقراء» .
ج) «هؤلاء (الأعْطُو، أعْطَیَا، أعْطَی) النّاسِ للدّراهم» .
د) «سعیدٌ وأبوه (الأعلم، أعلما، أعلما مِنْ) أهلِ القریه» .
ه) «المجاهدون (هُم الأفضلون، الأفضل، أفضل من القاعدین)» .
4 أصلح الأغلاط الواقعه فی الجمل التّابعه:
أ) «رأیت أخَوَیْکَ الأکبرَ» .
ب) «هذه کبری من هندٍ» .
ج) «نحن الأفصح» .
د) «إنّا أعرفون بمواقع الأمور منکم» .
ه) «الزیدان أجلّ النّاس قَدْراً وأکثرهم مالاً» .
و) «هما الأشرف» .
ز) «إنّهما أعَزّاکم وأقْرَءاکم للضّیوف» .
5 أعرب ما یلی:
أ «إنَّ الّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکینَ فِی نَارِ
جَهَنَّمَ خَالِدینَ فِیهَا أُولئِکَ هُمْ شَرُّ البَرِیَّهِ» البیّنه / 6.
ب «إنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلیکُم خصلتان: اتّباعُ الهوی وطولُ الأملِ» بحارالانوار: ج 2، ص 106، ح 2، ب 15.
باب الفعل
* الماضی
* المضارع المبنی
* اصناف اعراب الفعل المضارع
* عامل المضارع المرفوع
* عوامل المضارع المنصوب
* عوامل المضارع المجزوم
* الامر
* الفعل المجهول
* اللازم و المتعدی
* افعال القلوب
* الافعال الناقصه
* افعال المقاربه
* فعل التعجب
* افعال المدح و الذم
الدّرس الثّامن والأربعون الماضی و المضارع المبنی
القسم الثانی: فی الفعل
و قد مرّ تعریفه.
أقسام الفعل: وهی ثلاثه: ماضٍ ومضارع ٌ وأمرٌ.
الأوّل: الماضی
تعریفه: وهو فعلٌ دلَّ علی زمانٍ قبلَ زمانِ الخبریه.
بنائه: وهو مبنیٌّ علی الفتح [اللّفظیّ]، نحو: «ضَرَبَ» [أوِ التّقدیریّ، نحو: «رَمی»، إلاّ إذا کان] معه ضمیرٌ مرفوعٌ متحرکٌ فهو مبنیّ علی السکون، نحو: «ضربتُ» أوْ «واوٌ» فهو مبنیٌّ علی الضمّ [اللّفظیّ]، نحو: «ضَرَبُوا» [أو التّقدیریّ، نحو: «رَمَوا» ].
الثانی: المضارع
(1) تعریفه: وهو فعل یشبه الاسم بأحد حروف «أتین» فی أوّله.
أ لفظاً:
1. فی اتفاق حرکاتهما وسکناتهما، نحو: «یَضرب» و «یَستخرج» فهو «ضاربٌ» و «مستخرِجٌ» .
2. فی دخول لام التأکید فی أوّلهما، تقول: «إنّ زیداً لَیقومُ» کما تقول: «إنّ زیداً لَقائمٌ» .
3. فی تساویهما فی عدد الحروف.
ب معنیً: فی أنّه مشترک بین الحال والاستقبال، کاسم الفاعل، و «السّین» و «سوف» یخصّصه بالإستقبال، نحو: «سیضرب» و «اللاّم» المفتوحه بالحال، نحو: «لَیضربُ» . و لذلک سمّوه مضارعاً.
[إعلم أنّ] حروف المضارعه مضمومهٌ فی الرّباعی [أی فیما کان ماضِیْه علی أربعه أحرف]، نحو: «یُدَحْرِجُ» و «یُخرِجُ» لانّ اصله هی یُأَخْرِجُ کما عرفتَ فی التصریف ومفتوحهٌ فیما عداه، نحو: «یَضْرِبُ» و «یَستَخْرِجُ» .
إعرابه وبنائه
إنّما أعربوه مع أنّ الأصل فی الفعلِ البناءُ لِمضارعته أی لمشابهته الاسمَ، والأصلُ فی الإسمِ الاعرابُ، وذلک إذا لم یتّصل به إحدی نونَیِ التأکید [مباشرهً فهو مبنی علی الفتح، نحو: «یَنْصُرَنَّ، تَنْصُرَنَّ، أنْصُرَنَّ، نَنْصُرَنَّ» ] ولا «نونُ» جمع المؤنّث [فهو مبنی علی السکون، نحو: «یَنْصُرْنَ وَتَنْصُرْنَ» ].
وأنواع إعرابه فیه ثلاثه أیضاً: رفعٌ ونصبٌ وجزمٌ، نحو: «یضربُ» و «أنْ یضربَ» و «لَمْ یضربْ» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هو الفعل الماضی وعلامَ یُبنی؟
2 عرّف المضارع ومثّل له؟
3 لماذا سمّی الفعل المضارع مضارعاً؟
4 متی یبنی الفعل المضارع؟ وضّح ذلک بأمثلهٍ.
التّمارین
1 إستخرج الماضیَ والمضارع المبنی من الجمل التّالیه واذکر علامه البناء:
أ) «إنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَی الشّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلی لَهُمْ» محمّد / 25.
ب) «فَلَمّا أنْ جَاءَ البَشیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً» یوسف / 96.
ج) «تَکادُ السَّمواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الجِبالُ هَدّاً» مریم / 90.
د) «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی
وَرَضیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِیناً …» المائده / 3.
ه) «قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لاَءُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَلاَءُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ» الشُعَراء / 49.
و) «إنّا عَرَضْنَا الأَمَانَهَ عَلَی السّمواتِ وَالأرْضِ وَالجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَها الإنْسانُ إنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً» الأحزاب /72.
ز) «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبوا عَبْدَنَاوَقَالوُا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ» القمر/9.
ح) «وَمَا رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّه َ رَمی» الأنفال / 17.
2 أعرب مَا یَلی:
أ «إنَّ اللّه َ یَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسانِ وَإیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَیَنْهی عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» النحل / 90.
ب «فَألْقی موسی عَصَاهُ فَإذا هِی تلقفُ مَا یَأفِکوُنَ * فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجدینَ قالوا آمَنّا بربِّالعالمین ربِّ موسی وهارون» الشعراء / 45 46
الدّرس التّاسع والأربعون أصناف اعراب الفعل المضارع و عامل المضارع المرفوع
هیهنا فصولٌ
الفصل الأوّل: فی أصناف إعراب الفعل المضارع
وهی أربعه:
الأوّل: أن یکون الرّفعُ ب «الضّمه» والنّصبُ ب «الفتحه» والجزمُ ب «السّکون» . ویختصّ بالمفرد الصحیح غیر المخاطبه، نحو: «یضربُ» و «أن یضرِبَ» و «لم یضربْ» .
الثّانی: أن یکون الرّفعُ بثبوت «النّون» والنّصبُ والجزمُ بحذفها. ویختصّ بالتّثنیه والجمع المذکّر والمفرده المخاطبه صحیحاً کان أو غیرَه، تقول: «هما یفعلان» و «هم یفعلون» و «أنْتِ تفعلین» و «لَنْ تفعلا» و «لَنْ تفعلوا» و «لَنْ تفعلی» و «لَمْ تفعلا» و «لَمْ تفعلوا» و «لَمْ تفعلی» .
الثّالث: أن یکون الرّفعُ بتقدیر «الضّمه» والنّصبُ ب «الفتحه» لفظاً والجزمُ بحذف «اللاّم» . ویختصّ بالنّاقص الیائی والواوی فی غیر التثنیه والجمع والمخاطبه، تقول:
«هو یَرْمِی» و «یَغْزُو» و «لن یَرْمِیَ» و «لن یَغْزُوَ» و «لم یَرْمِ» و «لم یَغْزُ» .
الرّابع: أن یکون الرّفعُ بتقدیر «الضمه» والنّصبُ بتقدیر «الفتحه» والجزمُ بحذف «اللاّم» . ویختصّ بالنّاقص الألِفی فی غیر التثنیه والجمع والمخاطبه، نحو: «هو یسعی»
و «لَنْ یسعی» و «لم یَسْعَ» .
الفصل الثّانی: فی المضارع المرفوع وعامله
المضارع المرفوع عاملُه معنویٌّ وهو تجریده عن النّاصب والجازم، نحو: «هو یَضْرِبُ» و «هو یَغْزُو» و «هو یَرْمِی» و «هو یَسْعی» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هی إعراب المضارع المفرد الصحیح؟ وضّح ذلک بأمثلهٍ.
2 أیُّ صِیَغٍ من المضارع تنصب وتجزم بحذف «النّون» ؟
3 ما هی إعراب النّاقص الیائی والواویّ فی حالَتَیِ الرّفع والجزم؟
4 أیُّ نوعٍ من المضارع یرفع بتقدیر «الضّمه» وینصب بتقدیر «الفتحه» وتجزم بحذف «اللاّم» ؟
5 ما هو العامل فی المضارع المرفوع؟
التّمارین
1 إستخرج المضارع ممّا یلی من الجمل واذکر علامهَ إعرابه:
أ) «وَالَّذینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّه ُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ» الرّعد / 21.
ب) «قَالوا إنّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلََیمَسَّنَّکُمْ مِنّا عَذابٌ أَلیمٌ» یس / 18.
ج) «قالَ لَنْ تَرانی وَلکِنِ انْظُرْ إلَی الْجَبَلِ فَإنِ استَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی» الأعراف / 143.
د) «وَأَقَامَ الصَّلوهَ وَآتَی الزّکوهَ وَلَمْ یَخْشَ إلاّ اللّه َ» التوبه / 18.
ه) «وَالَّذِینَ یَسْعَونَ فِی آیاتِنا مُعاجِزین اُولئِکَ فِی العَذابِ مُحْضَرون» سبأ / 38.
و) «وَلا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إلاّ أَنْ یَخَافَا أَنْ لا یُقیما حُدُودَ اللّه ِ …» البقره / 229.
ز) «وَسَیُجَنَّبُهَا الأتْقَی * الّذی یُؤتِی مالَهُ یَتَزَکّی» اللیل / 17 18.
ح) «وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أبَابِیلَ * تَرْمِیْهم بِحِجَارهٍ مِنْ سِجّیلٍ» الفیل/ 34.
2 ضع کلمه مناسبه من الکلمات التالیه فی الفراغات الآتیه:
«یَنْجَحَ، یَسْمُوَ، یَرْتَقِی، تَتْرُکْ، یَتَکَلَّمَ، یَسْعی»
أ) «العالم یَسْمُو و … …»
ب) «الْمُجِدُّ … … للفوز» .
ج) «لَنْ … … الکسولُ وَلَنْ یَرتَقِیَ» .
د) «مریمُ لَمْ … … کُتُبَها عَلَی الرَّف» .
ه) «الطّالب یسعی کی … … فی الإمتحان» .
و) «الطّالب الْمجِدُّ لن … … أثناءَ الدَّرسِ» .
3 أعرب ما یلی:
أ
«وَلا تَبْخَسُوا النّاسَ أشْیاءَهُمْ وَلا تَعْثَوا فِی الأَرْضِ مُفْسِدینَ» الشعراء / 183.
ب «أَهْلُ الدُّنیا کَرَکْبٍ یُسارُ بِهِمْ وَهُمْ نِیامٌ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 64.
الدّرس الخمسون عوامل المضارع المنصوب
الفصل الثالث: فی المضارع المنصوب وعامله
المضارع المنصوب عامله خمسهٌ:
1 «أنْ»، نحو: «أرید أنْ تُحْسِنَ إلیَ» .
2 «لَنْ»، نحو: «أنا لَنْ أضربَک» .
3 «کَیْ»، نحو: «أسلمتُ کَیْ أدخُلَ الجنّهَ» .
4 «إذَنْ»، نحو: «إذنْ یغِفِرَ اللّه ُ لَکَ» [جواباً لِمَنْ قَالَ: «سَأَسْتَغْفِرُ اللّه َ» ].
5 «أنْ» المقدّره، نحو: «مَا کَانَ اللّه ُ لِیَظلِمَهُمْ» (1).
مواضع تقدیر «أنْ» :
تقدیر «أنْ» علی قسمَیْن: واجبٍ و جائزٍ؛ أمّا التقدیر الواجب فَبَعْدَ خمسهِ أحْرُفٍ:
1 بعد «حتّی»، نحو: «أسلمتُ حتّی أدخُلَ الجنّهَ» .
2 بعد «لامِ» الجحود، نحو قوله تعالی: «مَا کَانَ اللّه ُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الغیبِ» (2).
1. العنکبوت / 40.
2.آل عمران / 179.
3 بعد «الفاء» السببیّه الواقعه فی جواب شیئینِ:
أ النفی، نحو: «ما تَزُورُنَا فَنُکْرِمَکَ»؛
ب الطّلبِ والمراد منه الأمرُ، نحو: «أسْلِمْ فَتَسْلِمَ» و «لِیَرْحَمْ زیدٌ فَیُرْحَمَ» والنّهْیُ، نحو: «لا تَعْصِ فَتُعَذِّبَ» والاستفهام، نحو: «هَلْ تَعْلَمُ فَتَنْجُوَ» والتمنّی، نحو: «لیتَ لِی مالاً فَأُنْفِقَهُ» والترجّی، نحو: «لَعَلَّ الصّدیقَ یَزُورُنَا فَنَستأنِسَ به» والعَرْض، نحو: «ألا تَنْزِلُ بِنَا فَتُصِیبَ خَیْراً» والتحضیض، نحو: «هَلاّ تَدْرُسُ فَتَحفِظَ» .
4 بعد «واو» المعیّه الواقعه کذلک فی جواب هذین الشّیئَیْنِ، نحو: «أسْلِمْ وتَسْلِمَ» إلی آخر الأمثله.
5 بعد «أو» بمعنی «إلی» او «الاّ»، نحو: «لاََجیئَنَّکَ أو تُعْطِیَنی حَقّی» .
أمّا التقدیر الجائز فَبَعْدَ خمْسهِ أحرفٍ أیضاً:
1 بعد «لام کی»، نحو: «قام زیدٌ لِیَضْربَ» .
2 إلی 5 بعد «الواو والفاء وثُمَّ وأوْ» العاطفات إذا کان المعطوف علیه اسماً صریحاً، نحو: «اعجبنی قیامُکَ وتخرجَ» .
تنبیهٌ: یجب إظهار «أن» مع «لا» و «لام کی» [إذا اجتمعتا]، نحو قوله تعالی: «لِئَلاّ یکونَ للنّاسِ عَلَی اللّه ِ حُجّهٌ بعدَ الرُّسُل»
(1) و «لِئلاّ یَعْلَمَ أهلُ الکتابِ» (2).
قاعده: إعلم أنّ «أَنْ» الواقعهَ بعد «العِلْم» لیستْ هی النّاصبه للمضارع بَلْ إنّما هی المخفّفه من المثقَّلهِ، نحو قوله تعالی: «عَلِمَ أنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی» (3).
1.النساء / 165.
2.الحدید / 29.
3.المزّمل / 20.
أمّا الواقعه بعد «الظنّ» فیجوز فیه الوجهان:
أ أن تنصب بها.
ب أن تجعلها کالواقعه بعد «العِلْم»، نحو قوله تعالی: «وَحَسِبُوا أَلاّ تَکُون فتنهٌ» (1) بنصب «تکون» وبرفعه (2).
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 أذکر نواصب المضارع مع المثال.
2 عدّد مواضع جواز تقدیر «أنْ» .
3 لماذا جییء بالمثالین فی قوله «تنبیهٌ …» ؟
4 ما هی «أنْ» الواقعهُ بعد «الظّنّ» ؟
1.المائده / 71.
2. الرفع علی قراءه أبو عمرو والکسائی وحمزه والنصب علی قراءه آخرینَ. «مجمع البیان: 3 / 386» .
التّمارین
1 إستخرج المضارع المنصوب ممّا یلی من الجمل وبیّنِ السببَ الّذی من أجله نُصِب:
أ) «قُلْ إنَّ هُدَی اللّه ِ هُوَ الهُدی وأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ العالَمینَ» الأنعام / 71.
ب) «وَلا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إنِ اسْتَطاعُوا …» البقره / 217.
ج) «لَمْ یَکُنِ اللّه ُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً» النساء / 137.
د) «وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّه ُ إلاّ وَحْیاً أوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أوْ یُرْسِلَ رَسولاً …» الشوری / 51.
ه) «وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللّه ِ تَبْدِیلاً» فاطر / 43.
و) «یَالَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوزاً عَظیماً» النّساء / 73.
ز) «وَلا تَأکلُوا أَمْوالَکُم بَینَکُم بالباطلِ وَتُدْلُوا بِها إلی الحُکَّامِ لِتَأکُلُوا فریقاًمن أموالِ الناسِ بالإثمِ» البقره / 188.
ح) «فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا …» الأعراف / 53.
ط) «وَالَّذِین کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها» فاطر / 36.
ی) «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّه ُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصّابِرینَ»
آل عمران / 142.
ک) «کُلُوا مِنْ طَیّباتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلا تَطْغَوا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی …» طه / 81.
ل) «لَعَلّهُ یَتَزَکّی * أَوْ یَذّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری» عبس / 3 4.
م) «لَوْلا أَخَّرْتَنِی إلی أَجَلٍ قریبٍ فَأَصَّدَّقَ» المنافقون / 10.
ن) «فَرَجَعْنَاک إلی أُمِّکَ کَی تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ» طه / 40.
2 أعْرب مَا یَلِی:
أ «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّموا عَلی أَهْلِهَا ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرونَ» النّور / 27.
ب «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ المسجدِ الحرامِ إلی المسجدِ الأقْصَی الّذی بارَکْنا حولَه لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إنّهُ هُو السّمیعُ البصیرُ» الإسراء / 1.
الدّرس الحادی والخمسون عوامل المضارع المجزوم (1)
الفصل الرّابع: فی المضارع المجزوم وعامله
المجزوم عامله:
1 لَمْ، نحو: «لم یَضْرِبْ» .
2 لَمّا، نحو: «لَمّا یَضْرِبْ» .
3 «لام» الأمر، نحو: «لِیضْرِبْ» .
4 «لا» النّهی، نحو: «لا یَضْرِبْ» .
5 کَلِمُ الْمُجازاه وهی: «إنْ، مَهْما، إذْما، أیْنَ، حیثما، مَنْ، [ما، کیفَما، متی، أیّانَ، [أَیُ، أَنّی و إن المقدَّره»، نحو: «إن تَضْرِبْ أضْرِبْ» إلی آخرها.
واعلم أنّ «لَمْ» تقلب المضارع ماضیاً منفیّاً و «لَمّا» کذلک إلاّ أنّ فیها تَوَقُّعاً لما بعده ودواماً لما قبله، وأیضاً یجوز حذف الفعل بعد «لمّا» تقول: «نَدِمَ زَیدٌ وَلمّا» أی «لَمّا ینفعْه النّدمُ» ولا تقول: «ندِمَ زیدٌ وَلَمْ» .
وأمّا کلم المجازاه حرفاً کانت أو اسماً فهی تدخل علی جملتَیْن لِتَدلَّ عَلی أنّ الأُولی سببٌ لِلثانیهِ وتسمّی الأولی شرطاً والثّانیه جزاءً.
ثُمّ إن کان الشرطُ والجزاءُ مضارعَیْن یجب الجزم فیهما لفظاً، نحو: «إنْ تُکْرِمْنی أکْرِمْکَ»، وإن کانا ماضِیَیْن لم یعمل فیهما لفظاً، نحو: «إن ضربْتَ ضربْتُ»، وإن کان الجزاء وحدَه ماضیاً یجب الجزم فی الشرط، نحو: «إن تضربْنی ضربتُک» . وإن کان الشّرط وحدَه ماضیاً جاز فی الجزاء الوجهان، نحو: «إن
جِئْتَنی أُکْرِمْک و أُکْرِمُک» .
مواضع امتناع ربط الجزاء ب «الفاء» وجوازه: إعلم أنّه لَمْ یَجُزِ الفاءُ [الرابطه] فی الجزاء فی الصورتین:
أ إذا کان الجزاءُ ماضیاً متصرفاً بغیرِ «قد» نحو: «إن أکرمتَنی أکْرمتُک»، قال اللّه تعالی: «وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» (1).
[ب إذا کان الجزاء مضارعاً منفیّاً ب «لم»، نحو: «مَنْ جَهَدَ لَمْ یَنْدَمْ» .]
وإن کان مضارعاً مثبتاً أو منفیاً ب «لا» جاز الوجهان، نحو:
«إن تضربْنی أضربْک» أو «فأضربُک» .
و «إن تَشْتُمنی لا أضربْک» أو «فلا أضربُک» .
[تنبیهٌ: إذا اقترن المضارع ب «الفاء» وَجَبَ رفعه علی تقدیر ضمیرٍ علی الإبتدائیّه والجملهُ المؤلفهُ من المضارعِ وفاعلِه خبرٌ عنه؛ فالتقدیر: «إنْ تَضْرِبْنی فَأَنَا أضْرِبُکَ» و «إنْ تَشْتُمْنِی فَأَنَا لا أَضْرِبُکَ» .
أمّا مواضع وجوب الربط ب «الفاء» فسیأتی حکمه.]
1. آل عمران / 97.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عدّد جوازم المضارع مع أمثلهٍ.
2 ما الفرق بین «لَمْ» و «لَمّا» ؟
3 علامَ تدخل کلم المجازاه وعلی ماذا تدلّ بعد دخولها؟ وضّح ذلک بأمثلهٍ.
4 متی یجوز الرفعُ والجزمُ فی الجزاء؟
5 متی یمتنع ربط الجزاء بالفاء ومتی یجوز؟
التّمارین
1 إستخرج المضارع المجزوم من الجمل التالیه واذکر عامله:
أ) «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ * وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أحَدٌ» الإخلاص / 3 4.
ب) «رَبَّنَا لاتُؤاخِذْنَا إنْ نَسِینَا أَوْ أخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاتَحْمِلْ عَلَیْنَا إصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلی الّذین مِنْ قَبْلِنا رَبَّنَا وَلاتُحَمِّلْنا مَا لاطَاقَهَ لَنا بِهِ …» البقره/ 286.
ج) «ثُمَ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ العَتِیقِ» الحج/ 29.
د) «قَالَتِ الأعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الإیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ …» الحجرات / 14.
2 إستخرج جملتَیِ الشّرط والجزاء من الآیات التّالیه:
أ) «وَتِلْکَ حُدودُ اللّه ِ وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّه ِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ …» الطّلاق
/ 1.
ب) «وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللّه ُ …» البقره / 197.
ج) «وَإنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّه ُ …» البقره / 284.
د) «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ المَوتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ وَإنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ وَإن تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ …» النّساء / 78.
ه) «فَإنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الّتی وَقُودُهَا النّاسُ والحجارهُ» البقره / 24.
و) «عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَإنْ عُدْتُمْ عُدْنا …» الإسراء / 8.
ز) «مَنْ کَانَ یُریدُ حَرْثَ الآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَنْ کَانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنیا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ» الشوری / 20.
ح) «إلاّ تَصْرِفْ عَنّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الجاهِلینَ» یوسف / 33.
3 أعرب ما یلی:
أ «وَمَنْ یُهاجِرْ فِی سبیلِ اللّه ِ یَجِدْ فِی الأرضِ مُراغَماً کَثِیراً وَسَعَهً» النّساء/ 100.
ب «إلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلا تَضُّرُّوهُ شَیْئاً وَاللّه ُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قدیرٌ» التوبه / 39.
ج «عَفَا اللّه ُ عَمّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَیَنْتَقِمُ اللّه ُ مِنْهُ» المائده / 95.
الدّرس الثّانی والخمسون عوامل المضارع المجزوم (2)
مواضع وجوب ربط الجزاء ب «الفاء»
یجب الفاء فی سبعِ صُوَرٍ:
إحداها: أن یکونَ الجزاءُ ماضیاً مع «قد»، نحو قوله تعالی: «إنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَه» (1).
الثّانیه: أن یکون مضارعاً منفیاً بغیر «لا»، نحو قوله تعالی: «وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإسلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ» (2).
الثالثه: أن یکون جملهً إسمیّهً، نحو قوله تعالی: «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (3).
الرّابعه: أن یکون جمله إنشائیّهً؛ إمّا أمراً، نحو قوله تعالی: «قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه َ فَاتَّبِعُونی» (4) وإمّا نهیاً، نحو قوله تعالی: «فَإنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إلی الکُفّارِ» (5) أو استفهاماً، نحو قولکَ:
«إنْ ترکتَنا فمَنْ یَرْحَمُنا» أو دعاءً، نحو قولک: «إن أکرَمْتَنا فیرحَمُکَ اللّه ُ» .
[الخامسه: أنْ یکون مقترناً ب «ما»، نحو قوله تعالی: «فَإنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ» (6).
1. یوسف / 77.
2. آل عمران / 85.
3. الأنعام / 160.
4. آل عمران / 31.
5. الممتحنه / 10.
6. یونس / 72.
السادسه: أن یکون فعلاً جامداً، نحو قوله تعالی: «إنْ تَرَنِ أَنا أَقَلُّ مِنکَ مال وَوَلَداً * فَعَسی رَبّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیراً مِنْ جَنَّتِکَ» (1).
السابعه: أنْ یکون مقترناً! به حرف التنفیس، نحو قوله تعالی: «وَمَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إلَیهِ جَمیعاً» (2) و «إنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوفَ یُغْنِیکُمُ اللّه ُ مِنْ فَضْلِهِ» (3)]
تتمهٌ
وقد یقع «إذا» [الفجائیهُ] مع الجمله الإسمیّه موضعَ «الفاء»، نحو قوله تعالی: «وَإنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیْهِمْ إذا هُم یَقْنَطُونَ» (4).
مواضع تقدیر «إنْ»
إنّما یُجْزَمُ المضارع ب «إنْ» المقدّره إذا وقع فی جواب الطلب وهو:
الأمر، نحو: «تَعَلَّمْ تَنْجَحْ» و «لِیَتَعَلَّمْ زیدٌ یَفُزْ» والنّهی، نحو: «لا تَکْذِبْ یَکُنْ خَیْراً» والإستفهام، نحو: «هل تَزُورُنا نُکرمْکَ» والتمنّی، نحو: «لیتَکَ عندی أَخْدِمْکَ» والتّرجّی، نحو: «لَعَلَّکَ تطیعُ اللّه َ تَفُزْ بالسَّعاده» والعَرْض، نحو «ألا تَنْزِلُ بِنا تُصِبْ خیراً مِنّا» والتّحضیض، نحو: «هَلاّ تَجْتَهِدُ تَنَلْ خیراً» .
[إعْلَم أنّه یشترط فی تقدیر «إنْ» أنْ لا یکونَ المضارعُ مقترناً ب «الفاء» السببیّه أو «واو» المعیّه] وأن یکون الأوّلُ سبباً للثانی کما رأیت فی الأمثله، فإنّ معنی قولک: «تَعَلَّمْ تَنْجَحْ» هو «إنْ تَتَعَلَّمْ تَنْجَحْ» وکذلک البواقی. فلذلک امتنع قولُک: «لا تَکفُرْ تَدْخُلِ النّارَ» لامتناع السببیّه إذ لا یصحّ أن یقال: «إنْ لا تَکْفُرْ تَدْخُلِ النّارَ» .
1. الکهف / 39 40.
2. النساء / 172.
3. التوبه / 28.
4. الرّوم / 36.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عدّد مواضع لزوم ربط الجزاء ب «الفاء» الرابطه.
2 ماذا تَخْلُفُ «الفاءَ» الرابطهَ؟
3 متی تقدر «إنْ» وما هو شرطُه؟
التّمارین
1 إستخرج الجزاء ممّا یلی من الجمل وبیّن أنّ دخول «الفاء» الرابطه علیه واجب أو جائز أو ممتنع، ذاکراً للسّبب:
أ) «إلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّه ُ …» التوبه / 40.
ب) «أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الأسماءُ الحُسنی» الإسراء / 110.
ج) «وَإنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللّه ِ لا تُحْصُوها …» النّحل / 18.
د) «وَحیثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ» البقره / 150.
ه) «فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فلا یَخافُ بَخْساً وَلا رَهَقاً» الجنّ / 13.
و) «وَمَنْ یُضْلِلِ اللّه ُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» الرعد / 33.
ز) «إنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لاِءَنْفُسِکُمْ وَإنْ أَسَأْتُمْ فَلَها
…» الإسراء / 7.
ح) «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّه ُ جَمیعاً» البقره / 148.
ط) «مَنْ یُضْلِلِ اللّه ُ فَلا هادیَ لَهُ» الأعراف / 186.
ی) «وَما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإنَّ اللّه َ بِهِ عَلیمٌ» البقره / 215.
ک) «قَالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَهٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ» الأعراف / 132.
ل) قال علیّ بن موسی الرّضا علیهماالسلام: «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلی ما یُکْفَّرُ بِهِ ذُنُوبُهُ فَلْیَکْثُرْ مِنَ الصّلاهِ عَلی مُحَمّدٍ وَآلِهِ فَإنّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً» بحارالانوار: ج 91، ص 47، ح 2، ب 29.
م) «إن ذُکِرَ الخَیرُ کُنْتُمْ أَوّلَهُ وأَصْلَهُ وفَرْعَهُ ومَعدِنَهُ وَمَأْواهُ» مفاتیح الجنان، الزیاره الجامعه الکبیره.
ن) «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلیٌ مَولاهُ» نهج الحیاه: ص 41، ح 17.
2 ما هو سبب جزم المضارع فی ما یلی من الجمل:
أ) «… فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنائَنا وَأَبْنائَکُمْ وَنِسائَنا وَنِسائَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ …» آل عمران / 61.
ب) «یا أیُّها الّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ ألیمٍ … یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» الصّف / 10 12.
ج) «فَلْیُلْقِهِ الیَمُّ بالسّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لی وَعَدُوٌّ لَهُ» طه / 39.
د) «وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» البقره / 40.
3 أعربْ ما یلی:
أ «وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إلی اللّه ِ ورَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ المَوتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّه ِ وَکانَ اللّه ُ غَفُوراً رَحِیماً» النّساء / 100.
ب «وَمَنْ یُطِعِ اللّه َ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللّه َ وَیَتَّقْهِ فَأُولئکَ هُمُ الفائزونَ» النّور / 52.
الدّرس الثّالث والخمسون الامر و الفعل المجهول (1)
الثالث: الأمر
تعریفه: وهو فعلٌ یطلب به الفعل من الفاعل المخاطب، نحو: «إضْرِبْ» و «أُغْزُ» و «إرْمِ» و «إسْعَ» .
کیفیه صوغه: [وهی] أن تحذف من المضارع حرف المضارعه ثُمّ یُنْظَر؛
فَإنْ کان ما بعد حرف المضارعهِ ساکناً زیدتْ همزهُ الوصل مضمومهً إنِ انْضَمَّ ثالثُه، نحو: «أُنْصُرْ» ومکسورهً
إنِ انْفَتَحَ ثالثُه، نحو: «إعْلَمْ» أوِ انْکَسَرَ، نحو: «إضْرِبْ» و «إسْتَخْرِجْ»؛
وإن کان متحرّکاً فلا حاجهَ إلی الهمزه، نحو: «عِدْ» و «حاسِبْ» . وباب الإفعال من القسم الثّانی.
بنائه: وهو مبنیٌ علی ما انجزم به المضارعه، نحو: «إضْرِبْ» و «أُغْزُ» و «إرْمِ» و «إسْعَ» و «إضْرِبا» و «إضْرِبُوا» و «دَحْرِجْ» .
بقیت هنا فصولٌ:
الفصل الأول: فی فعل ما لم یُسَمَّ فاعُله
تعریفه: وهو فعل حذف فاعله وأقیم المفعول به مُقامَهُ ویختصّ بالمتعدّی.
علامته فی الماضی: وهی أن یکون اوّله مضموماً وما قبل آخره مکسوراً وذلک فی الأبواب الّتی لیست فی أوائلها «همزه» وصل ولا «تاء» زائده، نحو: «ضُرِبَ» و «دُحْرِجَ» و «اُکْرِمَ» .
وأن یکون أوّلُهُ وثانیْهِ مضموماً وما قبل آخره مکسوراً فیما أوّله «تاء» زائده، نحو: «تُفُضِّلَ» و «تُقُورِبَ» .
أو یکون ثالثه مضموماً وما قبل آخره مکسوراً وذلک فیما أوّله «همزه» وصل، نحو: «أسْتُخْرِجْ» و «أقْتُدِرَ» والهمزه تتبع المضمومَ إنْ لَمْ تَدْرَجْ.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف الأمر ومثّل له.
2 کیف یُصاغ فعلُ الأمر؟
3 علامَ یُبنی فعل الأمر؟ وضّح ذلک بأمثله.
4 عرّف الفعل المجهول ومثّل له.
5 کیف یبنی الماضی المجهول فی الأبواب الّتی أوّلها «همزه» وصل أو «تاء» زائده؟
التّمارین
1 إستخرج فعل الأمر ممّا یلی من الجمل واذکر أصله المشتق منه:
أ) «قُلْ سِیرُوا فی الأرضِ فَانْظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ الّذینَ مِنْ قَبْلُ …» الرّوم / 42.
ب) «یا بُنَیَ أَقِمِ الصّلوهَ وامُرْ بِالمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ المُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ …» لقمان / 17.
ج) «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الجَحِیمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُها سَبْعونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ» الحاقّه / 30 / 32.
د) «وَآتِ ذا القُرْبی حَقَّهُ …» الإسراء / 26.
ه) «یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ» آل عمران / 43.
و) «فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ البَناتُ وَلَهُمُ البَنُونَ» الصّافات / 149.
ز) «یا أَیُّها المُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ» المدّثّر / 1 3.
ح) «وَقِهِمُ السَّیِّئاتِ …» غافر / 9.
2 إبْنِ مِنَ الأفعال التّالیهِ الأمرَ:
«عَضَّ، ضاعَفَ، وَعی، نالَ، أَوْرَثَ، تَضَعْضَعَ، إستکثَرَ، تابَ، عذّبَ»
3 إستخرج المجهول ممّا یلی من الجمل وعیّن نائب الفاعل فیها:
أ) «وَأَتِمُّواالحَجَّ وَالعُمْرَهَ للّه ِ فَإنْ
أُحْصِرْتُمْ فَمَااسْتَیْسَرَ مِنَ الهَدْیِ» البقره/ 196.
ب) «… وَلَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» الأنعام / 28.
ج) «قُلْ أُوْحِیَ إلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجنِّ فَقالُوا إنّا سَمِعْنا قُرآناً عَجَباً» الجنّ / 1.
د) «وَإنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ …» النّحل / 126.
ه) «یا أَیُّها الّذینَ آمَنُوا إذا نُودِیَ لِلصّلوهِ مِنْ یَوْمِ الجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إلی ذِکْرِ اللّه ِ وَذَرُوا البَیْعَ …» الجمعه / 9.
و) «قالُوا یا أَبانا ما نَبْغِی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إلَیْنا …» یوسف / 65.
ز) «أَفَلا یَعْلَمُ إذا بُعْثِرَ ما فی القُبُورِ * وَحُصِّلَ ما فی الصّدُور» العادیات / 9 10.
ح) «وَلمّا سُقِطَ فی أیْدِیْهِم وَرأَوْا أنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالوا …» الأعراف / 149.
4 إبنِ الأفعال التابعه للمجهول:
«إعْتادَ، تَجاهَلَ، إسْتَعْجَلَ، أَذْبَحَ، أَری، تَلَّ، نادی، فَدی، تَصَدّی، إصْطَفی»
5 أعرب ما یلی:
أ «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ المُشْرِکینَ إنّا کَفَیْناکَ المُسْتَهْزِئِینَ الّذینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللّه ِ إلهاً آخَرَ» الحجر / 94 96.
ب «وَأُدْخِلَ الّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالحاتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِها الأنهارُ خالِدینَ فِیها بِإذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ» إبراهیم / 23.
الدّرس الرّابع والخمسون الفعل المجهول (2) و اللازم و المتعدی
علامه «فعل ما لم یسمّ فاعله» فی المضارع
[وهی] أن یکون حرف المضارعه مضموماً وما قبل آخره مفتوحاً، نحو: «یُضْرَبُ» و «یُسْتَخْرَجُ» إلاّ فی باب «المفاعله» و «الإفعال» و «التفعیل» و «الفَعْلَله» وملحقاتها، فانّ العلامه فیها فَتْحُ ما قبل الآخر، نحو: «یُحاسَبُ» و «یُدَحْرَجُ» .
تبصره: وعلامته فی الأجْوف [أن یکون] فاء الفعل مِن ماضیْه مکسوراً [وهو الأفْصح [و[جاء] الإشمام [وهو فصیحٌ]، نحو: «قُیل» و «بُیْع» و[جاء] الواو [علی ضعفٍ] نحو: «قُولَ» و «بُوعَ» .
وکذلک باب «أخْتِیرَ» و «أنْقِیدَ» دون «أسْتُخِیرَ» و «أقِیمَ» لِفقدان «فُعِلَ» فیهما.
وتُقلَبُ العین فی مضارعه ألِفاً، نحو: «یُقالُ» و «یُباعُ» کما مرّ فی التّصریف مستَقصیً.
الفصل الثّانی: فی اللاّزم والمتعدّی
تعریفهما: الفعل إمّا «متعدٍّ» وهو ما یتوقّفُ فهم معناه علی متعلّق غیر الفاعل، نحو: «ضَرَبَ زیدٌ عمراً» وإمّا «لازمٌ» وهو بخلافه، نحو: «قَعَدَ زیدٌ» .
أقسام المتعدّی: [وهو ثلاثه]:
1 المتعدّی إلی مفعولٍ واحدٍ، نحو: «ضَرَبَ زیدٌ عمراً» .
2 [المتعدّی] إلی مفعولَیْن: نحو: «أعْطی زیدٌ عمراً درهماً» ویجوز فیه الإقتصار علی أحد مفعولَیْه، نحو: «أعطیتُ زیداً» أو «أعطیتُ درهماً»، به خلاف باب «علمتُ» .
3 [المتعدّی] إلی ثلاثهِ مفاعیلَ، نحو: «أعْلَمَ اللّه ُ زیداً عمراً فاضلاً» ومنه «أری وأنْبَأَ و نَبَّأَ وأَخْبَرَ وَخَبَّرَ وحَدَّثَ» .
وهذه الأفعال الستّهُ مفعولُها الأوّلُ مع الأخیرَیْن کمفعولَیْ «أعطیتُ» فی جواز الإقتصار علی أحدهما، نحو: «أَعْلَمَ اللّه ُ زیداً» و «أَعْلَمَ اللّه ُ عمراً فاضلاً» والثانی مع الثالث کمفعولَیْ «عَلمتُ» فی عدم جواز الإقتصار علی أحدهما، فلا یقال: «أعلمتُ زیداً خیرَ النّاس» أو «أعلمتُ زیداً عمراً» بل یقال: «أعلمتُ زیداً عمراً خیرَ النّاس» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هی ملحقات «فَعْلَلَه» ؟
2 کیف یبنی المضارع المجهول من الأجوف؟
3 أذکر الأوجه الجائزه فی الماضی المجهول من الأجوف.
4 عرّف الفعل اللاّزم ومثّل له.
5 عدّد أقسام المتعدّی ومثّل له.
6 أیٌ مِنَ المفاعیلِ الثلاثه یجوز حذفه؟
التّمارین
1 إستخرج الفعل المجهول من الجمل التالیه وعیّن نائب الفاعل فیها:
أ) «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّه ُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ …» النّور / 36.
ب) «قُل إنَ الهُدی هُدَی اللّه ِ أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ماأُوتِیْتُمْ …» آل عمران / 73.
ج) «فَلَمّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فی النّارِ وَمَنْ حَوْلَها …» الّنمل / 8.
د) «فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَهً سِیئَتْ وُجُوهُ الّذینَ کَفَروا وَقِیلَ هذا الّذی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ» الملک / 27.
ه) «أُولئِکَ یُجْزَوْنَ الغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیّهً وَسَلاماً» الفرقان/ 75.
و) «إنّما جَزاءُ الّذینَ یُحارِبُونَ اللّه َ وَرَسُولَهُ
وَیَسْعَوْنَ فی الأرضِ فَساد أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیْهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الأرضِ …» المائده / 33.
2 مَیّز اللاّزم من المتعدّی وعیّن أقسام المتعدّی فی الجمل التّالیه:
أ) «إنّا أعْطَیْناکَ الکَوْثَرَ» الکوثر / 1.
ب) «إنّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَإنّی أُعیذُها بِکَ وَذُرّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ» آل عمران / 36.
ج) «یا أَیُّها النّاسُ إنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إنَّ أَکْرَمَکُمْ عندَاللّه ِ أَتْقاکُمْ …» الحجرات / 13.
د) «وَإذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنّی فَإنّی قَریبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لی وَلْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» البقره / 186.
ه) «فَإذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَإلی رَبِّکَ فَارْغَبْ» الشرح / 7 8.
و) «إلاّ مَن تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اللّه ُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ …» الفرقان / 70.
ز) «هُوَ الّذی یُرِیْکُمْ آیاتِهِ وَیُنَزِّلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً …» غافر / 13.
ح) «إنَّ الّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیْهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا العَذابَ» النّساء / 56.
3 أعربْ ما یلی:
أ «إذْ یُرِیکَهُمُ اللّه ُ فی مَنامِکَ قَلیلاً وَلَوْ أَراکَهُمْ کَثیراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنازَعْتُمْ فی الأمرِ وَلکِنَّ اللّه َ سَلَّمَ إنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» الأنفال / 43.
ب «وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَأُوذُوا حتّی أتیهُمْ نَصْرُنا» الأنعام / 34.
الدّرس الخامس والخمسون أفعال القلوب
الفصل الثالث: فی أفعال القلوب
وهی تسعه: «علِمْتُ» و «ظَنَنْتُ» و «حسِبْتُ» و «خِلْتُ» و «رأیتُ» و «زعَمْتُ» و «وَجَدْتُ» [و «أَلْفَیْتُ» و «جَعَلْتُ» ].
عملها: وهی تدخل علی المبتدأ والخبر فتَنْصِبُهما علی المفعولیّه، نحو: «علمتُ زیداً فاضلاً» و «ظَنَنْت عمراً عالماً» (1).
خواصّها: إعلم أنَّ لهذه الأفعال خواصَّ [فمنها: ]
1 أن لا یقتصر علی أحد مفعولَیْها به خلاف باب «أعطیتُ» فلا تقول: «علمتُ زیداً» .
2 جواز إلغائها
[وهو إبطالُ عملِها لفظاً ومحلاً] إذا توسّطتْ، نحو: «زیدٌ ظَنَنْتُ عالمٌ» أو تأخّرتْ، نحو: «زیدٌ قائمٌ ظَنَنْتُ» .
3 وجوب تعلیقها [و هو ابطال عملها لفظاً فقط] إذا وقعتْ قبل الإستفهام، نحو: «علمت أزیدٌ عندک أم عمروٌ» و «علمتُ متی السفرُ»؛ أو قبل [ «ما وإنْ ولا» [النافیات، نحو: «علمتُ ما زیدٌ فی الدّار» و «علمتُ إنْ هندٌ إلاّ عالمهٌ» و «علمتُ لزیدٌ عالمٌ ولا عمروٌ»؛ أوْ قبل «لام» الإبتداء، نحو: «علمتُ لَزیدٌ منطلقٌ»؛ أو قبل «لام» القسم، نحو: «علمتُ لَیَأْتِیَنَّ زیدٌ» . فهی فی هذه المواضع لا تعمل لفظاً بل تعمل معنیً ولذلک سُمِّیَ تعلیقاً.
4 أنّه یجوز أن یکون فاعلُها ومفعولُها ضمیرَیْنِ لشیءٍ الواحد، نحو: «علمتُنی منطلقاً» و «ظَنَنْتَکَ فاضلاً» .
فائدهٌ
إعلم أنّه قد یکون «ظَنَنْتُ» بمعنی «اتّهمْتُ» و «عَلِمْتُ» بمعنی «عَرَفْتُ» و «رأیتُ» بمعنی «أبْصَرْتُ» و «وَجَدْتُ» بمعنی «أَصَبْتُ الضّالّه» [و «جَعَلْتُ» بمعنی «خَلَقْتُ» ] فتنصب مفعولاً واحداً فقط فلا تکون حینئذٍ من أفعال القلوب.
1. قد تسدّ مسدَّ المفعولین، «أنَّ» وصِلَتُها، نحو: «وَظَنَّ أَنَّهُ الفِراقُ» (القیامه / 28). أو «أنْ» وصِلَتُها، نحو: «أَیَحْسَبُ الإنسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً» (القیامه / 36.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 علامَ تدخلُ أفعالُ القلوب وما هو عملها؟
2 هل یجوز أن یقتصر علی أحد مفعولَیْ أفعال القلوب أوْ لا؟
3 ما الفرق بین الإلغاء والتّعلیق؟
4 ما هی مُعَلِّقات أفعال القلوب؟ إشرح ذلک بأمثلهٍ.
5 متی یتعدّی «ظننتُ» و «علمتُ» و «رأیتُ» و «وجدتُ» و «جَعَلْتُ» إلی مفعولٍ واحدٍ فقط؟
التّمارین
1 إستخرج أفعال القلوبِ من الجمل التّالیه وعیّن مفعولَیْها أوْ ماسَدَّ مَسَدَّهما:
أ) «… فَإنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إلی الکُفّارِ …» الممتحنه / 10.
ب) «وَلا تَحْسَبَنَّ الّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّه ِ أمواتاً …» آل عمران / 169.
ج) «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوَی * وَوَجَدَکَ ضالاًّ فَهَدی» الضّحی / 6 7.
د) «إنّهُم یَرَوْنَهُ بَعیداً * وَنَراهُ قَریباً» المعارج / 6 7.
ه) «إنّهُم أَلْفَوا آبائَهُمْ ضالّینَ» الصافات / 69.
و) «وَجَعَلُوا الملائکَهَ الّذینَ هُمْ عبادُ الرَّحمنِ إناثاً» الزخرف / 19.
ز) «وَإنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ» الأعراف / 102.
ح) «مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللّه ُ فی الدّنیا وَالآخرهِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إلی السّماءِ …» الحج / 15.
ط) «قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إلاّ رَبُّ السَّمواتِ وَالأرضِ بَصائِرَ وَإنِّی لاَءَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً» الإسراء / 102.
ی) «وَتَرَی الُمجْرِمینَ یَومَئِذٍ مُقَرَّنینَ فی الأصْفادِ» إبراهیم / 49.
ک) «زَعَمَ الّذینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا» التّغابُن / 7.
ل) «یَحْسَبُهُمُ الجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ …» البقره / 273.
م) «إعْلَمُوا
أنَّ کمالَ الدّینِ طلبُ العلمِ والعملُ به» تحف العقول: ص 199.
2 لماذا تُعُلِّقَتْ أفعال القلوب عن العمل فی الجمل التّالیه:
أ) «ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ» الإنبیاء / 65.
ب) «ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُ الحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا أَمَداً» الکهف / 12.
ج) «وَتَظُنُّونَ إنْ لَبِثْتُمْ إلاّ قَلیلاً» الإسراء / 52.
د) «وَلَقدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فی الآخرهِ مِنْ خَلاقٍ» البقره / 102.
ه) «… وَإنْ أَدْرِی أَقَریبٌ أَمْ بَعیدٌ ما تُوعَدُونَ» الأنبیاء / 109.
و) «… وَسَیَعْلَمُ الّذینَ ظَلَمُوا أَیَ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» الشعراء / 227.
3 أعربْ ما یلی:
أ «وَتَرَی الجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَهیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ …» الّنمل / 88.
ب «أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لایُفْتَنُونَ» العنکبوت / 2.
ج «إنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللیلِ وَنصفَهُ وثُلُثَهُ وَطائفهٌ مِنَ الّذینَ مَعَکَ» المزّمّل / 20.
الدّرس السّادس والخمسون الافعال الناقصه (1)
الفصل الرّابع: فی الأفعال النّاقصه
تعریفها: [وهی] أفعال وُضِعَتْ لتقریر الفاعل علی صفهٍ غیر صفهِ مصدرها وهی «کانَ، صار، أصبح، أمسی» إلی آخرها.
عملها: وتدخل علی الجمله الإسمیّه لإفاده نسبتِها حکمَ معناها فترفع الأوّل وتنصب الثّانی فتقول: «کان زیدٌ قائماً» .
أقسام «کانَ» : وهی علی ثلاثه اقسام:
1 ناقصه؛ وهی تدلّ علی ثبوت خبرها لفاعلها فی الماضی إمّا دائماً، نحو: «کانَ اللّه ُ عَلیماً حَکیماً» (1) أو منقطعاً، نحو: «کانَ زیدٌ شابّاً» . [وقد تکون بمعنی «صار»، نحو قوله تعالی: «وفُتِحَتِ السماءُ فکانَتْ أبواباً» (2)]
2 تامّه؛ وهی بمعنی «ثبت» أو «حصل» [وتکتفی بفاعلٍ فقط]، نحو: «کان القتالُ» أی حصل.
3 زائده؛ وهی لا یتغیّر به المعنی، کقول الشاعر:
«جِیادُ بَنِی أبی بَکْرٍ تَسامی عَلی کانَ المُسَوَّمَهِ العِرابِ» (3)
1. النّساء / 17.
2. النبأ / 19.
3. جامع الشواهد: 1 / 387.
أی عَلَی
المُسَوَّمَهِ.
و «صار» علی قسمَیْنِ:
1 ناقصه؛ وهی تدل علی الانتقال من صفه الی صفه، نحو: «صار زیدٌ غَنیّاً» أو من حقیقه الی حقیقه، نحو: «صار الطینُ خزفاً» .
[2 تامّه؛ وهی بمعنی «إنْتَقَلَ»، نحو: «صار الأمرُ إلیکَ» .]
و «أصبح وأمْسی وأضْحی» أیضاً علی قسمین:
1 ناقصه؛ وهی تدلّ علی اقتران معنی الجمله بتلک الأوقات، نحو: «أصْبَحَ زیدٌ ذاکراً» أی کانَ ذاکراً فی وقت الصباح؛
[وقد تکون بمعنی «صار»، نحو قوله تعالی: «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إخواناً» (1).
2 تامّه؛ وهی بمعنی «دَخَلَ فی الصباح والمَساءِ والضُّحی»، نحو قوله تعالی: «فَسُبحانَ اللّه ِ حینَ تُمْسُونَ وحینَ تُصبِحُونَ» (2).]
وکذلک «ظَلَّ وباتَ» علی قسمین:
1 ناقصه؛ وهما تدلاّنِ علی اقتران معنی الجمله بوقت النّهار واللیل، نحو: «ظَلَّ زیدٌ سائراً» و «بات عمروٌ نائماً» .
وقد تکونان بمعنی «صار»، نحو قوله تعالی: «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً» (3).
[2 تامّه؛ وحینئذٍ تکون «ظَلَّ» بمعنی «اسْتَمَرَّ»، نحو: «ظَلَّ الیومُ» أی استمرَّ ظِلُّه و «باتَ» بمعنی «نَزَلَ لیلاً»، نحو: «بات زیدٌ بالقوم» أی نَزَلَ بالقوم لیلاً.]
1. آل عمران / 103.
2. الروم / 17.
3. النحل / 58.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف الأفعال النّاقصه واذکر عملها.
2 ما هی أقسام «کان» ؟ أذکرها مع إیراد المثال.
3 ما معنی «ظلّ» و «بات» ؟
التّمارین
1 إستخرج الأفعال النّاقصه والتامّه ومعمولها ممّا یلی من الجمل واذکر معانیها:
أ) «وَکانَ حَقّاً عَلَیْنا نَصْرُ المؤمنینَ» الرّوم / 47.
ب) «وَلَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السّماءِ فَظَلُّوا فیهِ یَعْرُجُونَ» الحجر / 14.
ج) «وإنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إلی مَیْسَرَهٍ» البقره / 280.
د) «کَماءٍ أنزلناهُ مِنَ السّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نباتُ الأرضِ فأَصْبَحَ هَشِیماً» الکهف / 45.
ه) «وَالّذینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقیاماً» الفرقان / 64.
و) «فَظَلَّتْ أعناقُهُمْ لَها خاضِعینَ» الشعراء / 4.
ز) «وَحالَ بَیْنَهُما مَوجٌ فَکانَ
مِنَ المُغْرَقِینَ» هود / 43.
ح) «وَما کانَ صَلاتُهُمْ عندَ البَیْتِ إلاّ مُکاءً وَتَصْدِیَهً» الأنفال / 35.
ط) «إنَّ کَیْدَ الشّیطانِ کانَ ضَعیفاً» النساء / 76.
ی) «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ» الأعراف / 91.
ک) «إنّما أَمْرُهُ إذا أرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» یس / 82.
ل) «أنتَ تَکُونُ ماجدٌ نبیلٌ إذا تَهبُّ شَمْأَلٌ بَلیلٌ» جامع الشواهد: ج 1، ص 299.
2 أعرب ما یلی:
أ «وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً …» البقره / 143.
ب «یا أیُّها الّذینَ آمَنُوا إنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوماً بِجَهالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ» الحجرات / 6.
الدّرس السّابع والخمسون الأفعال النّاقصه (2) و افعال المقارنه
المدخل
و «ما زال» و «ما بَرِحَ» و «ما فَتَُِیءَ» و «ما انْفَکَّ» تدلّ علی استمرار ثبوت خبرها لفاعلها، نحو: «ما زالَ زیدٌ أمیراً» ویلزمها حرف النّفی [وقد تأتی «بَرِحَ» و «انفَکَّ» تامّتین بمعنی «إنْفَصَلَ» و «ذَهَبَ»، نحو: «ما انْفَکَّ الخاتمُ» أی لم یَنْفَصِل و «لا أَبْرَحُ إلی المدرسهِ» أی لا أَذْهَبُ.]
و «ما دام» تدلّ علی توقیتِ أمرٍ بِمدّه ثبوتِ خبرها لفاعلها، نحو: «أقوم ما دام الأمیر جالساً» [وقد تستعمل تامّهً بمعنی «بَقِیَ»، نحو قوله تعالی: «خالدِینَ فیها مادامتِ السمواتُ والأرضُ» (1) أی بَقِیَتِ السّمواتُ والأرضُ].
و «لیس» تدلّ علی نفی معنی الجمله حالاً، وقیل: مطلقاً، نحو: «لیس زیدٌ قائماً» . وقد عرفت بقیه أحکامها فی القسم الأوّل فلا نعیدها.
1. هود / 108.
الفصل الخامس: فی أفعال المقاربه
تعریفها: [وهی] أفعالٌ وُضِعَتْ للدلاله علی دُنُوّ الخبر لفاعلها.
أقسامها: وهی علی ثلاثهُ أقسام:
الأوّل: ما یدلّ علی رجاء وقوع الخبر وهو «عسی»، نحو: «عسی زیدٌ أَنْ یَخْرُجَ» و «إخْلَوْلَقَ»، نحو: «إخْلَوْلَقَ الشَجرُ أنْ یُثْمِرَ» و «حَری»، نحو: «حَری عمروٌ أنْ یَتَعَلَّمَ»؛
الثانی: ما یدلّ علی قُرْب حصول الخبر وهو «کاد»، نحو: «کادتِ الشمسُ تَغْرُبُ» و «کَرَبَ»، نحو: «کَرَبَ الصبحُ یَنْبَلِجُ» و «أوشَکَ»، نحو: «أَوْشَکَتِ السّماءُ أنْ تُمْطِرَ»؛
الثالث: ما یدلّ علی الأخذ والشروع فی الفعل وهی کثیرهٌ، منها: «طَفِقَ وجَعَلَ وأَخَذَ وأَنْشَأَ وعَلِقَ»، نحو: «طَفِقَ زیدٌ یَکْتُبُ» .
عملُها: وهی فی العَمَلِ مثل «کانَ» إلاّ أَنَّ خَبَرَها فعلٌ مضارعٌ مسندٌ إلی ضمیرٍ یعودُ إلی اسمها سواءٌ أکانَ مقترناً ب «أنْ» أم مجرّداً منها کما مرّ.
[إعلم أنّ أفعال المقاربه مِنْ حیثُ اقترانِ خبرها ب «أنْ» أو عدمه علی أربعه أقسام:
أ ما یجب اقترانُ خبره بها وهو «حَری وإخْلَوْلَقَ»؛
ب ما یجب تجرّده منها وهی أفعال الشروع؛
ج ما یغلب
اقترانه بها وهو «عسی وأوشک»؛
د ما یغلب تجرّده منها وهو «کادَ وکَرَبَ» .
تتمهٌ
أفعال المقاربه کلُّها جامدهٌ ولا یستعمل منها غیرُ الماضی إلاّ «کادَ وأوشَکَ»، نحو قوله تعالی: «یکادُ البرقُ یَخْطَفُ أبصارَهُم» (1) وقوله علیه السلام: «مَنْ یَزْرَعْ خیراً یُوْشِکْ أَنْ یَحْصُدَ خیراً» (2).]
1. البقره / 20.
2. بحارالانوار: 74 / 76، ح 3، ب 4.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عدّد الأفعال النّاقصه الّتی کان فی أوّلها «ما» واذکر معانیها مع إیراد أمثلهٍ.
2 ما معنی «لیس» ؟ أذکره مع المثال.
3 عرّف أفعال المقاربه ومثّل لها.
4 أذکر أقسام أفعال المقاربه واضرب لکلّ قسم مثالاً مفیداً.
5 ما الفرقُ بینَ خبر الأفعال الناقصه وأفعال المقاربه؟
6 أیُّ فعلٍ من أفعال المقاربه لا یستعمل مع «أَنْ» ؟
التّمارین
1 إستخرج الأفعال النّاقصه ومعمولیها من الجمل التّالیه:
أ) «فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حتّی جَعَلْناهُمْ حَصیداً خامِدینَ» الأنبیاء / 15.
ب) «قالوا لَنْ نَبْرَحَ علیهِ عاکفینَ حتّی یَرْجِعَ إلینا مُوسی» طه / 91
ج) «… فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ …» هود / 46.
د) «وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شهیداً مادُمتُ فِیهم» المائده / 117.
ه) «قالُوا تَاللّه ِ تَفْتَؤُاْ تَذْکُرُ یُوسُفَ حتّی تَکُونَ حَرَضاً أوْ تَکُونَ مِنَ الهالِکینَ» یوسف / 85.
و) «وَحُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ البَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً» المائده / 96.
ز) «لَیْسَ البِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ المَشْرِقِ وَالمغْرِبِ» البقره / 177.
ح) «… فَما زِلْتُمْ فی شَکٍّ مِمّا جاءَکُمْ بِهِ …» غافر / 34.
ط) «… ولا یَزالُونَ مختلِفینَ إلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» هود / 118 119.
2 إستخرج أفعال المقاربه ومعمولیها ممّا یلی مِنَ الجمل واذکر نوعها:
أ) «قالَ ابْنَ أُمَّ إنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَکادُوا یَقْتُلُونَنی …» الأعراف / 150.
ب) «قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ …» الأعراف / 129.
ج) «فلَمّا ذاقا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُما سَوْءَاتُهُما وَطَفِقا یَخْصِفانِ عَلیهِما مِنْ وَرَقِ الجَنَّهِ …» الأعراف / 22.
د) «یَکادُ
زَیتُها یُضِیءُ …» النّور / 35.
ه) «فَأُولئِکَ عَسی اللّه ُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ» النساء / 99.
و) «… لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَولاً» الکهف / 93.
ز) قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «دَعْ ما یُریبُکَ إلی ما لا یُریبُکَ فَمَنْ رَعی حَولَ الحِمَی یُوشِکُ أَنْ یَقَعَ فیهِ» مجموعه ورّام: 1 / 52.
3 أعربْ ما یلی:
أ «یا أیُّها الّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إلی اللّه ِ تَوْبَهً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِها الأنهارُ یَوْمَ لا یُخزِی اللّه ُ النّبیَ وَالّذینَ آمَنُوا مَعَهُ …» التّحریم / 8.
ب «تَکادُ السَّمواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَالملائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فی الأرضِ …» الشوری / 5.
ج «وإذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ البَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً» الکهف / 60.
الدّرس الثّامن والخمسون فعل التعجب و افعال المدح و الذم
الفصل السّادس: فی فعل التّعجّب
تعریفه: وهو ما وضع لإنشاء التعجب.
وله صیغتان:
1 «ما أَفْعَلَهُ»، نحو: «ما أَحْسَنَ زیداً» أی أَیُ شیءٍ أَحْسَنَ زیداً وفی «أحْسَنَ» ضمیر هو فاعلُه، [و «زیداً» مفعوله والجمله خبرٌ ل «ما» الإستفهامیّه.]
2 «أَفْعِلْ به»، نحو: «أحْسِنْ بزیدٍ» [والباءُ زائدهٌ و «زیدٍ» فاعلٌ ل «أَحْسِنْ» فی محلّ الرّفع.]
شروط صوغهما: ولا یبنیان إلاّ ممّا یُبنی منه «أفعل» التّفضیل، ویتوَصّل فی الممتنع بمثل «ما أشدّ» کما عرفت فی اسم التفضیل، [نحو: «ما أَشَدَّ إیمانَهُ» و «ما أَقَلَّ سوادَ عَیْنَیْهِ» و «أَوْفِرْ بِکُحْلِهِ» و «أَکْثِرْ بِاجْتِهادِهِ» .]
أحکامهما: ولا یجوز التّصریف فیهما ولا التقدیم ولا التأخیر ولا الفصل. و «المازنی» أجاز الفصل بالظرف، نحو: «ما أَحْسَنَ الیومَ زیداً» .
الفصل السّابع: فی أفعال المدح والذّم
تعریفها: [وهی] ما وضع لإنشاء مدحٍ أو ذمٍّ.
أفعال المدح: وللمدح فِعْلان:
1 «نِعْمَ»، وفاعله اسمٌ معرّف ب «اللاّم»، نحو: «نعم الرجل زیدٌ»، أو مضاف إلی المعرّف ب «اللاّم»، نحو: «نِعمَ غلامُ الرَّجُلِ زیدٌ» .
وقد یکون فاعله مُضمَراً فیجب تمییزه بنکرهٍ منصوبهٍ، نحو: «نِعمَ رجلاً زیدٌ» أی «نعم هو رجلاً زیدٌ» . أو ب «ما» [النکرهِ الّتی بمعنی شیء، نحو: «نِعِمّا زیدٌ» أی نِعمَ هو شیئاً زیدٌ.] و «زیدٌ» یسمّی المخصوصَ بالمدح.
[وفی إعراب المخصوص وجهان مشهوران:
أ أن یکونَ مبتدأً والجملهُ الّتی قبلَهُ خبرَهُ، فَأصلُهُ «زیدٌ نعم الرجلُ»؛
ب أن یکون خبراً لمبتدءٍ محذوفٍ وجوباً، فأصلُهُ «نعم الرجلُ، هو زیدٌ» .
تنبیهٌ
قد یُحْذَفُ المخصوص إذا عُلِمَ، نحو قوله تعالی فی مدح أیُّوبَ علیه السلام: «إنّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعمَ العبدُ» (1) أی نعم العبدُ أیُّوبُ.]
2 «حَبَّذا»، نحو: «حبّذا رجلاً زیدٌ» .
فَ «حَبَّ» فعل المدح [و «ذا» اسمُ إشارهٍ فاعلُه] و «رجلاً» تمییزه والمخصوص «زیدٌ» .
ویجوز أن یقع قبل مخصوص «حبّذا» أو بعده تمییزٌ، نحو: «حبّذا رجلاً زیدٌ» و «حبّذا زیدٌ رجلاً» أو حالٌ، نحو: «حبّذا راکباً زیدٌ» و «حبّذا زیدٌ راکباً» .
أفعال الذمّ: وللذمّ فِعْلان أیضاً:
1 «بئس»؛ نحو: «بئس الرّجل زیدٌ» و «بئس غلام الرجل زیدٌ» و «بئس رَجُلاً زیدٌ» .
2 «ساء»، نحو: «ساءَ الرجل زیدٌ» و «ساءَ غلام الرجل زیدٌ» و «ساءَ رجلاً زیدٌ» .
1. ص / 44.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 کم صیغهً للتعجّب؟ أذکرها ومثّل لها.
2 من أین تبنی صیغتَا التّعجّبِ؟
3 هل یجوز الفصل بین صیغتَیِ التعجّب ومعمولهما؟
4 عدّد فِعْلَیِ المدح مع مثال لکلّ واحدٍ منهما.
5 ماذا یکون فاعل أفعال المدح والذّم؟
6 ما هو إعراب المخصوص؟
7 هل یجوز حذف المخصوص؟ بَیِّنْهُ بمثال.
التّمارین
1 عیّن أفعال التعجّب ومعمولها فی الجمل التابعه:
أ) «قُتِلَ الإنسانُ ما أکْفَرَهُ» عبس / 17.
ب) «لَهُ غَیْبُ السَّمواتِ وَالأرضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ …» الکهف / 26.
ج) «فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النّارِ» البقره / 175.
د) «فَما أَحْلی أَسْمائَکُمْ وأکْرَمَ أَنْفُسَکُمْ وَأَعْظَمَ شَأْنَکُمْ وَأَجَلَّ خَطَرَکُمْ وَأَوْفی عَهْدَکُمْ وَأَصْدَقَ وَعْدَکُمْ» مفاتیح الجنان الزیاره الجامعه الکبیره.
ه) «یا طالِبَ الجَنَّهِ ما أَطْوَلَ نَوْمَکَ وَأَکَلَّ مَطِیَّتَکَ وَأَوْهی هِمَّتَکَ» . تحف العقول: ص 291.
و) «ما أَبْعَدَ الخَیْرَ مِمَّن هِمَّتُهُ بَطْنُهُ وَفَرْجُهُ» غرر الحکم: 748، الفصل 79، ح 190.
ز) «ما أَکْثَرَ العِبَرَ وَأَقَلَّ الإعتبارَ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 297.
ح) «ما أَکْثَرَ الإخوانَ عِندَ الجِفانِ وأَقَلَّهُمْ عِندَ حادِثاتِ الزَّمانِ» تحف العقول: 584، انتشارات العلمیه الإسلامیه.
2
تَوَصَّلْ إلی التّعجب من الأفعال التالیه مستأنِساً بالمثال:
إسْوَدَّ وَجْهُ الخائنِ = أ ما أشدَّ إسْوِدادَ وجهِ الخائنِ.
ب أشْدِدْ بِإسْوِدادِ وجهِ الخائنِ.
1. تَدَحْرَجَ الحَجَرُ.
2. عانَقْتُ أخی.
3. عَرَجَ الصبیُ.
4. قَرَعَ الرَأْسُ.
5. آمَنَ جوادٌ باللّه ِ ورسولِهِ.
3 إستخرج أفعال المدح والذّم ممّا یلی من الجمل وعیّن فاعلها:
أ) «وَوَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ العَبْدُ إنَّهُ أَوّابٌ» صآ / 30.
ب) «وَمَأْویهُمُ النّارُ وَبِئْسَ مَثْوَی الظّالمینَ» آل عمران / 151.
ج) «إنْ تُبْدُوا الصّدقاتِ فَنِعِمّا هِیَ» البقره / 271.
د) «وَأَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنْذَرینَ» الشعراء / 173.
ه) «… یا لَیْتَ بَیْنی وَبَیْنَکَ بُعْدَ المَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ القَرینُ» الزخرف / 38.
و) «قُلْ بِئسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إیمانُکُمْ إنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» البقره / 93.
ز) «… فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّه َ مَوْلاکُمْ نِعْمَ المَوْلی وَنِعْمَ النَّصِیرُ» الأنفال / 40.
ح) «نعم العونُ علی تَقْوَی اللّه ِ الغِنی» تحف العقول: 49.
ط) «بِئْسَ السَّعْیُ التَّفْرَقهُ بینَ الأَلِیفَیْنِ» غرر الحکم: 342، الفصل 20، ح 29.
4 أعْربْ ما یلی:
أ «ما أَحْسَنَ تَواضُعَ الأَغْنِیاءِ لِلْفُقَراءِ طَلَباً لِما عندَاللّه ِ! وَأَحْسَنُ مِنْهُ تِیْهُ الفُقَراءِ عَلی الأغنیاءِ اتَّکالاً عَلَی اللّه ِ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 406.
ب قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «نِعْمَ الشَیءُ الهَدیَّهُ تَذْهَبُ الضّغائِنَ مِنَ الصُّدورِ» بحارالانوار: 72 / 45، ح 4، ب 38.
باب الحرف
* حروف الجرّ
* الحروف المشبّهه بالفعل
* حروف العطف
* حروف التنبیه
* حروف النّداء
* حروف الایجاب
* حروف الزّیاده
* الحروف المصدریه
* حرفا التفسیر
* حروف التحضیض
* حرف التّوَقُّع
* حرفا الإستفهام
* حروف الشرط
* حرف الرّدع
* تاء التأنیث
* التنوین
* نون التأکید
الدّرس التّاسع والخمسون حروف الجر (1)
القسم الثالث فی الحرف
وقد مرّ تعریفه
أقسام الحرف: وهی سَبْعَهَ عَشَرَ [سنشرحها فی سَبْعَهَ عَشَرَ فَصْلاً]
الفصل الأوّل: فی حروف الجرّ
[وهی حروف] وُضِعَتْ لاِءفْضاءِ فِعْلٍ أو شبهِه أو معناه إلی ما یَلِیْهِ، نحو: «مررتُ بزید» و «أنا مارٌّ بزید» و «هذا فی الدّار أبوک» أی أشیر إلیه فیها.
وهی تِسْعَهَ عَشَرَ حرفاً [کما یلی: ]
1 «مِن» : [وَلَها سِتَّهُ معانٍ: ]
1. إبتداء الغایه، وعلامتُهُ أن یصحّ فی مقابلته «إلی» لإنتهاء الغایه، نحو: «سرت من البصره إلی الکوفهِ» .
2. التّبیین، وعلامته أن یصحّ وضْع «الّذی هو» مکانَه، نحو قوله تعالی: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثانِ» (1) أی الرّجسَ الّذی هو الأوثان؛
1. الحج / 30.
3. التّبعیض، وعلامته أن یصحّ وضْع «بعض» مکانَه، نحو: «أخذتُ من الدّراهم»؛
[4. التعلیل، نحو قوله تعالی: «مِمّا خطیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا» (1)؛
5. الظرفیّه، نحو قوله تعالی: «ماذا خَلَقُوا مِنَ الأرضِ» (2) أی فی الأرض؛
6. التأکید، وهی] الزّائده وعلامته أن لا یختلّ المعنی باسقاطه، نحو: «ما جائنی من أحدٍ» [ولزیادتها ثلاثه شروط:
أ أنْ یکونَ مجرورُها نکرهً
ب أنْ یکون مجرورها فاعلاً أوْ مفعولاً أوْ مبتد
ج أنْ یتقدّم نفیٌ أوْ نَهْیٌ أو استفهامٌ ب «هل» ] فلا تزاد فی الکلام الموجَب خلافاً للکوفیّین وأمّا قولُهم: «قد کان مِنْ مَطَرٍ» وشبهه فمتأوَّلٌ.
2 «إلی» : [ولها معنیان: ]
1. إنتهاء الغایه، کما مَرّ
2. معنی «مع» قلیلاً، نحو قوله تعالی: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إلَی المَرافِقِ» (3) أی مع المرافق.
1. نوح / 25.
2. فاطر / 40.
3. المائده / 6.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عرّف حروف الجرّ ومثّل لها.
2 عدّد معانی «مِنْ» .
3 لأیّ المعانی تستعمل «إلی» ؟ وضّح ذلک بأمثلهٍ.
التّمارین
1 إستخرج حرفَیْ «مِنْ» و «إلی» من الجمل التالیه واذکر نوعها:
أ) «سُبْحانَ الّذی أسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ المَسْجِدِ الحَرامِ إلی المَسْجِدِ الأقْصا …» الإسراء / 1.
ب) «أُذْکُروا نِعْمَتَ اللّه ِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیرُ اللّه ِ …» فاطر / 3.
ج) «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُم عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللّه ُ …» البقره / 253.
د) «… وَلا تأکُلُوا أَمْوالَهُمْ إلی أموالِکُم …» النّساء / 2.
ه) «… ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ وَلا نَذیرٍ …» المائده / 19.
و) «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ …» البقره / 106.
ز) «إذا نُودِیَ للصّلوهِ مِنْ یَومِ الجُمُعَهِ فَاسْعَوا إلی ذکرِ اللّه ِ» الجمعه / 9.
ح) «… ثُمَّ أَتِمُّوا الصّیامَ إلی اللّیلِ …» البقره / 187.
ط) «فَلَمّا أَحَسَّ عیسیمِنْهُمُ الکُفْرَ قالَ مَنْ أنْصارِی إلی اللّه ِ …» آل عمران/ 52.
ی) «ما تَری فی خَلْقِ الرّحمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ البَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ» الملک / 3.
ک) قال الفرزدقُ فی مدح الإمام زینِ العابدینَ علیه السلام:
«یُغْضِی حَیاءً ویُغْضی مِنْ مَهابَتِهِ فَلا یُکَلَّمُ إلاّ حینَ یَبْتَسِمُ»
جامع الشواهد: ج 3، ص 368.
2 أعرب ما یلی:
أ «لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَما تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فَإنَّ اللّه َ بِهِ عَلیمٌ» آل عمران / 92.
ب «ما یَفْتَحِ اللّه ُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَما یُمْسِکُ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ العَزیزُ الحَکیمُ» فاطر / 2.
الدّرس السّتّون حروف الجرّ (2)
3 «حتّی» : [ولَها معنیان: ]
1. [انتهاء الغایه]، مثلُ «إلی»، نحو: «نُمتُ البارحهَ حتّی الصّباحِ» .
2. معنی «مع»، کثیراً، نحو: «قَدِمَ الحاجُّ حتّی المُشاهِ» .
ولا تدخل علی غیر الظاهر، فلا یقال: «حَتّاه» خلافاً للمُبَرَّد، وأمّا قولُ
الشاعر:
«فَلا وَاللّه ِ لا یَبْقَی أُناسٌ فَتیً حتّاکَ یَابْنَ أبی زیادٍ» (1)
فشاذٌّ.
4 «فی» : [ولَها معنیان: ]
1. الظّرفیه؛ [حقیقیّهً کانتْ]، نحو: «زیدٌ فی الدّار» و[ «سرتُ فی النّهار» أو مجازیّهً، نحو قوله تعالی: «وَلَکُمْ فی القِصاصِ حَیوهٌ» (2).]
2. معنی «عَلی» قلیلاً، نحو: قوله تعالی: «وَلاَءُصَلِّبَنَّکُمْ فی جُذوعِ النَّخْلِ» (3).
1. جامع الشواهد: 2 / 209.
2. البقره / 179.
3. طه / 71.
5 «الباء» : [ولها سبعهُ معانٍ: ]
1. الإلصاق حقیقیاً کان، نحو: «بِهِ داءٌ» أو مجازیاً، نحو: «مررتُ بزیدٍ» أی إلْتصق مُرُوری بمکانٍ یقرب منه زیدٌ.
2. الإستعانه، نحو: «کتبتُ بالقلم» .
[3. السببیّه، نحو: «ضربتُ زیداً بِسُوءِ أدَبِهِ» .]
4. التّعدیه، نحو: «ذَهَبْتُ بزیدٍ» .
5. الظرفیه، نحو: «جَلَستُ بالمسجد» .
6. المصاحبه، نحو: «اشْتَرَیْتُ الفَرَسَ بِسَرْجِهِ» .
7. المقابَله، نحو: «بعتُ هذا بهذا» .
8. [التأکید، وهی] الزائده، قیاساً [فی فاعل «أفْعِلْ به»، نحو: «أَحْسِنْ بزیدٍ» و[فی الخبر المنفی، نحو: «ما زیدٌ بقائم» و «لیس زیدٌ بجاهلٍ» وفی الإستفهام، نحو: «هل زیدٌ بقائم» وسماعاً فی المرفوع، نحو: «بِحَسْبِکَ درهمٌ» ای حسبُک درهمٌ و «کَفی باللّه ِ شَهیداً» (1) ای کفی اللّه ُ وفی المنصوب، نحو: «ألْقی بِیَدِه» ای ألقی یده.
1. الفتح / 28.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هی معانی «حتّی» و «فی» ؟
2 أذکر ثلاثه معانٍ من معانی «الباء» ومثّل لها.
3 متی تُزاد «الباء» ؟
التّمارین
1 إستخرج «حتّی» و «فی» و «الباء» من الآیات الشّریفه التّالیه وعیّن معانیها:
أ) «غُلِبَتِ الرُّومُ * فی أَدْنی الأرضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ» الرّوم / 2 3.
ب) «سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْرِ» القدر / 5.
ج) «وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیْکُمْ إلی التَّهْلُکَهِ …» البقره / 195.
د) «… وَکَفی بِاللّه ِ وَلیّاً وَکَفی بِاللّه ِ نَصیراً» النّساء / 45.
ه) «ذَهَبَ اللّه ُ بِنُورِهِمْ» البقره / 17.
و) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّه ِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» الأحزاب / 21.
ز) «ألَیْسَ الصبحُ بِقریبٍ» هود / 81.
ح) «أُولئِکَ الّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالهَ بِالهُدی …» البقره / 16.
ط) «وَما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ» التکویر / 22.
ی) «… وَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیْطُ الأبْیَضُ مِنَ الخَیْطِ الأسْوَدِ مِنَ الفَجْرِ …» البقره / 187.
ک) «فَکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ» العنکبوت / 40.
ل) «وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّه ُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُم أَذِلَّهٌ» آل عمران / 123.
م)
«أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا» مریم / 38.
ن) «قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنّا وَبَرَکاتٍ عَلَیْکَ …» هود / 48.
س) «نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ» القمر / 34.
2 أعرب ما یلی:
أ «إنَّ المُتَّقِینَ فی جَنّاتٍ وَعُیُونٍ * أُدْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ» الحجر/ 45 46.
ب «وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّه ِ وبِالیومِ الآخِرِ وَما هُمْ بِمُؤْمِنینَ» البقره / 8.
الدّرس الحادی والسّتّون حروف الجرّ (3)
6 «الّلام» : [ولها ثمانیه معانٍ]
1. الإختصاص، نحو: «الجُلُّ للفرس» و «المالُ لزیدٍ» .
2. [التّملیک، نحو: «وَهَبْتُ لِعمروٍ دیناراً» ].
3. التعلیل، نحو: «ضربْتُهُ للتأدیب» .
4. [الجَحْد، نحو: «ما کنتُ لاِءَنْقُضَ العَهْدَ»
5. التأکید، وهی] الزّائده، نحو قوله تعالی: «رَدِفَ لَکُمْ» (1) أی رَدِفَکُمْ.
6. معنی «عن» إذا استعمل مع القول، نحو قوله تعالی: «قالَ الّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إلَیْهِ» (2) ای عن الذین.
7. معنی «الواو» فی القسم للتعجّب، نحو: «لِلّهِ لا یُؤَخِّرُ الأجَلُ» .
8. [التبلیغ، إذا وقعتِ الّلامُ علی سامع القول وشبهِه، نحو: «قلت لزیدٍ» و «أذِنْتُ لعمروٍ» .]
1. النمل / 72.
2. الأحقاف / 11.
7 «رُبَّ» : [وهی] للتقلیل [والتکثیر] وتستحق صدر الکلام.
أحکامه
1 لا تدخل «ربّ» إلاّ علی النّکرهِ الموصوفه، نحو: «رُبّ رجلٍ کریمٍ لَقیتُهُ» أو مضمرٍ مبهم مفرد مذکّر ممیَّز بنکره منصوبه، نحو: «رُبَّه رَجُلاً» و «رُبَّه رَجُلَیْنِ» و «رُبَّه رجالاً» و «رُبَّه امرأهً» و «رُبَّه امرأتَیْنِ» و «رُبَّه نساءً» .
وعند الکوفیّین، تجب المطابقه، نحو: «رُبَّهما رَجُلَیْنِ» و «رُبَّهما امْرأتَیْنِ» و «رُبَّهم رجالاً» .
2 قد تلحقها «ما» الکافّه فتدخل علی الجمله، نحو: «رُبّما قامَ زیدٌ» و «رُبَّما زیدٌ قائم» .
3 لا بُدّ لها من فعلٍ ماضٍ لأنَّ «رُبَّ» للتّقلیل المحَقق و هو لایتحَقّق الاّ به ویُحذف ذلک الفعل غالباً، کقولک: «رُبَّ رجلٍ کریمٍ» فی جواب مَنْ قال: «هل رأیتَ مَنْ أَکرَمَکَ؟» أی رُبَّ رجلٍ کریمٍ لقیتُه فَ «کریمٍ» صفه لرجُل و «لقیت» فعلها وهو محذوفٌ.
8 «واو» رُبّ
وهی الواو الّتی یُبتدأ بها فی أوّل الکلام، کقول الشاعر:
«وَبَلْدَهٍ لَیْسَ لَها أَنیسٌ إلاّ الیَعافیرُ وإلاّ العِیسُ» (1)
1. جامع الشواهد: 3 / 128.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 أذکر ثلاثه معانٍ من معانی «الّلام» ومثّل لها.
2 ما معنی «ربّ» وما هو مدخولها؟
3 أیُ فعل یقع بعد «ربّ» ولماذا؟
4 ما هی «واو» رُبّ؟
التّمارین
1 إستخرج «اللاّم» و «رُبّ» من الجمل التالیه واذکر معانیهما:
أ) «… لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ» التغابن / 1.
ب) «قُل آللّه ُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللّه ِ تَفتَرُونَ» یونس / 59.
ج) «رُبَما یَوَدُّ الّذینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمینَ» الحجر / 2.
د) «وَوَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا» مریم / 50.
ه) «… وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فیهِ …» البقره / 213.
و) «وَما کانَ اللّه ُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» العنکبوت / 40.
ز) «وَإذْ قالَ رَبُّکَ لِلملائکَهِ إنِّی جاعلٌ فی الأرضِ خلیفهً» البقره / 30.
ح) «رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 394.
2 أَعْرِبْ ما یلی:
أ «قُلْ إنَّ صَلاتِی ونُسُکِی وَمَحْیایَ وَمَماتِی للّه ِ رَبِّ العالَمینَ * لا شَریکَ لَهُ وَبِذلِکَ أُمِرْتُ وَأَنا أَوّلُ المُسْلِمینَ» الأنعام / 162 163.
ب «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَقُرآنَهُ» القیامه / 16 17.
ج «رُبَّ عالِمٍ قَدْقَتَلَهُ جَهْلُهُ وَعِلْمُهُ مَعَهُ لایَنْفَعُهُ» نهج البلاغه، قصار الحکم: 107.
الدّرس الثانی والسّتّون حروف الجرّ (4)
9 «واو» القسم
وهی مختصّهٌ بالظّاهر، [نحو قوله تعالی: «وَالعَصْرِ * إنَّ الإنسانَ لَفِی خُسْرٍ» (1)[فلا یقال: «وَکَ» .
10 «تاء» القسم
وهی مختصّه باللّه وحدَه، فلا یقال: «تَالرَّحمنِ» وقولُهم: «تَرَبِّ الکعبهِ» شاذٌّ.
11 «باء» القسم
وهی تدخل علی الظّاهر والمضمر، نحو: «بِاللّه ِ» و «بِالرّحمنِ» و «بِکَ» .
تنبیهٌ: ولا بُدّ للقسم من جواب وهی جمله تسمّی «مُقسَماً علیها» .
فَإنْ کانت موجبهً اسمیّهً یجب دخُول اللامِ علیها سواءٌ أکانت مع «إنَّ»، نحو: «واللّه ِ إنّ زیداً لَقائمٌ» أمْ بدونها، نحو: «وَاللّه ِ لَزیدٌ قائمٌ» .
وإن کانت موجبهً فعلیهً یجب أیضاً دخولُ الّلام؛ [مع «قد» إن کان فعلها ماضیاً، نحو: «واللّه ِ لَقَدْ نَصَرْتُ زیداً» . أوْ مع نون التأکید إن کان فعلها مضارعاً، نحو: «واللّه ِ لاَءفْعَلَنَّ کذا» .]
1. العصر / 1 2.
وإن کانت منفیّه یجب دخول «ما» أو «لا»، نحو: «واللّه ِ ما زیدٌ قائما» و «واللّه ِ لا یقوم زیدٌ» .
وقد یُحذف حرف النّفی لوجود القرینه، نحو قوله تعالی: «تَاللّه ِ تَفْتَؤُ تَذْکُرُ یُوسُفَ» (1) أی لا تَفْتَؤُ.
واعلم أنّه قد یحذف جواب القسم إنْ تقدّم ما یدلّ علیه، نحو: «زیدٌ قائمٌ واللّه ِ» أو توسّط القسم بینَه، نحو: «زیدٌ وَاللّه ِ قائمٌ» .
12 «عن»
[وهی] للمجاوزه، نحو: «رمیت السّهم عن القوس» .
13 «عَلی»
[وَلها ثلاثه معانٍ]
1. الاستعلاء، [حِسّیّاً کانَ]، نحو: «زیدٌ علی السطح» [أوْ معنویّاً، نحو: «عَلَیَ ألفُ درهمٍ» .
2. المصاحبه، نحو قوله تعالی: «وَآتَی المالَ عَلی حُبِّه» (2) أی مَعَ حُبّه.
3. التعلیل، نحو: «زرتُکَ علی أنّکَ کریمٌ» أی لاِءَنّکَ.]
وقد یکون «عن» و «علی» إسمَیْنِ إذا دخل علیهما «مِنْ»، فیکون «عَنْ» بمعنی «الجانب»، تقول: «جلستُ مِنْ عَنْ یمینِه» ویکون «عَلی» بمعنی «فَوْق» نحو: «نزلْتُ مِنْ عَلَی الفرسِ» .
14 «الکاف»
[ولها معنیان: ]
1. التشبیه، نحو: «زید کعمروٍ» .
2. [التأکید، وهی] الزائده، نحو قوله تعالی: «لیسَ کَمثلِهِ شَیْءٌ» (3).
1. یوسف / 85.
2.البقره / 177.
3. الشوری / 11.
وقد یکون اسماً بمعنی «مِثل» کقول الشاعر:
«أَتَنْهَوْنَ لَنْ یَنْهی ذَوی شَطَطٍ کَالطَّعْنِ یَذهبُ فیه الزّیتُ والفُتُلُ» (1)
15 16 «مُذْ» و «مُنْذُ»
[ولهما معنیان: ]
1. ابتداء الزّمان فی الماضی، کما تقول فی شعبانَ: «ما رأیتُه مُذْ رجبٍ» .
2. الظّرفیّه فی الحاضر، نحو: «ما رأیته مُذ شهرِنا» و «منذُ یومِنا» أی فی شهرنا و فی یومنا.
17 18 19 «خلا» و «حاشا» و «عدا»
[وهی] لِلإستثناء، نحو: «جائنی القوم خلا زیدٍ» و «حاشا عمروٍ» و «عَدا بکرٍ» .
1. جامع الشواهد: 1 / 38.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 بماذا تختصّ «واو» القسم و «تائ» ه؟ مثّل لذلک.
2 علامَ تدخل «باء» القسم؟ مثّل له.
3 متی یجب دخول «الّلام» علی جواب القسم؟ إشرح ذلک بالمثال.
4 هل یجب دخول «إنّ» علی جواب القسم؟
5 متی تدخل «ما» أو «لا» علی الجمله المُقسم علیها؟
6 متی یحذف جواب القسم؟ بیّن ذلک بأمثلهٍ.
7 ما معنی «عن» و «علی» ؟ مثّل لهما.
8 متی تکون «عن» و «علی» اسمَیْنِ؟ بیّن ذلک بأمثلهٍ.
9 لأیّ معنی تستعمل «الکاف» ؟
10 بیّن معنَیَیْ «مُذْ» و «منذُ» بالمثال.
11 ما هی الحروف الجارّه الّتی تستعمل لِلإستثناء؟
التّمارین
1 إستخرج «الواو» و «التّاء» و «علی» و «الکاف» من الجمل التّالیه واذکر معانیها.
أ) «وَالطُّورِ * وَکِتابٍ مَسْطُورٍ * فی رَقٍّ مَنْشُورٍ» الطور / 1 3.
ب) «وَلِتُکَبِّرُوا اللّه َ عَلی ما هَداکُم» البقره / 185.
ج) «وَتَاللّه ِ لاَءَکیدَنَّ أَصْنامَکُمْ …» الأنبیاء / 57.
د) «وَعَلَیْها وَعَلَی الفُلْکِ تُحْمَلُوَن» المؤمنون / 22.
ه) «قالُوا تَاللّه ِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّه ُ عَلَیْنا وَإنْ کُنّا لَخاطئِینَ» یوسف / 91.
و) «لَهُمْ عَلَیَ ذَنْبٌ فَأَخافُ أنْ یَقتُلُونِ» الشعراء / 14.
ز) «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً …» البقره / 17.
ح) «فَلَوْلا فَضْلُ اللّه ِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الخاسِرینَ» البقره / 64.
ط) «إنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغفرهٍ للناسِ علی ظُلْمِهِمْ» الرّعد / 6.
ی) «فَأَنْزِلْ نَفْسَکَ مِنَ الدُّنیا کَمَثَلِ مَنْزِلٍ نَزَلْتَهُ ساعَهً ثُمَّ ارْتَحَلْتَ مِنها» تحف العقول: 287.
2 عیّن جواب القسم فیما یلی من الجمل واذکر نوعها:
أ) «واللّه ِ إنّ المؤمنَ لَفی نعیمٍ» .
ب) «واللّه ِ لا یُهلَکُ المؤمنُ الفاضلُ» .
ج) «واللّه ِ إنْ صبرتم لَهُوَ خیرٌ لکم» .
د) «واللّه ِ لقد فَرَّ الجانیُ مِنَ السِّجْن» .
ه) «واللّه ِ ما ظنُّکَ بکاذبٍ»
.
و) «واللّه ِ لا زیدٌ شاعرٌ ولا عمروٌ» .
ز) «واللّه ِ ما کَذَبَ ظنُّکَ» .
ح) «واللّه ِ لاَءَنْصُرَنَّکَ» .
3 أعربْ ما یلی:
أ «إنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّهَ مبارَکاً وهدیً للعالمینَ» آل عمران / 96.
ب «وَالتِّینِ وَالزَّیتونِ * وَطورِ سینینَ * وَهذا البَلَدِ الأمینِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الإنسانَ فی أحسَنِ تَقویمٍ» التین / 1 4.
تمارین عامّه
عیّن معانی الحروف الجارّه التی تحتها خطّ:
أ) «فَمِنْهُمْ مَنْ أرسَلْنا علیه حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصّیحهُ» العنکبوت / 40.
ب) «اُذِنَ لِلّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنّهُم ظُلِمُوا وإنَّ اللّه َ عَلی نَصْرِهِم لَقدیرٌ» الحج / 39.
ج) «وما کُنْتَ بجانبِ الغَرِبِیِ إذ قَضَیْنا إلی موسی الأمرَ» القصص / 44.
د) «مهما تَأْتِنا بِهِ مِن آیهٍ لِتَسْحَرَنا بِها فما نحنُ لَکَ بِمؤمنینَ» الأعراف/ 132.
ه) «لِمَنِ المُلْکُ الیومَ لِلّهِ الواحدِ القهّار» غافر / 16.
و) «إنّکُم لََتمُرُّونَ علیهم مُصْبِحینَ وبالّلیلِ» الصافات / 137 138.
ز) «أَلَیسَ اللّه ُ بأحْکمِ الحاکمینَ» التین / 8.
ح) «لَمسجدٌ أُسِّسَ علی التّقوی مِن أَوَّلِ یومٍ أَحقُّ أنْ تقومَ فیه» التوبه/ 108.
ط) «وما کان اللّه ُ لِیُعَذِّبَهُمْ وأَنْتَ فیهم» الأنفال / 33.
ی) «وما هو علی الغیبِ بِضَنین» التکویر / 24.
الدّرس الثالث والسّتّون الحروف المشبهه بالفعل (1)
الفصل الثانی: فی الحروف المشبّهه بالفعل
وَهِیَ ستّه: «إنَّ، أنَّ، کأنَّ، لَیْتَ، لکِنَّ، لَعَلَّ» .
عملها: وهذِهِ الحروف تدخل علی الجمله الإسمیّه فتنصب الإسم وترفع الخبر کما عرفت.
وقد یلحقها «ما» الکافّه فتکفّها عن العمل [إلاّ «لیتَ» فیجوز فیها الإعمال، نحو: «أنّما إلهُکُم إلهٌ واحدٌ» (1) و «کَأنّما العلمُ نورٌ» و «لَعَلّما اللّه ُ یَرْحَمُنا» و «لیتَما الشبابَُ یَعُودُ» .
إعلم أنّه إذا لَحِقَتْها «ما» الکافّه یزول اختصاصها بالأسماء] فیجوز أن تَدْخُلَ علی الأفعال، تقول: «إنّما زیدٌ قائمٌ» و «إنّما قام زیدٌ» .
«إنَّ» المکسوره و «أنَّ» المفتوحه
إعلم أنّ «إنّ» المکسوره لا تُغیِّر معنی الجمله بل تُؤکِّدها و «أنّ» المفتوحه مع ما بعدها من الإسم والخبر فی حکم المفرد ولذلک یجب الکسر [فی مواضعَ والفتح فی مواضعَ أخرَ].
1. الأنبیاء / 108.
مواضع وجوب کسر همزه «إنّ»
یجبُ کسرُ همزهِ «إنّ» إذا کانت:
أ فی ابتداء الکلام [حقیقهً، نحو قوله تعالی: «إنّا أعطیناکَ الکوثر» (1) أوْ حکماً، نحو قوله تعالی: «ألا إنّ نَصْرَ اللّه ِ قریبٌ» (2) و «کَلاّ إنّها تذکرهٌ» (3) و «ثُمَّ إنّکُم بعد ذلکَ لَمَیّتُونَ» (4)؛]
ب بعد القول، نحو قوله تعالی: «قالَ إنّی عبدُ اللّه ِ» (5)؛
ج بعد الموصول، نحو قوله تعالی: «ما إنّ مفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالعُصْبَهِ» (6)؛
د فی خبرها الّلام، نحو قوله تعالی: «إنّ الأبرارَ لَفی نعیمٍ» (7)؛
[ه بعد القسَم، نحو قوله تعالی: «والعصرِ * إنَّ الإنسان لَفی خُسرٍ» (8)؛
و بعد الأمر، نحو قوله تعالی: «فَاصْبِرْ إنَّ وَعْدَ اللّه ِ حقٌّ» (9)؛
ز بعد النهی، نحو قوله تعالی: «لا تَحْزَنْ إنّ اللّه َ مَعَنا» (10)؛
ح بعد النداء، نحو قوله تعالی: «یا زکریّا إنّا نُبَشّرُکَ بغلامٍ اسمُهُ یحیی» (11)].
مواضع وجوب فتح همزه «أنَّ»
یجب فتح همزه «أنّ» إذا وقعت:
أ فاعلاً، نحو: «بلغنی أنّ زیداً عالم»؛
[ب نائبَ فاعلٍ، نحو: «سُمِعَ أنَّ العَسْکَرَ منصورٌ»؛]
ج
مفعولاً، نحو: «کرهتُ أنّکَ قائم»؛
د مضافاً إلیه، نحو: «أعْجبنی اشتهارُ أنّک فاضل»؛
ه مبتدأً، نحو: «عندی أنّک قائم»؛
و مجرورهً، نحو: «عجبت مِنْ أنّ زیداً قائم»؛
ز بعد «لو»، نحو: «لو أنّکَ عندنا لاَءَخْدِمُکَ»؛
ح بعد «لولا»، نحو: «لولا أنّه حاضرٌ لاَءکرمتُک» .
1. الکوثر / 1.
2. البقره / 214.
3. عبس / 11.
4. المؤمنون / 15.
5. مریم / 30.
6. القصص / 76.
7. الانفطار / 13.
8. العصر / 1 2.
9. غافر / 77.
10. التوبه / 40.
11. مریم / 7.
العطف علی أسماء هذه الحروف
یجوز العطف علی اسم «إنّ [وأنَّ ولکنَّ» بعد مجیءِ الخبر] بالرّفع والنّصب باعتبار المحلّ واللّفظ، نحو: «إنّ زیداً قائمٌ وعمروٌ وعمراً» .
[وأمّا فی البواقی فلا یجوز إلاّ النّصبُ باعتبار اللفظ، نحو: «کَأَنَّ زیداً أسدٌ وعمراً» .]
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 کم هی الحروف المشبهه بالفعل وما هو عملها؟
2 هل یجب دخول الحروف المشبهه بالفعل علی الجمله الإسمیه بعد إلحاق «ما» الکافّه؟
3 أذکر مواضع وجوب کسر همزه «إنّ» ومثّل لذلک.
4 عدّد مواضع وجوب فتح همزه «أنّ» .
5 ما هو إعراب المعطوف علی اسم «إنّ» ؟
التّمارین
1 میّز الاسم من الخبر واذکر سبب کسر «إنّ» أو فتحها ممّا یلی من الجمل:
أ) «کَلاّ إنَّها لَظی * نَزّاعهً للشَّوی» المعارج / 15 16.
ب) «قُلْ أُوحِیَ إلیَ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنِّ فَقالُوا إنّا سَمِعْنا قُرآناً عَجَباً» الجن / 1.
ج) «فَوَرَبِّ السَّماءِ وَالأرضِ إنَّهُ لَحَقٌّ» الذاریات / 23.
د) «وَالقُرآنِ الحَکیمِ * إنَّکَ لَمِنَ المُرْسَلِینَ» یس / 2 3.
ه) «فَلَوْلا أَنَّهُ کانَ مِنَ المُسَبِّحینَ * لَلَبِثَ فی بَطنِهِ إلی یومِ یُبعَثُونَ» الصّافات / 143 144.
و) «ذلِکَ بِأَنَّ اللّه َ هُوَ الحَقُّ وَأَنَّ ما یَدْعُونَ مِن دونِهِ هُوَ الباطلُ وَأَنَّ اللّه َ هُوَ العَلیُ الکَبیرُ» الحج / 62.
ز) «أوَ لَمْ یَکْفِهِمْ
أَنّا أَنْزَلْنا عَلَیکَ الکِتابَ» العنکبوت / 51.
ح) «إنّا أَنْزَلْناهُ فی لیلهِ القَدْرِ» القدر / 1.
ط) «ثُمَّ إنّکُم یومَ القیامَهِ تُبْعَثُونَ» المومنون / 16.
ی) «وَلَو أَنَّهُم آمَنُوا وَاتَّقَوا لَمثُوبَهٌ مِنْ عندِ اللّه ِ خَیرٌ» البقره / 103.
ک) «ألا إنَّ أوْلیاءَ اللّه ِ لا خوفٌ علیهم ولا هم یحزنون» یونس / 62.
ل) «… وَلا تَخافُونَ أنَّکُم أَشْرَکْتُمْ باللّه ِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُم سُلطاناً» الأنعام / 81.
م) «فَاخْرُجْ إنَّکَ مِنَ الصّاغرینَ» الأعراف / 13.
ن) «لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشّیطانِ إنَّهُ لَکُمْ عدوٌّ مبینٌ» الأنعام / 142.
2 أعرب ما یلی:
أ «وَأذانٌ مِنَ اللّه ِ وَرَسُولِهِ إلی النّاسِ یومَ الحجِّ الأکبرِ أنَّ اللّه َ بَری ءٌ مِنَ المُشرِکینَ وَرَسُولُهُ …» التوبه / 3.
ب «اُدْعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وخُفْیَهً إنَّهُ لا یُحِبُّ المُعتدینَ» الأعراف / 55.
الدّرس الرّابع والسّتّون الحروف المشبّهه بالفعل (2)
المدخل
تخفیف «إنَّ» : إعلم أنّ «إنّ» المکسوره قد تخفّف ویلزمها «الّلام» فرقاً بینها وبین «إن» النافیه (1)، نحو قوله تعالی: «وإنْ کُلاًّ لَما لَیُوَفِّیَنَّهُمْ» (2). وحینئذٍ یجوز إلغائها، نحو قوله تعالی: «وَإنْ کُلٌّ لَما جمیعٌ لَدَینا مُحْضَرُونَ» (3).
وتدخل علی الأفعال [الناسخه غالباً]، نحو قوله تعالی: «وإنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الغافِلینَ» (4) و «وَإنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الکاذِبینَ» (5).
تخفیف «أنَّ» : قد تخفف «أنَّ» المفتوحه ویجب إعمالها فی ضمیر شأن مقدّر فتدخل علی الجمله إسمیّهً کانت نحو قوله تعالی: «واخِرُ دَعْواهُمْ أنِ الحمدُ للّه ِ ربِّ العالمین» (6) أو فعلیّهً ویجب دخول «سین» أو «سوف» أو «قد» أو «حرف النفی» علی الفعل [إنْ کان فعلُها متصرفاً]، نحو قوله تعالی: «عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی» (7) فالضمیر المُقدَّر اسم «أنْ» والجمله خبرها.
1. ولذلک تُسمّی اللامُ ب «الّلام الفارقه» .
2. هود / 111، علی قرائه نافع وابن کثیر. «مجمع البیان: 5 / 337» .
3.
یس / 32 علی قرائه غیر عاصم وحمزه وابن عامر «مجمع البیان: 8 / 271» .
4. یوسف / 3.
5. الشعراء / 186.
6. یونس / 10.
7. المزّمّل / 20.
«کأنّ» : وهی للتشبیه
نحو: «کأنّ زیداً الأسدُ» .
وقیل: هی مرکّبه من کاف التشبیه و «إنّ» المکسوره وإنّما فتحت لتقدیم الکاف علیها، تقدیرها: «إنّ زیداً کالأسد» .
وقد تخفّف فتلغی عن العمل، نحو: «کَأَنْ زیدٌ الأسدُ» [فان دخلتْ علی الجمله الإسمیه لم یحتج الی فاصل وإنْ دَخلتْ علی الجمله الفعلیه وجب فصلهاب «قد» أوْ «لَمْ»، نحو قوله تعالی: «فَجَعَلْناها حَصیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بَالأَمْسِ» (1).]
«لکِنَّ»
[وهی] لِلإستدراک وتتوسَّط بین کلامَیْن متغایرَیْن فی اللّفظ أو المعنی، نحو: «ما جائنی زیدٌ لکنّ عمراً جاء» و «غاب زیدٌ لکنّ بکراً حاضرٌ» . ویجوز معها الواو، نحو: «قام زیدٌ ولکنّ عمراً قاعدٌ» .
وتخفّف فتلغی، نحو: «ذهب زیدٌ لکنْ عمروٌ عندنا» و «سافَرَ زیدٌ لکِنْ جاءَ عمروٌ» .
«لَیْتَ»
[وهی] للتمنّی، نحو: «لیتَ زیداً قائمٌ» بمعنی «أَتَمَنّی» .
«لَعَلَّ»
[وهی] للتّرجّی، نحو قول الشاعر:
«أُحِبُّ الصّالحینَ ولَسْتُ منهمْ لَعلَّ اللّه َ یَرْزُقُنی صَلاحاً» (2)
وشذّ الجرّ بها، نحو: «لَعَلَّ زیدٍ قائمٌ» .
وفی «لعلّ» لغات: «عَلَّ، عَنَّ، أَنَّ، لاَءَنَّ، لَعَنَّ» . وعند المبرد أصله «علّ» زیدتْ فیه «اللام» والبواقی فروعٌ.
1. یونس / 24.
2. جامع الشواهد: 1 / 45.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ماذا یلزم فی «إنّ» المکسوره إن خفّفت ولماذا؟
2 هل تعمل «إنّ» المکسوره بعد التخفیف أوْ لا؟ مثّل لذلک.
3 ما هو اسم «أنّ» المفتوحه بعد التخفیف؟ مثّل له.
4 مایفصل بین «أنْ» المخفّفهِ والفعلِ المتصرّف وجوباً؟
5 أذکر مَعْنَیَیْ «کأنّ» و «لکنّ» و حکُمَهما إذا خُفِّفتا؟
6 ما معانی «لیت» و «لعلّ» ؟ مثّل لهما.
التّمارین
1 إستخرج الحروف المشبّهه بالفعل فیما یلی من الآیات الشریفه واذکر معانیها وعیّن معمولیها:
أ) «کَأَنَّما یُساقُونَ إلی المَوْتِ» الأنفال / 6.
ب) «… وَیَقُولُ الکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً النبأ / 40.
د) «فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضینَ * کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنفِرَهٌ» المدّثّر / 49 50.
ه) «… وَللّه ِ خَزائِنُ السَمواتِ وَالأرضِ وَلکِنَّ المُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ» المنافقون / 7.
و) «وَما یُدریکَ لَعَلَّ السّاعَهَ قَرِیبٌ» الشوری / 17.
2 إستخرج الحروف المشبهه بالفعل المخفّفه ممّا یلی من الجمل وعیّن معمولیها إن عَمِلَتْ:
أ) «وَإنْ کانَتْ لَکَبیرهً إلاّ عَلی الّذینَ هَدی اللّه ُ …» البقره / 143.
ب) «وَظَنُّوا أنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللّه ِ إلاّ إلیه» التوبه / 118.
ج) «وأنْ عَسی أنْ یَکونَ قَدِ اقْتربَ أجَلُهُم» الأعراف / 185.
د) «قالَ تَاللّه ِ إنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ» الصّافات / 56.
ه) «فَأَصْبَحُوا فی دیارِهم جاثمِینَ کَأَنْ لَمْ یَغْنَوا فیها» هود / 67 68.
3 أعرب ما یلی:
أ «أَیَحسَبُ الإنسانُ أَلَّنْ نَجمَعَ عِظامَهُ» القیامه / 3.
ب «وَإذا تُتلی عَلیهِ آیاتُنا وَلّی مُستکبراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فی اُذُنَیْهِ وَقْراً»
لقمان / 7.
ج «وإنْ یکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزْلِقونَکَ بأبصارِهِمْ» القلم / 51.
الدّرس الخامس والسّتّون حروف العطف (1)
الفصل الثالث: فی حروف العطف
وهی عشره: «الواو، الفاء، ثُمَّ، حتّی، أو، أمّا، أم، لا، بل و لکنْ» .
فالأربعه الأولی للجمع:
فَ «الواو» للجمع مطلقاً
نحو: «جاء زیدٌ وعمروٌ» سواءٌ کان «زیدٌ» مقدّماً فی المجیء أم «عمروٌ» .
و «الفاء» للتّرتیب بِلا مُهْلَهٍ
نحو: «قامَ زیدٌ فعمروٌ» إذا کان «زید» مقدّماً بلا مهلهٍ.
و «ثُمَّ» للترتیب بمهلهٍ
نحو: «دخل زیدٌ ثُمّ خالدٌ» إذا کان «زیدٌ مقدّماً بالدّخول وبینَهما مهلهٌ.
و «حَتّی» کَ «ثُمّ» فی الترتیب والمهله إلاّ أنَّ مهلتَها أقلُّ مِنْ مهلهِ «ثُمّ» ویشترط أن یکون معطوفها داخلاً فیالمعطوف علیه [وبعضاً منه]، وهیتفید قوهً فیالمعطوف، نحو: «مات النّاسُ حتّی الأنبیاءُ» أو ضعفاً فیه، نحو: «قَدِمَ الحاجُّ حتّی المُشاهُ» .
و «أو» و «أمّا» و «أم»
لِثبوت الحکم لاِءحد الأمرَیْن لا بعینه، نحو: «مررتُ بِرَجُلٍ أو امرأهٍ» .
و «إمّا»
إنّما تکون حرف العطف إذا تَقَدَّم علیها «إمّا» أخری نحو: «العدد إمّا زوجٌ وإمّا فردٌ» .
ویجوز أن تتقدّم «إمّا» علی «أو»، نحو: «زیدٌ إمّا کاتبٌ أو لیس بکاتبٍ» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما الفرق بین معانی «الواو» و «الفاء» و «ثُمّ» ؟ إشرح ذلک بأمثله.
2 ما الفرق بین معنی «ثمّ» و «حتّی» ؟
3 ماذا یشترط للعطف ب «حتّی» وماذا تفید؟
4 لاِءیّ معنی تستعمل «أو» و «إمّا» و «أمْ» ؟ اذکرها مع المثال.
التّمارین
1 عیّن «العاطفَ» و «المعطوفَ» و «المعطوفَ علیه» واذکر معانیه فی الجمل التّالیه:
أ) «لاَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمالِئُونَ مِنها البُطونَ * فَشارِبُونَ عَلَیهِ مِنَ الحمیمِ» الواقعه / 52 54.
ب) «الّذینِ یُؤْمِنُونَ بِالغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصّلوهَ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» البقره / 3.
ج) «وَجَعَلْنا مِنْ بَینِ أیدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ» یس / 9.
د) «ثُمَ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ * ثُمَ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ * ثُمَّ إذاشاءَ أَنْشَرَهُ» عبس / 20 22.
ه) «إنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إمّا شاکِراً وَإمّا کَفُوراً» الإنسان / 3.
و) «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لاِءمرِ اللّه ِ إمّا یُعَذِّبُهُمْ وَإمّا یَتُوبُ عَلَیْهم» التوبه / 106.
ز) «وَکَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أهْلَکْناها فَجائَها بَأْسُنا بَیاتاً أوْ هُمْ قائِلُونَ» الأعراف / 4.
ح) «إنَ اللّه َ تعالی وَمَلائِکَتَهُ وأهلَ الأرْضِ حَتّی الَّنملَهَ فیجُحْرِها وَحتّی الْحُوتَ فیالبحرِ لَیُصَلُّونَ علی معلِّمی النّاسِ الخیرَ» بحارالأنوار: 61 / 245، ح 2، ب 10.
2 أعْرِبْ ما یلی:
أ «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أوْ کَفُوراً» الإنسان / 24.
ب «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمواتِ وَالأرضِ قُلِ اللّه ُ وَإنّا أوْ إیّاکُمْ لَعَلی هُدیً أوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ» سبأ / 24.
الدّرس السّادس والسّتّون حروف العطف (2)
أقسام «أم»
وهِیَ علی قسمین:
1 متصّله: وهی ما یسئل بها عن تعیین أحد الأمرین والسّائل بها عالم بثبوت أحدهما مبهماً، به خلاف «أو» و «إمّا» فإنّ السّائل بهما لا یعلم بثبوت أحدهما أصلاً.
وتستعمل بثلاثه شرائطَ:
الأوّل: أن یقع قبلها همزه، نحو: «أزیدٌ عندک أم عمروٌ» .
الثانی: أن یَلِیَها لفظٌ مثل
ما یَلِی الهمزهَ؛ أعنی إن کان بعد الهمزه اسمٌ فکذلک بعد «أم» کما مَرَّ وإن کان فعلٌ فکذلک، نحو: «أقام زیدٌ أم قعد» . فلا یقال: «أرأیت زیداً أم عمراً» .
الثالث: أن یکون ثبوت أحد الأمرین المتساویین محقَّقاً، وإنّما یکون الإستفهام من التعیین فلذلک وجب أن یکون جواب «أم» بالتعیین دون «نَعَمْ» أو «لا»، فإذا قیل: «أزید عندک أم عمروٌ» فجوابه بتعیین أحدهما أمّا إذا سئل ب «أو» و «إمّا» فجوابه «نَعَمْ» أو «لا» .
2 منقطعه: وهو ما یکون بمعنی «بَلْ» مع الهمزه، [نحو: «إنّها لاَءبِلٌ أم هی شاهٌ» [فیما لو رأیتَ شَبَحاً من بعیدٍ وقلتَ: «إنّها لاَءبلٌ» علی سبیل القطع ثُمّ حصل لک شک فی أنّها شاهٌ فقلتَ «أم هی شاهٌ» بقصد الإعراضِ عن الإخبار الأوّل واستئنافِ سؤالٍ آخرَ، معناه: «بل أهی شاهٌ» .
واعلم أنّ «أم» المنقطعه لا تستعمل إلاّ فی الخبر کما مَرّ، أو فی الإستفهام، نحو: «أعندک زیدٌ أم عندک عمروٌ» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما معنی «أم» وما الفرق بینها وبین «أوْ» و «إمّا» ؟
2 أذکر شرائط استعمال «أم» المتّصله.
3 ما هو معنی «أم» المنقطعه؟
4 فی کم موضعاً تستعمل «أم» المنقطعه؟
التمارین
1 میّز «أم» المتّصله عن المنقطعه فیما یلی من الجمل:
أ) «إنَّ الّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُم لا یُؤْمِنُونَ» البقره / 6.
ب) «أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها …» الأعراف / 195.
ج) «وَإنْ أَدْرِی أَقَریبٌ أَمْ بعیدٌ ما تُوعَدُونَ» الأنبیاء / 109.
د) «… قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأَعْمی وَالبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوی الظُّلُماتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا للّه ِ شُرَکاءَ …» الرّعد / 16.
ه) «ءَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ» النّازعات
/ 27.
و) «أَفی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ …» النّور / 50.
ز) «فَقالَ ما لی لا أَری الهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الغائِبینَ» الّنمل / 20.
ح) «ءَأَنْتُمْ أَنْزَلُْتمُوهُ مِنَ المُزْنِ أَمْ نَحْنُ المُنْزِلُونَ» الواقعه / 69.
2 صحّح ما تجده خطأً:
1. «أفی الدّار أخی أم ابنی» .
2. «سواءٌ علیَ أبِشْراً کَلّمتَ أمْ عمراً» .
3. «أسعیداً لقیتَ أمْ ضربتَ» .
4. «قال رَجَلٌ: أزیدٌ عادلٌ أم فاسقٌ؟ فقال الآخر: نَعَمْ» .
5. «ما أدْرِی أتَقیٌ ثَمَّ أمْ نَقیٌ» .
3 أعْرِبْ ما یلی:
أ «ءَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ المُنْشِئُونَ» الواقعه / 72.
ب «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللّه ُ لَهُمْ إنَّ اللّه َ لا یَهدِی القَوْمَ الفاسِقِینَ» المنافقون / 6.
الدّرس السّابع والسّتّون حروف العطف (3) و التنبیه و النداء و الایجاب
«لا» و «بلْ» و «لکنْ»
جمیعاً لِثبوتِ الحکم لأحد الأمرَیْنِ معیّناً.
أمّا «لا» فتنفی ما وجب لِلأوّل عن الثانی[وشرط معطوفها أن یکون مفرداً ویَقَعَ بعد الإیجاب أو الأمر]، نحو: «جائنی زیدٌ لا عمروٌ» و «خُذِ الکتابَ لا القلمَ» .
وأمّا «بلْ» فهی للإضراب والعدول عن الأوّل [ومعناها بعد الإیجاب والأمر سَلْبُ الحکم عمّا قبلَها ونَقله لِما بعدَها]، نحو: «جائنی زیدٌ بل عمروٌ» ومعناه «بل جاء عمروٌ»، [ومعناها بعد النفی أو النهی تقریرُ الحکم لِما قبلَها وجَعْلُ ضدّه لِما بعدَها، نحو: «ما قام زیدٌ بل عمروٌ» ومعناه «بل قام عمروٌ» .]
وأمّا «لکنْ» فهی للإستدراک [وتکون حرفَ عطفٍ بثلاثه شروطٍ:
أ أنْ یکون معطوفُها مفرداً.
ب أنْ تَقَعَ بعد النفی أو النهی.
ج ألاّ تقترن بالواو، نحو: «ما جاء زیدٌ لکنْ عمروٌ» و «لا یقم زیدٌ لکنْ عمروٌ» .]
الفصل الرّابع: فی حروف التنبیه
[وهی] ثلاثه: «ألا، أما، ها» . [وهی حروفٌ] وضعتْ لتنبیه المخاطب لِئلاّ یفوتَه شیءٌ من الحکم.
ف «ألا» و «أما» لا تدخلان إلاّ علی الجمله، إسمیّهً کانت، نحو قوله تعالی: «ألا إنَّهُم هُمُ المُفسِدُونِ» (1) وقول الشاعر:
«أما وَالّذی أبْکی وَأَضْحَکَ وَالّذی أماتَ وَأحْیی وَالّذی أَمْرُهُ الأمْرُ» (2).
أو فعلیّهً نحو قوله تعالی: «ألا یومَ یأتیهِم لیسَ مَصْرُوفاً عنهم» (3) و «أما لا تَضْرِبْ زیداً» .
[و «ها» تدخلُ علی ثلاثه أشیاءَ:
أ علی أسماء الإشاره لغیر البعید، نحو قوله تعالی: «هذا بیانٌ لِلنّاسِ» (4).
ب علی الضمیر المرفوع الذی یُخْبَرْ عنه باسم الإشاره، نحو قوله تعالی: «ها أنتم هؤلاءِ» (5).
ج علی ما بعد «أیّ» النّدائیّه، نحو قوله تعالی: «یا أیُّها الرسُولُ» (6).]
الفصل الخامس: فی حروف النّداء
[وهی] خمسهٌ: «الهمزه» المفتوحه و «أیْ» للقریب، «أَیا» و «هیا» للبعید، «یا» وهی لهما وللمتوسّط وقد مَرّت أحکامها.
1. البقره / 12.
2. جامع الشواهد: 1 / 211.
3. هود / 8.
4. آل عمران / 138.
5. آل عمران / 66.
6. المائده / 67.
الفصل السادس: فی حروف الإیجاب
[وهی] ستّهٌ: «نَعَمْ، بَلی، إیْ، أَجَلْ، جَیْرِ، إنَّ» .
أمّا «نَعَمْ» فلتقریر کلامٍ سابقٍ، مثبتاً کان أوْ منفیّاً.
و «بَلَی»، تختصّ بإیجابِ نفیٍ بعد الاستفهام، نحو قوله تعالی: «أَلَستُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی» (1) أو بعد الخبر، کما یقال: «لَمْ یَقُمْ زیدٌ» قلت: «بَلی» أی قد قامَ.
و «إیْ» لِلإثبات بعد الاستفهام ویلزمها القسم کما إذا قیل لک: «هل کان کذا؟» قلتَ: «إیْ وَاللّه ِ» .
و «أَجَلْ» و «جَیْرِ» و «إنَّ» لِتصدیق الخبر، فإذا قیل: «جاء زید» قلت: «أجل» و «جَیْرِ» و «إنّ» أی أُصَدِّقُکَ فی هذا الخبر.
1. الأعراف / 172.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هو شرط «لا» العاطفه؟
2 ما هو معنی «بل» العاطفه بعد النفی؟
3 ما هی شروط «لکن» العاطفه؟
4 لأیّ معنی وضعت حروف التنبیه؟ مثّل لها.
5 ما هو مدخول «ها» التنبیه؟
6 أیُ حرفٍ من حروف النّداء تستعمل مطلقاً؟
7 ما الفرق بین «نعم» و «بلی» و «إی» ؟
8 لأیّ معنیً تستعمل «أَجَلْ» و «جَیْرِ» و «إنَّ» ؟
التّمارین
1 إستخرج حروف التنبیه والنّداء والإیجاب ممّا یلی من الجمل:
أ) «ألا إنَّ أَوْلِیاءَ اللّه ِ لا خَوْفٌ عَلَیْهُمْ ولا هُمْ یَحزَنُونَ» یونس / 62.
ب) «یا أَیُّها الإنسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریمِ» الإنفطار / 6.
ج) «… فَهَل وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حقّاً قالوا نَعَمْ» الأعراف / 44.
د) «فَلَمّا جائَتْ قیلَ أَهکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُو …» الّنمل / 42.
ه) «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلا یُحِبُّونَکُم …» آل عمران / 119.
و) «وَإذْ قالَ إبراهیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ المَوْتی قالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی …» البقره / 260.
ز) «وَیَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُل إیْ وَرَبِّی إنَّهُ لَحَقٌّ» یونس / 53.
ح) «أفَبِهذَا الحدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ» الواقعه / 81.
ط) «وَجاءَ السَّحَرَهُ فِرْعَونَ قالُوا إنَّ لَنا لاَءَجْراً
إنْ کُنّا نَحْنُ الغالبینَ * قالَ نَعَمْ وَإنَّکُمْ لَمِنَ المُقَرَّبینَ» الأعراف / 113 114.
ی) «زَعَمَ الّذینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلی وَرَبّی لَتُبْعَثُنَّ» التغابن / 7.
ک) «ألا بِذِکْرِ اللّه ِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ» الرّعد / 28.
ل) «فَإنّی أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللّه ِ أیْ بُنَیَ وَلُزُومِ أَمْرِهِ وَعِمارَهِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ وَالإعْتِصامِ بِحَبْلِهِ» نهج البلاغه، الکتاب: 31 8.
م) «أمَا وَالّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وَبَرَأَ النَّسَمَهَ لَولا حُضُورُ الحاضِرِ … لاَءَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها …» نهج البلاغه، الخطبه: 3 16.
ن) «أیا جَدَّنا قومی مِنَ القَبْرِ وَانْظُری حبیبُک مَتْلُولَ الجَبینِ مُرَمَّلٌ» الکبریت الأحمر، ص 118 و119 و376.
2 ضعْ حرفاً مناسباً من الحروف التابعه فی الفراغات الآتیه:
«لا، بل، لکن»
أ) «إشتریتُ الکتابَ بألفِ درهمٍ … أکثرَ» .
ب) «ما مررتُ بِرَجُلٍ فاسقٍ … عادلٍ» .
ج) «أَلْبِسِ القمیصَ الأبیضَ … الأسودَ» .
د) «ما أکلتُ لحماً … ثریداً» .
ه) «جالِسْ رجلاً صالحاً … طالحاً» .
و) «لا یَقُمْ خلیلٌ … قاسمٌ» .
3 إملإ الفراغات الآتیه بإحدی حروف الإیجاب المناسبه لها:
أ) قال سعیدٌ لی: «ألیسَ لی علیکَ ألفُ درهمٍ؟» قلتُ له: «… لکَ علیَ ألفُ درهمٍ» .
ب) قال عمروٌ: «هَل قَدِمَ الحُجّاجُ من السَّفر؟ قلتُ: «…» .
ج) قلتُ: «لم أُصَلِّ صلوهَ الظّهرِ» قال زیدٌ: «… قد صلّیتَ» .
د) قلتُ لصدیقی: «هل تشرّفتَ إلی زیاره قبر الحسین علیه السلام؟» قال: «… واللّه ِ» .
4 أعرب ما یلی:
قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «ألا أُنَبِّئُکُمْ بِشِرارِ الناسِ؟ قالوا: بلی یا رسولَ اللّه ِ. قال: مَنْ نَزَلَ وحدَهُ ومَنَعَ رِفْدَهُ وَجَلَدَ عبدَهُ ألا أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلکَ؟ قالوا: بلی یا رسولَ اللّه ِ. قال: مَنْ لا یُقیلُ عَثْرَهً ولا یَقْبَلُ مَعْذِرَهً …» تحف العقول: 27.
الدّرس الثامن والسّتّون حروف الزیاده والحروف المصدریه
الفصل السّابع: فی حروف الزّیاده
[وهی] سبعه؛ «إنْ، أَنْ، ما،
لا، مِن، الباء، اللاّم»
مواضع زیاده «إنْ» : وهی تزاد فی ثلاثه مواضعَ:
1. مع «ما» النافیه، نحو: «ما إنْ زیدٌ قائمٌ» .
2. مع «ما» المصدریه، نحو: «إنتَظِرْ ما إنْ یَجْلِسُ الأمیرُ» .
3. مع «لمّا»، نحو: «لمّا إنْ جلستَ جلستُ» .
مواضع زیاده «أنْ» : [وهی تزاد فی موضعین: ]
1. مع «لمّا» نحو قوله تعالی: «فَلَمّا أَنْ جاءَ البَشیرُ» (1).
1. یوسف / 96.
2. بین «واو» القسم و «لَوْ»، نحو: «واللّه ِ أنْ لو قُمتَ قمتُ» .
مواضع زیاده «ما» :
«ما» الزائده علی قسمین:
الأوّل: «الکافّه» وهی تتّصل بأمورٍ:
أ بالحروف المشبهه بالفعل.
ب ببعض حروف الجرّ ک «ربّ» کما مرّ.
ج ببعض الظروف ک «بین»، نحو: «بینما نحنُ نَأْکُلُ إذْ ذَهَبَ عمروٌ» .
الثانی: «غیر الکافّه» وهی تلحق بأشیاءَ:
أ ببعض حروف الجر ک «الباء»، نحو قوله تعالی: «فبما رحمهٍ من اللّه ِ» (1) و «مِنْ» نحو قوله تعالی: «ممّا خطیئائِهِم أُغْرِقُوا» (2).
ب ببعض أدوات الشرط، جازمهً کانت، ک «إنْ، إذ، مَتی، حیثُ، أنّی، أیْنَ، أیّانَ و أیُ»، نحو قوله تعالی: «إمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشیطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ باللّه ِ» (3) أوْ غیرَ جازمهٍ ک «إذا»، نحو قوله تعالی: «فأمّا الإنسانُ إذا ما ابْتَلیهُ رَبُّه …» (4).
مواضع زیاده «لا» :
وهی تزاد [فی ثلاثه مواضعَ: ]
1 مع «الواو» بعد النّفی، نحو قوله تعالی: «وَما تَسقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إلاّ یَعْلَمُها ولا حَبّهٍ فی ظُلُماتِ الأرضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یابسٍ إلاّ فی کتابٍ مبینٍ» (5).
2 بعد «أَنْ» المصدریّه، نحو قوله تعالی: «ما مَنَعَکَ ألاّ تَسْجُدَ إذْ أَمَرْتُکَ» (6).
3 قبل «اُقسم»، نحو قوله تعالی: «لا أُقْسِمُ بِیومِ القیامهِ» (7).
وأمّا «مِنْ» و «الباء» و «اللاّم» فقد تقدّم ذکرها فی حروف الجرّ فلا نعیدها.
1. آل عمران /
159.
2. نوح / 25.
3. الأعراف / 200.
4. الفجر / 15.
5. الأنعام / 59.
6. الأعراف / 12.
7 القیامه / 1.
الفصل الثّامن: فی الحروف المصدریّه
[وهی] خمسهٌ: «ما، أن، أَنَّ [، کی، لو]» .
ف «ما» و «أنْ» للجمله الفعلیه، نحو قوله تعالی: «ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الأرضُ بِما رَحُبَتْ» (1) أی بِرُحْبِها وکقول الشاعر:
«یَسُرُّ المرءُ ما ذهب اللّیالی وکان ذهابُهُنَّ لَهُ ذَهاباً» (2)
[أی: یَسُرُّ المرءَ ذهابُ اللیالی.]
ونحو قوله تعالی: «فَما کانَ جَوابَ قَومِهِ إلاّ أَنْ قالُوا» (3) و «أنْ تَصُومُوا خیرٌ لَکُم» (4).
و «أَنَّ» للجمله الإسمیّه، نحو: «علمتُ أَنَّکَ قائمٌ» أی علمتُ قیامَکَ.
[و «کی» للفعل المضارع فقط، نحو: «لِکَیْ لا یَکونَ عَلی المؤْمِنینَ حَرَجٌ» (5) أی لعدم کون حَرَجٍ علی المؤمنین.
و «لو» تقع غالباً بعد فعل ماض ومضارع یفید التمنّی ک «وَدَّ وحَبَّ»، نحو قوله تعالی: «یَوَدُّ أحَدُهُم لَو یُعَمَّرُ ألفَ سنهٍ» (6) أی یَوَدُّ تعمیرَ ألفِ سنهٍ.]
1. التوبه / 118.
2. جامع الشواهد: 3 / 362.
3. الّنمل / 56.
4. البقره / 184.
5. الأحزاب / 37.
6. البقره / 96.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عدّد مواضع زیاده «إنْ» .
2 متی تزاد «أَنْ» ؟ مثل لذلک.
3 ما الفرق بین «ما» الکافّه وغیرِ الکافّه؟
4 أذکر مواضع زیاده «لا» .
5 أذکر صله الحروف المصدرّیه.
6 هل یوجد فرق بین الحروف المصدریّه والموصولات الحرفیّه؟
التّمارین
1 إستخرج حروف الزیاده من الآیات الشریفه التالیه:
أ) «فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّکَ بِکاهنٍ ولا مَجنُونٍ» الطّور / 29.
ب) «فَلا أُقْسِمُ بالشَّفَقِ * … * لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» الإنشقاق / 16 19.
ج) «ما مَنَعَکَ إذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا * ألاّ تَتَّبِعَنِ» طه / 92 93.
د) «یا أَیُّها الّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّه ِ وَلا الشَّهَرَ الحَرامَ وَلا الهَدْیَ وَلا القَلائِدَ وَلا آمّینَ البَیْتَ الحرامَ …» المائده / 2.
ه) «إمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الکِبَرَ أَحَدُهُما أو کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» الإسراء / 23.
و) «فَما لَهُ مِنْ قُوّهٍ
وَلا ناصِرٍ» الطارق / 10.
ز) «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّه ُ جمیعاً» البقره / 148.
ح) «قالَ ألَیْسَ هذا بالحقّ» الأنعام / 30.
ط) «أیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الأسماءُ الحُسنی» الإسراء / 110.
ی) «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً …» المائده / 13.
ک) «إنّما المؤمنونَ إخوهٌ» الحجرات / 10.
ل) «أثُمَّ إذا ما وَقَعَ امنتم بِه» یونس / 51.
ن) «ولَمّا أَنْ جائَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیْءَ بِهِمْ …» العنکبوت / 33.
س) «… غیرِ المغْضُوبِ عَلَیْهِم وَلا الضّالّینَ» الحمد / 7.
2 إستخرج الحروف المصدریّه ممّا یلی من الآیات:
أ) «بَشِّرِ المُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً ألیماً» النساء / 138.
ب) «لِکَیْلا تَأْسُوا عَلی ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتیکُمْ» الحدید / 23.
ج) «وَأَنْ تَصَدَّقُوا خیرٌ لَکُمْ إنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» البقره / 280.
د) «واللّه ُ خَلَقَکُمْ وَما تَعْمَلُونَ» الصّافات / 96.
ه) «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سواءً» النساء / 89.
و) «… وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فیهِم …» المائده / 117.
ز) «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُم عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» المؤمنون / 115.
ح) «لَهُمْ عَذابٌ شدیدٌ بِما نَسُوا یومَ الحسابِ» ص / 26.
3 أعرب ما یلی:
أ «… قالَ یا بُنَیَ إنّی أری فی المَنامِ أنّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ماذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرْ سَتَجِدُنی إنْ شاءَ اللّه ُ مِنَ الصّابرینَ» الصّافات / 102.
ب «فَإمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوفٌ عَلَیهِم وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» البقره / 38.
الدّرس التّاسع والسّتّون حرفا التفسیر و حروف التحضیض
الفصل التاسع: فی حرفی التفسیر
وهما «أی» و «أنْ» .
ف «أیْ»، نحو قولک: «قال اللّه ُ تعالی: «وَاسْئَلِ القَریَهَ الّتی …» (1) أی أهلَ القریه» کأنّک قلتَ: «تفسیره أهل القریه» .
و «أن» إنّما یُفَسَّر بها فعل بمعنی القول [دون حروفه ویکون بعدها جمله]، نحو قوله تعالی: «وَنادَیناهُ أنْ
یا إبراهیمُ» (2) فلا یقال: «قلناه أن یا ابراهیم» إذ هو لفظ القول لا معناه.
الفصل العاشر: فی حروف التّحضیض
[وهی]: «هَلاّ، ألاّ، لَولا، لَوْما، ألا» ولها صدر الکلام.
ومعناها الحثُّ علی الفعل اذا دخلتْ علی المضارع، نحو: «هلاّ تأکُلُ» ولَومٌ وتعییرٌ اذا دخلتْ علی الماضی، نحو: «هلاّ أکرمتَ زیداً»، وحینئذٍ لا یکون تحضیضاً إلاّ باعتبار ما فات.
ولا تدخل إلاّ علی الفعل کما مَرّ، وإن وقع بعدها اسمٌ فبإضمارِ فعلٍ کما تقول لِمَنْ ضَرَبَ قوماً: «هلاّ زیداً» أی «هلاّ ضربتَ زیداً» .
1. یوسف / 82.
2. الصّافات / 104.
وجمیعها مرکّبه؛ جزئُها الثّانی حرفُ النّفی، والجزء الأوّل حرف الشرط وحرف المصدر وحرف الإستفهام.
ول «لولا» معنیً آخر وهو امتناع الجمله الثّانیه لوجود الجمله الأولی نحو: «لولا علیٌ لَهَلَکَ عمَرُ» وحینئذٍ یحتاج إلی الجملتین أولیهما إسمیهٌ أبداً و الثانیه فعلیهٌ.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عدّد حرفَی التّفسیر ومثّل لهما.
2 ما هی شرائط «أنْ» المفسِّره؟
3 عدّد حروف التحضیض وبیّن معناها.
4 ما هو مدخول حروف التّحضیض؟
5 ما معنی «لولا» و «لوما» الشرطیّتان؟ وضّح ذلک بالمثال.
التّمارین
1 إستخرج حروف التفسیر والتحضیض والشرطیّه من الآیات المبارکه التالیه:
أ) «وَنادَی أَصْحابُ الجَنَّهِ أَصْحابَ النّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُم ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً قالوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ اللّه ِ عَلی الظّالِمینَ» الأعراف / 44.
ب) «… یَقُولُ الّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَولا أَنْتُمْ لَکُنّا مُؤْمِنینَ» سبأ / 31.
ج) «وَقالَ الّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَولا أُنزِلَ عَلَیْنا المَلائِکَهُ» الفرقان / 21.
د) «لَوْمَا تَأْتینا بِالملائِکَهِ إنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ» الحجر / 7.
ه) «وَلَولا دَفْعُ اللّه ِ الناسَ بعضَهُم ببعضٍ لَفَسَدَتِ الأرضُ» البقره / 251.
و) «فَلَوْلا نَصَرَهُمُ الّذینَ اتَّخذُوا مِن دونِ اللّه ِ قُرْباناً آلِهَهً» الأحقاف / 28.
ز) «فَأَوْحَیْنا إلَیهِ أنِ اصْنَعِ الفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَوَحْیِنا …» المؤمنون / 27.
ح) «ألا تُقاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أَیمانَهُم وَهَمُّوا بِإخراجِ الرَّسُول …» التوبه
/ 13.
ط) «… فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فی الدّینِ …» التوبه / 122.
ی) «ماقُلتُ لَهُمْ إلاّ ماأَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوااللّه َ رَبّی ورَبَّکُم …» المائده/117.
2 أعرب ما یلی:
أ «قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ الحَسَنَهِ لَولا تَسْتَغْفِرُونَ اللّه َ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» الّنمل / 46.
الدّرس السّبعون حرف التوقع و حرفا الاستفهام
الفصل الحادی عشر: فی حرف التّوقّع
وهو «قَدْ» [وله خمسهُ معانٍ: ]
1 التوقّعُ، نحو: «قد یجیءُ المسافرُ الیومَ»؛
2 تقریب الماضی إلی الحال، نحو: «قد رَکِبَ الأمیرُ» أی قُبَیْلَ هذا ولاِءجل ذلک سمّیتْ حرفَ التقریب أیضاً ولهذا تلزم الماضیَ لِیَصْلَحَ أنْ یَقَعَ حالاً، نحو: «سافَرَ زیدٌ وَقَدْ طَلَعَ الفَجْرُ»؛
3 التقلیل، وتختصّ بالمضارع، نحو: «إنَّ الکَذُوبَ قد یَصْدُقُ» و «إنّ الجوادَ قد یَفْتُرُ»؛
4 التحقیق والتأکید، وتختصّ بالماضی، نحو: «قد قامَ زیدٌ» فی جواب مَنْ سَأَلَ: «هل قام زیدٌ؟» ونحو قوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ المؤمِنُونَ» (1).
وقد تدخلُ «قد» التحقیقیّه علی المضارع إذا کانت هناک قرینه، نحو قوله تعالی: «قَدْ یَعْلَمُ اللّه ُ الْمُعَوِّقینَ منکم» (2).
[إعلم أنّه قد اجتمع فی «قد قامتِ الصلوه» معنی التحقیق والتقریب والتوقّع معاً.
5 التکثیر، نحو قوله تعالی: «قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فی السماءِ» (3).]
1. المؤمنین / 1.
2. الأحزاب / 18.
3. البقره / 144.
تنبیهان
أ یجوز الفصل بینها وبین الفعل بالقسم، نحو: «قَدْ وَاللّه ِ أحْسَنْتَ» .
ب ویحذف الفعلُ بعدها عند وجود قرینه کقول الشاعر:
«أَفِدَ التَّرَحُّلُ غَیْرَ أنّ رِکابَنا لَمّا تَزَلْ بِرِحالِنا وَکَأنْ قَدْ» (1)
أی وکَأَنْ قَدْ زالَتْ.
الفصل الثّانی عشر: فی حرفَی الاستفهام
وهما «الهمزه» و «هل» ولهما صدرُ الکلام وتدخلان علی الجمله الإسمیّه، نحو: «أزیدٌ قائمٌ» والفعلیّه، نحو: «هل قام زیدٌ» . ودخولُهما علی الفعلیّه أکثرُ لأنّ الاستفهام بالفعل أوْلی.
وقد تدخل «الهمزه» فی مواضعَ لا یجوز دخول «هل» فیها، [وهی أربعه:
1 أن تدخل «الهمزه» علی الإسم مع وجود الفعل،] نحو: «أزیداً ضربتَ» .
[2 أن تکون «الهمزه» للتوبیخ، نحو: ] «أتضْرِبُ زیداً وهو أخوکَ» .
[3 أن تستعمل «الهمزه» مع «أمْ» المتّصله، نحو: ] «أزیدٌ عندک أم عمروٌ» .
[4 أن تدخل «الهمزه» علی حروف العطف، نحو: ] «أوَ مَنْ کان» و «أفمن کان» ولا تستعمل «هل» فی هذه المواضع. وهیهنا بحثٌ.
1. جامع الشواهد: 1 / 135.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عَدّد معانی «قَدْ» . إشرح ذلک باختصارٍ.
2 بماذا یفصل بین «قد» والفعل؟
3 علامَ یدخل حرفا الاستفهام؟
4 ماهی المواضع الّتی یجوز استعمال «الهمزه» فیها دون «هل» ؟
التّمارین
1 إستخرج حرف التوقّع ممّا یلی من الآیات الشریفه وعیّن معناه:
أ) «أَلا إنَّ للّه ِ ما فی السَّمواتِ وَالأرضِ قَدْ یَعْلَمُ ماأنْتُمْ عَلَیْهِ …» النّور / 64.
ب) «وَمَنْ یَعتصِمْ باللّه ِ فَقد هُدِیَ إلی صراطٍ مستقیمٍ» آل عمران / 101.
ج) «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّیها * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّیها» الشمس / 9 10.
د) «أنّی یَکُونُ لی غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِیَ الکِبَرُ» آل عمران / 40.
ه) «قَدْ نَعْلَمُ إنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الّذی یَقُولُونَ …» الأنعام / 33.
و) «وَمَنْ یَتَبَدَّلِ الکُفْرَ بِالإیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سواءَ السبیلِ» البقره / 108.
ز) «لَقَدْ خَلَقْنَا الإنسانَ فی کَبَدٍ» البلد / 4.
2 هل یجوز وضع «هل» مکان «الهمزه» فی الجمل التابعه أوْ لا؟
1. «أعندک زیدٌ أم فی المدینه؟»
2. «أزیدٌ قام؟»
3. «ألم یذهب سعیدٌ؟»
4. «ما أدْرِی أبسیفٍ قَتَلْتَهُ أم بِسِکِّینٍ؟»
5. «أجعفرٌ عادلٌ؟»
6.
«أغیرَ اللّه ِ تعبدونَ؟»
3 أعرب ما یلی:
أ «قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دونِ اللّه ِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرّاً ولا نَفْعاً وَاللّه ُ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ» المائده / 76.
ب «… وَمَنْ یَتَّقِ اللّه َ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ علی اللّه ِ فَهُوَ حَسْبُهُ إنّ اللّه َ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ لَکُلِّ شَیءٍ قَدْراً» الطّلاق / 2 3.
الدّرس الحادی و السّبعون حروف الشرط (1)
الفصل الثّالث عشر: فی حروف الشرط
[وهی] ثلاثهٌ، «إنْ، لَوْ، أمّا» . ولها صدر الکلام و «أمّا» تدخل علی الجملتین؛ إسمیّتَیْنِ کانتا أو فعلیّتَیْنِ أو مختلفتَیْنِ [به خلاف «إن» و «لو» فإنّهما لا تدخلان إلاّ علی الفعلیّه].
ف «إنْ» لِلإستقبال وإن دخلَتْ علی الفعل الماضی نحو: «إن زُرْتَنی فَأُکْرِمُکَ» .
وَاعْلَمْ أنّ «إنْ» لا تستعمل إلاّ فی الأمور المشکوک فیها، نحو: «إنْ قُمْتَ قُمْتُ» فلا یقال: «آتیکَ إنْ طَلَعَتِ الشمسُ» وإنّما یقال: «آتیکَ إذا طلعت الشمسُ» .
وَ «لَو» للماضی وإن دخلت علی المضارع، نحو: «لَوْ تَزورُنی أکرمتُکَ» وتدلّ علی نفی الجمله الثّانیه بسبب نفی الجمله الأُولی، نحو قوله تعالی: «لَوْ کانَ فِیهِما آلهَهٌ إلاّ اللّه ُ لَفَسَدَتا» (1)
ویلزمهما الفعل لفظاً کما مَرَّ أوْ تقدیراً، نحو: «إنْ أنْتَ زائِری فَأَنا أُکْرِمُکَ» [لاِءنّ التقدیر: إنْ کُنْتَ زائری فأنا أُکْرِمُکَ.]
1. الأنبیاء / 22.
تنبیهٌ
[إعلمْ أنّه] إذا وقع القسم فی أوّل الکلام وتقدّم علی الشرط یجب أن یکون الفعل الّذی یدخل علیه حرف الشرط ماضیاً لفظاً، نحو: «وَاللّه ِ إنْ أَتَیْتَنی لاَءکْرَمتُکَ» أو معنیً، نحو: «وَاللّه ِ إنْ لَم تَأْتِنی لاَءهْجُرَنَّکَ» وحینئذٍ تکون الجمله الثّانیه فی اللّفظِ جواباً للقسم لا جزاءً للشّرط ولذلک وجب فیها ما یجب فی جواب القسم من الّلام ونحوها کما رأیتَ فی المثالین.
وإذا وقع القسم فی وسط الکلام جاز أن یعتبر القسم بأن یکون الجوابُ ب «الّلام» له،
نحو: «إن تأتِنی واللّه ِ لاَءتیتُکَ» و جاز أنْ یُلغیَ و یکون الجواب للشرط، نحو: «ان تأتنی واللّه أتیتُک» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 عدّد حروف الشرط وبیّن أنّها عَلامَ تدخل؟
2 ما الفرق بین «إن» و «لو» ؟
3 لماذا لم یصحّ أنْ یقال: «اتیکَ إنْ طلعتِ الشمسُ» ؟
4 عَلامَ تدلّ «لو» ؟ وضّح ذلک بمثالٍ.
1 إذا تقدّم القسم علی الشرط:
أ فما هو الفعل الّذی یدخل علیه حرف الشرط؟
ب فجوابُ أیِّهِما محذوف؟
ج ماذا یجب فی الجمله المجاب بها؟
التمارین
1 إستخرج حروف الشرط ممّا یلی من الآیات وعیّن جُمْلَتَیِ الشرط والجزاء:
أ) «قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه َ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّه ُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» آل عمران / 31.
ب) «… وَلَوْ شاءَ اللّه ُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً …» المائده / 48.
ج) «قُلْ لِلّذینَ کَفَرُوا إنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَإنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأَوَّلینَ» الأنفال / 38.
د) «إنْ یَمْسَسْکَ اللّه ُ بِضُرٍّ فلا کاشِفَ له» الأنعام / 17.
ه) «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ» واقعه / 65.
و) «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْلا تَشْکُرُونَ» سوره الواقعه (56): الآیه 70.
ز) «… وَإنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّه ُ مِنْ فَضْلِهِ …» التّوبه / 28.
2 أعربْ ما یلی:
أ «إنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً» النساء / 31.
ب «لَوْ أَنْزَلْنا هذا القرآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللّه ِ وَتِلْکَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» الحشر / 21.
الدّرس الثانی والسّبعون حروف الشرط (2) و حرف الرّدع
و «أمّا» لتفصیلِ ما ذکر مجملاً
نحو: «النّاسُ شَقیٌ وسعیدٌ أمّا الّذینَ سُعِدوا ففی الجنّه وأمّا الّذینَ شَقُوا ففی النّار» ویجب فی جوابه «الفاءُ» وأن یکون الأوّل سبباً للثّانی وأَنْ یحذف فعلها مع أنّ الشرط لا بدّ له من فعلٍ لِیکونَ تنبیهاً عَلی أنّ المقصود بها حکم الاسم الواقع بعدها، نحو: «أمّا زیدٌ فمنطلقٌ»، تقدیره: «مهما یکن من شیءٍ فریدٌ منطلقٌ» فحُذِفَ الفعل والجار والمجرور حتّی
بقی: «أمّا فزیدٌ منطلقٌ» ولمّا لم یناسب دخول الشرط علی «فاء» الجزاء، نُقلت «الفاء» إلی الجزء الثّانی ووُضع الجزء الأوّل بین «أمّا» و «الفاء» عوضاً عن الفعل المحذوف ثُمَّ ذلک الجزءُ إن کان صالحاً لِلإبتداء فهو مبتدءٌ کما مَرَّ وإلاّ فعامله ما بعد الفاء، نحو: «أمّا یومَ الجُمُعَهِ فزیدٌ منطلقٌ» ف «منطلقٌ» عاملٌ فی «یومَ الجُمُعَهِ» علی الظّرفیه.
الفصل الرّابع عشر: فی حرف الرّدع
[وهی] «کَلاّ»، وُضعتْ لزجر المتکلّم وردعه عمّا تکلّم به، نحو قوله تعالی: «فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ * کَلاّ …» (1) أی لا تتکلّم بهذا فَإنَّه لیس کذلک. هذا فی الخبر.
1. الفجر / 16 17.
وقد یجیءُ بعد الأمر أیضاً کما إذا قیل لک: «إضربْ زیداً» فقلت: «کلاّ» أی: «لا أفعلُ هذا قطُّ» .
وقد تجیءُ بمعنی حقّاً [و المقصود منه تحقیق مضمون الجمله]، نحو قوله تعالی: «کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ» (1) وحینئذٍ تکون اسماً مبنیّه لکونها مشابههً لِ «کلاّ» حرفاً وقیل تکون حرفاً أیضاً بمعنی «إنّ» لکونها لتحقیق معنی الجمله.
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 لاِءیّ معنیً تستعمل «أَمّا» الشرطیّه؟ مثّل له.
2 ماذا یجب فی جواب «أَمّا» ؟ وضّح ذلک بالمثال.
3 لماذا تحذف جمله الشرط فی «أمّا» ؟
4 ما هو حکم الجزء الواقع بعد «أمّا» ؟
5 لماذا وضعت «کلاّ» ؟
6 ما هی علّه بناء «کلاّ» بمعنی «حقّاً» ؟
1. التکاثر / 3.
التّمارین
1 إستخرجْ «کلاّ» من الآیات التالیه واذکر معناها:
أ) «ربِّ ارْجِعُونِ لَعَلّی أعمَلُ صالحاً فِیما تَرَکْتُ * کلاّ إنّها کلمهٌ هو قائلُها» المؤمنون / 99 100.
ب) «وَما هی إلاّ ذِکری لِلبَشَرِ * کَلاّ وَالقَمَرِ» المدّثّر / 31 32.
ج) «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّه ِ آلههً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً * کَلاّ سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ» مریم / 81 82.
د) «کانُوا یَکْسِبُونَ * کَلاّ إنّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یومئذٍ لََمحْجُوبُونَ * ثُمَّ إنَّهُم لَصالُوا الجَحیمَ * ثُمَّ یُقالُ هذا الّذی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ * کَلاّ إنَّ کِتابَ الأَبْرارِ لَفی عِلّیّینَ» المطفّفین / 13 18.
2 إستخرجْ «أمّا» الشرطیه ممّا یلی من الآیات وعیّن ما هو إعرابُ الجزء الّذی قُدِّمَ علی الفاء وکذلک اعرابَ الکلمه التی تحتها خطّ:
أ) «أمّا الّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالحاتِ فَلَهُم جَنّاتُ المَأْوی نُزُلاً بِما کانوا یَعْمَلُونَ *
وَأمّا الّذینَ فَسَقُوا فَمَأْویهُمُ النّارُ» السجده / 19 20.
ب) «یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أمّا أحدُکُما فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمراً وأمّا الآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطّیرُ مِنْ رَأْسِهِ» یوسف / 41.
ج) «فَأَمّا مَنْ طَغی * واثَرَ الحیوهَ الدُّنیا * فإنّ الجحیمَ هیَ المَأْوی * وأمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَی النّفسَ عَنِ الهَوی * فإنّ الجنَّهَهیَ المَأْوی» النازعات / 37 41.
د) «فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً … وأمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وراءَ ظَهْرِهِ فَسَوفَ یَدْعُو ثُبُوراً» الإنشقاق / 7 10.
3 أعرب ما یلی:
«أَلَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَاوی * وَوَجَدَکَ ضالاًّ فَهَدی * وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنی * فَأَمّا الیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ * وَأَمّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ * وَأَمّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» الضّحی / 6 11.
الدّرس الثالث والسّبعون تاء التأنیث و التنوین
الفصل الخامس عشر: فی تاء التّأنیث السّاکنه
وهی تلحق الماضی لتدلّ علی تأنیث ما أسند إلیه الفعل، نحو: «ضربتْ هندٌ» .
وقد عرفت مواضع وجوب إلحاقها.
وإذا لقیها ساکنٌ بعدها، وجب تحریکها بالکسر، لاِءنّ الساکن إذا حُرِّکَ حُرِّکَ بالکسر، نحو: «قَدْ قامَتِ الصَّلوهُ» .
وحرکتها لا توجب ردَّ ما حُذف لاِءجْلِ سکونها فلا یقال [فی: «رَمَتْ» ] «رَماتِ الْمرأهُ» لاِءنّ حرکتَها عارضیّهٌ لدفع التقاء الساکنین، وقولُهم: «المرأتانِ رَماتا» ضعیفٌ.
وأمّا إلحاق علامه التثنیه وجمع المذکّر وجمع المؤنّث فضعیفٌ، فلا یقال: «قاما الزّیدان» و «قاموا الزّیدون» و «قُمنَ النّساءُ»، وبتقدیر الإلحاق لا تکون ضمائِرَ لئلاّ یلزم الإضمارَ قَبْلَ الذِّکْرِ بل هی علاماتٌ دالّهٌ علی أحوال الفاعل ک «تاء» التأنیث.
الفصل السادس عشر: فی التنوین
[وهی] نون ساکنه تتبع حرکه آخر الکلمه ولا تدخل الفعل.
أقسام التنوین: وهی خمسه:
الأوّل: تنوین التمکّن: وهو ما یدلّ علی أنّ الإسم امکن فی مقتضی الإسمیه ای أنّه منصرف قابل للحرکات الإعرابیّه، نحو: «زیدٌ» .
الثّانی: تنوین التنکیر: وهو ما یدلّ علی أنّ الإسم نکره، نحو: «صَهٍ» أی أُسْکُتْ سکوتاً ما فی وقتٍ ما وأمّا «صَهْ» بالسکون فمعناه اُسکتْ الان.
الثّالث: تنوین العوض: [وهی علی ثلاثه أقسام:
أ عوض عن حرفٍ وهو ما یلحق الأسماءَ المنقوصه غیرَ المنصرفه فی حالَتَی الرفع والجرّ، ک «جوارٍ» و «معانٍ»؛
ب عوض عن مفرد وهو ما یلحق الکلمات المعدوده ک «کل وبعض وأیّ»، نحو: «کُلٌّ یَمُوتُ» أی «کلُّ إنسان یموت»؛
ج وهو ما یلحق «إذ» ک «یومَئِذٍ وحینئذٍ وساعتئذٍ»، نحو: «فإذا نُقِرَ فی الناقُورِ فذلکَ یومئذٍ یومٌ عسیرٌ» (1) أی «فذلک یومَ إذ نقر فی الناقور یومٌ عسیرٌ» .]
الرّابع: تنوین المقابله: وهو التنوین الّذی فی جمع المؤنّث السالم، نحو: «مُسْلِماتٍ» لِیقابلَ «نون» جمع المذکّر السالم، ک «مسلمین» .
وهذه الأربعه تختصّ بالإسم.
الخامس: تنوین الترنّم: وهو الّذی یلحق
آخر الأبیات والمَصاریع، کقول الشاعر:
«أَقِلِّی اللّومَ عاذلَُ والعِتاباً وقُولی إنْ أَصَبْتُ لَقَدْ أصاباً» (2)
وکقوله:
«تَقُولُ بِنْتِی قَدْ أَنی إناکاً یا أَبَتا عَلَّکَ أَوْ عَساکاً» (3)
1. المدّثّر / 8 9.
2. جامع الشواهد: 1 / 145.
3. جامع الشواهد: 1 / 355.
ویحذف التنوین من العَلَم إذا کان موصوفاً ب «ابن» مضافاً إلی عَلَمٍ آخر، نحو: «جائنی زیدُ بنُ عمروٍ» .
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 علامَ تدلّ «تاء» التأنیث الساکنه؟ مثّل لها.
2 متی وجب تحریک تاء التأنیث وبِمَ ولِمَ؟
3 عرّف التّنوین ومثّل له.
4 عدّد أقسام التنوین.
5 ماهو تنوین التمکّن؟ مثّل له.
6 بأیّ اسمٍ یلحق تنوین التنکیر؟
7 أُذْکُرْ أقسام تنوینِ العوض.
8 لماذا سُمّی تنوینُ المُقابله مقابلهً؟ إشرح ذلک بالمثال.
9 ما هو التنوین الّذی لا یختَصّ بالإسم؟
10 متی یحذف التنوین من العلم؟
التّمارین
1 إستخرج تاء التأنیث السّاکنه والتنوین من الجمل التالیه وعَیّن نوع التنوین:
أ) «فَانْبَجَسَتْ مِنهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عیناً» الأعراف / 160.
ب) «وَیلٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبینَ» المرسلات / 15.
ج) «تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللّه ُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ …» البقره / 253.
د) «وإذا الأرضُ مُدَّتْ * وأَلْقَتْ ما فِیها وَتَخَلَّتْ * وأَذِنَتْ لِرَبِّها وَحُقَّتْ» الإنشقاق / 3 5.
ه) «إذا رُجَّتِ الأرضُ رَجّاً * وبُسَّتِ الجِبالُ بَسّاً * فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثّاً» الواقعه / 4 6.
و) «… وَکُلاًّ وَعَدَ اللّه ُ الحُسْنی وَفَضَّلَ اللّه ُ الُمجاهدِینَ عَلی القاعِدِینَ أَجْراً عَظیماً» النّساء / 95.
ز) «عَسی رَبُّهُ إنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبدِلَهُ أَزْواجاً خَیراً مِنکُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وأَبْکاراً» التحریم / 5.
ح) «فَلَوْلا إذا بَلَغَتِ الحُلْقُومَ * وَأَنْتُمْ حینئذٍ تَنْظرُونَ» الواقعه / 83 84.
ط) «قُلِ ادْعُوا اللّه َ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الأسماءُ الحُسْنی» الإسراء / 110.
ی) «فَإنْ بَغَتْ إحدیهُما عَلَی
الأُخْری فَقاتِلُوا الّتی تَبْغِی حَتّی تَفیءَ إلی أَمْرِ اللّه ِ» الحجرات / 9.
2 أعرب ما یلی:
أ «وَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَرُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَعَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً * فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَکانَ عاقِبَهُ أَمْرِها خُسْراً» الطّلاق / 8 9.
ب «فَإذا نُفِخَ فی الصّورِ نَفخَهٌ واحِدَهٌ * وَحُمِلَتِ الأرضُ وَالجِبالُ فَدُکّتا دَکّهً واحدهً * فیومَئذٍ وَقَعَتِ الواقعهُ» الحاقّهُ / 13 15.
الدّرس الرابع والسّبعون نون التأکید
الفصل السّابع عشر: فی نون التأکید
وهی نونٌ وضعت لتأکید الأمر والمضارع إذا کان فیه طلبٌ، بإزاء «قد» لتأکید الماضی.
أقسامها: وهی علی ضربین:
1 خفیفه، أی ساکنه ابداً.
2 ثقیله، أی مشدّده، و هی مفتوحهٌ إن لم یکن قبلها «ألِفٌ»، نحو: «إضْرِبَنَّ» و «إضْرِبُنَّ» و «إضْرِبِنَّ» . وإلاّ فمکسوره، نحو: «إضْرِبانِّ» و «إضْرِبْنانِّ» .
مواضع إلحاقه
وهی تدخل جوازاً علی الأمر، نحو: «إضْرِبَنَّ» والنّهی، نحو: «لا تَضْرِبَنَّ» والإستفهام، نحو: «هل تضرِبَنَّ» والتّمنّی، نحو: «لَیتکَ تضرِبَنَّ» والعَرْض، نحو: «ألا تَنْزِلَنَّ» . لاِءنّ فی کلّ منهما طلباً [والطلب یناسبُ التأکید.]
و تدخل وجوباً علی [جواب] القسم لوقوع القسم علی ما یکون مطلوباً للمتکلّم غالباً فَأراد أن لا یکون آخر القسم خالیاً عن معنی التأکید کما لا یخلو أوّله منه، نحو: «وَاللّه ِ لاَءفعَلَنَّ کذا» .
تنبیهان
1 إعلم أنّه یجب ضَمُّ ما قبلها فی الجمع المذکّر، نحو: «إضْرِبُنَّ» لتدلّ علی «واو» الجمع المحذوفه، وکسرُ ما قبلها فی المخاطبه، نحو: «إضْرِبِنَّ» لتدلّ علی «الیاء» المحذوفه، والفتحُ فیما عداهما:
أمّا فی المفرد فَلاِءنّه لَوِ انضمَّ لاَلْتَبَسَ بالجمع المذکّر ولو کسر لاَلْتبس بالمخاطبه.
وأمّا فی المثنّی وجمع المؤنث، فِلأنّ ما قبلها ألف، نحو: «إضْرِبانِّ» و «إضْرِبْنانِّ» .
وزیدت الألف فی الجمع المؤنّث قبل نون التأکید لکراهه اجتماع ثلاث نونات؛ نونِ المضمرِ ونونی التأکید.
2 نون الخفیفه لاتدخل علی التثنیه ولا فی الجمع المؤنّث أصلاً لاِءنّه لو حُرِّکَ «النّون» لم تَبْقَ علی الأصل فلَمْ تکن خفیفه، وإن بَقَتْ ساکنهً فَیَلْزَم التقاء الساکنین علی غیرِ حَدِّه و هو غیرُ حسنٍ.
و اللّه اعلمُ بالصواب تم الکتاب بعون اللّه الملک الوهّاب.
«والحمدُ للّه ِ ربّ العالمینَ وصلّی اللّه ُ علی سیّدنا محمّد و آله اجمعین»
الاسئله و التّمارین
الأسئله
1 ما هی «نون» التأکید؟
2 متی تُفتَح «نون» التأکید الثقیله ومتی تُکسَر؟
3 ما هی مواضع إلحاق «نون» التأکید جوازاً؟
4 متی یجب إلحاق «نون» التأکید؟ وَلِماذا؟
5 متی یجب ضمّ ما قبل «نون» التأکید؟ ومتی یجب کسره؟
6 لماذا یُفتح ما قبل «نون» التأکید فی المثنی وجمع المؤنّث؟
7 علامَ لا تدخل «نون» الخفیفه ولماذا؟
التّمارین
1 إستخرج الأفعال المؤکّده بالنّون من الجمل التالیه ورُدُّها إلی أصلها قبل التأکید:
أ) «وَلَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکوناً مِنَ الصّاغِرِینَ» یوسف / 32.
ب) «وَاتَّقُوا فِتْنَهً لا تُصِیبَنَّ الّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خاصّهً …» الأنفال / 25.
ج) «فَکُلِی واشْرَبی وَقَرِّی عَیْناً فَإمّا تَرَیِنَّ مِنَ البَشَرِ أَحَداً فَقُولی …» مریم / 26.
د) «وَلاَءُضِلَّنَّهُمْ وَلاَءُمَنِّیَنَّهُمْ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الأنعامِ وَلاَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّه ِ …» النساء / 119.
ه) «قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقیما وَلا تَتَّبِعانِّ سَبیلَ الّذینَ لا یَعْلَمُونَ» یونس
/ 89.
و) «وَالّذی بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلهً وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلهً وَلَتُساطُنَّ سَوطَ القِدْرِ …» نهج البلاغه، الخطبه: 16 3.
2 أدخل نونَی التأکید علی الأفعال الآتیه:
«إحْرِصا، إدَّخَرُوا، لا تَهْمِلْنَ، تُنْجِزِینَ، لا تَهْمِلِی، أَتَکَلَّمُ، إبْذِلِی، إتَّقِ، عِ، عِظْ»
3 أعربْ ما یلی:
أ «الحمدُ للّه ِ الّذی هَدینا لِهذا وَما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدینَا اللّه ُ» الأعراف / 43.
ب «فَلاَءَنْدُبَنَّکَ صباحاً ومساءً ولاَءبْکِیَنَّ لک بَدَلَ الدُّموعِ دماً» بحارالانوار: 98 / 320، ح 8، ب 24.
ج سُئِل أبو عبد اللّه ِ علیه السلام: هَلْ وُلِدَ القائمُ علیه السلام؟ قال: «لا وَلَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیّامَ حَیاتی» بحارالانوار: 51 / 148، ح 22، ب 6.
فهرس مصادر التحقیق
القرآن الکریم
1. نهج البلاغه من المعجم المفهرس، سید محمد کاظم المحمدی ومحمد الدشتی، الطبعه الثانیه، ایران قم، نشر الإمام علی علیه السلام.
2. المعجم الفهرس لألفاظ القرآن الکریم، محمد فؤاد عبد الباقی، الطبعه السادسه، ایران قم، انتشارات إسماعیلیان.
3. معجم الأدوات والضمائر لألفاظ القرآن الکریم، إسماعیل أحمد معادیره وعبد الحمید مصطفی السیّد، ایران قم، دار الفکر.
4. معجم إعراب ألفاظ القرآن الکریم، الطبعه الأولی، لبنان بیروت، مکتبه لبنان ناشرون.
5. معجم القواعد العربیه، عبدالغنی الدّقر، الطبعه الأولی، ایران قم، منشورات الحمید.
6. معجم البلدان، شهاب الدین یاقوت بن عبد اللّه الحموی، الطبعه الأولی، لبنان بیروت، دار الکتب العلمیه.
7. غرر الحکم ودرر الکلم، عبد الواحد آمدی، ایران تهران.
8. نهج الحیاه، جماعه من محققی مؤسسه أمیر المؤمنین للتحقیق، الطبعه الأولی، ایران قم.
9. الصحیفه السّجادیه.
10. بحارالانوار، محمد باقر المجلسی، الطبعه الثالثه، لبنان بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
11. تحف العقول، حسین ابن شعبه الحرّانی، الطبعه الثانیه، ایران قم، مؤسسه النشر الإسلامی.
12. وسائل الشیعه، محمد الحرّ العاملی، لبنان بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
13. مجمع البیان، ابو علی الطبرسی، الطبعه الأولی، بیروت، مؤسسه الأعلمی.
14.
مفاتیح الجنان، الشیخ عباس القمی.
15. میزان الحکمه، المحمدی الری شهری، مطابع مرکز النشر، مکتب الإعلام الإسلامی.
16. الکبریت الأحمر، المطبعه الإسلامیه.
17. لمعات الحسین، محمدحسین الحسینی الطهرانی، ایران طهران، مؤسسه صدرا.
18. اللّهوف علی قتلی الطّفوف، السید ابن طاووس.
19. أعلام الدین، حسن بن محمد الدیلمی، ایران قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء الترات، 1366.
20. تنبیه الخواطر ونزهه الظواهر المعروف ب «مجموعه ورّام»، أبو الحسین ورّام بن أبی فراس.
21. لسان العرب، جمال الدین محمد ابن منظور، ایران قم، نشر أدب الحوزه.
22. المصباح المنیر، أحمد الفیّومی، الطبعه الأولی، ایران قم، مکتبه دار الهجره.
23. جامع الشواهد، محمد باقر الشریف، ایران قم، مکتبه الفیروز آبادی.
24. مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب، عبد اللّه بن یوسف (ابن هشام)، ایران قم، مکتبه سید الشهداء علیه السلام.
25. شرح جامی، ملا جامی، ایران تهران، انتشارات الوفا.
26. النحو الوافی، عباس حسن، ایران تهران.
27. النحو القرآنی، جمیل أحمد ظفر، الطبعه الثانیه، المملکه العربیه السعودیه مکه المکرمه.
28. البهجه المرضیّه، جلال الدین السیوطی، بتعلیقه مصطفی الحسینی الدشتی، ایران قم، مکتبه المفید والفیروز آبادی.
29. جامع الدروس العربیه، مصطفی غلایینی، الطبعه السادسه والعشرون، لبنان بیروت، المکتبه العصریّه.
30. البیان، ابو البرکات ابن الأنباری، ایران قم، انتشارات الهجره.
31. إملاء ما مَنَّ به الرحمن، أبو البقاء العکبری، الطبعه الثانیه، ایران طهران، منشورات مکتبه الصادق.
32. الجدول فی إعراب القرآن، محمود صافی، الطبعه الأولی، لبنان بیروت، دار الرشید.
33. إعراب القرآن الکریم، الدرویش، لبنان بیروت، دار ابن کثیر.
34. المنجد فی اللغه، لویس معلوف، نشر البلاغه.
35. مبادی العربیه، رشید الشرتونی، تنقیح وإعداد: حمید المحمدی، الطبعه العاشره، ایران قم، مؤسسه دار الذکر.
36. جامع المقدمات مع التصحیح والتعلیق، الشیخ محمد علی المدرّس الأفغانی، ایران، قم، مؤسسه الهجره.
37. النحو الواضح فی قواعد اللّغه العربیه،
جارم علی ومصطفی أمینی.
38. الوحید فی النحو والإعراب.
39. فروغی از قرآن، علی افراسیابی، الطبعه الأولی، ایران قم، انتشارات سینا.
40. جلوه ای از قرآن، منصور نصیری، الطبعه الأولی، ایران قم، انتشارات نهاوندی.
41. بعض الکتب الدراسیّه الدارجه فی المدارس والحوزات والجوامع.
42. بعض شروح الهدایه.
الصمدیه
هویه الکتاب
شماره بازیابی: 6-16263
عنوان و نام پدیدآور: الصمدیه [چاپ سنگی]/شیخ بهائی، محمد بن حسین، 953 - 1031 ق.
وضعیت نشر: طهران: [بی نا]، 1266ق.
مشخصات ظاهری: 1ج. (بدون شماره گذاری).؛قطع: 11×17 س. م.
یادداشت: فارسی.
آغاز، انجام، انجامه: آغاز: بسم … احسن کلمه یتبدء بها الکلام و خیر یختنم به المرام ….
انجام: کتاب صمدیه و کبری اللهم اغفرلی و لوالدی بمحمد و اله اجمعین.
انجامه: حیف از این کاغذ که من کردم سیاه.
مشخصات ظاهری اثر: نوع و تز ئینات جلد: تیماج یک لائی، قهوه ای.
نوع و درجه خط: نسخ.
توضیحات نسخه: نسخه بررسی شد.
نمایه ها، چکیده ها و منابع اثر: کتابخانه ملی (10: 131)، مشار عربی (593)، مشار فارسی (3: 3240) 7 ذریعه (15: 88)، عبد العظیم،
معرفی چاپ سنگی: نحو زبان عربی است کوتاه به زبان عربی در پنج حدیقه از شیخ بهائی که برای برادرش عبدالصمد در شوال 957 /1568 م به انجام رسانده.
عنوانهای گونه گون دیگر: فوائد الصمدیه.
موضوع: زبان عربی -- نحو.
زبان عربی -- صرف و نحو.
مقدمه
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم احسن کلمه یبتدء بها الکلام و خیر خبر یختتم به المرام حمدک اللهم علی جزیل الانعام و الصلوه و السلام علی سید الانام محمد و آله البرره الکرام سیما ابن عمه علی ع الذی نصبه علما للاسلام و رفعه لکسر الاصنام جازم اعناق النواصب اللئام و واضع علم النحو لحفظ الکلام.
و بعد فهذه الفوائد الصمدیه فی علم العربیه حوت من هذا الفن ما نفعه اعم و معرفته للمبتدئین اهم و تضمنت فوائد جلیله فی قوانین الاعراب و فرائد لم یطلع علیها الا اولو الالباب و وضعتها للاخ الاعز عبد الصمد جعله الله من العلماء العاملین و نفعه بها و جمیع
المؤمنین و تشتمل علی خمس حدائق
الحدیقه الاولی: فیما اردت تقدیمه
غره: (تعریف النحو و فائدته)
= النحو: علم بقوانین الفاظ العرب من حیث الاعراب و البناء و فائدته حفظ اللسان عن الخطا فی المقال و موضوعه الکلمه و الکلام.
= فالکلمه: لفظ موضوع مفرد و هی اسم و فعل و حرف.
= و الکلام: لفظ مفید بالاسناد و لا یاتی الا فی اسمین او فعل و اسم
ایضاح (الاسم و الفعل و الحرف)
= الاسم کلمه معناها مستقل غیر مقترن باحد الازمنه الثلاثه و یختص بالجر و النداء و اللام و التنوین و التثنیه و الجمع.
= و الفعل کلمه معناها مستقل مقترن باحدها و یختص بقد و لم و تاء التانیث و نون التاکید.
= و الحرف کلمه معناها غیر مستقل و لا مقترن باحدها و یعرف بعدم قبول شیء من خواص اخویه
تقسیم (اسم العین و الحدث و المعنی):
= الاسم ان وضع لذات فاسم عین کزید
= او لحدث فاسم معنی کضرب
= او لمنسوب الیه حدث فمشتق کضارب.
(المعرفه و النکره و المذکر و المونث)
ایضا
= ان وضع لشیء بعینه فمعرفه کزید و الرجل و ذا و الذی و هو و المضاف الی احدها معنی و المعرف بالنداء
= و الا فنکره.
ایضا
= ان وجد فیه علامه التانیث و لو تقدیرا کناقه و نار فمؤنث
= و الا فمذکر
= و المؤنث ان کان له فرج فحقیقی و الا فلفظی
تقسیم آخر (الماضی و المضارع و الامر):
= الفعل ان اقترن بزمان سابق وضعا فماض و یختص بلحوق احدی التاءات الاربع
= او بزمان مستقبل او حال وضعا فمضارع و یختص بالسین و سوف و لم و احدی زوائد انیت
= او بالحال فقط وضعا فامر و یعرف بفهم الامر منه مع قبوله نونی التاکید
تبصره (الفعل المبنی و المعرب):
= الماضی مبنی علی الفتح الا اذا کان آخره
الفا او اتصل به ضمیر رفع متحرک او واو.
= و المضارع ان اتصل به نون اناث کیضربن بنی علی السکون او نون التاکید مباشره کیضربن فعلی الفتح و الا فمرفوع ان تجرد عن ناصب و جازم و الا فمنصوب او مجزوم.
= و فعل الامر یبنی علی ما یجزم به مضارعه
فایده (تعریف الاعراب و البناء)
= الاعراب اثر یجلبه العامل فی آخر الکلمه لفظا او تقدیرا و انواعه رفع و نصب و جر و جزم فالاولان یوجدان فی الاسم و الفعل و الثالث یختص بالاسم و الرابع بالفعل.
= و البناء کیفیه فی آخر الکلمه لا یجلبها عامل و انواعه ضم و کسر و فتح و سکون فالاولان یوجدان فی الاسم و الحرف نحو حیث و امس و منذ و لام الجر و الاخیران یوجدان فی الکلم الثلاث نحو این و قام و سوف و کم و قم و هل
توضیح (فی علائم الرفع):
علائم الرفع اربع الضمه و الالف و الواو و النون.
1. فالضمه: فی الاسم المفرد و الجمع المکسر و الجمع المؤنث السالم و المضارع
2. و الالف: فی المثنی و هو ما دل علی اثنین و اغنی عن متعاطفین و ملحقاته و هی کلا و کلتا مضافین الی مضمر و اثنان و فرعاه
3. و الواو: فی الجمع المذکر السالم و ملحقاته و هی اولوا و عشرون و بابه و الاسماء السته و هی ابوه و اخوه و حموها و فوه و هنوه و ذو مال مفرده مکبره مضافه الی غیر الیاء
4. و النون: فی المضارع المتصل به ضمیر رفع لمثنی او جمع او مخاطبه نحو یفعلان و تفعلان و یفعلون و تفعلون و تفعلین
اکمال (فی علائم النصب):
علائم النصب خمس
الفتحه و الالف و الیاء و الکسره و حذف النون
1. فالفتحه: فی الاسم المفرد و الجمع المکسر و المضارع
2. و الالف: فی الاسماء السته
3. و الیاء: فی المثنی و الجمع و ملحقاتهما
4. و الکسره: فی الجمع المؤنث السالم
5. و حذف النون: فی الافعال الخمسه
توضیح (فی علائم الجر):
علائم الجر ثلاث الکسره و الیاء و الفتحه
1. فالکسره: فی الاسم المفرد و الجمع المکسر المنصرفین و الجمع المؤنث السالم
2. و الیاء: فی الاسماء السته و المثنی و الجمع
3. و الفتحه: فی غیر المنصرف.
و علامتا الجزم: السکون و الحذف
1. فالسکون: فی المضارع صحیحا
2. و الحذف: فیه معتلا و فی الافعال الخمسه
فایده (مواضع الاعراب التقدیری)
یقدر الاعراب فی خمسه مواضع کما هو المشهور
1. فمطلقا فی الاسم المقصور کموسی و المضاف الی الیاء کغلامی
2. و المضارع المتصل به نون التاکید غیر مباشره کیضربان
3. و رفعا و جرا فی المنقوص کقاض و رفعا
4. و نصبا فی المضارع المعتل بالالف کیحیی
5. و رفعا فی المضارع المعتل بالواو و الیاء کیدعو و یرمی و الجمع المذکر السالم المضاف الی یاء المتکلم کمسلمی
الحدیقه الثانیه: فیما یتعلق بالاسماءالاسم
المعربات
النوع الاول: ما یرد مرفوعا لا غیرو هو اربعه
المعربات انواع
الاسم ان اشبه الحرف فمبنی و الا فمعرب و المعربات انواع:
النوع الاول: ما یرد مرفوعا لا غیرو هو اربعه
1. الاول الفاعل
و هو ما اسند الیه العامل فیه قائما به و هو ظاهر و مضمر فالظاهر ظاهر و المضمر بارز او مستتر و الاستتار یجب فی الفعل فی سته مواضع فعل الامر للواحد المذکر و المضارع المبدو بتاء الخطاب للواحد او بالهمزه او بالنون و فعل الاستثناء و فعل التعجب و الحق بذلک زید قام او یقوم و ما یظهر فی بعض هذه المواضع کاقوم انا فتاکید للفاعل کقمت انا
تبصره (علامه التانیث فی الفعل):
و تلازم الفعل علامه التانیث ان کان فاعله ظاهرا حقیقی التانیث کقامت هند او ضمیرا متصلا مطلقا کهند قامت و الشمس طلعت و لک الخیار مع الظاهر اللفظی کطلعت او طلع الشمس و یترجح ذکرها مع الفصل بغیر الا نحو دخلت او دخل الدار هند و ترکها مع الفصل بها نحو ما قام الا امراه و کذا فی باب نعم و بئس نحو نعم المراه هند
مسئله (تقدّم الفاعل علی المفعول):
و الاصل فی الفاعل تقدمه علی المفعول و یجب ذلک اذا خیف اللبس او کان ضمیرا متصلا و المفعول متاخرا عن الفعل و یمتنع اذا اتصل به ضمیر المفعول او اتصل ضمیر المفعول بالفعل و هو غیر متصل و ما وقع منه
2. الثانی نائب الفاعل
و هو المفعول القائم مقامه و صیغه فعله فعل او یفعل و لا یقع ثانی باب علمت و لا ثالث باب اعلمت و لا مفعول له و لا معه و یتعین المفعول به له فان لم یکن فالجمیع سواء.
3 و 4. الثالث و الرابع: المبتدا و الخبر
فالمبتدا هو المجرد عن عوامل اللفظیه مسندا الیه او الصفه الواقعه بعد نفی او استفهام رافعه لظاهر او حکمه فان طابقت مفردا فوجهان نحو زید قائم و ا قائم و ما قائم الزیدان او زید و قد یذکر المبتدا بدون الخبر نحو کل رجل و ضیعته و ضربی زیدا قائما و اکثر شربی السویق ملتوتا و لو لا علی ع لهلک عمر و لعمرک لاقومن و لا یکون نکره الا مع الفائده.
و الخبر: هو المجرد المسند به و هو مشتق و جامد فالمشتق الغیر الرافع لظاهر متحمل لضمیره فیطابقه دائما به خلاف غیره نحو الکلمه لفظ و هند قائم ابوها
قاعده: المجهول ثبوته لشیء عند السامع فی اعتقاد المتکلم یجعل خبرا و یؤخر و ذلک الشیء المعلوم یجعل مبتدا و یقدم و لا یعدل عن ذلک فی الغالب فیقال لمن عرف زیدا باسمه و شخصه و لم یعرف انه اخوه زید اخوک و لمن عرف ان له اخا و لم یعرف اسمه اخوک زید فالمبتدا هو المقدم فی الصورتین
فصل (النواسخ)
اشاره
تدخل علی المبتدا و الخبر افعال و حروف فتجعل المبتدا اسما لها و الخبر خبرا لها و تسمی النواسخ و هی خمسه انواع
الاول الافعال الناقصه
و المشهور منها کان و صار و اصبح و اضحی و امسی و ظل و بات و لیس و ما زال و ما برح و ما انفک و ما فتی ء و ما دام و حکمها رفع الاسم و نصب الخبر و یجوز فی الکل توسط الخبر و فیما سوی الخمسه الاواخر تقدمه علیها و فیما عدا فتی ء و لیس و زال ان تکون تامه و ما تصرف منها یعمل عملها
مسئلتان: یختص کان بجواز حذف نون مضارعها المجزوم بالسکون نحوو لم اک بغیا بشرط عدم اتصاله بضمیر نصب و لا ساکن و من ثم لم یجز فی نحو لم یکنه ولم یکن الله لیغفر لهم
و کذلک فی نحو: الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشراربعه اوجه نصب الاول و رفع الثانی و رفعهما و نصبهما و عکس الاول فالاول اقوی و الاخیر اضعف و المتوسطان متوسطان.
الثانی الاحرف المشبه بالفعل
و هی ان و ان و کان و لیت و لکن و لعل و عملها عکس عمل کان و لا یتقدم احد معمولیها علیها مطلقا و لا خبرها علی اسمها الا اذا کان ظرفا او جارا و مجرورا نحوان فی ذلک لعبره و تلحقها ما فتکفها عن العمل نحو انما زید قائم و المصدر ان حل محل ان فتحت همزتها و الا کسرت و ان جاز الامران جاز الامران نحوا و لم یکفهم انا انزلنا وقال انی عبد الله و اول قولی انی احمد الله و المعطوف علی اسماء هذه الحروف منصوب و یختص ان و ان و لکن بجواز رفعه بشرط مضی الخبر.
الثالث ما و لا المشبهتان بلیس:
و تعملان عملها بشرط بقاء النفی و تاخر الخبر و یشترط فی ما عدم زیاده ان معها و فی لا تنکیر معمولیها فان لحقتها التاء اختصت بالاحیان و کثر حذف اسمها نحوو لات حین مناص.
الرابع لا النافیه للجنس
و تعمل عمل ان بشرط عدم دخول جار علیها و اسمها ان کان مضافا او شبیها به نصب و الا بنی علی ما ینصب به نحو لا رجل و لا رجلین فی الدار و یشترط تنکیره و مباشرته لها فان عرف او فصل اهملت و کررت نحو لا زید فی الدار و لا عمرو و لا فی الدار رجل و لا امراه
تبصره: و لک فی نحو لا حول و لا قوه الا بالله خمسه اوجه
الاول فتحهما علی الاصل
الثانی رفعهما علی الابتداء او علی الاعمال کلیس
الثالث فتح الاول و رفع الثانی بالعطف علی المحل او باعمال الثانیه کلیس
الرابع عکس الثالث علی اعمال الاولی کلیس او الغائها
الخامس فتح الاول و نصب الثانی بالعطف علی لفظه لمشابهه الفتح النصب.
الخامس الافعال المقاربه
و هی کاد و کرب و اوشک لدنو الخبر و عسی لرجائه و انشا و طفق للشروع فیه و تعمل عمل کان و اخبارها جمل مبدؤه بمضارع و یغلب فی الاولین تجرده عن ان نحوو ما کادوا یفعلون و فی الاوسطین اقترانه بها نحوعسی ربکم ان یرحمکم و هی فی الاخیرتین ممتنعه نحو طفق زید یکتب و عسی و انشا و کرب ملازمه للمضی و جاء یکاد و یوشک و یطفق
تتمه (استغناء عسی و اوشک من الخبر)
یختص عسی و اوشک باستغنائهما عن الخبر فی نحو عسی ان یقوم زید و اذا قلت زید عسی ان یقوم فلک وجهان اعمالها فی ضمیر زید فما بعدها خبرها و تفریقها عنه فما بعدها اسم مغن عن الخبر و یظهر اثر ذلک فی التانیث و التثنیه و الجمع فعلی الاول تقول هند عست ان تقوم و الزیدان عسا ان یقوما و الزیدون عسوا ان یقوموا و علی الثانی عسی فی الجمیع
النوع الثانی: ما یرد منصوبا لا غیرو هو ثمانیه
الاول المفعول به
و هو الفضله الواقع علیه الفعل و الاصل فیه تاخره عنه و قد یتقدم جوازا لافاده الحصر نحو زیدا ضربت و وجوبا للزومه الصدر نحو من رایت.
الثانی المفعول المطلق
و هو مصدر یؤکد عامله او یبین نوعه او عدده نحو ضربت ضربا او ضرب الامیر او ضربتین و المؤکد مفرد دائما و فی النوع خلاف و یجب حذف عامله سماعا فی نحو سقیا و رعیا و قیاسا فی نحوفشدوا الوثاق فاما منا بعد و اما فداء و له علی الف درهم اعترافا و زید قائم حقا و ما انت الا سیرا و انما انت سیرا و زید سیرا سیرا و مررت به فاذا له صوت صوت حمار و لبیک و سعدیک.
الثالث المفعول له
و هو المنصوب بفعل فعل لتحصیله او حصوله نحو ضربته تادیبا و قعدت عن الحرب جبنا و یشترط کونه مصدرا متحدا بعامله وقتا و فاعلا و من ثم جی ء باللام فی نحوو الارض وضعها للانام و تهیات للسفر و جئتک لمجیئک ایای.
الرابع المفعول معه
و هو المذکور بعد واو المعیه لمصاحبه معمول عامله و لا یتقدم علی عامله نحو سرت و زیدا و مالک و زیدا و جئت انا و زیدا و العطف فی الاولین قبیح و فی الاخیر سائغ و فی نحو ضربت زیدا و عمرا واجب.
الخامس المفعول فیه
و هو اسم زمان او مکان مبهم او بمنزله احدهما منصوب بفعل فعل فیه نحو جئت یوم الجمعه و صلیت خلف زید و سرت عشرین یوما و عشرین فرسخا و اما نحو دخلت الدار فمفعول به علی الاصح.
السادس المنصوب بنزع الخافض
و هو الاسم الصریح او المؤول المنصوب بفعل لازم بتقدیر حرف الجر و هو قیاسی مع ان و ان نحوا و عجبتم ان جائکم ذکر من ربکم و عجبت ان زیدا قائم و سماعی فی غیر ذلک نحو ذهبت الشام.
السابع الحال
و هی الصفه المبنیه للهیئه غیر نعت و یشترط تنکیرها و الاغلب کونها منتقله مشتقه مقارنه لعاملها. و قد تکون ثابته و جامده و مقدره و الاصل تاخرها عن صاحبها و یجب ان کان مجرورا و یمتنع ان کان نکره محضه و هو قلیل و یجب تقدمها علی العامل ان کان لها الصدر نحو کیف جاء زید و لا تجی ء عن المضاف الیه الا اذا صح قیامه مقام المضاف نحوبل نتبع مله ابراهیم حنیفا او کان المضاف بعضه نحو اعجبنی وجه هند راکبه او کان عاملا فی الحال نحو اعجبنی ذهابک مسرعا.
الثامن التمییز
و هو النکره الرافعه للابهام المستقر عن ذات او نسبه و یفترق عن الحال باغلبیه جموده و عدم مجیئه جمله و عدم جواز تقدمه علی عامله علی الاصح فان کان مشتقا احتمل
الحال
فالاول عن مقدار غالبا و الخفض قلیل و عن غیره قلیلا و الخفض کثیر.
و الثانی عن نسبه فی جمله او نحوها او اضافه نحو رطل زیتا و خاتم فضه و اشتعل الراس شیبا و لله دره فارسا و الناصب لمبین الذات هی و لمبین النسبه هو المسند من فعل او شبهه
النوع الثالث: ما یرد مجرورا لا غیرو هو اثنان
الاول المضاف الیه
و هو ما نسب الیه شیء بواسطه حرف جر مقدر مرادا و تمتنع اضافه المضمرات و اسماء الاشاره و اسماء الاستفهام و اسماء الشرط و الموصولات سوی ای فی الثلاثه و بعض الاسماء یجب اضافتها اما الی الجمل و هو اذ و حیث و اذا او الی المفرد ظاهرا او مضمرا و هو کلا و کلتا و عند و لدی و سوی او ظاهرا فقط و هو اولوا و ذو و فروعهما او مضمرا فقط و هو وحده و لبیک و اخواته
تکمیل:
یجب تجرد المضاف عن التنوین و نونی المثنی و الجمع و ملحقاتهما فان کانت اضافه صفه الی معمولها فلفظیه و لا تفید الا تخفیفا و الا فمعنویه و تفید تعریفا مع المعرفه و تخصیصا مع النکره و المضاف الیه فیها ان کان جنسا للمضاف فهی بمعنی من او ظرفا له فبمعنی فی او غیرهما فبمعنی اللام و قد یکتسب المضاف المذکر من المضاف الیه المؤنث تانیثه و بالعکس بشرط جواز الاستغناء عنه بالمضاف الیه کقوله کما شرقت صدر القناه من الدم و قوله اناره العقل مکسوف بطوع هوی و من ثم امتنع قامت غلام هند.
الثانی المجرور بالحرف
و هو ما نسب الیه شیء بواسطه حرف جر ملفوظ و المشهور من حروف الجر اربعه عشر سبعه منها تجر الظاهر و المضمر و هی من و الی و عن و علی و فی و الباء و اللام.و سبعه منها تجر الظاهر فقط و هی منذ و مذ و تختصان بالزمان و رب تختص بالنکره و التاء تختص باسم الله تعالی و حتی و الکاف و الواو لا تختص بالظاهر المعین
النوع الرابع: ما یرد منصوبا و غیر منصوب و هو اربعه
الاول المستثنی
اشاره
و هو المذکور بعد الا و اخواته للدلاله علی عدم اتصافه بما نسب الی سابقه و لو حکما. فان کان مخرجا فمتصل و الا فمنقطع. فالمستثنی بالا ان لم یذکر معه المستثنی منه اعرب بحسب العوامل و سمی مفرغا و الکلام معه غیر موجب غالبا. و ان ذکر فان کان الکلام موجبا نصب و الا فان کان متصلا فالاحسن اتباعه علی اللفظ نحو ما فعلوه الا قلیل و ان تعذر فعلی المحل نحو لا اله الا الله و ان کان منقطعا فالحجازیون یوجبون النصب و التمیمیون یجوزون الاتباع نحو ما جائنی القوم الا حمارا او حمار
تتمه (احکام المستثنی بغیر الاّ)
و المستثنی بخلا و عدا و حاشا ینصب مع فعلیتها و یجر مع حرفیتها و بلیس و لا یکون منصوب علی الخبریه و اسمهما مستتر وجوبا و بما خلا و بما عدا منصوب و بغیر و سوی مجرور بالاضافه و یعرب غیر بما یستحقه المستثنی بالا و سوی کغیر عند قوم و ظرف عند آخرین.
الثانی المشتغل عنه العامل
اذا اشتغل عامل عن اسم مقدم بنصب ضمیره او متعلقه کان لذلک الاسم خمس حالات فیجب نصبه بعامل مقدر یفسره المشتغل اذا تلی ما لا یتلوه الا فعل کاداه التحضیض نحو هلا زیدا اکرمته و کاداه الشرط نحو اذا زیدا لقیته فاکرمه. و رفعه بالابتداء اذا تلی ما لا یتلوه الا اسم کاذا الفجائیه نحو خرجت فاذا زید یضربه عمرو او فصل بینه و بین المشتغل ما له الصدر نحو زید هل رایته. و یترجح نصبه اذا تلی مظان الفعل نحو ا زیدا ضربته او حصل بنصبه تناسب الجملتین فی العطف نحو قام زید و عمرا اکرمته او کان المشتغل فعل طلب نحو زیدا اضربه. و یتساوی الامران اذا لم تفت المناسبه فی العطف علی التقدیرین نحو زید قام و عمرا اکرمته فان رفعت فالعطف علی الاسمیه او نصبت فعلی الفعلیه و یترجح الرفع فیما عدا ذلک لاولویه عدم التقدیر نحو زید ضربته.
الثالث المنادی
اشاره
و هو المدعو بایا او هیا او ای او وا مع البعد و بالهمزه مع القرب و بیا مطلقا و یشترط کونه مظهرا و یا انت ضعیف و خلوه عن اللام الا فی لفظه الجلاله و یا التی شاذ. و قد یحذف حرف النداء الا مع اسم الجنس و المندوب و المستغاث و اسم الاشاره و لفظ الجلاله مع عدم المیم فی الاغلب فان وجدت لزم الحذف
تفصیل (احکام اعراب المنادی)
1. المفرد المعرفه و النکره المقصوده یبنیان علی ما یرفعان به نحو یا زید و یا رجلان
2. و المضاف و شبهه و غیر المقصوده ینصب مثل یا عبد الله و یا طالعا جبلا و یا رجلا
3. و المستغاث یخفض بلامها و یفتح لالفها و لا لام فیه نحو یا لزید و یا زیداه
4. و العلم المفرد الموصوف بابن او ابنه مضافا الی علم آخر یختار فتحه نحو یا زید بن عمرو.
5. و المنون ضروره یجوز ضمه و نصبه نحو: سلام الله یا مطرا علیها *** و لیس علیک یا مطر السلام
6. و المکرر المضاف یجوز ضمه و نصبه کتیم الاول فی نحو یا تیم تیم عدی.
تبصره (توابع المنادی)
و توابعه المضافه تنصب مطلقا اما المفرده فتوابع المعرب تعرب باعرابه و توابع المبنی علی ما یرفع به من التاکید و الصفه و عطف البیان ترفع حملا علی لفظه و تنصب علی محله و البدل کالمستقل مطلقا اما المعطوف فان کان مع ال فالخلیل یختار رفعه و یونس نصبه و المبرد ان کان کالخلیل فکالخلیل و الا فکیونس و الا فکالبدل و توابع ما یقدر ضمه کالمعتل و المبنی قبل النداء کتوابع المضموم لفظا فترفع للبناء المقدر علی اللفظ و تنصب للنصب المقدر علی المحل.
الرابع ممیز اسماء العدد
اشاره
- فممیز الثلاثه الی العشره مجرور و مجموع
- و ممیز ما بین العشره و المائه منصوب مفرد
- و ممیز المائه و الالف و مثناهما و جمعه مجرور مفرد
- و رفضوا جمع المائه
- و اصول العدد اثنتا عشره کلمه واحد الی عشره و مائه و الف
- فالواحد و الاثنان یذکران مع المذکر و یؤنثان مع المؤنث و لا یجامعهما المعدود بل یقال رجل و رجلان
- و الثلاثه الی العشره بالعکس نحو قوله تعالی سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیه ایام.
تتمیم (العدد المرکّب)
و تقول احد عشر رجلا و اثنی عشر رجلا فی المذکر احدی عشره امراه و اثنتا عشره امراه فی المؤنث و ثلاثه عشر رجلا الی تسعه عشر رجلا فی المذکر و ثلاث عشره امراه الی تسع عشره امراه فی المؤنث و یستویان فی عشرین و اخواتها ثم تعطفه فتقول احد و عشرون رجلا و احدی و عشرون امراه و اثنان و عشرون رجلا و اثنتان و عشرون امراه و ثلاثه و عشرون رجلا و ثلث و عشرون امراه و هکذا الی تسع و تسعین امراه
المبنیات
1 - منهاالمضمر
و هو ما وضع لمتکلم او مخاطب او غائب سبق ذکره و لو حکما فان استقل فمنفصل و الا فمتصل و المتصل مرفوع و منصوب و مجرور و المنفصل غیر مجرور فهذه خمسه و لا یسوغ المنفصل الا لتعذر المتصل و انت فی هاء سلنیه و شبهه بالخیار.
مسئله (ضمیر الشان):
و قد یتقدم علی الجمله ضمیر غائب مفسر بها یسمی ضمیر الشان و القصه و یحسن تانیثه ان کان المؤنث فیها عمده و قد یستتر و لا یعمل فیه الا الابتداء او نواسخه و لا یثنی و لا یجمع و لا یفسر بمفرد و لا یتبع نحو هو الامیر راکب و هی هند کریمه و انه الامیر راکب و کان الناس صنفان.
فایده (عود الضمر علی المتاخر):
ذکر بعض المحققین عود الضمیر علی المتاخر لفظا و رتبه فی خمسه مواضع
= اذا کان مرفوعا باول المتنازعین و اعملنا الثانی نحو اکرمانی و اکرمت الزیدین
= او فاعلا فی باب نعم مفسرا بتمییز نحو نعم رجلا زید
= او مبدلا منه ظاهر نحو ضربته زیدا
= او مجرورا برب علی ضعف نحو ربه رجلا
= او کان
للشان او القصه کما مر.
2. و منها اسماء الاشاره
و هی ما وضع للمشار الیه المحسوس فللمفرد المذکر ذا و لمثناه ذان مرفوع المحل و ذین منصوبه و مجروره و ان هذان لساحران متاول و المؤنث تا و ذی و ذه و تی و ته و لمثناه تان رفعا و تین نصبا و جرا و لجمعهما اولاء مدا و قصرا و تدخلها هاء التنبیه و تلحقها کاف الخطاب بلا لام للمتوسط و معه للبعید الا فی المثنی و الجمع عند من مده و فیما دخله حرف التنبیه.
3. و منها الموصول
و هو حرفی او اسمی فالحرفی کل حرف اول مع صلته بالمصدر و المشهور خمسه ان و ان و ما و کی و لو نحوا و لم یکفهم انا انزلناه و ان تصوموا خیر لکمو بما نسوا یوم الحساب لکیلا یکون علی المؤمنین حرجا یود احدکم لو یعمر الف سنه.
تکمیل (الموصول الاسمی):
و الموصول الاسمی ما افتقر الی صله و عائد و هو الذی للمذکر و التی للمؤنث و اللذان و اللتان لمثناهما بالالف ان کانا مرفوعی المحل و بالیاء ان کانا منصوبیه او مجروریه و الاولی و الذین مطلقا لجمع المذکر و اللائی و اللاتی و اللواتی لجمع المؤنث و من و ما و ال و ای و ذو و ذا بعد ما او من الاستفهامیتین للمؤنث و المذکر.
مساله (ترکیب ماذا صنعت):
اذا قلت ما ذا صنعت و من ذا رایت فذا موصوله و من و ما مبتدءان و الجواب رفع و لک الغائها فهما مفعولان و ترکیبها معهما بمعنی ای شیء او ای شخص فالکل مفعول و الجواب علی التقدیرین نصب و قس علیه نحو ما ذا عرض و من ذا قام الا ان الجواب
رفع مطلقا.
4. و منها المرکب
و هو ما رکب من لفظین لیس بینهما نسبه فان تضمن الثانی حرفا بنیا کخمسه عشر و حادی عشر و اخواتهما الا اثنی عشر و فرعیه اذ الاول منها معرب علی المختار و الا اعرب الثانی کبعلبک ان لم یکن قبل الترکیب مبنیا کسیبویه.
التوابع
کل فرع اعرب باعراب سابقه
و هی خمسه
الاول النعت
و هو ما دل علی معنی فی متبوعه مطلقا و الاغلب اشتقاقه و هو اما بحال موصوفه و یتبعه اعرابا و تعریفا و تنکیرا و افرادا و تثنیه و جمعا و تذکیرا و تانیثا او بحال متعلقه و یتبعه فی الثلاثه الاول و اما فی البواقی فان رفع ضمیر الموصوف فموافق ایضا نحو جائنی امراه کریمه الاب و رجلان کریما الاب و رجال کرام الاب و الا فکالفعل نحو جائنی رجل حسنه جاریته او عالیه او عال داره و لقیت امراتین حسنا عبداهما او قائما او قائمه فی الدار جاریتهما.
الثانی المعطوف بالحرف
و هو تابع بواسطه الواو و الفاء او ثم او حتی او ام او اما او او او بل او لا او لکن نحو جائنی زید و عمروو جمعناکم و الاولین و قد یعطف الفعل علی اسم مشابه له و بالعکس و لا یحسن العطف علی المرفوع المتصل بارزا او مستترا الا مع الفصل بالمنفصل او فاصل ما او توسط لا بین العاطف و المعطوف نحو جئت انا و زید و یدخلونها و من صلحو ما اشرکنا و لا آباءنا.
تتمه (عود الخافض):
و یعاد الخافض علی المعطوف علی ضمیر مجرور نحو مررت بک و بزید و لا یعطف علی معمولی عاملین مختلفین علی المشهور الا فی نحو فی الدار زید و الحجره عمرو.
الثالث التاکید
و هو تابع یفید تقریر متبوعه او شمول الحکم لافراده و هو اما لفظی و هو اللفظ المکرر او معنوی و الفاظه النفس و العین و یطابقان المؤکد فی غیر التثنیه و هما فیها کالجمع تقول جائنی زید نفسه و الزیدان انفسهما و الزیدون انفسهم و کلا و کلتا لمثنی و کل و جمیع و عامه لغیره من ذی اجزاء یصح افتراقها و لو حکما نحو اشتریت العبد کله و یتصل بضمیر مطابق للمؤکد و قد یتبع کل باجمع و اخواته.
مسئلتان (فی التاکید):
لا یؤکد النکره الا مع الفائده و من ثم امتنع رایت رجلا نفسه و جاز اشتریت عبدا کله و اذا اکد المرفوع المتصل بارزا او مستترا بالنفس و العین فبعد المنفصل نحو قوموا انتم انفسکم و قم انت نفسک.
الرابع البدل
و هو التابع المقصود اصاله بما نسب الی متبوعه و هو:
1- بدل الکل من الکل
2- و البعض من الکل
3- و الاشتمال و هو الذی اشتمل علیه المبدل منه بحیث یتشوق السامع الی ذکره نحو یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه
4- و البدل المباین و هو ان ذکر للمبالغه سمی بدل البداء کقولک حبیبی قمر شمس و یقع من الفصحاء او لتدارک الغلط فبدل الغلط نحو جائنی زید الفرس و لا یقع من فصیح.
هدایه (فی البدل):
لا یبدل الظاهر عن المضمر فی بدل الکل الا من الغائب نحو ضربته زیدا و قال بعض المحققین لا یبدل المضمر من مثله و لا من الظاهر و ما مثل به لذلک مصوغ علی العرب و نحو قمت انا و لقیت زیدا ایاه تاکید لفظی.
الخامس عطف البیان
و هو تابع یشبه الصفه فی توضیح متبوعه نحو جاء زید اخوک و یتبعه فی اربعه من عشره کالنعت و یفترق عن البدل فی نحو هند قام ابوها زید لان المبدل منه مستغنی عنه و هنا لا بد منه و فی نحو یا زید الحارث و جاء الضارب الرجل زید لان البدل فی نیه تکرار العامل و یا الحارث و الضارب زید ممتنعان.
الاسماء العامله المشبهه بالافعال: و هی خمسه ایضا
الاول المصدر
و هو اسم للحدث الذی اشتق منه الفعل و یعمل عمل فعله مطلقا الا اذا کان مفعولا مطلقا الا اذا کان بدلا عن الفعل فوجهان و الاکثر ان یضاف الی فاعله و لا یتقدم معموله علیه و اعماله مع اللام ضعیف کقوله ضعیف النکایه اعداءه.
الثانی و الثالث اسم الفاعل و المفعول
فاسم الفاعل ما دل علی حدث و فاعله علی معنی الحدوث فان کان صله لال عمل مطلقا و الا فیشترط کونه للحال و الاستقبال و اعتماده بنفی او استفهام او مخبر عنه او موصوف او ذی حال و لا یعمل بمعنی الماضی خلافا للکسائی وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید حکایه حال ماضیه.
و اسم المفعول ما دل علی حدث و مفعوله و هو فی العمل و الشرط کاخیه.
الرابع الصفه المشبهه
اشاره
و هی ما دل علی حدث و فاعله علی معنی الثبوت و تفترق عن اسم الفاعل بصوغها عن اللازم دون المتعدی کحسن و صعب و بعدم جواز کونها صله لال و بعملها من غیر شرط زمان و بمخالفه فعلها فی العمل و بعدم جریانها علی المضارع.
تبصره (فی احوال معمول الصفه المشبهه)
و لمعمولها ثلاث حالات:
1- الرفع بالفاعلیه
2- و النصب علی التشبیه بالمفعول ان کان معرفه و التمییز ان کان نکره
3- و الجر بالاضافه و هی مع کل من هذه الثلاثه اما باللام او لا
و المعمول مع کل من هذه السته اما مضاف او باللام او مجرد صارت ثمانیه عشر فالممتنع الحسن وجهه و الحسن وجه و اختلف فی حسن وجهه.
اما البواقی فالاحسن ذو الضمیر الواحد و هو تسعه و الحسن ذو الضمیرین و هو اثنان و القبیح الخالی من الضمیر و هو اربعه.
الخامس اسم التفضیل
اشاره
و هو ما دل علی موصوف بزیاده علی غیره و هو افعل للمذکر و فعلی للمؤنث و لا یبنی الا من ثلاثی تام متصرف قابل للتفاضل غیر مصوغ منه افعل لغیر التفضیل فلا یبنی من نحو دحرج و نعم و صار و مات و لا من عور و خضر و حمق لمجی ء اعور و اخضر و احمق لغیره فان فقد الشرط توصل باشد و نحوه و احمق من هبنقه شاذ و ابیض من اللبن نادر.
تتمه (فی احوال اسم التفضیل)
و یستعمل اما بمن او بال او مضافا
- فالاول مفرد مذکر دائما نحو هند و الزیدان افضل من عمرو و قد یحذف من نحو الله اکبر.
- و الثانی یطابق موصوفه و لا یجامع مع من نحو هند الفضلی و الزیدان الافضلان.
- و الثالث ان قصد تفضیله علی من اضیف الیه وجب کونه منهم و جازت المطابقه و عدمها نحو الزیدان اعلما الناس او اعلمهم و علی هذا یمتنع یوسف احسن اخوته و ان قصد تفضیله مطلقا فمفرد مذکر مطلقا نحو یوسف احسن اخوته و الزیدان احسن اخوتهما ای احسن الناس من بینهم.
تبصره (اعمال اسم التفضیل)
و یرفع الضمیر المستتر اتفاقا و لا ینصب المفعول به اجماعا و رفعه للظاهر قلیل نحو رایت رجلا احسن منه ابوه و یکثر ذلک فی نحو ما رایت رجلا احسن فی عینه الکحل منه فی عین زید لانه بمعنی الفعل.
خاتمه (موانع صرف الاسم تسع)
موانع صرف الاسم تسع فعجمه
و جمع و تانیث و عدل و معرفه/
و زایدتا فعلان ثم ترکب
کذلک وزن الفعل و التاسع الصفه/
بثنتین منها یمنع الصرف
هکذا بواحده نابت فقالوا مضعفه/.
1- و العجمه تمنع صرف العلم العجمی العلمیه بشرط زیادته علی الثلاثه کابراهیم و لا اثر لتحرک الاوسط عند الاکثر
2- و الجمع یمنع صرف وزن مفاعل و مفاعیل کدراهم و دنانیر بالنیابه عن علتین و الحق به حضاجر للاصل و سراویل للشبه
3- و التانیث ان کان بالفی حبلی و حمراء ناب عن علتین و الا منع صرف العلم حتما ان کان بالتاء کطلحه او زایدا علی الثلاثه کزینب او متحرک الاوسط کسقر او اعجمیا کجور فلا یتحتم منع صرف هند خلافا للزجاج
4- و العدل یمنع صرف الصفه المعدوله عن اصلها کرباع و مربع و کاخر فی مررت بنسوه اخر اذ القیاس بنسوه آخر لان اسم التفضیل المجرد عن اللام و الاضافه مفرد مذکر دائما و یقدر العدل فیما سمع غیر منصرف و لیس فیه سوی العلمیه کزحل و عمر بتقدیر زاحل و عامر
5- و التعریف شرط تاثیره فی منع الصرف العلمیه
6- و الالف و النون یمنع صرف العلم کعمران و الوصف الغیر القابل للتاء کسکران فعریان منصرف و رحمن ممتنع
7- و الترکیب المزجی یمنع صرف العلم کبعلبک
8- و وزن الفعل شرطه الاختصاص بالفعل او تصدیره بزائد من زوائده و یمنع صرف العلم کشمر و الوصف الغیر القابل للتاء
کاحمر فیعمل منصرف لوجود یعمله
9- و الصفه تمنع صرف الموازن للفعل بشرط کونها الاصل فیه و عدم قبوله التاء فاربع فی مررت بنسوه اربع منصرف لوجهین و جمیع الباب یکسر مع اللام و الاضافه و الضروره
الحدیقه الثالثه: فیما یتعلق بالافعال
فعل المضارع
یختص المضارع بالاعراب:
• فیرتفع بالتجرد عن الناصب و الجازم.
• و ینصب باربعه احرف
1. لن و هی لتاکید نفی المستقبل
2. و کی و معناها السببیه
3. و ان و هی حرف مصدری و التی بعد العلم غیر ناصبه و فی ان التی بعد الظن وجهان
4. و اذن و هی للجواب و الجزاء و تنصبه مصدره مباشره مقصودا به للاستقبال نحو اذن اکرمک لمن قال ازورک و یجوز الفصل بالقسم و بعد التالیه للواو و الفاء وجهان.
تکمیل (النصب بان المقدّره):
و ینصب بان مضمره جوازا بعد الحروف العاطفه له علی اسم صریح نحو للبس عباءه و تقر عینی و بعد لام کی اذا لم یقترن بلا نحو اسلمت لادخل الجنه و وجوبا بعد خمسه احرف:
= لام الجحود و هی المسبوقه بکون منفی نحو و ما کان الله لیعذبهم
= و او بمعنی الی او الا نحو لالزمنک او تعطینی حقی
= و فاء السببیه و واو المعیه المسبوقین بنفی او طلب نحو زرنی فاکرمک و لَا تَأْکُل السّمک وَ لَا تشرب اللَّبن
= و حتی بمعنی الی او کی اذا ارید به الاستقبال نحو اسیر حتی تغرب الشمس و اسلمت حتی ادخل الجنه فان اردت الحال کانت حرف ابتداء.
فصل (الجوازم نوعان)
فالاول ما یجزم فعلا واحدا:
و هو اربعه احرف اللام و لا الطلبیتان نحو لیقم زید و لا تشرک بالله و لم و لما یشترکان فی النفی و القلب الی الماضی و یختص لم بمصاحبه اداه الشرط نحو ان لم تقم اقم و بجواز انقطاع نفیها نحو لم یکن ثم کان و یختص لما بجواز حذف مجزومها نحو قاربت المدینه و لما و بکونه متوقعا غالبا کقولک لما یرکب
الامیر للمتوقع رکوبه.
الثانی ما یجزم فعلین:
و هو ان و اذما و من و ما و متی و ای و ایان و این و انی و حیثما و مهما فالاولان حرفان و البواقی اسماء علی الاشهر و کل واحد منها یقتضی شرطا و جزاء ماضیین او مضارعین او مختلفین فان کانا مضارعین او الاول فالجزم و ان کان الثانی وحده فوجهان و کل جزاء یمتنع جعله شرطا فالفاء لازمه له کان یکون جمله اسمیه او انشائیه او فعلا جامدا او ماضیا مقرونا بقد نحو ان تقم فانا اقوم او فاکرمنی او فعسی ان اقوم او فقد قمت.
مساله (الجرم بعد الطلب):
و ینجزم بعد الطلب بان مقدره مع قصد السببیه نحو زرنی اکرمک و لا تکفر تدخل الجنه و من ثم امتنع لا تکفر تدخل النار بالجزم لفساد المعنی
فصل فی افعال المدح و الذم
افعال وضعت لانشاء مدح او ذم فمنها نعم و بئس و ساء و کل منها یرفع فاعلا معرفا باللام او مضافا الی معرف بها او ضمیرا مستترا مفسرا بتمییز ثم یذکر المخصوص مطابقا للفاعل و یجعل مبتدا مقدم الخبر او خبرا محذوف المبتدا نحو نعم المراه هند و بئس نساء الرجل الهندات و ساء رجلا زید و منها حب و لا حب و هما کنعم و بئس و الفاعل ذا مطلقا و بعده المخصوص و لک ان تاتی قبله او بعده بتمییز او حال علی وفقه نحو حبذا الزیدان و حبذا زید راکبا و حبذا امراه هند
فصل فعلا التعجب
فعلان وضعا لانشاء التعجب و هما ما افعله و افعل به و لا یبنیان الا مما یبنی منه اسم التفضیل و یتوصل الی الفاقد باشد و اشدد به و لا یتصرف فیهما و ما مبتدا اتفاقا و هل هی بمعنی شیء و ما بعدها خبرها او موصوله و ما بعدها صلتها و الخبر محذوف خلاف و ما بعد الباء فاعل عند سیبویه و هی زایده و مفعول عند الاخفش و هی للتعدیه او زائده
فصل افعال القلوب
افعال تدخل علی الاسمیه لبیان ما نشات منه من ظن او یقین و تنصب المبتدا و الخبر مفعولین و لا یجوز حذف احدهما وحده و هی وجد و الفی لتیقن الخبر نحوانهم الفوا آباءهم ضالین و جعل و زعم لظنه نحوزعم الذین کفروا ان لن یبعثوا و علم و رای للامرین و الغالب للیقین نحوانهم یرونه بعیدا و نراه قریبا و ظن و خال و حسب لهما و الغالب فیها الظن نحو حسبت زیدا قائما.
مساله (الالغاء و التعلیق فی افعال القلوب):
و اذا توسطت بین المبتدا و الخبر او تاخرت جاز ابطال عملها لفظا و محلا و یسمی الالغاء نحو زید علمت قائم و زید قائم علمت و اذا دخلت علی الاستفهام او النفی او اللام او القسم وجب ابطال عملها لفظا فقط و یسمی التعلیق نحولنعلم ای الحزبین احصی و علمت لزید قائم.
خاتمه (باب التنازع)
اذا تنازع عاملان ظاهرا بعدهما فلک اعمال ایهما شئت الا ان البصریین یختارون الثانی لقربه و عدم استلزام اعماله الفصل بالاجنبی و العطف علی الجمله قبل تمامها و الکوفیین الاول لسبقه و عدم التزامه الاضمار قبل الذکر و ایهما اعملت اضمرت الفاعل فی المهمل موافقا للظاهر.
اما المفعول فالمهمل ان کان الاول حذف او الثانی اضمر الا ان یمنع مانع و لیس منه نحو حسبنی و حسبتهما منطلقین الزیدان منطلقا کما قاله بعض المحققین
الحدیقه الرابعه: فی الجمل و ما یتبعها
الجمله
قول تضمن کلمتین باسناد فهی اعم من الکلام عند الاکثر فان بدئت باسم فاسمیه نحو زید قائم و ان تصوموا خیر لکم و ان زیدا قائم اذ لا عبره بالحرف او بفعل ففعلیه کقام زید و هل قام زید و هلا زیدا ضربته و یا عبد الله و ان احد من المشرکین استجارک لان المقدر کالمذکور ثم ان وقعت خبرا فصغری او کان خبر المبتدا فیها جمله فکبری نحو زید قام ابوه فقام ابوه صغری و الجمیع کبری و قد تکون صغری و کبری باعتبارین نحو زید ابوه غلامه منطلق و قد لا تکون صغری و لا کبری کقام زید
اجمال (الجمل التی لها محل من الاعراب)
الجمل التی لها محل سبع الخبریه و الحالیه و المفعول بها و المضاف الیها و الواقعه جوابا لشرط جازم و التابعه لمفرد و التابعه لجمله لها محل.
و التی لا محل لها سبع ایضا المستانفه و المعترضه و التفسیریه و الصله و المجاب بها القسم و المجاب بها شرط غیر جازم و التابعه لما لا محل له
تفصیل (الجمل التی لها محل):
الاولی: مما له محل الخبریه:
و هی الواقعه خبر المبتدا او لاحد النواسخ و محلها الرفع او النصب و لا بد فیها من ضمیر مطابق له مذکور او مقدر الا اذا اشتملت علی المبتدا او علی جنس شامل له او اشاره الیه او کانت نفس المبتدا.
الثانیه الحالیه:
و شرطها ان تکون خبریه غیر مصدره به حرف الاستقبال و لا بد من رابط فالاسمیه بالواو و الضمیر او احدهما و الفعلیه ان کانت مبدؤه بمضارع مثبت بدون قد فبالضمیر وحده نحو جائنی زید یسرع او معها فمع الواو نحولم تؤذوننی و قد تعلمون انی رسول الله
و الا فکالاسمیه و لا بد مع الماضی المثبت من قد و لو تقدیرا.
الثالثه الواقعه مفعولا بها:
و تقع محکیه بالقول نحوقال انی عبد الله و مفعولا ثانیا لباب ظن و ثالثا لباب اعلم و معلقا عنها العامل نحو لنعلم ای الحزبین احصی و قد تنوب عن الفاعل و یختص ذلک بباب القول نحو یقال زید عالم.
الرابعه المضاف الیها:
و تقع بعد ظروف الزمان نحو و السلام علی یوم ولدتو اذکروا اذ انتم قلیلون و بعد حیث و لا یضاف الی الجمل من ظروف المکان سواها و الاکثر اضافتها الی الفعلیه.
الخامسه الواقعه جوابا لشرط جازم مقرونه بالفاء و اذا الفجائیه
و محلها الجزم نحومن یضلل الله فلا هادی له وان تصبهم سیئه بما قدمت ایدیهم اذا هم یقنطون و اما نحو ان تقم اقم و ان قمت قمت فالجزم فیه للفعل وحده.
السادسه التابعه لمفرد:
و محلها بحسبه نحوو اتقوا یوما ترجعون فیه الی الله و نحوا و لم یروا الی الطیر فوقهم صافات و یقبضن.
السابعه التابعه لجمله:
لها محل و محلها بحسبها نحو زید قام و قعد ابوه بالعطف علی الصغری و تقع بدلا بشرط کونها اوفی بتادیه المراد نحو اقول له ارحل لا تقیمن عندنا *** و الا فکن فی السر و الجهر مسلما
تفصیل آخر (الجمل التی لا محل لها)
الاولی: مما لا محل له المستانفه
و هی المفتتح بها الکلام او المنقطعه عما قبلها نحوفلا یحزنک قولهم ان العزه لله جمیعا و کذلک جمله العامل الملغی لتاخره اما الملغی لتوسطه فجمله معترضه.
الثانیه: المعترضه
و هی المتوسطه بین شیئین من شانهما عدم توسط اجنبی بینهما و تقع غالبا بین الفعل و معموله و المبتدا و خبره و الموصول و صلته و القسم و
جوابه و الموصوف و صفته.
الثالثه: المفسره
و هی الفضله الکاشفه لما تلیه نحوان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب و الاصح انه لا محل لها و قیل هی بحسب ما تفسره
الرابعه: صله الموصول
و یشترط کونها خبریه معلومه للمخاطب مشتمله علی ضمیر مطابق للموصول.
الخامسه: المجاب بها القسم
نحویس و القرآن الحکیم انک لمن المرسلین و متی اجتمع شرط و قسم اکتفی بجواب المتقدم منهما الا اذا تقدمها ما یفتقر الی خبر فیکتفی بجواب الشرط مطلقا.
السادسه: المجاب بها شرط غیر جازم
نحو اذا جئتنی اکرمتک و فی حکمها المجاب بها شرط جازم و لم یقترن بالفاء و لا باذا الفجائیه نحو ان تقم اقم.
السابعه: التابعه لما لا محل له
نحو جائنی زید فاکرمته جائنی الذی زارنی و اکرمته اذا لم یجعل الواو للحال بتقدیر قد.
خاتمه (فی احکام الجارّ و المجرور و الظرف)
اذا وقع احدهما بعد المعرفه المحضه فحال او النکره المحضه فصفه او غیر المحضه فمحتمل لهما و لا بد من تعلقهما بالفعل او بما فیه رائحته و یجب حذف المتعلق اذا کان احدهما صفه او صله او خبرا او حالا و اذا کان کذلک او اعتمد علی نفی او استفهام جاز ان یرفع الفاعل نحو جاء الذی فی الدار ابوه و ما عندی احد و ا فی الله شک
الحدیقه الخامسه: فی المفردات
الهمزه
حرف ترد لنداء القریب و المتوسط و للمضارعه و للتسویه و هی الداخله علی جمله فی محل المصدر نحوسواء علیهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون و للاستفهام فیطلب بها التصور و التصدیق نحو ا زید فی الدار ام عمرو و ا فی الدار زید ام فی السوق به خلاف هل لاختصاصها بالتصدیق.
ان: بالفتح و التخفیف ترد اسمیه و حرفیه
فالاسمیه هی ضمیر المخاطب کانت و انتما اذ ما بعدها حرف الخطاب اتفاقا.
و الحرفیه ترد ناصبه للمضارع و مخففه من المثقله و مفسره و شرطها التوسط بین جملتین اولهما بمعنی القول و عدم دخول جار علیها و زائده و تقع غالبا بعد لما و بین القسم و لو.
و ان: بالکسر و التخفیف ترد شرطیه و نافیه نحوان الکافرون الا فی غرور و مخففه من المثقله نحوو ان کل لما جمیع لدینا محضرون فی قراءه التخفیف.
و متی اجتمعت ان و ما فالمتاخره منهما زائده.
انَّ: بالفتح و التشدید
حرف تاکید و تاول مع معمولیها بمصدر من لفظ خبرها ان کان مشتقا و بالکون ان کان جامدا نحو بلغنی انک منطلق و ان هذا زید.
ان: بالکسر و التشدید
ان: بالکسر و التشدید ترد حرف تاکید تنصب الاسم و ترفع الخبر و نصبهما لغه و قد تنصب ضمیر شان مقدر فالجمله خبرها و حرف جواب کنعم و عد المبرد من ذلک قوله تعالی ان هذان لساحران و رد بامتناع اللام فی خبر المبتدا.
اذ
اذ: ترد ظرفا للماضی فتدخل علی الجملتین و قد یضاف الیها اسم زمان نحو حینئذ و یومئذ و للمفاجاه بعد بینما او بیننا و هل هی حینئذ حرف او ظرف خلاف.
اذا
اذا: ترد ظرفا للمستقبل فتضاف الی شرطها و تنصب بجوابها و تختص بالفعلیه و نحواذا السماء انشقت مثلو ان احد من المشرکین استجارک.
و للمفاجاه فتختص بالاسمیه نحو خرجت فاذا السبع واقف و الخلاف فیها کاختها.
ام
ام: ترد للعطف متصله و منقطعه فالمتصله المرتبط ما بعدها بما قبلها و تقع بعد همزه التسویه و الاستفهام و المنقطعه کبل و حرف تعریف و هی لغه حمیر
اَمّا: بالفتح و التشدید
اَمّا: بالفتح و التشدید حرف تفصیل غالبا و فیها معنی الشرط للزوم الفاء و التزم حذف شرطها و عوض بینهما عن فعلها جزء مما فی حیزها و فیه اقوال و قد تفارق التفصیل کالواقعه فی اوائل الکتب.
اِمّا: بالکسر و التشدید
اِمّا: بالکسر و التشدید حرف عطف علی المشهور و ترد للتفصیل نحو اما شاکرا و اما کفورا و للابهام و الشک و للتخییر و الاباحه و اما لازمه قبل المعطوف علیه بها و لا تنفک عن الواو غالبا.
ای: بالفتح و التشدید
ای: بالفتح و التشدید ترد اسم شرط نحوایا ما تدعو فله الاسماء الحسنی و اسم استفهام نحو ای الرجلین قام و داله علی معنی الکمال نحو مررت برجل ای رجل و وصله لنداء ذی اللام نحو یا ایها الرجل و موصوله و لا یعرب من الموصولات سواها نحو اکرم ایا اکرمک.
بل
بل: حرف عطف و تفید بعد الاثبات صرف الحکم عن المعطوف علیه الی المعطوف و بعد النهی و النفی تقریر حکم الاول و اثبات ضده للثانی او نقل حکمه الیه عند بعض.
حاشا
حاشا: ترد للاستثناء حرفا جارا او فعلا جامدا و فاعلها مستتر عایدا الی مصدر مصاغ مما قبلها او اسم فاعل او بعض مفهوم ضمنا منه و للتنزیه نحو حاشا لله و هل هی اسم بمعنی برائه او فعل بمعنی برئت او اسم فعل بمعنی ابرء خلاف.
حتی
حتی: ترد عاطفه بجزء اقوی او اضعف بمهله ذهنیه و تختص بالظاهر عند بعض و حرف ابتداء فتدخل علی الجمل و ترد جاره فتختص بالظاهر خلافا للمبرد و قد ینصب بعدها المضارع بان مضمره لا بها خلافا للکوفیین.
الفاء
الفاء: ترد رابطه للجواب الممتنع جعله شرطا و حصر فی سته مواضع و لربط شبه الجواب نحو الذی یاتینی فله درهم و عاطفه فتفید التعقیب و الترتیب بنوعیه فالحقیقی نحو قام زید فعمرو و الذکری نحوو نادی نوح ربه فقال و قد یفید ترتب لاحقها علی سابقها فتسمی فاء السببیه نحو فتصبح الارض مخضره و قد تختص حینئذ باسم النتیجه و التفریع و قد تنبی ء عن محذوف فتسمی فصیحه عند بعض نحو فاضرب بعصاک الحجر فانفجرت.
قد
قد: ترد اسما بمعنی یکفی او حسب نحو قدنی و قدی درهم و حرف تقلیل مع المضارع و تحقیق مع الماضی غالبا قیل و قد تقربه من الحال و من ثم التزمت فی الحالیه المصدره به و فیه بحث مشهور.
قط
و قط: ترد اسم فعل بمعنی انته و کثیرا ما تحلی بالفاء نحو قام زید فقط و ظرفا لاستغراق الماضی منفیا و فیه خمس لغات و لا تجامع مستقبلا.
کم
کم: ترد خبریه و استفهامیه و تشترکان فی البناء و الافتقار الی التمییز و لزوم الصدر و تختص الخبریه بجر التمییز مفردا او مجموعا و الاستفهامیه بنصبه و لزوم افراده.
کیف
کیف: ترد شرطیه فتجزم الفعلین عند الکوفیین و استفهامیه فتقع خبرا فی نحو کیف زید و کیف انت و مفعولا فی نحو کیف ظننت زیدا و حالا فی نحو کیف جاء زید.
لو
لو: ترد شرطیه فتقتضی امتناع شرطها و استلزامه لجوابها و تختص بالماضی و لو مؤولا و بمعنی ان الشرطیه و لیست جازمه خلافا لبعضهم و بمعنی لیت نحولو ان لنا کره و مصدریه و قد مضت.
لولا
لو لا: حرف ترد لربط امتناع جوابه بوجود شرطه و تختص بالاسمیه و یغلب معها حذف الخبر ان کان کونا مطلقا و للتوبیخ و یختص بالماضی. و للتحضیض و العرض فیختص بالمضارع و لو تاویلا.
لما
لما: ترد لربط مضمون جمله بوجود مضمون اخری نحو لما قمت قمت و هل هی حرف او ظرف خلاف و حرف استثناء نحوان کل نفس لما علیها حافظ و جازمه للمضارع کلم و تفترقان فی خمسه امور.
ما
ما: ترد اسمیه و حرفیه فالاسمیه ترد موصوله و نکره موصوفه نحو مررت بما معجب لک و صفه لنکره نحو لامر ما جذع قصیر انفه و شرطیه زمانیه و غیر زمانیه و استفهامیه و الحرفیه ترد مشبهه بلیس و مصدریه زمانیه و غیر زمانیه و صله و کافه.
هل
هل: حرف استفهام و تفترق عن الهمزه بطلب التصدیق وحده و عدم الدخول علی العاطف و الشرط و اسم بعده فعل و الاختصاص بالایجاب و لا یقال هل لم یقم به خلاف الهمزه نحوا لم نشرح لک صدرک.
*****
اللهم اشرح صدورنا بانوار المعارف و نور قلوبنا بحقائق اللطائف و اجعل ما اوردناه فی هذه الورقات خالصا لوجهک الکریم و تقبله منا انک انت السمیع العلیم فانا نتوسل الیک بحبیبک محمد سید المرسلین و آله الائمه المعصومین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین