علوم حدیث
پیشگفتار
بسم الله الرحمن الرحیم
این جانب، از دیر زمان متوجه شد قسمتی از دانش های اسلامی که روزگاران پیشین در حوزه های علمی متداول بوده است، در زمان ما دربوته اجمال، با دستخوش نسیان گردیده و از علوم اسلامی، فقط فقه واصول، مکانت خود را محفوظ داشته، در صورتی که این دو علم، برقسمتی از دانش های دیگر اسلامی مبتنی است و حتی فقط در باب قضاو شروط قاضی، به این ابتناء تصریح کرده اند، چنان که در پاره ای از کتب-که سلسله مراتب آموزش علوم شرعی را گزارش نموده اند-قسمتی ازدانش های متروکه را در شمار مقدمات فقه و اصول آورده اند.از علوم اسلامی که اکنون از رسمیت افتاده، علم کلام و تمام علوم قرآن (قرائت و تجوید، تفسیر، احکام القرآن یا آیات الاحکام، و کلیه فروع آنها)است.
همچنین علوم حدیث (از حفظ و ضبط متن حدیث، شناسایی رجال حدیث، مصطلحات حدیث و شعب آن از ناسخ و منسوخ، وغریب الحدیث و غیره، مختلف الحدیث، جرح و تعدیل، فقه الحدیث) که ابتناء فقه و احکام شریعت بر آن، امری است که جملگی برآنند.
خوشبختانه نسبت به علوم قرآن، خاصه تفسیر، اخیرا کارهایی درکشورهای عربی اسلامی و به پیروی از آنان در ایران انجام شده است، چنان که چندین دوره تفسیر، در عصر حاضر و به سبک نوین در مصرنوشته شده است، به علاوه، مقالاتی نیز در مجلات دینی مصر و حجازو اردن و غیره نگارش یافته است.
در نجف نیز مرحوم علامه بلاغی به کار تفسیری (1) عصری دست زد که متاسفانه عمرش وفا نکرد، تا اخیرا حضرت استاد علامه طباطبایی تفسیر المیزان را نگاشته و خلئی را که در موضوع تفسیرشیعی مطابق مقتضای عصر وجود داشت پر نمود.
اما نسبت به حدیث، باز هم برادران اهل سنت، زودتر متوجه زیانی که از رکود بازار این علم متوجه عالم اسلامی بود گردیدند، چه، علاوه بررسمیت تدریس حدیث در دانشگاه الازهر و دمشق و دارالحدیث الحسنی در رباط، قسمتی از متون سالفه حدیث و شروح کتب مزبور رابه گونه شایسته ای انتشار دادند. (2) و نیز کتاب هایی در اصول الحدیث و شرح جوامع سته به سبک نوین نشر یا تدوین نمودند. (3)
ضمنا بعضی از کارهای ارزنده مستشرقین را در زمینه حدیث، به عربی ترجمه و در دسترس استفاده قرار دادند. (4)
با این همه، باید اذعان کرد که بیگانگان از خود مسلمانان در این سباق پیشی گرفته اند، چه، علاوه بر چاپ تحقیقی و ترجمه متون مهمه حدیث نبوی به زبان های اروپایی (که می بایست مسلمین این کار رامی کردند) مهمترین اثر ابتکاری حدیث در عصر حاضر توسط آنان انجام شد، و آن تدوین و نشر فهرست جامعی از احادیث مهمترین کتب حدیث نبوی (5) است که تحت عنوان (المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی) به همت جمعی از مستشرقان در هفت جلد بزرگ به بهترین وجهی تدوین و به زیور چاپ آراسته گردید.
با این اثر ارزنده، نه تنها کار یافتن حدیثی از امهات کتب مشهور این علم آسان گردید، بلکه می توان دانست که حدیث مزبور یا موضوع آن در چه کتاب هایی آمده است.
خوشبختانه، پیشگامی دیگران از شیعه دیری نپایید.چه مرجع عالیقدر شیعه آیت الله فقید طباطبایی بروجردی که همواره با روشن بینی خود ناظر تحولات زمان بود، با طرح تدوین کتاب جامعی دراحادیث احکام که از هر جهت فقیه را از مراجعه دیگر کتب بی نیازسازد، تحولی در بازار راکد حدیث به وجود آورد. (6) (7)
چنان که با توجه دادن به خوشه چینان خرمن فیض درسش، به اهمیت علم رجال و نقش آن در منابع روایی فقه، بخشی از علم اصول الحدیث را که عبارت از رجال الحدیث است زنده کرد و نتیجه آن شد که درگوشه و کنار دست پروردگان آن جناب یا مقتبسان از مشکوه افکار عالیه وی با چاپ نوین امهات کتب حدیث شیعه (8) و تدوین فهارس جامع برآن (9) و نشر کتب رجالیه پیشینیان (10) یا تالیف کتب تازه ای در علم رجال (11) گامهایی در این زمینه برداشتند.
ولی در کار تاریخ حدیث و سایر رشته های اصول الحدیث و از جمله درایه الحدیث، کار تازه ای صورت نگرفت و همین نقیصه موجب شدکه این جانب به فکر ترمیم آن برآید. قضا را پس از افتتاح دوره جدیددانشکده الهیات و معارف اسلامی در مشهد، درس علم الحدیث و نیزدرایه، جزو برنامه دروس قرار گرفت و قرعه تدریس آن را به نام این کمترین زدند.این بنده به ناچار یادداشتهایی در این زمینه فراهم ساخت.
اوراق پراکنده این دروس، به همت یکی از دانشجویان به خطی خوش نوشته شد.
و به صورت منقحی یادگار دوران یکساله به این بنده اهدا گردید.حسن استقبال دانشجویان که در میان آنان فضلایی از حوزه علمیه مشهد وجود داشت، مشوقم شد در تعطیل تابستان که مجال بیشتری برای بررسی مطالب دروس مزبور داشتم، باری دیگر نظری به مطالب جزوه افکنده و آنچه را شایسته انضمام به نظرم رسید اضافه کردم...با همه زحمتهایی که در تهیه مطالب جزوه مزبور عملی شد، این جانب آن را قابل عرضه به بازار ادب نمی دید و انتظار فرصت می جست که با مراجعه به منابع بیشتر، نواقص آن را ترمیم کند. (12)
این کار نیز به یاری خداوند، تا مقدار میسور انجام شد و نظرخطاپوش دوستان مشوقم شد که این بضاعت مزجاه را به بازار دانش عرضه کند.و اینک گزارشی از محتوای مطالب معروضه از مقدمه چاپ اول علم الحدیث:
نخست در این دروس، معنای حدیث و روایات و مرادفات آن بیان گردید و سپس، پیدایش و صدور حدیث و تاریخ ضبط و تدوین آن درمیان فریقین بررسی شد و در سیر تدوین حدیث که از جزوه ها به مجموعه ها و از آنها به مجموعه های کلان تر انتقال یافت، به اشباع سخن رفت و کارهایی که در پیرامون مجامع حدیث و شروح آن انجام شده بازگو گردید.
آنگاه به مناسبت کثرت حدیث در دوران های اخیر یادآوری شد که تمام منقولات را نمی توان راست پنداشت و یاد کردیم که حتی در زمان پیغمبر، جعل حدیث رواج داشته و پس از آن حضرت، دواعی جعل نه تنها از بین نرفت، بلکه فزون تر گردید و دست خیانتکار جعالان، دفتراین دانش را مشوش ساخت.
آنگاه پس از بیان موجبات وضع حدیث، و ذکر مثالی برای هر یک، اموری را که در حت حدیث شرط است باز نمودیم و برای تاییدسخن، به نمونه ای از احادیث موضوعه و نام جمله ای از مشاهیروضاعین حدیث اشاره کردیم.و ضمنا یادآور شدیم که بیشتر کسانی که حدیث وضع می کردند، مردمانی ظاهر الصلاح بوده اند و این خود بردشواری تمییز مجعولات می افزاید.
نیز به سبب دیگری اشاره نمودیم که موجب سهل انگاری در امرحدیث شده و آن موضوع تسامحی است که در دلیل های سنن ومستحبات و منقولات تواریخ و مقاتل و فضایل به عمل می آید و یادکردیم که بی مبالاتی در این موضوع، چه عواقب وخیمی در پیش دارد.
آنگاه وسایل تشخیص احادیث صحیح را از مجعول یاد نمودیم و چون در دیار ما گزیری از ترجمه حدیث نیست، سخنی چند در کیفیت ترجمه و آنچه در آن بایسته است باز گفتیم. آنگاه به اجمال از تشعبات علم الحدیث سخن رانده و در پایان، مصطلحات حدیث را به کوتاهی یاد کردیم. (13)
پس از انتشار چاپ نخستین، جمعی از داخل و خارج کشور با نامه هاو پیام های محبت آمیز، مرا مورد عنایت قرار دادند.گر چه نوشته من درخور تحسین نبود، ولی هر چه بود، خلئی را که در زمینه گزارش ازحدیث و علوم آن در زبان فارسی مشاهده می شد تا حدیث پر کرد...ولی این بنده بدانچه ارایه شد بود بسنده نکرد و اوقات فراغت را در این زمینه به مطالعاتی پرداخت و نتیجه سیر در این گلزار، دامنی از گل های دماغ پرور بوستان علم الحدیث هدیه دوستان آورد که ضمیمه چاپ دوم گردید. (14)
چنان که در گزارش محتوای علم الحدیث ملاحظه فرمودید، در آن کتاب، بخش مصطلحات الحدیث یا درایه برای آشنایی دانشجویان وپژوهندگان و به عنوان جامع بودن مطالب کتاب، عرضه شده بود و قهرامناسبت ایجاب می کرد که به کوتاهی بسنده شود، (15) ولی چون بخش مزبور در دانشکده الهیات رسما جزو دروس قرار گرفت و نیز در بعض مدارس و حوزه های علمی قم و مشهد تدریس درایه متداول گردید، مناسب بود پژوهشی بیشتر در کتب فن به عمل آید و لباب اصطلاحات مزبور با امعان نظر در تعاریف پیشوایان علم درایه ثبت و ضبط شود.
برای این کار، امهات کتب درایه فریقین بررسی گردید، خلاصه ونقاوه سخن آنان در متن آورده شد و برای مزید فایدت موجزترین تعاریف را که در عین حال وافی به مراد باشد، در ذیل عنوان بازگو نمودتا فراگیرنده را حفظ آن سهل باشد.
نیز چنانچه اختلافی در تعبیر و نامگذاری بین عالمان فن وجودداشت یادآور شد و آنجا که اصطلاح امامیه با مصطلح اهل سنت متفاوت بود، هر دو را آورد تا ناظران در مجامع حدیث اهل سنت را نیزکه به اصطلاح مزبور بر می خورند، راهنما باشد.
این است آنچه در این جزوه تقدیم صاحبنظران می شود و آنان خودآگاهند که کارهای تتبعی چه مشکل است و سهل نما.ولی تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
با این حال آنچه را عماد کاتب که خدایش رحمت کناد گفته، تکرارمی نماید که:«انی رایت انه لا یکتب انسان کتابا فی یومه الا قیل فی غده:لوغیر هذا لکان احسن، و لو زید کذا لکان یستحسن.و لو قدم هذا لکان افضل.ولو ترک هذا لکان اجمل.و هذا من اعظم العبر، و هو دلیل استیلاء النقص علی جمله البشر» در پایان این گفتار، تشکر از همه کسانی که مرا به گونه ای راهنما بوده یا تشویق فرموده اند و یا در کار چاپ و انتشار آن همکاری و بذل وسع نموده اند، فریضه ذمه خویش می داند و از خداوند متعالی مزید توفیق همه را مسالت دارد.
پی نوشتها:
1.آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن.
2.که از آنها:طبع مسند ابن حنبل با تحقیق استاد احمد شاکر، و شرح قسطلانی و شرح کرمانی بر صحیح بخاری است.
3.از آنهاست:چاپ تحقیقی علوم الحدیث حاکم نیشابوری، الکفایه خطیب بغدادی، مقدمه ابن صلاح، التقریب نووی، فتح المغیث سخاوی، المحدث الفاصل رامهرمزی در(مصطلح الحدیث)و التاج الجامع للصحاح(در جمع و تدوین متون حدیث).
4.از آن جمله است کتاب پر ارج(مفتاح کنوز السنه).
5.برای نمونه:چاپ صحیح بخاری توسط کریل و جونبول در لیدن.و چاپ صحیح از روی نسخه مکتوب به سال 492 ه.در مرسیه با ترجمه فرانسوی آن درپاریس به سال 1928 م.و ترجمه بخاری به فرانسوی توسط هوداس و مارسیه بسال 1903-1914 و ترجمه انگلیسی آن با تعلیقات و فهرست، توسط اسعدو وایس بسال 1935.و ترجمه قسمتی از آن به آلمانی توسط راینفرید را می توان نان برد(ر.ک:بروکلمان ج 3)
6.کار جمع و تالیف این کتاب نفیس در حیات آن مرحوم و به دستیاری جمعی از فضلای حوزه علمیه قم انجام شد و 2 جلد بزرگ از مجموعه مزبور به دستور آن جناب و فرزند والایش انتشار یافت و کار دیگر مجلدات حسب الامر آیت الله خویی در دست انتشار است.
7.در اینجا لازم است از کار دو محدث بزرگ شیعی در قرن حاضر یاد شود وآن جناب مرحوم حاج میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسائل، و شاگردش مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمی است که نوری، مستدرک را در حدیث ورجال(در بخش سوم کتاب)نگاشته، و قمی سفینه البحار را که فهرست گویایی ازبحار است و خود مستقلا کتابی ممتع و مفید، در حدیث و شرح اعلام به گونه دایره المعارفی مرقوم داشت.
8.مانند کتب اربعه حدیث امامیه(اصول کافی در 2 جلد، فروع کافی در 8جلد، من لا یحضره الفقیه در 4 جلد، تهذیب در 9 جلد، استبصار در 4 جزء).
9.چون فهرست وسائل الشیعه و فهرست نهج البلاغه(الکاشف)به قلم دوست فاضلم آقای حاج سید جواد مصطفوی.
10.که جامع الروات اردبیلی و رجال شیخ طوسی و رجال قهپائی و رجال بحر العلوم و تجدید چاپ کشی و فهرست طوسی به گونه تحقیقی، نمونه ای از آن است.
11.چون قاموس الرجال و معجم الرجال آیت الله خویی.
12.مقدمه علم الحدیث، ص 5.
13.از مقدمه علم الحدیث، چاپ اول.
14.از پیشگفتار چاپ دوم علم الحدیث.
15.چنان که تمام بخش مزبور در چاپ دوم علم الحدیث ضمن نوزده صفحه آمده است.
مقدمه
قسمت اول
مقدمه
باسمه تعالی
از مزایای دین اسلام، محفوظ ماندن قوانین آن و دستورات پیغمبرعالیقدر مسلمین است که ضمن دو گنجینه گرانبهای کتاب و«سنت در میان امت باقی مانده است.
قرآن، در حیات رسول اکرم به صورت نوشته هایی محفوظ بود که بعد از در گذشت پیغمبر تدوین گردید (1) و پس از اندکی، (2) رونوشت هایی از آن برداشته شد و در دسترس عموم قرار گرفت، بدین گونه، علاوه بر محفظه صدور و گنجینه سینه های پاکدلان صدراسلام، ضمن نسخه هایی (3) نیز در امهات بلاد اسلامی نگهداری می شد.
اما سنت، به جز نوادری از آن که توسط معدودی از یاران پیغمبر (درصحیفه هایی) نوشته شده بود، فقط حافظه اصحاب و تابعین وسیله انتقال به دیگران بود، زیرا جمعی از صحابه و تابعین به عللی با تدوین حدیث مخالف بودند. (4) سیوطی در تدریب الراوی نقل می کند که سلف (صحابه و تابعین) در کتابت حدیث اختلاف نمودند.جمعی مانند ابن عمر و ابن مسعود و زید بن ثابت و ابوموسی و ابوسعیدخدری و ابوهریره و ابن عباس از آن کراهت داشتند، و جمعی مانند عمرو علی و ابن عمر (5) و انس و جابر و ابن عباس و حسن و عطا و سعید بن جبیر و عمر بن عبد العزیز مباح می دانستند، ولی ابن عبد البر و ابن سعد (6) عمر را در شمار مانعین می نویسند.گویند وی می خواست احادیث پیغمبر را جمع کند و اصحاب هم رای دادند، ولی بعدامنصرف شده گفت:«یهود که این کار را با منقولات از پیغمبرشان کردنداز کتاب خدا دست برداشتند و به سنت پرداختند.»
به هر حال، در اواسط قرن دوم، شروع به تدوین حدیث گردید و این کار به دستور عمر بن عبد العزیز صورت یافت، چه وی به حاکم مدینه، ابوبکر بن محمد، نوشت:«حدیث را جمع کن که می ترسم علم علماءنابود شود». (7)
از آغاز قرن دوم که همزمان اواسط تابعین بود، کسانی با وسایطی ازپیغمبر نقل حدیث می نمودند و گاهی نام وسایط نیز برده نمی شد وحدیث به طور«مرسل یا«منقطع به پیغمبر نسبت داده می شد، وخواه ناخواه در نقل شفاهی، خطا و اشتباه نیز رخ می داد. در نیمه قرن دوم، که معاصر«صغار تابعین و«اتباع است، علاوه بر تعدد وسایطکه در نوع روایات مشاهده می شد، تشعبات مذهبی نیز بر احتمال اشتباه و نادرستی منقولات روایی می افزود.ضمنا علل سیاسی و وضع اجتماعی، و کم مایگی یا سود جویی جمعی، سبب شده بود تا احادیثی جعل گردد و به پیغمبر نسبت داده شود.
تردیدی نبود که با ادامه نقل شفاهی حدیث، و عدم محدودیت درنحوه نقل و ناقلین آثار نبوی، احتمال وقوع اشتباه و احیانا جعل و وضع حدیث بیشتر می گردید.این بود که عمر بن عبد العزیز با روشن بینی خود، از این نابسامانی به طریقه علمی جلوگیری کرد و چنان که اشاره شد-دستور داد تا احادیث نبوی را جمع و تدوین کنند.
البته در این امر پیروان علی علیه السلام (شیعه) وضع استثنایی داشتند، چه خود آن حضرت و سپس سایر امامان شیعه و مخصوصا حضرت باقر علیه السلام پیش از عمر بن عبد العزیز، و فرزندش حضرت صادق علیه السلام پس از وی، اصحاب خویش را بر نوشتن و ضبط حدیث تحریص و ترغیب می فرمودند، چنان که از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که به مفضل بن عمر فرمود:اکتب و بث علمک فی اخوانک، فان مت فاورث کتبک بنیک...
گر چه به واسطه کوتاهی دوران خلافت وی (99 تا 101 ه.) این مهم به پایان نرسید، ولی کار تدوین حدیث توسط جمعی شروع شد وپس از آن، مجموعه هایی از آثار نبوی فراهم آمد، و از این مجموعه هامجموعه های کلان تری تالیف گردید و دیری نگذشت که مجموعه های حدیث، با حجم و شماره قابل ملاحظه ای در میان مسلمین مرجع طبقات مختلف (از محدث و مفسر و فقیه) گردید.
ولی با این همه بسیاری از طالبان حدیث، برای به دست آوردن دیگراحادیث در جستجو و تکاپو بودند، و برای این کار، رنج سفر بر خودهموار می ساختند، چنان که از ابی العالیه نقل شده که می گفت:«با آن که از اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در بصره استماع حدیث می کردیم، به آنچه فرا گرفته بودیم قناعت ننموده، به مدینه می رفتیم تا حدیث را از زبان راویان اصلی بشنویم .و از ابی قلابه بصری نقل شده است که گفت:
«سه سال در مدینه اقامت گزیدم و فقط نظرم شنیدن حدیث از ناقل اصلی آن بود.» (8)
حق این است که حدیث شایسته این اهتمام بوده و هست، زیرا پس از قرآن، مهمترین راهنمای مسلمین در اصول عقاید و معارف اسلامی واخلاقیات و احکام فردی و اجتماعی، اخبار وارده از مخازن وحی الهی است که مستقلا یا به عنوان تشریح آیات قرآن، ملاک عقیده و عمل مسلمین می باشد.
نووی می گوید:«از بهترین علوم، تحقیق معرفه الحدیث است، زیراشریعت اسلام بر کتاب و سنت مبتنی است و بیشتر احکام فقهی برمدار سنت می چرخد، چون اکثر آیات قرآن-که شامل احکام فرعی است-مجمل است و بیان آن در روایات است، به همین جهت مورداتفاق فقهاست که شرط اجتهاد-چه در قضاوت و چه برای فتوا-علم به احادیث احکام است .
باری، اهتمام بر امر حدیث-مخصوصا با تداول نقل شفاهی درتحدیث-موجب شد که دانشمندان، برای جلوگیری از دستبرد درمیراث نبوی، احادیث را که هنگام تدوین یا تحدیث، از زمان صدور آن از مصدر، نبوت، فاصله یافته بود، با اسناد و ذکر وسایط نقل کنند، خاصه که این موضوع، از طریق شیعه، به علی علیه السلام نسبت داده شده است که می فرمودند:«اذا حدثتم بحدیث فاسندوه الی الذی حدثکم، فان کان حقا فله، وان کان کذبا فعلیه .و حضرت صادق علیه السلام-که در آغاز همین دوره می زیسته-به شاگردان خویش توصیه می فرمود که سلسله روایت را ذکرکنند.و حتی از آن جناب نقل شده است که در معنی کذب مفترع فرمود:«ان یحدثک الرجل بالحدیث، فتترکه و ترویه عن الذی حدثک عنه.» (9)
حال این وسایط که سلسله سند (زنجیره ناقلین حدیث) نامیده می شوند، در وثاقت و صحت نقل، مختلف است و چه بسا کسانی که به عللی، احادیثی از قول پیغمبر و امامان جعل کرده اند و به این لحاظ هرچه بر زمان می گذشت، شناسایی و اطلاع بر حال زنجیره سند احادیث مشکل تر می شد و قهرا اهتمام به ضبط احوال روات و ناقلان حدیث بیشتر می گردید و دایره اطلاعات محدثین در این زمینه وسعت می یافت تا جایی که معرفت رجال حدیث (به نام علم رجال) یکی ازرشته های مسلم و مهم حدیث شناسی گردید.
در قرن سوم هجری، جمعی از پیشوایان حدیث در منقولات ومرویات حدیثی تجدید نظر نموده، از احادیث صحیحه-که راویان آن مورد اعتماد بیشتری بودند-مجموعه هایی بزرگ تدوین نمودند که مدار تحدیث گردید، به علاوه در علوم دیگر، چون فقه و تفسیر، از این مجموعه ها به عنوان مدرک حکم یا تفسیر آیات استفاده می شد.ضمنابرای تسهیل امر، نتیجه بررسی علمای معرفه الرجال نسبت به افرادزنجیره احادیث، به صورت اختصار بازگو می گردید، مثلا حدیثی که برای تیمم در فقه مورد استشهاد واقع می شد، چون به وسیله افرادموثقی به پیغمبر می پیوست، از آن به صحیح و«متصل تعبیر می شد یا اگر حدیثی ناظر به نسخ حکمی از مفاد حدیث دیگر بود، «ناسخ و آن دیگر را«منسوخ می نامیدند.کم کم به اعتبارات مختلفی نام هایی برای حدیث وضع گردید که اطلاع بر این اصطلاحات، برای محدث و فقیه و دیگر کسان که به نوعی از حدیث استفاده می کردند یا باآن سر و کار داشتند، ضروری بود، لذا، جمعی، اصطلاحات مزبور را به عنوان رشته ای از علم الحدیث تدوین کردند و دیگر مطالبی را که اطلاع از آن برای محدث شایسته بود-از قبیل وظایف ناقل و منقول الیه وآداب نقل حدیث-به آن اضافه نمودند و مجموعه این اصطلاحات را«مصطلح الحدیث نام گذاردند.و مصطلح الحدیث و«معرفه الرجال را که هر دو مربوط به کیفیت سند است، «اصول الحدیث نامیدند.
سپس در هر بخش، تحقیقات و اضافاتی از متاخران به آن منضم گردیدو-چنان که شان کلیه علوم است-تشعباتی برای هر بخش رخ داد که خود موضوع رشته های فرعی از این علم گردید.
مثلا برای فهم احادیثی که در آنها الفاظ مشکلی به کار رفته بود، رشته غریب الالفاظ را وضع کردند.این الفاظ مشکل شاید برای نخستین شنونده حدیث، غریب و نا مانوس نبوده و استعمال آن عادی به شمارمی رفته است، ولی برای مردمی که از لغت عرب بهره وافی نداشتند یانسل های بعد که آن لغات در زمان آنان از تداول افتاده بود، غیر مانوس وناشناخته محسوب می شود.عالمان حدیث به منظور تعمیم استفاده، این گونه احادیث را جمع کردند و به تفسیر لغات، و مشکلات الفاظ آنها پرداختند-و نتیجه این پژوهش، در کتبی تدوین یافت.کم کم ضمن برخورد به احادیث دیگر که نیز دارای الفاظ مشکل بود، دامنه این کارتوسعه یافت و مجموعه های کلانی در این زمینه تدوین گردید و به نام غریب الحدیث شهرت گرفت.
همین سان در موضوعات دیگر، مانند جمع و تدوین احادیث موضوعه و جعلی که فن موضوعات را تشکیل داد، و مانند جمع وتدوین احادیثی که فقط یک نفر، در هر طبق یا در بیشتر سند، به نقل آن متفرد باشد، که متفردات را به وجود آورد، و مانند جمع و تدوین احادیثی که با وسایط کمترین به معصوم می پیوست که قرب الاسناد»را پدید آورد و مانند جمع و تدوین احادیثی که راویان آن، هم نام یکدیگر بودند، یا هر یک از روات از پدر خویش سماع کرده بود (و به عبارت دیگر وجه تشابهی در تمام افراد سلسله وجود داشت) که به نام مسلسلات گرد آوری گشت.
اینکه به منظور اطلاع اجمالی از کارهایی که در زمینه های مختلف اصول الحدیث انجام شده و کتبی که پیشوایان این علم نوشته اند، به اختصار، تاریخ تدوین رشته های مزبور را بازگو می کنیم:
نخستین کس (10) که در علم مصطلح الحدیث (درایه) کتاب نوشت، قاضی ابو محمد رامهرمزی، حسن بن عبد الرحمان بن خلاد (متوفای 360 هجری) است که کتاب المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی رانگاشت، (11) ولی همه مطالب فن، در این کتاب نیامده بود. بعد از او، حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله (متوفای 403 یا 405 هجری) کتاب جامعی در این فن پرداخت که معرفه علوم الحدیث یا«اصول علم الحدیث نام دارد (12) سپس ابو نعیم اصفهانی (متوفای نیمه اول قرن پنجم) افاداتی بر آن اضافه کرد.آنگاه خطیب بغدادی (متوفای 463 ه.)دو کتاب، یکی به نام الکفایه فی علم الروایه (13) در قوانین روایت و مصطلح الحدیث، و دیگری به نام الجامع (14) در آداب شیخ و سامع پرداخت، و کمتر علمی از علوم حدیث مانده که خطیب درباره آن تالیفی جداگانه نداشته باشد، چنان که حافظ ابوبکر بن نقطه گوید:«هرمصنفی می داند که محدثین، پس از حاکم، از خوان دانش خطیب وکتب وی استفاده نموده اند».
سپس جماعتی در این فن کتبی پرداختند که از آن جمله قاضی عیاض مالکی اندلسی (متوفای 544 ه.) کتابی به نام الالماع نوشت و ابو حفص میانجی (متوفای 580 ه.) کتابی به نام ما لا یسمع المحدث جهله نگاشت.تا نوبت به حافظ فقیه ابو عمرو عثمان بن صلاح شهرزوری، ساکن دمشق، رسید.وی ضمن تدریس حدیث درمدرسه اشرفیه، کتب حاکم را اصل بحث قرار داد و در اطراف آن، مطالبی از خود و دیگران افاده فرمود. تقریرات وی مورد نظر دانشمندان بعد از او گردید از آن جمله، شرف الدین طیبی، حسن ابن محمد(متوفای 743) ، کتاب ابن صلاح را مختصر نموده و آن را«خلاصه نام کرد (15) آنگاه زین الدین عراقی (متوفای 806 ه.) و بدر الدین زرکشی(متوفای 794 ه.) و حافظ ابن حجر، افاداتی بر آن افزودند، که خلاصه این تحقیقات و افادات ضمن کتبی تدوین و ضبط گردید که از این کتب است:«التقیید و الایضاح لما اطلق و اغلق من کتاب ابن الصلاح ازعراقی، (16) و«الافصاح بتکمیل النکت علی ابن الصلاح از ابن حجر.
قسمت دوم
جمعی نیز به اختصار کتاب ابن الصلاح پرداختند که از آنان است قاضی بدر الدین بن جماعه (متوفای 733 ه.در مصر) که نام کتاب خودرا«المنهل الروی فی الحدیث النبوی گذارد.کتاب اخیر را سبطمؤلف، عزالدین محمد جماعه (متوفای 819 ه.) ، شرح کرد و به المنهج السوی فی شرح المنهل الروی نامگذاری کرد.نیز عمر بن رسلان بلقینی (متوفای 805 ه.) آن را مختصر کرد و«محاسن الاصطلاح فی تعیین کتاب ابن الصلاح نامید.محیی الدین نووی، یحیی بن شرف (متوفای 976 ه.) نیز بدین کار دست زد و اختصار خود را«تقریب الارشاد الی علم الاسناد»نامید.
گروهی نیز مطالب کتاب ابن الصلاح را به نظم آوردند که از آن جمله است:حافظ زین الدین عبد الرحیم حسین عراقی (متوفای 805 ه.) که الفیه ای به نام نظم الدرر فی علم الاثر»پرداخت. (17) سپس خود شرحی بر آن به نام فتح المغیث (18) نوشت. آنگاه دو شرح دیگر نیز برهمین منظومه نوشت.
جمعی بر منظومه عراقی-که تلخیص مطالب کتاب ابن الصلاح است شرح نوشته اند که از آن جمله سخاوی است که او نیز شرح خود را«فتح المغیث نامید، نیز سیوطی است که کتاب خود را«قطر الدرر»نام گذارد.
سپس قطب الدین خیضری دمشقی صعود المراقی را نوشت وشیخ الاسلام ابو یحیی زکریای مصری (متوفای 928 ه.) «فتح الباقی ، و شیخ علی بن احمد صعیدی عدوی (متوفای 1189) حاشیه ای را، وسیوطی نیز الفیه ای مانند الفیه عراقی به نظم آورد.و از متون جامع این علم، کتاب نخبه الفکر فی مصطلح اهل الاثر»تالیف شهاب الدین احمد بن حجر عسقلانی است که خود کتاب نزهه النظر»را در شرح آن نوشت.
و سپس شیخ ابو الامداد قانی (متوفای 1041) ، حاشیه ای به نام قضاء الوتر من نزهه النظر»بر آن نوشت.
از شروح نخبه الفکر، شرح کمال الدین محمد پسر مؤلف است که نتیجه النظر»نام دارد. نیز کمال الدین محمد خلف تمیمی داری(متوفای 821 ه.) و محمد اکرم مکی بر آن شرح نوشته اند.
شیخ علی بن سلطان هروی قاری (متوفای 1014 ه.) شرحی بر شرح مؤلف نوشت و به نام مصطلحات اهل الاثر»مسمی ساخت.
شیخ عبد الرؤف مناوی (متوفای 1012) نیز شرحی به نام الیواقیت و الدرر»بر آن نوشت و همچنین شیخ ابو الحسن سندی مدنی (متوفای 1138) شرحی بر آن نوشت.
جمعی نیز نخبه را به نظم آورده اند که از آن جمله اند:کمال الدین شمنی و شیخ ابو البرکات غزی (متوفای 935) و ابو حامد سیدی عربی(متوفای 1052) .
نیز شیخ شهاب الدین ابو العباس احمد بن فرج لخمی اشبیلی(متوفای 699) قصیده ای سروده که ضمن آن اصطلاحات این فن راگنجانیده و چون بدین جمله غرامی صحیح آغاز می شود، به(قصیده غرامیه) مشهور گردیده است و شروح متعددی بر آن نوشته شده که از آن جمله است:شرح شیخ بدر الدین ابن جماعه موسوم به زوال الترخ (×) بشرح منظومه ابن فرج و شرح حافظ قلطوبفا، قاسم حنفی.
نیز بیقونی دمشقی (متوفای 1080) ، منظومه ای به نام بیقونیه درمصطلح الحدیث سروده که بر آن نیز شروحی نوشته شده است.
از کتب جامع این علم، یکی قواعد التحدیث علامه جمال الدین قاسمی دمشقی (متوفای 1332 ه.) است. (19) و دیگری علوم الحدیث و مصطلحه (20) تالیف دکتر صبحی الصالح، استاد دانشگاه دمشق.
از دانشمندان شیعی، اول کسی که اصطلاحات حدیث را-که متداول است-استعمال نمود، ابن طاووس، جمال الدین احمد بن موسی (متوفای 673 ه.) و سپس علامه حلی، جمال الدین ابو منصور، حسن بن یوسف (متوفای 726 ه.) است، ولی این دو بزرگوار تالیفی دراین علم ندارند.
پس از متداول شدن اصطلاحات مزبور، اول کسی که در این علم کتاب نوشت، شهید ثانی است که بدایه را تالیف فرمود و خودشرحی بر آن نوشت که با وجازت، حاوی فواید، و جامع تحقیق است ودر عین حال حال سلیس و روان نوشته شده است.
سپس فرزندش شیخ حسن (صاحب معالم) بخشی از اصطلاحات مزبور را در مقدمه ممتع کتاب منتقی الجمان (×) که مجموعه ای ازاحادیث صحیح و حسن است یاد فرمود.
آنگاه شاگرد شهید ثانی، عز الدین حسین بن عبد الصمد حارثی (پدرشیخ بهایی) کتاب وصول الاخیار الی اصول الاخبار»را نوشت، وفرزندش شیخ بهاء الدین محمد (معروف به شیخ بهایی) وجیزه ای شامل اصطلاحات مهم این علم نوشت، که توسط حاج میرزا محمد علی مرعشی شهرستانی حایری (1280-1344 ه.) که از شاگردان فاضل ایروانی و میرزای رشتی و میرزای شیرازی بوده است، شرح گردید. (21) نیز علامه سید حسن صدر موسوی اصفهانی (1272-1354 ه.)شرح مفصلی بر این کتاب نوشت و نام آن را نهایه الدرایه گذارد. (22) تاریخ فراغت از شرح مزبور سال 1314 هجری است. (23) .
دیگر از کسانی که در اصطلاحات حدیث (علم درایه) کتاب نوشتند، میرداماد، میر محمد باقر حسینی استرابادی است که کتاب الرواشح السماویه را که مشتمل بر تحقیقاتی در این فن است، تالیف فرمود. (24) دیگر از کسانی که اصطلاحات حدیثی را به رشته تحریر در آورده اند، علم الهدی محمد، فرزند فیض کاشانی است که رساله وجیزی در این علم مرقوم داشته است. (25) نیز میرزا محمد اخباری است (26) که در مقدمه رجال خود، موسوم به صحیفه اهل الصفا»ضمن فوایدی، اصطلاحات درایه را آورده است، (27) همچنین حاج ملا محمد جعفراستر آبادی، معروف به شریعتمدار است که رساله ای استدلالی، موسوم به لب اللباب در این باب مرقوم داشته است، نیز علامه کنی، حاج ملا علی، از علمای دوره ناصری است، که در کتاب توضیح المقال در بخشی از مباحث درایه، تحقیقاتی فرموده است. (28) و از معاصرین، مرحوم عماد تهرانی فهرستی، حاج محمد مهدی (که سه جلد اول فهرست کتابخانه آستان قدس، به دستیاری وی تنظیم گردیده است) ، رساله ای به نام امان الحثیث تالیف فرمود.همچنین مرحوم حاج سید محمد عصار«تلخیص المقال را در درایه و اصول کلیه رجال نوشت (ر.ک:فهرست آستان قدس، شماره 106، درایه خطی) .نیز حاج مروج الاسلام کرمانی، شیخ علی اکبر، «هدایه المحدثین را به فارسی مرقوم داشت، سپس این کتاب با تجدید نظرخود وی، به ضمیمه اضافاتی به نام هدیه المحصلین یا درایه فارسی در تهران، انتشار یافت.
پی نوشتها:
1.در سال اول خلافت ابوبکر، پس از جنگ یمامه.
2.در سال بیست و پنجم هجرت.
3.پنج نسخه یا بیشتر.
4.ر.ک:«علم الحدیث از نویسنده.
5.ممکن است مراد از ابن عمر-در دسته اول عبد الله بن عمر-و در در دسته دوم-عبید الله بن عمر باشد، چنان که ابن عباس را-در گروه مانعین-بر عبید الله و درگروه مجوزین-بر عبد الله پسران عباس، می باید حمل نمود، چه از عبد الله ابن عباس مقدار زیادی نوشته-که مسلما قسمتی از آن حدیث نبوی بوده است-باقی ماند، یاباید گفت مباح دانستن نوشتن حدیث با کراهت از انجام آن منافات ندارد.
6.تقیید العلم، ص 50، طبقات ابن سعد ص 206.
7.طبقات، ج 2، ص 134-ارشاد الساری، ج 1، ص 6، علم الحدیث ص 17.
8.علم الحدیث، ص 13.
9.اصول کافی، ج 1 ص 52.
10.ابن خلدون، حاکم نیشابوری را اول مدون این فن می شمارد، ولی آنچه دربالا آمده است به نظر اقوی است، زیرا چنانچه ملاحظه می شود، رامهرمزی 45 سال پیش از حاکم در گذشته است.
11.نام این کتاب، در فهرست کتابخانه آستان قدس المحدث الفاضل نوشته شده، ولی ظاهرا نام کتاب همان است که ما به پیروی از شرح نخبه الفکر و کشف الظنون ثبت کردیم.از این کتاب، نسخه کهنی که به خطوط علماء، قرائت و اجازه روایتی در آن ثبت است، در کتابخانه آستان قدس رضوی، به شماره 31 کتب رجال درج است.نیز نسخه ای در کتابخانه ظاهریه دمشق، به شماره 400 حدیث، ونسخه ای در تکیه اخلاصیه حلب موجود است. (ر.ک:علم الحدیث، ص 100)واخیرا کتاب مزبور انتشار یافته است.
12.از این کتاب، نسخه ای در کتابخانه ایاصوفیای اسلامبول، به شماره 4044موجود است.(ر.ک:ریحانه الادب ج 5 ص 278)و در سال 1937 م.در مطبعه دارالکتب المصریه قاهره با مقدمه و حواشی دکتر سید معظم حسین، رئیس قسمت علوم اسلامی دانشگاه بنگاله، چاپ شده است(ر.ک:علم الحدیث، ص 100).
13.این کتاب، به سال 1357 ه.تحت نظر جمعیت دایره المعارف عثمانیه حیدر آباد دکن چاپ شده است.
14.از این کتاب نسخه ای در کتابخانه شهرداری اسکندریه، تحت شماره 3711 ج موجود است.
15.نسخه ای از این کتاب، به شماره 19 کتب رجال که مورخ 854 ه.است، درکتابخانه آستان قدس، موجود است.
16.کتاب مزبور در حلب چاپ شده است.
17.نسخه ای از این کتاب به شماره 4 رجال، در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است. تاریخ کتابت نسخه مزبور 994 است و توسط نادرشاه وقف گردیده است.
18.این کتاب در دهلی چاپ شده است.
×الترخ:ای الحزن و الهم.
19.این کتاب با تعلیقات و تصحیح محمد بهجت البیطار، عضو مجمع علمی عربی، در سال 1380 ه.در قاهره چاپ شده است.
20.این کتاب در سال 1379 ه.در دمشق چاپ شده است.
×.الجمان:جمع جمانه به معنی لؤلؤ.
21.این شرح، با چهار رساله فقهیه از آن مؤلف، به سال 1320 ه.ق.، در تهران چاپ شده است.
22.فهرست کتابخانه آستان قدس رضوی، ج 6.
23.این شرح در لکنهو به سال 1323 به چاپ رسیده است.
24.«رواشح را میرداماد به عنوان شرح بر کافی کلینی مرقوم داشته است، ودر مقدمه، اصطلاحات درایه را آورده و تحقیقاتی در بعضی مباحث فرموده است وظاهرا مؤلف موفق به شرح احادیث کافی نگردیده.(ر.ک:الذریعه، ذیل کلمه رواشح السماویه و ذیل شروح الکافی).رواشح در ایران چاپ سنگی شده است.
25.نسخه ای از این رساله، در کتابخانه جامع گوهرشاد»موجود است.
26.وی غیر از میرزا محمد استرآبادی(متوفای 1028)صاحب منهج-
-المقال «معروف به رجال کبیر»)است.
27.نسخه این کتاب را در کتابخانه آستان قدس، به شماره 94 رجال و درایه می توان مشاهده کرد.
28.این کتاب، به ضمیمه رجال بو علی(منتهی المقال)چاپ شده است.
علم درایه یا مصطلح الحدیث
علم درایه یا مصطلح الحدیث
مصطلح الحدیث:یکی از رشته های علم الحدیث است.
علم الحدیث، علمی است که به آن، اقوال و افعال (1) و احوال (2) یاتقریر پیغمبر و امامان شناخته می شود. (3) و چون احادیثی که به مارسیده، شامل گفته معصوم و نیز نام وسایطی است که کلام مزبور رااز وی روایت و نقل کرده اند، می توان گفت:علم الحدیث، علم به قوانینی است که به آن احوال سند و متن شناخته می شود. (4) علم الحدیث، به علم روایه الحدیث و درایه الحدیث منقسم می گردد، زیرا آنچه را مربوط به سند (سلسله ناقلان) است، روایه الحدیث یا اصول الحدیث نامند و آنچه را مربوط به فهم کلام معصوم است درایه الحدیث گویند.
روایت الحدیث (اصول الحدیث) علمی است که از کیفیت اتصال احادیث به معصوم، از جهت احوال روات (که آیا ضابط و عادلند؟) و ازلحاظ کیفیت سند (که آیا متصل است یا منقطع؟) و غیر اینها گفتگومی کند.و خود شامل دو بخش است:1.علم رجال 2.مصطلح الحدیث.
درایه الحدیث (در مقابل روایه الحدیث) علمی است که از مفادالفاظ متن حدیث چون شرح لغات حدیث و بیان حال حدیث از لحاظ اطلاق و تقیید و عموم و خصوص و داشتن معارض و مانند اینها بحث می کند که مناسب است نام این قسمت را فقه الحدیث گذارند.بخش اول را اصول الحدیث نیز می نامند. (5) بخش روایت الحدیث یا اصول الحدیث چنان که گفتیم به دو رشته تقسیم شده است:1.علم رجال 2.مصطلح الحدیث.
1.چه آنکه اگر از احوال یکان یکان رجال سند از لحاظ عدالت آنان و وثوق و اعتماد به روایت و نقل آنها بحث شود، «علم رجال نامیده می شود.
2.و اگر از کیفیت نقل حدیث به توسط راویان از لحاظ اتصال وانقطاع زنجیره حدیث و یا داشتن سند و یا ارسال و مانند آن سخن رود، به مصطلح الحدیث و گاهی به درایه تعبیر نمایند. (6) (7) ولی نام اول با این عمل متناسب تر است، چه آنکه درایه به معنی علم و فهم معانی است و شناسائی اصطلاحات متناسب با نام (مصطلح الحدیث) است که موضوع بحث ما را تشکیل می دهد. (8)
مبادی علم مصطلح الحدیث
مبادی علم مصطلح الحدیث
متقدمان، معمولا در آغاز کتب درسی پس از تعریف علمی که موردبحث است، از سه چیز به اختصار یاد می کردند:1.موضوع 2.مدون ومخترع آن، 3.غرض و فایده از آموزش آن علم.گاهی نیز در مقدمه ازمبادی علم گفتگو می شد.مبادی مصطلح الحدیث، عبارت است ازعربیت (ادبیات عرب) و معرفت سیره رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و معرفت اجمالی اصولین (اصول دین و اصول فقه) و اطلاع مختصری از علم فقه(ر.ک:کشف الظنون، قائمه 635)
تعریف مصطلح الحدیث یا درایه
تعریف مصطلح الحدیث یا درایه
در تعریف این علم گفته اند:درایه علمی است که از سند حدیث و متن آن و چگونگی فرا گرفتن و آداب نقل حدیث گفتگو می کند. (9)
موضوع درایه عبارتست از سند و متن حدیث. (10)
مؤسس و مدون این علم، قاضی ابو محمد حسن بن عبد الرحمن رامهرمزی (11) متوفای سال 360 هجری) است (12) که در این باره، کتاب المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی را تالیف فرموده. (13)
فایده و غرض از این علم:معرفت و شناسایی احادیث مقبول ومردود است. (14)
سند حدیث، همان سلسله و زنجیره راویان است که متن حدیث رابه معصوم می رساند. (15)
زنجیره حدیث را از این جهت سند نامند که در مقام اثبات حدیث به گفته و نقل آنان استناد می شود، چه سند وسیله اعتماد به حدیث است، بنابر این کلمه سند از (فلان سند ای معتمد) اخذ شده (16) یا از این جهت است که حدیث به وسیله سند، اضافه و انتساب به معصوم پیدا می کند.
یقال:اسند الیه ای اضاف الیه.بعضی سند و اسناد را یکی دانسته اند، (17) ولی ظاهرا اسناد، نقل حدیث است با سند.
میر سید شریف و سیوطی و میرداماد فرموده اند:«الاسناد رفع الحدیث الی قائله بالتناول (اسناد رسانیدن حدیث است به گوینده اصلی آن به نقل هر طبقه از راویان برای طبقه بعدی) .
متن حدیث
متن حدیث
کلامی است که آخرین راوی نقل می کند و به تعبیر دیگر کلامی است که قوام معنی حدیث به آن می باشد، (18) خواه گفتار معصوم باشد یاحکایت کردار وی. (19)
کیفیت تحمل حدیث:مراد از آن، چگونگی فرا گرفتن حدیث است ازشیخ (استاد حدیث) ، که آیا به شنیدن از وی صورت گرفته یا به خواندن نزد وی یا به طور دیگر.
حدیث
و جمع آن احادیث آمده (21) و در اصطلاح، کلامی است که از قول یا فعل یاتقریر معصوم حکایت کند (22) و بر آن، خبر، سند، روایت، و اثر نیزاطلاق شده است.
بعضی حدیث را به کلام معصوم اختصاص داده و خبر را به آنچه ازغیر معصوم رسیده است اطلاق کرده اند، و به همین جهت، به مورخانی که واقعه را با سند نقل می کردند در مقابل محدثین، اخباری گویند. (23)
ظاهرا وجه تسمیه خبر به حدیث از آن جهت است که در مقابل قرآن که هر دو بیان احکام الهی است قرار گرفته، زیرا بیشتر اهل سنت، قایل به قدم قرآن می باشند و از این رو، احکامی را که از شخص پیغمبر صادر شده است (حدیث) در مقابل (کلام قدیم قرآن) نامیده اند. (24)
در مجمع البحرین حدیث را مرادف کلام دانسته و وجه تسمیه خبررا به این اسم، تجدد و حدوث آن گرفته است، البته وجه تسمیه مزبور، اختصاص به حدیث معصوم ندارد و هر سخنی متجدد و حادث است.
ممکن است از این لحاظ گفته پیغمبر و امام را حدیث نامند که درتشریع قوانین الهی تازگی و نوی دارد، چنان که قرآن نیز از این نظر تاره وحدیث است.آنجا که می فرماید: فلیاتوا بحدیث مثله (سوره طور، آیه 34) فبای حدیث بعده یؤمنون . (سوره مرسلات، آیه 50) . (25)
یا اصولا حدیث به همان معنای لغوی که کلام است، در حدیث پیغمبر و امام استعمال شده، منتهای ابتدا با اضافه به پیغمبر و امام (مثلاحدیث پیغمبر یا حدیث معصوم) گفته می شده و سپس به قرینه حال یامقال، با حذف مضاف الیه استعمال شده و کم کم در عرف محدثین به سر حد حقیقت رسیده و بدون قرینه، منصرف به همان معنا (حدیث)المعصوم ده است) . (26)
خبر
خبر به معنی مخبر به (یعنی چیزی که از آن اخبار شده) می باشد.در تاج العروس آمده:خبر چیزی است که از دیگری نقل شود و ادباء، قید«احتمال صدق و کذب را در آن اضافه کرده اند. (27) ولی در اصطلاح این فن مرادف حدیث استعمال شده است .
سنت
در لغت به معنی طریقه یا طریقه پسندیده است و در اینجا مراد از سنت همان گفتار (قول) و کردار (فعل) (28) معصوم یا عمل شخص دیگری است که در حضور وی انجام شود و آن جناب به زبان یا به سکوت خود، آن را امضا فرماید. (29) قسمت اخیر در اصطلاح، «تقریر»معصوم نامیده می شود و (به قول اهل سنت و بعض بزرگان) این تعریف درباره سخن ها و افعال عادی نیست، بلکه مراد افعال و اقوالی است که منشا حکم شرعی باشند. (30)
تقریر امام از آن جهت حجت است که معصوم، عمل منکری را تقریرو امضا نمی کند، مگر به عنوان تقیه که برای امام جایز است، (31) بنابر این، سنت در مقابل کتاب الله، به نفس فعل و تقریر، و به عبارت دیگر به آنچه طریقه معصوم و منتسب به اوست گفته می شود، (32) چنان که گاهی در مقابل فریضه و به معنی مستحب آمده است، ولی در علم الحدیث، نت بیشتر به همان معنای اول اطلاق گردیده است، لذا پاره ای ازکتب حدیثی مهم عامه، «سنن نامیده شده، مانند:سنن نسایی، سنن ابن ماجه، سنن بیهقی، چنان که در فقه، بیشتر به معنی دوم (مستحب) آمده.
روایت
روایت را به معنی حدیث گفته اند.در مجمع البحرین فرموده است:
روایت، خبری است که به طریق نقل به معصوم برسد.منتها روایت، در نقل شعر و قرائت قراء قرآن و مقالات ادب عربی بسیار اطلاق شده است. (33)
اثر
اثر را در کتب لغت (34) مرادف با حدیث و روایت و خبر بر شمرده اند، ولی بعضی (35) اثر را به آنچه از صحابه نقل شود، اختصاص داده اند (36) علامه قاسمی در قواعد التحدیث، اصطلاح مزبور را به محدثان خراسان نسبت می دهد.
حدیث قدسی
حدیث قدسی
عبارت از حدیثی است که پیغمبر از خداوند اخبار کند، بدین گونه که معنا و مضمون آن بر قلب پیغمبر القا می شود و پیغمبر با لفظ خود اداءمی نماید، (37) لذا در الفاظ آن تحدی و اعجاز نیست، به خلاف قرآن که به الفاظی مخصوص وحی شده که تغییر آن به لفظی دیگر جایز نیست ودیگران در آوردن مثل آن عاجزند.
تهانوی از فواید امیر حمید الدین، شش فرق برای قرآن و حدیث قدسی نقل کرده است:1.قرآن معجزه است به خلاف حدیث قدسی، 2.قرائت نماز جز به قرآن صحیح نیست، 3.منکر قرآن کافر شمرده می شود به خلاف منکر حدیث قدسی، 4.قرآن به وساطت جبراییل وحی می شود، به خلاف حدیث قدسی، 5.قرآن به الفاظ مخصوص ازلوح محفوظ وحی می شود، ولی در حدیث قدسی ممکن است لفظ از پیغمبرباشد، 6.مس قرآن بدون طهارت روا نیست، به خلاف حدیث قدسی.
در قواعد التحدیث (ص 65) وجه دیگری برای فرق بین قرآن وحدیث قدسی یاد شده است و آن این است که در ایصال آن به پیغمبر، کیفیت خاصی شرط نیست، چه ممکن است در رؤیا به پیغمبر القاءشود یا به لسان ملک در بیداری یا به القاء در خاطر«القاء در روع .
ابن حجر هیثمی (در شرح اربعین نووی ضمن شرح حدیث ابی ذر)می گوید:مجموع احادیث قدسیه ای که از پیغمبر نقل شده، بالغ بریکصد حدیث است که بعضی آنها را در مجموعه ای گرد آورده اند.
استاد محمد الصباغ در کتاب (الحدیث النبوی، ص 31) فرموده:به سال 1389 المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه در مصر چهار صدحدیث قدسی از کتب سته و موطاء جمع آورده و ضمن دو جلد به نام(الاحادیث القدسیه) انتشار داده است.
از دانشمندان شیعی، شیخ حر عاملی (متوفای 1104 ه.) نیز کتابی به نام (الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه در احادیث قدسیه-که بیشتر از طریق امامیه نقل شده-گرد آورده که به سال 1302 ه.در بمبئی و اخیرا در نجف چاپ شده است.
کیفیت استعمال این الفاظ
کیفیت استعمال این الفاظ
«حدیث از باب تفعیل و«مشدد»آمده.گفته می شود:حدثه بکذا وحدثه کذا، ای اخبره به. (38)
«خبر»از باب تفعیل و افعال هر دو آمده که گفته می شود:خبره واخبره الشی ء و بالشی ء: انباه به.
«روایت فقط از ثلاثی مجرد از باب ضرب استعمال شده است.منتهامحدثین جایی که راوی به تنهایی حدیثی را از استاد (شیخ) شنیده باشد«حدثنی و هنگامی که دیگری در شنیدن (سماع) شرکت داشته باشد«حدثنا»استعمال نموده اند و در خبر اگر بر شیخ قرائت شده، «اخبرنی وچنانچه دیگری با وی شرکت داشته اخبرنا»به کار برده اند. (39)
پی نوشتها:
1.فعل امام چنانچه به عنوان بیان حکمی صادر شود، حجت خواهد بود، ولی اگر امام ابتداء عملی را به جا آورد حجت نخواهد بود، منتها نفس فعل امام دلالت بر جواز آن عمل می کند و اگر در عبادات باشد، رجحان عمل را می رساند.
2.مراد از احوال معصوم، بیشتر همان تقریر و امضای عملی و به عبارت دیگر، سکوت وی در مقابل عملی است که فردی به عنوان مشروعیت در محضرامام انجام می دهد. تقریر امام از آن رو حجت است که معصوم، ناشایستی را امضانمی فرماید.
3.شرح صحیح بخاری از کرمانی، کشف الظنون، قائمه 635، کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 281. وصول الاخیار، ص 77 با تصرف نویسنده.
4.ابن جماعه، به نقل سیوطی در«تدریب الراوی ، ص 5.
زرقانی می فرماید:علم الحدیث علم بقوانین یعرف بها احوال السند و المتن من صحه و حسن و ضعف و علو و نزول و کیفیه التحمل و الاداء و صفات الرجال(شرح بیقونیه ص 9).
علوم حدیث عبارت است از:
علوم حدیث عبارت است از:
1مصطلح الحدیث، 2.تاریخ الرجال، 3.علم جرح و تعدیل، 4.مختلف الحدیث، 5.علل الحدیث، 6. ناسخ و منسوخ، 7.غریب الحدیث که در هر یک کتابهایی تصنیف و تالیف شده است.برای شناسایی اجمالی هر یک از اقسام مزبور رجوع فرمایید به کتاب(الحدیث النبوی).
5.در اینجا مناسب است تعریف علم الحدیث را از عبارت بزرگان، بیاوریم:
عز الدین بن جماعه می فرماید:علم الحدیث علم بقوانین یعرف بها احوال السند والمتن.و موضوعه السند و المتن.و غایته معرفه الصحیح من غیره.
این اکفانی می فرماید:علم الدرایه علم یعرف منه حقیقه الروایه و شروطها وانواعها و احکامها و حال الرواه و شروطهم و اصناف المرویات و ما یتعلق بها.
سیوطی در شرح عبارت بالا می نویسد:حقیقه الراوی نقل السنه و نحوها وشروطها:تحمل راویها لما یرویه بنوع من انواع التحمل من سماع او عرض او اجازه و نحوها.و انواعها:الاتصال و الانقطاع و نحوها.و احکامها:القبول و الرد.و حال الرواه: العداله و الجرح.و شروطهم فی التحمل فی الاداء و اصناف المرویات:
المصنفات من المسانید و المعاجم و الاجزاء و غیرها.و ما یتعلق بها:هو معرفه اصطلاح اهلها.(نقل از تدریب الراوی، ص 5 و قواعد التحدیث ص 75).
6.ابن اکفانی مصطلح الحدیث را درایه الحدیث نامیده(مقدمه تحفه الاحوزی صفحه 2).ابن اکفانی که گاهی به اکفانی نیز خوانده می شود، از علمای بخارا است که در حکمت و ریاضیات و طب و تاریخ و حدیث استاد بوده است.
نامش محمد بن ابراهیم و کنیه اش شمس الدین و وفاتش در 749 ه.واقع شده است.از تالیفات مهم وی که چاپ شده، ارشاد القاصد در علوم گوناگون است(ریحانه الادب).
7.فرق بین علم رجال و درایه این است که در درایه، از احوال سند حدیث به طور اجمال گفتگو می کنند، به خلاف علم رجال که در آن به تفصیل از یکان یکان افراد سلسله سند، بحث می شود و به عبارت دیگر بحث در علم درایه کبروی و درعلم رجال صغروی است.
در تعریف علم رجال گفته اند:«ما وضع لتشخیص روایت الحدیث ذاتا ووصفا»(و مراد از وصف، بیان مدح و ذمی است که نسبت به آنان رسیده).
8.چنان که در خبر آمده:«حدیث تدریه خیر من الف ترویه .نیز از حضرت باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:«اعرف منازل الشیعه علی قدر روایتهم و معرفتهم. فان المعرفه هی الدرایه للروایه و بالدرایات للروایات یرتقی المؤمن الی اقصی درجات الایمان (نوادر فیض، ص 31).
9.هو علم یبحث عن سند الحدیث و متنه و کیفیه تحمله و آداب نقله(وجیزه شیخ بهایی-مقباس الدرایه و هدیه المحصلین).
هو علم یتعرف منه انواع الروایه و احکامها و شروط الرواه و اصناف المرویات و استخراج معانیها(تحفه الاحوزی، مقدمه)شهید ثانی درایه را چنین تعریف نموده است: هو علم، یبحث فیه عن متن الحدیث و طرقه و ما یحتاج الیه من شرائط القبول و الرد(درایه شهید، ص 1).
10.شهید ثانی موضوع درایه را راوی و مروی دانسته است و قبل از وی ابن حجر در تعریف علم الحدیث فرموده:معرفه القواعد المعرفه بحال الراوی والمروی(تدریب الراوی، ص 5)البته باید دانست که متن حدیث که موضوع درایه است، از لحاظ سند مورد بحث واقع می شود، بنابر این، سند و متن با این لحاظهمان راوی و مروی خواهد بود.
11.ر.ک:دایره المعارف فرید وجدی، مقدمه معرفه علوم الحدیث حاکم نیشابوری، علم الحدیث تالیف نگارنده و تدریب الراوی.
12.کشف الظنون، مقدمه کتاب(المحدث الفاضل بین الراوی و الواعی).
13.از این کتاب، نسخه ای در کتابخانه آستان قدس رضوی است و نیز نسخه عکسی در دو جلد به اسماع مورخ 568 ه.از روی نسخه کتابخانه امیر فاروق، دردار الکتب المصریه قاهره موجود است و اخیرا نیز چاپ شده است.
14.درایه شهید:«و غایته معرفه الصحیح من غیره (تدریب الروای، ص 5).
15.و السند طریق المتن و هو جمله من رواه(درایه شهید).
و سلسله رواته الی المعصوم سنده(وجیزه).
و السند الاخبار عن طریق المتن کالاسناد لدی فریق(السیوطی).هو الاخبار عن طریق المتن(ابن جماعه و طیبی).
16.فسمی الاخبار عن طریق المتن سندا لاعتماد الحفاظ فی صحه الحدیث وضعفه علیه(تدریب الراوی، ص 4).
17.ابن جماعه گوید:المحدثون یستعملون السند و الاسناد لشی ء واحد(تدریب، ص 5).
18.ما یتقوم به الحدیث، متنه(وجیزه)و قال ابن جماعه:هو ما ینتهی الیه غایه السند من الکلام(تدریب ص 6).
19.پشت اسب و مانند آن را از حیوانات، «متن نامند و الفاظ حدیث را از این جهت متن نامند که مانند پشت اسب، استفاده از حدیث بدان قوام دارد(ر.ک:
مقباس الدرایه).
20.در قاموس آمده:الحدیث:الخبر و الجدید.در مصباح المنیر فرموده:
الحدیث ما یتحدث به و ینقل.در مجمع البحرین حدیث را مرادف کلام دانسته.درتدریب الراوی و کاشف اصطلاحات الفنون فرموده:الحدیث لغه، ضد القدیم.ویستعمل فی قلیل الکلام و کثیره.
21.قراء گوید:واحد احادیث، «احدوثه است، ولی بر خلاف قاعده در جمع حدیث استعمال شده است.صاحب کاشف احادیث را اسم جمع دانسته.ابوحیان آن را جمع حدیث، ولی بر خلاف قاعده گرفته، مانند اباطیل جمع باطل(قواعدالتحدیث).
22.وجیزه شیخ بهایی.بنابر این تعریف، اطلاق حدیث بر کلام غیر معصوم مجازی است و طبق این تعریف، حدیث موقوف را که از مصاحب معصوم نقل شود، باید خارج دانست، ولی میر سید شریف در خلاصه می فرماید:الحدیث اعم من ان یکون قول الرسول او الصحابی او التابعین و فعلهم و تقریرهم.
23.شرح نخبه، ص 3-درایه شهید، ص 3-تدریب الراوی، ص 6.در کتاب اخیر نقل نموده که فقهای خراسان، حدیث موقوف را اثر و حدیث مرفوع را خبرمی نامیدند.
24.فتح الباری، ج 1.
25.علم الحدیث، ص 3.
26.در قواعد التحدیث، در وجه تسمیه حدیث دو احتمال ذکر شده است که به نظر صحیح نیامد.1.چون حروف متعاقب یکدیگر می آیند و قهرا حرف بعدی پس از حرف قبلی استعمال شده است.2.چون شنیدن حدیث، معنا و مفهوم آن رادر قلب احداث می نماید.
27.یعنی خبر چیزی است که از دیگری نقل شود و با چشم پوشی از حال ناقل(و به خودی خود) احتمال درستی و نادرستی در آن داده شود.
28.فعل امام چنانچه به عنوان بیان حکمی صادر شود، حجت خواهد بود، ولی اگر ابتداءا عملی را به جا آورد حجت نیست، منتها نفس فعل امام دلالت برجواز آن عمل می کند و اگر در عبادات باشد، رجحان عمل را نیز می رساند.
29.(السنه)هی طریقه النبی صلی الله علیه و اله و سلم و الامام المحکیه عنه...و هی قول و فعل و تقریر(وصول الاخیار، ص 72).
30.قال فی الفصول:یطلق الخبر و یراد به ما یرادف الحدیث...و عرف بانه، یحکی قول المعصوم او فعله او تقریره غیر قرآن و لا عادی، و سمی عندهم(ای اهل الدرایه)ذلک سنه... قولهم و لا عادی یخرج حکایه افعالهم و اقوالهم العادیه.و قال صاحب القوانین:السنه و هو قول المعصوم او فعل او تقریر الغیر العادیات.
31.وصول الاخیار، ص 76.
32.اما نفس الفعل و التقریر فیطلق علیهما اسم السنه لا الحدیث، (وجیزه).
33.حتی بعضی بزرگان ادب را با لقب(راویه)ستوده اند، مانند حماد راویه(ای کثیر الروایه)
34.صحاح اللغه-قاموس اللغه-مجمع الحرین-المنجد.یقال اثرت الحدیث به معنی رویته(تدریب، ص 6).
35.شیخ بهایی در وجیزه و شهید ثانی در درایه، ص 4، گر چه به عقیده شهید، اثر اعم از حدیث و خبر است.
36.الاثار:هی اقوال الصحابه و التابعین و افعالهم(وصول الاخیار، ص 72)ویقال للاخیرین(ای الموقوف و المقطوع)الاثر(شرح نخبه، ص 48).
37.هو ما یحکی کلامه تعالی غیر متحد بشی ء، نحو قال الله تعالی:الصوم لی و انا اجزی علیه(وجیزه).هو الذی یرویه النبی عن ربه(کشاف اصطلاحات الفنون).
38.مراد از تحدیث، اخبار محدث است آنچه را که از شیخ شنیده است.(کشاف اصطلاحات الفنون).
39.علم الحدیث، ص 6.
اختصار سند
اختصار سند
راویان و ناقلین حدیث، معمولا برای حکایت و نقل حدیث از مروی عنه، لفظ حدثنی یا«اخبرنی فلان را به کار می برده اند و گاهی برای اختصار، به لفظ عن فلان با حذف فعل اکتفا شده است.
در کتب متاخرین، برای تعبیر از حدثنا و اخبرنا و همچنین حدثنی واخبرنی علایم اختصاری خاصی وضع و استعمال شده است بدین قرار:
(ثنا) و (نا) در حدثنا، (انا) در اخبرنا، (ح) در حیلوله.چه اگر محدث متنی را به دو سند نقل نماید هنگام انتقال از سندی به سند دیگر، «ح می نویسد.این حرف، رمزی است برای تحویل، به معنی انتقال، یاحیلوله به معنی فاصله و حاجز شدن، و نیز معمولا در ضمن سلسله سند حدیث، لفظ قال را که تکرار می شود، حذف می کنند، مثلامحمد بن یعقوب قال حدثنی علی بن ابراهیم، (قال قال) حدثنی ابی ابراهیم بن هاشم...که در جمله (قال قال) اول را حذف و به یک (قال) اکتفا می کنند.
متاخرین طریقه دیگری در اختصار به کار برده اند و آن این است که فقط نام کسی را که از وی حدیث نقل شده ذکر و به کیفیت (صحیح، حسن، موثق و غیره) اشاره و سپس متن حدیث را از آخرین راوی یا از معصوم نقل می نمایند.
گاهی نیز در چند حدیث که از یک اصل یا یک راوی نقل شده، دراولین حدیث، سلسله روات، آورده شده، و در بقیه به لفظ (و بهذاالاسناد) از ذکر سلسله روات صرفنظر گردیده است. (1)
طبقه
در اصطلاح، جماعتی را گویند که در یک عصر بوده و قریب السن باشندو همچنین در ملاقات مشایخ و اخذ حدیث از استاد شریک باشند.
صحابه
جمع صاحب (2) به معنی ملازم و معاشر آمده، و«صحابی نیز به همین معنی آمده است.صحابه در جمع صحابی نیز استعمال شده است. (3) صحابی در اصطلاح به کسی گویند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم را در حال اسلام دیدار کرده باشد. (4)
شماره اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم هنگام فوت آن حضرت، بالغ بریکصد و چهارده هزار نفر بوده است که از آن میان در حدود یکصد هزارنفر از آن جناب، استماع حدیث کرده اند. (5) .
و آخرین کسی که از آنان درگذشت، ابوالطفیل، عامربن واثله بود که به سال 110 هجری وفات کرد.وی هشت سال از حیات پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم رادرک کرده بود.
اما صحابی معمولا به کسی می گویند که مدتی درک محضر امام نموده و از آن جناب نقل حدیث کرده باشد، گر چه به امامت ائمه معتقد نباشد، ولی در عرف مردم، لفظ صحابی را به کسی که اختصاص به امام داشته و به او ارادت می ورزیده، اطلاق می کنند.
تابعین و تبع تابعین (اتباع) :
تابعین جمع تابعی است. (6) تابعی کسی است که خودش پیغمبر را دیدار نکرده باشد، یا اگر دیده باشد، در حال ملاقات مسلمان نبوده، ولی اصحاب آن حضرت را در حال اسلام درک نموده باشد و چنانچه کسی هیچ یک از صحابه را در حال اسلام ندیده باشد، ولی تابعین را (در حال اسلام) ملاقات کرده باشد، وی را تبع تابعین (جمع:اتباع) نامند. (7) بعضی، اتباع را لقب کسانی می دانند که فقط تبع تابعین را درک کرده باشند.
مخضرم
مخضرم، به فتح راء یا کسر آن (8) به کسانی که اسلام و جاهلیت را درک نموده ولی به شرف صحبت رسول اکرم نایل نشده اند، اطلاق شده است. (9)
بنابر این مخضرمین در شمار تابعین، معدودند، مانند شریح قاضی.
حاکم در علوم الحدیث، نام جمعی از مخضرمین را ذکر فرموده.شهیدثانی فرماید: مخضرمین بالغ بر بیست نفرند (شرح بدایه ص 104) .
مولی
این لفظ که در سند احادیث زیاد آمده (مولی فلان) به یکی از سه معنااستعمال شده است:
1.صاحب ولاء عتق (که مالک بنده، پس از آزاد ساختن وی، بر اوولاء عتق و آزاد کردن دارد و در شرع احکامی بر آن جاری است.) مثلااگر بنده آزاد شده مزبور، پس از کسب ثروت بمیرد و وارثی نداشته باشد، مولای سابقش که وی را آزاد کرده از او ارث می برد.
2.ولاء حلف (هم پیمانی) مانند امام مالک (صاحب موطا) که ازقبیله حمیر است، ولی چون حمیر با قبیله تیم که از قریش است، هم پیمان می باشند، وی را تیمی نیز گفته اند.
3.ولاء اسلام، مانند بخاری (صاحب صحیح) که چون جدش مغیره به دست یمان بن اخنس جعفی اسلام آورده وی را بخاری جعفی می گویند.
سیوطی در الفیه گوید:
ولاء عتاقه ولاء حلف ولاء اسلام کمثل الجعفی
مملی
کسی است که حدیث را املاء (دیکته) می کند. (10)
مستملی
کسی است که تقاضای املاء حدیث از شیخ نماید.
معمولا این کلمه در مورد مجالس بزرگ درس حدیث که صدای شیخ(استاد) به تمام طالبین نمی رسد، استعمال می گردد.زیرا در این صورت یک یا چند تن، آنچه را از شیخ می شنوند برای دیگران دیکته می کنند. (11)
مسند
به کسر نون، اصطلاحا به کسی گویند که حدیث را با سند نقل کند، چه از کیفیت سند اطلاع داشته باشد، و چه فقط ناقل و راوی آن باشد. (12)
محدث
معمولا به کسی اطلاق می شود که حدیث را با سلسله سند نقل نماید ودر فهم آن کوشا باشد. (13) و اصطلاحا کسی را گویند که اسانید را شناخته و به علل و نقایص حدیث آشنایی داشته باشد و اسماء راویان و حال آنان را بداند و مقدار معتنابهی از متون احادیث را حفظ باشد. (14)
شیخ حدیث (جمع:مشایخ) :
به معنی استاد روایت و کسی است که از وی حدیث را فرا می گیرند، ولی معمولا بر کسانی اطلاق می شود که در این علم مرجع باشند.
مشیخه
معمولا این لفظ را مرادف مشایخ، استعمال می کنند، ولی میرداماد در(الرواشح السماویه ص 75) فرموده:مشیخه به سکون شین و فتح میم و یاء، جمع شیخ و به کسی شین اسم مکان از کلمه (شیخ) و به معنی کتابی است که در طی آن شیوخ و سلسله اسناد حدیث، ذکر شده باشد.
حافظ (جمع:حفاظ)
حافظ کسی است که بر سنن رسول اکرم احاطه داشته باشد و موارداتفاق و اختلاف آن را بداند و به احوال راویان و طبقات مشایخ حدیث کاملا مطلع باشد. (15)
مخرج و مخرج
نوعا پس از ذکر حدیث، این عبارت دیده می شود: (خرجه فلان) یا(اخرجه فلان) علامه قاسمی تخریج و اخراج را به معنی آوردن درکتاب دانسته که بنابر این، مخرج یا مخرج کسی است که حدیث را درکتاب خود ذکر کرده باشد، مانند کلینی در کافی و بخاری در صحیح خود، ولی میرداماد فرموده:تخریج متن حدیث، عبارت است از نقل موضع حاجت از آن، و اخراج حدیث، نقل تمام حدیث است.معنی دیگری نیز برای این دو لفظ یاد نموده:که تخریج، استخراج حدیثی است از کتب به سند صحیح تر و متن محکم تر، ولی اخراج، مطلق نقل حدیثی از کتاب است.
مخرج
مخرج به صیغه (اسم مکان) به معنی روات حدیث است.گفته می شود:عرف مخرجه، یعنی رجالی که آن را نقل کرده اند، معلومند. (16)
عده
اصطلاحا به جماعتی از مشایخ حدیث اطلاق می شود که به توسط آنان حدیث نقل گردیده، مانند عده کلینی. (17)
اصحاب اجماع
اصحاب اجماع
چون نسبت به مرویات چند تن از مشایخ حدیث امامیه اجمالا ادعای اجماع بر صحت شده است، نامبردگان به اصحاب اجماع، معروف گردیده اند.
اصل عبارتی که در این باره نقل شده، از کسی است که فرموده: (قداجمعت الصحابه علی تصحیح ما یصح عنهم و الاقرار لهم بالفقه و الفضل والضبط و الثقه و ان کانت روایتهم بارسال او رفع او عمن یسمونه و هو لیس بمعروف الحال، و لمه منهم فی انفسهم فاسد العقیده)ترجمه:اصحاب ما اجماع و اتفاق دارند روایتی را که از این جمع به صحت پیوسته، صحیح شمارند و همه بر فقه و فضل و ضبط و وثوق آنان اقراردارند، گر چه روایتی را که آنان از معصوم نقل کنند، مرسل یا مرفوع یا مجهول باشد، علاوه که بعض از این جمع پیرو مذاهب نادرست اند.
افراد مزبور جمعا 18 نفر و در سه طبقه اند:
1.شش نفر از اصحاب حضرت باقر و صادق به شرح زیر:
زراره بن اعین، معروف به خربوذ، یزید بن معاویه عجلی، ابو بصیراسدی (یا مرادی) ، فضیل بن یسار، محمد بن مسلم طائفی.
2.شش نفر از اصحاب حضرت صادق (به تنهایی) ، با این اسامی:
جمیل بن دراج، عبد الله بن مسکان، عبد الله بن بکیر، حماد بن عیسی، ابان بن عثمان، حماد بن عثمان.
3.شش نفر از اصحاب حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا به نامهای زیر:
یونس بن عبد الرحمن، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبد الله بن مغیره، حسن بن محبوب (یا حسن بن علی بن فضال یا فضاله بن ایوب یا فضاله بن عثمان) ، بزنطی.
ظاهرا منظور کشی آن است که اگر روایتی به سند صحیح از یکی ازاین جمع نقل شود، گر چه بقیه سند تا به معصوم صحیح نباشد یا به طور مرسل روایت کرده باشند، مورد قبول و متصف به صحت است، زیرا جماعت مزبور جز از ثقات، نقل حدیث نمی کرده اند. (ر.ک: رواشح السماویه ص 48-رجال بو علی ص 9-علم الحدیث ذیل ص 119) .
اصل، کتاب، مصنف
اصل، کتاب، مصنف
اصل، در اصطلاح علمای حدیث مجموعه ای از روایات است که راوی بلاواسطه از لسان امام علیه السلام شنیده و ضبط نموده باشد، ولی چنانچه به واسطه کتاب دیگر (که از امام اخذ شده) مجموعه ای گرد آورد، به این مجموعه فرع و به مرجع اولی اصل گویند، (18) یا منظور از اصل، مجرد کلام امام علیه السلام است در مقابل کتاب و مصنف که در آنها علاوه بر کلام ائمه، از خودمؤلف نیز بیاناتی هست. (برای توضیح بیشتر، ر.ک: علم الحدیث ص 51) .
جامع (جمع:جوامع)
کتاب حدیثی را گویند که شامل جمیع ابواب حدیث باشد.ابواب مزبورعبارت است از:1. باب عقائد، 2.باب احکام، 3.باب رقاق، 4.باب آداب خوردن و آشامیدن، 5.باب تفسیر، 6. باب تاریخ و سیره، 7.
باب سفر و نشستن و برخاستن (که به باب شمایل معروف است) ، 8.
باب فتن، و بعضی باب مناقب و مثالب را نیز ضمیمه کرده اند.
گاهی نیز جوامع حدیث بر کتبی که از اصل های حدیثی تدوین شده و سعی شده است که حاوی مجموعه احادیث باشد، اطلاق گردیده است، ولی در اصطلاح متاخرین امامیه منظور از جوامع حدیث، کتب اربعه حدیث شیعه است و با قید جوامع متاخره، منظور کتاب وافی ووسائل الشیعه و بحار الانوار می باشد.
مسند (جمع:مسانید)
مسند کتاب حدیثی است که در آن روایات به ترتیب صحابه (چه به حسب حروف تهجی نام آنان و چه به مراتب مسابقه اسلامی)جمع آوری شده باشد مانند، مسند ابن حنبل.
تبصره 1.اول کسی که به این ترتیب احادیث را گردآوری کرد، ابو داودطیالسی (متوفای 204 ه.) است که دیگران از وی اقتباس نمودند.بزرگترین مسانید، مسند امام احمد بن حنبل (متوفای 241 ه.) است که شامل بیش ازسی هزار حدیث می باشد.نام مهم ترین مسندها را در فواید آخر کتاب ببینید.
معجم (جمع:معاجم)
کتاب حدیثی است که احادیث آن، به ترتیب نام صحابه یا شیوخ یابلدان یا قبایل جمع آوری شده باشد، (19) ولی بیشتر بر کتابی که احادیث آن به ترتیب حروف تهجی آورده شده، اطلاق می شود، مانند معجم طبرانی.
مستدرک
مستدرک
کتابی است که به عنوان متمم کتابی دیگر و با همان شروط، احادیثی را که از کتاب سلف فوت شده، گردآوری نموده باشد، مانند مستدرک صحیحین از حاکم نیشابوری و مستدرک وسائل الشیعه از محدث نوری.
مستخرج (جمع:مستخرجات)
کتابی است که نویسنده، روایات کتاب حدیثی را به غیر از اسنادصاحب کتاب، بلکه با سندی که خود از شیوخ خویش برای آن حدیث می داند، ولی به یکی از شیوخ صاحب کتاب می رسد، (20) نقل کند، مانند مستخرج ابی بکر اسماعیلی نسبت به صحیح بخاری و مستخرج ابی عوانه نسبت به صحیح مسلم. (21)
جزء (جمع:اجزاء)
مجموعه حدیثی است که فقط از یک شیخ نقل گردیده یا در پیرامون یک مطلب جمع آوری شده باشد، مانند جزء سیوطی در صلوه ضحی و از همین باب است، احادیث عددیه چون ثنائیات و ثلاثیات، مانند اجزاء خصال شیخ صدوق و اثنی عشریه ابن قاسم عاملی.
نوادر
وحید بهبهانی در معنی آن فرموده:ظاهرا کتابی است که در آن احادیث متفرقی-که به واسطه کمی و قلت تحت عنوان بابی قرار نمی گیردجمع آوری شده باشد، چنان که در کتب متداول نیز مشاهده می شود که معمولا بابی برای نوادر اخبار باز می گذارند.
ولی بعض افاضل گوید:معمولا برای روات تا به معصوم، طریق خاصی بوده که به همان وسایط، نقل حدیث می کرده اند، بنابر این، چنانچه به غیر طریق مزبور روایتی نقل کنند، آن را نوادر نامند.
به نظر می رسید که معنی اخیر، اصطلاح روات و اصحاب ائمه باشد، چنان که در مجامع حدیث به معنی اول آمده.
امالی
امالی
غالبا به کتاب حدیثی اطلاق می شود که شیخ حدیث، در مجالس متعدد آن را املاء فرموده باشد و از این رو، آن را مجالس نیز نامند.
امالی از نظر قوت اعتبار و دوری از احتمال سهو و نسیان، نظیر اصل است، خاصه اگر املاء شیخ از روی کتاب مصحح، یا مستند به حافظه اوباشد. (مشروط بر اینکه اطمینان به حافظه وی داشته باشیم) .
پی نوشتها:
1.غیر از آنچه گفتیم، طریق خاصی در کیفیت اختصار سند نزد شیخ صدوق وشیخ طوسی در کتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب تهذیب معمول است که خلاصه آن را در علم الحدیث(تالیف نگارنده، ص 8)می توان دید.
2.المنجد، و نیز در منتهی الارب می فرماید:جمع فاعل، بر وزن فعاله منحصر به همین لفظ است، البته در جمع صاحب، صحب و اصحاب نیز استعمال شده است.
3.المنجد-المعجم الوسیط.
4.الصحابی:هو من لقی النبی صلی الله علیه و اله و سلم مؤمنا به و مات علی الایمان(درایه شهید و هدیه المحصلین).الصحابی مسلم رای النبی.و قال الاصولیون:من طالت مجالسته(خلاصه میر سید شریف).الصحابی من رای رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم فی حال اسلام الراوی و ان لم تطل صحبته(اختصار علوم الحدیث، ص 179).
5.الاصابه فی معرفه الصاحبه، ص 4.
6.(منتهی الارب).این جمع بر خلاف قیاس آمده است، چه در جمع تابعی می بایست تابعیین گفت.
7.مراتب تابعین و اتباع نیز مختلف است که می توان چنین خلاصه کرد:1.کبار تابعین چون سعید بن مسیب، 2.طبقه وسطی چون حسن بصری و ابن سیرین، 3.کسانی که بیشتر روایتشان از طبقه اول است مانند زهری و قتاده، 4.کسانی که بیشتر از یک یا دو تن صحابی را درک نکرده اند، 5.کسانی که همزمان دسته اخیربوده، ولی به ملاقات صحابه نایل نشده اند، مانند ابن جریج، 6.کبار اتباع تابعین، مانند مالک بن انس و سفیان ثوری(نقل به اختصار از تقریب التهذیب، ص 6/1).
8.کشاف اصطلاحات الفنون.
9.در وجه اشتقاق آن گفته اند که اهل جاهلیت پس از قبول اسلام، گوش شتران خود را می بریدند تا در جنگ های مسلمانان با کفار مشخص بوده و جزءغنائم برده نشود و چنین شتری را مخضرم می نامیدند.(علوم الحدیث حاکم، ص 44).شهید ثانی فرماید:خضرم، ای قطع بین نظرائه.تهانوی گوید:اشتقاقه من قولهم لحم مخضرم، ای لا یدری من ذکر او انثی، لتزددهم بین الطبقتین.
10.املاء و املال هر دو به این معنی استعمال شده است.در قرآن مجید آمده:
فهی تملی علیه بکره و اصیلا(سوره فرقان، آیه 6)و لیملل الذی علیه الحق(بقره، 2).
11.علم الحدیث.
12.تدریب الراوی، ص 4، طبع اول مصر در 1307.
13.من تحمل الحدیث روایه و اعتنی به درایه، هو المحدث(کشاف اصطلاحات الفنون).
14.ابن سید الناس فرموده:اما المحدث فی عصرنا فهو من اشتغل بالحدیث روایه و درایه و جمع رواه و اصطلع علی کثیر من الرواه و الروایات فی عصره(تدریب الراوی، ص 7)قال الزرکشی:اما الفقهاء فاسم المحدث عندهم لا یطلق الا علی من حفظ سند الحدیث و علم عداله رجاله و جرحها دون المقتصر علی السماع.(تدریب الراوی، ص 5).
15.ابو شامه گوید، علوم حدیث سه است:الف)حفظ متون و شناسایی غریب الحدیث و فهم آن. ب)حفظ اسانید و معرفت رجال سند.ج)جمع حدیث و سماع و نوشتن آن.ابن حجر پس از نقل کلام وی گوید:هر کس این سه فن را جامع باشد، محدث کامل است و گر نه در مرتبه پایین تری قرار دارد.(قواعد التحدیث، صفحه 77).
16.قواعد التحدیث.
17.کلینی در صدر سند قسمتی از احادیث کتاب کافی، سلسله سند را به(عده من اصحابنا) افتتاح می کند.
عده مزبور به تفاوت از سه جماعت تشکیل می شود که ما نام آنان را در علم الحدیث ص 173، آورده ایم و مرحوم حجه الاسلام رشتی یکی از رسائل رجالیه خود را به شرح حال عده کلینی اختصاص داده است.و محقق کنی در توضیح المقال و علامه در فایده سوم خلاصه الاقوال فصلی در این خصوص مرقوم داشته اند.
در این ارجوزه اسامی عده کلینی آورده شده است:
عده احمد بن عیس بالعدد خمسه اشخاص بهم تم السند علی العلیی 1 و العطار 2 ثم ابن ادریس 3 و هم اخیار ثم ابن کوره 4 کذا ابن موسی 5 فهؤلاء عده ابن عیسی و ان عده التی عن سهل 6 من کان فیه الامر غیر سهل ابن عقیل 7 و ابن عون الاسدی 8 کذا علی 9 بعد مع محمد 10 و عده البرقی و هو احمد 11 علی ابن الحسن و احمد 12 و بعد ذین ابن اذینه عنی و ابن ابراهیم 13 و اسمه علی
1.ابن ابراهیم، 2.محمد بن یحیی، 3.احمد بن ادریس الاشعری القمی، 4.داوود، 5.علی الکمدانی، 6.بنزیاد، 7.محمد، 8.جعفر، 9.ابن محمد بن علان خال محمد بن یعقوب، 10.ابن الحسن الصفار، 11.ابن خالد، 12.ابن محمد، 13.ابن هاشم القمی.
18.الذریعه ج 2، ص 126، علم الحدیث-رجال بو علی، ص 11-توضیح المقال کنی، ص 49(طبع ضمیمه رجال بو علی).و کان قد استقر امر المتقدمین علی اربعماه مصنف لاربعماه مصنف سموها الاصول، فکان علیها اعتمادهم ثم تداعت الحال الی ذهاب معظم تلک الاصول، و لخصها جماعه فی کتب خاصه تقریبا علی المتناول(درایه شهید، ص 19).
19.تدریب الراوی، ص 33.
20.تدریب الراوی، ص 33.
21.دیگر از مستخرجات صحیح بخاری.مستخرج برقانی و ابی احمد غطریفی و ابی عبد الله بن ابی ذهب و ابی بکر بن مردویه است.و از مستخرجات صحیح مسلم، مستخرج ابی جعفر بن حمدان و ابی بکر محمد بن رجاء نیشابوری و ابی بکر جوزقی و ابی حامد شاذکی و ابی الوالد قرشی و ابی عمران جوینی و ابی نصر طوسی و ابی سعید حیری است(ر.ک:تدریب الراوی، ص 33).
انواع اصطلاحات حدیث
انواع اصطلاحات حدیث
اصطلاحات حدیث نوعا مربوط به کیفیت سلسله سند است و دراغلب آنها بین فریقین (شیعه و اهل سنت) اختلاف نیست.انواع این اصطلاحات به نقل سیوطی (در تدریب الراوی از ابن صلاح و نواوی وبه نقل وی از حازمی (در کتاب العجاله) بالغ بر صد نوع است. (1)
شهید ثانی، مجموع اصطلاحات حدیث را سی نوع شمرده، ولی تمام اقسام مزبور، ضمن صحیح و حسن و موثق و ضعیف مندرج است، (2) لذا اقسام چهارگانه مزبور را انواع اصلیه حدیث گویند و این چهار نوع تحت عنوان متواتر و آحاد داخل است.
متواتر و آحاد
در هر طبقه، خبر یا به وسیله افراد زیادی نقل شده که معمولا هم آهنگی و اتفاق آنان بر دروغ ممکن نیست. (3) و یا فقط یک یا چند نفر که به خودی خود از گفته آنان علم به مضمون خبر حاصل نمی شود، آن رانقل کرده اند.قسم اول را خبر متواتر و دوم را خبر واحد یا آحادمی نامند.
پیدا است که خبر متواتر، مفید علم به مضمون آن است (یعنی قهرااز خبر متواتر، علم به مفاد آن حاصل می شود) منتها برای حصول علم از خبر متواتر شرایطی گفته اند. (4)
شرایط مزبور از این قرار است:
1.قبلا شنونده عالم به مفاد خبر نباشد، زیرا با اطلاع قبلی ازمضمون خبر، حصول علم از ناحیه متواتر به منزله تحصیل حاصل است.
2.شنونده به واسطه تقلید یا وجود شبهه ای، اعتقاد به کذب یا نفی مضمون خبر نداشته باشد، مثلا فرقه های غیر مسلمان چون به پیغمبراسلام معتقد نیستند، نمی توانند معجزات آن حضرت را که به حد تواتررسیده بپذیرند.
3.مستند خبر دهنده، حسن (شنیدن یا مشاهده کردن) باشد نه دلیل عقلی بر مفاد خبر.
محقق در معارج الاصول دو شرط دیگر نیز آورده:
1.رسیدن عدد مخبرین به حدی که تواطی بر کذب نتوانند کرد.
2.وجود شرایط مزبور در تمام طبقات.
ولی این دو شرط، شرط اصل تواتر است، نه شرط حصول علم ازخبر متواتر.وی از بعضی افراد، شروط دیگری را، چون عدم اشتراک درمذهب یا وجود عدالت مخبرین، نقل نموده که خود از آن جواب گفته است.
و اما خبر واحد اگر همراه و محفوف به قراینی باشد که صدور آن رااز معصوم تثبیت کند، نزد تمام علما حجت است و به آن می توان استدلال کرد.
قراین مزبور عبارت است از:1.وجود حدیث در بسیاری از اصول اربعماه (درباره اصل و کتاب ر.ک:به همین کتاب) ، 2.تکرار حدیث دریک اصل به طرق متعدده، 3.وجود حدیث در یکی از اصولی که جمع کننده آن اصل در شمار اصحاب اجماع باشد، 4.وجود حدیث درکتابی که بر امام عرضه شده و امام بر جمع آوری کننده آن ثنا فرموده، 5.
وجود حدیث در کتبی که مورد اعتماد و اعتنای پیشینیان شیعه بوده، مانند کتب بنی سعد و ابن مهزیار، 6.وجود حدیث در کتبی که امام علیه السلام صحت آن را امضاء فرموده، چون کتب بنوفضال که درباره آنان فرموده:
خذوا ما رووا و ذروا ما راوا.
ولی اگر فاقد قراین مزبور باشد، جمعی آن را حجت ندانسته اند، (5)
ولی اکثر علمای فریقین خبر واحد را (جز در پاره ای از روایات که جعل و ساختگی بودن آن مظنون است) حجت می دانند، (6) گر چه جماعت اول نیز روایات کتب اربعه (کافی، من لا یحضره الفیه، تهذیب، استبصار)را محفوف به قراینی که مفید صدق است می دانند، بنابر این می توان گفت:اختلاف در تعبیر است نه در نتیجه و عمل.زیرا اغلب احادیثی که در فقه بدان استدلال شده است در کتب اربعه آمده و بیشتر احادیث کتب اربعه یا از آن جهت که خبر واحد حجت است و یا از آن رو که محفوف به قراینی است که صدق آن را می رساند، مورد عمل می باشد.
تقسیمات متواتر
تقسیمات متواتر
خبر متواتر به لفظی و معنوی و اجمالی تقسیم شده است.
1.متواتر لفظی، خبری است که همه ناقلین، مضمون آن را به یک لفظ نقل کرده باشند و این معنی به ندرت در اخبار وجود دارد. (7)
2.متواتر معنوی، آن است که مورد تواتر قدر مشترک چند خبر باشدو به عبارت دیگر، مضمون چند حدیث یکی، ولی قالب الفاظ آنهامتفاوت باشد، مانند شجاعت امیر المؤمنین که مفاد مشترک جمعی ازاخبار است. (8)
3.متواتر اجمالی و آن علم اجمالی به صحت یکی از چند حدیثی است که در یک موضوع وارد شده، مانند اخبار مختلفی که برای حجیت خبر واحد استشهاد شده که گر چه در یکان یکان آنها می توان خدشه کرد، ولی صدور یکی از آن جمع، به تواتر اجمالی ثابت است.
می توان گفت که برگشت تواتر اجمالی نیز به همان قدر مشترک مفادچند خبر است که تواتر معنوی می نامند.
اقسام چهارگانه حدیث
اقسام چهارگانه حدیث
قدمای امامیه، خبر را به صحیح و غیر آن تقسیم می کردند و برای صحیح نزد آنان شرایطی بوده است و اجمالا خبری را که افراد مورداطمینان و وثوق نقل کنند یا مقارن و معتضد به جهاتی باشد که موجب وثوق گردد، صحیح می دانستند، ولی محدثین اهل سنت از دیر زمان حدیث را به سه نوع اصلی منقسم می کردند:صحیح و حسن و ضعیف.
اصطلاح مزبور، با اضافه قسم چهارمی به نام موثق، از زمان سید بن طاووس (9) به نقل صاحب معالم در منتقی الجمان) یا علامه حلی (10)
(به نقل شیخ بهایی در مشرق الشمسین) بین امامیه نیز معمول گردید.
شهید ثانی و شیخ بهایی قسم پنجمی بر این اقسام افزوده اند و آن حدیث قوی است.
قوی
خبری است که تمامی افراد زنجیره حدیث، امامی مذهب باشند، گر چه نسبت به بعضی از آنان مدح و ذمی نرسیده باشد، مانند نوح بن دراج. (11)
صحیح
خبری است که سلسله سند توسط رجالی موثق (12) و امامی مذهب به معصوم متصل گردد. (13)
الف) اهل سنت و جمعی از امامیه، مانند والد شیخ بهایی، قید عدم شذوذ و عدم علت را در تعریف، اضافه کرده اند.مراد از شذوذ آن است که با حدیث مشهور معارض نباشد و منظور از علت، عبارت است ازعیب غیر آشکاری که موجب ضعیف حدیث شود، چون ارسال سند که به حسب ظاهر مسند باشد.
ب) بعضی چون بخاری در صحیح، ملاقات راوی را با مروی عنه نیزشرط صحت دانسته اند، ولی این شرط نزد مسلم و دیگران از اهل سنت و نیز نزد امامیه معتبر نیست، منتهای وایت شخصی از دیگری، ظهور درملاقات و اخذ از وی دارد و وجود واسطه بین راوی و مروی عنه خلاف ظاهر است.
ج) شافعی و سخاوی و به تبع آنان جمع دیگری از پیشوایان اهل سنت، مذهب خاصی را شرط قبول روایت ندانسته و روایات ثقات مذاهب را قبول دارند (ر.ک:قواعد التحدیث ص 164) خطیب بغدادی از علی بن مدینی (از پیشوایان حدیث اهل سنت است) نقل می کند که می گفت:اگر حدیث اهل کوفه را به جهت تشیع رد کنیم، کتابهای حدیث از بین می رود. (الکفایه خطیب ص 129) .
تبصره 1.در توثیق راوی چنانچه علت آن ذکر نشود، همان کافی است، ولی اگر علت یاد شود، باید در آن دقت و بررسی کرد و چه بسیاری از جهات که برای تعدیل و توثیق راوی ذکر شده که برای این منظور کافی نیست، مانند وکالت از امام یا داشتن کتاب (له اصل اوکتاب) و مانند اینها. (رجوع کنید به مقدمه رجال آیت الله خویی) .
تبصره 2.صحیح گاهی به حدیثی که سلسله راویان آن مذموم نباشند، اطلاق گردیده، اگر چه مرسل یا منقطع باشد.
تبصره 3.صحیح مضاف، حدیثی است که روات آن تا شخصی که حدیث از وی نقل می شود، صحیح باشد، گر چه سلسله سند از آن شخص تا معصوم، صحیح نباشد، چه مرسل باشد یا منقطع یا غیر آن دو، مثلا گفته شود:صحیحه ابن ابی عمیر عن رجل عن ابیعبد الله.
تبصره 4.گاهی نیز صحیح بر حدیثی که سالم از طعن باشد، اطلاق شده گر چه مرسل یا مقطوع باشد یا بعضی روات آن غیر امامی باشند، مثلا می گویند صحیحه ابن ابی عمیر با اینکه روایت مزبور مرسل است، یا اینکه علامه در خلاصه الاقوال فرموده:طریق صدوق در من لا یحضره الفقیه به معاویه بن میسره...صحیح است با اینکه وی توثیق نشده.وهمچنین نقل اجماع نموده اند بر صحت حدیثی که با شرایط صحت ازابان بن عثمان یا دیگر اصحاب اجماع (ر.ک:اصحاب اجماع) نقل شود، با اینکه ابان خود فتحی مذهب است.
تبصره 5.صحیح، به اعتبار مراتب بر سه قسم است:1.اعلی که اتصاف تمامی راویان به وثاقت، به علم یا به شهادت دو عادل باشد.2. اوسط:در صورتی است که اتصاف به وثاقت یک نفر یا همه راویان زنجیره حدیث، به قول یک عادل صورت گیرد 3.ادنی: درجایی است که اتصاف مزبور به ظن اجتهادی تحقق یابد (14)
تبصره 6.مراتب صحیح نزد اهل سنت بدین قرار است:
الف) حدیثی است که با وجود شرایط صحت در هر دو صحیح(بخاری و مسلم) آمده باشد و معمولا چنین حدیثی را متفق علیه وصحیح اعلی می نامند.
ب) حدیثی است که فقط در صحیح بخاری ذکر شده باشد.
ج) حدیثی است که تنها در صحیح مسلم آمده باشد.
د) حدیثی است که واجد شرایط شیخین (بخاری و مسلم) باشد، ولی در صحیحین ذکر نشده باشد.
تبصره 7.چنانچه حدیث به یکی از جهات ذیل تایید شود، نزد کلیه علماء مقبول است.امور مزبور، عبارت است از تایید و اعتضاد حدیث به دلیل قطعی مانند عموم کتاب الله یا فحوای حکمی که در قرآن آمده یاخبر متواتر.
تبصره 8.حدیث (گر چه از لحاظ سند صحیح باشد) به واسطه مخالفت بامضمون کتاب یا نت یا اجماع یا به جهت اعراض اکثر علماء از مضمون آن یا به واسطه معارضه با خبر قوی تر مردود می گردد. (15) (16)
حسن (17)
خبر متصلی است که تمامی سلسله سند امامی مذهب و ممدوح باشند، (18) ولی تنصیص بر عدالت هر یک نشده باشد یا بعضی ممدوح و بقیه ثقه باشند. (19)
گاهی حسن بر روایتی که روات آن تا یک نفر معین، متصف به وصف مزبور باشد اطلاق شده است. (20)
حسن کالصحیح
روایتی است که راجع به راویان آن مدحی که تالی وثاقت است ذکرشده باشد یا راوی از اصحاب اجماع باشد. (راجع به اصحاب اجماع، رجوع کنید به علم الحدیث پاورقی ص 119)
حسن الاسناد
در اصطلاح اهل سنت روایتی است که سند آن حسن باشد، ولی متن حدیث به واسطه شذوذ یا علت، حسن نباشد.
موثق
موثق خبری است که نسبت به کلیه افراد سلسله سند در کتب رجال شیعه (21) تصریح به وثاقت شده باشد، اگر چه بعضی از افراد زنجیره حدیث غیر امامی باشند، مانند علی بن فضال و ابان بن عثمان.
گاهی از روایت موثق به قوی تعبیر شده است. (22)
ضعیف
خبری است که شروط یکی از اقسام نامبرده (صحیح، حسن، موثق، قوی) در آن جمع نباشد، (23) ولی گاهی ضعیف بر روایت مجروح، اطلاق شده. (24) (25)
انواع ضعیف بدین قرار است:
انواع ضعیف بدین قرار است:
موقوف، مقطوع و منقطع، معضل، شاذ، منکر، متروک، معلل، مضطرب، مقلوب، مدلس، مرسل (قواعد التحدیث، ص 40 و 120) .
تبصره 1.ضعیف به اصطلاح اهل سنت، حدیثی است که صحیح وحسن نباشد.در بیقونیه آمده (و کل ما عن رتبه الحسن قصر فهو الضعیف و هو اقساما کثر) .هر حدیثی که در مرتبه نازلتر از حسن باشد، ضعیف است و اقسام ضعیف زیاد می باشد.
تبصره 2.در شرح بیقونیه فرماید:فاقد شروط قبول را ضعیف نامندو شروط قبول شش امر است: 1.اتصال سند، 2.عدالت، 3.ضبط، 4.
فقدان شذوذ، 5.فقدان علت، 6.فقدان روایت معارض.آنگاه اقسام ضعیف را به اعتبار فقدان هر یک از شروط نامبرده بازگو می نماید.
تبصره 3.موجبات ضعف حدیث به قرار ذیل است:
1.کذب راوی در حدیث که موسوم است به (موضوع) ، 2.اتهام وی به کذب که موسوم است به (متروک) ، 3.کثرت خطای وی که موسوم است به (منکر) ، (26) 4.غفلت راوی از اتقان در نقل که موسوم است به (منکر) ، 5.فسق راوی، که چون بیشتر موجب جعل حدیث می شود موسوم است به (موضوع) ، 6.روایت راوی بر سبیل توهم (27) که موسوم است به (معلل) ، 7.مخالفت در نقل روایت به اثقات که اگر به واسطه تغییر سند باشدموسوم است به (مدرج) ، 8.مجهول بودن راوی که موسوم است به (مجهول) ، 9.بودن راوی از اهل بدعتی که ناشی از شبهه باشد که موسوم است به (متروک) ، 10.کم حافظگی راوی که اگر همیشگی باشد، موسوم است به (شاذ) واگر به واسطه پیری و عوارض دیگر باشد، موسوم است به (مختلط) . (28)
پی نوشتها:
1.قواعد التحدیث، ص 79.تدریب الراوی، ص 14.
2.محدثین اهل سنت حدیث را به سه نوع اصلی منقسم می دانند:صحیح وحسن و ضعیف، بنابر این، موثق نزد آنان در شمار مصطلحات نیست.(ر.ک:شرح زرقانی بر بیقوینیه، ص 14).
3.فان بلغت سلاسله فی کل طبقه حدا یؤمن معه تواطئهم علی الکذب فمتواتر و یرسم بانه خبر جماعه یفید بنفسه القطع بصدقه(وجیزه).
الخبر اما ان یکون له طرق بلا عدد فمتواتر و هو المفید للعلم الیقینی بشروط(شرح نخبه).
نزد محققین، عدد معینی در بلوغ به حد تواتر شرط نیست.ابن حجر در شرح نخبه فرماید:لا معنی لتعیین العدد علی الصحیح و منهم من عینه فی الاربعه قیل فی الخمسه و قیل فی العشره و قیل فی الاثنی عشر و قیل فی الاربعین و قیل فی السبعین.
4.شهید ثانی در درایه و پسرش در معالم الاصول.
5.مانند ابن قبه و سید مرتضی که اولی حتی عمل به آن را مخالف عقل می شمارد.(ر.ک: معارج محقق و به رسائل شیخ انصاری، اوائل باب حجیت ظن)این نسبت به جمعی مانند شیخ طوسی و محقق حلی داده شده است.(ر.ک:به همین مدرک).شیخ بهایی در وجیزه فرماید و قد عمل بها المتاخرون وردهاالمرتضی و ابن زهره و ابن البراج و ابن ادریس و اکثر قدمائنا...و لعل کلام المتاخرین عند التامل اقرب.ایضا فرماید:و الشیخ علی ان خبر المتواتر ان اعتضد بقرینه، الحق بالمتواتر فی ایجاب العلم و وجوب العمل، و الا فیسمیه خبر آحاد و یجیز العمل به تاره و منعه اخری.
شهید ثانی در درایه خود می فرماید:تمام کسانی که خبر واحد را حجت می دانند، به خبر صحیح، مشروط بر این که شاذ یا معارض با خبر صحیح دیگری نباشد، عمل می کنند، منتها بعضی مانند شیخ، خبر حسن، و جمعی چون محقق درمعتبر و شهید در ذکری، خبر موثق را نیز حجت می دانند.بعضی نیز به خبر ضعیف-اگر مورد عمل مشهور اصحاب بوده باشد-عمل نموده و حتی بر خبر صحیحی که شهرت عملی نداشته مقدم می دارند، سپس ضمن تحقیقی می فرماید: شهرت عملی بین اصحاب ممکن نیست، چه اینکه قبل از شیخ طوسی، جمعی چون سید مرتضی عمل به خبر واحد را منع می کنند و جمعی بدون در نظر گرفتن شرایط صحت حدیث، هر گونه حدیثی را جمع و تدوین نموده اند و پیدا نمودن فتوای عالمان فقه بدون در نظر گرفتن حال این دو فریق، ممکن نیست، منتها شیخ، چون در کتب فقهی خود به بعضی اخبار ضعیف عمل نموده و دیگران نیز از وی پیروی کرده اند، گمان شده که عمل به چنین احادیثی، مشهور است.در صورتی که اصل عمل، به شیخ طوسی برگشت می کند.(درایه شهید، ص 29)
6.اول کسی که راجع به حجیت خبر واحد سخن گفته، شافعی در(الرساله)است و از علمای پیشین امامیه سید مرتضی در الذریعه و شیخ طوسی در عده الاصول و از متاخران شیخ انصاری در فرائد الاصول به تفصیل در این زمینه بحث نموده اند.از اهل سنت ابن حجر نیز به تفصیل در فتح الباری(ضمن شرح باب ما جاءفی اجازه خبر الواحد)سخن گفته است.
7.حتی شهید ثانی تواتر را در هیچ حدیثی ثابت نمی داند و فقط حدیث(من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار)را ممکن التواتر می شمارد.والد شیخ بهایی نیز حدیث غدیر را متواتر می داند، ولی جمعی احادیث متواتر را فزون تر ازاین می دانند و در مورد عده ای از اخبار قایل به تواتر شده اند.
اما حدیث(من کذب)را 62 نفر از صحابه از پیغمبر نقل نموده اند و در طبقات بعدی بر عده ناقلین افزوده شده.(ر.ک:درایه شهید ثانی، ص 16، وصول الاخبار، ص 77، علوم الحدیث، ص 150) .
8.محقق قمی برای متواتر معنوی اقسامی تصویر کرده که در(مقیاس الدرایه)از وی بازگو شده است.
9.سید بن طاووس، جمال الدین احمد بن موسی بن جعفر بن طاووس(متوفای 637 ه.)که در فقه و رجال صاحب تالیفاتی است.وی برادر رضی الدین علی است که در کتب دعا معمولا از وی به سید بن طاووی تعبیر شده است.
10.حسن بن یوسف بن مطهر حلی معروف به علامه و ملقب به آیت الله ازبزرگان امامیه و شاگرد محقق حلی(صاحب شرایع)است که کتب گرانمایه ای در فقه و اصول و رجال تالیف فرموده وفاتش در سال 726 ه.در سن 77 سالگی واقع شد.در نخبه المقال فرموده:
و آیه الله ابن یوسف الحسن سبط مطهر فریده الزمن علامه الدهر جلیل قدره ولد رحمه( 648)و عز(77)عمره
11.و قد یطلق القوی علی ما یروی الامامی غیر الممدوح و لا المذموم(درایه شهید، ص 26...): او مسکوت عن مدحهم و ذمهم فقوی(وجیزه):
12الفاظی که مفید توثیق راوی است، عبارت است از:ثقه، عین، وجه، مشکور، شیخ الطائفه، حجه.
عین:به معنی میزان است جنان که حضرت صادق از ابو الصباح کنان به میزان تعبیر فرمود.وجه:به اعتبار توجه مردم به وی برای اخذ حدیث و معالم دین استعمال می شود(شعب المقال نراقی 10).خطیب در کفایه فرموده:بهترین الفاظمدح عبارت است از حجه، ثقه.
13.سلسله السند امام امامیون ممدوحون به التعدیل، فصحیح و ان شذ(وجیزه).اهل سنت عدم شذوذ و عدم علت را نیز در صحت حدیث شرط می دانند.
ابن حجر(در شرح نخبه الفکر، ص 12)فرماید:خبر الاحاد بنقل عدل تام الضبطمتصل السند غبر معلل و لا شاذ، هو الصحیح، نووی در تقریب فرماید:هو ما اتصل سنده بالعدول الضابطین من غیر شذوذ و لا عله، ص 14.بیقونی فرماید:(اولها الصحیح و هو ما اتصل اسناده و لم یشذو لم یعل)(یرویه عدل ضابط عن مثله معتمد فی ضیطه و نقله).
14.منظور از ظن اجتهادی، احتمال راجحی است که از استصحاب عدالت یااصاله عدم الفسق یا ظاهر الحال، حاصل شود.
15.وصول الاخیار، ص 80.
16.راجع به تعارض دو خبر رجوع کنید به(علم الحدیث)تالیف نگارنده.
17.روایت حسن از آن جهت بدین نام مسمی شده است که نسبت به اسناد آن حسن ظن داریم.
18.حسن به اصطلاح اهل سنت خبر مسندی است که راویان آن، نزدیک به درجه وثاقت باشند یا حدیث مرسلی است که مرسل آن ثقه باشد، ولی در هر حال باید خالی از شذوذ و علت باشد، (قواعد التحدیث، ص 102)قال الخطابی:هو ماعرف مخرجه و اشتهر رجاله و علیه مدار اکثر الحدیث و یقبله اکثر العماء و استعمله عامه الفقهاء، (مقدمه ابن صلاح، ص 15.تقریب النواوی، ص 87).سیوطی درشرح عبارتی که از خطابی نقل گردیده، می گوید:فاخرج بمعرفه المخرج، المنقطع وحدیث المدلس قبل بیانه(تدریب الراوی، ص 87).
زرقانی روایت حسن را دو قسم نموده:حسن لذاته و حسن لغیره.و اولی راچنین تعریف نموده:«هو ما اشتهر رواته بالصدق و الامانه و لم تصل فی الحفظ والاتقان رتبه رجال الصحیح (شرح بیقونیه، ص 24)، بنابر این می توان گفت:حدیث حسن به اصطلاح فریقین حدیث نازل تر از صحیح است، لذا در مقدمه ابن صلاح آمده:چنانچه راوی حدیث از درجه اهل حفظ و اتقان پایین تر باشد، ولی مشهور به صدق و ستر باشد، حدیث مزبور حسن است.
19.الفاظ مفید مدح:متقن، حافظ، ظابط، مشکور، زاهد، قریب الامر، (ر.ک:
رواشیح السماویه، ص 59-رجال کنی-مقدمات رجال بو علی، ص 12-درایه مروج).
20.چنان که علامه، طریق صدوق را در من لا یحضره الفقیه به سماعه بن مهران حسن شمرده. با این که سماعه واقفی مذهب است.(درایه شهید، ص 25)
21.قید مزبور( تصریح به وثاقت در کتب شیعه)از این لحاظ است که نسبت به بعض راویان حدیث در کتب رجال اهل سنت تصریح به وثاقت شده است، ولی از این رو که آنان کلیه صحابه را عادل می دانند و به جهات دیگر، این تعدیل از نظرامامیه معتبر نیست.
22.و اما غیر الامامیین او بعضا مع تعدیل الکل فموثق و یسمی قویا ایضا(وجیزه).
23.و ما عدا هذه الاربعه(ای الصحیح و الحسن و الموثق و القوی)ضعیف، (وجیزه).
24.درایه شهید، ص 28.
25.جرح در مقابل تعدیل استعمال می شود و مراد از جرح، وجود صفتی است که حدیث را از درجه صحت پایین آورده موجب ضعیف گردد.الفاظ جرح راوی عبارت است از:ضعیف، مضطرب، غال، مرتفع القول، متهم، ساقط، لیس بشی، کذوب، وضاع، یروی عن الضعفاء، لا یبالی عن اخذ، یعتمد المراسیل.الفاظ ذیل نیز مورد اختلاف است:یعرف حدیثه و ینکر، لیس بنقی السند(وجیزه شیخ بهائی).
26.بنابر رای کسی که در منکر، مخالفت با قواعد را شرط نمی داند.
27.منظور از توهم راوی آن است که حدیث مرسل یا منقطعی را طوری نقل کند که گمان شود حدیث مزبور متصل است و یا حدیثی را در حدیث دیگر واردسازد یا چند سند را با هم مخلوط کند.
28.تهانوی در کشاف اصطلاحات الفنون از کتاب خلاصه الخلاصه اقسام حدیث ضعیف را دوازده قسم به اسامی ذیل می شمارد:1.موقوف، 2.مقطوع، 3.مرسل، 4.منقطع، 5.معضل، 6.شاذ، 7. منکر، 8.معلل، 9.مدلس، 10.مضطرب، 11.مقلوب، 12.موضوع.
در قواعد التحدیث، ص 120.اقسام ذیل را بر آنچه نام بردیم اضافه می کند:1.متروک، 2. مختلق، ولی می توان گفت اغلب اقسام یاد شده، اصطلاحامتروک است و قسمتی نیز(چون منقطع و مرسل)با وجود معارض متروک می باشد.و اما مختلق، نام دیگری از حدیث موضوع است، بنابر این اقسام ضعیف همان دوازده قسم است که در آغاز یاد کردیم.
حدیث ضعیف به اصطلاح قدماء و متاخرین
حدیث ضعیف به اصطلاح قدماء و متاخرین
باید دانست که بسیاری از احادیث ضعیف، طبق اصطلاح متاخرین، درشمار احادیث صحیح به عقیده قدمای امامیه است، زیرا آنان ملاک صحت را وثوق و اعتماد به صدور حدیث از معصوم می دانستند وچنان که گفتیم، پاره ای از احادیث ضعیف (قسم چهارم) مورد اعتمادپیشوایان علم حدیث بوده، همان طور که اعراض قدماء، خود ازموجبات ضعیف دیث بوده است، اگر چه در آن جهات ضعیف مشهودنباشد، زیرا اصطلاح متاخرین به اغمض عین و ندیده گرفتن قراین وضمایم خارجیه است، از این رو، چون احادیث موثوق الصدور به واسطه قراینی مورد اعتماد و وثوق متقدمین بوده، صحت آنها بی ملاک نیست. (1)
اصطلاحات و اسامی دیگر حدیث
اصطلاحات و اسامی دیگر حدیث
مستفیض، مشهور، عزیزمستفیض خبری است که روات آن در هر طبقه بیش از دو تن و به قولی زیادتر از سه نفر باشند، ولی به سر حد تواتر نرسیده باشد که آن رامشهور نیز نامند، (2) منتها در مستفیض شرط کرده اند که روات آن (افرادسلسله سند) در هر طبقه به صفت مزبور متصف باشند، ولی در مشهورممکن است فقط در پاره ای از طبقات چنین باشد.
نیز مشهور بر خبری که بر زبان ها تکرار شود و اشتهار یافته باشد، اطلاق و استعمال می گردد، (3) گر چه روات آن در هر طبقه یا بعضی طبقات از یک نفر تجاوز نکند یا اصلا سندی برای آن نباشد، مانند:
(الصلوه معراج المؤمن) (4) یا (انما الاعمال بالنیات) که در طبقه اول، فقط عمر بن خطاب آن را از رسول اکرم نقل کرده است (5) (6) و چنانچه خبری را در هر طبقه دو نفر از دو نفر نقل کنند، عزیز نامند، (7) گر چه ظاهر این عبارت آن است که در هر طبقه، دو نفر از دو نفر نقل کنند، ولی وجود این نوع حدیث (به قول علامه احمد شاکر) بسیار مشکل است، بلکه منظور آن است که در هر طبقه، دو نفر حدیث را نقل کرده باشند، گر چه هر یک از دو راوی طبقه ای، فقط از یک نفر آن را نقل کنند.منتهادر طبقه مروی عنه یک نفر دیگر نیز آن را روایت کرده باشد. (8)
عزیز از ماده (عز، یعز) به معنی ندرت و کمی و یا به معنی قوت واستقامت است که بنابر اول، وجه تسمیه خبر به عزیز به لحاظ ندرت وکمی این گونه احادیث است و بنابر دوم، به جهت اطمینان و وثوق بدین گونه خبر می باشد.
تبصره:ابو علی جبایی شرط صحت حدیث را نقل لا اقل دو نفر در هر طبقه می داند (شرح نخبه الفکر) .
متفق (جمع:متفقات)
حدیثی است که آن را بیشتر پیشوایان حدیث یا لا اقل چند تن از آنان روایت کرده باشند، مانند متفقات بخاری و مسلم.
متفرد (جمع:متفردات)
حدیثی است که فقط یکی از پیشوایان حدیث، نقل کرده باشد ودیگران آن را روایت ننموده باشند، مانند متفردات مسلم. (9)
غریب الاسناد
حدیثی است که در تمام طبقات، فقط یک نفر از یک نفر نقل نموده باشد (10) یا حدیثی است که در بعض طبقات یک نفر آن را نقل نموده، ولی متن آن به طریق دیگری معروف باشد (11) این گونه حدیث را مفردنیز گویند. (12)
غریب المتن و الاسناد
حدیث معروفی است که متن آن توسط جمعی از صحابه نقل شده، ولی یک نفر، فقط از صحابی که دیگران از او نقل نکرده اند، روایت کند، حدیث غریب بیشتر غیر صحیح است. (13)
غریب المتن، مفرد
غریب المتن، حدیثی است که در طبقه اول یا در نقل از شیخ حدیث، فقط یک نفر آن را روایت کرده باشد. (14) گر چه در طبقات بعدی اشتهاریافته و جمعی آن را نقل کرده باشند، مانند حدیث:انما الاعمال بالنیات که فقط عمر بن خطاب نقل نموده و از وی فقط علقمه بن وقاص لیثی واز علقمه فقط محمد بن ابراهیم تمیمی و از او فقط یحیی بن سعید نقل کرده، ولی از یحیی جمع کثیری (در حدود دویست نفر) روایت کرده اند. (15)
غریب را به اعتباری مفرد نامند، چنان که اگر در طبقات بعد عده کثیری نقل کنند (به این اعتبار) آن را مشهور نیز گویند، مانند همین حدیث.
غریب الالفاظ
خبری است که در متن حدیث، لغات و الفاظ مشکل و دور از استعمال یافت شود. (16)
مسند
حدیثی است که سلسله سند آن در جمیع مراتب تا به معصوم، مذکور ومتصل باشد (17) که قهرا حدیث مرسل و معلق و موقوف و مقطوع را شامل نیست.
متصل و موصول
حدیثی است که هر یک از روات آن از راوی طبقه بالاتر بلا واسطه نقل کرده باشند، ولی در این نوع، رسیدن سلسله حدیث به معصوم، شرطنیست، چه ممکن است سلسله سند تا یکی از شیوخ متصل باشد که دراین صورت، حدیث، متصل نسبی است و از این جهت، حدیث متصل، موقوف و مرفوع را نیز شامل می باشد (18) منتها متصل مطلق را حدیثی دانند که سلسله روات تا معصوم یا صحابی، بدون انقطاع ذکر شود. (19)
معنعن
حدیثی است که در تمام سلسله سند هر یک از ناقلین تصریح به لفظ(عن فلان) نموده باشد، بدون این که راوی لفظ (سمعت) و مانند آن رادر روایت بیاورد. (20)
تبصره 1.در معنعن، چنانچه روات از شبهه تدلیس بری باشند، متصل خواهد بود، مشروط بر این که ملاقات هر یک از روات با مروی عنه ممکن باشد و الا ممکن است راوی، مروی عنه را ندیده باشد و ازوی (بعن فلان) نقل حدیث کند، بنابر این، روایت منقطع خواهد بود.
تبصره 2.در قواعد التحدیث آمده: (و کثر ایضا استعمال (عن) فی الاجازه) ، یعنی معمولا چنانچه راوی از شیخ حدیث، صاحب اجازه باشد، به لفظ (عن فلان) حدیث را نقل می کند.
تبصره 3.معنعن از مصدر جعلی عنعنه گرفته شده است (مقباس الدرایه) .
مؤنن
حدیث مسندی است که در سند گفته شود: (حدثنا فلان ان فلانا حدثه...) که لفظ (ان) در نقل یکایک روات آورده شود.
مرفوع
حدیثی است که از وسط سلسله یا آخر آن، یک یا چند نفر از روات افتاده باشند، لکن راوی تصریح به رفع نماید، مثلا:کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه رفعه دلی الصادق علیه السلام قال... (21) در مرفوع، اصطلاح دیگری نیز معمول می باشد و آن حدیثی است که در آخر به معصوم اضافه و انتساب یابد، چه سند حدیث مقطوع ومرسل باشد یا مسند. (22)
معلق (23)
معلق (23)
حدیثی است که از اول سلسله سند یک تن یا بیشتر از روات افتاده باشد (24) که احادیث کتاب من لا یحضره الفقیه و قسمتی از احادیث تهذیبین (تهذیب و استبصار) در نخستین نظر چنین است، ولی صاحبان کتب مزبور در آخر کتاب های نامبرده، رجال غیر مذکور سلسله سند راطبق ضابطه و قاعده ای تعیین فرموده اند. (25) (26)
پی نوشتها:
1.از قراین مزبور، وجود حدیث در کتب اربعه شیعه است، چنان که نزد اهل سنت حدیثی را که بخاری و مسلم در صحیحین آورده باشند، جزو قراین صدق حدیث است.حتی از ابو اسحق اسفرائنی و حمیدی نقل شده که آنان حدیث وارددر صحیحین را مفید علم نظری دانسته اند. (ر.ک:شرح نخبه الفکر، ص 9)تبصره:شرایط صحت حدیث نزد قدمای امامیه طبق نوشته فیض کاشانی درمقدمات وافی و شیخ حر عاملی در هدایه الامه به قرار ذیل است:1)وجود حدیث در چند اصل از اصول اربعماه مشهور و متداول بین اصحاب.
2)تکرار حدیث در یک یا دو اصل به طرق معتبر مختلف.
3)وجود حدیث در یکی از اصول راویانی که تصدیق به صحت حدیث و توثیق آنان اجماعی است.
4)وجود حدیث در یکی از اصول اصحاب اجماع:مانند صفوان بن یحیی وبزنطی...
5)وجود حدیث در کتبی که توسط اصحاب ائمه نوشته شده و چون بر امام عرضه گردیده، تصدیق به صحت آن فرموده اند، مانند کتاب حلی که بر حضرت صادق عرضه گردید و کتاب یونس بن عبد الرحمن که مورد تصدیق حضرت عسکری قرار گرفته.
6)اخذ حدیث از کتبی که نزد پیشینیان امامیه شهرت داشته و مورد اعتمادبوده، چه مؤلف آن امامی باشد، مانند کتاب صلوه حریز یا غیر امامی مانند کتاب حفص ابن غیاث.
تبصره:شهید ثانی در بدایه فرموده:اکثر علماء از عمل به خبر ضعیف منع نموده اند و جمعی نیز در صورتی که معتضد به شهرت روایی یا صدور فتوا به مضمون آن باشد اجازه کرده اند، زیرا با این خصوصیت ظن و اطمینان به صدق راوی پیدا می شود، سپس در شرح اضافه می کند که شهرت روایی قبل از شیخ طوسی وجود ندارد، زیرا جمعی چون سید مرتضی از عمل به خبر واحد منع کرده اند و جمعی فقط احادیث را بدون جرح و تعدیل نقل نموده اند.و با این حال شهرت، تحقق نمی یابد، اما شهرت فتوایی قبل از شیخ طوسی از آن رو که فتاوای علما به تنهایی ضبط نمی گردید، ممکن نیست و شهرت پس از شیخ هم جز تقلیدی از فتاوای شیخ طوسی نمی باشد.
2.فان نقلها فی کل مرتبه ازید من ثلاثه فمستفیض(وجیزه).او مع حصرالرواه بما فوق الاثنین فهو المستفیض(شرح نخبه الفکر).
3.درایه شهید، ص 17-شرح نخبه الفکر، ص 6 قواعد التحدیث، ص 125شرح الفیه احمد شاکر، ص 46.
4.و هو ما یتفرد بروایته شخص واحد فی ای موضع وقع التفرد به من السند(شرح نخبه الفکر، ص 8).
5.قواعد التحدیث، ص 125.شرح نخبه الفکر، ص 6-7 با ذکر مثال:قال رسول الله(ص):«لا یؤمن احدکم حتی اکون احب الیه من والده و ولده که بخاری و مسلم آن را از انس نقل کرده اند.راوی از انس، قتاده و عبد العزیز بن صهیبند که درمرتبه بعدی، شعبه و سعید از قتاده نقل نموده اند و اسماعیل بن علیه و عبد الوارث از عبد العزیز روایت نموده اند و در طبقه بعدتر جمع زیادی از آنان نقل نموده اند.
(تدریب الراوی، ص 375).
6.در این باره(احادیث مشهوره)عجلونی، اسماعیل بن محمد(م 1162)کتاب کشف الخفاء و مزیل الالباس عما اشتهر من الاحادیث علی السنه الناس رانوشته، که در دو جلد چاپ شده است.
7.قواعد التحدیث، ص 125-شرح نخبه الفکر، ص 6 تدریب الراوی ص 375، با ذکر مثال.
8.میرداماد، عزیز را خبری می داند که در طبقه اول فقط یک نفر آن را نقل کرده باشد(به اصطلاح غریب)ولی در طبقات بعدی دو نفر ناقل آن باشند.(ر.ک:
رواشح، ص 130).
9.شرف الدین بارزی در التیسیر فی احادیث البشیر النذیر، ابتدا متفردات ازصاحبان صحاح را آورده و بعد متفقات آنان را.
10.مثالی از حدیث صحیح غریب السند:عن عبد الله بن عمر و قال لما حاصرالنبی صلی الله علیه و آله و سلم اهل الطائف فلم ینل منهم شیئا فقال انا قافلون ان شاء الله غدا، فقال المسلمون:انرجع و لم نفتحه؟فقال لهم:اغدوا علی القتال.فغدوافاصابهم جراح.فقال لهم:انا قافلون غدا، فاعجبهم ذلک.فغدا رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم.این حدیث را مسلم در صحیح خود نقل کرده است.
حاکم نیشابوری گوید:این حدیث صحیح و غریب است، زیرا فقط آن راابو العباس سائب از عبد الله بن عمرو نقل کرده و نیز از وی فقط عمرو بن دینارروایت نموده و از عمرو جز سفیان بن عیینه کسی نقل نکرده بنابر این حدیث، غریب است، ولی روات آن واجد اوصاف صحتند.
11.و هو حدیث معروف المتن عن جماعه من الصحابه او من فی حکمهم اذاانفرد واحد بروایته من صحابی مثلا(رواشح، ص 130)
12.الغرابه، اما فی اصل السند اولا فالاول، الفرد المطلق(نخبه الفکر).
نووی در تقریب و سیوطی در تدریب الراوی، غریب را روایتی می دانند که فقطیک نفر آن را از بعضی ائمه حدیث نقل کرده باشد، گر چه ممکن است مراد ایشان ازاین تعریف، غریب المتن باشد.
13.مالک گوید:شر العم، الغریب، احمد بن حنبل گفته:لا تکتبوا هذه الغرائب فانها مناکیر و غالبا من الضعفاء(قواعد التحدیث، ص 125).تدریب الراوی، ص 376.
14.هو ما یتفرد بروایته شخص واحد فی ای موضع وقع التفرد به من السند(شرح نخبه الفکر، ص 8).ان انفرد به واحد فی احدها(ای احد المراتب)فغریب(وجیزه)، العدل الضابط اذا انفرد بحدیث سمی غریبا(رواشح، ص 130)
15.درایه شهید.قواعد التحدیث، ص 125، درایه مروج.
×.نووی نام این قسم را غریب الحدیث آورده.(تقریب، ص 387)
16.در این فن و برای تشریح چنین احادیث، دانشمندان اسلامی کتبی پرداخته اند و روایاتی که به نظرشان رسیده طی آن ها توضیح داده اند.
1)اول کسی که در این باره تصنیف نموده، ابو عبیده معمر بن مثنی متوفای سال 210 هجری است که کتاب(غریب الحدیث)را نوشت و بعد از وی به ترتیب این اشخاص غریب الحدیث نوشتند:
2)نضر بن شمیل مازنی.
3)اصمعی(عبد الملک بن قریب)(213 یا 217 ه.).
4)ابو عبید، قاسم بن سلام(-224 م)که لغات حدیث را مفصل و با استقصاءو تتبع تامی جمع آوری کرده و کتابی است جامع، تالیف این کتاب چهل سال به طول انجامید و چون به عبید الله بن طاهر امیر خراسان اهداء نمود، وی به قدردانی از علم برای مؤلف ماهیانه ده هزار درهم مقرری تعیین کرد.
این کتاب غیر مرتب بوده است که توسط موفق الدین ابن قلابه به ترتیب حروف تهجی مرتب گردید.
5)ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم(-276 ه.)که احادیث کتاب ابو عبیده رابه ضمیمه آنچه خود گرد آورده بود در این تالیف جمع کرد.
6)ابو سلیمان خطابی(-388 ه.)که کتاب وی ذیلی بر کتاب ابن قتیبه است.
29)عبد الغافر فارسی، که کتاب مجمع الغرائب را نوشت.
7)قاسم السرقسطی المالکی(-302 ه.)که کتاب الدلائل را به عنوان ذیل برکتاب ابن قتیبه نوشت.
8)حافظ ثابت بن حزم(پدر قاسم سر قسطی)که کتاب نا تمام فرزندش راتکمیل نمود.
9)هروی(401 ه.)که کتاب(غریبین)یعنی غریب الحدیث و غریب القرآن
را نوشت.
10)ابو موسی محمد بن ابی بکر اصفهانی که ذیلی بر کتاب هروی نوشت.
11)زمخشری(538 ه.)که کتاب(الفائق)را نگاشت و کتاب هروی را تحت الشعاع قرار داد.
12)ابن جوزی، ابو الفرج.
13)ابن اثیر، ابی السعادات مبارک بن محمد(-606 ه.)که(النهایه)را تالیف کرد.و این کتاب، بهترین و جامع ترین کتب غریب الحدیث است.که صفی ارموی ذیلی بر آن نوشته و سیوطی آن را تلخیص نموده و ملخص مزبور به نام(الدر النثیر)در هامش(النهایه) چاپ شده است.
دیگر از کسانی که غریب الحدیث نوشته اند:ابراهیم بن اسحق عربی است که کتاب مبسوطی نوشته و طی آن اسانید احادیث مزبور را بطور استقصاء بیان ساخته و از این جهت متروک مانده است.
دیگر، تغلب لغوی، ابو العباس احمد بن یحیی، و مبرد، محمد بن یزید و ابو بکرانباری، محمد بن قاسم و احمد بن حسن کندی و محمد بن عبد الواحد زاهد(صاحب تغلب)اند که به آنان کتبی در این فن نسبت داده شده است.
17.هو ما اتصل سنده من راویه الی منتها مرفوعا الی النبی صلی الله علیه و اله و سلم(قواعدالتحدیث، ص 123).
هو ما اتصل سنده مرفوعا من راویه الی منتهاه الی المعصوم(درایه شهید، ص 35).
و ان علمت سلسلته باجمعها فمسند(وجیزه).
قال ابن عبد البر:هو ما جاه عن النبی خاصه، متصلا کان او منقطعا.و قال الحاکم و غیره:لا یستعمل الا فی المرفوع المتصل بخلاف الموقوف و المرسل و المعضل و المدلس(تدریب الراوی، ص 107).
سیوطی گوید:المسند:المرفوع ذا التصال-و قیل:اول، و قیل:الثانی.
18.شرح بدایه شهید-قواعد التحدیث.
المتصل ما سلم اسناده من سقوط فیه(شرح نخبه الفکر).
هو ما اتصل اسناده مرفوعا کان او موقوفا علی من کان(تقریب نووی، ص 108).
چنان که از تعاریف فوق ملاحظه می شود، بعضی انقطاع سلسله را منافی اتصال دانسته اند و بعضی حتی مرفوع و موقوف را در شمار متصل آورده اند.به عقیده مامتصل به طور اطلاق شامل موقوف و مرفوع نیست و در صورت مزبور می بایست گفت تا فلان صحابی متصل است.
19.ترجمه شرایع، ص 21.
20.و المروی بتکریر لفظ عن، فمعنعن(وجیزه).
21.مرفوع در اصطلاح اهل سنت حدیثی است که سلسله اسناد به پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم منتهی شود ابن حجر فرماید:الاسناد اما ان ینتهی الی النبی او الی الصحابی او الی التابعی.فالاول المرفوع.و الثانی، الموقوف.و الثالث، المقطوع(نخبه الفکر، ص 4).
نووی گوید:هو ما اضیف الی النبی خاصه متصلا کان او منقطعا(تقریب الراوی، ص 109).
ابن صلاح نیز همین مضمون را در مقدمه آورده است(مقدمه الحدیث، ابن صلاح، ص 22).
22.و هو ما اضیف الی المعصوم من قول او فعل او تقریر، سواء کان اسناده متصلا او منقطعا بسقوط الصحابی منه او غیره(قواعد التحدیث، ص 113).
المرفوع ما اخبر فیه الصحابی عن قول الرسول او فعله(کفایه خطیب).
ایضا رجوع کنید به پاورقی شماره 20.
23.ماخوذ از تعلیق در طلاق است که هر دو(یعنی هم طلاق و هم حدیث معلق)در قطع اتصال شریکند(شهید و دیگران).
24.شرح نخبه الفکر، ص 26-قواعد التحدیث، ص 124-او سقط من اولهاواحد فصاعدا فمعلق(وجیزه).
25.شهید ثانی می فرماید:و لا یخرج المعلق عن الصحیح اذا عرف المحذوف من جهه الثقه.
26.صاحب معالم در کتاب منتقی الجمان، ص 21/1 می فرماید:باید دانست که حال مشایخ ثلاثه(صاحبان کتب اربعه حدیث شیعه)در ذکر اسانید، مختلف است.شیخ کلینی حدیث را تماما نقل می نماید یا به سند حدیثی که قریبا گذشته است ارجاع می دهد.صدوق بیشتر سند را ترک کرده، ولی طرق متروکه را در آخرکتاب، به تفصیل آورده است.شیخ طوسی، گاهی تمام سند را ذکر، و زمانی آن راترک می کند، و چه بسا قسمت کمی از سند را ترک و بقیه را ذکر نموده(که اهل فن درایه ترک اوایل سند را تعلیق نامند)سپس در آخر تهذیب به صراحت و نیز دراستبصار فرموده:هر حدیثی که قسمت اول سند را نیاورده ام، به نام کسی است که حدیث از کتاب وی اخذ شده و طرق خود را به صاحبان کتاب( اصول حدیث) به طور تفصیل آورده است.
مفرد، شاذ، نادر، محفوظ
مفرد، شاذ، نادر، محفوظ
مفرد بر دو قسم است:مطلق و نسبی.
چنانچه انفراد در اصل سند (یعنی اولین راوی و سر سلسله ناقلین حدیث) واقع شود، آن را مفرد مطلق گویند، و در غیر این صورت نسبی است. (1)
مفرد مطلق حدیثی است که راوی آن به نقل حدیث منفرد باشدیعنی دیگر روات، این حدیث را ذکر نکرده باشند. (2)
این گونه حدیث را«غریب نیز می نامند و اگر دو تن آن را نقل نموده باشند، «عزیز»گویند.
و اما مفرد نسبی، حدیثی است که مثلا اهل شهری در نقل آن منفردباشد (3) (4)
مشهور علماء، حدیث مفرد را شاذ هم می نامند، (5) ولی شافعی وعلمای حجاز و نیز جمعی از علمای شیعه در تعریف شاذ گفته اند:شاذحدیثی است که در مقابل و معارض حدیث مشهور یا حدیثی که رواتش حافظتر است واقع شود. (6) چنین حدیثی نادر هم نامیده می شود.
چنانچه راوی حدیث شاذ (یعنی مخالف مشهور) غیر ثقه باشد، حدیث مزبور را«منکر»و«مردود»نیز نامند. (7)
عکس حدیث شاذ را حدیث محفوظ گویند، (8) بنابر این حدیث محفوظ، حدیث مشهوری است که دیث شاذی با آن مخالف باشد.
طبق تعریف مشهور، حدیث انما الاعمال بالنیات شاذ است، زیرادر طبقه اول فقط عمر آن را روایت کرده و در طبقه دوم فقط علقمه ازوی و در طبقه سوم فقط محمد بن ابراهیم از علقمه و در طبقه چهارم، یحیی بن سعید (9)
به هر حال محققان، مجرد انفراد راوی را (در صورتی که ثقه باشد)موجب رد حدیث ندانسته اند.
متابع، شاهد و...
متابع، شاهد
چنانچه بعض افراد سلسله سند حدیثی با راویان حدیث مفردی که همان مضمون را نقل نموده اند، موافق باشند، آن حدیث را متابع گویند. (10) حدیث متابع و شاهد بیشتر از آن جهت که مؤید مضمون حدیث دیگری است، مورد توجه قرار می گیرد، لذا صحت حدیث زیادملحوظ نیست و اگر مضمون حدیث مفرد به سلسله سند دیگری نقل شود، آن را«شاهد»نامند. (11) گاهی متابع بر شاهد و به عکس، اطلاق می شود. (12)
مدرج
حدیثی است که راوی، کلام خود یا کلام بعضی راویان را داخل در متن نماید که موجب اشتباه کلام وی با سخن معصوم شود، چه این عمل به عنوان شرح و توضیح دیث باشد و چه به عنوان استشهاد به آن، یاطی نقل زنجیره حدیث، توضیحی درباره یکی از راویان، اضافه نماید یادو حدیث را که هر کدام به سلسله سندی نقل شده است، ضمن سلسله سند دیگری آورد، یا دو متن را که به دو سند رسیده است، به یک سندنقل کند یا متن حدیثی را بدون قسمتی از آن نقل کند و سپس شخص دیگری همان متن را با قسمتی که در سند مزبور نیست، ولی به سنددیگر آمده از وی نقل نماید. (13)
مکاتب
حدیثی است که متضمن دستخط معصوم باشد، چه ابتداءا مرقوم فرموده باشد و چه در مقام جواب سؤال کسی.بعضی مکاتب را درمورد امری که امام املاء فرموده باشد، نیز تعمیم داده اند. (14)
مصحف
حدیثی است که قسمتی از سند یا متن آن به کلمه یا عبارت مشابه آن تغییر یافته باشد. (15) مشابهت دو کلمه که موجب تصحیف می شود، ممکن است در کتابت باشد، مانند تصحیف مراجم به مزاجم و«برید»به یزید» (برید بن معاویه عجلی به یزید بن معاویه) ، و جریر به حریز، و نیز مانند تصحیف (من صام رمضان و اتبعه ستا من شوال) ، که کلمه (ستا) به (شیئا) تصحیف شده است، (16) و مثل حدیث:ان النبی احتجر بالمسجد، ای اتخذ حجره من حصیر (یعنی رسول اکرم درمسجد حجره ای از حصیر و بوریا ساخت) که به (احتجم) (یعنی پیغمبردر مسجد حجامت فرمود) تصحیف شده است. (17)
گاهی نیز تصحیف در معنی و مفاد حدیث است، مثل این حدیث که از ابو موسی محمد بن المثنی العنزی نقل شده که گفت: (18) «نحن قوم لنا شرف نحن عنزه صلی الینا رسول الله (19) که راوی لفظ عنزه را که مرادعصای کوتاه است به (عنزه) که نام قبیله راوی است، تصحیف نموده ومفاد حدیث را که حاکی از نماز گزاردن رسول خدا به طرف عصای خویش است به نماز گزاردن رو به قبیله عنزه تغییر داده است. (20)
محرف
حدیثی است که در سند یا متن آن، کم یا زیاد شده و یا حرفی به جای حرف دیگر نهاده شود، (21) مانند تحریف ابن ابی ملیکه که تصغیرملکه است، به (ابن ابی ملائکه) که جمع ملک است، و مانند حدیث نبوی یا علی یهلک فیک اثنان، محب غال و مبغض قال که به (مبغض غال) تحریف شده است (22) و مانند عبارتی که در کتب مقاتل نقل شده:«فلماذهب علی بن الحسین الی القتال رفع الحسین علیه السلام سبابته نحو السماء وقال اللهم اشهد...» (هنگامی که علی اکبر به میدان رفت، امام حسین علیه السلام نگشت سبابه خود را به طرف آسمان بلند کرد و بر قوم نفرین نمود) که بعضی به (رفع الحسین شیبته) (حسین علیه السلام محاسن خودرا با دست به طرف آسمان گرفت) تحریف کرده اند. (23)
عالی و نازل
اولی حدیث متصل السند قلیل الوسائط است و دومی به عکس آن، (24) یعنی افراد سلسله سند بیش از افراد سلسله همان حدیث به سند دیگرباشند یا بیشتر از نظایر حدیث مزبور باشند. گروهی در قسمت اول(عالی السند) تتبع نموده و نتیجه آن را در کتبی به نام (قرب الاسناد) جمع و ضبط فرموده اند که از آن جمله قرب الاسناد حمیری (25) است.
کتب جامع احادیث عالیه را اهل سنت (عوالی) نامند.مانند (العوالی المنتقاه) از حافظ ذهبی.که نسخه ای از آن در دار الکتب الظاهریه دمشق موجود است. (26)
مساوات و مصافحه
چنانچه عدد راویان حدیثی که شیخ حدیث، از پیغمبر نقل کند، با عددراویانی که یکی از صاحبان صحاح، همان حدیث را توسط آنان ازپیغمبر نقل کرده مساوی باشد، آن را«مساوات گویند.
و اگر عدد روات حدیثی تا معصوم که توسط شیخ راوی نقل شود، باعددی که یکی از مصنفین صحاح، همان حدیث را به توسط راویان دیگر نقل کرده، یکی باشد«مصافحه گویند، چه مانند آن است که راوی با مصنف آن کتاب در یک زمان می زیسته و نزدیک استاد، حدیث آموخته و قهرا با وی مصافحه نموده است. (27)
روایه الاقران
در صورتی است که راوی با کسی که از وی نقل حدیث کرده، در سن یادر ملاقات شیخ، مساوی باشد، آن را روایت اقران گویند (28) (29) مانندسید مرتضی و شیخ طوسی که از مفید روایت می کنند.
مدبج
چنانچه در فرض بالا هر یک از دو قرین از یکدیگر نقل حدیث کنند، مدبج نامیده می شود. (30)
روایه الاکابر عن الاصاغر
چنانچه از اسم آن پیداست، نقل بزرگسال تر از کوچک سال تر یا کسی که در اخذ از مشایخ بر دیگری سبقت داشته از آن دیگر است، مانند نقل پدر از پسر یا صحابی از تابعی. (31)
معروف و منکر و مردود و متروک
معروف، حدیثی است که مضمون آن، نسبت به حدیث مخالفش، دربین روات اشتهار داشته باشد، و منکر عکس آن است، یعنی خبری است که فقط یک نفر غیر ثقه آن را نقل کرده باشد و مخالف معروف باشد. (32) از منکر، گاهی تعبیر به مردود و متروک شده، (33) و آن وقتی است که راوی حدیث منکر، متهم به کذب باشد.
معروف و منکر، با مشهور و شاذ یک معنی دارد، گر چه نوعا مراد ازمعروف، حدیثی است که در مقابل و معارض با حدیث منکر آمده باشد.
نیز اصطلاحا به حدیثی منکر گویند که در سلسله سند، موجب ضعفی باشد، ولی شاذ، حدیث صحیح السندی است که با راجح تر از خودمعارض باشد، (34) منتها شهید ثانی شاذ را اعم از صحیح السند می داند. (35)
مطروح
حدیثی است که مخالف دلیل قطعی و نیز غیر قابل تاویل باشد.
محفوظ و شاذ
محفوظ، خبری است که جماعتی آن را نقل کرده باشند و مخالف خبر دیگری باشد که فقط یک تن به نقل آن منفرد است که دومی را شاذ گویند. (36) به عبارت دیگر:خبر مخالف شاذ را محفوظ گویند. (37)
مسلسل
حدیثی است که تمامی یا بیشتر افراد سلسله سند تا به معصوم، هم نام یکدیگر باشند یا تمامی روات، اهل یک شهر باشند، یا همگان هنگام روایت دارای خصوصیت مشابهی در گفتار یا کردار باشند یا هر یک ازروات، از پدر خویش نقل نموده باشد، مثل اخبرنی فلان و الله که لفظمزبور در یکان یکان افراد سلسله سند تکرار شده باشد.یا اخبرنی ابی قال، اخبرنی ابی... (38) (39) (40)
مزید
روایتی است که در متن یا سند آن، زیادتی وجود داشته باشد که درحدیث همسان آن نیست، مانند خبر نبوی:«جعلت لی الارض مسجداو طهورا»که مشهور چنین روایت کرده اند، ولی به سند دیگری به لفظ(و ترابها طهورا) نقل شده است. (41)
زیادت در رجال زنجیره سند، آن است روایتی توسط سلسله ای نقل شود که در سند دیگر، یک نفر بر افراد سلسله افزوده شده باشد.
ناسخ و منسوخ
ناسخ حدیثی است که حکم شرعی ثابت در قرآن یا حدیث دیگری رابر دارد و منسوخ به عکس آن، یعنی حدیثی است که حکمی را که متضمن است توسط حدیث ناسخ برداشته شده باشد، (42) مانند حدیث نبوی: (افطر الحاجم و المحجوم) که به حدیث (احتجم رسول الله و هوصائم) نسخ شده است، زیرا حدیث اول-که حاکی از بطلان روزه کسی است که حجامت کند-در سال هشتم هجرت صدور یافته و مضمون حدیث دوم که حاکی از حجامت پیغمبر در حال روزه است در سال دهم هجرت بوده است. (43)
محکم
حدیث مقبولی است که معارض نداشته باشد. (44)
متشابه
تشابه گاهی در سند حدیث است و گاهی در متن.
متشابه السند:حدیثی است که اسم بعضی از راویان آن با راوی دیگری هم در تلفظ و هم در کتابت یکسان باشد، ولی در اسم پدر فقط در کتابت متفق باشند، مانند محمد بن عقیل (بفتح عین) و محمد بن عقیل (بضم عین) (45) یا این که در اسم و اسم پدر همسان باشند و امتیاز آنها فقط به لقب باشد، مانند احمد بن محمد بن عیسی (الاسدی) و احمد بن محمد بن عیسی (القسری) (46)
متشابه المتن:حدیثی است که در مفاد و معنای آن دو احتمال مساوی داده شود. (47)
نص، مجمل، ظاهر، مؤول
متن حدیث به اعتبار واضح بودن دلالت آن بر مراد و یا خفاء آن، به انواع نامبرده تقسیم می شود، زیرا چنانچه لفظ حدیث فقط دارای یک معنی است که غیر آن معنی در کلام احتمال داده نمی شود، نص است.
و اگر دارای دو یا چند معنی است که هیچیک در مقام احتمال بردیگری رجحان ندارد، مجمل است.
و چنان که یکی از دو یا چند احتمال بر دیگری ترجیح دارد، احتمال راجح را ظاهر گویند و اگر به واسطه شواهد عقلی یا نقلی بر خلاف ظاهر حمل شود، مؤول نامند. (48)
مبین و مجمل
مبین حدیثی است که الفاظ متن آن ظاهر الدلاله باشد و مجمل به خلاف آن است.
مقبول و مردود
مقبول و مردود
مقبول، حدیثی است که علماء مضمون آن را قبول فرموده و طبق آن عمل نموده باشند. (49)
نوعا این اصطلاح در مورد احادیثی استعمال می شود، که به صحت اصطلاحی موصوف نمی باشد، مانند مقبوله عمر بن حنظله که دررسائل شیخ انصاری و سایر کتب اصول به آن استشهاد شده است، زیرادر رجال نسبت به عمر بن حنظله، جرح و تعدیلی نرسیده است. (50) (51)
مردود، خبری است که به واسطه عدم اطمینان به صدق آن موردعمل نباشد. (52)
معتبر، حدیثی است که به مضمون آن عمل شده و یا دلیلی براعتبارش موجود باشد، مانند وجود چنین خبری در اصول معتمده. (53)
پی نوشتها:
1.درایه شهید، ص 17.
2.و ان لم یرو به معناه ایضا حدیث آخر فهو فرد من الافراد(اختصار علوم الحدیث، ص 59).
3.ابن حجر، مفرد نسبی را حدیثی می داند که در دو یا چند طبقه منحصرا یک تن نقل کند.(ر.ک: شرح نخبه الفکر، ص 10)ولی در تدریب الراوی، ص 156 آن را قسمتی از انحاء مفرد نسبی می شمارد.
4.مثال مفرد نسبی:ابو نصر احمد بن سهل الفقیه عن حکم بن عتیبه عن حنش قال:کان علی یضحی بکبشین، بکبش عن النبی و بکبش عن نفسه)که از اول تا به آخر سند آن منحصرا از اهل کوفه اند و دیگران حدیث مزبور را نقل ننموده اند.
5.و مخالف المشهور شاذ(وجیزه).
الشاذ ما رواه الثقه مخالفا لما رواه الجمهور(درایه شهید، ص 45).
6.قال الشافعی:الشاذ ما رواه المقبول مخالفا لروایه من هو اولی منه لا ان یروی ما لا یروی غیره(قواعد التحدیث، ص 131، تقریب، ص 146.مقدمه ابن صلاح، ص 36).
7.درایه شهید، ص 46-مقدمه ابن صلاح، ص 37.
8.شرح نخبه الفکر، ص 20.
9.مقدمه ابن صلاح ص 36 و تدریب الراوی ص 80.
10.و المفرد النسبی ان وافقه غیره فهو المتابع، و المتابعه ان حصلت للراوی نفسه فهی التامه و ان حصلت لشیخه فمن فوقه فهی القاصره و یستفاد منه التقویه(شرح نخبه، ص 21.قواعد التحدیث، ص 128).
11.فان روی معناه بطریق اخری عن صحابی آخر سمی شاهدا لمعناه(اختصارعلوم الحدیث، ص 59)نیز رجوع کنید به:شرح نخبه الفکر، ص 34-قواعدالتحدیث، ص 124-هدیه المحصلین، ص 64-تدریب الراوی، ص 173.
12.شرح نخبه 23.
13.خطیب بغدادی در این زمینه کتابی نوشته است.(تدریب الراوی، ص 178).
14.ممقانی می گوید:و الحق ان المکاتبه حجه، غایه ما هناک کون احتمال التقیه فیها ازید من غیرها(مقیاس الدرایه، ص 51).
15.او صحف فی السند او المتن فمصحف.
16.این تصحیف را ابو بکر صولی مرتکب شد.(تدریب الراوی، ص 385)
17.این تصحیف توسط ابن لهیعه انجام شده.(ر.ک:تدریب الراوی، ص 385)و مانند جمله: الدنیا راس کل خطیئه)که در اخلاق ناصری به(الدینار، اس کل خطیئه)تصحیف شده است.(هدیه المحصلین، ص 71)و مانند تصحیف زرغباتزدد حبا(روز در میان زیارت کن تا موجب زیادی دوستی گردد)که بعضی به(زرعنا تزدد حبا)(از جانب ما زیارت کن تا موجب زیادی دوستی شود)خوانند.
(تدریب، ص 385).
18.درایه شهید، ص 43-علوم الحدیث ابن صلاح(ص 255 چاپ دکترنور الدین عتر).
19.در مجمع البحرین نقل نموده:کان رسول الله یجعل العنزه بین یدیه اذا صلی و کان ذلک لیستتر بها عن الماره، (درایه مروج، ص 72).
20.قواعد التحدیث، ص 126 چاپ سوم.
21.بعضی محرف و مصحف را یکی دانسته اند و بعضی تصحیف را اعم ازتحریف دانسته اند و بعضی تصحیف را مختص به تغییر لفظ از حیث نقطه دانسته وتحریف را تغییر در شکل کلمه گفته اند.(درایه مروج، ص 73)ولی میرداماد محرف را جدا از مصحف ذکر فرموده است.
ابن حجر فرماید:و ان کانت المخالفه بتغییر حرف او حروف مع بقاء صوره الخط فی السیاق و کان بالنسبه الی الشکل فالمحرف و قد صنف فیه العسکری و الدار قطنی.(شرح نخبه، ص 35)
22.لفظ(غال)اسم فاعل از فعل غلا، یغلو، غلوا می باشد که به معنی تجاوز ازحد و زیاده روی است، و کلمه(قال)اسم فاعل از فعل قلی یقلی قلا است که به معنی دشمن آمده، چه منظور رسول اکرم آن است که نفس دشمنی با علی علیه السلام موجب هلاکت است، نه شدت دشمنی با وی که معنی(مبغض غال)است.
23.ظاهرا وجه این گونه تحریفات نقص رسم الخط قدیم بوده است که در آن نقطه گذاری کلمات متداول نبوده است.
24.قواعد الحدیث، ص 128.«و قصیر السلسله عال (وجیزه).
25.چهار نفر از علمای امامیه قرب الاسناد نوشته اند:1.ابو جعفر محمد بن محمد بن جعفر بن بطه مؤدب قمی.2.علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.3.
علی بن ابراهیم قمی.4.حمیری که کتابش حاوی 1378 حدیث است(فهرست آستان قدس رضوی، ج 5 ذیل ص 14).
دیگر از کسانی که قرب الاسناد نوشته اند، محمد بن علیمی یقطینی و محمد بن ابی عمران ابو الفرج قزوینی است.(فوائد الرضویه، ص 264).
26.نام کتب عوالی را در کشف الظنون ج 2 ملاحظه فرمایید.
27.شرح نخبه، ص 51-تدریب الراوی، ص 366.
28.شرح نخبه، ص 51.فان وافق المروی عنه فی السن او فی الاخذ عن الشیخ فروایه الاقران(وجیزه).
29.ابن حجر در شرح نخبه، ص 52 فرمود:آخرین فاصله بین فوت دو قرین که در سماع از شیخی شرکت داشته اند یکصد و پنجاه سال است.
30.و ان روی کل منهما عن الآخر فهو المدبج(نخبه، ص 51)لمقابله دیباجه وجه کل واحد للآخر.
31.خطیب در این فن کتابی نوشته است، و در عکس این نوع(که روایت پسراز پدر باشد) صلاح الدین علایی و ابن حجر کتاب نوشته اند.
32.و ان وقعت المخالفه مع الضعیف فالراجح المعروف، و مقابله المنکر(شرح نخبه).
33.درایه مروج، ص 63.سیوطی گوید:
و سم بالمتروک فردا تصب راو له متهم بالکذب او عرفوه منه غیر الاثر او فسق او غفله او وهم کثر
قواعد التحدیث، ص 131-شرح نخبه، ص 21.
34.شرح بدایه، ص 46.
35.و ان وقعت المخالفه مع الضعف فالراجح المعروف و مقابله المنکر(شرح نخبه، ص 11)
36.رجوع کنید به ص 91 همین کتاب.
37.درایه مروج، ص 63 فان خولف بارجح منه فالراجح المحفوظ، و مقابله الشاذ(شرح نخبه، ص 20).
38.و ان اتفق الرواه فی صیغ الاداء او غیرها من الحالات فهو المسلسل(نخبه الفکر)
39.مثال های انواع تسلسل در روایت را در کتاب معرفه علوم الحدیث حاکم، ص 30 و تدریب الراوی، ص 380 و قواعد التحدیث علامه قاسمی، ص 127 ودرایه مروج، ص 79 و احادیث مسلسل را در ص 89 درایه مروج ببینید.
40.قلما تسلم المسلسلات عن ضعف فی وصفه بالتسلسل(درایه شهید، ص 48-تدریب الراوی، ص 381).
41.در تدریب الراوی شخص منفرد را ابو مالک سعد بن طارق اشجعی نام برده و لفظ زیاده را(تربتها)ذکر کرده است(ر.ک:تدریب، ص 158)
42.بین فریقین(اهل سنت و شیعه)نسبت به وقوع نسخ در قرآن اختلافی نیست، گر چه اخیرا بعضی خواسته اند آن را توجیه کنند و آیات منسوخ را موقت بدانند، که البته بحثی در اصطلاح نیست، اما نسبت به نسخ حدیث، جمعی از اهل سنت حکم آیه قرآن را جایز ندانسته اند، که اینک برای مزید فایدت کلام ابن حزم رااز کتاب(المحلی)نقل می کنیم:
مسئله و القرآن و السنه تنسخ السنه و القران.قال عز و جل ما ننسخ من آیه...و قال تعالی: ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی، و صح ان کل ما قاله رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم فعن الله تعالی قاله.و النسخ بعض من ابعاض البیان و کل ذلک من عند الله تعالی.
در پاورقی تفصیل مطلب را به کتاب(الاحکام فی اصول الاحکام)ارجاع می دهد.ضمنا می نویسد:و قد ظهرت فی هذه الایام بدعه انکار النسخ ففندناها فی کتابنا«الایمان و آثاره .
43.یا مانند قول رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم که فرموده:«کنت نهیتکم عن زیاره
القبور فزوروها»، که خود آن حضرت ناسخ و منسوخ را بیان فرموده.(ر.ک:
تدریب الراوی ص 195)
44.شرح نخبه.ص 23
45.اوفی اسمه فقط(ای ان اتفق اسم الراوی مع الاخر فقط)و الابوان متفقان فهو المتشابه(وجیزه)
46.این قسم در واقع همان متفق و متفرق است(ر.ک:درایه مروج، ص 69)
47.و قد ینقسم باعتبار آخر الی حقیقه و مجاز و مشترک و منقول و مطلق و
مقید و عام و خاص و مبین فی نفسه و ما لحقه البیان و ناسخ و منسوخ.
48.ما هو کان للفظ معنی غیر راجح(مقباس الهدایه، ص 51).
49.فان اشتهر العمل بمضمونه فمقبول(وجیزه)و هو ما یجب العمل به عند الجمهور کالخبر المحفوف بالقرائن و الصحیح عند الاکثر و الحسن علی قول.
(درایه شهید، ص 18)
50.ر.ک:درایه شهید، ص 55-مقدمه ترجمه شرایع، ص 31 و درایه مروج، ص 76
51.روایت مزبور را کلینی در اواخر فروع کافی(باب کراهه الارتفاع الی قضاه الجور)و شیخ در تهذیب(باب من الیه الحکم و اقسام القضاه)و نیز در باب(الزیادات فی القضایا و الاحکام)آورده است.
52.و هو الذی لم یترجح صدق المخبر به، لبعض الموانع(درایه شهید، ص 18).
53.هو ما عمل الجمیع او الاکثر به، او اقیم الدلیل علی اعتباره لحجه اجتهادیه او وثاقه او حسن(مقباس الدرایه، ص 50)
مشترک
مشترک
حدیثی است که یکی از رجال سند آن بین ثقه و غیر ثقه، مشترک باشد، و به عبارت دیگر از راویان آن یک نفر یا بیشتر، هم نام با دیگری باشد به طوری که این شرکت در اسم، موجب تردید در وثاقت حدیث گردد، مانند روایتی که محمد بن قیس در سلسله سند آن باشد. (1) مشترک اسمی به یکی از علائم ذیل تشخیص داده می شود:
1.لقب، 2.کنیه، 3.نام پدر، 4.جد ادنی، 5.جد اوسط، 6.جداعلی، 7 و 8.مروی عنه، راوی از وی، 9. امامی که از وی روایت شده است، 10.مکان وی (شهر یا قبیله اش) ، 11.زمان وی، 12.ولاء (ولاءعتق، هم پیمانی، ولایت بر عبد) .
متفق و مفترق
حدیثی است که بعضی روات آن در اسم و نام پدر هم نام راویان حدیث دیگری باشند، (2) مانند احمد بن محمد بن عیسی الاسدی و احمد بن محمد بن عیسی القسری. (3)
فرق این نوع حدیث با متشابه السند آن است که در این قسم، نام راوی در دو حدیث، شبیه یکدیگر است، گر چه هر دو موثق باشند و درمتشابه السند، راوی یک حدیث با شخص دیگری که از لحاظ درجه وثاقت با وی فرق دارد، هم نام است.
مؤتلف و مختلف
مجموعا اسم حدیثی است که نام کسی در سلسله سند نقل شود که ممکن است به دو گونه خوانده شود، ولی در کتابت یکسان نوشته می شود (4) که به اعتبار نحوه کتابت، نام راوی، متفق و به لحاظ مسمای اشخاص که از این نام احتمال می رود، مفترق نامیده شده و این قسم، درواقع یکی از شعب تصحیف است، منتها در سلسله سند نه در متن، مانند حنان و حیان (5) و جریر و حریز (6) و نیز مانند خثیم و خیثم (7) و همدانی و همدانی و برید و یزید. (8) (9)
گاهی نیز مختلف به احادیث متعارضه اطلاق شده، (10) مانند حدیث(فر من المجذوم فرارک من الاسد-از بیمار جذامی دور شوید) باحدیث (لا عدوی-پرهیز نکنید) که قابل جمع است.
از اهل سنت شافعی و ابن قتیبه و طحاوی در مختلف الحدیث (به معنای اخیر) درباره جمع بین احادیث متعارض، کتاب نوشته اند.ازشیعه نیز شیخ طوسی کتاب استبصار را به این منظور تالیف فمورده است.
مشکل
حدیثی است که شامل الفاظ یا معانی مشکله باشد. (11)
موقوف، اثر
حدیثی است که از صحابی معصوم نقل شده، بدون این که وی آن را به معصوم اسناد دهد، چه سلسله سند تا صحابی متصل باشد و چه منفصل. (12)
و چنانچه حدیث از صحابی پیغمبر نقل شود، اثر هم بر آن اطلاق شده است. (13)
مرسل
حدیثی است که شخصیتی که خود حدیث را از پیغمبر یا امام علیه السلام نشنیده، بدون وساطت صحابی از معصوم نقل کند، (14) به عبارت دیگر، مرسل حدیثی است که آخرین راوی حدیث، مذکور یا معلوم نباشد.
گاهی نیز بر حدیثی که از سلسله سند بیش از یک نفر حذف گردیده اطلاق شده است، (15) بنا بر این، گاهی مرسل به معنی مقطوع یا معضل نیز استعمال شده است، (16) بلکه شامل مرفوع و معلق نیز می گردد.
در حجیت روایت مرسل و عدم آن اختلاف است که مشروحا درعلم الحدیث ص 119 بیان شده است. (17) .
تبصره 1.سیوطی در حجیت مرسل (نسبت به احادیث اهل سنت)ده قول نقل نموده است:1.حجیت مطلقا، 2.عدم حجیت مطلقا، 3.
حجیت مرسلات در قرن اول، 4.حجیت مرسلات عدول، 5.فقطحجیت مرسلات سعید بن مسیب، 6. حجیت مرسل در موردی که حدیث دیگری در آن زمینه نباشد، 7.اقوائیت مرسل از مسند، 8.
حجیت مرسل در زمینه مستحبات، 9.فقط حجیت مرسلات صحابه(قول دهم در تدریب الراوی ذکر نشده است) ابن صلاح از مسلم نقل کرده که مرسل حجت نیست، ولی مالک و ابی حنیفه به آن عمل کرده اند.
مشهور بین امامیه، حجیت مرسلات اصحاب اجماع است که جمعاهیجده نفر از ثقات اصحاب ائمه اند، چه اینان معمولا از غیر ثقات، نقل حدیث نمی کرده اند و نام آنان را ضمن عنوان (اصحاب اجماع) از رجال کشی نقل کرده ایم. (18)
تبصره 2.در بین راویان حدیث اهل سنت، بیشتر از این عده حدیث مرسل نقل شده:عطاء بن ابی رباح (از اهل مکه) ، سعید بن مسیب (ازاهل مدینه) ، حسن بصری (از بصره) ، ابراهیم نخعی (از کوفه) ، مکحول(از شام) .
تبصره 3.صحیح ترین مراسیل نزد اهل سنت، مرسلات سعید بن مسیب است، زیرا علاوه بر این که وی از فقهای حجاز بوده و بیشتربزرگان صحابه را درک نموده، اغلب مراسیل وی با سند صحیح توسطدیگران نقل شده است. (19)
مضمر
حدیثی است که راوی، نام امامی را که از وی نقل حدیث نموده است ذکر نکند، (20) مانند قول زراره:عنه...
باید دانست که قسمتی از احادیث مضمره به واسطه تقطیع روایات، به این صورت در آمده است، مانند روایت علی بن جعفر از موسی بن جعفر که متضمن سؤالاتی است که هر قسمتی را جمع کنندگان اخبار درباب مربوط به آن قسمت آورده اند.به هر حال، چنانچه در روایت مضمره، مرجع ضمیر معلوم باشد که از حکم اضمار خارج می شود، مانندمضمرات علی بن جعفر (که نام بردیم) و بعضی از اعلام ثقات، مانندزراره.
مقطوع
حدیثی است که از تابعین نقل شود. (21) جمع مقطوع بر مقاطع و مقاطیع آمده است. (21)
بعضی، قول صحابی را که گوید (کنا نفعل کذا و نقول کذا) در شمارحدیث مقطوع آورده اند (الباعث الحثیث، ص 46) .
منقطع
حدیثی است که یک نفر از وسط زنجیره حدیث افتاده باشد. (22) بعضی، مقطوع و منقطع را یکی چنان که جمعی منقطع و مرسل را یکی شمرده اند، (24) در منقطع، چنانچه ناقل حدیث از کسانی باشد که معمولا هم عصری وی با آن کسی که از وی نقل حدیث کرده است، مخفی باشد، از اقسام مدلس خواهد بود. (25) .
معضل
حدیثی است که از آغاز یا وسط سلسله سند، دو نفر یا بیشتر متوالیا حذف گردیده باشد. (26) (27)
معلل
حدیثی است که مشتمل بر علت حکم باشد و گاهی بر حدیثی که درسند یا متن آن ضعف و قدحی است که در ظاهر مشهور نیست، اطلاق شده است، (28) گر چه قسم اخیر را معلول نامیده اند. (29)
عللی که موجب قدح حدیث می گردد به قرار ذیل است:
1.اضطراب متن یا سند حدیث، 2.ارسال، 3.وقف، 4.اشتراک اسمی روات، که موجب اشتباه ثقه به غیر ثقه شود، 5.ادخال حدیث در حدیث دیگر، و جهاتی دیگر، (30) ولی گاهی اشتراک اسمی موجب قدح نیست مانند جایی که هر دو راوی هم نام، ثقه باشند. (31) (32)
مدلس
حدیثی است که در آن عملی که باعث اعتبار روایت گردد، انجام شود، ولی در واقع خود حدیث دارای این خصوصیت نباشد. (33)
این کلمه از ماده تدلیس به معنی تخلیط و خدعه اخذ شده است. (34)
تدلیس، گاهی از جهت سند و زمانی از جهت مشایخ حدیث است.
قسم اول چنان است که محدث هنگام نقل روایت گوید:اخبر فلان.
و وانمود کند که خود، حدیث را از وی شنیده، در صورتی که یا وی راملاقات نموده، ولی حدیث را از او سماع نکرده یا گرچه با وی معاصربوده، ولی اصولا وی را ملاقات نکرده است.
دوم مانند این که از سلسله سند، کسی را که ضعیف است اسقاط نماید تا حدیث را در شمار احادیث مقبول در آورد (35) یا این که نام مشهور شیخ حدیث را نیاورده و به کنیه یا لقب غیر مشهورش حدیث رااز او نقل کند. (مقدمه ابن صلاح) .
حدیث مدلس، دارای انواعی است که در تدریب الراوی ذکر شده است و حافظ برهان الدین ابن العجمی (م 841 ه.) رساله ای در اقسام تدلیس و مدلس نوشته که در حلب چاپ شده است.همچنین ابن حجرعسقلانی در این باره رساله ای نوشته که در مصر به طبع رسیده است.
(ر.ک:شرح الفیه سیوطی از احمد محمد شاکر، ص 35) .
مضطرب
حدیثی است که از لحاظ متن یا سند مختلف نقل شده باشد (36) که اگراین اختلاف در معنی یا وثاقت سلسله سند، خدشه رساند، از درجه اعتبار ساقط می باشد و گرنه مورد عمل است، (37) مگر در صورتی که یکی از دو روایت به واسطه حافظ بودن راوی بر دیگری رجحان داشته باشد که حدیث راجح مورد عمل است.
مقلوب
حدیثی است که عبارتی از متن آن پس و پیش شده باشد، یا اسماءهمگی یا بعضی از راویان سلسله سند به شخص یا به اشخاص دیگری تبدیل شود. (38)
یا نام دو راوی که در سلسله سند هستند پس و پیش آورده شود. (39)
یا راویی را که در سند حدیثی است در سند حدیثی دیگر داخل کنند. (که نوع اخیر را مرکب نیز گویند) .
یا بعض الفاظ متن را مقدم و مؤخر بیاورند، مانند حدیث:سبعه یظلهم الله فی عرشه... (فمنهم) رجل تصدق بصدقه فاخفاها حتی لاتعلم یمینه ما تنفق بشماله) که اصل آن (حتی لا تعلم شماله ما تنفق بیمینه) می باشد. (40)
گاهی این عمل اشتباها انجام می شده و گاهی برای امتحان و اختبارمحدث صورت می گرفته، مانند آزمایش اهل بغداد، از بخاری.گاهی نیزاین کار برای بهتر جلوه دادن حدیث می شود. (41)
مهمل
حدیثی است که بعضی از رجال سند آن در کتب رجالیه ذکر نشده باشندیا ذکر گردیده، ولی وصفی از وی نشده باشد. (42)
مجهول
حدیثی است که نسبت به عقیده و مذهب بعضی از افراد سلسله سنددر کتب رجال ذکری نشده باشد و مدح و قدحی مشاهده نشود. (43) میرداماد، مجهول را دو قسم فرموده:مجهول اصطلاحی و آن روایتی است که ائمه رجال نسبت به یکی از راویان آن، حکم به جهالت نموده باشند، مانند اسماعیل بن قتیبه از اصحاب حضرت رضا و کثیر مستنیرجعفی از اصحاب حضرت باقر، و مجهول لغوی.و آن راویی است که درکتب رجال نامش برده نشده باشد.
آنگاه فرموده:در قسم اول مسلما روایت ضعیف است، ولی در قسم دوم نمی توان حکم به ضعیف یا صحت نمود. (44)
موضوع
حدیثی است که راوی، آن را از خود ساخته باشد. (45)
این گونه احادیث، گاهی به اقرار خود واضع و زمانی از قراین تشخیص داده می شود.
اعتبار
اعتبار
تتبع طرق حدیث را از جوامع و مسانید و اجزاء اعتبار گویند.
این کار، به این لحاظ صورت می گیرد که چنانچه حدیثی، متابعی داشته باشد، معلوم شود تا از انفراد خارج گردد. (46)
پی نوشتها:
1.چه این که محمد بن قیس بین چهار نفر مشترک است که از آن چهار تن، اسدی و بجلی از ثقاتند.
2.و الراوی ان وافق فی اسمه و اسم ابیه اخر لفظا فهو المتفق و المفترق اوخطا و فهو المؤتلف و المختلف(وجیزه).
3.شرح نخبه.درایه مروج، ص 69 فالاتفاق بالنظر الی الاسماء و الافتراق بالنظر الی الاشخاص(درایه ممقانی ص 51)در این فن خطیب بغدادی وابن حجر کتاب نوشته اند.
4.درایه ممقانی ص 52.
5.حنان بن سدیر از اصحاب حضرت موسی بن جعفر و واقفی مذهب بوده است و حنان السراج، کیسانی مذهب بوده، ولی حیان عنزی از اصحاب حضرت صادق علیه السلام و ثقه بوده است.
6.جریر بن عبد الله بجلی از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام و حریز بن عبد الله سجستانی از اصحاب حضرت صادق علیه السلام بوده است که در طبقه اختلاف دارند.
7.خثیم:پدر خواجه ربیع است که از زهاد ثمانیه بوده و خیثم:پدر سعید
هلالی است که از تابعین بوده و ضعیف الراویه است.
8.برید بن معاویه عجلی از ثقات اصحاب حضرت صادق است و یزید قماطمکنی به ابو خالد می باشد.
9.امثله این قسم را به طور مفصل در مقباس الهدایه ص 53 ببینید.
در این فن، عسکری کتابی نوشته و سپس عبد الله بن سعید کتاب مشتبه الاسماءرا نوشت.از آن پس دار قطنی و خطیب بغداد و ابن ماکولا در اکمال این موضوع رابررسی کردند و بالاخره ابو بکر بن نقطه که بر اکمال ذیلی نوشته و منصور بن سلیم و صابونی که بر ذیل این نقطه تذییل نوشت و حافظ علاء الدین مقلطای بر ذیل آنان تکمله ای نوشت آنگاه ذهبی کتابی به نام مشتبه النسیه به طور اختصار نگاشت وضبط اسماء را به زبر و زیر(علایم)تعیین نمود، سپس حافظ ابن حجر کتاب تبصیرالمنتبه بتحریر المشتبه را که در فن خود بی نظیر است تالیف فرمود. ابن حجر درمتن کتاب ضبط اسماء را با حروف مرقوم داشته(شرح نخبه الفکر، تدریب الراوی، ص 415)و از امامیه، علامه حلی کتاب ایضاح الاشتباه را مرقوم داشت.
10.المقبول ان سلیم من المعارضه فهو المحکم و ان عورض بمثله فان امکن الجمع فهو مختلف الحدیث.(نخبه الفکر)در این موضوع شافعی در کتاب(الام)بحثی مستوفی نموده است، و ابن قتیبه وابن جریر و طحاوی و ابن خزیمه کتاب نوشته اند.(تدریب الراوی، ص 387)
11.در این زمینه، طحاوی و خطابی و ابن عبد البر از اهل سنت کتاب نوشته اند.
(شرح نخبه، ص 37)و سید شبر از شیعه کتاب مصابیح الانوار فی مشکلات الاخباررا مرقوم فرموده است.
12.و هو المروی عن الصحابی قولا لهم او فعلا او تقریرا.متصلا الیهم او منقطعا.
13.درایه شهید:و منه تفسیر الصحابی و قوله کنا نفعل کذا و نقول کذا.نووی می گوید:و عند فقهاء خراسان تسمیه الموقوف بالاثر(تقریب ص 109).
14.المرسل هو ما رواه عن المصوم من لم یدرکه بغیر واسطه او بواسطه نسیهااو ترکها(درایه شهید، ص 89).المرسل ما انقطع اسناده الا ان اکثر ما یوصف بالارسال ما رواه التابعی عن النبی عن النبی(کفایه، ص 21).
15.و سواء کان الساقط واحدا ام اکثر(درایه شهید، ص 89)
16.و یطلق علیه المنقطع و المقطوع و المعضل.و المرسل لیس بحجر مطلقا(درایه شهید، ص 60)
16.نیز رجوع کنید به قواعد التحدیث، ص 140 و تدریب الراوی، ص 123.
17.نیز ر.ک:علم الحدیث، ص 119.
18.قواعد التحدیث، ص 141.
19.و مطوی ذکر المعصوم مضمر(وجیزه)
20.و هو ما جاء عن التابعین و من فی حکمهم، و هو تابع مصاحب الامام...ویقال له المنقطع ایضا(درایه شهید، ص 58)رواشح، ص 183.هو الموقوف علی التابعین قولا و فعلا و هو غیر المنقطع(الباعث الحثیث، ص 46).فان سقط قبل التابعی واحد فهو منقطع(تقریب نواوی، ص 118).
21.تقریب، ص 117-مقدمه ابن صلاح، ص 23.
22.فان سقط قبل التابعی واحد فهو منقطع(تقریب، ص 118).او سقط من وسطها واحد فمنقطع(وجیزه).
23.از جمله شهید در درایه، ص 58 و شافعی و طبرانی(به نقل ابن کثیر دراختصار علوم الحدیث، ص 46).عبارت علامه قاسمی نیز قابل این جمع است:هوما لم یتصل اسناده(قواعد الحدیث، ص 130).خطیب می گوید:هو مثل المرسل الاان هذه العباره تستعمل فی الروایه عمن دون التابعی عن الصحابه، مثل مالک عن عبد الله بن عمر(کفایه خطیب بغدادی)
24.اختصار علوم الحدیث، ص 50.
25.علوم الحدیث حاکم، ص 28.
26.و اما ما رواه تابع التابعی عن النبی یسمونه معضلا(کفایه خطیب)السقطمن الاسناد ان کان باثنین فصاعدا مع التوالی فهو المعضل.
27.ضبط این کلمه را مشهور بفتح ضاد دانسته اند، ولی میرداماد به کسر ضادفرموده. ابن صلاح گوید:هو اصطلاح مشکل الماخذ من حیث اللغه.(ر.ک:مقدمه ابن صلاح، ص 28)
28.هو ما ظاهره السلامه اطلع فیه بعد التفتیش علی قادح(قواعد التحدیث، ص 131)سیوطی می گوید:و عله الحدیث اسباب خفت شعر تقدح فی صحته، حین وفت...
29.ولی نووی در تقریب و سیوطی در تدریب الراوی تسمیه این قسم را به معلول، غلط دانسته اند زیرا اسم مفعول از اعل(رباعی)، بر وزن مفعول نمی آید.
30.سیوطی(در تدریب الراوی، ص 167)ده جهت را با ذکر مثال آورده است.
31.مانند تعلیل در اسناد احمد بن محمد بن عیسی که هم نام احمد بن محمد بن خالد برقی است و هر دو ثقه اند.
32.درباره معلل، علی بن مدینی و احمد بن حنبل و بخاری و یعقوب بن شیبه و ابی حاتم رازی و ابی زرعه و دار قطنی کتابهایی نوشته اند.
33.هو ما اخفی عیبه(شهید، ص 64)
34.و هو اختلاط الظلام(شرح نخبه)، الدلس، بالتحریک، بمعنی الظلمه اواختلاط الظلام(رواشح، ص 186)
35.شهید نام بعضی مدلسین را در ص 72 درایه خود آورده است.برای توضیح بیشتر رجوع کنید به:شرح نخبه، رواشح السماویه، و درایه مروج.
36.اضطراب از لحاظ متن، مانند حدیث تشخیص خون حیض از خون قرحه که در کافی و بعض نسخ تهذیب خونی را که از جانب راست رحم خارج شود، حیض به شمار آورده، ولی در بعض نسخ تهذیب جانب چپ ذکر شده(درایه شهید، ص 68).
اضطراب از حیث سند:چنان است که راوی حدیثی را به واسطه پدر از محدثی نقل کند و دیگر بار همین حدیث را بدون واسطه از جدش روایت کند.(ر.ک:مقدمه ابن صلاح، ص 44).
37.هو الذی یروی علی اوجه مختلفه متقاربه(قواعد التحدیث، ص 132.
تقریب نواوی، ص 69).و یقع فی الاسناد تاره و فی المتن اخری(تقریب، ص 169)و به همین مضمون در مقدمه ابن صلاح، ص 44.
سیوطی در الفیه می گوید:
ما اختلفت وجوهه حیث ورد من واحد او فوق متنا او سند و لا مرجح:هو المضطرب و هو لتضعیف الحدیث موجب
ابن حجر، کتابی در این فن نوشته و آن را(المتقرب فی بیان المضطرب) نامیده است.
38.قواعد التحدیث ص 132.او کانت المخالفه بتقدیم و تاخیر فی الاسماءالمقلوب(شرح نخبه ص 34).
39.مانند محمد بن احمد بن عیسی در رجال شیعه که نام صحیحش احمد بن
محمد بن عیسی است و مانند کعب بن مره در رجال اهل سنت که مره بن کعب است.
خطیب بغدادی را کتابی است در این موضوع، به نام(رفع الاتیاب فی المقلوب من الاسماء و الالقاب)
40.تمام حدیث را در درایه مروج، ص 104 ببینید.
41.و هو حدیث یروی بطرق آخر لیکون اجود منه، فیرغب فیه(درایه شهید، ص 69).
42.درایه مروج، ص 103
43.مانند مسلم جصاص.
44.ر.ک:رواشح، ص 60.
45.و هو المکذوب المختلق المصنوع(درایه شهید، ص 69).
هو المختلق المصنوع(تقریب نواوی، ص 78).
46.الاعتبار سر ما یرویه هل شارک الراوی سواه فیه
(الفیه سیوطی، ص 151).
جعل حدیث
جعل حدیث
علائم وضع و جعل حدیث
1.اعتراف واضع به جعل و وضع حدیث.چنان که از ابو عصمت(نوح بن مریم) که به نوح جامع معروف است، نقل شده که خود اقرارکرد، احادیثی در فضایل سوره های قرآن از قول ابن عباس ساخته است.
2.این که در الفاظ حدیث غلطهایی از لحاظ قواعد ادبی مشاهده شود یا رکاکتی در ناحیه معنی وجود داشته باشد، زیرا که از پیغمبر که فصیح ترین عرب است و همچنین از ائمه شیعه که سرآمد فصحای عربند، جمله ای نادرست یا معنی زننده و رکیک، صادر نمی گردد.
ربیع بن خثیم (خواجه ربیع) می گوید:نورانیت حدیث چون روز آشکاراست. (1) منتها چون در احادیث، از در زمان نقل به معنی، شایع بوده وهمگان را قدرت تادیه معانی به الفاظ فصیحه میسر نمی شده، فقط غلط لفظی را ملاک جعل حدیث نمی توان دانست، لذا حافظ ابن حجر نیز ملاک جعل حدیث و تشخیص موضوع و مجعول را فقط رکاکت معنوی می داند.
آری، در آن صورت که راوی تصریح کند که حدیث را به الفاظ صادر از معادن بلاغت نقل نموده و مع ذلک غلطه هایی در ناحیه لفظ وجودداشته باشد، به ناچار بایست حمل بر وضع و جعل حدیث کرد.
3.مفاد و معنی حدیث، مخالف با عقل یا حس (مشاهده) یا نص قرآن و یا اجماع قطعی و یا روایتی صحیح باشد، بدانسان که تاویل آن ممکن نگردد، چنان که از عبد الرحمن بن زید نقل شده که وی از پدرش...از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم حدیث کرد که کشتی نوح دور خانه کعبه طواف کرده، آنگاه در مقام ابراهیم دو رکعت نماز گزارد. (2)
4.ضمن حدیث، درباره موضوعی بی اهمیت و کوچک، مبالغه زیادشده باشد، چنان که برای انجام بعضی مستحبات یا خواندن پاره ای دعاها، مبالغه ها رفته و گزافه ها گفته شده و پیداست که این گونه احادیث بیشتر از ناحیه قصه گویان یا نویسندگان و گویندگان کم مایه، وضع و نقل گردیده است.
5.ناقل حدیث کسی باشد که به دروغ و کذب مشهور، و به وضع وجعل حدیث معروف باشد، چون ابی الخطاب و یونس بن ظبیان و یزیدبن صائغ از شیعه و ابان ابی عیاش و ابو منصور اصفهانی و ابراهیم بن هدبه و احمد بن عبد الله جویباری و احمد بن صلت مغلس و گروهی دیگر از اهل سنت. (3)
گرچه نمی توان به مجرد نقل یکی از این افراد، حدیث را مجعول دانست، ولی حکم قطعی نیز به مفاد آن نمی توان نمود.
6.موضوع حدیث، چیزی باشد که بیان آن متناسب با شان معصوم نیست.
در امور ذیل نیز بیشتر احتمال جعل است:
1.مطلب منقول از عجایب و غرایب بوده و در عین حال با شرح وبسط نقل شده باشد.
2.منقول از اموری باشد که دواعی نقل آن زیاد بوده و معمولا بنابراخفاء آن نباشد، در این صورت اگر فقط یک نفر به نقل آن مبادرت نموده باشد، احتمال جعل شدت می یابد.
3.مفاد روایت از اموری باشد که در انظار عموم واقع شده یا مکرراتفاق افتاده باشد که در این صورت معمولا می بایست جمعی آن را نقل نمایند، (4) بنابر این، نقل یک نفر به تنهایی موهم جعل و وضع حدیث است.
موجبات جعل حدیث
موجبات جعل حدیث
ابن حجر در شرح نخبه الفکر فرماید: (5) آنچه افراد را بر وضع و جعل حدیث وا داشته، در امور ذیل خلاصه می شود:
1.پای بند نبودن به دین، چون زنادقه،
2.چیرگی جهالت بر شخص، مانند پاره ای از اهل ظاهر که خود رامتعبد نامند،
3.افراط در تعصب، از قبیل بعض مقلدین،
4.پیروی از رؤساء،
5.نقل غرایب به قصد شهرت طلبی.
سپس می گوید:بعضی کرامیان و جمعی از متصوفه، جعل احادیثی که موجب رغبت مردم به کارهای نیک یا ترس از عقوبات باشد را جایزشمرده اند، انتهی.
باید دانست که موجبات جعل حدیث، انحصار به جهات مزبورندارد.و اینک جهاتی را که در کتاب علم الحدیث (6) یاد شده، در این جا می آوریم:
1.اثبات یا نفی خلافت بعضی خلف و جانشینان رسول اکرم، 2.روی کار آمدن معاویه، به بهانه خونخواهی از کشندگان عثمان، (خلیفه سوم) چه وی برای استحکام فرمانروایی خود به دو قوه مثبت ومنفی به شرح زیر تشبث کرد، الف) جعل حدیث در فضایل بنی امیه، و مظلومیت عثمان، وقلمداد نمودن علی علیه السلام از مسببین قتل وی.
ب) جعل حدیث در فضایل غیر هاشمی به منظور بی ارزش نمودن فضایل آنان و نیز جعل حدیث علیه علی علیه السلام.
3.موضوع خوارج، و تشکیل اصول اعتقادی بر خلاف مبانی عامه که برای تشیید مبانی اعتقادی خویش، دست به جعل حدیث زده، واحیانا کسانی نیز علیه آنان، حدیث جعل می کردند.
4.تشعبات مذهبی و آراء و معتقدات فرق منشعبه، از قبیل زیدیه، معتزله، حنابله، ظاهریه، مجسمه، غلات، کرامیه، اشاعره، متصوفه، باطنیه با تشعبات طاریه بر هر فرقه و همچنین پیدایش مذاهب مختلف فقهی.
5.ظهور بنی العباس و اشغال دستگاه خلافت اسلامی توسط آنان، که همانند امویان و به پیروی آنان برای تشیید ارکان دولت خود دست به تبلیغات دو پهلو (علیه خلفای اموی و معارضین علوی خود از یک طرف، و جعل فضایل بنی العباس از طرف دیگر) زدند. (7)
6.تماس نزدیک و مستقیم عده ای از زنادقه با اسلام و تلبس به زی و لباس مسلمین و در نتیجه، جعل و دس احادیث، برای بی پایه نشان دادن مبانی و احکام اسلام. (8)
7.داخل کردن اسرائیلیات در میان احادیث که عده ای از حس تمایل مردم به افسانه ها و سرگذشت ها، سوء استفاده نموده و قصصی که در میان قوم یهود شهرت اشت با پر و بال بیشتری در مجامع نقل کرده و گروهی از صحابه خوشنام چون ابن عباس، از آنها اخذ و کم کم درطبقات بعدی روی حسن اعتماد به ناقلین، جزو مرویات تفسیری به شمار آمد. (9)
8.افتخارات قبایل و بلاد اسلامی بر یکدیگر که دامنه آن به جعل احادیث درباره نیکی و بدی شهرها و مردمان کشیده شده است.
9.جعل احادیث از ناحیه متشرعین و مقدسین برای تحریض وترغیب مردمان به اعمال دینی و پیروی از کتاب و سنت.
10.احترام فوق العاده ای که عموم، نسبت به ناقلین و محدثین مرعی می داشتند.که همین جهت، خود باعث اکثار بعضی صحابه وتابعین در نقل حدیث شد.
11.افتخار به خاندان ها و انساب که بهترین افتخار، نصیب پسرانی بود که آباء آنان به کثرت حفظ یا نقل حدیث مشهور و در عداد محدثین یا فقهاء به شمار می رفتند، از این رو، بعضی افراد که خود مایه ای نداشتند، احادیثی جعل و از پدران خویش نقل می نمودند یا سلسله روات حدیث ثابت و مسلمی را تغییر، و یکی از آباء خود را در شمار سلسله آن، جا می زدند، چنان که در شذرات الذهب (به نقل الغدیر، ج 5) این مطلب را از ابو البشر مروزی نقل می نماید.
12.در موضوعات کوچک و کم ارزش که برای تشدید و مبالغه درآنها احادیثی جعل می شد. این امر از ناحیه معرکه گیران و وعاظ بی مایه و قصه گویان ترویج می گردید، زیرا با این گونه احادیث، مجلس رامتوجه، و سخنان بی پایه خود را اهمیت می دادند.
13.نزدیک شدن یک عده از راویان حدیث به خلفاء و جعل حدیث برای جلب نظر آنان و در نتیجه پر نمودن کیسه خود و سیاه کردن نامه خویش.
14.اختلاف در مکاتب فقهی و تایید آراء شخصی با احادیث، به طوری که جمعی وضع حدیث را در این زمینه که حکم به نظر فقیه مسلم باشد، جایز شمرده اند. (10)
15.عقیده و اجتهاد نادرست، چون بعضی اصل موضوع حدیث رادر نظر می گرفتند که اگر با عقل توافق داشت، آن را نقل و به پیغمبرنسبت می دادند، چنان که از محمد بن سعید دمشقی نقل شده که می گفت:
سخن اگر نیکو باشد، باکی از این ندارم که آن را به پیغمبر نسبت دهم.
در فجر الاسلام نسبت به ابو جعفر هاشمی می نویسد:وی برخی ازاحادیث را که مشعر بر حق بود، جعل می کرد.
16.جدایی بعضی از اصحاب ائمه از جمع امام علیه السلام و جعل حدیث و انتساب آن به امام برای تشیید عقیده باطل خود، به منظور ایجاداختلاف بین اصحاب ائمه، تا مخالفت وی نیز در ردیف اختلافات دیگر، بی اهمیت تلقی شود، مانند ابو الخطاب که احادیثی جعل و به امام صادق علیه السلام نسبت می داد.
تمام این جهات و نیز علل دیگری سبب گردید که احادیثی از ناحیه استفاده جویان وضع، و به پیغمبر یا امام نسبت داده می شود.
شیوع مجعولات، باعث شد که قسمتی از منقولات روایی موردتشکیک جمعی از ناقلین طبقات بعدی قرار گیرد و برای تمییز درست ازنادرست، لازم دانستند روات و ناقلین حدیث را تا به معصوم ذکرنمایند.آنگاه در کتب رجال نسبت به درستی گفتار هر یک از روات بررسی نموده و جرح و تعدیل به عمل آمد.
نتیجه بررسی احادیث از نظر زنجیره راویان حدیث و کیفیت نقل، به صورت اصطلاحاتی که دیدیم خلاصه شد.
بنابر این، بیشتر اصطلاحات درایه، مربوط به سند حدیث است.
ضمنا باید دانست که اصطلاحات مزبور به اعتبارات مختلفی بر یک حدیث اطلاق می شود، مثلا حدیثی به اعتبار ذکر راویان زنجیره راویان تا به معصوم، (متصل) و چون طی بررسی حال راویان امامی بودن ووثوق به ناقلین احراز گردیده، (صحیح) نامیده شده است.آنگاه ازجهت کیفیت نقل که به لفظ (عن فلان) روایت گردیده، (معنعن) ، و به اعتبار خصوصیتی که در تمام روات یکنواخت وجود داشته (مسلسل)گفته شده است.
برای توضیح بیشتر، انواعی را که بین صحیح و ضعیف مشترکندذیلا می نگاریم.
1.مسند، 2.متصل، 3.آحاد، 4.معنعن، 5.مؤنن، 6.معلق، (11) 7.مشهور، 8.مستفیض، 9.غریب، 10.عزیز، 11. مصحف، 12.مقلوب، 13.مسلسل، 14.عالی، 15.نازل، 16.فرد، 17.متابع، 18.شاهد، 19.نص، 20.ظاهر، 21.محکم، 22.متشابه، 23.مطلق، 24.مقید، 25.مجمل، 26.مبین، 27.عام، 28.خاص، (12) 29.معلل (که در آن علت و سبب حکم یا علت چیزی دیگر بیان شده باشد) ، 30.مدرج، (13) 31.معروف، 32.ناسخ، 33. منسوخ، 34.مقبول، (14) 35.مشترک. (15)
حجیت خبر واحد
حجیت خبر واحد
احادیثی که به ما رسیده و مدار استفاده است (جز اندکی) در شماراخبار آحادند، (16) زیرا که اولا احادیث تا نیمه قرن دوم هجری ضبطنشده بود و پیداست که اولا با ذشت یک قرن و نیم از زمان صدورحدیث، مدار تحدیث و نقل، شفاهی بوده، بدین معنی که طی این مدت، روایات، سینه، به سینه می گشت و به اتکاء حافظه روات نقل می شد.ثانیا، ناقلین صدر اول، معدود بودند و تواتر، در طبقات بعدحاصل گردید.
ثالثا، همه کسانی که حدیث را از لسان پیغمبر شنیده بودند، موفق به نقل آن برای طبقات بعدی نشده اند، بنابر این یک یا چند نفر معدودحدیثی را برای یک یا چند نفر (که به حد تواتر نمی رسند) نقل می نمودند.
رابعا، جامعین و مدونین حدیث، تمام راویان را درک نکرده اند.
به جهات مذکور، احادیثی که به پیشینیان ما و از آنان به ما رسیده است، جزو اخبار آحاد برشمرده می شوند.
در حجیت خبر واحد (یعنی ترتیب اثر بر مفاد حدیث) بین پیشینیان شیعه اختلاف شده است (17) و جمعی چون سید مرتضی عمل به خبرواحد را مانند عمل به قیاس بر خلاف مذهب شیعه یاد کرده اند، (18)
البته نظر کسانی که اخبار آحاد را حجت نمی دانستند، با غمض عین وصرف نظر از قراین و شواهد، صحت خبر بوده است و در مقام عمل، بیشتر روایات کتب اربعه را محفوف به قراینی که مفید علم است می دانسته اند.
از این قراین یکی ضبط در کتب اربعه است که صاحبان آنها ملتزم به جمع اخبار مورد اعتماد بوده اند.دیگر، عمل اصحاب به مفاد خبر که نزدیکی و قرب عهد آنان به زمان صدور روایات، خود شاهدی برصحت حدیث می باشد. (19)
بنابر این می توان خلاصه کرد اخبار و احادیثی که در کتب اربعه شیعه رسیده است، -جز معدودی-مورد عمل هر دو فریق بوده است و به اصطلاح مناقشه صرفا لفظی می باشد، چه این که طریقی جز از راه روایات برای پی بردن و اطلاع بر بیشتر احکام شریعت نیست، لذا سیدمرتضی نیز در جواب مسائل تبانیات-به نقل صاحب معالم-اعتراف نموده که ما نسبت به اکثر اخباری که در کتب شیعه روایت شده است قطع به صحت داریم، یا به واسطه تواتر و یا به جهت اماراتی که موجب علم به صحت گردیده است و با قبول و اعتراف به صحت این سخن، لزومی در ذکر استدلال مثبتین حجیت خبر واحد نیست.
علاوه که بیشتر این استدلال ها و پاسخ آن، ناشی از خدشه هایی است که اذهان مشوب به اصطلاحات، ایجاد نموده است، وگرنه ترتیب اثر بر اخبار گذشته-که اختصاص به احکام شرعیه هم نداردفطری و ارتکازی تمام عقلا است و از زمان های دیرین در کلیه امم وادیان سالفه معمول بوده و تا کنون نیز مورد عمل است، زیرا می دانیم که تمام پیروان ادیان، در زمان پیغمبرانشان نمی زیسته اند و قهرا احکام، توسط ناقلین، به آنها می رسیده، علاوه که پیغمبران و مشرعین، در تمام نقاطی که متدینین به آن دین می زیسته اند، مسافرت ننموده و نیز تمام متدینین، به ملاقات و اخذ شفاهی از آنان نایل نگردیده اند و بالمآل احکام دین جز به نقل وسایط، به پیروان آنان نرسیده است.
آنچه گفته شد استدلالی است بر حجیت خبر واحد که-به سیره عقلاء-معروف است و به نظر این جانب نه تنها این استدلال برای ترتیب اثر بر خبر واحد کافی است، بلکه می توان گفت بیشتر اخباری که در این باب مورد استدلال واقع شده است، ناظر به همین دلیل و به اصطلاح از موارد و مصادیق سیره عقلاییه است. (20)
شرایط روایت و راوی
شرایط روایت و راوی
شرایط روایت
شهید ثانی می فرماید:تمام کسانی که خبر واحد را حجت می دانند، به خبر صحیح عمل می کنند مشروط بر این که شاذ یا معارض با خبرصحیح دیگری نباشد، منتها بعضی مانند شیخ طوسی، «خبر حسن وچون محقق در معتبر و شهید در ذکری خبر موثق را نیز حجت می دانند.
بعضی نیز به خبر ضعیفی که مورد عمل مشهور اصحاب باشد، عمل نموده و حتی آن را بر خبر صحیحی که شهرت عملی نداشته باشدمقدم می دارند.
آنگاه ضمن تحقیقی می فرماید:شهرت عملی بین اصحاب ممکن نیست، چه این که قبل از شیخ طوسی، جمعی چون سید مرتضی خبرواحد را اصولا حجت نمی دانند و جمعی، بدون در نظر گرفتن شرایطصحت حدیث، احادیثی را جمع و تدوین نموده اند، و پیدا نمودن فتوای عالمان فقه بدون در نظر گرفتن حال این دو فریق میسور نیست، منتها شیخ چون در کتب فقهیه خویش به بعض اخبار ضعیف عمل نموده است دیگران نیز از وی پیروی نموده اند و بعدا گمان شده که عمل به این احادیث، مشهور است، در صورتی که برگشت عمل به چنین روایاتی، به شیخ طوسی است. (21)
شرایط راوی
صاحب معالم به تبعیت جمعی، شرایط ذیل را در راوی معتبر دانسته است:
1.عقل، که خبر دیوانه (در زمان جنون) مورد قبول نیست.
2.بلوغ، (رسیدن به سن تکلیف) ، که معمولا جزو شرایط دانسته اند.
3.اسلام، که خبر غیر مسلمان را حجت نمی دانند.
4.ایمان، یعنی امامی مذهب بودن راوی.
5.عدالت، یعنی ملکه پرهیزگاری از کبایر و عدم اصرار بر صغایر، که اجتناب از گناهان بزرگ و بی باک نبودن در دیگر گناهان، برای وی حالت مداوم و استمراری داشته و خوی او شده باشد.
6.ضبط، یعنی کمتر سهو و اشتباه داشته باشد، نه این که از سهونسیان مبرا باشد.
شرط مزبور در مورد القاء حدیث از حفظ است نه تحدیث ازکتاب. (22)
باید دانست که کلیه شرایط مزبور مورد اتفاق علماء نیست، منتهاقائلین به آن برای لزوم هر یک، استدلالاتی نموده اند که خالی از اشکال نیست و ما، استدلال هر یک را با اشکال آن به اجمال در علم الحدیث (23) آورده ایم.ضمنا یادآور شده ایم که ملاک واقعی برای علم به خبر، اطمینان و وثوق به صدور آن است، بنابر این، بعضی شرایط مزبور (چون عقل و ضبط) از لوازم اطمینان است که با جنون ناقل، اعتماد به گفته وی نیست و همچنین در صورت کثرت سهو و نسیان راوی، وثوق به گفته وی حاصل نمی گردد.
ولی قسمتی از شرایط چون اسلام و ایمان و حتی عدالت و بلوغ، نوعا مدخلیتی در اطمینان و وثوق به صدور روایت ندارد و چه بسا خبرطفل ممیزی که عادت به دروغ نکرده، بیشتر مفید اطمینان است، همچنان که خبر جمعی از روات و محدثین غیر امامی (مانند سکونی که از عامه است و اسحق بن عمار و پدرش عمار بن موسی ساباطی که هردو فتحی مذهب، ولی ثقه اند) ، (24) قدیما و حدیثا مورد عمل اصحاب بوده است و حتی بعضی از اصحاب اجماع-که محدثین، مرسله آنان راحجت دانسته و مورد عمل قرار می دهند و به اصطلاح تلقی به قبول نموده اند-غیر امامی مذهبند. (25)
محققین اهل سنت نیز مذهب را شرط قبول روایت ندانسته اند.
علامه قاسمی از ابن حجر نقل می کند که تحقیق آنست که روایت کسانی را که به واسطه بدعتی تکفیر شوند، نمی توان رد کرد، زیرا هرفرقه ای، مخالفان خود را مبتدع می دانند و گاهی کار این نسبت به تکفیرمی کشد، بنابر این اگر بنا شود اهل بدعت، به طور اطلاق کافر به حساب آیند، می بایست تمام طوایف اسلام کافر باشند، لذا باید تنها کسی را که یکی از ضروریات دین را انکار کند، کافر دانست و روایت دیگر کسان راکه ضابط و پرهیزکارند، اگر چه به آنان نسبت بدعتی داده شود، باید قبول کرد.
نیز از سخاوی و ابن دقیق العید نقل می کند که مقرر نزد ما آن است که مذاهب خاصی را در نقل روایات معتبر نمی دانیم، چه ما هیچ یک ازاهل قبله را جز به واسطه انکار ضروریات تکفیر نمی کنیم، بنابر این، چنانچه یکی از اهل قبله-که اهل ورع و تقوی باشد-روایتی نقل کند، قهرا موجبات اعتماد بر روایت او حاصل است.و مذهب شافعی نیزهمین است، چه شهادت اهل اهواء و مذاهب و مختلف نزد وی مقبول است.
آنگاه پس از نقل سخن صاحب جمع الجوامع که گفته (یقتل مبتدع بجرم الکذب) از گفته محلی و عراقی شاهد می آورد که شیخین(بخاری و مسلم) در صحیحین روایات زیادی را از خوارج یا قائلین به ارجاء نقل نموده اند.
آنگاه علامه قاسمی می افزاید که بیشتر نسبتهایی که به اشخاص داده شده است، مسلم نیست و درستی این سخن با مراجعه به کتب رجال مذاهب که شخصی را به آنان نسبت داده اند و نامش در منابع نیست، معلوم می شود.
معنی عدالت
معنی عدالت
گر چه سیره عقلا در باب عمل به خبر واحد-که ملاک حجیت خبر رانیز همان دانستیم-صرف وثوق و اعتماد به راوی است و عدالت راوی شرط نیست، معذلک مراد کسانی که عدالت را شرط دانسته اند، نیزمعلوم نیست، زیرا کلمات علماء در تعبیر از عدالت و تفسیر آن مختلف است و حتی بیشتر متقدمان، عدالت را مجرد ترک معاصی دانسته اند ودر اکتشاف عدالت شخص، نفس اسلام و عدم ظهور فسق را کافی شمرده اند، یعنی تا هنگامی که از مسلمانی معصیت مشاهده نگرددعادل می باشد. (26)
شهید ثانی در شرح بدایه می فرماید:مراد از عدالت این نیست که شخص، تارک معاصی باشد، بلکه معنی عدالت آن است که آدمی ازموجبات فسق-که عبارت از انجام کبایر و اصرار بر صغایر است پرهیز کند. (27)
آنگاه از قول شیخ طوسی نقل می فرماید:که اصل در مسلمان، عدم فسق و صحت گفتار وی است.
به هر حال با توجه به تاریخ زمان رسول اکرم و صدر اسلام، بایداذعان نموده که عدالت جز همان ظاهر حال مسلمان چیزی نیست، چه، پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم و حضرت علی علیه السلام، امرای لشکر و حکام بلاد رامعمولا از همین مسلمین انتخاب می نمودند، و در آغاز، امر قضاوت وهمچنین امامت جمعه و جماعت توسط همین امران انجام می شد.
به علاوه که سهولت اسلام-که امری مسلم است-با غیر این معنی منافات دارد، زیرا یا باید عدالت را در قضاوت و شهادت و حضور درمجلس طلاق و امامت جمعه و جماعت، لازم ندانست و یا به فرض لزوم، عدالت را فقط همان حسن ظاهر و عدم مشاهده فسق، معنی نمود.
لذا شیخ طوسی بر این معنی-که عدالت همان حسن ظاهر است در کتاب خلاف، ادعای اجماع فرموده، منتها باید اضافه کرد که عدم فسق یا به تعبیر دیگر، حسن ظاهر، از ظاهر حال وی شناخته شود.لذادر صحیحه ابن ابی یعفور به این عبارت تعبیر گردیده:«بان یعرفوه بالستر»و در روایت نبوی است:«من عامل الناس فلم یظلمهم و حدثهم فلم یکذبهم، و وعدهم فلم یخلفهم، فهو من کملت مرویه و ظهر عدالته و وجبت اخوته و حرمت غیبته (کفایه خطیب ص 78) . (28)
به هر حال مشهور، عدالت را ملکه و حالت نفسانی می دانند که باعث نگه داری شخص از انجام گناهان کبیره و اصرار بر صغایر ومنافیات مروت باشد.
پی نوشتها:
1.علم الحدیث، دکتر صبحی صالح-تدریب الراوی، ص 179.
2.تدریب الراوی، ص 181.
3.ر.ک:علم الحدیث، ص 83 چاپ اول.
4.ر.ک:عده الاصول، شیخ طوسی-علم الحدیث، تالیف نگارنده، ص 7977.
5.ص 32.
6.ص 66.
7.قسمتی از این گونه فضایل ساختگی را در آغاز کتاب تاریخ خلفای سیوطی ببینید.
8.مانند ابن ابی العوجاء و مغیره بن سعید.
9.برخی از این قسم احادیث را در تفسیر تعلبی و کتاب العرایس ثعالبی ببینید.
10.پرتو اسلام، ترجمه فجر الاسلام، ص 257، چاپ دوم.
11.در موردی که اولین راوی به واسطه قراین معلوم باشد.
12.از شماره 20 تا 30 مربوط به مضمون حدیث است، ولی سایراصطلاحات راجع به زنجیره حدیث می باشد.
13.در صورتی که کلام راوی، از سخن امام متمایز باشد یا مربوط به توضیح رجال سند باشد.
14.در موردی که سلسله سند مذکور باشد، زیرا در این صورت ممکن است حدیث، صحیح و مورد قبول باشد.
15.در موردی که فرد مشترک الاسم از لحاظ وثاقت و عدم آن، با فرد هم نام خود در یک درجه باشند.
16.شهید ثانی تواتر را در همین حدیث ثابت نمی داند و فقط خبر(من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار)را ممکن التواتر می شمارد.والد شیخ بهایی، حدیث غدیر را نیز متواتر می داند.(ر.ک:علم الحدیث، تالیف نگارنده، ص 106).
17.و حتی از ابن قبه نقل شده که وی مدعی بود عمل به خبر واحد جایزنیست و برای مدعای خویش به دو دلیل استدلال نموده:نخست این که اگر تعبد به خبر واحد را اخبار از پیغمبر جایز بود، می بایست اخبار از خداوند نیز جایز باشد ومسلما اخبار از خداوند(جز برای پیغمبران که به معجزه از دیگران متمایزند)جایزنیست، پس خبر از پیغمبر هم روا نخواهد بود.دوم عمل به خبر واحد، موجب حلال شمردن حرام و حرام شمردن حلال می گردد، زیرا آدمی نمی تواند یقین کند که آنچه از پیغمبر در حلیت و حرمت اشیاء نقل می شود، صحیح و مطابق واقع است.
(نقل از رسائل شیخ انصاری، در آغاز بحث ظن)سلطان العلماء در حاشیه معالم، همین معنی(عدم جواز تعبد به خبر واحدعقلا)را از ابو علی حبائی نقل کرده است.
18.در رسائل، عدم جواز را از سید مرتضی و قاضی ابن براج و سید ابو المکارم بن زهره و شیخ طوسی و ابن ادریس نقل می نماید.(ر.ک:رسائل شیخ انصاری، آغازبحث از جیت خبر واحد).
19.در مرفوعه زراره نیز روایتی را که بین اصحاب، مشتهر است، لازم العمل معرفی نموده.خذ بما اشهر بین اصحابک و دع الشاذ النادر.(ر.ک:رسائل شیخ انصاری، در حث شهرت و نیز ضمن اخباری که برای حجیت خبر واحد استدلال شده است).
20.برای توضیح بیشتر، رجوع کنید به کتاب علم الحدیث از نگارنده.
21.درایه شهید، ص 29-30.
22.نووی می گوید:صفه من تقبل روایته و ما یتعلق به، و فیه مسائل، احداها:-
اجمع الجماهیر من ائمه الحدیث و الفقه انه یشترط فیه ان یکون عدلا ظابطا بان یکون مسلما بالغا عاقلا سلیما من اسباب الفسق و خوارم المروه متیقظا حافظا ان حدث من حفظه، ظابطا لکتابه ان حدث منه.عالما بما یحیل المعنی ان روی به(تقریب، ص 197)چنان که مشاهده می شود، نووی عدالت را به اسلام و بلوغ وعقل و سلامت از اسباب فسق و منافیات مروت تفسیر نموده است.
به هر حال، شرایط راوی نزد اهل سنت(طبق فرموده نووی)عبارت است از:1.
عدالت، 2.ضبط، 3.تیقظ و توجه، 4.حفظ حدیث یا ضبط آن.
23.صفحه 141 از چاپ اول و صفحه 184، از چاپ دوم و سوم.
24.شیخ طوسی در تهذیب درباره عمار فرماید:و قد ضعفه جماعه من اهل النقل و ذکروا ان ما ینفرد بنقله لا یعمل به.لانه کان فطحیا غیر انا لا نطعن علیه بهذه الطریقه، لانه و ان کان کذلک، فهو ثقه فی النقل لا یطعن علیه فیه(نقل از نقد الرجال ص 247).
25.مانند عبد الله بن بکیر و حسن بن علی بن فضال که هر دو از اصحاب اجماعند و علامه درباره عبد الله بکیر فرماید:و انا اعتمد علی روایته و ان کان مذهبه فاسد. (ر.ک:خلاصه الاقوال، نقد الرجال، رجال کبیر میرزا).
26.اگر چه شیخ انصاری(در رساله عدالت)فرموده:بعضی حسن ظاهر راشرط عدالت دانسته اند، ولی ظاهرا فرقی بین حسن ظاهر و ندیدن معصیت ازمسلمان نیست، مگر این که مراد از حسن ظاهر را ملکه ترک معاصی بدانیم که(طبق تحقیق شیخ)نفس عدالت است نه طریق استکشاف عدالت.
27.شیخ انصاری همین قول را از ابن ادریس در سرائر و ابن حمزه در وسیله وابی الصلاح حلبی، نقل می نماید.(ر.ک:رساله عدالت از شیخ انصاری).
28.در همین مدرک روایات زیادی که صحابه و تابعین عدالت را همین حسن ظاهر می دانسته اند ملاحظه فرمایید.
طرق شناسایی حال راوی
طرق شناسایی حال راوی
عدالت یا وثاقت راوی به یکی از چند امر ذیل شناخته می شود:
1.آزمایش و اختبار حال وی به واسطه مصاحبت و ملازمت با او.
2.شهرت و معروفیت به وثاقت، مانند مشایخ حدیث پس از کلینی تا این زمان.
3.تزکیه وی توسط کسی که اطلاع بر حالش داشته باشد. (1)
جرح و تعدیل راوی
شناسایی حال افرادی که در سلسله روایات قرار می گیرند، غیر از افرادمعدودی که به وثاقت مشهورند، جز با تعدیل یا جرح عالمان به احوال روات، ممکن نیست.
برای تسهیل این کار از دیر زمان، جمعی، اقوال اهل خبره را گردآورده اند و این مجموعه ها به کتب رجال معروف می باشد.اهل خبره ای را که سخن آنان ملاک شناسایی روات قرار می گیرد (در مورد تعدیل وتوثیق راوی) معدل و (در مورد تفسیق یا مذمت راوی) جارح نامند.
و چون در کتب رجال بنابر اختصار است، برای توثیق یا جرح راوی، الفاظ خاصی به کار رفته که ذیلا بازگو می نمائیم.
الفاظ توثیق و مدح
ثقه، ثبت، (2) عین، عین من عیون اصحابنا، وجه، وجه من وجوه اصحابنا، من اولیاء امیر المؤمنین، من مشایخ الاجازه، من اولیاء احدالائمه، شیخ الطائفه، من اجلاء الطائفه، صدوق، محل الصدق، صالح الحدیث، نقی الحدیث، یحتج بحدیثه، بصیر فی الحدیث، خیر، وکیل الامام، صاحب الامام، یروی عنه جماعه من الاصحاب، روی الاجلاءعنه، مضطلع الروایه، حافظ، ضابط، ینظر فی حدیثه (بمعنی انه لایطرح بل ینظر فیه) ، لا باس به (بمعنی انه لیس بظاهر الضعف) جلیل، مشکور، فاضل، خاصی، ممدوح، زاهد، عالم، صالح، قریب الامر، مسکون الی روایته، متقن، فقیه، صحیح الحدیث، مقدم، معتمد الطائفه، اسند عنه، سلیم الجنبه، یکتب حدیثه، معتمد الکتاب، کثیرالمنزله (ای عالی الرتبه) . (3)
آنچه از الفاظ مزبور دلالت بر توثیق و تعدیل راوی دارد:عدل، ثقه، حجه، ثبت و صحیح الحدیث است. (4)
میر داماد فرموده:لفظ (ثبت) در توثیق راوی از دیگر اوصاف نامبرده اقوی است.
بو علی نسبت به اوصاف (عین، وجه، وجه من وجوه اصحابنا)فرموده:در این که الفاظ مزبور مطلق مدح را می رساند یا دلالت بر توثیق راوی نیز دارد، اختلاف است.
نیز درباره لفظ صحیح الحدیث فرماید:این صفت نزد قدماء بر این معنی دلالت داشته که حدیث چنین شخصی را موثوق الصدورمی دانسته، گر چه راوی خود ثقه نباشد. (5)
وحید بهبهانی در حاشیه منهج المقال و به پیروی وی مرحوم ممقانی در مقباس الدرایه، الفاظ دیگری را مشعر بر مدح راوی شمرده اند که چون مورد اختلاف است از ذکر آن خودداری شد.
الفاظ جرح
ضعیف، کذاب، کذوب، وضاع للحدیث، غال، مضطرب الحدیث، منکر الحدیث، لین الحدیث (ای یتساهل فی روایته عن غیر الثقه)متروک (ای فی نفسه) متروک الحدیث، مرتفع القول (ای لا یعتمدعلیه) ، متهم (ای بالکذب او الغلو) ، ساقط (ای فی نفسه) ساقط الحدیث، واه (ای ضعیف فی الغایه) لا شی ء، لیس بذلک الثقه، عامی، مجهول، مهمل، غیر مسکون الی روایته. (6)
جرح و تعدیل روات حدیث
چنانچه سخن اهل خبره در جرح یا تعدیل یکی از راویان حدیث بدون ذکر جهتی که موجب جرح یا توثیق وی گردیده است، یاد شود در قبول آن بین علماء اختلاف شده است.
جمعی ذکر سبب را لازم نمی دانند و گروهی لازم می شمارند وعده ای در جرح لازم می دانند ولی در تعدیل خیر، (7) و معدودی به عکس این قول قائلند و هر یک به وجوهی استدلال کرده اند. (8)
علامه فرموده است:چنانچه جارح یا مزکی، عالم به موجبات جرح یا تعدیل باشد، قول وی به طور مطلق مورد قبول است، وگرنه لازم است جهتی را که موجب جرح یا تعدیل راوی است ذکر نماید.
شهید ثانی فرماید:چنانچه عقیده معدل یا جارح، یا عالمی که برطبق خبر عمل می کند، در موجبات جرح و تعدیل مطابق است، احتیاج به ذکر یاد سبب نیست، ولی اگر هم عقیده نیستند، لازم است سبب تعدیل یا جرح شود. (9)
صاحب معالم نیز همین قول را اختیار فرموده. (10)
با توجه به این که اولا اخباری که در دست ماست و مورد عمل است، نوعا قبل از هزارسال (ضمن کتب اربعه حدیث و مجامع روایی دیگر) تدوین شده است و جرح و تعدیل راویان آن نیز (ضمن کتب اربعه رجالیه) (11) درهمان اوان ثبت گردیده.
ثانیا، در کتب رجال، نظر ارباب جرح و تعدیل بازگو نگردیده و اگرهم نظر شخصی را از خارج در این باب بدانیم، چون مستند جرح وتعدیل در کتب رجالیه یاد نشده و خلاصه اقوال اهل خبره به الفاظی که دیدیم (بدون ذکر قائل) نقل گردیده، انتساب جرح یا تعدیل به شخصی مزبور ممکن نیست، بنابر این نمی توانیم مطابقت عقیده جارح و معدل را با کسی که می خواهد عمل به روایت نماید، به دست آوریم.
و با توجه به این جهت، موردی برای تحقیق شهید ثانی و فرزندش صاحب معالم باقی نمی ماند. (12)
تفصیل علامه نیز نسبت به روایات کتب مشهور حدیث امامیه که روات آن ضمن کتب رجالیه همزمان کتب حدیث معرفی شده اند، موردندارد، زیرا می دانیم جرح و تعدیلی که در کتب رجالیه پیشین آمده است، مسلما به استناد گفته اهل خبره که عارف به اسباب جرح وتعدیل بوده اند، صورت یافته.
حکم تعارض جرح و تعدیل
قسمت اول
حکم تعارض جرح و تعدیل
در مورد تعارض جرح و تعدیل-که نسبت به یکی از راویان بعضی جرح کرده باشند و حال وی بر ما معلوم نباشد-جمعی جرح را مقدم برتعدیل دانسته اند، زیرا با عدم اطلاع بر فسق کسی، می توان وی راتعدیل نمود و به عکس جز با اطلاع بر فسق راوی، نمی توان وی راجرح کرد، بنابر این، جرح علماء نسبت به شخصی، منافات با تعدیل وی توسط دیگران ندارد، زیرا ممکن است که آنان که تعدیل وی کرده اند، بر عیبی که جارحان اطلاع یافته اند، آگهی نداشته باشند.
پیداست این سخن (تقدیم قول جارح بر معدل) در صورتی است که مفاد تعدیل، مجرد وثوق و اعتماد به گفته راوی باشد، مانند لفظ(ثقه) .و یا اگر مفاد آن، عدالت راوی است، عدالت را همان اسلام وظاهر حال مسلمان-که معمولا از گناهان خودداری می کند-بدانیم، ولی چنانچه عدالت را ملکه و حالت نفسانی فرض کنیم، قهرا مفادتعدیل، جز با علم به عدالت واقعی و وجود ملکه نفسانی در راوی حاصل نمی شود، و قهرا با انتساب همان شخص به فسق منافات دارد، منتها چون متقدمان (چنانچه یاد کردیم) عدالت را همان ظاهر حال مسلمان می دانستند، قهرا مفاد قول جارح که حاکی از عیب مخفی راوی است، مقدم بر تعدیل وی (که منتسب به ظاهر حال شخص است) خواهد بود.
ولی باید توجه داشت که واقعا بین گفته جارح و معدل، منافات ومعارضه باشد، زیرا قسمتی از الفاظ مدح با الفاظ ذم منافات ندارد، مثلاممکن است راوی ثقه باشد ولی غیر امامی.یا مثلا الفاظ صالح، خیر، فاضل، ممدوح، زاهد و مانند آن با صفات غال، مضطرب الحدیث، منکر الحدیث، لین الحدیث و حتی با مثل ساقط الحدیث، لیس بذلک الثقه، متهم، وضاع، منافات ندارد، چه بعضی از کسانی که به وضع حدیث مشهورند و راویان آنان مورد اعتماد نیست، از مردمان صالح و زاهد می باشند و به عقیده خویش با وضع حدیث، خدمتی به دین انجام داده اند، چنان که کرامیه وضع حدیث را در ترغیب و ترهیب جایزدانسته و استدلال کرده اند که این کار دروغ له پیغمبر است نه علیه او. (13)
شعرانی در عهود کبری از شیخ الاسلام زکریا نقل می کند که وی می گفت:قال بعض المحدثین:کذب الناس الصالحون، لغلبه سلامه بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر، و انهم لا یکذبون علی رسول الله. (14)
آیا جرح و تعدیل به قول یک نفر ثابت می شود؟
مشهور آن است که جرح یا تعدیل راوی به گفته یک نفر ثابت می گردد.وجمعی، گفته دو نفر را لازم دانسته اند. (15)
دلیل قول اول آن است:همانطور که در نقل حدیث، تعدد راوی لزومی نداشت (و به اصطلاح خبر واحد را حجت دانستیم) در تعدیل روات نیز تعدد شرط نیست.
دلیل دوم آن است که تزکیه یا جرح راوی، نوعی از شهادت است ودر شهادت، تعدد گواهان شرط است.
تحقیق آن است که ملاک حجیت خبر یکی از دو امر بیش نیست:یا سیره عقلاء است که هم اکنون و از پیش، به خبر افرادی که مورداعتمادند عمل می نموده و مبنای معاش و معاد، بر آن قرار داشته است.
بدیهی است اعتماد به گوینده و مخبر، گاه از سخن یک تن نیز حاصل می شود، چنان که گاهی از گواهی دو نفر نیز تحقق نمی یابد.
و یا از ناحیه شرع (و به اصطلاح به جعل شارع است) که برای اثبات این عقیده بیشتر به احادیث تمسک می شود.و پیداست که در روایات تعدیل راوی (با این که در صورت لزوم تعدد، بیان کیفیت تعدیل که به وسیله دو نفر انجام شود، مورد حاجت بوده است) ذکر تعدد نشده (ودر اصول مقرر است که تاخیر بیان از وقت حاجت روا نیست) بلکه اخذ معالم دین را از ثقات، امضاء فرموده اند، بنابر این، احراز وثوق واعتماد به گفته راوی، به عرف واگذار شده است و می دانیم که عرف دراحراز وثوق و اعتماد به گفته افراد، سخن یک نفر را که مورد اعتمادباشد کافی می داند.
تبصره 1.در موردی که نسبت به یک نفر از روات، دو عقیده مختلف نقل شده باشد، جمعی برآنند که قول جارح بر معدل مقدم است، زیرا جارح ممکن است بر امری که از نظر معدل مخفی بوده است، اطلاع یافته باشد.
بعضی (16) در موردی قائل به ترجیح قول جارح شده اند که معدل، اظهار اطلاعی بر موضوعی که موجب جرح وی گردیده است ننماید.
برخی هم در موردی که عده معدلین بر تعداد جارحین فزونی داشته باشد، قائل به ترجیح قول معدل شده اند.
برخی نیز قول کسی را که حافظتر است مقدم داشته اند.
گرچه این بحث (ترجیح جارح بر معدل) را شیعه نیز به پیروی ازاهل سنت آورده اند، ولی چون نزد متاخرین امامیه، عدالت عبارت ازملکه نفسانی است، قهرا کسی جز با علم به وجود ملکه مزبور در راوی، نمی تواند وی را تعدیل نماید، بنابر این، معدل در واقع مدعی علم بوجود ملکه عدالت در راوی است و جارح، مدعی علم به نفی صفت مزبور می باشد و پیداست که این دو ادعاء با هم معارضند و دلیلی بررجحان یکی بر دیگری نیست.
اما نزد اهل سنت و متقدمان شیعه که عدالت را همان ظاهر حال مسلمان و ندیدن فسقی از وی می دانند، صحیح، ترجیح قول جارح برمعدل است، زیرا مفاد قول معدل، عدم اطلاع بر قبایح اعمال راوی است، در صورتی که جارح، مدعی است که بر معاصی و فسق پنهانی وی اطلاع یافته است، بنابر این، طبق قاعده (عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود) مفاد گفته معدل که حاکی از عدم اطلاع از حال راوی است، با گفته جارح (که مدعی وجود فسق نسبت به راوی و اطلاع برآن است) منافات ندارد و در این فرض، فرقی در فزونی تعداد معدل برجارح و یا به عکس (که بعضی قائلند) نیست. تبصره 2.چنانچه فرد مورد وثوق (و به اصطلاح عادل) از کسی نقل حدیث کند، [این به معنای]تعدیل آن کس (مروی عنه منقول عنه) نخواهد بود، زیرا ممکن است عالی از غیر عادل نقل حدیث کندو حتی نقل شده که بعضی از بزرگان، احادیث موضعی را که راوی اش به کذب مشهور بوده است از آن جهت که اطلاع بر چنین احادیثی داشته باشند تا بر آن روایات صحیح مشتبه نگردد، می نوشتند، ولی حق آن است که روایت کسانی که معمولا جز از ثقات، نقل حدیث نمی کنند، تعدیل راوی به شمار می رود و همین مطلب را در تدریب الراوی به علمای اصول نسبت داده است.
تبصره 3.فتوا و حکم فقهی بر طبق روایتی، حاکی از اعتقاد فتوادهنده به صحت روایت نیست، چنان که فتوا ندادن به مضمون روایتی، حاکی از عدم صحت آن روایت نخواهد بود، زیرا در زمینه مطابقه حکم فقیه با روایت، ممکن است مستند دیگری برای فتوای مزبور باشدچنان که در صورت فتوا ندادن به مفاد روایت، ممکن است به واسطه مانعی از فتوا بر مفاد آن (از قبیل معارضه روایت مزبور با روایت دیگری) به روایت عمل نشده باشد، نه از لحاظ عدم صحت روایت مزبور.
تبصره 4.جمعی برآنند که به روایت و شهادت اهل بدعت-که به واسطه بدعت مزبور تکفیر شده اند-نمی توان اعتناء نمود و سیوطی برای نمونه کسانی را که قائل به تجسم خداوند شده اند یا منکر علم وی به جزئیاتند یا قائل به خلق قرآن می باشند ذکر نموده است. گروهی چون امام شافعی و ابن ابی لیلی و قاضی ابو یوسف گویند:
اگر در مذهب چنین کسی دروغ حرام باشد، می توان به روایت وی اعتماد نمود.
حق این است که اگر ملاک عمل به روایت را همان سیره متشرعه وعمل عرف-که معمولا به گفته افراد مورد وثوق اعتماد می کنندبدانیم، فرقی بین مبدع و غیر وی نیست، علاوه در معنی بدعت ومصداق آن اختلاف است و حتی سیوطی از شیخ الاسلام نقل می کند:
هر یک از فرق، عقاید فرقه دیگری را که با معتقد خود مخالف می یابدبدعت می شمارد.صحت این سخن از مواردی که از سیوطی (در موردعقاید باطله و اهل بدعت) نقل نمودیم، پیداست، چه وی کسانی را که قائل به خلق قرآنند (یعنی قرآن را قدیم ندانند) مبدع و کافر شمرده است، در صورتی که معتزله و امامیه و اسماعیلیه به عکس این مقوله قائلند، منتها مخالفان خود را تکفیر نمی کنند، چنان که جمعی از فلاسفه اسلامی منکر علم خداوند به جزئیاتند.و فی المثل نمی توان ابن سینا رابه واسطه چنین عقیده ای کافر دانست.
بعضی هم بین کسانی که جزو دعات مذاهبند با دیگران فرق گذارده اند.به استناد این که ممکن است چنین کسی حدیثی را به منظورترویج مذهب خود جعل کرده اند.
گرچه نقل حدیثی توسط داعیان مذاهب، خاصه که به نفع آنان دلالت کند، موهم جعل و وضع روایت است.ولی از تحقیق در مسئله پیش (که ملاک عمل به خبر را وثوق و اعتماد به گفته ناقل شمردیم)روشن شد که در زمینه اعتماد به گفته راوی یعنی احراز وثوق و صدق گفتار وی، فرقی بین اشخاص، نخواهد بود.زیرا کسی که دروغ را حرام می شمارد و عملا نیز از دروغ اجتناب می نماید (چه از دعات مذاهب باشد و چه از افراد معمولی) فرقی در پذیرش روایتش نیست.و به همین جهت است که در کتب اربعه امامیه روایات جمعی که از داعیان مذاهب دیگرند نقل گردیده و امام علیه السلام نسبت به روایات بنی الفضال دستور فرمود:خذو ما رووا و ذروا ما راوا، آنچه را روایت کرده اند اخذنمائید ولی نظریه آنان را نپذیرید.سیوطی نیز در تدریب الراوی نام جمعی را که بقول وی رمی به بدعت شده اند ولی در صحیحین از آنان نقل حدیث شده است، بازگو می کند. (17)
تبصره 5.روایت کسانی که از فسق توبه کرده اند به قول همگان مقبول است.منتها جمعی روایت دروغگویی را که توبه کند ردکرده اند. (18)
تحقیق آن است که در مورد دروغگو می بایست بین روایات صادره از وی فرق گذارد، یعنی روایاتی را که قبل از توبه نقل کرده مورد قبول نیست و آنچه را بعد از توبه و احراز وثاقت وی از او نقل شده باید قبول نمود، آری اگر روایاتی از کسی در کتب حدیث ثبت شده است که علمای رجال نوشته باشند وی که دروغگو بوده است از این صفت توبه کرده، نمی توان به روایت مزبور عمل نمود، زیرا معلوم نیست روایات منقول از وی، در چه زمانی از او صدور یافته.
تبصره 6.فرقهایی که بین روایت و شهادت است:
می دانیم که روایت از معصوم، در واقع شهادت به صدور حکمی ازشرع است لذا جمعی شرایط شاهد را در راوی شرط دانسته اند، ولی درواقع بین آن دو فرق است که سیوطی در تدریب الراوی این چنین نقل نموده:
1.روایت، خبر از حکم عامی است که برای پذیرش آن به حاکم مراجعه نمی شود، به خلاف شهادت.
قسمت دوم
2.در نقل روایت، تعدد راوی شرط نیست، ولی در شهادت-که اصطلاحا به آن بینه و گواه شرعی گویند-تعدد گواهان (یا به تعبیرمتعارف دو شاهد عادل) شرط است.
3.مسلمین در نقل روایت از آن جهت که منتسب به پیغمبر و امام است و به تعبیر دیگر حکم الهی است، اجتناب بیشتری از کذب و جعل حدیث می نمودند ولی شهادت دروغ را به آن مرتبه نمی دانستند.
4.رد روایتی که توسط یک نفر نقل شده و در آن احتمال جعل باشد، موجب تقویت مصلحت عمومی است، ولی رد شهادت یک تن که در شهادت متفرد باشد، فقط موجب تقویت صلحت شخص خواهد بود.
5.جمعی در نقل روایت، بلوغ را شرط ندانسته اند، به خلاف شهادت که نزد همگان بلوغ در آن شرط است.
6.در نقل روایت، حریت و آزاد بودن راوی شرط نیست، ولی درشهادت شرط است (البته در مواردی که در فقه تعیین شده است.)7.چنانچه کسی در موردی به دروغ شهادت دهد، این عمل موجب رد شهادت وی در موارد دیگر نمی گردد، ولی دروغ در روایت و نقل حدیث، موجب عدم اطمینان به روایات صادره از وی خواهد بود.
8.شهادت، می بایست مسبوق به تقاضای حاکم شرع باشد، ولی درروایت تقاضای قبلی شرط نیست.
9.مجتهد می تواند طبق علم و اجتهاد خود روایتی را نپذیرد و موردعمل قرار ندهد، ولی حاکم (چنان که بعضی معتقدند) نمی تواند بر مفادشهادت (که به ظاهر واجد شرایط قبول است) حکم ندهد.
10.حکم دادن بر طبق شهادت به منزله تعدیل شاهد است به خلاف عمل به روایت شخص، که تعدیل راوی محسوب نمی شود.
تبصره 7.بعضی روایت کسانی را که بر تحدیث، اجرت می گرفتند، رد نموده اند، ولی جمعی گویند:اگر وی این کار را به واسطه احتیاج می نموده نقل از وی رواست.
حق آن است که تحدیث، (جز در مواردی که نقل حدیث به واسطه ابتناء حکم شرعی، مورد نیاز باشد) واجب نیست، بنابر این اخذ اجرت در مقابل آن، حرام نخواهد بود، بلکه می توان گفت حتی در مواردی هم که نقل حدیث واجب باشد نیز اخذ اجرت حرام نیست، زیرا وجوب مزبور توصلی است، چون قصد قربت در نقل حدیث (گرچه اولی است) ولی شرط نیست و می دانیم که اخذ اجرت در واجبات توصلی(چون خبازی و طبابت مثلا) حرام نیست.
تبصره 8.روایت کسانی که معروف به کثرت سهو یا سهل انگاری درسماع حدیثند، یا معمولا از اصول مصححه نقل نمی کنند، یا به نقل روایات شاذ و منکر شهرت دارند، مورد قبول جمعی نیست.
پیداست که این جهات، چنانچه موجب سلب اعتماد از ناقل گردد، دیگر نمی توان روایت را صحیح دانست، زیرا دانستیم که قدمای امامیه حدیث صحیح را عبارت از روایاتی می دانستند که وثوق و اعتماد به صدور آن از معصوم باشد و با وجود صفات مزبور در راوی، دیگر به گفته وی اعتمادی نیست.
پی نوشتها:
1.در معالم الاصول پس از ذکر شروط مزبور برای احراز عدالت راوی، ازمحقق نقل می کند که وی در تزکیه، شهادت تو نفر را لازم دانسته.آنگاه به رد گفته اوپرداخته است. ما چون ملاک حجیت خبر را وثوق و اعتماد به راوی دانستیم، درتزکیه راوی نیز بیش از شروط مزبور(وثوق و اعتماد به گفته مزکی)قائل نیستیم ومی دانیم که نوعا از تزکیه شخصی که مورد اعتماد است و بر حال راوی اطلاع یافته وثوق و اعتماد به راوی پیدا می شود.
2.بالتحریک ای حجه(رواشح)و رجل ثبت بفحین اذا کان عدلا ضابطا(المصباح المنیر).
3.رواشح السماویه، ص 60-درایه شهید، ص 95.توضیح المقال کنی، ص 36.مقدمات رجال بو علی، ص 13.درایه ممقانی، ص 106-130.
در کتاب اخیر ص 131، الفاظ دیگری را که بعضی مفید مدح دانسته اند از وحیدبهبهانی(در حواشی رجال کبیر میرزا)نقل می نماید.
نیز رجوع کنید به کتاب جرح و تعدیل ابی حاتم رازی-علوم الحدیث ابن صلاح ص 110، چاپ مدینه.
4.درایه شهید.ولی در تقریب و شرح آن(تدریب الراوی)الفاظ دیگری رانیز مفید تعدیل دانسته، مانند متقن، عدل، حافظ، عدل ضابط.یا تکرار الفاظ مزبورمانند:ثقه ثقه یا به اجتماع دو لفظ از الفاظ مزبور:مانند ثقه حجه.یا به الفاظصدوق، محله الصدق، لا باس به، مامون، یا به الفاظی که مفید تفضیل است مانند:
اوثق الناس.اثبت الناس، یا به مانند:لا احد اثبت منه.فلان لا یسال عنه...(ر.ک:
تدریب الراوی، ص 232).نیز در رجال نجاشی این الفاظ که مشعر بر مدح یاوثاقت است ملاحظه می شود:متحقق بهذا الامر، قریب الامر، جید الحدیث، نقی الروایه، لا یعدل به، له محل عنه الائمه، فقیه، واضح الروایه.
5.صحیح الحدیث عند القدماء هو ما وثقوا بکونه من المعصوم اعم من ان یکون الراوی ثقه ام لا(مقدمات رجال بو علی منتهی المقال).
6.درایه شهید، ص 99.رواشح السماویه، ص 60.
در تدریب الراوی، ص 233.این الفاظ را نیز می بینیم:وسط، وسط، مقارب الحدیث، لا حتج به، فی حدیثه ضعف، لا اعلم به باسا.
7.نووی در تقریب، قایل به همین قول است و سیوطی در شرح تقریب( تدریب الراوی، ص 202) این قول را به این اصطلاح نسبت داده و از خطیب نقل نموده که شیخین(بخاری و مسلم) نیز همین مذهب را داشته اند.
استاد محمد علی قطب در علوم الحدیث(چاپ دار الحدیث حمص)، این قول را به جمهور اهل حدیث نسبت داده و در صحت آن چنین استدلال فرماید:لان فی ذکر اسباب التعدیل طول و مشقه، و لان الاصل، العداله فی المعدل و المعدل و لان الناس یختلفون فی اسباب الجرح.
8.برای ملاحظه استدلال هر یک از اقوال نامبرده رجوع کنید به درایه شهید وشرح معالم(هدایه المسترشدین).
9.درایه شهید، ص 89.تفصیل این اجمال را در مقباس الدرایه ممقانی ببینید.
10.ر.ک:معالم الاصول باب اخبار.
11.کتب اربعه رجال عبارت است:از(رجال کشی، رجال نجاشی، رجال شیخ طوسی و هرست شیخ)که معمولا در مجامع رجالی بعد، چون رجال ابن داود وخلاصه الاقوال علامه و رجال کبیر و وسیط میرزا و دیگران منقولات چهار کتاب مزبور به اجمال یا تفصیل بازگو شده است.
12.شهید خود متوجه این اشکال گردیده و بدینسان جواب گفته است که درمورد جرح راوی انسان در عدالت وی شک می کند و قهرا لازم است درباره او توقف کند، ولی پیداست که این سخن دفع اشکال نمی کند، چه نتیجه توقف، عمل نکردن به روایت است و از جرح راوی جز این که روایت وی را ترک کنیم، نتیجه ای ملحوظنیست.
13.ر.ک:فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ضمن شرح حدیث علی علیه السلام ازپیغمبر که فرمود:لا تکذبوا علی فانه من کذب علی فلیلج النار.
14.به نقل از علامه قاسمی در ص 164.
15.تقریب نووی، ص 204.
16.در تدریب الراوی این قول را به فقها نسبت داده است.
17.ر.ک:تدریب الراوی:ص 219.
18.نووی در رد این سخن گوید:دروغ از کفر بالاتر نیست چه ما روایت کافر راپس از توبه قبول می کنیم، سیوطی پس از نقل این سخن از نووی گوید:مراد دروغ در حدیث است.
تحقیق آن است که روایاتی را که قبل از توبه از او نقل شده مورد اعتماد نیست،
چه ممکن است آنها را به دروغ نقل نموده باشد ولی پس از توبه از دروغ و احرازصدق گفته وی، وجهی برای پذیرفتن روایت او نیست.
تقطیع حدیث
تقطیع حدیث
پاره ای از احادیث فقط در یک موضوع وارد شده و شامل یک حکم است، ولی برخی از روایات، شامل احکام مختلف و یا حاوی موضوعات متنوعی است.
نسبت به نقل قسمتی از یک روایت-که اصطلاحا تقطیع حدیث نامیده می شود-بین علماء اختلاف نظر است.جمعی که نقل مفادحدیث (یعنی نقل به معنی) را جایز نمی دانند، از تقطیع روایت نیز منع کرده اند و بعضی هم که نقل به معنی را جایز می دانند، فقط در موردی که تمام روایت را قبلا نقل نموده، تقطیع را جایز دانسته اند.
خطیب بغدادی فرماید: (1) اگر متنی شامل دو حکم باشد، به منزله احادیث منفصل بوده و جایز است جدا جدا نقل کرد و عده ای از ائمه چنین می کردند.
سپس از احمد بن حنبل نقل می کند که مقدار حاجت را از حدیث نقل می کرد و گاهی از اول و آخر حدیث را می آورد و قسمت وسط رامتروک می گذشت.
تحقیق آن است که جواز تقطیع حدیث منوط به دو شرط است:
نخست آن که روایت دارای احکام مختلف یا شامل موضوعات متنوعی باشد.دوم آن که تقطیع از کسی که صلاحیت علمی برای این کار دارد، صادر شود.بدیهی است با این دو شرط، موانعی که احتمال می رود ملغا می گردد.
باید دانست که تقطیع حدیث، بیشتر به سبب تدوین روایات به حسب ابواب احکام انجام می شود و اتفاقا بیشتر کتب حدیث بر این روش تدوین شده است و در نتیجه، برای تسهیل کار مراجعین-که بررسی روایات یک موضوع و یک باب است-تقطیع حدیث، لازم وحتمی به نظر می رسد، چه تکرار یک روایت که شامل چند حکم است، (2) به تعداد ابواب مختلف، جز اتلاف وقت مؤلف و پژوهنده نتیجه ای ندارد.آری، اگر حدیثی را در موردی نقل نمایند و سپس درابواب دیگر پس از نقل جمله مربوطه، یادآوری شود که تمام حدیث درچه بابی ذکر شده است بهتر خواهد بود.
به هر حال این کار (تقطیع حدیث) از لحاظ شرعی بدون اشکال است و از نظر سهولت کار لازم است.عبد الله بن سنان به حضرت صادق عرض کرد که قومی به نزد من می آیند که از احادیث شما استفاده نمایند، ولی من خسته شده و توانایی این کار را ندارم. حضرت فرمود:ازاول موضوع، حدیثی را از وسط و آخر حدیثی قرائت نما. (3)
تنبیه:تقطیع حدیث در کتب مهم حدیث شیعه (4) و قسمتی از کتب اهل سنت از قبیل موطا مالک و صحیح بخاری و سنن ابو داود و سنن نسائی انجام شده، منتها از ابن حنبل نقل شده که گفته است:سزاواراست که حدیث را تقطیع نکنند. (5)
طرق تحمل حدیث
طرق تحمل حدیث
چنان که دیدیم، برای جلوگیری از نقل احادیث موضوعه، معمولازنجیره ناقلان روایت را تا رسول اکرم یا ائمه یا اصحاب آنان ذکرمی نمودند.و پس از تدوین احادیث در مجموعه ها که توسط اهل فن صورت یافت، برای شناسایی راویان و منزلت هر یک در وثاقت، کتبی در رجال حدیث تدوین گردید.
از این پس تحدیث شفاهی روایات، جای خود را به نقل از کتب مزبور داد.
کار دیگری که به منظور دقت در نقل روایات انجام می شد، اجازه نقل حدیث از استاد (و شیخ حدیث) به تلمیذ (شاگرد) بود که پس ازاحراز صلاحیت تلمیذ، به افتخار اجازه استاد در نقل کلیه مجامع حدیث یا آنچه را نزد شیخ قرائت نموده بود یا آنچه را شیخ مقبول داشت و به اصطلاح نزد وی به صحت پیوسته بود، نایل می گردید.
اجازه مزبور فوایدی در بر داشت:نخست جلوگیری از هرج و مرج در نقل احادیث که از هر کسی و از هر جا پذیرفته نمی شد.
دیگر آن که معرفی شیخ و اجازه وی، موجب اطمینان سامع(شنونده) به ناقل حدیث می گردید. سوم آن که بر طبق صلاحیتی که شیخ در تلمیذ می دید، دایره اجازه تحدیث، سعه و ضیق می یافت، زیرا چه بسا تلمیذی فقط در نقل کتاب خاصی مجاز و محدود بود، ولی تلمیذ دیگری در نقل تمام کتب حدیث مجاز می شد.و به اصطلاح، صلاحیت ناقلین از ناحیه استاد، کنترل می گردید و حدود ناقلین روایات معین می شد.
چهارم جنبه تشریفی که با اجازه استاد، تلمیذ در زمره راویان وناقلان حدیث نبوی و ولوی مشرف می گردید و با این کار، سلسله سندکه از اختصاصات مسلمین است ادامه می یافت.
با تکثیر نسخ کتب حدیث و خاصه پس از طبع و انتشارمجموعه های فریقین، و تصدی اهل منبر و وعاظ به نقل حدیث، وبالاخره از رسمیت افتادن درس حدیث، جهات اصلی که منظور ازاجازه بود از بین رفت و فقط جنبه تشریفی باقی ماند، بنابر این، گفته کسانی که اجازه را در تحدیث شرط دانسته اند، (6) ناظر به زمانی می باشد که اجازه روایتی غیر از جنبه تشریفی فایده دیگری نیز داشته است.
انحاء اجازه که از آن به طرق تحمل حدیث تعبیر شده است به اختلاف نوشته ها هفت تا نه قسم است که ذیلا بیان می شود:
شنیدن و سماع از استاد (شیخ) است که گفته اند بهترین اقسام تحمل حدیث است، چه به خواندن شیخ از روی کتاب باشد و چه ازحفظ (7) و چه به املاء (و دیکته کردن برای نوشتن تلمیذ) باشد یا غیر.
در این قسم، جایز است سامع بگوید:حدثنا و اخبرنا و انبانا وسمعت فلانا و قال لنا فلان و ذکر لنا فلان، (8) منتها بعضی کلمه حدثنا رادر مورد شنیدن جمعی از استاد اختصاص داده اند، چنان که حدثنی به موردی که راوی حدیث را به تنهایی از استاد شنیده باشد مختص دانسته اند. (9)
نیز بعضی لفظ (انبانا) را در مورد اجازه و یا مناوله به کار برده اند. (10)
2.خواندن و قرائت نزد شیخ است که چه خود نزد شیخ قرائت کندیا دیگری بخواند و وی بشنود و چه خواندن از روی کتاب باشد یا ازحفظ.و چه استاد حدیث را حفظ باشد یا از کتاب قرائت نماید. (11) (12)
بعضی قرائت راوی را نزد شیخ، یک قسم و قرائت دیگری را نزدشیخ که راوی هم آن را بشنود، قسم دیگری به شمار آورده اند. (ر.ک:
قواعد التحدیث، ص 203) .
ظاهرا پس از تدوین مجامع حدیث، این قسم قرائت بیشتر از نوع اول یعنی سماع ، رسمیت داشته است و معمولا از این کار (به عرض)تعبیر می شود.
خوشبختانه بسیاری از کتب حدیث فریقین که نزد مشایخ قرائت یاسماع شده و دست خط بلاغ و مقابله شیخ در آن ثبت است، از دستبردحوادث مصون مانده است. (13)
چنانچه حدیثی را به این گونه تحمل کرده باشد، در موقع تحدیث باید گفت: (قرائت علی فلان یا قرء علیه و انا اسمع فاقر به) یا به عبارت(اخبرنا یا حدثنا قرائه علیه) و مانند آن تعبیر نمود. (14)
3.اجازه به معنای اذن استاد به شاگرد در نقل مسموعات یا مؤلفات خویش است، گر چه شاگرد از استاد سماع نکرده باشد و آن بر چند قسم می باشد:
الف) اجازه شیخ به یک نفر به خصوص در مورد کتاب خاص یاروایات مخصوص که معمولا آن را جایز دانسته اند. (15)
ب) اجازه شیخ به شخص معینی با تعمیم مورد، که نقل از هر کتاب معتبری را مثلا برای وی اجازه نماید.که در این مورد اختلاف بیشتری است.
ج) اجازه شیخ به غیر معین مانند:اجزت لجمیع المسلمین، که جمیع مانند قاضی ابو طیب و خطیب بغدادی و ابن منده جایزدانسته اند.
د) اجازه شیخ به فرد مجهول، مانند:اجزت لمن شاء فلان، که در این قسم، بیشتر محدثین منع تحدیث از شیخ نموده اند، گر چه بعضی این قسم را نیز جایز دانند.
ه) اجازه به کسی که فعلا وجود ندارد، مانند اجازه شیخ به فرزندش که متولد نشده است. که بعضی در موردی که شیخ وی را به موجودین ضمیمه نماید (و به اصطلاح، عطف معدوم بر موجود نماید) جایزدانسته اند، مانند (اجزت لک و لابنک او لعقبک) .
و) اجازه شیخ به شاگرد در مورد روایاتی که شیخ هنوز سماع ننموده و بعدا خواهد شنید، چنان که بگوید: (اجزت لک ما صح او یصح عندی من مسموعاتی) .
کسانی که این گونه اجازه را کافی نمی دانند، می بایست فقط روایاتی را که شیخ هنگام اجازه به تلمیذ، سماع نموده است از او نقل کنند.
ز) اجازه شیخ آنچه را که از استادش مجاز گردیده، مانند:اجزت لک جمیع ما اجیز لی روایته.
تنبیه 1.ابن عبد البر فرموده است:شایسته است در مورد اجازه کتبی به کسی، لفظی را که نوشته نیز به زبان آورد یا لا اقل هنگام نوشتن اجازه برای تلمیذ، آنچه را می نویسد در دل بگذارند.
تنبیه 2.ابن حزم اصولا اجازه را در تمام اقسامی که یاد شده بدعت شمرده و جایز نمی داند، زیرا (به عقیده وی) دلیلی از شرع بر نقل آنچه را نشنیده نداریم. (16)
4.مناوله که نوعا با اجازه توام است، مثل این که کتاب خود را به شاگرد داده و به وی اجازه نقل آن را دهد یا تلمیذ، روایاتی که سماع نموده به نظر شیخ برساند و شیخ به وی اجازه نقل آن را دهد.
این قسم (مناوله) را«عرض هم گفته اند. (17)
در مناوله ممکن است شیخ، فقط اصل یا کتابی را که خود سماع نموده به شاگرد دهد، بدون این که صریحا به وی اجازه نقل آن را داده باشد.
مستند مناوله، روایتی است که بخاری نقل نموده است که رسول خدا به امیر سرایه ای، مکتوبی داد و فرمود:هنگامی که به فلان محل رسیدی باز نموده بخوان، وی چنین نمود. (18)
در نقل از شیخ به عنوان مناوله، بعضی استعمال لفظ حدثنا و اخبرنارا جایز دانسته اند، ولی بهتر آن است که بگوید:حدثنا یا اخبرنا اجازه یامناوله.
قسم دیگری برای مناوله نوشته اند و آن نقل از کتاب حدیث استاداست بدون داشتن اجازه از وی، ولی این قسم نزد بسیاری از محدثین، صلاحیت برای نقل ندارد، البته نقل از شیخ به لفظ حدثنی یا اخبرنی، والا نقل از کتب مصحح حدیث که تصحیح شده باشد، بدون مانع است.
5.کتابت که شیخ برای شخص حاضر یا غایب، ابتدائا یا به خواهش او احادیثی نوشته، آنگاه به وی اجازه روایت آن را دهد.و در این قسم نیز بدون اجازه استاد، جمعی از نقل آن منع کرده اند، بلکه باید گفت:
(کتب الی فلان، قال حدثنا) یا (اخبرنی فلان مکاتبه یا کتابه) .
6.اعلام است که شیخ بدون اجازه و اذن دادن به کسی، فقط اعلام کند که فلان حدیث، یا فلان کتاب حدیث، روایت یا سماع من از فلان شخص است.
در این قسم، جمعی (19) تحدیث آن را جایز ندانسته اند، (20) زیراممکن است شیخ، به واسطه خللی که در حدیث است روایت آن راجایز نداند. (21) به هر حال در این قسم باید به نحو (اعلمنا فلان) از وی نقل نمود.
7.وصیت است که شیخ، هنگام مسافرت یا زمان وفات خود، وصیت کند که فلان شخص، فلان کتاب را از من روایت نماید یا فلان نسخه مصحح من از آن فلان باشد که جمعی از محدثین روایت مزبور رااز وی برای آن شخص جایز دانسته اند.در این نوع باید شخص بگوید:
وجدت کذا.او اوصی الی فلان بکذا.یا بگوید وجد کذا.
8.وجاده است (22) که طالب حدیث، کتاب یا حدیثی به خط شیخ یایکی از مشایخ حدیث بیابد و یقین کند که به خط اوست یا این که کتاب معروفی با تصحیح و مقابله شیخ بیابد، گر چه جمعی از تحدیث کتاب، یا روایات مزبور، منع نموده اند، (23) ولی بیشتر محدثین و فقهای فریقین، نقل احادیث کتب صحاح فریقین را که انتساب آن به مؤلفین، یقینی باشد، جایز دانسته اند.منتها باید هنگام تحدیث بگوید: (وجدت بخطفلان.او فی کتاب صححه فلان کذا) .
گمان می رود کسانی که از نقل احادیث مزبور منع نموده اند، نقل ازشیخ به لفظ حدثنی و اخبرنی و مانند آن را جایز ندانسته اند و گرنه نقل از کتب معروف حدیث-که مصحح و مورد اعتماد باشد بدون اشکال است، منتها بعضی فرموده اند:چنانچه راوی وثوق و اعتماد به صحت نسخه دارد، می تواند بگوید:قال فلان، ولی در صورتی که نسخه کاملامورد اعتماد نباشد، می بایست بگوید: (بلغنی عن فلان.او وجدت فی نسخه من کتابه) . (24)
تبصره:تحمل حدیث در حال کودکی (صغر) یا کفر، مانع از نقل واداء حدیث و جواز تحمل از وی پس از بلوغ و اسلام نیست، زیرا ازصحابه رسول اکرم، انس بن مالک و ابو سعید خدری و ابن عباس وعبد الله بن عمر که از مکثرین حدیثند، در حیات پیغمبر به سن بلوغ نرسیده بودند. (25)
شهید ثانی نام جمعی را که در سن چهار و یا پنج سالگی حدیث یادگرفته اند، ذکر فرموده. (ر.ک:شرح بدایه، ص 104)
آداب محدث
آداب محدث
غزالی در کتاب (الادب فی الدین) (26) در آداب محدث فرموده:محدث باید متوجه درستی و صداقت باشد.از دروغ اجتناب کند.معمولااحادیث مشهور را نقل نماید (نه حدیث های غریب و شاذ را) .از ثقات نقل حدیث کند.احادیث منکر را ترک کند.عارف به زمان و موقعیت باشد.از لغزش در نقل و تصحیف حدیث پرهیز کند.از غلط خواندن حدیث و تحریف خودداری نماید.هنگام تحدیث شوخی نکند.به جدال نپردازد.بر نعمت حدیث گفتن که در درجه پیغمبر قرار گرفته، شکر گزاری نماید.فروتن باشد.چیزهایی را نقل کند که موجب انتفاع مردم در واجبات و سنن سایر آداب گردد.حدیثی را که نمی داند نقل نکند. (27)
آنچه مورد نیاز محدث است:
محدث در این علم، به فقه و اصول و عقاید و علوم عربیت و اسماءرجال و معرفت اسانید و تاریخ، احتیاج دارد، به علاوه باید با اهل حدیث معاشرت و مباحثه داشته و نیکو فکر کند و ذهن خود را متوجه علم مزبور نماید و بر حدیث مداومت کند.
فواید
قسمت اول
فواید
1.کتب اربعه حدیث شیعه
کافی، تالیف محمد بن یعقوب کلینی متوفای 329، شامل 16199حدیث. (28)
من لا یحضره الفقیه، تالیف شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی متوفای 381، شامل 9044 حدیث.
تهذیب، تالیف شیخ طوسی، محمد بن حسن، متوفای 460، شامل 13590 حدیث.
استبصار، تالیف شیخ طوسی، محمد بن حسن، متوفای 460 شامل 5511 حدیث. (که جمعا شامل 44344 حدیثند)
2.صحاح سته حدیث اهل سنت
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، متوفای 256، شامل 9082 حدیث.
صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، متوفای 261، شامل 7275 حدیث.
سنن ابی داوود سجستانی، سلیمان بن اشعث، متوفای 275 شامل 4800 حدیث.
سنن ترمذی، محمد بن عیسی بن سوره، متوفای 279، شامل 5000 حدیث.
سنن نسائی، احمد بن شعیب، متوفای 303.
سنن ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید بن ماجه، متوفای 273 شامل 4341 حدیث.
3.موجبات عدول از اصطلاح قدماء
شیخ بهایی در مشرق الشمسین پس از نقل اصطلاح قدماء و متاخرین در نامگذاری احادیث فرموده:جهاتی را که سبب شد متاخرین امامیه ازطریقه قدماء عدول نمایند و اصطلاحات متداول بین اهل سنت را به کار برند به قرار ذیل است:
الف) طول مدت و زمان بین متاخرین و روات اولیه، ب) از بین رفتن بخش مهمی از اصول اولیه حدیث، ج) درج احادیث اصول اولیه در کتب اربعه و در نتیجه اشتباه احادیث معتبره به غیر آن، و نیز احادیث مکرره در اصول با غیر مکرر، د) مخفی ماندن قراین صدق و صحت حدیث به واسطه جهات فوق و دیگر جهات.
پی نوشتها:
1.الکفایه فی علم الدرایه، ص 193.
2.مانند حدیث اربعماه که به نقل صدوق در خصال، حضرت امیر المؤمنین در یک مجلس به اصحاب خویش تعلیم فرمود.ر.ک:خصال چاپ مکتبه الصدق، ص 611.
3.علم الحدیث، ص 94.
4.خاصه در وسائل الشیعه.
5.تدریب الراوی، ص 316-الکفایه خطیب ص 190.
6.مجلسی در شرح من لا یحضر، این قول را از جمعی نقل می کند.(ر.ک:
علم الحدیث، ص 128).
7.تقریب نووی.
8.علوم الحدیث قطب، ص 26.
9.ر.ک:الحدیث النبوی، ص 150.
10.ر.ک:علوم الحدیث حاکم.
11.تقریب، ص 242، علوم الحدیث قطب، ص 26.
12.در موردی که دیگری حدیث را نزد شیخ بخواند و شیخ استماع کند، شرط است که استاد، یا خود حافظ حدیث باشد و یا از نسخه صحیحی حدیث را مقابله نماید.(علوم الحدیث قطب، ص 26)
13.نسخه ای از فروع کافی، موشح به دست خط مقابله و اجازه شیخ حر عاملی و نسخه ای از استبصار با دستخط مقابله و اجازه مجلسی اول و نسخه دیگری بادستخط مقابله مولانا محمد باقر سبزواری و نسخه ای با دستخط بلاغ و اجازه روایتی شیخ محمد، پسر صاحب معالم و نواده شهید ثانی و نسخه ای از من لا یحضره الفقیه با دستخط مقابله و اجازه محقق سبزواری، نزد این جانب موجوداست.
14.تقریب نووی، علوم الحدیث قطب.
15.گرچه بعضی از اهل سنت، مانند شعبه و ابراهیم حربی و قاضی حسین وماوردی و ابی بکر خجندی روا نمی دانند.(ر.ک:تدریب الراوی)
16.علوم الحدیث قطب ص 26.
17.تقریب، ص 270.
18.تدریب الراوی، ص 168.
19.مانند غزالی.
20.به لفظ:حدثنی یا اخبرنی.
21.تدریب الراوی، ص 280.
22.مصدر جعلی(مولد)از فعل وجد.
23.و این منع از بزرگان فرقه مالکیه نقل شده است.(تقریب)
24.متاسفانه در زمان ما بدون توجه به صحت و سقم نسخه، حدیث را به مصنف کتاب یا به امام نسبت می دهند.در صورتی که قسمتی از کتب مطبوعه یانسخه های دستنویس خالی از اشتباه و تحریف نیست.
25.کفایه خطیب، ص 56 و ص 76.
26.به نقل علامه قاسمی در قواعد التحدیث، ص 234.
27.نیز رجوع کنید به علم الحدیث، ص 186 و 191.
28.به نقل از لؤلؤه البحرین، لکن در شمارش آقای غفاری 15176 حدیث آمده است.
4.اسامی مشایخی که در رجال یاد نشده اند...
در یکی از فواید مشترکات طریحی نام جمعی از بزرگان که در کتب حدیث بسیار از آنان نقل شده، ولی مدح و قدحی در رجال درباره آنان نیامده، می بینیم:
الف) ابو الحسین علی بن جید (که در کتب رجال نیامده) ولی شیخ طوسی روایت از وی را بر روایت از مفید ترجیح داده، چون وی محمدبن حسن بن ولید (شیخ قمیین) را درک کرده، ولی شیخ مفید به واسطه از ابن ولید نقل حدیث می کند، لذا طریق وی اعلی است.
ب) احمد بن محمد عطار، استاد صدوق که مدح و قدحی از وی درکتب رجال نیامده.
ج) محمد بن علی بن ماجیلویه که صدوق بسیار از وی روایت کرده، ولی جرح و تعدیلی از وی نشده است.
5.مرجحات دو روایت متعارض (1)
1.روایتی که موافق عموم قرآن یا سنت متواتر یا اجماع طایفه امامیه باشد بر آن دیگر مقدم است.
2.روایتی که راویش عادل تر است بر آن دیگر مقدم است.
3.روایت اضبط یا اعلم بر ضابط و عالم (به قول شیخ طوسی) .
4.روایت مسموعه بر مجازه.
5.مسند بر مرسل یا معلوم بر مجهول.
6.روایت مزید (آن که مشتمل بر زیادتی است) بر غیر مزید (به قول شیخ طوسی) .
7.عمل اکثر فقها بر روایتی که موجب ترجیح بر غیر معمول به.
8.چنانچه روایتی موافق اصل باشد و دیگری مخالف اصل به قولی، موافق مقدم است، (زیرا علی الظاهر چنین روایتی متاخر از اصل مزبور است و مؤید آن) .
و به قولی، مخالف اولی است، (زیرا چنین روایتی ناقل از حکم اصل است و ناقل، اولی است چون حکم موافق اصل، قبلا به واسطه اصل دانسته شده است) .
9.مخالف عامه بر موافق با مذهب آنان مقدم است، زیرا ممکن است روایت موافق، به لحاظ تقیه صادر شده باشد.
10.روایت مشافهه بر مکاتبه مقدم است.
11.حاظر (یعنی روایتی که از چیزی نهی کند) بر مبیح مقدم است، چون عمل به اولی احوط است، ولی به قول بعضی می بایست توقف نمود.
6 کتب اربعینیات
اربعین نویسی که از دیر زمان رواج داشته و کتبی در این زمینه نوشته شده است به استناد حدیثی است که از رسول اکرم نقل کرده اند: (من حفظ علی امتی اربعین حدیثا مما یحتاجون فی امر دینهم بعثه الله یوم القیامه فقیها عالما) .
نووی (صاحب شرح صحیح مسلم) فرموده:اتفاقی حفاظ حدیث است که حدیث مزبور گرچه به طرق زیادی نقل شده، ولی تمامی ضعیف است.منتها علماء متفقند که رواست در فضایل اعمال، به حدیث ضعیف عمل کرد.
صاحب مشکوه از ابن حنبل (امام و محدث بزرگ اهل سنت) نقل کرده که وی فرموده، حدیث اربعین بین مردم مشهور است، ولی سندصحیحی ندارد.
کاتب چلپی در کشف الظنون (ذیل اربعین نووی) نوشته:برخی ازعلماء در اصول دین چهل حدیث گرد آورده و شرح نموده اند، چنان که جمعی در فروع و زمره ای در جهاد و بعضی در زهد و پاره ای در ادب ودسته ای در خطب، و هر یک در زمینه خود مفید است.
7.کتب اطراف
سیوطی در تدریب الراوی فرماید:از جمله کتبی که در حدیث تدوین شده، جمع آوری احادیث اطراف است که طرف یعنی قسمت اول حدیث را که نموداری از مضمون آن است ذکر و اسناد آن را استقصاءنمایند، مثلا حدیث غدیر را به جمله قال النبی (من کنت مولاه فعلی مولاه) ذکر و سپس طرق حدیث مزبور را به پیغمبر نقل کنند.
از این کتب است، الاشراف فی معرفه الاطراف از ابن عساکر (-571) و تحفه الاشراف بمعرفه الاطراف از حافظ یوسف بن عبد الرحمن مزی (-742) و مختصر آن از شمس الدین ذهبی (-748)و اطراف الکتب السته از شمس الدین محمد بن طاهر مقدسی (-507)
8.منابع و مدارک حدیث
برای دانش پژوه، اطلاع از کتب رجال حدیث شیعه و اهل سنت و نیزتراجم محدثین و همچنین کتب مصطلح الحدیث (درایه) و مهم تر ازهمه، دانستن کتب مشهور و مهم حدیث فریقین، لازم است.و چون مادر آخر«علم الحدیث نام کتب مزبور را آورده ایم، از تکرار آن خودداری می شود.
9.احادیث متواتره
چنان که دانستیم، حدیث متواتر لفظی آن است که در هر طبقه جمع کثیری که از گفته آنان علم به مضمون خبر حاصل شود، آن را نقل کنند، البته چنین احادیثی کم است، ولی طبق ادعای سیوطی (در تدریب الراوی، ص 190) و علامه قاسمی (در قواعد التحدیث ص 146) و علامه احمدشاکر (در شرح الفیه سیوطی، ص 48) احادیث ذیل متواتر لفظی است:
الف) حدیث من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار، که به گفته ابن صلاح 62 نفر از صحابه آن را نقل کرده اند.
ب) حدیث حوض، که پنجاه نفر از صحابه نقل نموده اند. ج) حدیث رفع یدین در نماز که حدود پنجاه نفر از صحابه روایت کرده اند.
د) حدیث:نضر الله امر اسمع مقالتی، که حدود سی نفر نقل کرده اند.
ه) حدیث:نزل القرآن علی سبعه احرف، که بیست و هفت نفر نقل نموده اند.
و) حدیث:من بنی لله مسجدا بنی الله له بیتا فی الجنه، که 20 نفر نقل کرده اند، و...
10.نام صحابه خرد سال
حسن بن علی علیه السلام، حسین بن علی علیه السلام، عبد الله بن زبیر (که هنگام فوت رسول اکرم نه ساله بود) ، نعمان بن بشیر (متولد در سال دوم هجرت) ، ابی الطفیل (که هشت سال از آخر عمر پیغمبر را درک کرد) ، جعد بن عبد الرحمن (که در سفر حج پیغمبر، کودک بود) ، عبد الله بن زبیر ومسور بن مخرمه (2) که در سال وفات پیغمبر هشت ساله بودند) ، مسلمه بن مخلد خزرجی که در سال 62 فوت کرد (که 10 ساله یا 14ساله بود) ، عمر بن ابی سلمه (9 ساله) ، عبد الله بن جعفر و قثم بن عباس، عبد الله ابن عباس (که 10 ساله بود) ... (3)
11.صغار صحابه مکثرین حدیث
از مکثرین حدیث رسول اکرم که سماعش در صغر سن بوده اشخاص ذیلند:
انس بن مالک، عبد الله بن عباس، ابو سعید خدری. (4)
قسمت دوم
12.عدالت راوی
خطیب بغدادی در معنی آن می فرماید:جهاتی را که عامه برای عدالت محدث گفته اند، عبارت است از:درستی در معامله، امانت، رد درودایع، اقامه فرایض، دوری از گناه، اما متخصصین علم حدیث، جهات ذیل را نیز شرط می دانند:
ضبط راوی، تیقظ، معرفت چگونگی اداء حدیث و شرایط آن، اجتناب از نقل احادیثی که خود سماع نکرده.
13.اصطلاح صحیح و حسن
صاحب مصابیح السنه احادیث کتاب خویش را دو نوع نموده:صحاح وحسان.مراد وی از صحاح، احادیثی است که در یکی از صحیحین(بخاری و مسلم) یا هر دو نقل شده باشد و از حسان، احادیثی است که ابو داوود و ترمذی و مانند آنان در کتب خویش آورده اند.
قبلا دانستیم که اصطلاح شیعه و اهل سنت در مورد (حدیث حسن) مختلف است، ولی صحیح است که بگوییم:حسن نزد فریقین روایتی است که در مرتبه نازلتر از صحیح قرار گیرد.
14.صحیح الاسناد
گاهی در کتب حدیث اهل سنت این عبارت دیده می شود: (هذا حدیث صحیح الاسناد یا دیث حسن الاسناد) منظور آن است که سلسله سندصحیح یا حسن است، گرچه شاذ یا معلل باشد، زیرا چنان که قبلا یادشد، اهل سنت حدیث صحیح را حدیثی می دانند که علاوه بر وثاقت رجال، سند شاذ یا معلل نباشد. (مقدمه ابن صلاح)
15.حدیث مسند:
ابن صلاح فرموده:گر چه حدیث (طبق اصطلاح اهل سنت) شامل اقوال صحابه و تابعین نیز می باشد، ولی حدیث مسند بیشتر دراحادیث وارده از رسول اکرم استعمال می شود، منتها مسند ممکن است متصل الاسناد باشد یا منقطع.گر چه بعضی مسند را به حدیث متصل اختصاص داده اند.
16.معلق
قسمتی از احادیث صحیح بخاری معلقات است (5) که ابن صلاح نسبت به صحت و عدم آن چنین می فرماید:آنچه به الفاظی است که حاکی از قطع و جزم به صدور حدیث از معلق عنه است، باید صحیح شمرد، مانند:قال رسول الله کذا و یا قال ابن عباس کذا، ولی آنچه حاکی از جزم به صدور نیست، مانند روی عن رسول الله، او فی الباب عن النبی کذا، در واقع حکم به صحت حدیث نیست، زیرا اینگونه الفاظ درحدیث ضعیف آورده می شود، با این حال، چون چنین حدیثی در عداداحادیث صحیح آورده شده است، اشعار به صحت آن دارد، منتها اگرمعلق عنه از طبقات پایین صحابه است، حکم به صحت حدیث متوقف بر علم به اتصال سند از وی تا به صحابی می باشد.
17.لزوم آشنایی به تاریخ برای نقد حدیث
مسلم روایت کرده که ابو سفیان هنگامی که اسلام آورد سه خواهش ازرسول خدا نمود: اول، ازدواج آن حضرت با دخترش ام حبیبه.دوم قراردادن پسرش معاویه را جزو نویسندگان خود.سوم دادن سر کردگی لشکری را به خودش که حضرت با سه تقاضای وی موافقت فرمود.
در صورتی که رسول اکرم، ام حبیبه را هنگامی که در حبشه بود، تزویج فرمود و ابو سفیان در عام الفتح اسلام آورد، و بین این دو واقعه چندین سال فاصله است. دیگر این که در تواریخ سرکردگی ابو سفیان در غزوه ای به نظر نمی رسد و از اینجا می توان به وضع حدیث پی برد.
(اضواء علی السنه، ص 262) .
18.تصحیح حدیث
خطیب در کفایه (ص 194) فرماید:اعمش را عقیده این بود حدیثی راکه راوی، نادرست و غلط نقل کرده، باید درست نقل نمود.آنگاه ازحضرت باقر نقل می کند که می فرمود:لا باس بالحدیث اذا کان فیه اللحن ان یغیر به، سپس از شعبی و اوزاعی و نضر بن شمیل و یحیی بن معین و ابن حنبل و جمعی دیگر جواز تصحیح الفاظ حدیث را بازگومی نماید. اوزاعی نیز می گفت:اعربو الحدیث فان القوم کانوا عربا.
19.تصحیح کتب حدیث
همین طور که نمی توان سخنی را بدون سماع به پیغمبر نسبت داد، منقولات روایی را که ممکن است به اشتباه نقل شده باشد، نمی توان به معصوم منتسب ساخت، بنابر این کتب حدیثی را که با نسخه مصحح ومقرو بر استاد، مقابله نشده است به صرف انتشار شخص یا مؤسسه ای بدون ضمانت صحت کتاب، یا بدون صلاحیت ناشر، نمی توان نقل نمود و یا مستند حکم الزامی (وجوب و تحریم) بلکه هر گونه حکمی قرار داد، زیرا در کتب چاپی و نسخ خطی (بدون مقابله) صدها اشتباه وجود دارد که پس از مقابله معلوم می شود.و با این عمل اجمالی نمی توان حکمی را به استناد نوشته ای این چنین، به معصوم نسبت داد.
ابن صلاح فرماید:اگر کسی خواسته باشد به حدیثی که در یکی ازصحیحین یا دیگر کتب معتمده آمده، استشهاد کند، لازم است از نسخه ای که خود یا شخص مورد اعتماد، با نسخه صحیحه مقابله نموده نقل کند.
هشام بن عروه از پدرش نقل می کند که (پس از نقل حدیث می گفت)نوشتی؟می گفتم:آری. می فرمود نوشته ات را مقابله کردی؟و چون می گفتم نه، می گفت:پس ننوشتی.
خطیب پس از نقل این قضیه مشابه آن را از قعنبی نقل می کند، سپس از قول اخفش اضافه می فرماید:چنان که انسان کتابی را بنویسد و مقابله نکند و دیگری از روی آن بنویسد و مقابله ننماید: (خرج اعجمیا) .و ازابو زکریا نقل می کند که می گفت:اگر کسی حدیثی را از محدثی (که ازکتابی نقل می کند) بشنود، ولی در موقع سماع به کتاب خود نگاه نکند، نقل حدیث از چنین کتابی جایز نیست... (6)
20.جوامع الکلم
از پیغمبر ماثور است که می فرماید: (اوتیت جوامع الکلم) .کلمات قصاری که دارای معانی جامعه و حکمت هاست، از آن حضرت زیاد نقل شده و علماء از دیر زمان کلمات حکمت آموز آن حضرت را گرد آورده اند، مانندابن السنی در (الایجاز) و قضاعی در (الشهاب) و چون سیوطی در جامع صغیر (7) که بر دو کتاب اخیر شروحی نوشته شده است. (8)
نیز کتابی است از نووی شامل چهل حدیث (الاربعین حدیثا) که بیست و نه حدیث آن، املاء ابن صلاح است در یکی از مجالس درس حدیث و بقیه را نووی خود تا چهل حدیث تتمیم نموده و حافظ ابن رجب بغدادی (-795) بر آن شرحی نوشته.نیز مصلح الدین لاری(-979) و ملا علی قاری هروی بر آن شرح نوشته اند. (9)
21.صحابه طویل السن
نامبردگان ذیل هر یک 120 سال عمر کرده اند: (10) حسان بن ثابت، حویطب بن عبد العزی، مخزمه بن نوفل، حکیم بن حزام بن خویلد (برادر زاده خدیجه) ، سعید بن یربوع قرشی، (اینان هم جاهلیت و هم اسلام را درک کرده اند) ، لبید بن ربیعه عامری، عاصم بن عدی عجلانی، سعد بن جناده عوفی، نوفل بن معاویه، منتج نجدی، عدی بن حاتم طایی، نافع بن سلیمان عبدی، نابغه جعدی.
22.صحابه ای که به غیر پدر منسوبند
ابن حمامه:بلال بن رباح حبشی، مؤذن رسول خدا، (حمامه نام مادر وی است) .
ابن منیه:یعلی بن امیه بن ابی عبیده (منیه نام جده اوست) .
مقداد بن اسود:مقداد بن عمرو بن ثعلبه (اسود بن عبد یعوث وی رابزرگ کرده، لذا به وی منسوب شده است) .
ابن جاریه:مجمع بن یزید بن جاریه (که جاریه نام جد اوست) .
23.نامهائی که بین مردان و زنان مشترک است
اسماء بنت عمیس، که به ترتیب همسر جعفر بن ابی طالب و سپس ابو بکر بوده است.
اسماء بن عمیس بن مالک، که توسط پدرش از علی بن ابیطالب حدیث نقل کرده، اسماء بنت ابی بکر، اسماء بن حارثه، اسماء بن رئاب (که از مردان صحابی اند) .
برکه، نام ام ایمن، دایه و کنیز پیغمبر، و برکه بن عریان، نام صحابی.
امیه بن ابی الصلت ثقفی شاعر، و امیه بنت ابی الصلت غفاری که ازتابعین است.
بسره بنت صفوان، صحابیه.بسره بن صفوان، یکی از راویان حدیث.
هند بن مهلب که از وی حدیث نقل شده و هند بنت مهلب بن ابی صقر که از پدرش حدیث نقل کرده است.
24.متفق و مفترق
چون انس بن مالک که نام ده نفر است که پنج تن از آنان حدیث نقل کرده اند:1.انس خادم رسول خدا، 2.انس کعبی قشیری از صحابه، 3.
انس پدر مالک صاحب موطا، 4.انس حمصی، 5.انس کوفی که ازاعمش حدیث نقل نموده (الفیه سیوطی) .
25.سه برادر در سند یک حدیث
دار قطنی این حدیث را که پیغمبر فرمود:لبیک حجا حقا، تعبدا و رقا، ازاین سه برادر نقل نموده:محمد بن سیرین از برادرش یحیی از برادرش انس از انس بن مالک از رسول خدا... (11)
26.روایه الاقران
روایت ذیل را چهار صحابی به ترتیب از یکدیگر نقل کرده اند:
سائب بن یزید، از حویطب بن عبد العزی، از عبد الله بن سعدی، ازعمر بن خطاب، مرفوعا ما جاءک من هذا المال من غیر اشراف و لاسؤال فخذه، و مالا فلا تتبعه نفسک. (12) در سند این حدیث، پنج تن از صحابه آمده اند:عبد الله بن عمرو، ازعثمان بن عفان، از عمر، از ابی بکر، از بلال (مرفوعا) : (الموت کفاره لکل مسلم) . (13)
27.مکثرین حدیث از صحابه
از صحابه این اشخاص به ترتیب جزو مکثرین حدیثند:ابو هریره، عایشه، انس بن مالک، عبد الله بن عباس، عبد الله بن عمر، جابر بن عبد الله انصاری، ابو سعید خدری، عبد الله بن مسعود، عبد الله بن عمرو عاص. (14)
28.نمونه ای از حدیث مسلسل
در خصال (ص 31) از حضرت رضا چنین نقل می کند:حدثنی ابی موسی بن جعفر قال:حدثنی ابی جعفر بن محمد قال:حدثنی ابی محمد بن علی قال:حدثنی علی بن الحسین قال:حدثنی ابی الحسین قال:حدثنی اخی الحسن بن علی قال:حدثنی ابی علی بن ابیطالب قال:
قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم:خلقت انا و علی من نور واحد:
چنان که ملاحظه می شود راویان این حدیث تمامی هاشمی و ائمه اهل بیتند که به سلسله آباء کرام خود حدیث را از جدشان نقل می کنند.
ختامه نور اللهم نور قلبی حرره العبد المحتاج کاظم مدیر شانه چی
پی نوشتها:
1.نقل از معارج محقق.
2.مور بن مخرمه بن نوفل الزهری که مادرش عامکه خواهر عبد الرحمن بن عوف بود.
3.الکفایه خطیب و غیره.
4.کفایه، ص 56.
5.ر.ک:به همین کتاب، ضمن عنوان(معلق).
6.کفایه، ص 237-2398، نیز رجوع کنید به قواعد التحدیث، ص 254.
7.منتها وی کلمات قصاری را که مشتمل بر حکمی جزئی است نیز آورده.
8.از شروح(الشهاب)شرح خوانساری است که توسط محدث ارموی در
تهران چاپ شده، و از شروح جامع صغیر فیض القدیر مناوی و السراج المنیرعزیزی است که هر دو در مصر چاپ شده است.
9.از این جانب نیز مقاله ای تحت عنوان جوامع الکلم در مجله دانشکده الهیات مشهد چاپ شده است.
10.به نقل سیوطی در الفیه، ص 287.
11.احمد شاکر در شرح الفیه ص 242.
12.تدریب الراوی، ص 269.
13.همان مدرک، ص 269.
14.شرح الفیه سیوطی، ص 218.